جنگ جویان زن ِ کارگاه های عرق ریزان

به اشتراک گذاشتن
زمان مطالعه: ۱۲ دقیقه
معرفی کتاب در پشت برچسب
در ۳۰ سال گذشته، روند جهانی شدن یا گلوبالیزاسیون ِ سرمایه داری صدها میلیون نفر را تبدیل به کارگران صنایع تولید پوشاک و وسائل ورزشی، اسباب بازی، و سطوح پائین صنایع الکترونیک کرده است. بخش بزرگ و حتا اکثریت این کارگران، چه در کشورهای جهان سوم مانند چین، مکزیک، تایلند، کره و یا در کشوری چون آمریکا، زن هستند. این روند آنقدر گسترده است که “زنانه شدن بازار کار” نام گرفته است. بنگلادش، کشوری که عمدتا دهقانی است، در دهه ۱۹۹۰ یک موج صنعتی شدن را با توسعه کارگاه های تولیدی پوشاک آغاز کرد؛ در فاصله دو تا سه سال یک میلیون نفر به پرولتاریای داکا (پایتخت بنگلادش) اضافه شد که هشتاد درصدشان زن بودند؛ دختران جوان روستائی ۱۳ تا ۲۰ ساله که بدنبال تامین معیشت خود و خانواده به طرف پایتخت سرازیر شدند. در چین نیز دختران روستائی در مقیاس ده ها میلیون به صفوف پرولتاریای شهرهای بزرگ و مراکز صنعتی پیوسته اند. هنگامی که شیپور سحرگاهان نواخته می شود، از داکا در بنگلادش تا ماکائو در چین رژه دختران جوان بسوی مشقت خانه های سرمایه داری شروع می شود. در داکا درهای آهنین کارخانه با صدای گوشخراش در پشت سر آنها بسته و از بیرون قفل می شود. در چین، دختران ۱۹ ساله زیر فشار کار سکته می کنند. مهاجرت زنان برای کار در مشقت خانه های دنیا فقط از روستا به شهر نیست. با داغان شدن اقتصادهای بومی توسط روند گلوبالیزاسیون، موج وسیع مهاجرت زنان به کشورهای صنعتی جهش وار گسترش یافته است. این روند آنقدر وسیع است که “زنانه شدن مهاجرت” نام گرفته است. بطور مثال در شهر ۱۳ ملیون نفری لس آنجلس، اکثریت کارگران کارگاه های عرق ریزان تولید پوشاک زنان چینی، تایلندی، کره ای و مکزیکی اند. به جرات می توان گفت پوشاک و وسائل ورزشی اهالی شهرنشین تمام جهان عمدتا توسط زنان کارگاه های عرق ریزان تولید می شود. همه ی ما هر روز، محصول کار این زنان را به تن و پا می کنیم. اما برچسب های روی این محصولات ربطی به تولید کنندگان محصولات ندارد بلکه نام کمپانی ها و تجارت خانه هائی است که کار این زنان را در اختیار گرفته و محصول تولید شده را تصاحب می کنند. این برچسب ها رابطه ای که میان انسان های تولید کننده ی جهان برقرار می شود را پنهان می کنند؛ این حس کاذب را تقویت می کنند که ما با تجارت خانه ای که انباری از پوشاک دارد وارد بده بستان می شویم. حال آنکه با خرید تی شرت با کارگر ترزا و رزا و یانگ و صفیه وارد رابطه شده و در واقع کار خودمان (پول) را با کار آنان تعویض می کنیم؛ با آنها وارد رابطه اجتماعی می شویم. همانقدر که تولید در مقیاس جهانی اجتماعی تر شده است، تملک ثروت های تولید شده خصوصی تر شده است؛ بطوریکه کار و محصول کار میلیاردها انسان کره زمین را چند درصد از سرمایه داران بزرگ جهان در اختیار می گیرند. برچسب هائی که بر روی پوشاک و کفش ها نقش بسته است، نه نام تولید کنندگان مستقیم که نام تصاحب کنندگان خصوصی است. باید به ورای این برچسب ها رفت تا فهمید سرمایه داری جامعه بشری را چگونه سازمان می دهد. کتاب “در پشت برچسب ها” شرایط کار کارگاه های عرق ریزان در آمریکا را در پرتو “گلوبالیزاسیون” بررسی می کند و می نویسد:«یک جنبه ی دیگر از اقتصاد جهانی نوین