نشریه آتش شماره ۷۷
نشریه «آتش» شماره ۷۷- فروردین ماه ۱۳۹۷
سرسخن
با ذهنی روشن به پیشواز امواج نوین مبارزه و مقاومت برویم!
۱ – مقامات جمهوری اسلامی سال ۹۶ را سال دو رویداد مهم در عرصه داخلی ارزیابی میکنند: یکم: انتخابات «دشمن شکنِ» ریاست جمهوری در اردیبهشت ماه و دوم: اعتراضاتِ «دشمن شاد کن» مردم در دی ماه. در انتخابات اردیبهشت با دادن امیدِ واهی به «بهبودِ وضعیتِ اقتصادی»، بسط آزادیهای سیاسی و اجتماعی و مبارزه با فساد و سوداگری نهادینه شده حکومتی، میلیونها نفر را به پای صندوقهای رأی و در واقع تائید نظام کشاندند. اما با تعمیق بحران اقتصادی، افزایش بیکاری و آشکار شدن بیشتر فساد و اختلاسهای کلان توسط مدیران و صاحب منصبان حکومتی و نهادهای دینی، نظامی/امنیتی جمهوری اسلامی، انتخاباتِ «دشمن شکن» بر ضد خود چرخید، امیدها با شتابی کمسابقه به ناامیدی تبدیل شد و موج جدیدی از مبارزه و اعتراض قشرهای مختلف مردم، کارگران، معلمان، مالباختگان و … به راه افتاد و صحنه سیاسی جامعه را ملتهبتر از پیش کرد. پاسخ رژیم به این اعتراضات ترکیبی از سرکوب و دستگیری و نادیده گرفتن و انکار بود. سال ۹۶ در واقع این گونه آغاز و در تداومش به یکی از کمنظیرترین رویدادهای تاریخِ چهل ساله جمهوری اسلامی منتهی شد. خیزش انقلابی فرودستان در دی ماه ۹۶. این خیزش فصل نوینی در مبارزات مردم علیه نظامِ اسلامی را گشود، در پایههای شکننده جمهوری اسلامی تَرَکهای جدی به وجود آورد، بحران مشروعیت رژیم و شکافهای درون حکومتی را عمیقتر و گستردهتر کرد و نظام اسلامی را بهطور عینی در برابر خطر و امکان بالقوه بود و نبود قرار داد. بزرگترین ضعف این خیزش ناآگاهی کامل آن در مورد بدیل جامعه آینده بود؛ جامعهای که در هر جنبه سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی بهطور ریشهای با جامعه کنونی که تحت حاکمیت جمهوری اسلامی است متفاوت باشد. این ضعف مرتبط است با عدم نفوذ رهبری انقلابی کمونیستی، نقشه راه و سازمان آن در میان تودههای به پا خاسته. اما رادیکالیسم عمیق این خیزش تأثیری ماندگار و ارزشمند بر جای گذاشته است که باید از آن برای برطرف کردن این مهمترین ضعف که پاشنه آشیلِ مبارزات مردم است، درسگیری و جمعبندی کرد. این خیزش بهطور فشرده یکی از گسلهای مهم جامعه که جمهوری اسلامی آن را به شدت برای خود «خطرناک» میداند، فعال کرد: گسلِ فقر؛ تضادِ خصمانه میانِ دو قطبِ فقر اکثریت جامعه و ثروت انباشت شده در دست اقلیت؛ ثروتی که توسط همین اکثریت فقیر تولید شده اما در دست اقلیتِ طبقهِ سرمایهداران حاکم انباشت میشود و رژیم جمهوری اسلامی نگهبان و حافظِ این نظم است. فعال شدن این گسل، فقط گوشه کوچکی از توان و پتانسیلِ انقلابی این مردم به ویژه جوانان را نشان داد.
سال ۹۶ خوب تمام شد! نه با فریب انتخاباتی بلکه با خیزش فرودستان علیه نظام استثمار و ستم طبقاتی. سالِ مقاومت در برابر فریب و جهل و سالِ مبارزاتی درخشان.
به فاصله کوتاهی پس از خیزش دی ماه، یکی دیگر از گسلهای «خطرناک» جامعه فعال شد و به تکان در آمد و کل جامعه و صحنه سیاسی را عمیقاً تحت تأثیر قرار داد و همه (از حکومتیها تا اپوزیسیون مترقی یا ارتجاعی) را وادار به موضعگیری کرد: اعتراض به حجاب اجباری. این حرکت تداوم یک تاریخ بود: تداوم خیزش بزرگ پنج روزه زنان در اسفند ماه سال ۵۷ (نزدیک به سه هفته پس از به قدرت رسیدن خمینی و دار و دستهاش) علیه فرمان حجاب اجباری توسط خمینی. شکل مبارزه کنونی زنان ساده بود اما یکی از مهمترین ستونهای رژیم جمهوری اسلامی را نشانه رفت و صاحبان قدرت را هراسان کرد و به تکاپو و سرکوب انداخت. اما روحیه و عزمی فوقالعاده در زنان و مردان جامعه دمید. نه فقط زنان بلکه مردان نیز به حمایت از «دختران خیابان انقلاب» برخاستند؛ علیه نظام دینی و ضد زنِ نوشتند و گفتند.
