جمهوری اسلامی و استراتژی تقویت کانون های قدرت شیعی در منطقه

به اشتراک گذاشتن
زمان مطالعه: ۳۰ دقیقه

سیامک پرتوی 

از نشریه حقیقت شماره ۷۲ مرداد ۱۳۹۴  

اگر زمانی مبارزه طبقاتی خود را با مهر و نشان دین ظاهر نماید، اگر منافع و الزامات و مطالبات طبقات گوناگون خود را در پس پرده ی مذهب پنهان نمایند، به هیچ وجه تغییری در وضعیت حقیقی به وجود نمی آید و باید آن را با شرایط زمانی توضیح داد.

فردریک انگلس – جنگ دهقانی در آلمان                        

آتش نبرد میان طرفداران دو شاخه ی اسلام گرایی در خاورمیانه زبانه می کشد. در سه کشور عراق، سوریه و یمن هم اکنون جنگی وسیع با پوششِ تضاد شیعه-سنی در جریان است و دو طرف با فتواهای شرعی و شعار «لا اله الاّ الله» مشغول کشتار و بریدن گلوی یکدیگر هستند. یک طرف بنیادگرایان مذهب سنّی در گروه ها و دولت های مختلف از داعش و القاعده و عربستان سعودی و رژیم آل خلیفه و در طرف دیگر بنیادگرایان شیعه از جمهوری اسلامی ایران و انصارالله یمن و حزب الله لبنان و شبه نظامیان شیعی عراقی و افغانی. دردناک ترین قسمت ماجرا آنجا است که توده های مردم از اقشار و طبقات محروم و تحت ستم نیز در فقدان یک جنبش کمونیستی و انقلابی نیرومند در منطقه، جانب یکی از طرفین را گرفته و میان آن ها تقسیم شده اند. اما جنگ به بهانه ی اختلافات مذهبی و عقیدتی، پوسته ی ظاهری ماجرا است و در لایه های عمیق تر آن، تضاد بر سر هژمونی در منطقه ی استراتژیک خاورمیانه میان قدرت های محلی به ویژه دولت های ایران و عربستان در جریان است که به شکل جنگ های نیابتی بروز یافته است. ارتش سعودی با تجاوز آشکار هوایی به یمن و کشتار مردم در تلاش است تا مانع از قدرت گیری حوثی ها و سقوط رژیم دست نشانده ی ریاض بشود و واحدهای سازمان امنیت عربستان به سرکردگی یک جنایت کار جنگی به نام شاهزاده بندر بن سلطان به صورت مخفی و فعال در سوریه، عراق، لبنان و مناطق سنی نشین ایران دست به کار تقویت و حمایت از گروه های سلفی و انجام عملیات بمب گذاری و آدم کشی هستند. از سوی دیگر واحد برون مرزی سپاه پاسداران ایران یعنی نیروی قدس به رهبری یک جنایت کار جنگی دیگر به نام قاسم سلیمانی به صورت علنی در دو جبهه ی عراق و سوریه و در سایر کانون های بحران از جمله بحرین و یمن و همچنین استان های شیعه-نشین شرق عربستان به صورت مخفی مشغول هدایت جنگ و بسیج گروه های شبه نظامی شیعی و مداخلات سیاسی است. دستگاه های تبلیغاتی جمهوری اسلامی سعی می کنند تا در دو سطح به خلق افکار و جمع آوری نیرو برای اهداف ارتجاعی-شان بپردازند: آن ها پایه ی داخلی و مزدوران منطقه ای شان را با شعارهای پان شیعی مانند «مدافعین حرم زینب» و «مدافعان قبر امامان شیعه» و گروه های مداحی و سینه زنی تهییج و بسیج می کنند و تلاش دارند تا از میان سایر قشرهای غیر خودی و خصوصاً از میان خرده بورژوازی شهری و دیگر اقشار متوسط با تلفیقی از شعارهای شیعی و ناسیونالیستی و با ژست امنیت و حفظ تمامیت ارضی یارگیری و کسب مشروعیت کنند. تلاشی که در برخی موارد جواب داده است. به عنوان مثال رپر جوانی به نام بهزاد پکس در یک ترانه به شدت نژادپرستانه و زن ستیزانه به نام «عرب کُش» از قاسم سلیمانی دفاع  می کند. یا صفحات فیس بوک در حمایت از سلیمانی به راه افتاده است که با استقبال تعداد قابل توجهی از کاربران مواجه شده و در تجمعی در مقابل کنسولگری عربستان در شهر مشهد، تعدادی از زنان جوان، تصاویری از سلیمانی در دست داشتند که به زبان انگلیسی روی آن نوشته شده بود: «من سرباز تو هستم ژنرال سلیمانی».

در این نوشته تلاش داریم تا به بررسی ابعاد تاریخی و ایدئولوژیک و استراتژیک مساله ی شیعه گری از منظر برنامه ها و اهداف رژیم جمهوری اسلامی بپردازیم. تمرکز بر روی بخش شیعی این ماجرا، به معنای موجه بودن یا حتی «کمتر بد بودن» وجه دیگر آن یعنی بنیادگرایان سنی نیست. بنیادگرایی شیعه و سنی دو وجه از دین اسلام هستند که کاری جز خدمت به منافع طبقات حاکم و بازتولید جهل و خرافه ی دینی در میان مردم نداشته و ندارند. دفاع از روابط سرمایه دارانه و استثماری در سطح جامعه، ستم بر زن، ترویج خرافات و تاریک اندیشی دینی و سرکوب آزادی های اجتماعی و فکری و فرهنگی از ویژگی های ماهوی و منسوخ این دو است. اگر چه کشمکش میان دولت های ارتجاعی ایران و عربستان و اقمار آنان در منطقه در شرایط فعلی گاهاً تحت پوشش تضادها و جنگ های مذهبی میان شیعه و سنی صورت می گیرد اما جوهر درگیری ها، رقابت میان دولت های منطقه است که هر یک شکلی از دولت دیکتاتوری طبقات استثمارگر سرمایه دار وابسته به نظام سرمایه داری امپریالیستی جهان را نمایندگی می‏کنند. البته، انگیزه های ایدئولوژیک و نفرت و جمود دینی نیز در آن نقش بازی می کند. قدرت های امپریالیستی و همچنین روابط اقتصادی و سیاسیِ ناشی از نظام سرمایه داری جهانی تأثیرات تعیین کننده ای بر این مساله داشته اند. به عنوان نمونه دولت ها و ساختارهای سیاسی، اقتصادی و نظامیِ تقریباً تمامی کشورهای عربی منطقه پس از جنگ جهانی اول و فروپاشی و تقسیم امپراتوری عثمانی، توسط امپریالیست های بریتانیایی و فرانسوی و بر اساس ستم ملی و دینی و مذهبی شکل گرفت و در بسیاری از کشورها، توده های غیر عرب یا غیر مسلمان یا غیر اهل سنت، تحت سلطه و هژمونی قبایل و فئودال ها و بورژوا-کمپرادورهای عرب و سنی قرار گرفتند.(هالیدی و علوی ۱۹۸۸) امپریالیسم آمریکا پس از جنگ دوم جهانی و متحد شدن با برخی دولت های عربی منطقه، بر بسیاری از این مناسبات و تبعیض ها تکیه زده و آن ها را تشدید و عمیق تر کرد. از طرف دیگر عروج جنبش بنیادگرایی اسلامی اساساً محصول و پیامد پیچیده ی تحولات اقتصادی و سیاسیِ ناشی از عملکرد نظام سرمایه داری امپریالیستی در خاورمیانه و شمال آفریقا بعد از دهه ی ۱۹۶۰ بود.(۱) ضمن اینکه از اواخر دهه ی ۷۰ میلادی، آمریکا و بلوک غرب برای مقابله با گسترش جنبش ها و نیروهای کمونیست و انقلابی، ناسیونالیست های عرب و طرفداران سوسیال-امپریالیسم شوروی، به طور وسیع دفاع و تقویت گروه ها و نیروهای اسلام گرا را در دستور کار خود قرار دادند.(کالی ۱۳۸۵ و دریفوس ۲۰۰۷)

خمینی و صدور ضد انقلاب اسلام گرا

با شکست انقلاب ۵۷ مردم ایران و قرار گرفتن خمینی در رأس آن، نخستین دولت دین مدار (تئوکراتیک) اسلامی در دنیای معاصر تشکیل شد. روی کار آمدن جمهوری اسلامی به تقویت و رشد گرایشات بنیادگرای اسلامی در سراسر کشورهای عربی، خاورمیانه، شمال آفریقا و حتی آسیای مرکزی کمک کرد.(اسپوزیتو ۱۳۸۶- دکمجیان ۱۳۸۴) تبلیغ بنیادگرایی اسلامی یا آنچنان که ادبیات رسمی جمهوری اسلامی می گوید «صدور انقلاب اسلامی» از همان آغاز فعالیت رژیم، در دستور کار رهبری آن قرار گرفت. از نظر خمینی و دیگر ایدئولوگ های نظام نوپای اسلامی، تشکیل دولت دینی و حکومت اسلامی و اهداف آن هرگز امری در خود و محدود به مرزهای ایران نبود و باید آن را به تمامی کشورهای اسلامی و سراسر جهان صادر کرد. خمینی طی سخنانی در ۲ فروردین ۱۳۶۸ گفت:

