انقلاب سوسیالیستی چین

به اشتراک گذاشتن
زمان مطالعه: ۱۴ دقیقه

حقیقت ارگان حزب کمونیست ایزان ( م ل م ) شماره ۲۲ اردیبهشت ۱۳۸۴

کارگران و دهقانان و مردم چین در فاصله ۱۹۴۹ تا ۱۹۷۶ قدرت سیاسی را در کف داشتند.    آنچه امکان دگرگونی های عظیم سوسیالیستی را در چین فراهم آورد، جنگ انقلابی تحت رهبری حزب کمونیست بود. ایجاد حزب کمونیست چین ملهم از انقلاب سوسیالیستی در روسیه بود. پیش از آن، چین هرگز چنین تشکیلاتی را بخود ندیده بود. حزب کمونیست چین یک حزب سیاسی بود که ستون فقراتش را باربران اسکله ها، معدنچیان و سایر بخشهای طبقه کارگر تشکیل می دادند. این حزب دهقانان فقیر و سایر روستانشینان را سازمان داد و به مدت دو دهه جنگهای انقلابی را برای سرنگون کردن نظام کهن، رهبری نمود. ارتش سرخ کارگران و دهقانان چین تحت رهبری حزب کمونیست مانند گردبادی ارتش ارتجاعی چانکایشک را با همه تانکها و هواپیماها و نفراتش که با پول آمریکا مهیا شده بود، خرد کرد. اول اکتبر ۱۹۴۹، مائوتسه دون برقراری جمهوری خلق چین را اعلام کرد. او چنین گفت: “خلق چین بپاخاسته است!” این مسئله برای آمریکا، انگلستان، فرانسه، ژاپن و سایر قدرتهای امپریالیستی قابل قبول نبود. آنها همه جا جار زده بودند که کمونیستهای چین نمی توانند به پیروزی دست یابند. یکی از مقامات آمریکائی در گزارش خود نوشت: “چین آنقدر پر جمعیت است که هیچ حکومتی نمی تواند از پس سیر کردن شکم اهالی برآید.”

     اما مائو اعلام کرد : « این کارگران و دهقانان و روشنفکران کارکن هستند که ثروتهای جامعه را می آفرینند. اگر آنها سرنوشت خویش را بدست گیرند، مارکسیسم ـ لنینیسم را راهنمای خویش قرار دهند، و با شور و شوق به مصاف مشکلات بشتابند و در برابر این وظیفه شانه خالی نکنند، هر مشکلی را می توانند حل کنند.» این حرفها، لاف نبود. بلکه تشریح دقیق هدفی بود که کمونیستهای چین در پی تحققش بودند و آن را تحقق بخشیدند. زمانیکه ارتش سرخ کارگران و دهقانان تحت رهبری حزب کمونیست، ارتش طبقات حاکم را درهم شکست  و  حکومت آنها سرنگون شد، گام بعدی طبقه کارگر و زحمتکشان ، در هم شکستن قدرت اقتصادی آنها بود. حکومت نوین برای تامین نیازهای اساسی مردم فورا مایملک طبقات حاکمه سرنگون شده را مصادره کرد.

      تا پیش از انقلاب، اکثریت بزرگ مردم چین دهقان بودند که روی زمین کار می کردند اما زمین از آن خودشان نبود یا مقدار کمی زمین داشتند. آنها شبیه افرادی بودند که بر سنگهای لغزان ایستاده و آب تا گردنشان بالا آمده. اگر همه چیز خوب پیش می رفت جان سالم بدر می بردند. اما در صورتی که کوچکترین موجی بلند می شد غرق می شدند. در سالهای قحطی آنها برگ و ریشه درخت می خوردند. در بعضی سالها میلیون میلیون می مردند. شهرهای چین نیز گرفتار شرایط دهشتناک بودند. شانگهای یک کلان شهر پرسروصدا، پر جمعیت بود که یکی از بزرگترین شهرهای جهان محسوب می شد. یک بخش آن را مرکز شهر مدرن و پرترافیک تشکیل می داد که محل هتلهای سبک غربی و مراکز شرکتها و فروشگاههای لوکس و ویژه بود که اغنیا می توانستند کالاهای وارداتی را در آنجا تهیه کنند. در کلوپهای شبانه مقامات و افسران و میلیونرها تفریح و قمار می کردند. برای هر سطح درآمدی، فاحشه خانه ای وجود داشت. فرانسویها و انگلیسیها و آمریکاییها هر یک محله اختصاصی خود را داشتند. اینها خداوندان واقعی شهر بودند که دور از مزاحمت چینی ها در امارات و باغهای خود زندگی می کردند. کار و زندگی چینیها بر عرشه کشتیها، در باراندازها و انبارهایی که در سایه عمارات بلند پنهان بود می گذشت. آنها در کارخانه ها و رستورانها، در آشپزخانه ها و مغازه ها کار می کردند. برخی شان کالسکه پولدارها را می کشیدند. برخی دیگر تاکسیهای دوچرخه ای را می راندند و بطور کلی خدمتکار اغنیای شهر بودند. محل زندگی آنها تک اتاقهای کوچک و تاریک و کثیف در کوچه های فرعی و یا حتی در گوشه خیابانها بود.

