در معرفی یک فیلم پیشرو از سینمای سیاهان آمریکا

به اشتراک گذاشتن
زمان مطالعه: ۷ دقیقه

از سلسله گفتارهای رادیویی “صدای سربداران” (۱۳۷۰-۱۳۶۸)

آثار سینمائی پیشرو و مترقی غیرایرانی همواره در ایران با سرنوشت بدی روبرو شده اند. تیغ سانسور و تحریف در کار دوبله، بسیاری از این آثار را کاملا اخته و واژگونه ساخته؛ البته برخی از آنها نیز کلا اجازه اکران شدن نیافته اند. در دوران رژیم پهلوی، فیلم هائی که محتوای ضدامپریالیستی ـ خصوصاً ضدآمریکائی ـ و ضد حکومت های ارتجاعی دست نشانده در کشورهای تحت سلطه داشت، بطور کلی ممنوع بود. بعلاوه فیلم هائی که در آن، روحیه شورش علیه پلیس و ارتش و قوای سرکوبگر به نحوی تبلیغ میشد هم گرفتار سانسور می گشت و با دستکاری عامدانه در دوبله، موضوع طور دیگری جلوه داده میشد. لابد شنیده اید یا بخاطر دارید فیلم هائی که در صحنه پایانیش ـ اگر مزدوران پلیس شکست خورده بودند ـ ناگهان صدای فرد ناشناسی بگوش میرسد که از آخر و عاقبت بد افراد ضد پلیس و سیستم، در چند ماه بعد خبر میداد ـ صدائی که در واقع متعلق به فیلم اصلی نبود، بلکه از گلوی دستگاه سانسور رژیم ارتجاعی برمی خاست. با سر کار آمدن رژیم جمهوری اسلامی، سانسور شکل وسیعتری بخود گرفت. بدین صورت که ورود فیلم های خارجی ـ تحت توجیهات اقتصادی و فرهنگی ـ بسیار محدود شد. درعین حال برای آنکه سیاست سینمائی رژیم با داد و فریادهای اولیه باصطلاح ضد امپریالیستی اش خوانائی داشته باشد، چند فیلم سیاسی را با دستکاری جدی در دوبله بروی پرده آوردند. این در مورد فیلم های سینمائی نمایش داده شده در تلویزیون هم صدق میکرد: فراموش نکرده ایم، نمونه فیلم چینی جنگ تونل را در تلویزیون جمهوری اسلامی این فیلم که بر اساس داستان واقعی جنگ مقاومت ضدژاپنی تحت رهبری حزب کمونیست چین و توسط ارتش سرخ درست شده بود، توسط سانسورچیان جمهوری اسلامی کاملا تحریف گشت. تمام تصاویر داس و چکش و مائوتسه دون از آن حذف شد. کلمه رفیق، همه جا به دوست یا برادر تغییر یافت. و کلا، کلامی از کمونیسم، حزب کمونیست و مائوتسه دون در آن یافت نشد. مسخره اینجاست که فیلم، زیرنویس عربی داشت و در این زیرنویس، همه این کلمات مشخص بود. بهرحال سیاست امروزی سانسور سینمائی جمهوری اسلامی در اساس مانند رژیم شاه است: یعنی یک سیاست عمیقاً ضدکمونیستی و ضد هرگونه شورشگری و تعرض به نظم حاکم و به دستگاه های سرکوبگر است. از اینرو بسیاری از آثار سینمائی پیشرو جهان به ایران راه نخواهند یافت. با توجه به این واقعیت، تصمیم گرفتیم هرچند وقت یکبار در برنامه هنر و انقلاب، چنین آثاری را بشما معرفی کنیم. و در عین حال، سیاست بورژوازی حاکم در کشورهای امپریالیستی و همچنین برخورد توده های ستمدیده به این آثار را برایتان بازگو نمائیم. امشب به فیلمی خواهیم پرداخت که تابستان سال گذشته برای اولین بار بروی پرده سینما رفته و در آمریکا به یکی از پرفروشترین و مشهورترین فیلم ها بدل شده. این فیلم “کاری که می باید انجام داد را انجام بده” نام دارد.

