سرمایه مالی و نقش آن در انباشت سرمایه در عصر امپریالیسم

به اشتراک گذاشتن
زمان مطالعه: ۱۴ دقیقه

متن زیر فصل پنجم از کتاب “آمریکا  در سراشیب” به قلم ریموند لوتا، اقتصاد دان مائوئیست است. این کتاب در سال ۱۹۸۴ منتشر شد و به اعتقاد ما گامی تکاملی در شناخت اقتصاد سیاسی مارکسیستی در زمینه تبیین امپریالیسم، در ادامه ی اثر لنین در این زمینه، است. عنوان مقاله از ماست.

آمریکا در سراشیب- فصل ۵

ویژگی انباشت امپریالیستی متمرکز در ساخت و عملکرد سرمایه مالی است. این مفهوم، هم به یک لایه از بورژوازی اشاره دارد و هم به یک شیوه فعالیت مشخص. (۱۰۷) لنین بر روی دو رخداد که پایه ظهور سرمایه مالی در اواخر قرن نوزدهم بودند تاکید نمود: انحصاری شدن بانکداری و صنعت، و امتزاج ( یا ادغام) بانکداری با سرمایه صنعتی.

به علت حجم و پیچیدگی فزاینده تولید، موتلفه و متمرکز نمودن سرمایه جهت پیشبرد انباشت، ضروری شد. بانکها از طریق بسیج ذخایر عظیم سرمایه پولی و تامین اعتباراتی که موسسات بزرگ به آنها وابسته بودند، نقش مهمی را در این روند ایفاء کردند. حلقه های پیوند میان سرمایه های مجزا افزایش یافت، انباشت سریعا شتاب گرفت، و بهمراه اینها انحصار و تمرکز بیش از پیش بوجود آمد. بانکها سهم مهمی در بنگاهها یافتند. مثلا مقادیر معتنابهی از اعتباراتشان بمثابه سرمایه ثابت برای دوره های طولانی ، در قید این بنگاهها می ماند؛ از این رو تلاش نمودند که این سرمایه گذاری ها را با ایجاد کارتل ها و تراست ها حفاظت نمایند. اما این کار مستلزم تزریقات مالی عظیم تر بود؛ چیزی که به نوبه خود بر سیستم بانکداری تاثیر گذارد و تمرکز و حتی پیوندهای نزدیکتر بین صنعت و بانکداری را تشویق نمود. هم زمان، انحصارات صنعتی نیز در فعالیت های بانکی نفوذ نموده و این روند را از جانب دیگر تکرار کردند. لنین گفت: «سرمایه مالی، عبارتست از امتزاج سرمایه بانکی چند بانک انحصاری بسیار بزرگ با سرمایه ائتلاف های انحصاری صاحبان صنایع …» (۱۰۸)  بر اساس این انحصار و امتزاج، برخی سرمایه ها که در موقعیت استراتژیک قرار دارند می توانند بر مقادیر هنگفتی از سرمایهء سرمایه گذاری شده حاکم شوند و بدین ترتیب بر کل روند تولیدی اعمال کنترل کنند.

انحصار بدین معنی نیست که یک سرمایه به معنای واقعی کلمه سرمایه های دیگر را از میدان بدر نموده است. بلکه صرفا نشانه آن می باشد که یک بخش کافی از کل سرمایه و تولید در هر شاخه یا بخش معین ، تحت کنترل چند بنگاه بزرگ در آمده است. و نیز اینکه این بنگاهها بر عرضه، مراحل مختلف تولید و کانال های بازار اعمال کنترل می نمایند، که آنها را قادر می کند با استفاده از موقعیتشان، یا بر پایه توافقات انحصاری، رقابت را محدود کرده و سودی بیش از حد میانگین کسب کنند (سود اضافه یا انحصاری). رقابت آزاد و اجبار برای کاهش هزینه ها دیگر مانند دوره ماقبل انحصار، اعمال نفوذ نمی کنند. در چهار چوب محدوده های مشخص ، ائتلافات سرمایه مالی می توانند بازده تولیدی و نیز قیمتها را ثابت نگاه دارند و از این طریق، به نسبت حجم سرمایه هایشان، سهم خود از بازار و سودهای کلان را حفظ کنند. با در نظر گرفتن اینکه اقدامات هر سرمایه دار مالی بزرگ بر سطح تام قیمتها تاثیر می گذارد و با توجه به اینکه هر یک از آنان در مقابل به هم خوردن وضع عکس العمل مشابه از خود بروز می دهند، انحصار تلاش می کند که رقابت افسار گسیخته را که به کاهش سود ها منتهی می شود، به حداقل برساند. بنابراین، انحصار تلاش می کند تولید و مبادله را معقول کند، درآمدها را با ثبات کند و خویش را در مقابل نوسان های دوره ای، مصون کند.