رشد مهاجرت از کشورهای کمتر رشد یافته به سوی کشورهای صنعتی بوده است. با ورود شرکت های چند ملیتی اقتصادهای بومی از هم گسیخته اند و عده زیادی از مردم هیچ راه دیگری بجز جستجوی اسباب معیشت در جائی دیگر نمی بینند. دخالت کشورهای پیشرفته تر در اقتصاد و حکومت های جهان سوم یک پدیده جدید نیست و همواره موجب مهاجرت شده است؛ سرمایه و کار در جهات مخالف در حال حرکت بوده اند. آنچه در مورد مرحله اخیر سرمایه داری جدید است پرولتریزه شدن بخش بزرگی از دهقانان است. در این روند، زنان جوان، در ابعادی بیسابقه به درون نیروی کار کشیده شده اند. اکثر کارگران کارخانه هائی که (در جهان سوم) با هدف صادرات تولید می کنند زنان جوان هستند. بدلایل گوناگون، اینان برای سرمایه داری نیروی کار ایده آل می باشند زیرا تجربه و بدیل هائی که به آنان امکان درخواست حقوق بالاتر و شرایط کار بهتر را بدهد، ندارند. شرایط کار تحت حاکمیت رژیم های موجود در کشورهایشان که اغلب مورد پشتیبانی آمریکا می باشند بدتر است زیرا این رژیم ها امکان تشکل و مطالبه شرایط بهتر را به این کارگران نمی دهند. افزایش استثمار کارگران در جهان سوم آئینه ی تمام نمای حرکت کارگران مهاجر به کشورهای پیشرفته تر است. یک دلیل مهاجرت جابجائی های اقتصادی در کشورهای موطن این مهاجرین است؛ جابجائی هائی که ورود سرمایه های خارجی بوجود آورده است. اما مبارزات سیاسی در قبل و بعد از جنگ سرد نیز مهاجرت های وسیع را دامن زده است. یکی از تناقضات بزرگ آن است که طرفداران بازار آزاد از حق حرکت آزادانه سرمایه حمایت می کنند اما چنین حقی را برای کار قائل نیستند. سیاست های دولتی در مقابل مهاجرت سد و مانع ایجاد می کند. یکی از پی آمدهای این وضع بوجود آمدن کارگران به اصطلاح “غیر قانونی” (در آمریکا) است که از بسیاری حقوق اولیه محرومند. کارگران، بخصوص کارگرانی که اجازه اقامت و کار ندارند بسیار راحت تر از کارگران بومی مورد استثمار قرار میگیرند. … (در آمریکا) ظهور دوباره ی کارگاه های عرق ریزان (مشقت خانه های) تولیدی یکی از مشخصات سرمایه داری جهانی منعطف است. کارگاه های عرق ریزان اولیه با رشد اتحادیه های کارگری و رشد دولت رفاه از بین رفتند. امروز با تضعیف هر دوی اینها بازارها قادرند در صنایع کار-بر مانند صنایع الکترونیکی، اسباب بازی، کفش و وسائل ورزشی مزدها را پائین رانده و شرایط کار را به زیر استاندارد برسانند. در واقع، تقریبا همه صنایع تولیدی و برخی صنایع خدماتی زیر فشارند که هزینه های کاری خود را از طریق به حداقل رساندن امنیت شغلی، با بستن قراردادهای تولیدی با مقاطعه کاران، کم کردن مزایا و حمله به اتحادیه های کارگری، پائین آورند. صنعت پوشاک در صف اول این ماجرا قرار دارد. … در این صنعت، کماکان واحد تولیدی  پایهْ، یک کارگر نشسته (یا ایستاده) در مقابل یک دستگاه دوزندگی است که عموما زن است.» (ص ۷-۸) نویسنده توضیح می دهد که صنایع تولید پوشاک بیش از هر رشته ی دیگر جهانی شده است. و از آنجا که نیاز به تکنولوژی بالا ندارد در اکثر کشورهای جهان سوم سرفصل صنعتی شدن آنها بوده است. جهانی تر شدن صنایع تولید پوشاک، دستمزدها را در آمریکا نیز پائین رانده است. «بدون شک در صنایع دیگر نیز تولید جهانی تر شده است اما صنعت تولید پوشاک جهانی ترین صنعت است.» (ص ۹) در دو دهه گذشته حتا در آمریکا