سال ۹۶ خوب تمام شد! نه با توهم زدگی فرسایشی نسبت به وعدههای فریبکارانه حکومتیان که با شورش. با تازه شدن مبارزه و اعتراض زنان علیه حجاب تبعیت و بندگی.
۲ – خامنهای مبارزاتِ مردم در دی ماه علیه فقر و تبعیض و استثمار را «دسیسههای دشمن» خواند و گفت که با پول و اسلحه «خارجی» به راه افتادهاند تا برای جمهوری اسلامی مشکلآفرینی کنند. این پدرسالار حقیر، اعتراضات «دختران خیابان انقلاب» علیه حجاب اجباری را حقیر خواند و زنان را «فریب خورده» نامید. این مرتجعِ ضد کارگر، تظاهرات و اعتصاباتِ عادلانه کارگران علیه وضعیت وخیم معیشتی و زندگی بردهوار و زیرِ خطِ فقر، حقوقهای معوقه و دستمزدهای نازل را به «بیگانگان» نسبت داد تا سگهای هارش به جان کارگران بیفتند. برای کنترل مبارزات کارگری، شبکههای جاسوسی اسلامی در مراکز تولیدی و تشکلهای زرد کارگری فعال شدهاند، محیطهای کار را نظامی کردهاند و به شکلهای مختلف از جمله دستگیری فعالین کارگری، کارگران و اعتراضات آنها را سرکوب میکنند. پریشانگوییهای «رهبر» در واقع نشان میدهد که کاملاً با پتانسیل آن نیروهای طبقاتی/اجتماعی که گورکنان نظامِ تحت رهبریاش هستند، آشناست و کینه و نفرتشان از همین هراس نشئت میگیرد.
۳ – سال ۱۳۹۶ در حالی پایان یافت که سران جمهوری اسلامی اطمینانی به آینده خود ندارند. بوروکراتها و تکنوکراتها و قلم به مزدان حکومتی آشکارا در مورد سال آینده و آینده رژیم میگویند: «سال سختِ معیشتی و اقتصادی است»، «مردم اعتمادشان به نظام را از دست دادهاند و این آغازِ پایانِ نظام است»، «فروپاشی کل نظام» امری غیرممکن نیست و «اَبَرچالش»های مقابل نظام، «غیرقابل حل» هستند.
بحرانهای اقتصادی سیاسی اجتماعی و محیط زیستی مقابل روی جمهوری اسلامی بر بستر اوضاع پیچیده جنگهای ارتجاعی در منطقه و فشارهای رژیم فاشیستی ترامپ/پنس در آمریکا برای تغییر رویه جمهوری اسلامی و تشدیدِ اختلافاتِ درون هیئتِ حاکمه در چگونه پاسخ دادن به ضرورتهای مقابل پای جمهوری اسلامی، در سال آینده نه تنها کم نخواهند شد که بر عمق و شدت آن افزوده خواهد شد. علی لاریجانی، رئیس مجلس اسلامی، از ۱۰ تا ۱۵«چالش خیلی بزرگ کشور» با ابعاد اقتصادی و سیاسی سخن گفت که اگر در برخورد به آنها تعلل شود، «مشکلات بزرگتری» به وجود میآید. مقاماتِ بلند رتبه جمهوری اسلامی، بحرانِ بودجه دولت، نظامِ بانکی، بیکاری، صندوق بازنشستگی، منابعِ آب و محیط زیست را «شش اَبَرچالش» اقتصاد ایران و نتیجه «ساختارِ اقتصاد» ایران میدانند. حذف عملی بودجه عمرانی کشور، ناتوانی دولت بدهکار در پرداخت مخارجش، وجود ۱۲ میلیون نفر زیر خط فقر و ۲۵ تا ۳۰ میلیون نفر زیر «خط نسبی فقر»، «فساد سیستماتیک» رخنه کرده در تاروپودِ نظام، نشانههای دیگری از این اَبَرچالشها هستند.
