مبارزات کارگران سقز و مباحثی که در حاشیه آن براه افتاد

به اشتراک گذاشتن
زمان مطالعه: ۱۷ دقیقه

حقیقت ارگان حزب کمونیست ایران ( م – ل – م ) شماره ۱۸ آبانماه ۱۳۸۳

در ۱۲ اردیبهشت عده ای از کارگران سقز، مراسم اول ماه مه، روز جهانی کارگر را  بدون اجازه رسمی از طرف رژیم و مستقل از دارودسته های “خانه کارگر” و “شوراهای اسلامی” برگزار کردند. این اقدام بجا و برحق کارگران سقز با یورش وحشیانه نیروهای سرکوبگر جمهوری اسلامی و چاقوکشانش مواجه شد. در این یورش عده زیادی از کارگران دستگیر شدند. همانطور که در اطلاعیه حزب نوشتیم: «هر چند رژیم تحت فشار همبستگی کارگران و توده های مردم کردستان و فعالیت عناصر و سازمان های چپ  خارج از کشور و حمایت برخی از سازمان های کارگری بین المللی، مجبور به عقب نشینی شد و کارگران را با وثیقه های سنگین آزاد کرد اما چند تن از این کارگران را متهم به همکاری با سازمان کومله کرده و قصد دارد … آنان را به این اتهام محاکمه کند. این اقدام رژیم از سر استیصال بوده و هدفش ایجاد جو ترس و ارعاب در میان کارگران و مردم کردستان است. اینان می خواهند با چنگ و دندان نشان دادن قافیه را نبازند اما مثل روز روشن است که رژیم جمهوری اسلامی در سراسر کشور بشدت منفور بوده  و در انفراد بین المللی بسر می برد؛ بنابراین بدون شک با در پیش گرفتن سیاست اتحاد و مبارزه، این حرکت رژیم  نیز درهم شکسته خواهد شد و پیروزی بدست خواهد آمد. ما از همه کارگران و مردم آزادیخواه، تشکلات زنان، دانشجوئی و هنرمندان متعهد  می خواهیم که خواهان آزادی بی قید و شرط کارگران مبارز سقز شوند. ما از همه فعالین خارج کشور و هواداران حزب می خواهیم که در کارزارهای حمایت از کارگران سقز شرکت کرده و به درهم شکستن این توطئه یاری رسانند.»

     هر مبارزه ای همواره این سوال را پیش می کشد که با چه خط  و روشی باید پیش رفت تا به پیروزی دست یافت. در جواب، معمولا گرایشات سیاسی و ایدئولوژیک مختلف سر بلند می کنند و در میان فعالین مبارزه نظری پیش می آید. این جزئی لاینفک از هر روند مبارزاتی است. در حول و حوش بسیج و سازماندهی برای حمایت از کارگران سقز در خارج کشور، نیز گرایشات خطی مختلف  طرح شدند. در زیر ما به نقد دیدگاه گروه موسوم به “اتحاد سوسیالیستی کارگری” می پردازیم. هر چند این گروه به لحاظ نیرو و نفوذ کوچک است اما گرایشی را مدون و فرموله می کند که بطور خودبخودی در میان بسیاری از فعالین چپ خارج کشور بازتولید می شود. این یک گرایش نادرست است و برای همین باید آن را  نقد کرد و کنار گذاشت.

مسئله سازمان جهانی کار (آی ال او)

     برخی از عناصر و گروه های چپ که در خارج از کشور فعالیت خود را منحصر به حمایت از حرکتهای صنفی کارگری داخل کشورکرده اند، تبلیغات مثبت زیادی در مورد آی ال او یا “سازمان جهانی کار”(۱) به راه انداخته اند.  بطور مشخص افراد “ماهنامه اتحاد سوسیالیستی کارگری” تا آنجا پیشرفته اند که موفقیت در ارتباط گیری با آی ال او و جلب نظر آن در رابطه با کارگران دستگیر شده سقز را “تاریخی” خوانده اند! اینها و گرایشات مشابه، مسئله بسیج همبستگی بین المللی با جنبش کارگری داخل را مترادف با جلب حمایت آی ال او و سران سندیکاها در کشورهای غربی، کرده اند. لازم به تذکر است که  بسیاری از فعالین کمیته های حمایت از کارگران سقز در خارج، مواضع درست تری نسبت به سازمان جهانی کار (آی ال او) اتخاذ کرده و فعالیتهای خود را متوجه بسیج  توده های کارگر و مترقی در کشورهای غرب، کرده اند. اما متاسفانه به جرات می توان گفت که در خارج کشور “فعالیت کارگری” مترادف شده است با نشست و برخاست با سران و مسئولین اتحادیه ها و سندیکاهای رسمی کارگری که اغلب معلوم نیست آیا نماینده کارگرانند یا کارفرمایان. آنچه در این فعالیتها بسیار کمرنگ است، پیش برد تبلیغ و ترویج در میان توده های کارگر در محل کار و زندگیشان و دعوت مستقیم آنان به اکسیونهاست. تماس با توده کارگران نیازمند فعالیتی است به نام “کار توده ای” از طریق حضور یافتن در مقابل کارخانه ها صحبت با کارگران و پخش اطلاعیه ها به زبان آنان، برگزاری آکسیونهای مبارزاتی در محلات کارگری، شرکت در مبارزات ضد جنگ و ضد گلوبالیزاسیون سرمایه داری و  دیگر مبارزات انقلابی در این کشورها. انجام اینکارها بنوبه خود نیازمند کار متشکل و متحدانه و با انرژی عده ای از فعالین است.  بالعکس، فعالیت در رابطه با سندیکاهای کارگری و سازمان های بین المللی علیرغم  عنوان پر طمطراقش محدود است به نشست و برخاست یکی دو نفر با یکی دو نفر از مسئولین آنها و دعوت شدن به برخی جلسات  بوروکراتهای سندیکاها و اتحادیه ها. 