     بسیاری از این کارگران کمونیست شدند. در جریان جنگ انقلابی طولانی چین، تعداد زیادی از پرولترها به مناطق روستایی رفتند تا ارتش سرخ را تقویت کنند. باقی در شهرها ماندند و تشکلات زیرزمینی حزب و سازمانهای کارگری را برپا داشتند. تعداد اعضای این سازمانها و تشکلات به صدها هزار نفر بالغ می شد. بعلاوه حزب مخفیانه دست فروشان و دانشجویان و هنرمندان و روشنفکران  و همه کسانی را که می شد علیه دشمن مشترک متحد کرد، سازمان می داد و رهبری می کرد. 

     زمانیکه ارتش سرخ کارگران و دهقانان رژیم کهن را سرنگون کرد، نظام فئودالی هم به سرعت واژگون شد. در واقع این واژگونی قبل از پیروزی سراسری در مناطق آزادشده  روستائی آغاز شد و سپس  همانند رودخانه ای که سدی را در هم می شکند سراسر چین را درنوردید. تیمهای کار که تحت رهبری حزب کمونیست قرار داشتند وارد روستاها می شدند و با دهقانان درباره شرایط و مشکلاتشان به بحث و گفتگوی طولانی و عمیق می پرداختند. حزب به آنان می گفت که باید بپا خیزند، خود را سازمان دهند و زمین را از آن خویش کنند. کلیه قروضی که دهقانان به فئودالها و رباخواران داشتند، ملغی شد. دهقانان خود به تقسیم زمین، ابزار کشاورزی و حیوانات پرداختند. این کار در مجامع توده ای صورت می گرفت که در آنها هر یک از اهالی روستا حق نظر داشت. املاک و دارائی ها بطور سرانه تقسیم می شد. یعنی به هر مرد، زن و کودک تعلق میگرفت و صرفاً به شوهر نمی رسید. این یک اقدام فوق العاده انقلابی بود. پیش از آن هرگز به زنان چینی برخوردی برابر با مردان نشده بود و آنها صاحب هیچ چیز نبودند.

     همانطور که جلوتر خواهیم دید، انقلاب چین نمی توانست به سیاست زمین به کشتگر محدود شود. اما باید از این نقطه آغاز می کرد. اولا اگر به دهقانان زمینی که بر آن زراعت می کردند نمی رسید، آنها هیچگاه احساس آزادی نمی کردند. ثانیاً هیچ طریق دیگری برای اینکه چین بتواند خوراک خود را تامین کند و شالوده توسعه مستقل صنعتی و اقتصادی خود را  خارج از کنترل بازار جهانی سرمایه داری بریزد وجود نداشت.

     برخلاف پیش بینی های آمریکا، از سال ۱۹۵۲که رفرم ارضی اساساً به انجام رسید، چین از نظر برنج خودکفا شد. بدین معنا که هر فرد آذوقه کافی برای سیر شدن در اختیار داشت. بعلاوه امپریالیستها دیگر نمی توانستند چین را  تهدید به محاصره و  گرسنگی دادن، کنند.

