انقلاب بلشویکی و تاریخچۀ رژیم حقوقی دریاچه خزر

به اشتراک گذاشتن
زمان مطالعه: ۹ دقیقه

رکسانا خرم نژاد. از نشریه حقیقت شماره ۸۳ شهریور ۱۳۹۷

شنبه ۲۱ مرداد ۹۷ قراردادی میان ۵ کشور حاشیۀ دریاچۀ خزر در قزاقستان امضاء شد تا این دریاچه و منابع نفت و گاز آن تقسیم شود. امضای این قرارداد، نقض پیمانی بود که در سال ۱۹۲۱ میان ایران و اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی امضاء شده بود.

اهمیت تاریخی قرارداد ۱۹۲۱ در آن است که حق حاکمیت صد در صدی روسیه بر دریای خزر را که با قرارداد ترکمان چای به ایران تحمیل شده بود، ملغا کرد. از آن پس، هر کدام از این دو کشور (ایران و شوروی) صاحب حق پنجاه درصدی بر خزر شدند. بدون سرنگونی نظام تزاری به دست کمونیست ها و تاسیس دولت سوسیالیستی شوروی، چنین تحولی در «رژیم حقوقی» دریاچۀ خزر ممکن نبود. پس از انقلاب سوسیالیستی اکتبر ۱۹۱۷ بود که ایران صاحب حقی از دریاچۀ خزر شد.

امروزه این روسیۀ سرمایه داری امپریالیستی است که درگیر در رقابت با قدرت های امپریالیستی دیگر بر سر تقسیم مناطق نفوذ در خاورمیانه به مچ انداختن و چانه زنی و رقابت می پردازد و با آن روسیۀ سوسیالیستی که نظام امپریالیستی را در روسیه با یک انقلاب کمونیستی سرنگون کرد و بر مبنای یک سیاست خارجی سوسیالیستی، بسیاری از مفاد قرارداد ترکمان چای و دیگر پیمان های استعماری روسیه تزاری را ملغی کرد، تفاوت ماهوی سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی دارد. (۱)

شناخت از واقعیت تاریخچۀ «رژیم حقوقی خزر» یا تحولات مشابه دیگر، بدون گذاشتن این رخدادها در چارچوب عصر امپریالیسم و انقلاب های پرولتری، ممکن نیست. اما بیشتر تاریخ نویسان، مسئله را خارج از این چارچوب بررسی کرده و در مورد دریای خزر و «رژیم حقوقی» آن طوری می نویسند که گویی پیروزی انقلاب کمونیستی در روسیه و استقرار حکومت جمهوری سوسیالیستی شوروی در آن جا، یک ویرگول هم در این ماجرا نبوده است.

آشکار کردن تاریخ واقعی در این زمینه و هر زمینۀ دیگر، و مقابله با تاریخ نویسی دروغین و ضد علمی، اهمیت دارد زیرا تاثیر این تاریخ نویسی های جعلی، تنگ نظر کردن اذهان و آموزش شیوۀ تفکر غیرعلمی است که در نهایت مانع از باز شدن راه رهایی از استثمار و ستم می شود. مهمتر از آن، پرداختن به مسئلۀ از سوی ما کمونیست ها  در آن است که ما در جریان تدارک و پیش برد یک انقلاب کمونیستی و استقرار جمهوری سوسیالیستی نوین در ایران هستیم و سیاستِ خارجیِ یک کشور سوسیالیستی، بخش مهمی از اصول اساسی آن است که از سیاست انترناسیونالیسم پرولتری سرچشمه می گیرد. لغو قراردادهای استعماری نظام روسیۀ تزاری توسط لنین در واقع به کاربست سیاست انترناسیونالیسم پرولتری است که لنین گفت به معنای انجام انقلاب در کشور «خود» و تقویت همین سیاست (و نه سیاست دیگری) در رابطه با نقاط دیگر جهان است.   

انقلاب کمونیستی امپریالیسم را مهار زد و حقوق ارضی و آبی را بازتعریف کرد!