۴ – سال آینده بدون تردید سالِ بسیار دشواری برای جمهوری اسلامی خواهد بود. همان طور که در نشریه آتش شماره ۷۶ گفتیم جمهوری اسلامی در آستانه چهل سالگی حاکمیتش با یکی از بزرگترین بحرانهای طول حیات خود مواجه شده است. خیزش سرنگونی طلب تهیدستان در دی ماه، ضربه بزرگی بر مشروعیت شکننده جمهوری اسلامی و مرکزیت تضعیف شدهاش وارد کرد. شوکهای این خیزش اثراتی عمیق بر روابط قدرت درون هیئت حاکمه برجای گذاشته و در تداخل با بحران اقتصادی و سیاسی فزاینده دیگ جوشانی را به وجود آورده که از هر نقطهای میتواند منفجر شده و امواجش کل ساختارهای پوسیده جمهوری اسلامی را از هم بگسلد. این واقعیتی است که جامعه ما در آستانه آن قرار گرفته است. این رژیم و این نظام طبقاتی اصلاحناپذیر است. انقلاب تنها راه حل است. برای اینکه بتوان واقعاً در «ساختار اقتصادی» و سیاستها و ایدئولوژی ارتجاعی و دینی و ضدمردمی حاکم تغییر ریشهای بهوجود آورد، باید قدرت دولتی جمهوری اسلامی را بهطور قاطع درهم بشکنیم. باید این قدرتِ سیاسی خفقانآوری که جمهوری اسلامی اعمال میکند را در هم بشکنیم و بهجای آن یک قدرت دولتی نوین انقلابی بنا کنیم. بدون مغلوب کردن و درهم شکستن ارگانهای سرکوبِ جمهوری اسلامی و درهم شکستن تمام نهادها و ابزار قدرت نظام حاکم کنونی، هیچ تغییر ریشهای در این جامعه رُخ نخواهد داد. بسیاری از مردم در مورد «ایجاد تغییر بدون کسب قدرت سیاسی» حرف میزنند، به آن امید بسته و در واقع توهم دارند. البته میتوان تغییرات کوچک در حاشیه نظام ایجاد کرد اما در زمینه تغییر خصلت اساسی جامعه، بدون کسب قدرت سیاسی هیچ کاری نمیتوان از پیش برد که واقعاً در خدمت و در جهت منافعِ اکثریت مردمِ ما باشد. اگر نمیخواهیم کارگران و زحمتکشان جامعه زیر چرخ دندههای نظامِ استثمارگر حاکم مرتباً خُرد شوند، باید قدرت دولتی نوین خود را داشته باشیم. اگر نمیخواهیم ستمگری و تبعیض علیه زنان ادامه داشته باشد و از روابط ارتجاعی پدرسالارانه حاکم خشمگین هستیم، باید قدرت دولتی نوین خود را داشته باشیم. اگر از غلبه دین و ارزشهای کهنه و خرافی بر نظامِ آموزشی و کل روابط اجتماعی جامعه بیزار هستیم، باید قدرت دولتی نوین خود را داشته باشیم. اگر میخواهیم به ستم و تبعیض سازمانیافته دولتی علیه تودههای مردمِ کُرد و بلوچ و عرب و آذری و…پایان دهیم، باید قدرت دولتی نوین خود را داشته باشیم. اگر از فقر و موقعیت بردهوار مردم رنج میبریم و میخواهیم نقطه پایانی بر دهشتناکهای جامعه (و جهان بهطور کلی) بگذاریم باید روابط اجتماعی اقتصادی متفاوتی داشته باشیم. باید فرهنگ و ایدئولوژی متفاوتی داشته باشیم و بدون قدرت دولتی نوین نمیتوانیم اینها را به دست بیاوریم.
چرا ما قدرت دولتی متفاوتی میخواهیم؟ چون نمیخواهیم این بیدادگریها و فجایعی که نظامِ سرمایهداری جمهوری اسلامی بیان فشرده آن است، ادامه پیدا کند. چون تمام فجایعی که مورد نفرتِ مردم است و مرتباً علیه آن اعتراض و شورش میکنند (فقر و بیکاری، ستم و تبعیض، بی حقوقیهای سیاسی و اجتماعی و….) و هر بیدادگری دیگر تا زمانی که قدرت دولتی جمهوری اسلامی پابرجاست، از بین نخواهد رفت. این دولت باید در جریان جنگی انقلابی، با شرکتِ فعال و خلاقِ میلیونها مردمِ آگاه و متشکل تحت رهبری حزب کمونیست انقلابی، مغلوب و درهم شکسته شود و با قدرت دولتی نوین و بنیادا متفاوتی جایگزین شود و بر این مبنا زیربنای اقتصادی دگرگون شود، روبنای سیاسی باز هم بیشتر متحول شود و این روند ادامه یابد؛ و جهت و هدف همه این تحولات به سوی هدف نهایی استقرار یک جهان کمونیستی باشد.
سرنگون باد جمهوری اسلامی!
زنده باد جمهوری سوسیالیستی نوین در ایران!
