دهقانی بودن مائوئیسم، یک بحث کهنه

به اشتراک گذاشتن
زمان مطالعه: ۸ دقیقه

از سلسله گفتارهای رادیویی “صدای سربداران” (۱۳۷۰-۱۳۶۸)

اگر شما از مبلغان رویزیونیسم نوع روسی (از توده ـ اکثریتی ها گرفته تا راه کارگر) ، یا اکونومیستهای ملقب به باصطلاح “کمونیسم کارگری”، نظرشان را راجع به مائو تسه دون و کلا نگرش و عمل کرد مائوئیستی بپرسید، بدون شک جواب واحد خواهید شنید. جوابی بدین مضمون که این یک نگرش دهقانی است و ربطی به طبقه کارگر ندارد. مهر دهقانی زدن بر مائو تسه دون و مائوئیسم، یک روش کهنه و رنگ و رو باخته است که حداقل 30 سال قدمت دارد. رویزیونیستها، اکونومیستها و دیگر گرایشات بورژوائی که می کوشند خود را با لباس کارگری بپوشانند، برای طفره رفتن از مبارزه صریح و رو در روی سیاسی ـ ایدئولوژیک با مائوئیستهای انقلابی، می خواهند با این روش، مسئله را فیصله یافته اعلام کنند. هر کارگر طالب رهائی و جویای آگاهی کمونیستی که به افراد طیف رویزیونیست ـ اکونومیست برخورد کرده باشد، حتما این جملات را از زبان آنها شنیده که: “مائوئیست را چه به جنبش کارگری! ما اصولا با مائوئیستها بحثی نداریم بکنیم، آنها در دنیای دیگری سیر می کنند و مشغله ذهنیشان مسائل کارگران نیست!” و امثالهم. می خواهیم به این موضوع بپردازیم. یعنی دقیقا به موضوعی که جریانات بورژوائی باصطلاح “چپ” می کوشند از بحث در مورد آن شانه خالی کنند. می خواهیم به اتهام کهنه “دهقانی بودن مائوئیسم” پاسخ گوئیم.

نشریه کمونیست، ارگان جریان اکونومیستی موسوم به “حزب کمونیست ایران” زمانی چنین نوشته بود:

“مائوتسه دون یکی از مشهورترین ارائه دهندگان و مدافعان رویزیونیسم پوپولیستی است؛ می گوئیم یکی از مشهورترین چرا که شخص مائو نه اولین و نه تنها کسی است که در طرح و تکامل این ایدئولوژی دهقانی در لفافه عبارات شبه مارکسیستی ذیسهم بوده اند.”

از این اظهارات می شد فهمید که اکونومیستها، مائو را اولین طراح و تکامل دهنده ایدئولوژی دهقانی نمی دانند. اما منظورشان چه کس دیگری است؟ براستی پیش از مائو تسه دون، چه رهبر دیگری و در کدامین انقلاب به مسئله دهقانی پرداخت و اهمیتش را درک کرد؟ بله، درست حدس زدید.

این رهبر، کسی جز لنین نیست. لنین اولین طراح این “ایدئولوژی دهقانی” بوده. هر چند جریانات بورژوائی در لباس چپ هنوز جرات حمله آشکار به لنین کبیر را بخود نداده اند؛ ولی شک نکنید که از پایه و اساس تئوریها، ایده ها و عملکرد لنینیستی را زیر سوال برده اند. نگاهی به انقلاب سوسیالیستی در روسیه و مبارزه ای که حول و حوش و در ادامه آن درون اتحاد شوروی و کلا در سطح جریان سوسیال دمکراسی اروپائی درگیر شد، به درک بهتر حقایق تاریخی کمک می کند.