     ماهها بعد از آزادی پکن و منطقه جنوبی چین، ارتش سرخ وارد شانگهای شد. شهر یکباره دستخوش تغییر گشت.  ارتش آزادیبخش فوراً به ترمیم سیستم فاضلاب شهر پرداخت. شانگهای به شدت متعفن شده بود و بسیاری از مردم در کثافات می زیستند. بلافاصله خیابانهای شهر زباله روبی شد. مردابهایی که مملو از گل و لای و آب راکد بود و باعث اشاعه بیماریهای گوناگون می شد خشک شدند. در مدت بسیار کوتاهی میلیونها نفر چینی از شر کثافت و تعفن رها شده و صاحب آب  آشامیدنی تمیز شدند. چیزی که همین امروز میلیاردها نفر از مردم جهان از  فقدانش رنج می برند.

     ارتش سرخ در همان حال که شهرهای بزرگ چین را یکی پس از دیگری فتح می کرد، به مصادره بزرگترین بانکها، کارخانه ها و سایر مراکز اقتصادی می پرداخت و بطور اضطراری تامین محصولات مورد نیاز شهر که در روستا تولید می شد و جریان یابی آن طی سالهای جنگ  قطع شده بود را  سازمان می داد. 

     کار فوق العاده ارزان و گسترده ای که توسط نظام فئودالی فراهم می شد نه فقط دستمزدها را در سطح بخور و نمیر نگه می داشت، بلکه مانع صنعتی شدن چین نیز شده بود. وقتی تعداد بی شماری از روستاییان برای کار کردن تا حد مرگ وجود دارد دیگر سرمایه دار به فکر ایجاد کارخانه های مدرن نمی افتاد. با بسیاری از کارگران همان رفتاری می شد که فرق چندانی با دهقانان نداشت. زنان جوانی که در کارخانه های نساجی کار می کردند را مثل برده شبها زندانی می کردند. مردان و نوجوانانی که در معادن کار می کردند، کتک می خوردند و مورد آزار قرار می گرفتند. برخورد کارفرمایان به الاغهایشان بهتر از این بود. 

      حزب بر همه این مسائل یک شبه نقطه پایان نهاد. کار کودکان ملغی شد. ساعات کار از ۱۲ تا ۱۶  ساعت به ۸ ساعت تقلیل یافت. در چند سال اول پس از پیروزی انقلاب، دستمزدها دو تا سه برابر شد. کارگران از آنجا که می دانستند کارشان در خدمت رهایی چین و کمک به ساختن سنگری برای انقلاب جهانی است، در تولید کردن منفعت داشتند. آنها تولید را تجدید سازماندهی کردند تا هم به نیازهای توده های مردم پاسخ گوید و هم کاراتر شود. همه کارگران که پیش از آن هیچ چیز بیش از دو دست کارکن بحساب نمی آمدند، آزاد شدند تا در دگرگون ساختن حیات اجتماعی، فرهنگی و سیاسی کشور سهم بگیرند. آنها در  شمار میلیونی به حزب کمونیست پیوستند.  اتحادیه ها و سایر انجمنهای سراسری کارگران را شکل دادند و ادا ره اماکن عمومی را در دست گرفتند. کارخانه ها به ساختن مسکنهای جدید، شیرخوارگاهها، چایخانه ها و سایر تسهیلاتی که تا آن زمان در چین ناشناخته بود پرداختند. 

     میلیونها فاحشه در چین در گروههائی تحت رهبری حزب سازمان یافتند. اینها کسانی بودند که اغلب به فروش رسیده یا دزدیده شده بودند و برای سالها در غل و زنجیر بسر برده بودند. این گروهها به زنان کمک می کردند که دلایل ستم وارد بر خود را بفهمند. آنها بعلاوه علیه هرگونه گرایش تحقیر کننده و تبعیض آمیز از جانب سایر مردم نسبت به فواحش مبارزه می کردند. فواحش سابق می توانستند برای دستیابی به مشاغل جدید تعلیم یابند یا به مناطق روستایی بازگردند.