 مسئولان ما باید بدانند که انقلاب ما محدود به ایران نیست…نقطه شروع انقلاب بزرگ جهان اسلام به پرچمداری حضرت حجت است….مسائل اقتصادی و مادی اگر لحظهای مسئولین را از وظیفهای که بر عهده دارند منصرف کند، خطری بزرگ و خیانتی سهمگین را به دنبال دارد. باید دولت جمهوری اسلامی تمامی سعی و توان خود را در اداره هرچه بهتر مردم بنماید، ولی این بدان معنا نیست که آن ها را از اهداف عظیم انقلاب که ایجاد حکومت جهانی اسلام است منصرف کند. (صحیفه نور ج۲۱ : ۳۲۷)

این مقطعی است که استراتژی صدور بنیادگرایی برای رهبری جمهوری اسلامی بیشتر وزن ایدئولوژیک و کارکرد ایدئولوژیک داخلی و منطقه ای داشت و رژیم ایران می کوشید از طریق تهییج احساسات پوپولیستی و دینیِ بخش هایی از توده های مردم، از اسلامگرایی برای سرکوب مردم و مخالفینش در داخل و فشار آوردن بر رقبای منطقه ای اش مانند مصر یا عراق استفاده کند. خمینی همچنین تلاش داشت تا از طریق تبلیغ روحیه ی عظمت طلبی اسلامی و «غرب ستیزی»، احساسات ضد امپریالیستی و ضد آمریکایی توده های محروم منطقه و ایران را به نفع خود مصادره کند. آن هم در شرایطی که رژیم او مانند هر جریان اسلام گرای دیگری با امپریالیسم آمریکا، تضاد کیفی و ماهوی نداشت بلکه اختلافش با آمریکا و غرب صرفاً دارای یک خصلت روبناییِ فرهنگی و از موضع ضدیت با زندگی مدرن بود و همچنین برخی الزامات و تاکتیک های سیاسی در تنظیم رابطه با امپریالیست های غربی در بستر رقابت های جنگ سرد.(اتحادیه کمونیست های ایران ۱۳۶۵ : ۲۹-۳۰)

جمهوری اسلامی سیاست صدور بنیادگرایی را در آغاز برای تمام فرقه های اسلامی ترویج می کرد و شعار «وحدت شیعه و سنی» را نیز پیش گذاشت و امیدوار بود جایگاه «رهبری جهان اسلام» را کسب کند. اما در فاصله چند سال مشخص شد اگر چه روی کار آمدن یک رژیم اسلام گرا در ایران بر جریانات بنیادگرای سُنی به صورت غیر مستقیم و از نظر افزایش جسارت آن ها برای کسب قدرت دولتی، تأثیر گذاشته است، اما ایران نمی تواند نقش رهبری دینی و سیاسی اکثریت مسلمانان یعنی اهل سنت را بازی کند. دو عامل بر محدود بودن تأثیر جمهوری اسلامی بر جریان های اسلامگرای سنی مؤثر بود: نخست شکاف تاریخی-ایدئولوژیک جدی میان این دو فرقه ی اصلی اسلامی و دیگری تقویت جریانات بنیادگرای اهل سنت توسط دولت های پاکستان و عربستان سعودی و متحدین آمریکایی و اروپایی آن ها در جنگ افغانستان علیه شوروی.(کالی ۱۳۸۵) به عبارت دیگر بنیادگرایی اسلامی یک مرکز و مرجع جدید به غیر از ایرانِ شیعه پیدا کرده بود. عامل دیگری که نفوذ جمهوری اسلامی خصوصا در میان اعراب خاورمیانه را محدود کرد، جنگ ایران و عراق بود که عنصر ناسیونالیستی عربی در آن بسیار تقویت شد و صدام و متحدینش کوشیدند آن را به شکل جنگ عرب و عجم معرفی کنند. به این ترتیب جمهوری اسلامی اگر چه از حمایت و تقویت گروه های اسلامگرای اهل سنت مانند حماس و جهاد اسلامی در فلسطین یا جمعیت اسلامی افغانستان (جریان ربّانی و شاه مسعود) دست بر نداشت اما عملا به سمت تأسیس و تقویت جریانات سیاسی و نظامی شیعه خصوصاً در لبنان، عراق، افغانستان و تا حدودی در حاشیه خلیج رفت. در واقع به قدرت رسیدن جمهوری اسلامی به شیعیان خاورمیانه که به جز در ایران در اکثر نقاط دیگر تحت ستم دینی بودند، اعتماد به نفس و انگیزه ی سهم خواهی سیاسی داد و رژیم ایران نیز کوشید تا از این مساله استفاده کامل را ببرد.(توال ۱۳۷۶: ۱۴۴) در فاصله کوتاهی ده ها حزب، سازمان و گروه نظامی و شبه نظامی دست ساز شیعی در منطقه به وجود آمد که عمدتاً زیر نفوذ مستقیم یا غیر مستقیم رژیم ایران بودند. معروف ترین این گروه ها عبارتند از: حزب الله لبنان، مجلس اعلای انقلاب اسلامی عراق، حزب وحدت اسلامی افغانستان (که ائتلافی از ۹ گروه کوچک شیعه بود) و جبهه اسلامی آزادی بخش بحرین. سپاه پاسداران ایران که از آغاز نقش مهم و مرکزی در تقویت بنیادگرایی اسلامی در کل منطقه داشت، پس از سال ۱۳۶۹ یک واحد برون مرزیِ رسمی به نام نیروی قدس را تأسیس کرد که از سال ۱۳۷۹ قاسم سلیمانی در رأس آن قرار گرفته است. از منظر سیاست خارجی جمهوری اسلامی، استراتژی صدور اسلامگرایی به مرور از اهداف و ظواهر ایدئولوژیک اولیه اش هر چه بیشتر دور شد و وجه پراگماتیستی و دیپلماتیک آن تقویت شد و پس از مدتی به یک ابزار کامل برای بازی در رقابت های ژئوپلتیک منطقه ای بدل گشت.(کرامر ۱۳۶۷) برای نمونه جمهوری اسلامی در تضاد میان جمهوری آذربایجانِ شیعه و ارمنستانِ مسیحی، جانب ارمنستان و روسیه را در مقابل آذربایجان و آمریکا گرفت. در واقع امروزه ایران می کوشد از گروه های شیعه بیشتر به عنوان کارت های بازی در رقابت با قدرت های منطقه ای و به عنوان اهرم های فشار و چانه زنی در سیاست خارجی اش استفاده کند.

محور شیعه در رقابت های ژئوپلیتیک

ملک عبدالله پادشاه اردن در مصاحبه ای در سال ۲۰۰۴ گفت که قدرت گرفتن شیعیان در عراق پس از سقوط صدام، توازن قوای منطقه ای را به شدت به نفع ایران تقویت کرده و یک هلال شیعی (Shia Crescent) در منطقه از لبنان و سوریه تا عراق و شرق افغانستان با محوریت ایران شکل گرفته است که در صورت سرایت به کشورهای عربیِ کرانه ی جنوبی خلیج می تواند به یک قرص کامل ماه تبدیل شود. همین نگرانی از نفوذ ایران بر شیعیان منطقه را حسنی مبارک رئیس جمهور سابق مصر و سعود الفیصل وزیر خارجه وقت عربستان نیز مطرح کردند.(برزگر ۱۳۸۶ : ۶۶ – ۶۷) البته عده ای بر این باورند که لفظ «هلال شیعی» چه از نظر جغرافیای انسانی (به دلیل عدم تمرکز و پراکندگی کانون های زندگی شیعیان) و چه از نظر جغرافیای سیاسی (به دلیل موقعیت ایران در منطقه) اصطلاح غلوآمیزی است و بیشتر دارای کاربرد تبلیغاتی در جنگ روانی و رقابت های رایج دیپلماتیک است.(معروف ۱۳۹۲ : ۲۷۲) اما به هر حال نمی توان تردید داشت که عنصر شیعی گری  و تقویت محور شیعه به ویژه در یک دهه ی اخیر و پس از سقوط صدام، یکی از فاکتورهای مهم سیاست خارجی رژیم ایران در منطقه را تشکیل می دهد. در واقع جمهوری اسلامی در سیاست خارجی خود دو هدف را دنبال می کند: نخست دفع خطرات و تهدیدهای داخلی و بین المللی و دوم، تبدیل شدن به یک قدرت تأثیر گذار در رقابت های اقتصادی و سیاسی. هر دوی این ها از زاویه ی منافع بلند مدت اکثریت مردم ایران و کارگران و توده های زحمت کش منطقه، اهدافی ارتجاعی هستند که حاصلی جز برافروختن آتش جنگ های بیشتر و خدمت به بقای رژیم جمهوری اسلامی و تداوم آن را ندارند. سران جمهوری اسلامی خیلی زود فهمیدند که در عصر سرمایه داریِ امپریالیستی و جهانی شده نمی توانند در خود محصور باشند و برای دوام آوردن در کوران رقابت ها و کشاکش های جهانی و منطقه ای و زیستن زیر سایه و هژمونی قدرت های امپریالیستی باید اهداف و فعالیت های خود را معطوف به خارج از مرزهای ایران کنند. در این راستا، عنصر ایدئولوژیک اسلامی و شیعی همواره یکی از ابزارهای دست رژیم بوده است. جمهوری اسلامی در رقابت های منطقه ای اش دارای سه برگ بازی است: ۱- نفت و انرژی، ۲- قرار گرفتن در منطقه ی استراتژیک خاورمیانه و ۳- جلب و بسیج متحدین شیعی و اسلامی در کشورهای مختلف. این عناصر سه گانه عمدتاً یکدیگر را تقویت می کنند و بر اهمیت هر کدام می افزایند. به عنوان مثال قرار گرفتن ایران میان دو حوزه ی انرژیِ دارای اهمیت جهانی یعنی نفت خلیج و گاز خزر، جایگاه ویژه ای به این کشور می دهد یا اینکه اکثر ساکنین مناطق نفت خیز دو طرف خلیج از جمله دو ناحیه ی غوار و قطیف در شرق عربستان، شیعه هستند و با احتساب شیعیان عراق و ایران بیش از ۷۰ درصد ساکنین نفت خیزترین منطقه ی جهان، دارای مذهب شیعه می باشند و این مساله بر اهمیت عنصر شیعی در سیاست های منطقه ای جمهوری اسلامی می افزاید.