کارگاه های عرق ریزان چند برابر شده اند که عمدتا واقع در شهرهای لس آنجلس و نیویورک هستند. در نتیجه ی تجدید ساختار اقتصادی درجهان، بسیاری از صنایع اتومبیل، لاستیک، هوائی از آمریکا به سوی کشورهای جهان سوم و بخصوص چین جابجا شده اند. اما تولیدی های کوچکتر در بسیاری موارد رشد کرده اند. مثلا در شهر لس آنجلس به موازات بسته شدن صنایع بزرگ، بر تعداد کارگاه های عرق ریزان تولید پوشاک اضافه شده است و امروز یک پنجم کارگران تولیدی در این کارگاه مشغول به کارند. اکثر این کارگران، خارجی (نسل اول و دوم و سوم) و زن هستند. نویسنده ی “پشت برچسب” می گوید به چند دلیل شهر لس آنجلس تبدیل به مرکز کارگاه های عرق ریزان تولید پوشاک شده است. یکم، بدلیل وجود صنعت سینما و مد؛ دوم بدلیل سنت ضد اتحادیه کارگری در این شهر و نبود تشکل اتحادیه ای قوی؛ سوم، نزدیکی به مکزیک که باعث می شود کارگر مهاجر ارزان و غیر رسمی به وفور در دسترس صاحبان این صنایع قرار گیرد. بسیاری از این کارگران اجازه کار ندارند بنابراین راحت به فوق استثمار تن می دهند؛ از درگیر شدن در مبارزات اتحادیه ای و سیاسی پرهیز می کنند و افزون بر این، ندانستن زبان انگلیسی و محدود ماندن به محله های ملیتی  خود مانع از آن می شود که بتوانند از حقوق خود خبر دار شده و با کارگران بخش های دیگر و مبارزات سیاسی جاری ارتباط برقرار کنند. فوق استثمار این کارگران، ثروت های افسانه ای نصیب واسطه ها، دلالان کار، صاحبان صنایع و صاحبان مد و غیره می کند. نویسنده می گوید البته، «صنعت تولید پوشاک در اساس تفاوتی با دیگر صنایع آمریکا ندارد. زیرا همه اینها بر پاشنه اصل مالکیت خصوصی و رقابت می چرخند و همه آنها گرایش زیادی به انباشت فزاینده ثروت در بالا و دامن زدن به ستم نژادی و استثمار در پائین دارند. صنعت تولید پوشاک یکی از بدترین اینهاست. بهمین جهت الگوی خوبی است برای نشان دادن اینکه جامعه آمریکا چگونه کار می کند و نظام چگونه قطب بندی تشدید یابنده ای را بر پایه طبقه و نژاد تولید و بازتولید می کند.» کتاب “جنگجویان کارگاه های عرق ریزان” علاوه بر اینکه تصویر زنده ای از مافوق استثمار این کارگران می دهد، به شرح مبارزات زنان کارگاه های تولید پوشاک در آمریکا نیز می پردازد. و با انتخاب چهره هائی از میان زنان چینی و مکزیکی و کره ای وجه اشتراک این پرولترهائی را که گاه حتا زبان هم را نمی دانند نشان می دهد. این تصویر نشان می دهد که سرمایه داری چگونه کارگران سراسر جهان را مانند زنجیری بهم می بافد. انسان بی اختیار به فکر می افتد که اگر زنان کارگاه های عرق ریزان جهان، از آمریکا تا مکزیک، ایران، چین، کره … با یک آرمان انقلابی و با یک تشکیلات جهانی بهم وصل شوند، چه ساده می توانند زمین لرزه بزرگی را در نظام سرمایه داری بوجود آورند. نویسنده کتاب بی جهت نام کتاب را “جنگجویان زن کارگاه های عرق ریزان” نگذاشته است زیرا در آنان ظرفیت های بزرگی دیده است. میریام چینگ در بخشی تحت عنوان “هرم استثمار کارگاه های عرق ریزان” می نویسد، واژه ی “عرق ریزان” یا مشقت خانه برای اولین بار در سالهای ۱۸۸۰ و ۱۸۹۰ برای توصیف نظام کار مقاطعه کاری بکار برده شد. کمپانی های بزرگتر با واسطه ها قرار داد می بستند و این واسطه ها کارگاه های عرق ریزان را اداره می کردند. «سود این واسطه وابسته به این بود که