     طی مدتی کوتاه، خیابانها و جاده های کشور که در جهان جزء ناامن ترین و خطرناکترین راهها بود نسبتاً امن شد. مرتجعین معمولا چنین استدلال می کنند که راه خاتمه بخشیدن به جرائم، اعمال سرکوب بیشتر از جانب حکومت است. چین عکس این را ثابت کرد. بدین معنی که وقتی شرایط زمینه ساز جرم و جنایت دگرگون شود، میزان جرائم بنحوی ناگهانی و گسترده تقلیل می یابد. بعلاوه زمانی که مردم بویژه تهیدستان آزاد باشند و شروع به اداره جامعه کنند، می توانند توان جمعی خود را در مبارزه علیه جرائم بکار گیرند. امروز حکام مرتجع کشورهایی که در آنها صدها هزار یا حتی میلیونها نفر زندانی وجود دارد ادعا می کنند که سوسیالیسم یک اسارتگاه بزرگ است. حقیقت این است که چین سوسیالیستی فقط چند هزار زندانی داشت و آنها آزاد بودند هر زمان که بخواهند بدون ترس به هر جا که خواستند بروند. 

     وضعیت زنان خیلی سریع دستخوش دگرگونی های عظیم شد. زنان  چین در سراسر زندگی خود تحت سلطه مردان قرار داشتند. زمانی که بچه بودند تحت سلطه پدر، در جوانی تحت سلطه شوهر و وقتی که بیوه می شدند تحت سلطه پسر یا سایر بستگان مرد. کارگران و دهقانان زیر ستم  فئودالیسم و سرمایه داری و امپریالیسم بودند و زنان علاوه بر این ها زیر ستم مرد هم بود. و  زن بودن تحت ستم قرار داشتند. همین امر به زنان توان نهفته انقلابی عظیمی می بخشید. چین هرگز نمی توانست بطور کامل از شر نظام فئودالی و افکار فئودالی رها شود مگر اینکه یکی از ارکان عمده این نظام یعنی پدرسالاری، سلطه رئیس مرد خانواده بر زنان و کودکان را فرو می ریخت. توده زنان یک نیروی قدرتمند در سرنگون کردن کل مناسبات اجتماعی کهن و ایده ها و ارزشهای اخلاقی عقب مانده که بر پایه این مناسبات قرار داشت بودند.

     در همان زمان که زنان چین غل و زنجیرهای گوناگون را پاره کردند زنان در کشورهای اروپایی حتا  حق رای نداشتند. در سال ۱۹۵۰ طلاق گرفتن از جانب زن در تمامی کشورهای جهان غیر از چین امر دشواری بود. در بسیاری از کشورهای جهان کنترل موالید امکان پذیر نبود و سقط جنین غیر قانونی محسوب می شد. امروز زنان در ثروتمند ترین کشورهای جهان تازه شروع به کسب برخی حقوق قانونی کرده اند که زنان در چین انقلابی در  3 نسل پیش بدست آورده بودند. اما همانگونه که در مورد رفرم ارضی هم دیدیم، انقلاب چین باید بسیار فراتر از برابری قانونی می رفت و این تازه آغاز نابودی ریشه های نابرابری و ستم بود.

اما همه اینها فقط گامهای اول در یک راهپیمائی طولانی محسوب می شد.

     از همان آغاز درون حزب کمونیست چین مبارزه ای بر سر اینکه گامهای بعدی چه باشد، براه افتاد. یکی از بزرگترین موضوعات مورد مبارزه چگونگی مدرنیزه کردن جامعه بود. آیا این کار را باید با قرار دادن سود در مقام فرماندهی و صرفاً مدرنیزه کردن همان نوع اقتصادی  که در گذشته وجود داشت انجام داد و بدین ترتیب چین را وابسته به بازار جهانی تحت کنترل سرمایه داری کرد؟ اگر چنین می شد معنایی جز در پیش گرفتن راه سرمایه داری نداشت و این باعث می شد که دوباره کارگران، دهقانان و زنان چین گرفتار همان زندگی ای شوند که از آن نفرت داشتند. حال که صنعت به مالکیت همگانی تبدیل شده بود باید بگونه ای متفاوت تکامل می یافت. راه این نبود که منابع را صرفاً به صنایعی اختصاص دهند که بیشترین سود را حاصل می کند. چین  اولویت را به توسعه کشاورزی داد تا بدین ترتیب خوراک خلق را تامین کند و برای صنایع مواد خام فراهم سازد و برای محصولات صنعتی بازار فراهم آورد. چین میان صنایع سبک و سنگین تعادل ایجاد  کرد. هدف اقتصاد، تولید نیازهای خلق، تشویق توسعه موزون در سراسر کشور، ساختن یک اقتصاد ملی خودکفا و پشتیبانی از انقلاب در سراسر جهان بود.