این پیام ما به مناسبت آغاز سال نو است و با این درک و ذهنیت به پیشوازِ امواج نوین مبارزه و مقاومت میرویم! n
آتش
زخمهای وَرزَنه را چه چیزی درمان میکند؟
سیامک صبوری
سرکوب شدید کشاورزان منطقه ورزنه اصفهان توسط نیروی انتظامی، صحنه دیگری از رویارویی مردمِ جان به لب آمده باجمهوری اسلامی است و نشان دهنده حدت اوضاع نامساعد حکومت در ماههای پایانی سال ۹۶ و سال پیش رو. کشاورزانمنطقه ورزنه در شرق اصفهان که سهمی از آب رودخانه زاینده رود برای کِشت بهاره دریافت نکرده بودند، وقتی متوجه شدندبرای کشت پاییزه هم خبری از حق آبه نیست، قصد شکستن لولههایی را داشتند که آب را از اصفهان به یزد منتقل میکنند.برخورد جمهوری اسلامی مثل همیشه و در واکنش به هر صدای اعتراضی یک چیز بود: سرکوب، چماق، اسلحه و زندان! تصورمردم این است که آب برای کشاورزی وجود دارد اما دولت آن را دریغ کرده و برای مصارف کشاورزی به استانهای دیگر ازجمله یزد اختصاص داده است. اختلاف بر سر استفاده از آب زاینده رود میان مناطق مختلف مرکز ایران، سابقهای طولانی درتاریخ دارد اما در چند سال اخیر و مشخصاً از سال ۱۳۹۱ به بعد، به یک اختلاف شدت یابنده میان مردم استانهای اصفهان،چهارمحال بختیاری و یزد تبدیل شده و همچنین یک مشکل و تضاد امنیتی برای جمهوری اسلامی ایجاد کرده است. زایندهرود بزرگترین رودخانه فلات مرکزی ایران است که حوزه تمدنی بزرگی طی تاریخ حول آن شکل گرفته و منطقه جغرافیاییوسیعتر از اروپای مرکزی، آب مورد نیازش را از این رودخانه تأمین کرده است. آوَرد آب این رودخانه در سالهایی که میزانبارش معمولی و سالهایی که بارندگی بالا است (تَرسالی)، یک میلیارد و پانصد میلیون مترمکعب است که ۵۰۰ میلیون از آندر منطقه بختیاری برداشت میشود، ۴۰۰ میلیون مترمکعب آب شُرب استان اصفهان است، ۴۰۰ میلیون برای کشاورزی دراصفهان استفاده شده و ۶۰ میلیون مترمکعب آن به عنوان آب شُرب طی یک دهه اخیر به استان یزد اختصاص داده شده است.به این ترتیب تقریباً تمام آب زاینده رود به مصارف بَشَری میرسد و این در حالی است که دست کم ۶۰ درصد این آب باید بهطبیعت بریزد و چنین نمیشود. به همین علت، طی دو دهه اخیر شاهد مشکلات زیست محیطی جدی از جمله روند خشکشدن باتلاق گاوخونی هستیم که در صورت تداوم با همین شدت و سرعت، به فجایع جدی اکولوژیک و اقلیمی در این منطقهمنجر خواهد شد.
بحران اکولوژیک-سیاسی روی داده در ورزنه و دیگر مناطق اطراف اصفهان، نتیجه ترکیبی از جهل و بیکفایتی مدیران ومسئولین جمهوری اسلامی و ضدیّت آشتیناپذیر میان نظام تولیدی سرمایهداری و طبیعت است. طی سالهای اخیر و پس ازچندین سال خشکسالی پی در پی، سهم آب کشاورزی به شدت کاهش پیدا کرد و دولت مانع از استفاده کشاورزان برای کشتو زرع شده است. به همین علت و طبق مصوبات مجلس ایران، هر خانوار کشاورز در ازای پنج هکتار زمینی که کشت نمیکند،باید ماهانه ششصد هزار تومان از دولت به عنوان سهم «نَکاشت» دریافت کند. اما دولت به علت کسری بودجه، قادر بهپرداخت منظم این مبلغ حداقلی نیست و کشاورزان عملاً نه از کشاورزی درآمدی دارند و نه پولی از دولت دریافت میکنند.روستاییان منطقه ورزنه (که نزدیکترین کویر به اصفهان است) برای جبران این وضعیت، سعی کردند از جاذبههای توریستیکویری استفاده کرده و درآمدزایی کنند. اما با مخالفت و ممانعت سازمان میراث فرهنگی و گردشگری استان روبرو شدند کهامتیاز انحصاری جذب توریست و تورهای کویرگردی منطقه را به شرکتهای سرمایهگذاری بزرگ واگذار کرده است.