پیروزی انقلاب اکتبر در روسیه که یکی از ستون های جنگ جهانی اول بود، این جنگ را پایان بخشید و پیمان های امپریالیستی میان امپریالیست ها (از جمله پیمان سایکس–پیکو) را افشا و تا آن جا که به روسیه مربوط می شد پیمان های استعماریِ روسیه با کشورهای مختلف از جمله ایران را ملغی کرد. این بخش تعیین کننده ای از سیاست خارجی دولت سوسیالیستی تازه تأسیسی بود که به رهبری لنین در روسیه تشکیل شد. افشاگری در مورد پیمان های استعماری روسیه تزاری، بخش مهمی از کارزارهای سیاسی افشاگری کمونیستیِ لنین بود.

چند ماه پیش از پیروزی انقلاب اکتبر در فوریه ۱۹۱۷، حکومت تزاری در روسیه سرنگون و یک حکومت موقت تحت رهبری شخصی به نام «کرنسکی» بر جای آن نشست. حکومت کرنسکی خود را «حکومت انقلابی» می خواند اما به هیچ وجه از جمله در زمینۀ سیاست خارجی انقلابی نبود. برای آگاه کردن کارگران و دهقانان و بیرون کشیدن آنان از زیر نفوذ بورژوازی، لنین به طور متمرکز ماهیت طبقاتی این حکومت را افشا می کرد. یکی از کوبنده ترین و تکان دهنده ترین موارد افشاگری های لنین علیه این حکومت، افشای تداوم سیاست خارجی استعماری نظام تزاری در همین  حکومت «انقلابی» بود. وی در یکی از مقالات افشاگرانه اش در ماه مه ۱۹۱۷ در روزنامه پراودا نوشت: 

همه می دانیم که اولین کلام حکومت موقتِ به اصطلاح «انقلابی» در مورد سیاست خارجی اعلام این بود که کلیۀ پیمان های مخفیِ تزار نیکلای دومِ سابق با سرمایه داران «متفق» پابرجا می ماند و روسیۀ جدید به آن ها به عنوان پیمان های مقدس و تخطی ناپذیر می نگرد. میلییوکوف حاضر به انتشار این پیمان های مخفی نیست و ما می دانیم که «دفاع گران» ما (نیروهای به اصطلاح «سوسیالیست» که مخالفت خط «شکست طلبی انقلابی» لنین در جنگ جهانی اول بودند – م) به شدت حامیِ این عمل میلییوکوف هستند. این به اصطلاح سوسیالیست ها کاملا به قعر دره سقوط کرده اند به طوری که از دیپلماسی مخفی، آن هم دیپلماسی مخفیِ تزار سابق حمایت می  کنند. (۲)

 لنین خطاب به کارگران و سربازان می گوید: «بیایید یکی از این پیمان های شرافتمندانه را بشناسیم پیمان «ما» با ایتالیا (یعنی، سرمایه داران ایتالیایی) که در اوایل ۱۹۱۵ امضاء شد.» و به نقل از مقالۀ یک بورژوا-دموکرات (ودووفوزوف) که به تاریخ ۶ مه ۱۹۱۷ در منتشر شده بود، مختصات این پیمان را  افشا می کند. از جمله ملحق کردن بخش هایی از سرزمین های اروپای شرقی (مانند آلبانی) و جزایری در دریای اژه، امتیاز راه آهن ترکیه و بسیاری امتیازات استعماری دیگر توسط ایتالیا. ودووفوزوف، در مقاله اش نوشته بود: «این پیمان خیلی حیوان صفتانه است. اما ما آگاه نیستیم که آیا غریزه های حیوان صفتانۀ مشابه در پیمان های دیگر هم هست یا نه». لنین در جواب به او می گوید: «اما آقای ودووفوزوف، ما کاملا آگاه هستیم: پیمان های مخفیِ مربوط به تقسیم ایران و ترکیه، تصرف قفقاز و ارمنستان به اندازۀ این پیمانِ حریصانه با ایتالیا، کثیف و حیوان صفتانه هستند.» (۳)

لنین خطاب به کارگران و سربازان می گوید: «رفقای کارگر و سرباز! به شما گفته می شود که از «آزادی» و «انقلاب» دفاع می کنید! اما در واقعیت شما دارید از پیمان های مخفی تزار که مانند یک بیماری، از دید شما پنهان نگاه داشته می شود، دفاع می کنید.» (۴)