     مائو گفت که ریشه کن کردن فئودالیسم در چین در را بروی سرمایه داری گشود اما بیشتر از آن در را بسوی سوسیالیسم باز کرد. برای مثال، رفرم ارضی باعث شد که کشاورزان خرد در مقیاس وسیع در سراسر کشور بوجود آیند. انقلاب نمی توانست در اینجا توقف کند. اولا اگر انقلاب در این سطح می ماند، برخی افراد که کمی بیش از دیگران زمین، ابزار و حیوان داشتند یا حتی فقط کمی نیروی کارشان بیشتر بود، می توانستند ثروتمند شوند و برخی کسان دیگر که مایملک کمتری داشتند سرانجام مجبور می شدند زمین خود را بفروشند. کارکرد سرمایه داری روستا را به فقیر و غنی تجزیه می کرد. ثانیاً، هر چند سرنگونی فئودالیسم توسط دهقانان در آغاز باعث شد که روستاهای چین از رکود و فقر خلاصی یابند، اما پیشرفت بیشتر کشاورزی در گرو تبدیل صاحبان قطعات کوچک به کارگرانی بود که بطور جمعی تولید کنند. ثالثاً، این عقب ماندگی کل پروسه توسعه اقتصاد سوسیالیستی را با مانع روبرو می کرد.

     نیاز به این تغییرات بزرگ با مقاومت از درون خود حزب روبرو شد. اما مائو بر این باور بود که شور و شوق نهفته در دهقانان برای انجام کلکتیویزاسیون می تواند بر همه موانع فائق آید.

     از اواسط دهه ۱۹۵۰ ، دهقانان تعاونیهای پیشرفته را بوجود آوردند. از آنجا که آنها دیگر بطور جمعی صاحب زمین و ابزار و حیوان بودند، قباله های خود را سوزاندند. این روندی پر افت و خیز بود که در مناطق مختلف با سرعتهای متفاوت به پیش می رفت.

     چین برای یک جهش بزرگ به پیش آماده بود.سطح پایه ای حکومت در روستاهای چین، بخش یا شهرک است. تعاونیهای یک بخش به یکدیگر پیوستند تا یک واحد نوین اقتصادی و سیاسی را ایجاد کنند. واحدی که از طریقش، دهها هزار نفر زندگی مشترک خود را بسازند. این کمونهای خلق گام عظیمی در جهت پر کردن شکاف بین دهقانان و حکومت بحساب می آمد. زیرا  دهقانان می توانستند بطور فزاینده همه امور خویش را در دست گیرند.

     سیاست مائو، تاکید را بر محدودتر کردن تدریجی شکاف میان شهر و روستا و  مناطق پیشرفته رفته و عقب مانده گذارد. ایجاد کمونهای خلق امکان برداشتن گام بزرگی را در این راه  فراهم کرد. بسرعت  در مناطق روستائی بیمارستانها، مدارس و صنایع نوین ایجاد شد. این سیاست درست عکس افزودن بر تسهیلات موجود در شهرها بود که شاید در چارچوب تنگ نظرانه اقتصادی، “ارزانتر” به نظر آید. توسعه صنایع در مناطق روستایی، بدون کمونهای خلق امکان نداشت. زنان و مردان ابتکار سازماندهی کارخانه های نوین را در دست گرفتند و راه های نوینی برای تامین نیازهای خلق یافتند. حزب این پروسه را رهبری کرد و حکومت بر پایه نقشه های کلی اقتصادی کشور از آن پشتیبانی نمود. اما همه چیز وابسته به تلاشهای خود مردم بود. 

جهش بزرگ به پیش بسیاری مشکلات را حل کرد و دستاوردهای عظیمی کسب نمود. اما با دشواریهایی نیز روبرو شد. سه سال پی در پی کشور دچار یک خشکسالی شدید و جدی شد.  رهروان سرمایه داری در  حزب کمونیست چین از این مشکلات استفاده کردند تا آن را دلیلی برای ضرورت تغییر مسیر چین نشان دهند. آنها می گفتند که انقلاب، زحمتکشان را از مشغله واقعی شان که کار کردن است، منحرف کرده است. بعقیده آنان  مردم نمی بایست خود را به مسائل مربوط به دولت مشغول کنند و نباید به چگونگی سازماندهی و اداره محیط  کار خویش بپردازند. نمی بایست به این فکر کنند که  آیا  کارشان به رشد و تکامل گام به گام توانایی های کل مردم و جهت گیری کل جامعه خدمت می کند یا خیر.