تصور کنید اگر دولت سوسیالیستی نوین به جای جمهوری اسلامی به عنوان یک دولت سرمایهداری با چنین چالشی از سویمردم مواجه میشد، نه با منافعِ اقتصادی تودهها دشمنی داشت و نه به لحاظ سیاسی با آنها بیگانه بود که اولین پاسخشسرکوب باشد. دولت سوسیالیستی نوین، حافظ منافع سرمایهگذاران نیست که سود شرکتهای آنها را بر گرسنگی کشاورزانترجیح دهد و برآوردن نیازهای اقتصادی همه مردم (تأکید میکنیم همه مردم) و توزیع عادلانه ثروت و امکانات یکی ازمحورهای اصلی اقتصاد سوسیالیستی است. همچنین در نظام سوسیالیستی، مشارکت آگاهانه مردم در رفع چالشها و تضادهایمختلف یکی از ویژگیهای مهم این جامعه و دولت است. دادن آگاهی علمی به مردم درباره ماهیت معضلات (از جملهچالشهای زیست محیطی) و بهرهگیری از ابتکارات و نظرات آنها برای رفع مشکلات، شاخص مهمی در چگونگی مدیریتبحرانها است. دادن این آگاهی به مردم که چرا استفاده از کشاورزی آبی با روشهای سنتی و پر اتلاف آبیاری در مرکز ایراندر وضعیت خشکسالی، حیات تمام ساکنین آن را به خطر میاندازد همراه با طرحهای اقتصادی جایگزین برای اشتغالزایی وتأمین معیشت مردم، میتواند آنها را به انرژی و انگیزه مهمی برای حل معضل کمآبی در ایران تبدیل کند. دولتسوسیالیستی دقیقاً به خاطر ماهیت اقتصادش که هدف آن نه کسب حداکثر سود بلکه رفع نیازهای مردم است، میتواندطرحهای آبیاری جایگزین را با وجود مغایرت با سودآوری کوتاه مدت، در دستور کار قرار دهد تا هم محیط زیست بهتر حفظشده و هم شغل و نان و زندگی مردم تأمین شود.
وجه دیگر ماجرا اینجا است که دولت جمهوری اسلامی با وجود اطلاع از چشمانداز بحران کمآبی در ایران از همان سال ۵۷،نه تنها هیچ استراتژی مشخص و روشنی برای مهار بحران نداشت بلکه با سیاستهای سودمحورِ اقتصادی و جمعیتی، بر شدتمسئله افزود. به عنوان مثال در استان یزد، در مسیر پروژههای سرمایه دارانه کابینههای هاشمی رفسنجانی و خاتمی، دههاشهرک صنعتی راهاندازی شد که برخی از آنها مانند صنایع فولاد، از صنایع آب بَر هستند و باعث افزایش شدید جمعیت دراین منطقه کویری شد. تا جایی که امروز تأمین آب شُرب یزد به لولههای انتقال آب از اصفهان وابسته است. از طرف دیگر،نظام اقتصادی سرمایهداری جمهوری اسلامی و وابستگی ساختاریاش به سرمایهداری امپریالیستی، باعث شکلگیری یکاقتصاد ناموزون شد که یکی از تبعات آن مهاجرت وسیع روستاییان به حاشیه شهرهای بزرگ است. این روند پس از اصلاحاتارضی رژیم شاه از اوایل دهه ۱۳۵۰ شروع شد و با ادغام هر چه بیشتر اقتصاد ایران در نظام جهانی سرمایهداری پس از پایانجنگ و از سالهای دهه ۱۳۷۰ شدت گرفت. این وضعیت، امروزه به یک بحران جمعیتی و معضل جدی کمآبی در کشورتبدیل شده است. به عنوان مثال آب مصرفی شهر اصفهان در سال ۱۳۸۰، ۲۰۰ میلیون مترمکعب بود که به علت افزایشجمعیت شهر در سال ۱۳۹۶ به ۵۰۰ میلیون مترمکعب رسید و پیشبینی میشود این رقم در سال ۱۴۰۰ به ۶۰۰ میلیونبرسد.
بار دیگر تصور کنید اگر به جای اقتصاد سرمایهداری که انگیزهاش کسب حداکثر سود برای طبقه سرمایهداران و نیرویهدایت کنندهاش منطق کور و پر هرج و مرج سرمایهداری است که به فقر و بیکاری، گسترش لجام گسیخته شهرها و نابودیبیشتر طبیعت منجر میشود، یک اقتصاد برنامهریزی شده سوسیالیستی در ایران حاکم بود. اقتصادی که در کنار اشتغالزاییو رفع نیازهای مردم، تلاش برای حفظ محیط زیست و سپردن آن به نسلهای بعدی از اهداف استراتژیک سیستم تولیدیاشاست. تشویق و متقاعد کردن مردم به خودداری از مهاجرت وسیع به شهرها از طریق احیای کشاورزی با روشهای بهینهتولید و فراهم کردن امکانات رفاهی و آموزشی و تفریحی در روستاها، جلوگیری از به راه انداختن بیرویه صنایع آلاینده، دادناولویت به کشاورزی و خودکفایی غذایی، سیاستهای صحیح شهرسازی کمونی و مبتنی بر مشارکت آگاهانه و جمعی مردمهمگی از دستاوردهای یک اقتصاد منظم و برنامهریزی شده سوسیالیستی هستند که به میزان زیادی روند نابودی محیطزیست ایران و در پیش گرفتن سیاستهای احیاگرایانه اکولوژیک را امکانپذیر میکند.