دولت شوروی سوسیالیستی اعلام کرد پیمان های استعماری روسیه تزاری با کشورهای مختلف جهان را ملغی می کند. نتیجه اش برای ایران عقد «پیمان دوستی روسیه و ایران» بود که در ۲۱ فوریه ۱۹۲۱ بسته شد. در این قرارداد، بسیاری از پیمان های سابق میان ایران و روسیه تزاری ملغی شد. شوروی و ایران هر دو حق کشتی رانی کامل و مساوی در دریاچه خزر را یافتند. بخش هایی از ایرانِ آن زمان مانند نواحی قفقاز، گنجی، نخجوان، بخش هایی از ارمنستان و غیره به ایران بازگردانده نشدند زیرا  در آن نواحی انقلاب سوسیالیستی جریان داشت و با این انقلاب به رهایی ملی و رهایی از ستم  و استثمار فئودالی و سرمایه داری دست یافته بودند و «بازگرداندن» این نواحی به ایران، به معنای بازگرداندن آنان به چارچوب نظام ارتجاعی حاکم بر ایران و وابستگی به امپریالیست ها بود.

لنین از معاهده پنهانی معروف به سایکس- پیکو میان امپریالیست های بریتانیا و فرانسه نیز پرده برداشت. (۵)

استقلال

امضای قرارداد قزاقستان از سوی جمهوری اسلامی، مباحث و مناقشه های سیاسی زیادی را حول موضوع «استقلال» به راه انداخت. این موضوع، در انقلاب کمونیستی ما نقشی مرکزی دارد و باید به آن بپردازیم. زیرا کسب استقلال از نظام سرمایه داری امپریالیستی جهانی، از وظایف مهم یک انقلاب واقعی در کشورهای تحت سلطه مانند ایران است. بدون استقلال از این نظام، ساختمان سوسیالیسم در هیچ کشوری ممکن نیست. تاریخ شکل گیری خاورمیانه و کشورهای مختلف این منطقه، در واقع تاریخ استعمار و امپریالیسم است. بدون استعمار و امپریالیسم موضوعی به نام «استقلال» طرح نمی شد.

 برای درک محتوای استقلال در درجه اول باید درک درست از شیوه و مکانیسم وابستگیِ کشورهای تحت سلطه مانند ایران به امپریالیسم داشت. دیدگاه های طبقاتی بورژوایی و خرده بورژوایی، به استقلال معنایی را می دهند که منطبق بر جهان بینی و منافع طبقاتی شان است. در دوران جمهوری اسلامی، درکی که حکومت و فکرسازان این حکومت القاء کردند این بوده که استقلال به معنای داشتن یک «روش زندگی» به جز «روش زندگی» در غرب است. محمدجواد ظریف این تفکر را در یک مصاحبه تلویزیونی به طور موجز بیان کرد. وقتی  مصاحبه کننده پرسید، چرا ما در دنیا اینقدر زیر فشار هستیم گفت: چون ما انتخاب کردیم که جور دیگری زندگی کنیم! (۶)

پس، در تفکر این ها، اسلام گرایی مساوی است با استقلال از امپریالیسم! در حالی که اساس استقلال از امپریالیسم، استقلال اقتصادی است که جمهوری اسلامی هزار سال نوری از آن فاصله دارد.

در دهۀ شصت و هفتاد میلادی، بورژوازی حاکم در کشورهای تحت سلطه، با کمک قشری از روشنفکران وابسته به خود، تبدیل نظم مستعمراتی به نو مستعمراتی یا چرخش وابستگی از قطب امپریالیستی به یک قطب امپریالیستی دیگر را به عنوان استقلال سیاسی معرفی کردند. گویی میان وابستگی به امپریالیسم آمریکا و وابستگی به سوسیال امپریالیسم شوروی، تفاوتی کیفی بود. این روند، تحت عنوان «موازنه منفی» و «عدم تعهد» و «نه شرقی، نه غربی» تئوریزه شد. اما استقلالی جعلی بود.