جدال ایران با عربستان سعودی که گاهاً به شکل رویارویی دو دارالخلافه ی شیعه و سنی نمود می یابد در واقع بخشی از تضاد چندوجهی کسب قدرت و هژمونی در منطقه ی خاورمیانه پس از سقوط رژیم عراق در سال ۲۰۰۳ است و در آن کادر باید تحلیل و ارزیابی شود. تا پیش از سال ۲۰۰۳، موازنه ی قوا در منطقه عمدتاً حول ائتلاف آمریکا با شش عضو شورای همکاری خلیج (عربستان، کویت، بحرین، امارات، عمان و قطر) برای مهار عراق و ایران بر قرار شده بود و رژیم عراق یکی از وزنه های تعیین کننده و تأثیر گذار در منطقه بود. اما با سقوط صدام خلأ قدرتی در خاورمیانه به وجود آمد که اساساً آرایش منطقه و تعادل قوای استراتژیک آن را بر هم زد و پس از آن دوران انتقالی ای جهت برقراری توازن قوای جدید شروع شد. دورانی که هنوز به استقرار یک نظم و توازن جدید منجر نشده است و حامل تضادهای حاد و چند وجهی میان قدرت های امپریالیستی خصوصاً روسیه و ایالات متحده و قدرت های محلی است. رقابت ایران و عربستان بر سر نفوذ در کشورهای مختلف از جمله لبنان، سوریه، عراق و یمن، تمایل ترکیه جهت کسب نفوذ و تأثیرگذاری بیشتر در خاورمیانه (Larrabee – Nader 2013)، اوضاع بی ثبات پس از خیزش های جهان عرب و سقوط رژیم های تونس و مصر و لیبی، جنگ داخلی در سوریه و موج جدید اسلامگرایی و برآمدن پدیده هایی چون داعش از عناصر مهم این اوضاع پیچیده و بحرانی هستند. در چنین وضعیتی رژیم جمهوری اسلامی اگر می خواهد به عنوان یک بازیگر فعال در رقابت های منطقه ای در صحنه باقی بماند، سرمایه های امپریالیستی و شرکت های بزرگ تجاری و نفتی را به خود جلب کند و همچنین به شریک و متحد متعارف امپریالیست ها و مشخصاً امپریالیسم آمریکا تبدیل شود (۲) لازم می بیند تا نقش فعال تری در بحران ها و جنگ های جاری در خاورمیانه بر عهده بگیرد. به عبارت دیگر این الزامات قوانین سرمایه داری و زیستن در لوای منطق سرمایه و قواعد بازی در رقابت میان قدرت ها و دولت های بورژوایی است که هر چه بیشتر پای رژیم ایران را به عنوان سرکرده ی اسلام گرایی شیعی به چنین جنگ های ارتجاعی ای می کشاند. جمهوری اسلامی اگر در چنین جنگ ها و بحران-هایی مداخله نکند، نمی تواند بر تضادها و بحران های داخلی و منطقه ای اش غلبه کند. مختصات مبارزه طبقاتی در منطقه و همچنین رقابت میان بلوک ها و قدرت های مختلف بورژوایی و ارتجاعی به گونه ای رقم خورده است که هیچکدام از این دولت ها و کشورها – حتی کشور کوچکی چون قطر – بدون مداخله در رقابت ها و تضادهای حاد و پیچیده، امکان تضمین بقای رژیم شان در عرصه روابط اقتصادی و سیاسی  و مناسبات با امپریالیست ها را ندارند.(۳)

وجه دیگر استراتژی تقویت کانون های شیعی برای جمهوری اسلامی، مساله ی راهبردهای دفاعی رژیم در مقابل خطرات و تهدیدهای نظامی احتمالی است. جمهوری اسلامی به ویژه از زاویه ی تضاد با رژیم هم ذات خودش یعنی دولت دینی-نژادی اسرائیل همواره به شیعیان لبنان و دولت سوریه توجهی خاصی دارد. همچنین در طرح «خاورمیانه ی بزرگ» جمهوری-خواهان و نئوکان های آمریکا و پس از تهاجم ارتش ایالات متحده به افغانستان و سپس عراق، هنگامی که بحث حمله ی نظامی احتمالی آمریکا به ایران مطرح شد، تهران روی نقش متحدین شیعه ی خود در سراسر خاورمیانه جهت اتخاذ استراتژی جنگ های نامنظم علیه منافع آمریکا حساب ویژه ای باز کرد و تقویت گروه های شبه نظامی شیعی در عراق در دستور کار رژیم تهران قرار گرفت.(۴) بی دلیل نیست که مهدی طائب رئیس قرارگاه عمار (از نهادهای وابسته به سپاه پاسداران) سوریه را جزء یکی از استان های ایران می داند و حتی اولویت بیشتری برای حفظ آن نسبت به خوزستان قائل است.(۵) چرا که از نظر سران جمهوری اسلامی، آن ها اگر خط مقدم جبهه و تحرکات شان را در سوریه و عراق یا لبنان نبندند، احتمالا ناچارند آن را در نوار مرزی ایران تشکیل بدهند. به این ترتیب تقویت قدرت شیعیان در منطقه برای جمهوری اسلامی به عنوان یک اهرم فشار بازدارنده در مقابل خطرات احتمالی نیز عمل می کند. اتحاد استراتژیک و ایدئولوژیک رژیم جمهوری اسلامی با اقمار شیعی اش چنان عمیق شده است که حتی می تواند به وفاداری این نیروها برای سرکوب مخالفین داخلی اش نیز اتکا کند. اگر جمهوری اسلامی در داخل ایران درگیر یک جنگ داخلی از نوع جنگ جاری در سوریه یا یک جنگ خلق واقعی بشود، به احتمال زیاد گروه های شبه نظامی شیعی خصوصا عراقی ها و لبنانی ها از بازی-گران آن عرصه خواهند بود و رژیم جمهوری اسلامی می تواند روی تجربه ی عملی آن ها در جنگ های چریکی و نامنظم و درنده خویی شان حساب ویژه ای باز کند. حال باید دید فعالیت های جمهوری اسلامی طی سی و چند سال گذشته و مشخصاً در ده ساله ی اخیر برای تقویت قدرت و نفوذ متحدین شیعه در منطقه چه بوده است:

الف) عراق – عراق در کنار ایران، آذربایجان و بحرین تنها کشورهایی هستند که اکثریت شیعه دارند. اما در تاریخ معاصر این کشور، نهادهای اصلی قدرت در دست اقلیت سنی بوده است. به قدرت رسیدن اسلامگرایان شیعه در ایران، بیش از هر کشور دیگری بر شیعیان عراق تأثیر گذاشت و تحرکات احزاب و رهبران مذهبی شیعه مانند حزب الدعوه و خانواده صدر و حکیم باعث نگرانی رژیم صدام شد. خمینی و دیگر رهبران جمهوری اسلامی در ماه های پیش از شروع جنگ در سال ۱۳۵۹، به طور علنی شیعیان عراقی و عشایر این کشور را به شورش علیه رژیم بعث دعوت می کردند و همین مساله یکی از بهانه های صدام برای حمله به ایران بود. صدام اعتراضات و ناآرامی های شیعیان را به شدت سرکوب کرد و پس از حمله به ایران یک سیاست متضاد سرکوب و تطمیع را در قبال شیعیان عراق در پیش گرفت که در عمل به مهار معضل مخالفین شیعه منجر شد.(اسپوزیتو ۱۳۸۶ : ۱۰۱-۱۰۴) اکثریت بدنه ی ارتش عراق را شیعیان تشکیل می دادند که در سال های جنگ با ایران به رژیم صدام وفادار ماندند و عملا اهداف جمهوری اسلامی در میان شیعیان عراقی با موفقیت چندانی روبرو نشد. رژیم ایران تعداد زیادی از تبعید شدگان شیعه را پذیرفت و در سال ۱۹۸۲/۱۳۶۱ به وسیله ی روحانیون شیعه ی عراقی تشکیلات مجلس اعلای انقلاب اسلامی عراق را تأسیس کرد و برای آن یک واحد نظامی تحت نام تیپ بدر نیز سازماندهی کرد که در تمام سال های جنگ، به عنوان بازوی اطلاعاتی و امنیتی و حتی عملیاتی ایران در داخل عراق و در نوار مرزی فعالیت می کرد. رهبران این تشکل ها مانند محمد باقر حکیم، هادی عامری، ابومهدی المهندس و… تا پیش از سقوط صدام، ساکن ایران و تحت هدایت رژیم جمهوری اسلامی بودند. حمله آمریکا و بریتانیا به عراق و سقوط رژیم صدام حسین، نقطه-ی عطفی در روابط جمهوری اسلامی با متحدین شیعه اش در عراق بود و شاید بتوان گفت هیچ دولتی در منطقه بیش از جمهوری اسلامی از سقوط صدام خوشنود نشد. ولی نصر از صاحب نظران مسائل شیعه بر این باور است که سقوط صدام به هژمونی مطلق کشورهای عربی که عمدتا بر عنصر مذهبی اسلام سنی تکیه دارند، بر منطقه خاتمه داد و قدرت یافتن شیعیان در عراق و تشکیل دولت شیعی در سال ۲۰۰۵، اولا باعث افزایش خواسته ها و مطالبات شیعیان در کل منطقه شد و ثانیا رژیم ایران را در رأس جریان بنیادگرایی شیعی در منطقه قرار داد.(Nasr 2007: 170-171) در واقع مستقر شدن قدرت نسبی شیعیانِ نزدیک به رژیم ایران در عراق، طرح هلال شیعه را تکمیل کرد و بدون عراق، این محور و هلال به لحاظ جغرافیایی کامل نمی شد. جمهوری اسلامی از همان ماه های اول سقوط صدام، وارد جدال با آمریکا بر سر نفوذ در عراق شد. دولت بوش سعی داشت تا با تقویت کُردها مانع از استیلای کامل گروه های شیعی بشود و توازن را در ساختار جدید قدرت حفظ کند. همچنین ترجیح می داد تا شخصیت ها و گروه های شیعه نزدیک به خود مانند احمد چلبی را بر سر کار بیاورد. اما جمهوری اسلامی ضمن تلاش برای قدرت یابی دوستان و متحدین قدیمی اش در مجلس اعلا و حزب الدعوه و سپاه بدر، مجموعه ای از ناآرامی ها، بمب گذاری ها و تحرکات نظامی را در سراسر عراق علیه اهداف آمریکا و نیروهای نظامی آن سازمان داد و یا تقویت کرد.(Kagan 2012: 64) هدف اولیه رژیم ایران در این سال ها جلوگیری از استقرار و پیشروی اهداف آمریکا در عراق بود و نیروهای سپاه قدس توسط متحدین شان تلاش داشتند تا عراق را به باتلاق دیگری برای ارتش آمریکا تبدیل کنند. اما این مساله برای تهران امری متضاد بود چرا که از یک سو مانع از دست یابی آمریکایی ها به مقاصدشان می شد اما از طرف دیگر این اوضاع بی ثبات و ناامن به ضرر دولت مرکزی عراق بود و مانع از استقرار کامل امنیت در یک عراقِ تحت هژمونی شیعیان می شد. سپاه قدس به جز مجلس اعلا، حزب الدعوه و سپاه بدر، چندین گروه شبه نظامی شیعی دیگر مانند کتائب حزب الله عراق، حزب الله عراق، حرکه النجباء العراق و… را به وجود آورد که همگی سرسپردگی کامل به تهران دارند و در سرکوب و کشتار مخالفین شان از جمله سنی ها در عراق از هیچ توحش و جنایتی فروگذار نکرده و نمی کنند. تحت فشار قرار گرفتن هر چه بیشتر مردم سنی در عراق و فقدان یک آلترناتیو انقلابی در این کشور باعث اقبال بیشتر توده های مردم به بقایای حزب بعث و همچنین گروه های سلفی و بنیادگرای اهل سنت مانند القاعده شد. در اکتبر ۲۰۰۵ ابومصعب الزرقاوی رهبر القاعده ی عراق علیه شیعیان و دولت این کشور اعلام جهاد کرد که باعث کشتار و قتل عام مردم بی گناه از سوی هر دو طرف شیعه و سنی شد. دور دوم جنگ های شیعه-سنی در عراق پس از سال ۲۰۱۳ و تشکیل داعش و تصرف شهرهای موصل و رمادی و بخش های دیگری از کشور توسط این نیرو، آغاز شد. در این دور نیز سپاه قدس با حضور مستقیم شخص قاسم سلیمانی در هدایت و فرماندهی گروه های شیعی عرب و ترکمن در جنگ علیه داعش و همچنین سرکوب و کشتار سنی های عراق حضور علنی و وسیعی دارد. بر اساس گزارش خبرگزاری رویترز خلبان های سپاه پاسداران و هواپیماهای ایرانی در عملیات علیه داعش حضور دارند و تاکنون ده ها عضو سپاه قدس ایران در نبردهای اخیر علیه داعش و سنی های عراق کشته شده اند.(۶) نزدیک به ۲۰ هزار نیروی شیعی شبه نظامی در تشکیلاتی به نام حشد شعبی (بسیج مردمی) و زیر نظر سپاه قدس و فرماندهان ایرانی سازماندهی شده اند که در حال حاضر نیروی اصلی دولت عراق و گروه های شیعی در نبرد زمینی علیه داعش و سرکوب سنی های مخالف دولت هستند. نکته  مهم آن است که پس از روی کار آمدن داعش و پیشروی آن در شهرهای عراق، ائتلاف نظامی غیر رسمی و نانوشته ای میان ارتش آمریکا و سپاه قدس ایران در عراق به وجود آمد که همزمان با انکشاف روابط تهران و کاخ سفید در جریان مذاکرات هسته-ای، به یک کانال ارتباطی وسیع و قابل اتکا میان جمهوری اسلامی و امپریالیسم آمریکا بدل گشته است. بی دلیل نبود که حسن روحانی در سخنرانی اش در مقر سازمان ملل در سال ۲۰۱۴ و همچنین جواد ظریف و دیگرمذاکره کنندگان هسته ای ایرانی، مدام بر مساله ضرورت مبارزه مشترک علیه داعش و دیگر گروه های بنیادگرای سنی تأکید می کردند و رسیدن به توافق هسته ای را گام مهمی در کامل تر و علنی تر شدن این همکاری های نظامی و امنیتی می دانند.