اما امپریالیسم نمی تواند خود را از اساس تولید کالایی خویش ـ یعنی سلول تولید سرمایه داری ـ و رقابت رها کند. امپریالیسم هر اندازه رشد کند، هر اندازه  تولید ( و مکانیسم های تجدید سازماندهی سرمایه) اجتماعی شود، اما، نمی تواند از قوه جبر آنارشی که سرمایه های مجزا ( یا ائتلاف سرمایه های مجزا)  را بر اساس استثمار کار دستمزدی ، به برخوردی آنتاگونیستی می کشاند، خلاصی یابد. لنین نوشت:

« در واقع، امپریالیسم سرمایه داری را  از سرتا پا متحول نمی کند و نمی تواند این کار را بکند. امپریالیسم تضادهای سرمایه داری را پیچیده کرده و شدت می بخشد: انحصار را با رقابت آزاد “گره” می زند اما  نمی تواند از مبادله، بازار، رقابت، بحران و غیره خود را خلاصی بخشد. امپریالیسم، سرمایه داری در حال احتضار است؛ سرمایه داریی که در حال مرگ است ولی نمرده است. خصوصیت اساسی امپریالیسم، صرفا وجود انحصارات نیست بلکه وجود انحصارات همراه با مبادله، بازار، رقابت، بحران و غیره است. در حقیقت، ترکیب این اصول آنتاگونیستی (یعنی رقابت و انحصار) است که جوهر امپریالیسم را تشکیل میدهد، و همین است که زمینه ها را برای سقوط نهایی– انقلاب سوسیالیستی– فراهم می کند.» (۱۰۹)

رقابتی که لنین بدان اشاره دارد، عمدتا در میان بخش غیر انحصاری یا بین بخشهای انحصاری و غیر انحصاری نیست بلکه در میان بلوکهای عظیم سرمایه های امپریالیستی شده است. تضاد بین انحصار و رقابت بیان قدرتمندی از تضاد سازماندهی/ هرج و مرج (ارگانیزاسیون / آنارشی)است. انحصار نمی تواند بر قوانین درونی سرمایه چیره شود؛ در واقع با ایجاد تغییر در آنها زمینه هرج و مرج (آنارشی) حادتری را در سطوح بالاتر فراهم می کند.

در اواخر قرن نوزدهم، فرایندی که اشکال  مجزای مالکیت سرمایه داری را به اشکال کلکتیو(جمعی) سرمایه داری کرده و موجب تفوق کمپانیهای شرکت سهامی و اشکال جنینی مالکیت سرمایه داری دولتی شده بود؛  تبدیل به یک فرآیند انحصارگری (مونوپولیزاسیون) شد. به همراه این مسئله و بعنوان بیان آن، قشری از بورژوازی (یک الیگارشی) که از سرمایه داران مالی  مجزا و در عین حال در پیوند با یکدیگر بوجود آمده بود، موقعیت برتر را کسب نمود. بر پایه تولید وسیعا اجتماعی شده یک نوع جدید از انحصار سربلند کرد.