به آسمانها نگاه کنید
به بهانه مرگ استیون هاوکینگ
پویان کاویانی
به ستارههای آسمان بنگرید نه جلوی پاهایتان و سعی کنید چیزی که میبینید را بفهمید. از خود بپرسید چه چیزی منجر به وجود کهکشانها شده است؟ و کنجکاو باشید.
استیون هاوکینگ
علم، علم است و متعلق به هیچ طبقهای نیست. علم در هر شکلش به نفع تودههای مردم است. این باور ما کمونیستها است ما معتقدیم علم، تنها راه درک واقعیات جهان مادی و کشف حقیقت است. استفاده از روشهای علمی برای توضیح واقعیت قدمت زیادی در جامعه بشری ندارند و به همین علت هنوز شکل رایج و مسلمی برای بررسی مسائل مختلف در میان تودههای مردم نیست. علم کمونیسم با درک علمی مارکس و انگلس از جهان مادی شکل گرفت. آنها ماتریالیسم تاریخی را ابداع کردند که تحول کیفی در دانش علوم اجتماعی بود. علم کمونیسم همواره پا به پای کشفیات جدید علمی خود را تکامل داده و باید باز هم چنین باشد. با سنتز نوین باب آواکیان علم کمونیسم تکامل بیشتری کرده است.
۱۴ مارس ۲۰۱۸ استیون هاوکینگ یکی از چهرههای برجسته فیزیک درگذشت. او از سن ۲۳ سالگی به نوعی بیماری فلج کننده به نام ALS مبتلا شد. این بیماری به تدریج هاوکینگ را فلج کرد و او را محصور به ویلچر ساخت. در سال ۱۹۸۵، عمل جراحی نای شکافی، صدای پروفسور هاوکینگ را نیز از وی گرفت اما او به کمک سیستم کامپیوتری خود، کماکان به پیشروی در حوزه فیزیک ادامه داد. او با کتابها و سخنرانیها و برنامههای تلویزیونی خود نقشی مهم در عامهفهم کردن علم فیزیک در میان مردم داشت. هاوکینگ جزو آن دسته از دانشمندان بود که لذت درک و فهم اعجابات جهان مادی را از داخل درهای بسته دانشگاه به خیابانها و به میان مردم برد.
یکی از کتابهای او تاریخچه مختصر زمان نام دارد که در سال ۱۹۸۰ نوشته شده است و هاوکینگ در مقدمه نوشته که هدف این کتاب معرفی مفاهیم کلیدی کیهانی به مردم عادی است. این کتاب طی ۲۰ سال اخیر به زبانهای مختلف از جمله فارسی ترجمه شد و ۱۰ میلیون نسخه فروش داشته است. زمینه پژوهشی اصلی هاوکینگ کیهان شناسی و گرانش کوانتومی بود و نقش مهمی درعمیق تر کردن درک ما از سیاهچالهها و قانونهای ترمودینامیک داشت. یکی از بزرگترین شاهکارهای او در ۱۹۷۰ کشف این واقعیت بود که «چالههای سیاه» کاملاً سیاه نیستند، بلکه از خود اشعهای بیرون میدهد و این اشعه به صورت ذرات کوچکی است که پس از آن به آنها «تابش هاوکینگ» گفته میشود. این کشف بزرگ منجر به طرح یک معمای بزرگ در علم فیزیک کیهانی شد که آن ذرات در مورد اینکه داخل چالههای سیاه چه میگذرد، چه چیزی میتوانند به ما بگویند؟ این سؤالی است که فیزیکدانان نظری کماکان به شدت در حال بررسی آن هستند. این چالش بسیار بزرگی است چرا که برای پاسخ به آن، فیزیک ذرات کوچک (فیزیک کوانتمی) و فیزیک بزرگترین ذرات ( فیزیک نسبیت اینشتین) باید ادغام شوند. ادغام این دو تئوری یکی از آرزوهای دیرینه دانشمندان عرصه فیزیک بوده و هست. تئوری فیزیک کوانتوم به درستی میتواند خواص و حرکات ذرات موجود در ابعاد اتمها و کوچکتر را تشریح و محاسبه کند اما این تئوری قادر به محاسبه ذرات و مفاهیم آنها در ابعاد بزرگ مانند سیارات و ستارگان نیست و بالعکس.