ب) سوریه – رژیم بعث سوریه در زمان ریاست حافظ اسد، تنها دولت عربی بود که به صورت علنی در جنگ ایران و عراق، جانب ایران را گرفت. اگر چه فرماندهی و پست های کلیدی دولت، ارتش و خصوصا سازمان امنیت سوریه در دست اقلیت علوی مذهب است و سنی ها خصوصا اسلامگرایان طرفدار اخوان المسلمین تحت سرکوب و تبعیض رژیم سوریه بوده اند اما روابط تهران و دمشق بر اساس پیوندهای مذهبی و ایدئولوژیک بنا نشد. حزب بعث سوریه یک جریان سکولار است که بیش از هر چیز از ایدئولوژی ناسیونالیسم عربی و جنبش افسران آزاد عرب (حرکه الظباط الأحرار) (۷) متأثر بود و اسلام و مذهب علوی یا شیعی نقش تعیین کننده ای در دستگاه ایدئولوژی و دولت آن نداشته است. نزدیکی سیاسی میان جمهوری اسلامی و رژیم سوریه، یک اتحاد دیپلماتیک و پراگماتیستی و بر اساس منافع مشترک دو دولت علیه اسرائیل و صدام و در دفاع از گروه های فلسطینی و لبنانی بوده است. اهمیت سوریه برای جمهوری اسلامی بیشتر از زاویه ی نزدیک بودن به مرزهای اسرائیل و کمک به حزب الله لبنان و حماس از طریق خاک این کشور است. همچنین سوریه، یکی از نقاط مشترک استراتژیکی است که سیاست خارجی رژیم ایران را به روسیه نزدیک می کرد و به سران جمهوری اسلامی اجازه می داد تا از طریق وحدت با کرملین، توازن قوای آمریکا و اسرائیل در منطقه را محدود و تهدید کنند. فراموش نباید کرد که مسکو پس از فروپاشی اتحاد شوروی از میان تمامی پایگاه های نظامی اش در نقاط مختلف جهان، تنها دو پایگاه را برنچید و همچنان دایر نگاه داشت: یکی در شبه جزیره کریمه در شمال شرقی اروپا و دیگری در سوریه و در قلب خاورمیانه. پر رنگ شدن عنصر ایدئولوژیک شیعی در روابط ایران و سوریه به  بعد از آغاز خیزش مردمی علیه رژیم بشار اسد و سپس شروع جنگ داخلی در این کشور باز می گردد. از سال دوم جنگ، اپوزیسیون اصلی که علیه رژیم اسد می جنگد، گروه های بنیادگرای اسلامی سنی مذهب مانند جبهه النُصره و داعش هستند که عمدتاً با انگیزه های دینی، مردم را علیه رژیم بعث متحد و بسیج می کنند. خاطره کشتار بیش از ۱۷ هزار نفر از طرفداران اخوان المسلمین و مردم عادی در شورش فوریه ۱۹۸۲ در شهر حما، از دلایل مهم نفرت سنی های و مردم آن شهر از رژیم بعث است. اسلام گرایان سنی با این ادعا که علوی ها و شیعیان در رأس ارتش و استخبارات قرار داشته و مسئول اصلی این سرکوب و کشتارها هستند، توده های سنی مذهب را تهییج می‏کنند و نفرت از شیعیان را به یکی از ابزارهای بسیج کننده علیه رژیم بشار تبدیل کرده اند. همچنین تمامی حامیان منطقه ای اپوزیسیون ضد اسد به ویژه دو کشور اصلی یعنی عربستان و ترکیه ی تحت حاکمیت حزب عدالت و توسعه (AKP) دارای نوعی ایدئولوژی اسلامگرایی سنی هستند. رشد گرایشات سلفی در میان مخالفین رژیم اسد، بسیاری از علویان و شیعیان سوریه را حتی با وجود مخالفت با رژیم بشار، به حمایت از دولت و ارتش سوریه کشانده است. تا آنجا که پس از شروع جنگ داخلی و خصوصا قدرت گرفتن بنیادگرایان سنی در جبهه های نبرد، بسیاری از محلات شیعه و علوی نشین دمشق و دیگر شهرها و استان ها از جمله لاذقیه یا طرطوس که در آغاز به اعتراضات ضد رژیم پیوسته بودند، از هراس قتل عام شدن به دست اسلام گرایان سنی در صورت سقوط دولت، دست از شورش و اعتراض علیه رژیم بشار کشیدند و حتی به حمایت از وی پرداختند. به عنوان مثال بدنه ی اصلی نیروهای دفاع وطنی (قوات دفاع الوطنی) را شیعیان، علوی-ها، مسیحیان و آشوری های سوریه تشکیل می دهند. دفاع وطنی، نیروی شبه نظامی ای است که با ابتکار و پیشنهاد سپاه قدس و بر اساس الگوی نیروهای بسیج ایران در سال ۲۰۱۲ و برای پیشروی در جبهه های جنگ زمینی در سوریه تشکیل شد. پس از شروع جنگ داخلی در سوریه و وخیم شدن وضعیت رژیم اسد، جمهوری اسلامی به شکل وسیع به حمایت از بشار و شرکت در این جنگ پرداخت. صدها نفر از اعضا و فرماندهان سپاه قدس برای آموزش و هدایت جنگ و حتی مشارکت در عملیات های نظامی به سوریه رفتند که تاکنون ده ها نفر از آنان از جمله چند از تن فرماندهان مهم مانند حسن شاطری، محمد جمالی و اسماعیل حیدری کشته شده اند.(۸) جمهوری اسلامی همچنین متحدین شیعه خود در منطقه از عراق و افغانستان و لبنان را نیز برای کمک به بشار بسیج کرد. به جز نیروهای حزب الله لبنان که به طور گسترده در جنگ مشارکت دارند، یک تیپ رزمی از شیعیان هزاره افغانی به نام «تیپ فاطمیون» و دو تیپ از شیعیان عراقی به نام «تیپ ابوالفضل» و «تیپ ذوالفقار» — تا پیش از حمله داعش به عراق – توسط سپاه قدس در یگان هایی به نام «مدافعین حرم حضرت زینب» سازماندهی شده و در مناطق مختلف سوریه خصوصا در اطراف دمشق و داریا و حلب مشغول دفاع از رژیم اسد شدند. بر اساس گزارش های نهادهای نظامی و امنیتی نزدیک به وزارت دفاع آمریکا، دولت ایران پس از تحریم شدن رژیم بشار از سوی شورای امنیت سازمان ملل، کمک های مالی معادل ۶ میلیارد دلار به اضافه نفت در اختیار رژیم سوریه قرار داده است و همچنین ارتش سوریه را به مقادیر زیادی سلاح خصوصاً موشک های روسی مسلح کرد. بشار اسد نیز دست به سازماندهی مجدد در سطح فرماندهان امنیتی و نظامی اش زد و ژنرال هایی که معتقد به همکاری بیشتر با سپاه قدس ایران بودند را بر سر کار آورد.(Kagan 2012: 20-22) سقوط رژیم اسد و روی کار آمدن یک دولت اسلام گرای سنی یا مخالف ایران و روسیه، حاوی تغییرات مهم استراتژیک در ابعاد منطقه ای  و حتی جهانی است. در این صورت، اولا توازن قوا در کل خاورمیانه به ضرر ایران و روسیه و به نفع آمریکا، اسرائیل، ترکیه و عربستان تغییر خواهد کرد، ثانیا ایران را از یک دالان مواصلاتی امن و دائم برای کمک به حزب الله لبنان محروم خواهد کرد و همچنین بر نفوذ ایران بر حماس تأثیر منفی خواهد گذاشت. نگرش جمهوری اسلامی به وضعیت سوریه و عراق طبق گفته ی سیروس ناصری یکی از اعضای تیم مذاکره کننده ی هسته ای ایران در سال های ۸۲ تا ۸۴ و از چهره های نزدیک به هاشمی رفسنجانی این است که اگر اسد از منجلاب جنگ فعلی خارج شود، برای دست کم دو دهه متحد استراتژیک رژیم ایران باقی خواهد ماند و بقای رژیم فعلی سوریه و بقای یک عراق قدرتمند و نزدیک به ایران، تأثیرات مهمی بر قدرت و نفوذ جمهوری اسلامی در منطقه و در روابط با قدرت های جهانی و غرب خواهد گذاشت.(جعفری پویا ۱۳۹۴)