 سرمایه مالی، همان سرمایه پولی نیست و مدار نوین یا مجزایی از سرمایه را نیز نمایندگی نمی کند. سرمایه مالی از طریق سرمایه بانکی، تجاری و صنعتی عمل می کند که به شکل انحصار سامان یافته و ادغام می شوند. سرمایه مالی را به لحاظ نهادی نیز نمی توان به یک بانک یا کورپوراسیون تقلیل داد– اگر چه در بر گیرنده اعمال مالی ویژه خود نیز هست. مسئله اینهم نیست که بانکها کمپانی ها را کنترل می کنند یا بالعکس. سرمایه مالی سراسر کورپوراسیونها، شرکتهای صنعتی و بانکها را ( که هر کدام به نحو روز افزونی خصوصیات دیگری را جذب می کنند) در می نوردد و آنها را پیوند می دهد. امثال  بانک چیس مانهاتان و  کمپانی جنرال موتورز واحدهای سازمانی هستند که سرمایه مالی در آنها نهفته بوده و تجسم یافته است و از طریق آنها فعالیت می کند. آنچه که از این شبکه انحصاری بهم بافته حاصل می شود لایه ای از بورژوازی است که در بر گیرنده سرمایه دارانی است که عمدتا، نه صاحبان صنایع هستند و نه صاحبان بانکها و کسانی نیستند که افق ها و وابستگی هایشان توسط یک شرکت یا صنعت خاص تعریف شده و یا به آن محدود می شود. در واقع، آنها از این که در چنین موقعیتی قرار گیرند گریزانند اما دارای “مناطق پایگاهی” فعالیت هستند: پایگاه ملی خود، نفوذ در کشورهای تحت سلطه خاص، صنایع و بانکهای خاصی در هر کشور معین.

 این سرمایه داران مالی عمدتا طبق منطق سرمایه گذاران کلاسیک عمل نمی کنند: که مثلا، چگونه اتومبیل ارزان تر تولید کنند و یا یک بانک را با کارائی بالاتری اداره نمایند. اگر چه عملکرد سرمایه مالی نهایتا ریشه در ایجاد ارزش اضافی در تولید دارد اما فعالیتش عمدتا برمحور مناسبات و تصمیمات مالی می چرخد: برای کدام بنگاه ها، صنایع یا حتی کشورها سرمایه و پشتوانه فراهم می کند تا بتواند کنترل مالی خود را بر آنها افزایش داده و کنترل رقبا را تضعیف نماید.

این شاخه شاخه کردن و به شکل قلاب دوزی درهم بافتن، دارای مفهوم مهمی است: به حداکثر رساندن سود دیگر در سطح بنگاه تعیین نمی شود و لزوما هدف هر بنگاه نیست. بنگاه که از نظر حقوقی خود مختار است دیگر مرکز تصمیم گیری های تعیین کننده نیست. البته کماکان عرصه انباشت باقی می ماند و در اینجاست که سرمایه بشکل سرمایه مولد به کار گرفته می شود. لیکن بنگاه یا شرکت، عالیترین واحد تملک نیست. بنگاه ها و شرکت ها در آن واحد هم مهره شطرنج هستند و هم در عرصه ای بزرگتر که فشارهای سودآوری عمل می کنند، میدان های نبردند. ارزش اضافی، نهایتا، در سطح گروه مالی تصاحب می شود. این به معنای آن است که در نهایت، گروه مالی کنترل کننده بسیج و آرایش قشون سرمایه است.

گروه مالی یک مقوله مهم در اقتصاد سیاسی مارکسیستی ـ لنینیستی در زمینه انباشت امپریالیستی است. این گروهها در بلوک غرب به چه شکل هستند؟ آنها به طور سست بهم بافته شده اند وبه لحاظ حقوقی مجتمع های بانکی ـصنعتی خصوصی هستند که مقرهای فرماندهی شان نهادهای بانکی عمده یا کورپوراسیون های صنعتی مهم است– که در هر کشور خاص یکی از آنها می تواند مهم تر و یا استرتژیک تر باشد. (۱۱۰)

   در بلوک شوروی (سابق-مترجم) گروه ها در سطح ساختارهای حزبی و دولتی قرار دارند و در آنها تنیده شده اند — مثلا وزارتخانه ها، بانک های دولتی و غیره.

