قاتل جان های شیفته مرد!

به اشتراک گذاشتن
زمان مطالعه: ۳ دقیقه

ابراهیم رییسی، قاضی مرگ مرد. اما مرگ هم او را پناهی نیست و جنایت را از یاد ما نمی برد. میراث او جنایت علیه بشریت است. 

مرگش التیام ناتمامی است بر قلب های مبارز و داغ دیده مان. این شادی ناتمام مبارکمان باشد اما رزم مان برای سرنگونی جمهوری اسلامی ادامه دارد. این فقط شادی ما نیست. شادی مردم مان از افغانستان تا فلسطین و از سوریه تا آفریقاست. ما هم دادخواه جنایات و قتل های پردامنه از خاوران تا خیزش ژینا هستیم هم دادخواه تمام جنایاتی که سیاست های جنگ طلبانه جمهوری اسلامی در منطقه و فراتر از آن مرتکب شده است.    

مرگ ابراهیم رییسی جلاد و حسین امیر عبداللهیان بازوی اجرایی سیاست های خارجی جنگ طلبانه جمهوری اسلامی، ممکن است سویه های ناروشن زیادی داشته باشد که باید منتظر ماند تا وضوح بیشتری بیابد. اما نکته مهم این است که این دو جنایتکار زنده نماندند تا در دادگاهی عادلانه به جنایاتشان پاسخ دهند ولی نظام جمهوری اسلامی پابرجاست و سرنگونی آن راه درازی در پیش روی مردم است.

او قاضی مرگ بود اما مرگ و جنایت، پیشه جمهوری اسلامی است. جنایت کشتار زندانیان سیاسی، دگراندیشان و مبارزان چپ و کمونیست در دهه شصت، قتل جوانان ما در اعدام های سیاسی و غیر سیاسی، سرکوب و وجود زندانیان سیاسی، جنایت علیه زنان و تعرض به زنان هنگام دستگیری، حملات شیمیایی به مدارس، فقر، نابودی محیط زیست، جنایت علیه مردم منطقه، قتل و اعدام فله ای جوانان بلوچ و کرد و… این ها کارنامه ننگین این نظام و ادعانامه ما علیه این سیستم و همه کارگزاران آن و در راس آن علی خامنه ای است. 

جانشین رییسی هر کس باشد تغییری در سرنوشت مردم ایران نخواهد داشت ودر بر همان پاشنه سابق خواهد چرخید. تلاش مزبوحانه و التماس دوباره اصلاح طلبان برای گرفتن گوشه چشمی از خامنه ای و ورود دوباره شان به میدان انتخابات خصلت رنگ عوض کردن های مداوم آنان را آشکارتر می کند. سران اصلاحات و اعندال پیاپی با ارسال پیام های تسلیت می خواهند وفاداری خود را اثبات کنند. به راستی لقب حزب باد شایسته این جماعت است. از یک سو از ترس خشم مردم و خرابتر شدن اوضاع جمهوری اسلامی پیام لرزان همراهی با مردم در تحریم انتخابات می دهند و نه پیام محکوم کردن کشتار مردم توسط جمهوری اسلامی و از سوی دیگر خاتمی و ظریف کاسه گدایی به آستان «آقا» می آورند. تکلیف این قشر که روشن است. دیگر هیچ جایی برای وسط بازی نمانده است. یا جمهوری اسلامی در صورت نیاز و ضرورت قربانی شان خواهد کرد یا خشم مردم نابودشان می کند. اما وای بر مردمی که هنوز حتی اگر سر سوزنی به این جماعت و راهشان امید دارند. بهراسید از روزی که تکیه گاه قدرت جمهوری اسلامی پشتتان نیست. 

او قاضی ای بود که یک قدم از خصلت و سنت جنایت و آدم کشی عقب ننشست. خصلتی که از جوهر جمهوری اسلامی به عنوان یک دولت سرمایه دار دین مدار بر می خیزد. عملکرد جمهوری اسلامی در سرکوب خیزش ژینا و جنگ علیه زنان و تمام کسانی که برای رهایی و جامعه و حهانی بهتر مبارزه می کنند، نیزار خونین ماهشهر، خاوران و گورهای بی نشان، کهریزک و بطری های نوشابه و… هم نشان می دهد این جنایت ها قائم به فرد نیست هم دلیل شادی مردم از خبر مرگ عاملان و آمران این جنایت ها را روشن می کند. چه خبر مرگ قاسم سلیمانی باشد چه ابراهیم رییسی. صف بندی روشن است: مردم در مقابل جنایتکاران. جمهوری اسلامی عزای عمومی اعلام کرد و کنسرت ها را تعطیل کرد اما شادی و جشن اصلی نه در کنسرت بلکه در قلب و جان ما است.

قلب های شاد امروز همان قلب های زخمی از مرگ ژینا و نیکا و سارینا و مهرشاد و کیان و کومار و حدیث است، همان داغداران فرزاد و شیرین و ندا همان قلب های گلوله خورده در تپه های اوین و همان دادخواهان دادگاه های یک دقیقه ای.

قلب های شاد و عزم راسخ در مبارزه را باید ستود و در عین حال می دانیم این کافی نیست. جمهوری اسلامی باید به دست مردمی آگاه و مصمم برای ایجاد یک جامعه سوسیالیستی نوین سرنگون شود. این امر مستلزم برنامه و نقشه راه و آگاهی و شناخت است. شناخت از قوت و ضعف خود و دشمن.

جمهوری اسلامی باید برود. سرنگونی انقلابی این دولت یک ضرورت عاجل است که باید از سوی مردمی آگاه و مصمم، پاسخ بگیرد. مردم آگاه به خصلت و اصول جامعه‌ای که بنیادا با چیزی که در چهل و پنج سال گذشته و پیش از آن تجربه کرده ایم، متفاوت است و مردمی مصمم به سرنگونی انقلابی این رژیم و بر آوردن یک دولت و جامعه نوین. تنها راه به دست آوردن چنین جامعه‌ای، به پیروزی رساندن یک انقلاب واقعی یعنی انقلاب کمونیستی و استقرار جمهوری سوسیالیستی نوین ایران است. هیچ تغییری کمتر از این، زخم‌های عمیق را التیام نخواهد بخشید.

دست جمهوری اسلامی از رندگی زنان کوتاه

آزادی فوری زندانیان سیاسی

توقف فوری اعدام

مرگ بر جمهوری اسلامی

حزب کمونیست ایران (مارکسیست لنینیست مائوییست)

۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۳