هاوکینگ در زمینههای دیگر هم جهتگیری علمی و انسانی اتخاذ کرد. در ۲ جولای ۲۰۱۷ در مصاحبهای در مورد بحران محیط زیست با بی بی سی گفت: «ما به نقطه اوج رسیدهام و اگر از آن بگذریم، صدمات وارده به محیط زیست غیرقابل برگشت خواهند شد. سیاستهای ترامپ زمین را به سمتی میراند که شبیه سیاره زهره (ونوس) شود با درجه حرارت ۲۵۰ درجه و بارانهای اسید سولفوریک». و خاطرنشان کرد که تغییرات جوی یکی از بزرگترین خطراتی است که ما با آن مواجهیم، اگر از همین حالا برای مهار آن اقدامی نکنیم.
یا در مصاحبه دیگری در ۸ اکتبر ۲۰۱۵ در پاسخ به این سؤال که آیا به کارگیری ماشینها و رباتها به جای نیروی کار انسانی، تهدیدی برای بیکاری و فقر اقتصادی به شمار میرود؟ گفت: «اگر ماشین ها همه چیزهایی که نیاز داریم را تولید کنند، شکل توزیع تعیین کننده خواهد بود. اگر سرمایه تولید شده با ماشین تقسیم شود همه می توانند از یک زندگی مجلل و آسوده لذت ببرند. اما اگر صاحبان ماشین ها موفق شوند ضد تقسیم سرمایه حرکت کنند، بیشتر مردم در فقر و بدبختی به سر خواهند برد. به نظر می رسد که روند جاری با گزینه دوم هم جهت است و با تکنولوژی به نابرابری روزافزون دامن زده است». (۱)
هاوکینگ در جوانی علیه جنایات جنگی امپریالیسم آمریکا در ویتنام موضع گرفت و از فعالین جنبش ضد جنگ ویتنام بود. همچنان که در سال ۲۰۰۳ مخالف و منتقد اشغال عراق توسط ایالاتمتحده و بریتانیا بود و در سال ۲۰۱۴ در مورد کشتار کودکان در سوریه گفت: «امروز در سوریه تکنولوژی نوین را به شکل بمب، سلاح های شیمیایی و دیگر تجهیزات مرگبار می بینیم که برای رسیدن به آنچه مقاصد سیاسیِ هوشمندانه نامیده شده، استفاده می شود. اما تماشای مرگ بیش از صد هزار انسان یا هدف قرار گرفتن کودکان اصلاً هوشمندانه به نظر نمی رسد» (۲) در مورد دیگری گفت: «آنچه در سوریه رخ می دهد باعث شرم و انزجار است. آنچه دنیا به سردی و از دوردست آن را تماشا می کند. پس هوش احساسی ما کجا است، حس عدالت و انصاف جمعی مان چه شده است؟».
با مرگ استیون هاوکینگ، بشریت یک دانشمند و دوست خود را از دست داد. n
پانویسها:
۱-
https://www.cnet.com/news/stephen-hawking-says-we-should-be-more-frightened-of-capitalism-than-robots/
۲-
https://www.theguardian.com/commentisfree/2014/feb/17/syria-abomination-human-intelligence-end-war
زنان و مبارزه برای رهایی
ستاره مهری
علی خامنهای در روز ۱۷ اسفند مصادف با ۸ مارس به مناسبت تولد فاطمه دختر پیامبر اسلام در جمع شاعران و ستایشگران اهل بیت سخنرانی کرد. جمهوری اسلامی در طول حیاتش همواره تلاش کرده تا فاطمه را بهعنوان الگوی زن برتر به زنان ایرانی تحمیل کند. اما نکته مهم سخنان امسال خامنهای، واکنش او به دختران خیابان انقلاب بود. کسی نمیتواند انکار کند که پدیده دختران خیابان انقلاب به یکی از معضلات مهم جمهوری اسلامی تبدیل شده است و بحث برای نحوه برخورد با آن، شکافهای گسترشیابنده بین طیفهای مختلف حکومت را تشدید میکند. او به عادت همیشگیاش این حرکت را به دشمنان نسبت داد و گفت: «آنهمه هزینه، فکر و تبلیغات کردند که در نتیجه آن چند دختر فریب بخورند و در گوشهوکنار روسری از سر بردارند و همه تلاشهایشان در این نتیجه کوچک و حقیر خلاصه شد…» برخلاف گفتههای خامنهای، حرکت دختران خیابان انقلاب فقط یک نظر فردی صرف نیست بلکه نماینده خشم خروشنده زنان علیه جنس دوم بودن، علیه قوانین دینی و علیه چهل سال سرکوب سیستماتیک است. حجاب اجباری، عرصه تقابل زنان با حکومت و فشرده سیاست و ایدئولوژی آنان علیه زنان است. او خوب میداند که این دختران و این «نتیجه حقیر و کوچک» چه پتانسیل عظیمی دارند و پایههای نظام را هدف گرفتهاند پس تلاش میکند تا در عین بیارزش انگاشتن آن، سیگنال تهدید هم بفرستد که هر کس بخواهد از محدودهها فراتر رود با تنبیه حکومت روبهرو خواهد شد او گفت: «کار حرام، بزرگ و کوچک ندارد و آنچه حرام شرعی است، نباید به صورت آشکار انجام شود، زیرا شارع اسلامی بر حکومت تکلیف کرده مانع انجام حرام علنی شود.»