     سازمان جهانی کار ( آی ال او) نماینده کارگران نیست بلکه شعبه ی “کارگری” سازمان ملل متحد  است. هیئت اجرائی آن در بر گیرنده نماینده دولتها، کارفرمایان، اتحادیه ها و سندیکاهای کارگری رسمی است. “کنفدراسیون بین المللی اتحادیه های آزاد” بخشی از بلوک کارگری آی ال او است. هر چند مشغله سازمان جهانی کار، رسیدگی به مسائل کارگری در جهان است ولی مدافع منافع کارگران در مقابل سرمایه داران و دولتها، نیست.  “سازمان جهانی کار” و “وزارت کار” علیرغم عنوانی که دارند هیچ ربطی به کار و منافع کارگر ندارند. در ایران، وزارت کار نماینده منافع طبقه سرمایه دار است. آی ال او، همین نقش را در سطح جهانی دارد. آی ال او در واقع بازوی نهادهای بین المللی مانند صندوق بین المللی پول و بانک جهانی و سازمان تجارت جهانی در زمینه مسائل کارگری است. این نهادهای بین المللی زیر سیطره سرمایه داری جهانی می باشند و سیاست های اقتصادی کلان کشورهائی مانند ایران را تعیین و تنظیم می کنند. در واقع عامل اصلی تشدید فقر و بیکاری کارگران و نابودی روستائیان در کشورهای آسیا و آفریقا و آمریکای لاتین، فرامین اقتصادی صندوق بین المللی پول و بانک جهانی است. در شرایطی که فرامین صندوق بین المللی پول و بانک جهانی، موجب تشدید استثمار و بیکاری گسترده کارگران می شود، ماموریت  آی ال او، آرام کردن کارگران خشمگین است بطوریکه مانع از شکسته شدن حلقه های واسط میان دولتهای طبقه سرمایه دار با کارگران شود. آی ال او اینکار را چگونه انجام می دهد؟ یکی از روشهایش کمک به شکل گیری انواع تشکلات کارگری وفادار به چارچوب نظام سرمایه داری و تبدیل برخی از فعالین کارگری چپ به بوروکراتهای این تشکلات است. بعد از جنگ جهانی دوم سازمان سیای آمریکا به شکل گیری یک اتحادیه کارگری به نام “ای اف ال سی آی او”(۲) کمک کرد تا همین نقش را در کشورهای مختلف بازی کند. فهمیدن ماهیت سرمایه داری آی ال او کار سختی نیست.  آی ال او آشکارا مبلغ  و مدافع بازار است و در اسنادش به مدح و ثنای بازار و اینکه “بازار شالوده پیشرفت و رشد و تولید” است می پردازد.

     مضحک آنجاست که برخی افراد اپوزیسیون  در خارج کشور که خود را “فعالین کارگری” می نامند و در نشست و برخاست با آی ال او می باشند، آنچنان تصویری از آی ال او می دهند که انگار “منجی” و “حامی” کارگران ایران و جهان است و یا حداقل یک سوم آی ال او (یعنی بلوک کارگری اش) دارای چنین خصلتی است! اینها با این حرفها نه تنها به رشد آگاهی طبقاتی در میان کارگران کمک نمی کنند بلکه آگاهی آنان را مسخ می کنند؛ بهتر است دست از این اعمال بردارند وگرنه تبدیل به سخنگویان بورژوازی بین المللی در میان کارگران و فعالین چپ می شوند.