چقدر “عرق” کارگران تحت فرمان خود را که اغلب زنان و کودکان بودند، از طریق دستمزدهای پائین، ساعات طولانی کار، و شرایط غیر بهداشتی کارگاه ها، بکشد. این نظام، سوانح صنعتی مانند آتش سوزی کارخانه “تراینگل شرت ویست” در سال ۱۹۱۱ را بوجود آورد که در آن ۱۵۰ زن جوان سوختند.» “اداره محاسبات” دولت آمریکا، شرایط غیر بهداشتی و غیر ایمنی و عدم رعایت قوانین کار را یکی از مشخصه کارگاه های عرق ریزان می داند. گزارش وزارت کار دولت آمریکا (سال ۱۹۹۶ ) می گوید، «بیش از نیمی از ۲۲ هزار کارگاه پوشاک در آمریکا – که بسیاری از زنان مهاجر اولین شغل آمریکائی خود را در آنجا تجربه می کنند – از قوانین مزد، ساعات کار و ایمنی تخطی می کنند.» (ص ۴)کارگران این کارگاه ها در کف هرم استثمار کار و تولید سود قرار دارند. میریام چینگ مصالح اولیه کتاب را از طریق مصاحبه با زنان مهاجر چینی، کره ای و مکزیکی که از رهبران ۵ مرکز کارگری [خانه کارگر] واقع در محل زندگی کارگران هستند، تهیه کرده است. افزون بر این با زنانی از نسل های مختلف این کارگران نیز گفتگوهائی انجام داده است. از میان داستان زندگی این کارگران ۵ موضوع ظاهر می شود. «اول، این زنان در کشور خود نیز در اقتصادهائی کار می کردند که در مشقت خانه اقتصادی جهان ادغام شده بودند. … مادران و مادر بزرگهایشان مانند زنان بومی آمریکا روی زمین کار می کردند تا اینکه به ناگهان از زمین کنده شدند و تبدیل به … کارگران مقید لاتین و آسیائی بر روی پلانتاژها و مزارع و کلفت های خانه ها شدند. این برده ها، باربران، کامپسینوزها (کارگران مزارع) و براسه-رزها (کارگران) دانه های تجارتی می کاشتند و نسل های کارگر پرورش می دادند؛ کارگرانی که کارشان سوخت انقلابهای صنعتی بود. سپس کار در مشقت خانه و پلانتاژهای جهانی و در مشاغل پراکنده در اقتصاد غیر رسمی. این دختران گندم گون مستعمره های سابق، تعریف کردند که چگونه تبدیل به سربازان پیاده ی توسعه ی اقتصادی و صنعتی کشورهایشان و گلوبالیزاسیون شدند. از دهه ی ۱۹۶۰ به بعد اکثر کارگران مشقت خانه جهانی، زن بوده اند. بهمین دلیل، پژوهش گران فمینیست جهان سوم آن را “زنانه شدن کار” خوانده اند.» (ص ۱۲) «دوم، این زنان در شرایطی که کشورهایشان بسرعت در حال صنعتی شدن بود به شهرها و سپس به آمریکا مهاجرت کردند. آمریکا کشوری است که عمیقا سرنوشت کشور آنان را رقم زده است. بهمین دلیل جنبش ضد نژادپرستی در انگلستان بدرستی شعار می دهد، “ما اینجا هستیم چون شما در آنجائید”. همه ی این زنان از کشورهائی آمده اند که آماج صدور سرمایه آمریکائی و واردات نیروی کار بوده اند و اقتصادهایشان بطور روزافزونی از طریق تولید، توزیع و بازار کار مشقت خانه جهانی بهم گره خورده است. … فعالین فمینیست جهان سیر صعودی مهاجرت زنان از “جنوب” جهانی شده را “زنانه شدن مهاجرت” نام گذاری کرده اند.» ص ۱۲«سوم، این زنان در قسمت های کارگاه های عرق ریزان بازار کار آمریکا مشغول بکار شدند … آنان سیر قهقرائی شرایط کار در دهسال گذشته [دهه ی ۱۹۹۰] را در جزئیات برای من تشریح کردند: سقوط دستمزدها، ناپدید شدن مزایای بهداشتی، طولانی شدن ساعات کار، افزایش سرعت کار، و بیکارسازی گسترده. تغییرات سریع در صنعت و تشدید خصومت، نفرت و واکنش نسبت به کارگران مهاجر و رنگین پوستان آنان را بشدت نسبت به آینده خود و خانواده و