     مائو و سایر انقلابیون چین تجربه اتحاد شوروی را  دقیق مطالعه کردند و به این نتیجه رسیدند که باید از مدل ساختمان سوسیالیسم در شوروی، گسست کنند. مائو با مطالعه تجربه شوروی و خود چین به این درک رسید که سوسیالیسم، به مبارزه میان طبقات متخاصم پایان نمی دهد. برعکس، زمانیکه طبقات حاکمه کهن نابود شدند، نبرد به درون خود حزب کمونیست منتقل می شود. در درون حزب کمونیست، اختلاف بر سر سیاستها و استراتژیهای متضاد، بر سر راههای مختلف، بیانگر  مبارزه میان طبقات متضاد است. کارگران و دهقانان و رهبران کمونیست آنها در پی تداوم راه سوسیالیستی هستند و می خواهند شکافها و نابرابریهای اجتماعی بازمانده از جامعه کهن را گام به گام محو کنند، ایده های کهن را که دوشادوش این شکاف ها ادامه حیات می دهند از بین ببرند، و از انقلابات در سراسر جهان حمایت کنند و کشور سوسیالیستی را  تبدیل به یک منطقه پایگاهی برای پیشرفت بسوی کمونیسم جهانی کنند. اما  عده ای دیگر از رهبران عالیرتبه حزب سرسختانه در پی حفظ و گسترش کلیه مناسبات کهن و همراهی با نظم جهانی امپریالیستی اند. اینان را مائوتسه دون “بورژوازی نوین” خواند؛ یک نوع بورژوازی که در جامعه سوسیالیستی سربلند می کند. مائو گفت مقر فرماندهی این بورژوازی نوین در خود حزب کمونیست است و  شامل آن دسته مقامات حزبی است که می خواهند راه سرمایه داری در پیش گیرند. بار سنگین سنت و موضع مسلط امپریالیسم در جهان، پشتوانه اینان است. در جامعه سوسیالیستی میان این دو طبقه، مبارزه مرگ و زندگی در می گیرد.

     مبارزه طبقاتی در چین سوسیالیستی به این صورت بود. این مبارزه در انقلاب فرهنگی به اوج خود رسید. مائو و انقلابیون درون حزب کمونیست چین در سال ۱۹۶۶ اعضای حزب و توده ها را به “بمباران مقرهای فرماندهی” فرا خواندند که برخیزند و به انتقاد از  سیاستهای سرمایه دارانه پرداخته و کسانی را که می کوشند این سیاستها را تحمیل کنند، سرنگون نمایند؛ به مطالعه مارکسیسم  بپردازند و خلاقانه و با ابتکار عمل آن را برای عمیق تر کردن سوسیالیسم بکار برند.

     هدف فوری انقلاب کبیر فرهنگی پرولتاریایی، سرنگونی آن رهبران حزبی بود که می کوشیدند چین را به جاده سرمایه داری بکشانند. مائو گفت، انقلاب فرهنگی یک هدف عمیقتر هم داشت: تغییر جهان بینی مردم بنحوی که آنها بتوانند بهتر تفاوت بین مارکسیسم و رویزیونیسم را بفهمند. یعنی به موازات دگرگون شدن مناسبات اقتصادی و اجتماعی میان مردم، آن افکاری که معرف مناسبات کهن هستند نیز باید عوض شوند و افکار مردم تحول پیدا کند.

     نبردهای آغازین انقلاب فرهنگی توسط گاردهای سرخ به پیش رفت. آنها دانشجویان و جوانان شجاعی بودند که به فراخوان مائو برای مخالفت با مشتی از صاحبان قدرت در چین پاسخ گفتند. اما مائو علاوه بر آنها، طبقه کارگر را برای رهبری همه امور به میدان فرا خواند.               