     ترکیب واقعی گروه های مالی ممکن است مبهم بوده و شبکه درونی شان سردرگم باشد؛ به علاوه آنها در یکدیگر نفوذ می کنند ( چند گروه مالی می توانند حتی در یک کورپوراسیون صنعتی بزرگ نمایندگی داشته باشند). اما گروه های مالی متمایز به طور واقعی وجود دارند. سرمایه مالی به حیطه هایی تقسیم می شود که هر یک از آن حیطه ها پایه در منافع مالکیتی معین دارند. آنها بلوکهایی از سرمایه متحد هستند: آنها مجمع الکواکب هماهنگی متشکل از بنگاه ها ( و همچنین سرمایه گذاری ها و منافعی ) هستند که هر یک بطور مستقل اداره می شوند اما همه توسط فرماندهی واحد کنترل شده و بر مبنای استراتژی گروهی عمل می کنند ( این استراتژی از جمله شامل تعیین ساختارهای سود، مکانیسم های قیمت، و کانال های عرضه برای بنگاهای این مجموعه است). (۱۱۱) گروه مالی، بیان نهادی خاص انحصار است که هم درجه فوق العاده ای از اجتماعی شدن نیروهای تولیدی را نشان میدهد و هم نمایانگر انگلی بودن امپریالیسم است.

     تحت حاکمیت سرمایه مالی، تعدیلی در گرایش به سوی بر قراری سود میانگین در سراسر سیستم، رخ می دهد. این تعدیل از یک سو، توسط مقیاس عظیم تولید صورت می گیرد که مانعی است در مقابل ورود سریع و خروج سریع سرمایه از عرصه های مختلف سرمایه گذاری ( ورود به عرصه های سرمایه گذاری با سودآوری بالا و خروج از عرصه های سرمایه گذاری با سودآوری پائین. از سوی دیگر– و مهمتر از اولی– این تعدیل توسط موانع و محدودیتهایی که خود انحصار بر سرراه حرکت آزادانه سرمایه ایجاد می کند، صورت می گیرد. سرمایه کماکان به نقل مکان خود از سرمایه گذاری با سود نازل به عرصه های سرمایه گذاری با سود بالا ادامه می دهد؛ امادر چارچوبی معین. این امر منجر به شکل گیری سودهای انحصاری ( یا اضافه) می شود که در سطح بنگاه صنعتی به اندازه سطح گروه مالی، نه تشکیل می شود و نه کنترل شده و به کار گرفته می شود. (۱۱۲)

     محور عملکرد سرمایه مالی را جدایی شدید مالکیت سرمایه از مدیریت مستقیم آن تشکیل می دهد به نحویکه بنگاهها، شاخه ها ی تولید، و کشورهای مشخص تابع اوامر آن هستند. لنین نوشت:

    « خصلت سرمایه داری بطور عام آنست که مالکیت سرمایه از کاربری آن در تولید جدا می شود؛ سرمایه پولی از سرمایه صنعتی یا مولد جدا می شود؛ استقراض دهنده ای که کاملا بر درآمد بدست آمده از سرمایه پولی اتکاء دارد از صاحب بنگاه و کلیه کسانی که مستقیما با مدیریت سرمایه در رابطه اند جدا می شود. امپریالیسم یا سلطه سرمایه مالی، عالیترین مرحله سرمایه داریست و در این مرحله این جدایی ابعاد گسترده ای بخود می گیرد. تفوق سرمایه مالی بر کلیه اشکال دیگر سرمایه به معنای حاکمیت استقراض دهنده و الیگارشی مالی است؛ یعنی برتری عده قلیلی دولت های به لحاظ مالی “قدرتمند” بر دیگران.» (۱۱۳)

     مدارها و عرصه های خاص انباشت، نه طبق نیازهای درونی هر یک بلکه به عنوان بخشی ازمنطق جهانی، در خدمت حداکثر سازی سود جهانی، توسعه می یابند یا می خشکند. اما، این جدایی سرمایه مالی از به کار گیری سرمایه در تولید، مطلق نیست. گروه های مالی از نظر اقتصادی و سیاسی به مقابله با یکدیگر برمی خیزند. همانگونه که تاکید کردیم، آنها بر اساس اتحادیه های واحدهای عظیم سرمایه برپا شده اند و حیات و توسعه موفقیت آمیز آنها نهایتا به سودآوری این عرصه های زیر بنایی بستگی دارد.