استقلال سیاسی بدون استقلال اقتصادی از نظام سرمایه داری جهانی ممکن نیست و این امر بدون یک انقلاب کمونیستی که از کلیت شیوۀ تولید سرمایه داری و الزامات اجتماعی و فکری/فرهنگی آن گسست کند، ممکن نیست. وابستگی اقتصادی که روزی به شکل «بحران ارز» و زمانی دیگر به شکل «بحران قرض» در می آید، منجر به آن می شود که جمهوری اسلامی، مناطق داخل مرزهای رسمی کشور را اعم از آب و خاک در بازار جهانی حراج کند.

پس در رابطه با هر اتفاق مهم اقتصادی و سیاسی و اجتماعی باید پرسید این اتفاقات در چارچوب کدام «شیوۀ تولیدی» رخ می دهند؟ و در ادامه باید پرسید، این معضلات در چارچوب کدام «شیوۀ تولیدی» می توانند حل شوند و دیگر بازتولید نشوند؟ پاسخ به این مسئله عاجل، مستقیما مرتبط است با این سوال که امروز، بدیل واقعی در مقابل نظام جمهوری اسلامی چیست و با هدف استقرار چه نوع نظام اقتصادی/اجتماعی باید برای سرنگونی این نظام جنگید؟

در زمینۀ استقلال و هر جنبه دیگر از سازمان دادن یک نظام اجتماعی و یک جامعۀ به واقع متفاوت از نظام کنونی، باید از الگوی کشورهای سوسیالیستی قرن بیستم به ویژه چین سوسیالیستی آموخت و در چارچوب آموختن از این تجارب انقلابی، جوانب فرعی منفی آن ها را کنار گذاشت به سنتزی صحیح تر مجهز شد.

چین قبل از پیروزی انقلاب سوسیالیستی در سال ۱۹۴۹، یک کشور تحت سلطه بود که میان قدرت های امپریالیستی اروپایی تقسیم شده بود. اما با پیروزی انقلاب کمونیستی، در اقتصاد و سیاست استقلال یافت. زیرا با تکیه بر قدرت سیاسی دیکتاتوری پرولتاریا، نظام مالکیت ارضی نیمه فئودالی را از میان برد و ابزار اساسی تولید را از دست سرمایه داران و ملاکان بزرگ و سرمایه داران خارجی و دولت های امپریالیستی گرفت و اقتصاد نوینی را برنامه ریزی و پی ریزی کرد. دیگر، سود و قانون ارزش در فرماندهی توسعه اقتصادی نبود. دیگر قوۀ اجبار بازار جهانی سرمایه، جهت گیری های اقتصاد را تعیین نمی کرد. در فرماندهی تولید، نیازهای توده های مردم و خدمت به پیش روی انقلاب کمونیستی در جهان قرار داشت. به این ترتیب، یک اقتصاد واقعا مستقل تکامل یافت. نه فقط استقلال از امپریالیسم بلکه انترناسیونالیسم پرولتری این اقتصاد را هدایت می کرد. این اقتصاد مبتنی بر استثمار نیروی کار نبود و در روابط با کشورهای فقیری که از کمک های فنی چین سوسیالیستی برخوردار می شدند، به دنبال آن نبود که با غارت منابع طبیعی آن ها یا استثمار نیروی کارشان، ثروت اندوزی کند. استقلال از امپریالیسم و انترناسیونالیسم پرولتری دو روی یک سیاست صحیح در یک کشور سوسیالیستی هستند.

چین در دورانی که یک کشور سوسیالیستی بود (۱۹۴۹-۱۹۷۶)، با کشورهای سرمایه داری امپریالیستی نیز روابط تجاری داشت. اما این رابطه مبتنی بر اقتصاد خودکفای سوسیالیستی بود و نه تبعیت  از تقسیم کار جهانی. این رابطه تجاری یک رابطۀ اقتصادی سوسیالیستی بود که از «بیرون» با نظام سرمایه داری وارد برخی معاملات می شد و نه تنها معنای مرگ و زندگی برای اقتصاد سوسیالیستی چین نداشت بلکه در چارچوب اقتصاد برنامه ریزی شده سوسیالیستی و خودکفایی، قوای مخرب آن مهار می شد.