     در ژانویه ۱۹۶۷ بعد از چند ماه بحث شدید و برگزاری جلسات برای روشن کردن موضوعات، شورشگرانی که از کارخانه ها و محلات و مدارس شانگهای برخاسته بودند و توسط اعضای انقلابی حزب رهبری می شدند، قدرت را از دست دستگاه دولتی قدیمی شهر که به سنگر رهروان سرمایه داری تبدیل شده بود، درآوردند. آنها یک دستگاه دولتی نوین را که ترکیبی از نمایندگان تشکلات شورشی، رهبری انقلابی حزب، و نمایندگان ارتش سرخ بود، جایگزین ساختند. این نوع ترکیبها اصطلاحاً سه در یک نامگذاری شد. توده ها قدرت را بطور همه جانبه و از پایین به کف آوردند. از اواخر ۱۹۶۸  این نوع کمیته های انقلابی در همه مناطق چین شکل گرفت. کارخانه ها توسط کمیته های سه در یک متشکل از کارگران و تکنیسینها و مدیران اداره می شدند و بیمارستانها توسط کمیته هایی متشکل از پزشکان، کارگران و نمایندگان بیماران و غیره. همانطور که مائو پیش بینی کرده بود، زمانی که نقش کارگران در تولید دگرگون شد و آنها نه صرفاً بمثابه دو دست کارکن بلکه بعنوان متفکر و اداره کننده به ایفای نقش پرداختند، تولید نیز از بند رها شد. کارگران فن آوری کاخانجات را بالا بردند و کارخانه ها را متناسب با حفظ محیط زیست بازسازی کردند.

     فعالیتهای فرهنگی چین نظیر فیلم و تئاتر و اپرا و انتشار کتاب و غیره یکی دیگر از سنگرهای رهروان سرمایه داری و میراثی از جامعه کهن بود. مائو گفت که نام وزارت فرهنگ را باید تغییر داد و به آن نام وزارت امپراطورها، امیران و ژنرالها و هیولاها، نخبگان و مومیائی ها، نخبگان و زیبارویانی داد که از تغییر و دگرگونی گریزانند. سلطه ایده ها و نگرش طبقات استثمارگر بر عرصه فرهنگ، یکی از موانع بزرگ موجود در راه دگرگون کردن بیشتر جامعه بود.

چیانگ چینگ بواسطه توانائی ها و کیفیات خویش در صف اول این مبارزه قرار گرفت. او نقش مهمی در رهبری خیزش توده ای برای سرنگون کردن رهروان سرمایه داری در هر آنجا که قدرت داشتند، بازی کرد. بعلاوه او مشخصا به انقلاب در عرصه فرهنگ خدمت نمود. چیان چین در جلسه با ۵ هزار نماینده گروههای اپرایی سراسر کشور بطرز تحریک آمیزی این سئوال را پیش کشید که آیا می خواهید به منافع مردم عادی خدمت کنید یا به منافع مشتی رهرو سرمایه داری که نماینده ادامه حیات نیروهای شیطانی جامعه کهن هستند؟ او چنین گفت: “گندمی که می خوریم را دهقانان بار می آورند. لباسی که می پوشیم و خانه ای که در آن زندگی می کنیم را تماماً کارگران ساخته اند. ارتش آزادی بخش خلق است که در جبهه های دفاع ملی به خاطر ما پاسداری می دهد. پس چرا ما چهره اینان را بر صحنه نمایشات تصویر نمی کنیم. اجازه هست از شما بپرسم که کدام طبقه را نمایندگی می کنید؟”

شاید ثروتی که امروز در چین سرمایه داری انباشته شده است در آن زمان در چین نبود. اما مردم چین از فقر اقتصادی و اسارت اجتماعی که امروز اکثریت مردم چین مبتلا به آن هستند رها شده بودند و  سوسیالیسم چین یک نظام بسیار برتر بود. سوسیالیسم نیازهای مردم را  پاسخ گفت. از همان روزهای اول بعد از پیروزی انقلاب، برای هرکس خواه کار می کرد و خواه نمی کرد، خوراک و پوشاک و سوخت و آموزش و پرورش تضمین شد. هیچ کس نگران این نبود که در آینده بر سر فرزندانش چه می آید. خلاصه آنکه اهالی چین دیگر اسیر گرسنگی نبودند و می توانستند  مثل یک انسان کامل،  رشد و تکامل یابند. 