Text Box: کارگران گوادالاخارا اول ماه  مه 2004

     هدف آی ال او روشن است. آی ال او مانند “خانه کارگر” در مورد مصائب کارگران اشک تمساح می ریزد اما در حقیقت عامل سرمایه داری است. هدفش آن است که در شرایطی که گلوبالیزاسیون سرمایه داری فقر و شکاف طبقاتی در جهان را به سطح بیسابقه ای رسانده، به دولت هائی مانند جمهوری اسلامی بفهماند که ایجاد شکل جدیدی از اتحادیه های کارگری برای مهار و کنترل مبارزات کارگری ضروری است. اتفاقا دولت خاتمی و جناح دوم خرداد حکومت نیز با این سیاست توافق دارند و توافقنامه ای نیز میان آی ال او و وزارت کارجمهوری اسلامی درین باره به امضا رسیده است .

    صندوق بین المللی پول و بانک جهانی دست در دست رژیم جمهوری اسلامی در حال ایجاد زمینه های تازه ای برای یکه تازی گلوبالیزاسیون در ایران می باشند. یکی از بیسابقه ترین گامها در این رابطه،  تصمیم گیری اخیر “مجمع تشخیص مصلحت نظام” است مبنی بر اینکه صنایع بزرگ و بازرگانی خارجی و معادن بزرگ و بانکداری و بیمه و برق و شبکه آبرسانی و راه آهن و حتا  نفت و گاز (بغیر از مالکیت چاه ها)  به بخش غیر دولتی سپرده شوند. این تازه آغاز رشد جهش وار فقر و فلاکت گسترده کارگران و تمام زحمتکشان و کارمندان و کارکنان در ایران است. چنین وضعی مسلما موجب اعتراضات گسترده کارگری خواهد شد. “خانه کارگر” بی آبروتر از آن است که بتواند نقش “دلسوز کارگر” و مهار کننده حرکتهای گسترده کارگری را بازی کند. در اینجاست که آی ال او نقشی برای خود می بیند که در ایران به ظهور بوروکراتهای جدیدی که میان کارگر و سرمایه دار دلالی کنند، کمک کند. در کشورهای غربی آی ال او آنقدر بی آبرو و افشا شده است که فقط رهبران گردن کلفت اتحادیه کارگری که همدست کارفرمایان هستند از آن تعریف و تمجید می کنند. و البته برخی از “فعالین کارگری” اپوزیسیون چپ ما در خارج از کشور!

یک واقعه بزرگ تاریخی!

     برخی از افراد درگیر در کارزارهای حمایت از کارگران سقز در خارج کشور، مبارزه این کارگران در جریان اول ماه مه و سپس دستگیری و راه افتادن کارزار دفاع از آنان را نقطه عطفی در تاریخ مبارزات کارگری ایران خوانده اند! هر چند این مبارزه بسیار ارزشمند بود اما در حدی نبود که بتوان با چنین عباراتی آن را توصیف کرد. برگزاری روز جهانی کارگر، دادن شعارهای ضد حکومتی و سپس تجمع های اعتراضی مردم مبارز سقز در مقابل نهادهای سرکوبگر رژیم که خواستار آزادی کارگران دستگیر شده بودند، همه از نقاط بسیار برجسته و عالی این مبارزات بودند. اما کسانی که با عبارات غلو آمیز فوق این مبارزات را توصیف کردند، در واقع مسئله شان این چیزها نبود. آنها فکر می کردند برای خط و پروژه بورژوائی خودشان پیروزی بزرگی حاصل شده است. مشخصا فردی به نام  رضا مقدم در “ماهنامه اتحاد سوسیالیستی کارگری” می نویسد: “یک واقعه بزرگ تاریخی در جنبش کارگری ایران مقابل چشمان ما در حال وقوع است. این واقعه که با دستگیری های اول ماه مه امسال در سقز شروع شد و بزودی بیدادگاه آنها توسط بی آبروترین و رسواترین رکن رژیم اسلامی برگزار می شود، به کانون و محل تقاطع منافع و مسائل متعددی تبدیل شده است و میرود تا نتایج دیرپائی برای جنبش کارگری ایران داشته باشد و بویژه موقعیت و تناسب قوای گرایشات درون جنبش کارگری را برای مدتها تغییر دهد.” (۳ و ۴)

     وقتی که مقاله را تا انتها می خوانیم متوجه می شویم که منظور وی از “یک واقعه بزرگ تاریخی” آن است که  برای شکل گیری اتحادیه ها و سندیکاهای کارگری مورد نظر و دلخواه ایشان و دوستانشان راه دارد “از بالا”  باز می شود. ببینیم منظور وی از “تقاطع منافع”، تقاطع کدام منافع است و منظورش از تغییر در “تناسب قوای گرایشات درون جنبش کارگری” چیست و کدام “گرایشات” را مد نظر دارد.