ج) لبنان – شیعیان که در جامعه ی متکثرِ ملی و دینی لبنان ۲۰ درصد جمعیت را تشکیل می دهند تا دهه ی ۱۹۶۰ بیشتر به جنبش های چپگرا، سکولار و ناسیونالیست عربی گرایش داشتند اما با سرخوردگی ناشی از تبدیل شوروی سوسیالیستی به یک کشور سرمایه داری و تبعات منفی آن در میان روشنفکران چپگرا و شکست ناصریسم پس از جنگ ۱۹۶۷ اعراب و اسرائیل، شاهد احیای شیعه گری و عروج هویت بنیادگرایی شیعی درمیان آن ها بوده ایم.(توال ۱۳۷۶ : ۱۳۷) روحانی شیعه به نام موسی صدر در تقویت عنصر اسلامگرایی شیعی در لبنان نقش مهمی داشت و به عنوان نخستین رئیس مجلس اعلای شیعیان لبنان انتخاب شد و سپس تشکلی با نام جنبش محرومان (حرکه المحرومین) و شاخه ی نظامی آن اَمَل (افواج المقاومه اللبنانیه) را در ۱۹۷۵ به وجود آوردند (دکمجیان ۱۳۸۴ : ۳۰۳) که نقش مهمی در جنگ داخلی لبنان (۱۹۷۵-۱۹۹۰) به نفع اقلیت شیعه بازی کرد. شخصیت های ایرانی اسلام گرا مانند مصطفی چمران در شکل گیری امل نقش تعیین کننده ای داشتند. اما پس از ناپدید شدن صدر در اوت ۱۹۷۸ و قرار گرفتن نبی بِری بر ریاست این تشکیلات، امل هر چه بیشتر از اهداف اسلامگرایانه ی ایران دور شد و به دولت سوریه نزدیک گشت. در مقابل رژیم ایران توسط سپاه پاسداران و چهره های نزدیک به خمینی همچون علی اکبر محتشمی پور، به وسیله عده ای از روحانیون شیعه ی انشعاب کرده از امل مانند محمد حسین فضل الله و سید عباس موسوی، تشکیلاتی سیاسی-نظامی به نام حزب الله لبنان را تأسیس کرد. به این ترتیب جامعه ی شیعه لبنان میان دو حزب امل که نزدیک به سوریه بود و حزب الله که به ایران سرسپردگی داشت، تقسیم شد و تا سال ها میان هواداران این دو حزب در مناطق مختلف خصوصا در حومه بیروت درگیری های نظامی وجود داشت. اما با پُر رنگ-تر شدن نقش ایران در حمایت از اسلام گرایان لبنان، مواضع حزب الله هر روز بیشتر تقویت شد. سپاه پاسداران ایران در سال ۱۳۶۱ بیش از هزار نیروی متخصص جهت آموزش حزب الله به دره ی بقاع در بعلبک اعزام کرد و ماهانه مبلغی معادل ۱۰ میلیون دلار در اختیار این حزب گذاشت و همچنین آموزش های ایدئولوژیک بر اساس اندیشه های خمینی را آغاز کرد.(اسپوزیتو ۱۴۱- طاهری و شیفعی ۱۳۸۶ : ۳۷) اما قدرت گیری اصلی حزب الله در فضای سیاسی لبنان به جنگ موشکی ۳۳ روزه این نیرو علیه اسرائیل در سال ۲۰۰۶ باز می گردد که با حمایت کامل تسلیحاتی و مالی رژیم ایران صورت گرفت. در واقع پس از آن بود که حزب الله به یک قدرت مدعی و صاحب نفوذ در لبنان تبدیل شد و در مقابل، کشورهایی مانند عربستان و قطر و امارات متحده برای جلوگیری از گسترش نفوذ ایران در لبنان، به فکر حمایت از گروه-های دیگر افتادند. رژیم ایران پس از سال ۲۰۰۶ به طور متوسط سالانه ۱۰۰ میلیون دلار کمک مالی در اختیار حزب الله قرار داده است به اضافه ی طرح های عمرانی و خدمات اجتماعی که در اختیار طرفداران حزب الله قرار می دهد و تیمی از متخصصین و اعضای سپاه قدس به فرماندهی محمد رضا زاهدی (معروف به حسن مهدوی) را برای کمک و آموزش تسلیحاتی به حزب الله در لبنان مستقر کرده است.(Kagan 2012 : 37-38) جمهوری اسلامی به لبنان به عنوان جبهه ی اصلی علیه اسرائیل در شمال این کشور نگاه می کند و در تحرکات نظامی و دیپلماتیکش در منطقه (مثلا در جنگ داخلی سوریه) روی حزب الله و رهبر آن سید حسن نصر الله حساب ویژه ای باز کرده است. همچنین اعضای حزب الله، نقش واحدهای ترور و تیم های عملیاتی را برای طرح های جمهوری اسلامی در منطقه باز کرده و می کنند. به عنوان مثال حمله به سفارت آمریکا در بیروت و اقامتگاه واحدهای دریایی ایالات متحده در لبنان در سال ۱۹۸۳ (اسپوزیتو ۱۳۸۶ :۱۴۱) و یا ترور برخی دیپلمات های اسرائیلی در هند، گرجستان و تایلند در سال ۲۰۱۲ به تلافی ترور دانشمندان هسته ای ایران.(Kagan 2012 : 38)

د) بحرین – ۷۰ درصد جمعیت بحرین، شیعیانی هستند که تحت سلطه ی سلطنت اقلیت اهل سنت قرار دارند و از فقر و محرومیت رنج می برند. روی کار آمدن اسلامگرایان شیعه در ایران، تأثیرات مهمی بر اسلامگرایی شیعه در بحرین گذاشت و گروه های شیعی، خمینی را الگوی خود می دانستند. سعید شهابی از فعالین و رهبران اسلام گرایان شیعه در بحرین، شکست جنبش ها و احزاب کمونیست و ناسیونالیست و سرخوردگی مردم از آن ها را دلیل گرایش به بنیادگرایی اسلامی در جهان عرب می داند.(نجفی و بلندیان ۱۳۹۲ : ۱۹۳) حمایت رژیم آل خلیفه از صدام در جنگ با ایران، باعث شد تا جمهوری اسلامی تحرکات شیعی گرایانه ی خود در بحرین را افزایش دهد و در دسامبر ۱۹۸۱ بیش از ۷۰ نفر از اعضای جبهه آزادی بخش بحرین که متأثر از جمهوری اسلامی بودند به اتهام کودتا علیه سلطنت، دستگیر و محاکمه شدند.(اسپوزیتو ۱۱۷) فعالیت ها و شورش های شیعیان باعث تقویت گرایشات محافظه کارانه، سلفی و وهابی در ساختار حکومت و دولت و ارتش بحرین شد.(Maoz 2007 : 27) رژیم آل خلیفه متحد استراتژیک عربستان سعودی و آمریکا است و خطر سقوط این رژیم و روی کار آمدن یک حکومت اسلام گرای شیعی دیگر در جهان عرب آن هم در همسایگی عربستان سعودی، فکر شیوخ خلیج را آشفته می کند. هر نوع تحولی در وضعیت شیعیان بحرین، بر استان های شیعه نشین شرق عربستان که دارای عظیم-ترین ذخایر نفت سعودی هستند و بیش از ۷۰ درصد کارکنان صنایع نفت آن را کارگران شیعه تشکیل می دهند و همچنین بر شیعیان منطقه ی احساء در کویت، امارات و قطر، تأثیر خواهد گذاشت و در نهایت به تقویت موضع جمهوری اسلامی ایران منجر می شود. برای جلوگیری از قدرت گیری شیعیان، رژیم بحرین به توصیه ی عربستان سعودی با دادن اقامت و شهروندی به مهاجرین سُنی خارجی، سعی کرد تا شیعیان را از اکثریت بیاندازد. روی کار آمدن دولت شیعه عراق و پس از آن جنگ-های مذهبی شیعه-سنی در این کشور در سال ۲۰۰۶، بیش از هر کشور عربی دیگری بر بحرین تأثیر گذاشت و به رویارویی خونین میان تظاهرکنندگان دو طرف در منامه منجر شد. همچنین طوفان خیزش ها و اعتراضات مردمی موسوم به بهار عربی در سال ۲۰۱۱ به بحرین رسید و شکل اعتراض شیعیان علیه دولت مرکزی را به خود گرفت که با سرکوب شدید ارتش بحرین و با حمایت و مشارکت عربستان سعودی پاسخ داده شد. هراس عربستان از قدرت گیری شیعیان در بحرین و سرایت آن به سایر کشورهای سواحل جنوبی خلیج چنان زیاد بود که رژیم محافظه کار سعودی دست از احتیاط برداشت و ارتش این کشور هم در بحرین و هم در یمن به طور مستقیم وارد میدان شده و به سرکوب معترضین شیعه پرداخت. بحرین برای ایالات متحده آمریکا نیز دارای اهمیت استراتژیک است و ناوگان پنجم دریایی آمریکا در بندر سلمان در شرق منامه واقع شده و از سال ۲۰۰۳ به بعد، بیشتر عملیات های هوایی آمریکا در عراق و افغانستان از فرودگاه های نظامی در خاک بحرین به پرواز در آمده اند. جمهوری اسلامی در طول تمامی سال های درگیری میان شیعیان بحرین با دولت آل خلیفه، دست کم در سطح تبلیغاتی و خبری به دفاع از شیعیان و خصوصا ائتلاف سیاسی الوفاق در این کشور پرداخته است. در واقع ایران به خیزش های بهار عربی به جز در سوریه، به عنوان یک فرصت جهت گسترش نفوذ خودش در جهان عرب و تضعیف شیخ نشین های نزدیک به عربستان و آمریکا در خلیج نگاه می کند (Jahner 2012 : 45-46) و امیدوار است با تقویت موضع گروه های شیعی در یمن و بحرین یعنی در حیاط خلوت های تاریخی عربستان سعودی، یک فرصت مطلوب جهت افزایش نفوذش بر این منطقه و همچنین بازداشتن عربستان از فعالیت علیه رژیم بشار در سوریه یا شیعیان در عراق را به دست بیاورد.