هنگامی که بورژوازی نوین، دولت دیکتاتوری پرولتاریا را در چین سرنگون کرد، موفق به احیای سرمایه داری شد. چین تبدیل به یک کشور سرمایه داری شد و در دهسال گذشته به عنوان یک قدرت امپریالیستی، به تحت سلطه و وابسته کردن کشورهای دیگر از جمله ایران، کمر بسته است. انقلاب کمونیستی در ایرانَ، دست این امپریالیست تازه نفس  را نیز قطع کرده و به وقوع یک انقلاب کمونیستی دیگر در چین خدمت خواهد کرد.

یادداشتها

۱-    با پیروزی سوسیالیسم در روسیه در سال ۱۹۱۷ و تحکیم آن پس از چند سال جنگ داخلی و سپس با پیروزی سوسیالیسم در چین در سال ۱۹۴۹ در جهان یک اردوگاه سوسیالیستی در مقابل اردوگاه سرمایه داری امپریالیستی به وجود آمد که پشتوانۀ مبارزات انقلابی و همچنین جنبش های رهایی ملی از استعمار کهن در سه قارۀ آفریقا، آسیا و آمریکای لاتین بود. با احیای سرمایه داری در روسیه که پس از مرگ استالین قطعی شد، در این اردوگاه شکاف افتاد. اما کماکان چین سوسیالیستی به عنوان پایگاه مقابله با امپریالیسم باقی ماند. اما در سال ۱۹۷۶ پس از مرگ مائوتسه دون در چین نیز حاکمیت بورژوازی و در پی آن، روابط سرمایه داری با کمک امپریالیسم آمریکا حاکم شد. از آن پس قوۀ محرکۀ سیاست خارجی چین، سلطه یافتن بر کشورهای مختلف در آسیا  و آفریقا و آمریکای لاتین و همچنین رقابت با قدرت های امپریالیستی دیگر برای دست یافتن به منابع و مناطق نفوذ برای ارضای حرص و آز سرمایه داری افسارگسیختۀ جهانی اش بوده است. 

۲      لنین، یکی از پیمان های مخفی، روزنامه پراودا شماره ۵۳، ۲۳ مه ۱۹۱۷. همچنین در: جلد  ۲۴ کلیات آثار، ص ۳۸۰، انتشارات پروگرس مسکو  ۱۹۶۴

۳      همانجا

۴      همانجا

۵        – موافقت‌نامه سایکس- پیکو یا موافقت‌نامه آسیای صغیر توافقی سری میان بریتانیا و فرانسه بود که در روز نهم ماه مه ۱۹۱۶ در خلال جنگ جهانی اول و با رضایت روسیه برای تقسیم امپراتوری عثمانی منعقد شد و شامل مفاد زیر بود: سرزمین‌های عربی امپراتوری عثمانی به دو منطقه نفوذ سیاسی و اداری تقسیم شود. منطقه اول، شامل بخش اعظم لبنان، سوریه، آدانا، کیلیکیه و دیاربکر در ترکیه و شمال عراق از جمله موصل تحت نفوذ فرانسه باشد و منطقه دوم، شامل بخش جنوبی سوریه، اردن، و مناطق مرکزی و جنوبی بین النهرین شامل بغداد و بصره تا خلیج فارس و بنادر حیفا و عکا با حفظ دسترسی به مدیترانه تحت نفوذ بریتانیا باشد. اورشلیم هم تحت نظارت بین‌المللی از جمله روسیه قرار بگیرد. استانبول، تنگه‌های بسفور و داردانل و همچنین شش ولایت ارمنی و کردنشین عراق به روسیه برسد. هرچند هدف اصلی این قرارداد تجزیه امپراتوری عثمانی بود اما مناطق مرکزی و نفت خیز ایران نیز در این قرارداد حضور داشتند. روسیه تزاری پذیرفت که بریتانیا فراتر از محدوده قرارداد ۱۹۰۷، کنترل مناطق مرکزی ایران و حوزه‌های نفت خیز خوزستان و بین‌النهرین را هم در دست بگیرد.

۶        – مصاحبه رشیدی با محمد جواد ظریف، شهریور ۹۷