     اهمیت مبارزات کارگران سقز برای وی در آن است که نقشه “خانه کارگر” برای جلب نظر “کنفدراسیون اتحادیه های کارگری آزاد” (۵) و عضویت در آن بهم خورد! زیرا، هنگام دیدار هیئت “کنفدراسیون اتحادیه های کارگری آزاد” که  به دعوت “خانه کارگر” به ایران آمده بود، یکی از کارگران سقزی به نام محمود صالحی همراه با مترجمش محسن حکیمی موفق به دیدار با این هیئت شد. آقای مقدم می نویسد: “کنفدراسیون بین المللی اتحادیه های آزاد که هیات اعزامی شان دو روز پیش از دستگیریهای سقز با دو تن از دستگیر شدگان ملاقات کرده بود، عکس العمل فوری نسبت به این دستگیریها نشان داد و دبیرکل “سازمان جهانی کار” نیز در همین رابطه موضعی اعتراضی گرفت. این امر شوراهای اسلامی و خانه کارگر را در رابطه با کنفدراسیون و آی ال او در موقعیت دشواری قرار داد و به این اعتبار افق پیشرفت پروژه آنها را تیره و تار کرد.”

     به این ترتیب، در زمینه جلب نظر آی ال او، یک رقیب ناک اوت شد. این یک دلیل برای اینکه “تناسب قوای گرایشات درون جنبش کارگری” دارد تغییر می کند! اما “واقعه بزرگ تاریخی”  آقای مقدم به اینجا ختم نمی شود. او خاطرنشان می کند که در این ماجرا یک “رقیب” دیگر هم ادب شد. آقای مقدم  آنها “گرایش راست درون جنبش کارگری” می خواند. اینها کیانند؟ اینها “هیات موسسان سندیکاهای کارگری” اند که مورد حمایت سازمان فدائیان اکثریت بوده و ستون کارگری سایت “اخبار روز” وابسته به سازمان فدائیان اکثریت  مبلغ آن است. اینان در اتحاد با  جناح اصلاح طلبان حکومتی قرار داشته و پروژه مشترکی را در رابطه با جنبش کارگری پیش می برند. طبق توافقنامه وزارت کار و سازمان جهانی کار (آی ال او) “شوراهای اسلامی” باید به حاشیه رانده شده و نقش مشورتی به آنها داده شود و در عوض سندیکاها و انجمنهائی شکل بگیرند که طرف انعقاد قراردادهای دسته جمعی میان کارگران و کارفرمایان باشند. مقاله می گوید که اصلاح طلبان حکومتی و “گرایش راست درون جنبش کارگری” می خواهند سردمدار پیشبرد این پروژه شوند و “گرایش چپ درون جنبش کارگری” (یعنی آقای مقدم و دوستانشان) نمی خواهند بگذارند که آنها تنهائی اینکار را بکنند. اینها به “گرایش راست” می گویند، ما را هم بحساب بیاور. مقدم می گوید، اصلاح طلبان حکومتی نمی توانند این طرح را عملی کنند چون “کادرهای کارگری” (یعنی بوروکراتهای کارگری) ندارند، برای همین وابسته به عملکرد “گرایش راست درون جنبش کارگری” هستند و “گرایش راست” هم خیال کرده بود که در مسابقه برای جلب نظر سازمان جهانی کار، رقیبش فقط “خانه کارگر” است اما پس از وقایع اول ماه مه سقز متوجه شد که “گرایش چپ درون جنبش کارگری”(نامی که آقای مقدم بر گرایشات مشابه خودشان گذاشته ) هم موجود است و باید آن را بحساب بیاورند. منظور مقدم از “واقعه بزرگ تاریخی” این است! آقای مقدم برای “گرایش راست درون جنبش کارگری” استدلال می کند که دلیلی ندارد یکدیگر را به بیرون هول دهند چون بهر حال هر دو “گرایشی در درون  جنبش کارگری” هستند و می توانند بخوبی و خوشی همزیستی کنند. به یک معنا آقای مقدم محق است چون هر تشکیلاتی که یک گرایش راست دارد بدون یافتن جفت “چپ” خود نمی تواند کامل شود.  ولی معضل آنجاست که فدائیان اکثریت می خواهند “جناح چپ” تشکیلاتی شوند که “جناح راست” آن “خانه کارگر” است! 

     آقای مقدم که خود و رفقایش را “سوسیالیست کارگری” می خواند واژه جالبی را برای توصیف ماهیت سازمان جهانی کار،  بکار می برد. وی سازمان جهانی کار را ارتجاعی نمی داند و از این واقعیت که مشتمل بر نمایندگان دولتها، نمایندگان سرمایه داران و اتحادیه های کارگری است استفاده کرده و آن را “سه جانبه گر” می خواند. آیا کسی شنیده است سازمانی بتواند هم جانب دولتها و کارفرما را بگیرد و هم  کارگران را؟ البته اگر بتوان خانه کارگر و شوراهای اسلامی و اصلاح طلبان حکومتی و فدائیان اکثریت را گرایشات “درون جنبش کارگری” بحساب آورد حتما می توان نمایندگان دولتها و کارفرمایان را نیز گرایشات “در درون جنبش کارگری جهانی” بحساب آورد!