وقتی بلشویک ها با قیام اکتبر در روسیه امپریالیستی ـ اما شدیدا عقب مانده و فئودالی ـ بورژوازی را سرنگون کرده و دیکتاتوری پرولتاریا را بر اساس اتحاد طبقه کارگر و دهقان مستقر نمودند، جریانات مختلفی از درون حزب بلشویک بضدیت با لنین و نظرات او مبنی بر امکان و لزوم حفظ دیکتاتوری پرولتاریا و ساختمان سوسیالیسم در یک کشور در غیاب انقلاب جهانی، و درباره جایگاه دهقانان در حفظ دیکتاتوری پرولتاریا و ساختمان سوسیالیسم، برخاستند. برخی از اینان قبل از پیروزی انقلاب اکتبر نیز با نظرات لنین مبنی بر لزوم ایجاد وحدت بین طبقه کارگر و دهقانان بمثابه پشتوانه لازم برای کسب قدرت سیاسی توسط پرولتاریا، به مخالفت برخاسته بودند. بسیاری از اینان پس از اکتبر همراه با سوسیال دمکرات های خائن اروپا یعنی افرادی نظیر کائوتسکی، نغمه “سوسیالیستی نبودن” یا “سرمایه داری” و “دیکتاتوری دهقانی بودن” شوروی را سر دادند. اینها خرده بورژواهائی بودند که در مقابل مشکلات عظیم هدایت سوسیالیستی یک کشور عقب مانده و مملو از دهقان مرعوب شده و از دیر کرد انقلاب جهانی سراسیمه گشته بودند: با جهانی که در آن برخی نقاط دارای طبقه کارگر وسیع است اما اوضاع انقلابی بندرت رخ می دهد، و برخی دیگر بعکس دارای طبقه کارگر کم است اما مرتبا در حال و هوای انقلابی بسر می برد، چه باید کرد!؟ با روسیه دهقانی در غیاب یک انقلاب جهانی چه باید کرد؟ در مقابل این سئوالات جریانات انحلال طلب منفعل غلاف کردند. لنین گفت می توان و باید دیکتاتوری پرولتاریا را حفظ کرد و به ساختمان سوسیالیسم پرداخت. راه حل لنین پس از پیروزی انقلاب، ودر برخورد به مشکلات راه ساختمان سوسیالیسم در روسیه، جایگاه مهمی را به دهقانان به مثابه ذخیره عظیم پرولتاریا می داد. تزهای لنین در برخورد به موانع مقابل پای ساختمان سوسیالیسم متکی بر تحلیل علمی او از جامعه شوروی و اوضاع جهانی بود. در زمان لنین هم بودند رفقای نیمه راهی که تزهای پست و حقیرشان را در مقابل وی علم کنند. می دانید توجیه هاتشان چه بود؟ حرفهای فریبنده ای از این قبیل: “بدون انقلاب جهانی نمی توان قدرت را نگاه داشت”، “دهقانان را نمی توان در راه ساختمان سوسیالیسم بسیج و رهبری کرد”، “این سازش طبقاتی است”… این تزها نه از افراط در ” انترناسیونالیسم” و “پرولتریسم” آنها بلکه از زبونی و عجزشان ناشی می شد. لنین خود می گفت بحران و مشکلات برخی را آبدیده می کند و کمر برخی دیگر را شکسته و افکارشان را له می کند. مخالفین لنین نیز آن دسته از انحلال طلبان و رفیقان نیمه راه بودند که فشار مشکلات پس از اکتبر افکارشان را معوج ساخت.

البته تدوین تزهای لنین در مورد دهقانان بمثابه ارتش ذخیره پرولتاریا در راه بانجام رساندن انقلاب دمکراتیک و انقلاب سوسیالیستی به سالها پیش از انقلاب مربوط می شد. او بود که می گفت:

“ما هر تلاشی برای کمک به تمام دهقانان برای بسرانجام رساندن انقلاب دمکراتیک خواهیم کرد تا بدین ترتیب برای ما، حزب پرولتاریا، گذر هر چه سریعتر به وظیفه جدید و عالیتر ـ یعنی انقلاب سوسیالیستی ـ راحت شود”!

لنین بعدها چنین نوشت:

“دیکتاتوری پرولتاریا، شکل خاصی از اتحاد بین پرولتاریا، پیشاهنگ مردم، و اقشار گوناگون غیر پرولتری زحمتکش (خرده بورژوازی، خرده مالکین، دهقانان، روشنفکران و غیره) یا اکثریت آنها می باشد. اتحادی است علیه سرمایه، برای سرنگونی کامل سرمایه، برای سرکوب کامل مقاومت بورژوازی و سرکوب، هر گونه تلاشی از جانب وی برای احیا شدن، اتحادی است برای بر قراری و استحکام نهائی سوسیالیسم … اتحادی بین طبقاتی است که از نظر اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و ایدئولوژیکی متفاوتند.”

لنین در مقابله با نظر تروتسکی مبنی بر استقرار “حکومت کارگری” گفت:

“آیا ما با تمایل به پریدن از روی انقلاب بورژوا دمکراتیک ناکامل ـ که هنوز جنبش دهقانی را کهنه نکرده ـ به انقلاب سوسیالیستی، به خط تسلیم در مقابل ذهنیگرائی نمی افتیم؟ من به این خطر در می غلتیدم اگر از تزار خیر، حکومت کارگری آری حرف می زدم. اما من چنین چیزی را نگفتم، حرف من چیز دیگری بود … من مطلقا در تزهایم خود را در مقابل هر گونه پرشی از روی جنبش دهقانی، یا بطور کلی جنبش خرده بورژوائی (که هنوز روزهایش بسر نرسیده) در مقابل هرگونه بازی با “کسب قدرت” توسط یک حکومت کارگری، در مقابل ماجراجوئی بلانکیستی در هر شکل و فرمی مصون داشته ام.”