     سرمایه مالی به صرف انحصار بر ابزار تولید و فینانس، و تداخل سرمایه های بانکی، صنعتی و تجاری، قادر است از عرصه های گوناگون انباشت؛ از جنبه های مختلف مدار سرمایه و در مراحل مختلف این سیکل؛ ارزش اضافی استخراج کند. سرمایه مالی واحدهای اقتصادی مجزا و پراکنده را تبدیل به خراجگزاران و مجاری خود می کند. سرمایه مالی نقش ویژه ای در انباشت ایفا می کند. مشغله ی درجه اول سرمایه مالی ایجاد تمرکز مالی (فاینانشال سنترالیزیشن):  جذب ارزش اضافی از منابع گوناگون و ادغام و تبدیل آن به سرمایه ای شدیدا متمرکز و سیال که می تواند به سرعت از جائی به جای دیگر منتقل شده و با انعطاف زیاد به کار انداخته شود. بنابراین روند انباشت در برگیرنده سلسله مراتبی از استخراج ارزش در اشکال مختلف است: در شکل مطالبات هزینه ای مالی، بازپرداخت سود سهام، حق الامتیازات تکنولوژیکی، قیمت های انتقالی بین المللی ، و دیگر اشکال قیمت گذاری و خراج ستانی های انحصاری. آنچه در اینجا درگیر است، عبارتست از دیالکتیک بیرون کشیدن سرمایه از مدارهای شدیدا پیچیده و تو در تو، متمرکز کردن آن و پمپ مجدد آن به درون مدارهای پیچیده و تو در تو. این کار عموما از طریق کنترل یک بخش کوچک اما استراتژیک از هر بنگاه و یا عملیات انجام می گیرد.

     لنین شرح موجزی از نیروهای شکل دهنده سرمایه مالی و خصلت ویژه آن داد:

     « در مرحله معینی از تکامل مبادله و رشد تولید بزرگ که در اواخر قرن (۱۹) رخ داد، مبادله به حدی سرمایه و روابط اقتصادی را بین المللی کرد و تولید بزرگ چنان وسعتی یافت که به تدریج انحصار جای رقابت آزاد را گرفت. به جای بنگاه هائی که “آزادانه” با یکدیگر رقابت می کردند، اتحادیه های انحصاری بنگاه ها و تراست ها، تبدیل به نمونه های متعارف شدند–هم در داخل کشورها و هم در روابط میان کشورها. سرمایه مالی به عنوان ارباب متعارف در سطح جهان تفوق یافت؛ این سرمایه دارای تحرک و انعطاف پذیری ویژه است؛ به طور ویژه ای در سطح ملی و بین المللی در هم تنیده شده است و بطور ویژه ای غیر شخصی بوده و از عرصه تولید جداست، و قابلیت تراکم ویژه ای دارد. (۱۱۵)

    تحرک و انعطاف پذیری ویژه سرمایه مالی، در هم تنیدگی و جدائیش از تولید، صرفاعوامل تردستی نیستند. بلکه بیانگر چیزی اساسی در مورد ماهیت انباشت امپریالیستی می باشند.

    عملیات مالی و فرایند تمرکز یابی مالی، ابزار ضروری جهت حفظ نرخ انباشت های رضایتبخش برای مجموعه های عظیم سرمایه های بشدت بین المللی شده است. توانایی در تزریق سرمایه پولی بدرون بخشهای خاص و یا مکیدن از آن بخشها؛ با کارآئی غریب یکی را ساختن و دیگری را فرو ریختن؛ فراهم کردن سوبسید برای ورود به یک بازار ملی یا جبران ضررهای آن توسط سود در بازاری دیگر– همه این ها برای مقابله با گرایشات سرمایه به سوی بحران و نزول سود آوری ( گرایشاتی که با حرکت روبجلوی انباشت شدت می یابد) اساسی هستند. بطور خاص تر، سرمایه داری در این مرحله صرفا می تواند از طریق جهش های عظیم تر در تراکم یابی و تمرکز یابی، عمل کند. در واقع با توجه به سطح بالای اجتماعی شدن نیروهای تولیدی باید گفت که در چارچوب مالکیت خصوصی و در غیاب یک گسست کامل و انقلابی، فقط سرمایه مالی می تواند اقتصاد کشورهای امپریالیستی  و کشورهای تحت ستم را سازماندهی و رهبری کند( البته دومی را به شیوه ای کیفیتا متفاوت از اقتصاد سرزمین امپریالیستی اش). سرمایه مالی از طریق راندن سرمایه به درون عرصه های سودآور و بوجود آوردن سطوح عالیتری از ادغام، روند انباشت را به پیش می راند. اما همین عملکرد نهایتا در ابعاد المللی اش، به ضد خود تبدیل شده و خودش را تضعیف می کند.