      پروژه این “سوسیالیست کارگری” ها (یا بقول خودشان “گرایش چپ جنبش کارگری”) نه تنها با پروژه “گرایش راست” فرقی ندارد، بلکه یکی است. وجه اشتراک اساسی این  پروژه ها، تلاش “از بالا” (نهادهای بین المللی و وزارت کار) برای ایجاد تشکلات صنفی کارگران است. برخی از “فعالین کارگری” در خارج از کشور خواب آن را می بینند که شاید دری به تخته بخورد و سرمایه داری جهانی، در ایران هم مثل برزیل، سوسیال دمکراتهای سندیکالیست را بعنوان دلالان خود انتخاب کند. (۶) البته شاید هم بکند. اما این ربطی به کارگران ایران نخواهد داشت. سرمایه داری جهانی از هر کسی که آماده خدمت باشد استفاده می کند و اتفاقا از مشخصات سرمایه داری گلوبالیزه آن است که زیاد کاری به گذشته افراد و احزاب ندارد. برایش محک آنست که آیا افراد و احزاب می توانند قابلیتها و ارتباطاتی را که از گذشته مبارزاتی خود به ارث برده اند، در بازار تبدیل به کالا  کنند!؟  

     هر تشکل صنفی که از بالا توسط این نهادها شکل بگیرد لاجرم خصلتی ارتجاعی خواهد داشت و بهتر است کسی خودش را با تجزیه مصنوعی آن به گرایش راست و چپ معطل و دیگران را گیج نکند. کارگران و بقیه زحمتکشان چاره ای ندارند جز آنکه با اتکا به تشکل و مبارزه خودشان با  استثمار بیرحمانه سرمایه داری و با حملات سبعانه رژیم جمهوری اسلامی بجنگند.  آن عناصر و گروه های چپ که صادقانه می خواهند به تشکل یابی صنفی کارگران خدمت کنند باید از سه اصل عدول نکنند: تشکل صنفی واقعا کارگری باید مستقل باشد؛ باید توده ای باشد؛ و باید از پائین شکل بگیرد. مستقل بودن به معنای آن است که تابع  دولت و کارفرمایان و سیاستهای جناح های مختلف بورژوازی داخلی و بین المللی نباشد و ضد آن ها موضع داشته باشد. توده ای بودن یعنی اینکه قدرتش را از گسترش مبارزات توده ای کارگران و درگیر کردن توده های مردم بگیرد و نه از فشارهای نهادهای بین المللی و از “بالا”.  از پائین شکل بگیرد یعنی متکی بر آگاهی سیاسی و ابتکار عمل توده های کارگر باشد. اینکار، امروزه بطور مشخص می تواند از طریق درست شدن هسته های کوچک کارگران مطمئن و آزموده و آگاه در نواحی مختلف کشور و وصل شدن غیر رسمی آنان به یک دیگر عملی شود. در صورت شکسته شدن فضای اختناق و استبداد، می توان این تشکلات مستقل (و نه تشکلات ساخته دست حکومت و نهادهای بین المللی) را علنی کرد تا سریعتر در میان اقشار وسیع تری از کارگران و زحمتکشان گسترش یابند.

     وقتی خط و برنامه روشن و جدی در دستور کار قرار گیرد، آنگاه فعالین و احزاب جنبش کمونیستی و چپ می توانند متحدانه به پیشرفت آن خدمت کنند. خط و برنامه روشن و صحیح که خط مرز دوست و دشمن را خدشه دار نکند، همواره انرژی و ابتکارات را شکوفا می کند و بر تعداد فعالین صدیق و فداکار می افزاید.