جامعه مهاجرین بیمناک کرده است. این زنان حکایت های زیادی در باره آنچه در “پشت برچسب”، “در پشت خانه”، و در لایه تحتانی “صنعت مد” و “صنایع تکنولوژی بالا” می گذرد، برای گفتن دارند. پژوهش گران کار، فمینیست، نژاد و مهاجرت، بازار کار طبقه بندی شده ای را که این زنان در آن کار می کنند، “بازار کار تفکیک شده” توصیف می کنند.» «چهارم، این زنان از روند دردناک اما رهائی بخشی که آنان را از کارگران صنعت عرق ریزان به جنگجویان کارگاه های عرق ریزان تبدیل کرد، سخن می گویند. … از هنگامی که شروع به گفتگو با یکدیگر و رویاپردازی کردند و بهم گفتند که خواهان چه نگرشی نسبت به خود هستند، خواهان شنیده شدن صدایشان و احترام هستند؛ و بله! خواهان پرداخت در ازای عرق، خون و اشکهائی هستند که در این لایه تحتانی و کف هرم از آنان چلانده شده است؛ آنگاه جای خودشان را در تصویر بزرگ به مثابه همزنجیران و رفقا یافتند. و هنگامی که برای این اولیه ترین حقوق بشر خود ایستادگی کردند در مقابل خود موانع سخت طبقاتی، جنسیتی، نژادی، امتیازات ملی را یافتند: و آنهم نه فقط در کارخانه ها بلکه همچنین در درون خانواده ها و “حصارهای قومی” … آنان با هر عمل و گامی که افکار خود را بیان می کردند، لایه های گوناگون ستم را به چالش می طلبیدند؛ لایه هائی که از اتاق های کار روسا و فرمایان شروع می شد و تا مجامع اتحادیه های کارگری، رسانه ها، کلیساها، گردهمائی های محله ای و اتاق های کوچک خانه هایشان در گتوها و باریوها ادامه می یافت .» «پنجم، این زنان به تشکیل مراکزی کارگری یاری رساندند. این مراکز آنان را قادر کرده که هم دست به مقاومت در مقابل ستم بزنند و همچنین طرق جدیدی را برای کار، زندگی، اندیشه و آفرینش بیابند….» بسیاری از سازمان دهندگان مراکز کارگری خود کارگر نیستند. برخی از آنها خواستگاه طبقاتی کارگری دارند و برخی نیز از طبقات میانی اند. در مواردی نیز فرزندان تحصیل کرده ی همین کارگران اند که برای تشکیل مراکز کارگری به یاری آنها شتافته اند و اکنون از فعالین این مراکز هستند. سازمان دهندگان مسن تر در جنبش های رادیکال لاتین آمریکائی ها و چیکانوها در دهه ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ پیشتاز بوده اند و برخی نیز در ارتباط با جنبش سیاهان و بومیان آمریکا، جنبش زنان، همجنس گرایان و جنبش ضد جنگ و دیگر جنبش های عدالت جویانه سیاسی فعال بودند. بسیاری از کارگران مکزیکی ابتدا در کارخانه های موسوم به “ماکیلادورا” کار کرده اند. ماکیلادورا یا ماکیلا، کارخانه هائی در شمال مکزیک در نوار مرزی آمریکا می باشند و مانند منطقه ی آزاد تجاری اند که سرمایه های خارجی از مالیات و تعرفه های گمرکی معاف اند. محصولات و قطعات ساخته شده در این کارخانه ها به آمریکا صادر می شود. صاحبان این کارخانه ها اغلب آمریکائی، ژاپنی و اروپائی اند. یک میلیون کارگر مکزیکی در سه هزار ماکیلا کار می کنند. آن بخش از ماکیلادوراها که عمدتا زن استخدام می کنند در زمره کارگاه های عرق ریزان محسوب می شوند. زنان حقوقی نزدیک به ۵۰ سنت در ساعت دریافت می کنند. به این ترتیب سرمایه داری آمریکا از کارگر ارزان جهان سومی برای تولیدات داخلی خود استفاده می کند بدون آنکه هزینه های حمل و نقل از راه دور بپردازد یا مجبور به وارد کردن نیروی کارگر مهاجر و تقبل “دردسر” های مربوط