      در تقابل با این درک، بسیاری تحلیلهای مارکسیستی (در واقع رویزیونیستی) معاصر، به ویژه آنها که از درون کشورهای بلوک غرب صادر میشوند، انگلی بودن سرمایه مالی را بمثابه سرطانی در بدن سرمایه داری می بینند که مانع عملکرد صحیح آن می شود نه اینکه سرمایه مالی بخش بالائی و رهبری کننده ساختار سرمایه در کشورهای امپریالیستی است و در واقع تجسم نهادینهء شیوه موجودیت امپریالیسم است. این تحلیل ها سرمایه مالی را با توطئه خبیثانه، با شیردوشی و کلاه برداری ناشی از عداوت و آز یا بی توجهی و بی تفاوتی مساوی فرض میکنند. لب کلامشان این است که مشتی سرمایه داران مالی، مزرعه داران کوچک، سبزی فروش های سرکوچه، و حتی کارخانه های فولادسازی را می چاپند؛ و اقتصادی را که در شرایط دیگری میتوانست یک اقتصاد سالم (یا یک بخش بالنده و سالم اقتصاد) باشد، نابود میکنند. (۱۱۶)

     در حقیقت، سرمایه مالی محصول عینی موانع و تضادهای سرمایه و درجواب به آنهاست. اما در دراز مدت همان تضادها را حدت بخشیده و در چارچوب تقسیم سیاسی خاص جهان، موانع جدیدی را برسر راه سرمایه ایجاد میکند. این پویش (دینامیک) و ضرورت که از حرکت ناموزون و پر هرج و مرج سرمایه مشتق می شود، از جمله منتهی می شود به پاره پاره کردن و “بلعیدن” برخی از بخش های تولیدی.

      اگر چه از نقطه نظر تاریخی، سرمایه داری “رقابتی” به ویژه از زمانی که به یک نظام حاکم تبدیل شد هرگز در شکل “ناب” وجود نداشت اما در مرحله ماقبل انحصاری سرمایه داری، رقابت گرایش بدان داشت که رفتارهای غریب یا امتیازات سرمایه های خاص را تقلیل دهد. یعنی اینکه، هیچ سرمایه ای نمی توانست بطور اساسی خود را به پیش کشیده و پیشتاز بماند، مگر از طریق تقلیل هزینه ها و ایجادتحول بنیادی در روند تولیدی. و تازه، با در نظر گرفتن راحتی نسبی ورود و خروج از شاخه های خاص تولید، این امتیازات معمولا گذرا بودند. از آنجا که در اکثر صنایع، بزرگی بنگاه ها هنوز از نقطه عطفی که کنترل بازار را به عده ای چند اعطا کند نرسیده بود و هیچ سرمایه مجزا ( یا ائتلافی از سرمایه ها) نمی توانست بهیچ وجه اساسی ، سرنوشت دیگران را تعیین نماید مگر از طریق ایجاد تحول در شرایط اجتماعی تولید و در عمل برقرار کردن معیارهای نوین تولیدی. اما وقتی ، سرمایه نمو یافت و در صورت بندی ها و بلوک های انحصاری عظیم وحدت یافت؛ همین واحدها و استراتژی های آنها تاثیراتی ماورای این محدوده داشتند. انحصار به اعمال سلطه و کنترل منجر می گردد و به آن نیاز دارد، قیمت گذاری و فینانس انحصاری به مکانیسم های پیشرفت و تابع سازی دیگری بجز تقلیل هزینه و پیشرفت های تکنیکی میدان عمل می دهد. (۱۱۷) در این شیوه انباشت، روابط قدرت دارای نقشی مرکزی بوده و نفوذ عمیقی بر انباشت دارد.