 شکل گیری تشکلات واقعی کارگران؛ سیاست انقلابی؛ جنبش کمونیستی

     یکی از نکات مشترک جالب توجه میان  دو گرایشی که آقای مقدم آنها را  گرایشات  راست و چپ “درون جنبش کارگری” قلمداد می کندضدیت هر دو با دخالتگری جنبش کمونیستی در جنبش کارگری است. برای اطلاع از مواضع هر دو به مقاله “قضیه تشکل ایدئولوژیک” به قلم ایرج آذرین در همان شماره نشریه بارو (شماره ۲۱) رجوع کنید. در این مقاله آذرین به انتقادات یکی از اعضای بخش کارگری سازمان اکثریت که در سایت “اخبار روز” به نام “یکی از فعالین جنبش سندیکائی” خود را معرفی کرده است، جواب می دهد.  در واقع جوابهای آذرین به این اکثریتی بیشتر به مذاکره در مورد شروط قرار داد و چانه زنی شبیه است تا نقد. این “فعال سندیکا” می گوید: “دوستان منتقد چپ ما…ریشه اختلافاتشان با ما بر میگردد به دیدگاه آنان در باره تشکل. آن ها طرفدار تشکل ایدئولوژیک هستند.” آذرین به او جواب می دهد، آنهائی که طرفدار تشکل ایدئولوژیک هستند “سوسیالیستهای مکتبی غیر کارگری” اند و نه ما! سپس برای اینکه خیال “فعال سندیکا” راحت شود مشخصات این ” سوسیالیستهای مکتبی غیر کارگری” را می شمارد  و می گوید اینها: مبارزه اقتصادی روزمره کارگران را  بدلیل آنکه از چارچوب نظام سرمایه داری فراتر نمی رود فاقد عنصر لازم آگاهی سوسیالیستی می دانند (درست)، می خواهند ایده های سوسیالیستی خود را در میان کارگران اشاعه دهند و تبلیغ ایدئولوژیک کنند (درست)،  می خواهند مبارزات اقتصادی روزمره  کارگران را به اشکال عالی تر مبارزه ارتقاء دهند (درست)، می خواهند از میان کارگران کسانی را به درون احزاب و سازمان های خود بکشند (درست)،  اینها وقعی به مبارزات صنفی کارگری نمی گذارند (غلط!) و این مبارزات را “اکونومیستی و رفرمیستی” می دانند (غلط! کمونیستها شما را که مبارزات اقتصادی کارگران را بعنوان اول و آخر مبارزه طبقاتی طبقه کارگر جا می زنید، اکونومیست و رفرمیست می دانند و نه خود مقاومت و مبارزه اقتصادی کارگران را!) (۷). آذرین سپس به این آقای اکثریتی “فعال سندیکالیست” اطمینان خاطر می دهد که نگران این “سوسیالیستهای مکتبی” نباشید چون “چنین فرقه های سوسیالیستی بنا به تعریف” در جنبش کارگری حاشیه ای اند! بنا به واقعیات زندگی چطور؟

      مشکل افرادی مانند این آقای نویسنده ماهنامه “اتحاد سوسیالیستهای کارگری” در آن است که هم خود را گول می زنند و هم دیگران را. در دوره انقلاب ۵۷ رهبری اکثر اتحادیه ها و شوراها و سندیکاهای کارگری در دست سازمان های مختلف خط ۳ و جریان فدائی بود. از جریان “کمونیست کارگری” و “سوسیالیست کارگری” (که یکی از شاخه های بریده شده از کمونیست کارگری منصور حکمت است) تقریبا هیچ خبری در این تشکلات نبود. مشخصا سندیکای پروژه ای آبادان که با ابتکار و تحت تاثیر اتحادیه کمونیستهای ایران و رفقای دیگری از گرایش خط ۳ و فدائیان براه افتاد، به لحاظ تعداد عضو یکی از توده ای ترین تشکلات کارگری بود. این سندیکا در همه مسائل و وقایع سیاسی مهم دخالت می کرد (مشخصا به دفاع از مبارزات خلق کرد علیه رژیم جمهوری اسلامی می پرداخت).  بدون اینکه سازمان های کمونیستی و انقلابی ستون فقراتی را برای این تشکلات کارگری فراهم کنند امکان شکل گیری این تشکلات کارگری در آن مقیاس و با آن رادیکالیسم وجود نداشت. و باید خاطرنشان کرد که این سازمان ها در عین اتحاد و ائتلاف در این تشکلات کارگری، به تبلیغ و ترویج خط و سازمان خود در میان کارگران نیز می پرداختند. (۸)

     در اینجا برای فعالین جوان جنبش که با تجربه و واقعیات جنبش کارگری ایران آشنائی ندارند چند درس تقطیر شده از این تجارب را می شماریم.

     یکم،  مسئله سیاسی: جنبش کارگری ایران همیشه سیاسی می شود زیرا مجبور است در مقابل رژیم حاکم بایستد و با سایر جنبشهای اجتماعی متحد و یگانه شود. هر جریانی که خواسته است تحت عنوان ایجاد شرایط برای درست شدن سندیکا و اتحادیه های کارگری قانونی، خلاف این واقعیت حرکت کند تبدیل به بازیچه دست حکومتی ها شده است. در گذشته چنین بوده و در چارچوب رژیم جمهوری اسلامی نیز چنین است. در چارچوب این رژیم هر گونه اعتراض مسالمت آمیز کارگری، یک امر سیاسی تلقی می شود. حتا گرفتن حقوق صنفی و سیاسی اولیه کارگران در گرو مبارزه سیاسی برای سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی است. این رژیم حتا ایجاد سندیکاها و اتحادیه های کارگری را که سازمان هائی صرفا صنفی و برای چانه زدن بر سر حقوق صنفی اند و دارای خصلت و برنامه انقلابی و براندازی نظام سرمایه داری نیستند، تحمل نمی کند و هر حرکتی برای ایجاد تشکلات و تجمع های کارگری مستقل از ارگان ها و نهادهای ساخت دست رژیم را جرم تلقی می کند. این است که جنبش کارگری را سیاسی و همسرنوشت با بقیه جنبشهای اعتراضی سیاسی و ضد حکومتی جامعه می کند.