پس از اکتبر کائوتسکی مرتد در مورد “دهقانی” بودن حکومت شوروی داد سخن داد، او گفت: “بموجب قانون اساسی شوروی دهقانان اکثریت اهالی را تشکیل می دهند که حق دارند در قانونگذاری و کشورداری شرکت ورزند. آنچه که بعنوان دیکتاتوری پرولتاریا به ما معرفی می کنند هر آینه بطور پیگیر عمل می شد و هر آینه اصولا یک طبقه واحد می توانست دیکتاتوری را مستقیما عملی سازد…دیکتاتوری دهقانان از کار در می آمد.”

کائوتسکی در رد نظرات لنین چنین نوشت:

“از این نظرات چنین نتیجه می شود که گویا بی دردسرترین راه اجرای سوسیالیسم زمانی است که این عمل به دهقانان واگذار شود.”

لنین در پاسخ به این ترهات بوژوامآبانه سئوالی اساسی را بدین نحو مطرح نمود:

“پس کائوتسکی، بلشویک ها یعنی حزب پرولتاریا را متهم به آن می کند که دیکتاتوری و امر اجرای سوسیالیسم را به دهقانان خرده بورژوا واگذار نموده اند. بسیار خوب آقای کائوتسکی! ولی بعقیده دانشورانه شما مناسبات حزب پرولتاریا با دهقانان خرده بورژوا چگونه می بایست باشد؟”

جریاناتی ضد لنینی که با سوسیال دمکرات های خائن انترناسیونال دوم در حمله به کشور شوراها همنوا شده بودند، به تزهای خود عامیت بخشیده، و یا لزوم و امکان انقلاب پرولتری و امکان ساختمان سوسیالیسم بر پایه اتحاد کارگران ودهقانان تحت رهبری طبقه کارگر در کشورهای عقب مانده به مخالفت برخاستند. چین یکی از هدف های حملات اینان شد.

کمونیست های چینی بعد از 30 سال مبارزه و متحمل شدن شکست های سخت و قربانیان فراوان که اکثرا غلبه خطوط غیر پرولتری بر رهبری حزب در دوره هائی معین بهمراه آورده بود، سرانجام موفق شدند با متحد کردن اکثریت توده های دهقانی تحت رهبری طبقه کارگر و حزبش، انقلاب را از مراحل مختلف وپیچیده عبور داده و به پیروزی و استقرار جمهوری دمکراتیک خلق برسانند. انقلاب چین که اثبات دوباره تزهای لنین بود نمی توانست از همان آغاز مورد حمله جریانات بورژوائی قرار نگیرد. این ها باهمان منطق قبلی، انقلاب چین را دهقانی و محکوم به پیمودن راه سرمایه داری خواندند.

پیروزی انقلاب چین، پیروزی همان سیاستی بود که رویزیونیستها و اکونومیستها آنرا پیروزی ایدئولوژی دهقانی می نامند: یعنی همان پیروزی که محو هزاران سال بردگی میلیون ها تن از بشریت ستمدیده در چین را بهمراه داشت و کل نظام بندگی جهان را دچار تکان هائی مهیب ساخت، همان پیروزی که پرچم سرخ پرولتاریای بین المللی را بر قلمرو وسیعی از جهان به اهتزاز در آورد. پرولتاریای چین تحت رهبری حزبش بفاصله هفت سال از پیروزی انقلاب دمکراتیک نوین، مالکیت سوسیالیستی را تقریبا در تمام رشته های صنعت، کشاورزی و همچنین صنایع دستی و تجارت مستقر ساخت. 450 میلیون نفر که سالها تحت نظامی کهن و پوسیده، عقب مانده و تحت سلطه امپریالیسم بودند، 450 میلیون که سالها اسیر ایده ها و افکار فئودالی بودند، با توفان انقلابی تمام جامعه را زیر و رو کردند.