     معذالک، سرمایه مالی هر چقدر هم که دارای تحرک و انعطاف پذیری بوده و از حیطه تولید بدور باشد، کماکان در تولید واقعی ارزش و استثمار کار مزدی پایه دارد و در غبار عرش غوطه نمی خورد. اگر چه سرمایه مالی عمدتا در قلمرو سرمایه پولی عمل می کند اما ابتدا و انتهای انباشت همچنان سرمایه تولیدی بوده و مشغله سرمایه مالی باید قبل از هر چیز و برتر از هر چیز سود آوری سرمایه تولیدی باشد. سرمایه مالی چیزی در خود نیست بلکه از ساختار واقعی سرمایه سربلند می کند و بر آن اتکاء دارد. در عین حال، در واکنش بر این ساختار تاثیر می گذارد. لیکن، سرمایه مالی خود بیان آنارشی میان مجموعه های عظیم بهم تنیده سرمایه بوده و نمی تواند خصلت “توسعه بیاب یا بمیر” سرمایه را خنثی نماید. به علاوه، سرمایه مالی در حالیکه برجسته ترین و سرکرده ترین عنصر روند باز تولید سرمایه در کلیت خود است و یکی از  خصوصیت های عمیق عصر امپریالیسم است، اما دقیقا راس یک فرآیند و ساختمان پیچیده است. سرمایه مالی نه تمامیت آن ساختمان و فرایند ( که شیوه های تولیدی غیر انحصاری و ماقبل سرمایه داری و غیره را به طور تبعی سازماندهی می کند) است و نه تنها وجه جدید این مرحله از تکامل سرمایه داری با دیگر وجوه جدید سرمایه داری تداخل کرده و بر آنها ریاست می کند.

————-

۱۰۷- ما از واژه های امپریالیسم، سرمایه داری انحصاری، و سرمایه داری مالی بعنوان عبارات مترادف استفاده می کنیم. آنها به یک پدیده یکسان از این عصر اشاره دارند. چنانکه لنین تاکید نمود، امپریالیسم مرحله انحصاری تکامل سرمایه داری است. در عین حال برای روشن نمودن مباحث و تاکید بر بعضی وجوه پروسه انباشت، در هر زمینه مشخص از یک کدام ازاین واژه ها استفاده می کنیم.

۱۰۸- “امپریالیسم، آخرین مرحله سرمایه داری” – کلیات آثار لنین به انگلیسی- جلد ۲۲، صفحه ۲۶۶

۱۰۹- ملاحظاتی درباره نظرات کمیته کنفرانس سراسری آوریل- مستخرجه از مطالب مربوط به تجدید نظر دربرنامه حزب، کلیات آثار لنین به انگلیسی- جلد ۲۴، صفحات ۴۶۴-۴۶۵)

۱۱۰- در ژاپن شرکت های بسیاری از طریق سهام داری در کورپوراسیون های یکدیگر، برقراری پیوندهایی با کمپانی های تجاری و بانکها و جلسات حسب المعمول مدیران آنها پیوند می یابند. در سوئد شرکت های سهامی و ارتباطات بانک های خانوادگی این امکان را برای عده قلیلی گروه های فامیلی فراهم می کند که بخش تولیدی را کنترل کنند. در آلمان چند بانک کلیدی نقش مسلط را در اقتصاد ایفاء می نمایند. بعضی از آثار در مورد اشکال پیوند یابی کورپوراسیون ها و کنترل مالی در بلوک غرب توسط  ف.م.شرر chererrS.F.M تلخیص شده است که در “در ساختار بازار صنعتی وعملکرد اقتصادی” (چاپ دوم سال ۱۹۸۰- شیکاگو و انتشارات راند مک نالی- صفحات ۵۱-۵۳.