      دوم،  تمام طرح هائی که گرایشات سیاسی مختلف برای جنبش کارگری می دهند برخاسته از تحلیل و ارزیابی آنها در مورد اوضاع جهان وایران و روند های سیاسی درون جامعه و ناشی از دیدگاه کلی شان در مورد اینکه جامعه و جهان باید چه تغییراتی و از چه طریقی کند تا طبقه کارگر و بقیه مردم تحت ستم رها شوند (یعنی منبعث از ایدئولوژیشان) است. کافی است سطح هر طرحی را کمی بخراشیم تا این حقیقت را مشاهده کنیم. همانطور که در بالا دیدیم، طرح های به اصطلاح “گرایش راست و چپ درون جنبش کارگری” وابسته به قولنامه های رژیم با سازمان ملل  و سیاستهای وزارت کار است. هر کس صحبت از فواید سیاست زدائی و ایدئولوژی زدائی در جنبش کارگری می کند حتما یک دستور کار سیاسی و ایدئولوژیک در آستین دارد. در این شکی نیست.

     سوم، این یک تصور واهی است که گویا می توان یک جنبش کارگری براه انداخت که مرز تمایز صریح  با  حکومت و نهادهای سرمایه داری جهانی نداشته باشد، همه از دولتی و غیر دولتی در آن باشند و جناح راست و چپ و میانه آنرا تشکیل دهند. این نه تنها یک تصور واهی است بلکه یک برنامه ارتجاعی است. ائتلاف گرایشات مختلف چپ (منظورمان چپ انقلابی است و نه چپ طرفدار حکومت و سیاستهای بین المللی) در درون جنبش کارگری کاملا امکان پذیر است. اما این وحدت و ائتلاف تنها در چارچوب یک جنبش کارگری مستقل و توده ای که از پائین شکل گرفته می تواند متحقق شود. در درون چنین جنبشی کمونیستها و انقلابیون در عین اتحاد، سیاستهایشان را در میان کارگران تبلیغ می کنند. این مسئله نه تنها باعث تفرقه میان کارگران نمی شود بلکه باعث رشد آگاهی کارگران می شود. وجود زندگی و جوشش سیاسی و تقابل نظرات مختلف باعث سرزندگی و نشاط و استحکام تشکلات صنفی کارگری می شود و نه باعث تضعیف آن. البته در اینجا رقابت جوئی های بورژوائی تنگ نظرانه و زشت برخی گروه ها را که بجای تبلیغ خط  سیاسی و ایدئولوژیک مورد نظر خود به دنبال خوردن نان تبلیغاتی اند و در عرصه مبارزه سیاسی مانند دکانداران حقیر با دزدیدن دستاوردهای این و آن بر انباشت خود می افزایند، به کناری می گذاریم چون مسئله ای دیگر است.

      چهارم، جنبش کارگری بدون بسیج و همراه کردن اقشار دیگر مردم با خود، بدون عکس العمل نشان دادن به مصائبی که حکومت به اقشار دیگر وارد می کند، نمی تواند  قوی شود. این از قوانین رشد و توسعه جنبش کارگری در ایران است. کسانی که به همبستگی با کارگران سقز شتافتند کارگر نبودند. همه زحمتکشان کردستان، کارگر نیستند. خود کارگران خباز و اکثریت ۹۰ درصدی کارگران کردستان که در کارگاه های زیر ۱۰ نفر متشکلند با روستا و دهقانان پیوند های عمیق دارند. در کردستان مسئله ملی موجود است. منگنه روابط نیمه فئودالی و سرمایه داری زنان را له می کند و مرتبا از میان آنان قربانی می گیرد. صحنه سیاست در کردستان بسیار پیچیده است. آمریکا کشور همسایه را اشغال کرده و حکومت کردی در کردستان عراق خدمتکار اشغالگران آمریکائی است. و اسرائیل هم کماندو تربیت کرده و به کردستان نفوذ می دهد. همین فعالیتهای ارتجاعی امپریالیستی به سربلند کردن انواع و اقسام گروه های مرتجع و مافیائی مذهبی و غیر مذهبی پا می دهد. همه اینها بخشی از مسائل طبقه کارگر است و باید مشغله ذهنی پیشروان و فعالین آن باشد. در غیر اینصورت این فعالین و پیشروان چگونه می خواهند مین های مقابل پای رشد یک جنبش حقیقی کارگری را شناسائی کرده و به کارگران برای پاک کردن آنها هشدار دهند؟  کارگران کمونیست در عین حال که برای حقوق صنفی کارگران مبارزه می کنند از این حقیقت نباید غفلت کنند که نه مبارزه برای حقوق صنفی بلکه مبارزه سیاسی انقلابی علیه حکومت، مرکز ثقل مبارزه طبقاتی طبقه کارگر است. این حقیقت باید حداقل از سوی یک بخش از کارگران مبارز عمیقا درک شود. بدون درک این حقیقت، بدون تلاش مستمر برای ساختن این مرکزثقل، سازماندهی جنبش کارگری مستقل و توده ای و اتحاد اقشار مختلف کارگران در آن،  تقریبا غیر ممکن است. هیچ تشکل گسترده و منعطفی بدون وجود یک هسته فشرده و مستحکم در مرکز آن بوجود نمی آید.■