کارگردان، تهیه کننده، سناریست و یکی از هنرپیشگان اصلی فیلم، جوان سیاهپوستی است بنام “اسپایک لی”. “اسپایک لی” گرایشات ترقیخواهانه و ضدحکومتی دارد. قصد او از ساختن این فیلم، بنمایش درآوردن حد ت و پیچیدگی تضادهای واقعی در بطن جامعه امپریالیستی آمریکاست؛ البته او مسئله ستم بر سیاهان ـ خصوصاً جوانان سیاه ـ را موضوع محوری فیلم قرار داده است. “کاری را که می باید انجام داد را انجام بده” از آن سری فیلم هائیست که به ایران تحت جمهوری اسلامی راه نخواهد یافت. حتی مجله سروش ـ ارگان رادیو و تلویزیون رژیم ـ که برای ارضاء گرایشات روشنفکرانه قشر معینی از همکاران دستگاه منتشر میشود و معمولا به معرفی آثار سینمائی روز در جهان می پردازد نیز در معرفی این فیلم، به شرح مختصر و تحریف شده ای بسنده کرده و از اصل موضوع و داستان فیلم حرفی بمیان نیاورده است. این در حالی است که مجله سروش، بارها صفحاتش را صرف تبلیغ فیلم های ارتجاعی یا پیش پا افتاده داخلی و خارجی کرده است. داستان فیلم مورد بحث ما، واقعه ای است که بطور روزمره در گوشه و کنار آمریکا اتفاق می افتد؛ در آغاز ممکن است مسئله، یک جدال فرهنگی یا برخورد دو روحیه مختلف میان افراد گوناگون عضو این جامعه بنظر آید، اما قضیه ریشه ای تر از اینهاست و تسلسل حوادث تا پایان فیلم، این حقیقت را در برابر بیننده قرار میدهد. فیلم در محله بجث  غفقن در بروکلین نیویورک می گذرد. اینجا مرکز جوانان سیاهپوستی است که با فرهنگ عصیانگر خاص خود، علیه ایده ها و سنن و قیود کهنه و حاکم بمبارزه برمی خیزند. دو جوان با نام های مستعار “رحیم رادیو” و “باگین آوت” مظهر این قشر هستند. رحیم با رادیو ضبط ترانزیستوری و تنومندش که صبح تا شب از آن نوای موسیقی عأ بگوش می رسد،  در کوچه و خیابان می گردد. و “باگین آوت”، جوانی است مغرور و عصبانی مثل سایر جوانان بخش تحتانی جامعه آمریکا. او با آگاهی خود بخودیش در مقابل تعرض سفیدها به فرهنگ و خلق سیاه شدیداً عکس العمل نشان میدهد. بین این دو و صاحب یک پیتزافروشی که تبارش ایتالیائی است مرتباً مشاجره لفظی و برخورد پیش می آید. صاحب پیتزافروشی و پسر بزرگش که به ترتیب “سال” و “پینو” نام دارند، سمبل قشر توانگر، محافظه کار و پشتیبان نظم موجود در آمریکا هستند. آنها از هر نوع شورش و عصیان و از هر پدیده نوینی متنفرند؛ و صد البته که گرایشات آنها مبتنی بر حاکمیت سفید در ایالات متحده است. طی فیلم، آنجا که منافع “سال” به خطر می افتد، آشکارا برخوردی نژادپرستانه از خود بروز میدهد و رحیم و باگین را “کاکا سیاه” میخواند. او مصرانه از چسباندن پوستر سیاهان به دیوار پیتزافروشی اش جلوگیری میکند. صاحب پیتزافروشی پسر دیگری هم دارد بنام “ویتو” که اندکی لیبرال بوده و با جوانان سیاه محله نزدیک است. ولی او هم تحت فشار خانواده پدرسالار و البته رشته های پیوند منافع مادی و طبقاتی اش نمی تواند یک متحد جدی برای قهرمانان داستان باشد.

شخصیت مهم دیگر فیلم، جوان سیاهپوستی بنام “موکی” است. “موکی” در آن محله زندگی میکند و کارگر مغازه پیتزافروشی است. او سعی میکند سرش بکار خودش باشد و بیخودی به دردسر نیافتد. “موکی” خیال میکند میتواند بین خود و جامعه مرز بکشد و نسبت به وقایع و مناسبات طبقاتی و اجتماعی موجود، برخوردی منفعل اتخاذ کند. غافل از آنکه او نیز تحت تاثیر تضادهای ریشه ای موجود قرار دارد؛ از آن مهمتر، او نیز عضوی از جامعه ستمدیدگان سیاهپوست در آمریکای امپریالیستی است. نحوه تحول ذهنی “موکی” در فیلم “کاری را که میباید انجام داد، انجام بده” یکی از نقاط برجسته این اثر است.