     یک کشور سرمایه داری هرگز نمی تواند بدون چپاول کشورهای دیگر مردم کشور خود را تا این حد تامین کند. اما چین سوسیالیستی قادر شد بدون استثمار خلقهای سایر کشورها ـ یعنی همان راز نهفته در سطح معیشت بالای کشورهای امپریالیستی ـ نیازهای مردمش را تامین کند. انقلاب چین بجای تقسیم فزاینده کشور به یک اقلیت ثروتمند و یک اکثریت فقیر، بطور مداوم شکافها و نابرابریهای درون جامعه میان شهر و روستا، کارگر و دهقان، کار فکری و کار یدی، و مرد و زن را کاهش داد. اگرچه کماکان هر فرد نمی توانست به سادگی تمامی نیازهایش را بدون هیچ تمایزی با دیگران تامین کند، اما بسیاری از ضروریات اساسی زندگی به رایگان یا بسیار ارزان در اختیار همگان قرار داشت. 

     انقلاب فرهنگی پرولتاریائی که در واقع ادامه انقلاب تحت دیکتاتوری پرولتاریا بود، نتوانست بر تمام نابرابریها و تضادهای اجتماعی نقطه پایان بگذارد. همانطور که مائو گفت نمی توان به کمونیسم دست یافت مگر آنکه سرانجام طبقات نه فقط در چین بلکه در سراسر جهان محو شوند. تا زمانیکه طبقات وجود دارند، خطی که حزب در پیش می گیرد یا به عبارت دیگر جهتی که جامعه دنبال می کند، تعیین کننده است. 

     سرانجام در سال ۱۹۷۶ پس از مرگ مائو، رهروان سرمایه داری دست به یک کودتای نظامی زدند و نزدیکترین رفقای مائو و مهمترین آنها یعنی چیانگ چینگ و چان چون چیائو را دستگیر کردند و موجی از ترور را علیه انقلابیون برانگیختند. قدرت سیاسی از  پرولتاریا و مردم چین ربوده شد.

     طبقه حاکمه جدید همه چیز را وارونه کرد. کمونهای خلق را در هم شکست. امروز تعداد قلیلی از دهقانان ثروتمند شده و بیش از صد میلیون تن از دهقانان به شکل بی خانمان و نیمه گرسنه و در جستجوی کار از گوشه ای به گوشه دیگر مهاجرت می کنند. کارگران را از اداره امور به زور کنار گذاشتند و به آنها فرمان دادند که ساکت بر جای بنشینند و به خاطر شغلی که دارند سپاسگزار باشند. تازه این در صورتی است که آنها به اندازه کافی “خوش اقبال” باشند و کماکان در بخشهایی که به نظر امپریالیستها سودآور می آید، شاغل باقی بمانند. به اصطلاح “مدرنیزاسیون” چین بمعنای تعطیل اکثر صنایع سنگین این کشور و پرتاب کردن کارگران به خیابانها بود. هرجا که صنایع جدید مثل قارچ سر بلند کرده و برای مثال به تولید لباس و تلویزیون پرداخته، معنایش این است که استخدام کار ارزان چینی ها زیر چکمه سرمایه خارجی و غالباً به خاطر نیازهای بازار خارجی صورت گرفته است. امروز چین از نظر فساد و رشوه خواری در بالاترین رده های جهانی قرار دارد. خیزشهای دهقانی مهمی علیه بار سنگین مالیاتها و سایر اشکال نوین استثمار صورت گرفته است. نوزادان دختر با نرخی هشدار دهنده به قتل می رسند. فحشاء و اعتیاد بار دیگر سیر صعودی یافته است. بیماری ایدز می رود تا حتی میزان تلفات بیماریهای واگیردار که انقلاب ۱۹۴۹  چین  بر آنها نقطه پایان نهاده بود را پشت سر گذارد. اسم حزب حاکم کماکان حزب کمونیست است اما  اثری از کمونیسم در آن نمی توان یافت. بار دیگر خلق چین باید قدرت را از طریق مسلحانه و با حمایت انقلابیون مردم جهان بدست آورد. اما آنها و ما به نقطه آغاز بازنگشته ایم و از صفر شروع نمی کنیم. زیرا تجربه سوسیالیسم را داریم. خط و درسهایی را داریم که زنده اند. نمونه روح افزائی را داریم که از دل مبارزه صدها میلیون انسان تکامل یافت و به پیشرفته ترین قله ها دست یافت. این تجربه میراث مشترک مردم جهان و نمونه درخشانی از برتری نظام سوسیالیستی است.  ■