به حق بیمه بهداشت و بازنشستگی و حق اعتصاب و غیره باشد. در دهه ۱۹۷۰ بانک جهانی و صندوق بین المللی پول سیاست های “نئولیبرالی” را به مکزیک تجویز کرد که عبارت بودند از ایجاد مناطق آزاد تجاری، تجاری کردن کشاورزی، پائین آوردن ارزش پول، حذف تعرفه های کمرگی، خصوصی سازی، برقراری نظام مقاطعه کاری، کم کردن دستمزدها، زدن برنامه های اجتماعی، لگدمال کردن حقوق کارگران، زنان و مردم بومی. میریام چینگ می نویسد: «نئولیبرالیسم با ستم جنسیتی و ملی خوانائی دارد. زنان جهان سوم اکثریت مهاجرین را در مشاغلی مانند کلفتی، دست فروشی، کارخانه های ماکیلا، و خدمات تشکیل می دهند. در نتیجه ی کاسته شدن بودجه آموزش و پرورش و خانه های دولتی و یارانه های غذائی، زنان بیش از همه زنان لطمه خورده اند و کار پرداخت نشده اشان افزایش یافته است.»میریام می نویسد، سازمان یابی این کارگران بسیار مشکل است زیرا کارگران “مقاطعه ای” هستند و هر زمان که مقاطعه کار پروژه ای می گیرد آنان را به کار فرا می خواند. اما کارگران مشقت خانه ها، با وجود شرایط کاری بی ثبات و پراکندگی راه متشکل شدن و متشکل مبارزه کردن را یافته اند. مراکز کارگری که در محله های کارگری تشکیل شده اند، مانند خود کارگران فقیرانه اند. میریام می گوید، زنان این مراکز کارگری، در مبارزات خود باید مانند دسته های چریکی عمل کنند؛ یعنی دسته های کوچک با قدرت آتش کم که با خصمی روبرویند که از قدرت آتش بالا و امکانات زیاد برخوردار است؛ پس باید از استراتژی و تاکتیکهای مناسب این توازن قوا برخوردار باشند. در این کتاب نکات گفتنی بسیار است. یکی از نکات مهم که نویسنده اشاره می کند ضرورت بالا رفتن آگاهی زنان کارگر در مورد مردسالاری است. وی می گوید:«سازماندهی موفقیت آمیز کارگران زن که نسبتشان در حال افزایش است، مستلزم آوردن آگاهی جنسیتی به درون روند سازماندهی کارگری است. ستم جنسیتی نقش عظیمی در شکل گیری زندگی زن کارگر مهاجرِ دستمزدْ پائین، بازی می کند. مشکلاتی که بعنوان زن مقابل آنهاست، در نتیجه ی طبقه، نژاد و جایگاه ملی شان چند برابر می شود. … زنانی که من با آنها مصاحبه کردم وقتی به موقعیت مسئولیت های مهم رسیدند، مجبور بودند سخت بجنگند (چه فردی و چه بصورت کلکتیو) تا مهارتهایشان را افزایش دهند و رهبری خود را بقبولانند. آنان آموختند در مورد مسائل مشکل تصمیم گیری کنند، تشکلات خود را رهبری کنند، و در مقابل حملات نژادپرستانه، بورژائی و مردسالارانه ای که به شخصیتشان می شد عقب ننشینند. اینان نیز مانند زنان جنبش های دیگر اغلب با عملکردهای ضد زن که افکار و خدماتشان را تحقیر می کردند روبرو بودند؛ اینان نیز مانند زنان جنبش های دیگر، با مسئولیت ناپذیری در خانواده در رابطه با فرزند داری و مسئولیت های خانواده روبرو بودند که بر شرکتشان در مبارزه تاثیر می گذاشت؛ اینان نیز با آزار جنسی و دیگر چالش ها روبرو بودند. آن زنانی که این مبارزات را بدوش گرفتند گاه متهم به تفرقه افکنی و طرح موضوعات تابو می شدند و باید استواری نشان می دادند تا در مقابل این حملات به موضع دفاعی، حس تقصیر و عقب نشینی نیفتند. با وجود مشکلات بزرگ، این زنان که زخم جنگ بر تن دارند، این پیشقراولان طبقه کارگر در رهائی زنان، دروازه ها را گشودند تا خواهرانشان بتوانند وارد این جنبش ها شده و در آن ها بمانند.» (ص ۲۲۰) .