یک طبقه و فقط یک طبقه آنهم تحت رهبری حزب کمونیست قادر است میلیونها انسان تحت ستم را در چنین تحول انقلابی عظیمی رهبری کند ـ طبقه کارگر. تحولی که نه تنها چین بلکه جهان را بلرزه درآورد و بفاصله هفت سال پس از کسب قدرت سیاسی در چنان جامعه پیچیده و ناموزونی، مالکیت سوسیالیستی را مستقر ساخت. علت آنکه حزب کمونیست موفق شد در عرض هفت سال پس از کسب قدرت سیاسی مالکیت سوسیالیستی را عمدتا برقرار سازد معجزه نبود، واقعیت آن است که حزب کمونیست چین پایه های گذار به سوسیالیسم را درهمان سال های دراز جنگ خلق در مناطق سرخ گذارده بود و از همان زمان، حتی وقتی در دور افتاده ترین ده کوره چین، قدرت را کسب می کردند، توده ها را در بر هم زدن مناسبات تولیدی و اجتماعی قدیم و گسست از ایده های کهن رهبری کرده و جامعه نورا درهمه ابعاد سیاسی، اقتصادی و اجتماعی آن برقرار می ساختند و بدین ترتیب جامعه نوین را در مقابل توده های زحمتکش روستائی نقاط تحت سلطه دشمن نیز تصویر کرده، امواج انقلاب را با قدرتمندی بمراتب بیشتر از گذشته به نقاط غیر انقلابی می فرستادند. در مناطق پایگاهی سرخ توده ها را با نظام انقلابی جدید آشنا کرده وآنها را بر این مبنا و برای اداره آن آموزش می دادند. توده زحمتکش روستائی در عمل تفاوت جامعه انقلابی نو و جامعه ارتجاعی قدیم را می دید ودر مناطق آزاد شده تحت رهبری پرولتاریا به ساختمان اقتصادی، سیاسی، دولتی …دمکراسی نوین می پرداخت. پرولتاریا تحت رهبری حزب کمونیست در عین برقراری دمکراسی نوین به پرورش عناصر سوسیالیستی همت می گماشت ـ عناصری نظیر اقتصاد کئوپراتیوی زحمتکشان …

ـ بدون شک، بدون تحلیل علمی از جامعه چین بدون برخورد دیالکتیکی ماتریالیستی به دهقانان، پرولتاریا هرگز نمی توانست به استقرار دیکتاتوریش نائل آید. و مائو با صراحت دراین مورد اعلام موضع کرده، خطوط اپورتونیستی راست و “چپ” را افشاء و طرد نمود. مائو در “بررسی جنبش دهقانی حونان” اعلام کرد:

“دهقانان، تمام احزاب انقلابی، تمام رفقای انقلابی را در بوته آزمایش قرار خواهند داد.”

و برای مائو روشن بود چرا! او مکرر تاکید می کرد که برای رسیدن به سوسیالیسم باید از روی نعش فئودال ها رد شد،� باید مناسبات تولیدی فئودالی و امپریالیستی را نابود کرد و جامعه دمکراتیک نوین را برقرار نمود. و برای این امر دهقانان نیروئی حیاتی هستند. مائو گفت:

“امر ایجاد چنین جمهوری تنها تحت رهبری پرولتاریا ممکن است کاملا انجام یابد.”

“انقلاب دمکراتیک بمنزله تدارک ضروری برای انقلاب سوسیالیستی است و انقلاب سوسیالیستی بطور اجتناب ناپذیر دنباله انقلاب دمکراتیک است. هدف نهائی همه کمونیست ها عبارت از این است که با تمام قوا برای تحقق کامل جامعه سوسیالیستی و جامعه کمونیستی مبارزه کنند…. غیر از حزب کمونیست چین، هیچ حزب سیاسی دیگری (نه احزاب بورژوائی و نه خرده بورژوائی) قادر نیست که این دو انقلاب بزرگ، یعنی انقلاب دمکراتیک چین و انقلاب سوسیالیستی چین را رهبری کند و آنها را به پایان برساند… انجام این وظیفه پر افتخار و در عین حال فوق العاده دشوار، بدون یک حزب کمونیست بلشویکی شده چین که تمام کشور را در بر گرفته و خصلتی توده ای داشته و از نظر ایدئولوژیکی سیاسی و سازمانی کاملا استحکام یافته باشد، امکان ناپذیر است. به همین جهت وظیفه هر کمونیست است که فعالانه در ساختمان چنین حزب کمونیستی شرکت کند.”

خلاصه کنیم؛ بنابرآنچه گفته شد، از نقطه نظر لنین و مائو، اهمیت مسئله دهقانی فقط از زاویه استقرار و تحکیم دیکتاتوری پرولتاریا، ساختمان سوسیالیسم و پیشروی بسوی کمونیسم جهانی مطرح بود. دیدگاه رویزیونیستی و اکونومیستی دقیقا در تضاد با نگرش لنینیستی و مائوئیستی قرار دارد.

مخالفت رویزیونیستها و اکونومیستها با توجه خاص ما مائوئیستهای انقلابی به مسئله دهقانی و ضرورت رهبری توده های دهقان، از ضدیت آنها با دیکتاتوری پرولتاریا، ساختمان سوسیالیسم و پیشروی بسوی کمونیسم جهانی برمی خیزد. این کنه اختلافات ما با این جریانات بورژوائی است.