پیچیدگی و ناروشنی موجود در گروه های مالی و منابع کنترل آنها در آمریکا تایید می کند که مالکیت قانونی یک شرکت یا سهام سرمایه و کنترل واقعی بر این مالکیت بهیچ وجه یکی نیستند. سهام داری بی شمار توسط واسطه های مالی ( مثلا بکار انداختن موجودی های مربوط به بازنشستگی کورپوراسیون ها، توسط بانکها) این مسئله را به بهترین نحوی نشان می دهد.)

۱۱۱- بررسی مشابهی از گروه های مالی توسط هنک اوربیک Hank verbeek  ارائه شده است: “سرمایه مالی و بحران در انگلستان” در “در سرمایه و طبقه”  شماره ۱۱ (تابستان ۱۹۸۰ صفحه ۱۰۳)  

۱۱۲ – این بیانگر مکانیسمی است که ارزش اضافی توسط آن باز توزیع می شود. اهمیت سودهای انحصاری در جلد بعدی این اثر وسیعا مورد بحث قرار خواهد گرفت. در عین حال، آنچه که باید در اینجا مورد تایید قرار گیرد این است که دقیقا به علت اینکه سرمایه تحت فرمان توسعه خودبخودی (و رقابت) سرمایه قرار دارد، روند برابر شدن روند مسلط است. سودهای انحصاری نه ثابت هستند و نه همیشگی، بلکه در واقع رو به سقوطند ـ نه به علت عملکرد رقابت آزاد کلاسیک، بلکه بخاطر مکانیسم های مربوط به بین المللی شدن سرمایه و رقابت امپریالیستی. در ملل تحت سلطه نابرابری های بخشی و بنگاهی که منعکس کننده تمایز بین سرمایه امپریالیستی و غیرامپریالیستی است. تاحد بسیار زیادی مرتبط است به اشکال ناموزونی مفرط که درون این کشورها، موجود است.

۱۱۳- امپریالیسم … صفحه ۹۶ (لنین- کلیات آثار، جلد ۲۲، صفحات ۲۳۸-۲۳۹).)

۱۱۴- مثلا یک مقدار تعیین کننده و کنترل کننده از سهام سرمایه ممکن است فی الواقع درصد کوچکی از کل سهام باشد. از سوی دیگر هر گروه مالی مشخص ضرورتا در همه بنگاه هایی که در آن سرمایه گذاری کرده است، سلطه ندارد. در بلوک قدرت های امپریالیستی به سرکردگی آمریکا ( و همینطور تاریخا) گردش رسمی عناوین مالکیت، جزو لاینفکی از تحکیم آن مقدار تعیین کننده از کنترل بنگاه بوده است. در عین حال نه این مسئله و نه گستره واقعی اشتراک بانکهای خصوصی مسئله کنترل مالی، بویژه مصرف و بکارگیری سرمایه پولی و اعتبار را غیر ضروری می سازد. در تحلیل نهایی ، حقوق مالکیت سرمایه به مناسبات و روابط استرایژیکش وابسته است، که او را قادر می سازد بنحو موثری بر وسایل تولید و مصرف محصول اضافی جامعه فرمان براند.)

۱۱۵- لنین- مقدمه ای بر اثر ن. بوخارین بنام امپریالیسم و اقتصاد جهانی– کلیات آثار به انگلیسی- جلد ۲۲، صفحات ۱۰۴-۱۰۵ (تاکید اول از متن اصلی است و تاکیدهای بعدی اضافه شده اند) در حالیکه سرمایه بطور عام بعلت موانع تکنیکی و انحصاری از تحرک کمتری برخوردار است، سرمایه مالی بطور اخص متحرک و انعطاف پذیر می باشد.

۱۱۶- سمت گیری استراتژیک نهفته در چنین دیدگاهی عبارتست از  رفرم و بازسازی سرمایه داری بر اساس ائتلاف با بخش روشن بورژوازی ـ البته تحت نام سوسیالیسم.

۱۱۷- چنین مکانیسم هایی شامل کنترل مواد خام، خطوط اعتباری، و حق پاتنت و نیز تفکیک تولیدات و هزینه های تشویقی هستند.