پانویس ها:

۱- ILO: International labor Organization

۲- AFLCIO

۳– به نقل از مقاله “اول ماه مه سقز و بیدادگاه دستگیر شدگان” در “بارو” ماهنامه اتحاد سوسیالیستی کارگری شماره ۲۱- مرداد ۸۳- اوت ۲۰۰۴

۴- رضا مقدم و ایرج  آذرین از نویسندگان ماهنامه اتحاد سوسیالیستی کارگری بارو می باشند. آنان از رهبران “حزب کمونیست ایران” بودند که در سال ۱۹۹۱همراه با منصور حکمت از این حزب جدا شده و “حزب کمونیست کارگری” را بنیان گذاری کردند و چند سال بعد از “حزب کمونیست کارگری” نیز جدا شدند و اکنون نشریه ای به نام “ماهنامه اتحاد سوسیالیستی کارگری” منتشر می کنند. معتقدند که وظیفه چپ، سازمان دادن همان مبارزات جاری کارگری است. این ها جنبش کمونیستی را که مبارزات صنفی کارگران را تنها یک عرصه از مبارزه کارگران دانسته و مرکز ثقل مبارزه طبقاتی طبقه کارگر را مبارزه سیاسی انقلابی برای سرنگونی دولت و نظام حاکم می داند، “چپ مکتبی” می خوانند. خود را “سوسیالیست کارگری” می خوانند که در اسم هم تمایز خود را با جنبش کمونیستی روشن کرده باشند. تا آنجا که به اعتقادات تئوریکشان بر می گردد، مارکسیسم را یکی از انواع سوسیالیسم می دانند و خود را طرفدار “هسته اصلی مارکسیسم” که خودشان از میان نظریات مارکس دست چین کرده و آن را “هسته اصلی” می خوانند، می دانند.

۵- مقدم توضیح می دهد که این کنفدراسیون “یک رکن سه جانبه گری آی ال او است و چنانچه خانه کارگر موفق شود در کنفدراسیون به منزله عضو پذیرفته شود، آی ال او و همچنین توافقنامه آی ال او با دولت ایران، بطور اتوماتیک باید او را بعنوان تشکل کارگری ایران برسمیت بشناسد.”

 6- لولا رئیس جمهور فعلی برزیل یک سندیکالیست به اصطلاح سوسیالیست بود که با توافق نهادهای بین المللی سرمایه به این مقام رسید. او که تا سال قبل از رئیس جمهور شدن ستاره محبوب نشستهای سوسیال فوروم جهانی (یک جریان ضد گلوبالیزاسیون که هر ساله نشستهائی برگزار می کند و رهبری اش را احزاب حکومتی سوسیال دموکرات اروپا در دست گرفته اند)  بود تبدیل به  ستاره  نشست های بین المللی سران سرمایه مانند نشست سالانه داووس شد. البته با چهره ای شسته رفته تر و لوکس و روش حرف زدن بورژوائی!

۷-کلمات “درست” و “غلط” داخل پرانتزها از ما است.

برای روایت دست اول از نظرات ما رجوع کنید به حقیقت شماره ۱۵ مقاله “کمونیستها و جنبش کارگری”  تاریخ اردیبهشت ۸۳ و حقیقت ۱۵ ویژه تاریخ اردیبهشت

۸- برای تحلیلی در باره جنبش های توده ای کارگری در دوره انقلاب به مقاله زیر رجوع کنید: جنبش توده ای، تشکل توده ای با نگاهی به جنبش شورائی ۵۷- ۶۰  و تشکیلات پیشاهنگ)مقاله زیر برای نخستین بار در حقیقت شماره ۸ دوره دوم در سال ۱۳۶۶منتشر شد.(

از حقیقت، ارگان حزب کمونیست ایران (م ل م)،  شماره ۱۱، مرداد ۱۳۸۲