تضادهای جمهوری اسلامی و ضرورت یک انترناسیونالیسم واقعی

اما جدال های خونین شیعه و سنی یک بازی بی خطر برای جمهوری اسلامی نیست. مجموعه ای از موانع و تضادهای داخلی، منطقه ای و بین المللی وجود دارند که هرگز به رژیم تهران و به سایر بازی گران ارتجاعی و کوچک و بزرگ این جنگ، اجازه نمی دهد تا به صورت مطلوب و بدون تلفات و ضایعات آن را سپری کنند. به طور کلی شیعیان یک اقلیت ۱۵ الی ۲۰ درصدی از کل مسلمانان را شامل می شوند و تشدید رقابت و جنگ میان شیعه و سنی به معنای افزایش نفرت از رژیم ایران و متحدینش در میان اکثریت مطلق مسلمانان است. آن هم در وضعیتی که گرایشات سلفی و وهابی در منطقه در حال افزایش و گسترش است. جمهوری اسلامی و متحدینش تنها بازی گران این میدان نیستند و چندین دولت ثروتمند و با نفوذ ارتجاعی از جمله عربستان، ترکیه، قطر، مصر و امارات متحده نیز برگ های بازی و اهداف و برنامه های خود را دارند. آن ها بیش از چهار سال است که جنگ پر هزینه و سختی را به یکی از قدیمی ترین متحدین جمهوری اسلامی یعنی دولت سوریه تحمیل کرده اند که هنوز نمی توان گفت نتیجه آن چه خواهد شد. از ۱۶ استان مرزی ایران، ۱۰ استان دارای ساکنین سنی مذهب هستند که اجازه فعالیت های تبلیغی و نظامی بنیادگرایانه را به دولت های رقیب ایران می دهند. همین حالا گروه های مسلح بنیادگرای سنی مانند جیش العدل در استان بلوچستان فعالیت می کنند و فقر و تبعیض و ستم ملی، زمینه ی مناسبی جهت جذب شدن توده های مردم به این گروه ها را می دهد. گروه های سلفی حتی در استان های کُردنشین ایران پایه گرفته اند. هیچ تضمینی وجود ندارد که شعله های این جنگ به داخل مرزهای ایران نیز سرایت نکند. جمهوری اسلامی در سطح داخلی با بحران های جدی اقتصادی و سیاسی روبرو است. فقر و بی کاری و فلاکت هر روز بر روند نارضایتی مردم از حکومت می افزاید. سرکوب زنان و آزادی های اجتماعی و فرهنگی و فکری پیوسته بر شمار مخالفین رژیم از اقشار و طبقات مختلف می افزاید. هر رویداد جدی سیاسی و نظامی در داخل ایران یا منطقه باعث انشقاق و انشعاب در بدنه ی حکومت می شود. از سوی دیگر روند اوضاع چنان نامطمئن و مبهم و زمین بازی چنان لغزان و ناهموار است که نه تنها ایران و عربستان و ترکیه، بلکه قدرت های بزرگ امپریالیستی نیز از تبعات و پیامدهای ناگهانی و محاسبه نشده ی این وضعیت در امان نیستند و توان پیش بینی و کنترل کامل آن را ندارند. تا دو سال پیش کمتر قدرتی در سطح منطقه و جهان، عروج یک نیروی  خطرناک و قدرتمند مثل داعش را محتمل می دانست.

جمهوری اسلامی با شعار امنیت، تلاش می کند بخش هایی از طبقات و اقشار میانی و متوسط را با خود همراه کند. اما اولا امنیت در ابعاد بلند مدت آن هم در منطقه ای که در جای جای آن شعله ی جنگ های ارتجاعی مذهبی برافروخته شده یک سراب و خیال خام است. مادام که رژیم جمهوری اسلامی یا دولت های بورژوایی و دینی همذات او در عربستان و ترکیه و اسراییل و غیره بر سر کار باشند و برای بقا و تدوام شان بر حریق جنگ های مذهبی و ارتجاعی بدمند، توده های مردم منطقه و از جمله کارگران و زحمتکشان ایران رنگ آرامش و امنیت واقعی را نخواهند دید. ثانیا به فرض تأمین شدن این امنیت، باید از مدافعین آن پرسید که این آرامش و امنیت ظاهری با بهای جنگ و کشتار و قتل عام صدها هزار نفر از توده های بی-گناه مردم در سراسر خاورمیانه به دست آمده است و سکوت در قبال جنگ افروزی های جمهوری اسلامی و شرم آورتر از آن، دفاع از جنایتکاران سپاه قدس و سپاه پاسداران و ارتش ایران، خودش عین جنایت و پلشتی است. به قول برشت «آنکس که حقیقت را نمی داند، نادان است. اما آنکسی که حقیقت را می داند و آن را پنهان می کند، تبهکار است» و سکوت در مقابل جنایت های ارتجاعی جمهوری اسلامی در خاورمیانه و همصدا شدن با آن تحت پوشش «امنیت» عین تبهکاری است. یکی دیگر از خطاهای اساسی در مواجه شدن با وضعیت جاری و در تحلیل آن، تن دادن به منطق علیل و حقیر «انتخاب میان بد و بدتر» است و طرح این قبیل یاوه ها که «بالاخره جمهوری اسلامی با تمام نقاط منفی اش از امثال داعش یا وضعیت جاری در سوریه و عراق بهتر است». در حریق این جنگ ضد مردمی، حماقت آمیزترین کار همانا تلاش برای ترجیح دادن یکی از این دو نیروی مذهبی منسوخ و عقب مانده بر دیگری و سمت گیری به نفع یکی از آن دو است. این یعنی دفاع از رژیمی که خودش مسبب و بخشی از بحران و قساوت موجود است. مدافعین این توهم، اولا چشمان خود را بر دریایی از یکسانی ماهوی میان بنیادگرایی شیعه و سنی و شباهت میان خمینی و سید حسن نصرالله و عبدالمالک الحوثی با شیوخ سعودی و ابوبکر البغدادی  و اسامه بن لادن می بندند و نادیده می گیرند که آبشخور و جوهر یکسان تمامی این تعفن ها و کثافات، همانا تئوکراسی اسلامی و نظام سرمایه داری و روابط طبقاتی و اجتماعی بر آمده از آن ها است. دیگر اینکه در توضیح دلایل و علل بروز پدیده هایی چون داعش، این واقعیت را نمی بینند که عروج بنیادگرایی اسلامی اساساً محصول عملکرد سرمایه داری امپریالیستی است و اشکال مختلف آن از جمله داعش نیز در اثر روابط و مناسبات ساخته شده توسط سرمایه داری و دولت ها و نیروهای بورژوایی مانند جمهوری اسلامی تکوین پیدا می کنند.

جنگ جاری در خاورمیانه اگر چه جنگ جناح ها و قدرت ها و دولت های بورژوایی و استثمارگر است اما به یک معنی جنگ ایدئولوژی های مرتجع و ستمگر نیز هست. طرفین ارتش های ارتجاعی خود را حول ایدئولوژی های پوسیده ی گوناگون مانند دین و نژادپرستی و عظمت طلبی اشغالگرانه متحد و بسیج می کنند و از فقدان یک جنبش کمونیستی و انقلابی نیرومند به حداکثر استفاده می برند. این وضعیت بی ثبات و آشفته امکان بروز آلترناتیوهای بسیار متضاد را در خود حمل می کند: از یکسو، آلترناتیوهای دینی و فاشیستی و از سوی دیگر، آلترناتیوهای انقلابی و کمونیستی و رهایی بخش.(۹) و درست در چنین وضعیتی است که نیروهای کمونیست و انقلابی واقعیِ ایران و منطقه باید تمام توان و انگیزه و اراده شان برای متحد و آگاه کردن توده های مردم حول جنبشی برای انقلاب کمونیستی و ایدئولوژی رهایی بخش انترناسیونالیسم پرولتری را به کار بگیرند. ظواهر مختلف ارتجاع از بنیادگرایی شیعه و سنی تا تفکرات بورژوایی و امپریالیستی را فقط آتش فروزان آگاهی کمونیستی و جنبش انقلابی توده های آگاه می تواند در هم کوبیده و بسوزاند. فقط انترناسیونالیسم انقلابی و رهایی بخش پرولتری می تواند با اتحادهای فرقه ای و ارتجاعی شیعه و سنی مقابله کرده و مانع از رشد آن ها شود. انترناسیونالیسم پرولتری میان کارگران و زحمتکشان کل منطقه و جهان دارای یک زمینه ی عینی است. نظام سرمایه داری و روابط استثماری، تبعیض آمیز و ستمگرانه ی ناشی از آن، پایه ی مادی ای است که سرنوشت پرولتاریا و زحمتکشان و توده های مردم در ایران، عربستان، عراق، لبنان، سوریه، بحرین و قطر و غیره و غیره را به یکدیگر متصل کرده است. شورش و ریشه کن کردن تمامیّت روابط سرمایه دارانه و استثماری و دولت های بورژوایی (یعنی انقلاب پرولتری) و جایگزین کردن آن با جامعه و جهانی عاری از بهره کشی و ستم (یعنی جامعه و دولت سوسیالیستی و سپس کمونیستی) آن هدف مشترک و راه رهایی بخشی است که آزادی و بهروزی تمام توده های مردم از هر ملت و جنسیت و زبان و فرهنگی را فراهم خواهد ساخت. بنا بر این تقسیم مردم بر اساس ملیّت و نژاد و دین و مذهب، تقسیماتی تماماً کاذب و جعلی و متعلق به جهان کهن هستند و نقش انحرافی و مخرب در دست یافتن به اتحاد واقعی پرولتاریا و زحمتکشان و روحیه ی انترناسیونالیستی میان توده های مردم بازی می کنند. این تقسیم بندی های جعلی و ارتجاعی از جمله تقسیم توده های مردم منطقه بر اساس دین و مذهب را باید طرد و افشاء و منزوی کرد و در کوران جنبشی برای انقلاب کمونیستی، ضرورت و واقعیت مادی و عینیِ انترناسیونالیسم پرولتری را به پیش چشم مردم کشید و به هنجار و دغدغه ی آنان تبدیل کرد. شیعه گری و سُنی گرایی اندیشه های متعلق به گذشته ی بشر هستند و باید در پرتوی روشنِ آینده ی نوین انسان، به موزه ها و کتابخانه های باستان شناسی سپرده شوند.