او همچنین آب پاکی روی دست آن دسته از اطلاحطلبانی ریخت که سراسیمه تلاش داشتند برای برون رفت از این وضعیت، ادعا کنند با مراجعه به آرای خمینی میتوان فهمید که به حجاب اجباری برای همه زنان اعتقاد نداشته است. خامنهای گفت: «این حرف غلط است زیرا ما آن زمان بودیم و خبر داریم که امام بزرگوار در مقابل این منکرِ واضح که به دست پهلویها و دنبالههای آنها در کشور ایجاد شده بود، همچون همه منکرات مثل کوه، محکم ایستاد و گفت حجاب باید وجود داشته باشد.» انگار خامنهای فراموش کرده یا خود را به فراموشی زده که زنان نسل قبل این دختران هم در آن زمان بودند و سرکوب سیستماتیک زنان مبارز علیه حجاب اجباری، توسط حکومت دینی را تجربه و علیه آن مبارزه کردند. به زندان افتادند، شکنجه شدند، از کار اخراج شدند و رد تیغ و چاقو بر چهرههایشان ماند. اما این دختران نشان دادند که چهل سال سرکوب و تهدید و خشونت، نتیجه نداده است و زنان نهتنها با الگوی زن مورد قبول حکومت سازگار نشدهاند بلکه بیباکانه آن را به چالش کشیدهاند و در مقابل آن ایستادهاند.
وی با مقایسه «زن اسلامی» و «زن غربی» گفت: «زنِ اسلامی موجودی است دارای ایمان، عفاف، رشد علمی و معنوی، اثرگذار در اجتماع، مدیر خانواده و مایه آرامش مرد و در کنار آن برخوردار از خصوصیات زنانگی مثل لطافت و آمادگی برای دریافت انوار الهی.» تعریف او از زن اسلامی، همان کلیشه زن فرودست است که بهاندازه مرد، عقل ندارد و مهمترین ویژگیاش نقش جنسی او است.
اما تقریباً همزمان با این سخنان و تلاش خامنهای برای بیرون کشیدن الگوی پوسیده زن مطلوب حکومت از زیر آوار طغیان دختران شجاع، زنان و دختران مبارز با فراخوان تجمع اعتراضی در روز ۸ مارس به خیابان آمدند و سازشناپذیری خود را با این الگو و این تفکر نشان دادند. مبارزه دختران خیابان انقلاب علیه چهار دهه حجاب اجباری در چهارچوب نظام تئوکراتیک جمهوری اسلامی، روند معادلات سیاسی اجتماعی حول مسئله زن را دچار تغییر کرد. ۸ مارس امسال هم تحت تأثیر این تغییرات در شکل و فضایی متفاوت برگزار شد. بعد از یازده سال، فعالان حوزه زنان برای برگزاری تجمع اعتراضی عمومی به مناسبت هشت مارس در مقابل وزارت کار فراخوان دادند. هرچند این حرکت با سرکوب و دستگیری حدود ۸۰ نفر از حاضران همراه بود اما نشان داد که ذهنیت جامعه و افکار عمومی نسبت به مسئله زن دچار تغییر شده و برخی تابوها و کلیشهها از بین رفته است. حمایت و همدلی مردم با اعتراضهای زنان در جامعه میتواند نویدبخش و آغازگر حرکات بعدی باشد. حمایت از دختران خیابان انقلاب و تلاش برای فراگیر کردن انجام دادن و حمایت از انجام آن و ایجاد اتحاد بین آن و مبارزات مختلف موجود در جامعه یکی از ضرورتهای پیش رو است. ممکن است با ادعاهایی مانند اینکه منشأ شروع حرکت دختران، مشخص نیست و یا به «چهارشنبههای سفید» وابسته است سعی شود از ایجاد اتحاد گسترده حول آن جلوگیری شود. نباید فراموش کرد که بعد از کارزار زنان در اسفند ۵۷ این حرکت، پیشروترین فعالیت زنان است.
همچنین، ماندن اعتراضها در این سطح هم کافی نیست. چون حتی اگر اتحاد گسترده حول این حرکت ایجاد شود و زنان بهدرستی و همراه با سایر مبارزات موجود در جامعه موفق به براندازی حکومت جمهوری اسلامی شوند باز هم بدون وجود چشمانداز ایجاد دولت سوسیالیستی، مسئله حل نخواهد شد.
زن، زمان و موزه به روایت ادبیات
دربارۀ رمان موزه معصومیت
واقعیت کمونیسم چیست؟
فیلم مارکس جوان و روزهای اولیه انقلاب عظیم فکری
مطالب مرتبط
مطلب مرتبطی یافت نشد