در هر صورت در جریان همین درگیری های روزمره، وقتی کار “رحیم رادیو” و رفیقش به تعرض به مایملک خصوصی صاحب پیتزافروشی میرسد، سر و کله پلیس که حافظ مسلح مقدسات جامعه سرمایه داری است، پیدا میشود. طی یک درگیری نابرابر، جلادان پلیس نیویورک، رحیم را دستگیر نموده و به طرزی تکاندهنده در اسارت او را خفه میکنند. طبق معمول، در بیانیه پلیس اعلام میشود که او در سلول زندان، خودکشی کرده. قتل رحیم، جرقه برپائی شورش در محله بروکلین میشود. شورشی که نهایتاً به آتش زدن پیتزافروشی می انجامد. و مسئله اینجاست که حتی افرادی نظیر “موکی” که تا چند ساعت قبلش هیچکس باور نمیکرد اینطور عوض شود ـ به خیابان می آید و به شورش می پیوندد. حرکت “موکی” بیان دورنمائی است که در جامعه آمریکا ـ به هنگام حد ت یابی بیش از پیش تضادها و بدنبال وقایع تکاندهنده گوناگون ـ میتوان از سوی برخی اقشار خاموش و بی خیال توده ها مشاهده نمود.

شخصیت زن فیلم، “تینا” نام دارد. زنی جوان با روحیه ای مبارزه جو که از وضعیت خود بعنوان یک ابزار تمتع جنسی خوشنود نیست. اسپایک لی ـ کارگردان فیلم ـ واقعیت رابطه میان زن و مرد را در جامعه کنونی بسیار صریح و غیررمانتیک تصویر میکند. تینا تحت ستم است و زنجیرهای زیادی بر دست و پا دارد که باید آنها را بگسلد؛ امر مهمی که مبارزه ای مشخص را می طلبد. اسپایک لی این حقیقت را در صحنه های پایانی فیلم اینطور نشان میدهد که انجام شورش از سوی اهالی محل ـ منجمله شرکت “موکی” دوست تینا در این واقعه ـ هر چند بیان روحیه عصیان موجود در جامعه است، اما تغییری در وضعیت تینا ایجاد نمیکند. او کماکان در همان موقعیت و مناسبات سابق قرار دارد.

یکی از نقاط قوت فیلم “کاری را که باید انجام داد، انجام بده” احساس تنفری است که نسبت به خوک های پلیس به بینندگان دست میدهد. تماشاگران همانطور که در صحنه قتل رحیم، اشک در چشمانشان حلقه میزند، آتش خشم و نفرت نسبت به قاتلان رحیم ـ یعنی مزدوران مسلح امپریالیسم ـ در قلبشان زبانه میکشد. در فیلم صحنه هائی گنجانده شده که در آن، نگاه اهالی سیاهپوست محل در شرایط حضور افراد پلیس، حالت اهالی یک منطقه تحت اشغال را تداعی میکند.