****

یادداشت ها

۱-         در مورد عروج بنیادگرایی اسلامی، رجوع کنید به:

آواکیان، باب (بی تا) علل رشد بنیادگرایی مذهبی در جهان – ترجمه از حزب کمونیست ایران (م ل م)

http://cpimlm.com/showfile.php?cId=&tb=din&Id=24&pgn=2

آلبرت، ساموئل (۱۳۹۳) بن بست خیزش های عربی و راه برون رفت – ترجمه منیر امیری – نشر آتش

۲-         در مورد اهداف جمهوری اسلامی از مذاکرات هسته ای و مشارکت در جنگ علیه داعش رجوع کنید به: اطلاعیه ۲۶ نوامبر ۲۰۱۳ حزب کمونیست ایران ( م ل م) با عنوان ماهیت قرارداد هسته ای و همچنین به: جمهوری اسلامی در جنگ با القاعده – نشریه حقیقت ارگان حزب کمونیست ایران ( م ل م) – شماره ۶۶ دی ماه ۱۳۹۲

۳-         در مورد ارتباط نظام سرمایه داری امپریالیستی با تحولات اخیر خاورمیانه رجوع کنید به: یادداشت هایی بر اوضاع جهانی و تکالیف ما – نشریه حقیقت شماره ۶۹ مهر ۱۳۹۳ ص ۴ و ۵

۴-         برای نمونه رجوع کنید به: پارساپور، روزبه – پانزده پاسخ راهبردی ایران در صورت حمله نظامی

http://www.persiangulfstudies.com/fa/index.asp?p=pages&id=611

برگ های برنده و واکنش سهمگین ایران به حمله احتمالی آمریکا و اسرائیل

http://zionism.pchi.ir/show.php?page=contents&id=5570

۵-         رجوع کنید به:

http://www.radiofarda.com/content/f11-mahdi-taeb-says-Syria-is-more-important-than-oilrich-khouzestan/24902500.html

۶-         رجوع کنید به:

http://www.reuters.com/article/2014/11/12/us-mideast-crisis-militias-specialreport-idUSKCN0IW0ZA20141112

۷-         جنبشی که توسط افسران ناسیونالیست عرب در مصر در دهه ۱۹۵۰ توسط جمال عبدالناصر و همفکرانش تأسیس شد و بعدها به کودتاهای آن ها و سرنگونی رژیم های سلطنتی در کشورهای مختلف عربی از جمله سودان، عراق، سوریه و لیبی منجر شد.

۸-         یکی از کشته شدگان ایرانی در سوریه، فیلم سازی به نام هادی باغبانی بود که فیلم تهیه شده توسط وی به دست یکی از گروه های مسلح ضد اسد افتاد و آن ها فیلم را در اختیار خبرگزاری های بین المللی قرار دادند. محتویات این فیلم با عنوان «جنگ پنهان ایران در سوریه» روی شبکه ی یوتئوب قرار گرفت، روایتگر ابعاد حضور وسیع سپاه قدس ایران در جنگ سوریه و حاوی اطلاعات درجه یک و مهمی بود.

۹-         در مورد مشخصات این اوضاع بی ثبات و امکان برآمدن یک آلترناتیو انقلابی رجوع شود به: دستان پشت شعله-های جنگ فرقه ای و منافع مردم – نشریه حقیقت – شماره ۶۸ – مرداد ۱۳۹۳

منابع

–           اسپوزیتو، جان و دیگران (۱۳۸۶) انقلاب ایران و بازتاب جهانی آن – ترجمه محسن مدیرشانه چی – تهران – انتشارات باز – چاپ دوم

–           دکمجیان، هرایر (۱۳۸۳) اسلام در انقلاب. جنبش های اسلامی معاصر در جهان عرب – ترجمه حمید احمدی – تهران – انتشارات کیهان – چاپ چهارم

–           توال، فرانسوا (۱۳۷۶) ژئوپولیتیک شیعه – ترجمه کتایون باصر – پاریس – نشر خاوران

–           کرامر، مارتین و دیگران (۱۳۶۷) تشیع، مقاومت و انقلاب، مجموعه مقالات کنفرانس بین المللی دانشگاه تل آویو ۱۹۸۴ – ترجمه از واحد تحقیقاتی سپاه پاسداران – تهران – نشر پیشگام

–           به کوشش هالیدی، جان و علوی،حمزه (۱۹۸۸)  دولت و ایدئولوژی در خاورمیانه و پاکستان – ترجمه بهروز شیدا – سوئد – انتشارات عصر جدید

–           کالی، جان (۱۳۸۵) سیا و جهاد. جنگ های نامقدس – ترجمه مجتبی نجفی و مهرگان نظامی زاده – تهران – نشر صمدیه

–           دریفوس، رابرت (۲۰۰۷) بازی شیطان. چگونه ایالات متحده زنجیر از پای اسلام بنیادگرا گشود – ترجمه فریدون گیلانی – ۲ جلد – بی جا – ناشر مترجم

–           اتحادیه کمونیست های ایران (۱۳۶۵) با سلاح نقد. جمعبندی از گذشته اتحادیه کمونیست های ایران – بی جا – انتشارات اتحادیه کمونیست های ایران (سربداران)

–           برزگر، کیهان (۱۳۸۶) ایران، عراقِ جدید و نظام امنیت خلیج فارس – فصلنامه راهبرد – شماره ۴۳ بهار ۱۳۸۶

–           ابراهیمی، شهروز (۱۳۸۳) عربستان سعودی و سیستم جدید قدرت در خلیج فارس – فصلنامه مطالعات راهبردی – سال هفتم – شماره سوم – پائیز ۱۳۸۳

–           هانیه، آدام (۲۰۱۲) مالیه، نفت و بهار عربی – ترجمه پرویز صداقت – منتشر شده در سایت نقد اقتصاد سیاسی

–           معروف، یحیی (۱۳۹۲) ویژگی های جغرافیایی قلمروهای شیعه نشین «هلال شیعه» – فصلنامه مطالعات انقلاب اسلامی – سال دهم شماره ۳۳ – صفحه ۲۷۲

–           حاجی یوسفی، امیر محمد (۱۳۸۸) هلال شیعی؛ فرصت ها و تهدیدها برای جمهوری اسلامی ایران، اعراب و آمریکا – فصلنامه دانش سیاسی – سال پنجم – شماره ۹ – بهار و تابستان ۱۳۸۸

–           جعفری پویا، سعید (۱۳۹۴) عربستان با آرایش جدید در منطقه کنار می آید، گفتگو با سیروس ناصری – ماهنامه مهرنامه – سال ششم شماره ۴۱ – اردیبهشت ۱۳۹۴

–           طاهری، مهدی و شفیعی، محمود (۱۳۸۶) انقلاب اسلامی ایران و شیعیان لبنان – پژوهش نامه متین – شماره ۳۹ – تابستان ۱۳۸۷

–           آدمی، علی (۱۳۹۱) بحران بحرین و امنیت منطقه ای جمهوری اسلامی ایران – فصلنامه راهبرد – سال ۲۱ –  شماره ۶۲ – بهار ۱۳۹۱

–           نجفی، محمد صادق و بلندیان، غلامحسین (۱۳۹۲) تأثیر انقلاب اسلامی ایران بر شکل گیری بیداری اسلامی در کشور بحرین – فصلنامه مطالعات انقلاب اسلامی – سال دهم – شماره ۳۳ – تابستان ۱۳۹۲

–          

–           Maoz, Moshe (2007) The “Shii Crescent”: Myth and Reality – Analysis Paper Number 15 – November 2007 – The Saban Center of Middle East Policy at The Booking Institution

–           Kagan, W. Frederic and others (2012) Iran Influence In The Levant, Egypt ,Iraq and Afghanistan – A report by the American Enterprise and the Institute for the study of war

–           Jahner, Ariel (2012) Saudi Arabia and Iran: The Struggle for Power and Influence in the Gulf – International Affairs Review – Volume XX – Number 3. Spring 2012

–           Nasr, Vali (2007) The Shia Revival: How Conflicts Within Islam will Shape the Future – New York – Norton

–           Larrabee, Stephen and Nader, Alireza (2013) Turkish-Iranian Relations in a Changing Middle East – RAND Corporation