اسپایک لی موضع سیاسی پرداخت شده ای را در فیلمش ارائه نمیدهد. فی المثل شخصیتی بنام “اسمایلی” که ظاهراً سیاسی ترین شخصیت داستان است، عکسی از تنها ملاقات انقلابی سیاهپوست “مالکوم ایکس” و رفرمیست سیاهپوست “مارتین لوترکینگ” را با خود دارد و در فرصتی نیز این عکس را به دیوار می چسباند و برای تنها بار در کل فیلم، لبخندی به لب می آورد. این شخصیت و این صحنه بیان التقاط آشکار اسپایک لی، کارگردان فیلم است. او خود طی مصاحبه ای میگوید: “زیباترین نکته در رابطه با فیلم من، درآمیختن مالکوم ایکس و مارتین لوتر کینگ است. توده های سیاه به چیزهائی از هردوی اینها نیاز دارند.” این اظهاریه هیچ نیست جز بهم آمیختن انقلابیگری با رفرمیسم و سازشکاری؛ و در عین حال بیان این توهم که گویا راه رهائی ستمدیدگان سیاه و توده های تحتانی جامعه آمریکا، پیروی از نگرش و طریق انقلابیون ناسیونالیست سیاه همچون مالکوم ایکس، یا سازشکاران رفرمیستی چون مارتین لوتر کینگ است. حال آنکه برای پرولترها و توده های زحمتکش سیاه نیز مانند تمامی استثمارشوندگان جهان تنها یک راه خلاصی وجود دارد، و آنهم انقلاب تحت رهبری ایدئولوژی و سیاست کمونیستی است. نه ناسیونالیسم، نه رفرمیسم: فقط کمونیسم انقلابی که چیزی جز با مارکسیسم ـ لنینیسم ـ اندیشه مائوتسه دون نیست.

با وجود این التقاط آشکارایدئولوژیک ـ سیاسی و توهمی که در میان توده های سیاهپوست در آمریکا رواج دارد و اسپایک لی نیز در فیلمش آنرا به نمایش گذاشته، باید اذعان کرد که این فیلم، فیلمی پیشرو و الهام بخش است. فیلمی است پر از ریزه کاری و طنز و جسارت، که گرچه در بسیاری موارد ظاهراً ضعفها و گرایشات متضاد درون توده اهالی را کانون توجه خود قرار داده، اما در اساس مرز میان خلق با دشمنان خلق و سیستم امپریالیستی را مخدوش نمیکند. “کاری که میباید انجام داد، انجام بده” آنقدر موثر است که خشم بورژوازی آمریکا را نسبت بخود برانگیزد. بیخود نیست که در مجله امپریالیستی تایم درباره اسپایک لی میخوانیم: “او فیلمش را مثل یک بطری آبجو در یک پاکت میوه گذاشته. از بیرون خیال میکنی محتوی پاکت، نجات بخش تو در یک ظهر داغ تابستان است. اما وقتی آنرا از پاکت بیرون میکشی، بجای آبجو با کوکتل مولوتف روبرو میشوی.” چند نشریه ارتجاعی دیگر نیز شدیداً به اسپایک لی و اثر سینمائیش حمله کرده، آنرا مسبب و محرک شورش های توده های عاصی سیاه در تابستان سال گذشته معرفی کردند. این واقعیتی است که در شورش تابستان ۱۹۸۹ در ایالت ویرجینیا، جوانان سیاه یکی از شعارهایشان دقیقاً عنوان فیلم اسپایک لی بود؛ یعنی: “کاری را که میباید انجام داد، انجام بده!” و اینهم واقعیتی است که حمله به مظاهر سیستم و به آتش کشیدن آنها میتواند بعنوان پیام اصلی فیلم برداشت شود، اما شورش های جوانان سیاه را نمی توان برخاسته از تماشای یک فیلم دانست. بدون شک این شورش ها بیان حد ت یابی هرچه بیشتر تضادهای بنیادین در جامعه آمریکاست ـ بیان تشدید ستم و استثمار در آن کشور امپریالیستی است؛ یعنی دقیقاً همان وضعیتی که اسپایک لی در تصویر کردن گوشه هائی از آن در فیلمش موفق بوده است.

در پایان، جا دارد که از موسیقی شورشگر و پر هیجان فیلم نیز یاد کنیم. ترانه اصلی فیلم اسپایک لی، یکی از مشهورترین آثار عأ (یعنی موسیقی نوجوانان و جوانان محلات پرولترنشین سیاه در آمریکاست) که “علیه قدرت حاکم به جنگ!” نام دارد. این ترانه را گروه رادیکال RAP بنام “پابلیک انه می” (Public Enemy)  اجراء کرده و از سال گذشته تا کنون در تظاهرات و شورشهای پی در پی جوانان طالب رهایی و انقلاب در ایالات متحده و سایر کشورهای امپریالیستی برزبان ها جاری گشته است. معرفی فیلم “کاری را که میباید انجام داد، انجام بده!” اثر کارگردان جوان سیاهپوست، اسپایک لی را با پخش بخشی از ترانه “علیه قدرت حاکم بجنگ!” به پایان میبریم.