سرمایه داری با گام های شتابان در حال نابودی طبیعت

به اشتراک گذاشتن
زمان مطالعه: ۱۵ دقیقه
انفجار سکوی حفاری چاه نفت در آمریکا و فاجعه زیست محیطی 
رژیم اوباما از سرعت اخراج فلسطینی ها از اورشلیم شکایت کرده است. وقتی دولت اسرائیل در سال ۱۹۴۸ بوجود آمد به زور تفنگ و کشتار فلسطینی ها را از خانه و مزارع خود در روستاها و اورشلیم غربی بیرون راند. به عده ای از این آوارگان فلسطینی اجازه داد که در اورشلیم شرقی ساکن شوند. امروز اسرائیل مصمم است که اینان را نیز از اورشلیم بیرون کند زیرا وجود فلسطینی ها در اورشلیم شرقی را خطری برای تشکیل یک «دولت کوچک فلسطینی» می بیند. آمریکا تا حدی نگران آینده ی سیاسی رهبری «سازمان آزادیبخش فلسطین» است. این سازمان تمام سرمایه ی سیاسی خود را بر روی فشارهای آمریکا بر اسرائیل شرط بندی کرده است و امیدوار است که اسرائیل زیر این فشارها حاکمیت این سازمان بر عده ای از فلسطینی های تحت ستم را قبول کند. هدف آمریکا از این فشارها آن است که میان آمریکا و اسرائیل یک فاصله ظاهری بگذارد تا بتواند اهدافش را در خاورمیانه راحت تر پیش برد. آمریکا همواره با تحقیر به زندگی فلسطینی ها و آمال آنان نگریسته است. اما حمایتش از سیاست های اسرائیل علیه اهالی غزه را باید بیرحمی افراطی، بی اخلاقی افراطی دانست که طبق قوانین بین المللی نیز غیر قانونی است. هر تلاشی در سازمان ملل برای محکومیت این سیاست ها توسط آمریکا عقیم گذاشته شده است. رژیم های عربی وابسته به آمریکا و رسانه های آن ها همواره در مواردی که پای دین در میان بوده است (مانند اقدامات اخیر اسرائیل برای یهودیزه کردن اماکنی که برای مسلمانان مقدس است) فورا دست به اعتراض زده اند اما در قبال شرایط مردم غزه حتا ظاهر سازی نمی کنند. انتقادات آمریکا به سرعت غصب مناطق فلسطینی نشین اورشلیم توسط اسرائیل همواره بر مبنای اینکه «مصلحت سیاسی» نیست انجام می گیرد. آمریکا هرگز به روی خود نمی آورد که سیاست «یهودیزه» کردن اورشلیم بوضوح تخطی از قوانین بین المللی است. (بند ۴۹ از کنوانسیون چهار ژنو کولنی کردن سرزمین های اشغالی و انتقال اهالی بومی آن را غیرقانونی اعلام می کند). دولت آمریکا به کار بست قانون بین المللی در مورد اسرائیل را بسیار انفجاری می داند زیرا خوب می داند که موجودیت دولت صهیونیستی طبق این استانداردها غیرقانونی است. البته دولت آمریکا نیز طبق این استانداردها در رفتار بین المللی اش غیرقانونی است.)  به این دلیل است که رژیم های بوش و اوباما از تریبونال جنایات جنگی فقط در رابطه با کشورهای خاص و موارد خاصی که منافع آمریکا ایجاب می کند حمایت کرده اند. مانند یوگوسلاوی سابق و سودان. واشنگتن کماکان از امضای عهد نامه دادگاه جنائی بین المللی که رهبران کلیه کشورها را تابع قوانین بین المللی می کند امتناع می کند. 
اول اردیبهشت (مصادف با ۲۱ آوریل) یک سکوی حفاری چاه نفت متعلق به کمپانی نفتی بریتیش پترولیوم (ب.پ.) در خلیج مکزیک منفجر و سپس غرق شد. خلیج مکزیک بخشی از اقیانوس آتلانتیک شمالی است که سواحل آن را آمریکا، مکزیک و کوبا تشکیل می دهند. طبق آخرین برآوردها روزانه ۶۰ هزار بشکه نفت از دهانه چاه نفت منفجر شده به درون آب های خلیج ریخته و آب های آن را آلوده می کند (۱- هرالد تریبون، ۱۷ ژوئن ۲۰۱۰). گفته می شود این بزرگترین فاجعه زیست محیطی آمریکاست. هر چند این فاجعه در خلیج مکزیک روی داد اما سواحل چندین ایالت بزرگ آمریکا بخصوص لوئیزیانا، آلاباما و می سی سی آلوده شده اند.  لکه های بزرگ نفت که مقیاس آن بیش از هفتاد هزار کیلومتر مربع است توسط باد و امواج به سوی دلتای می سی سی پی روان شده و فرش نفتی روی دریا به سواحل ایالت فلوریدا نیز نزدیک شده است. شرکت نفتی ب.پ. برای پراکنده کردن این لکه های نفتی از مواد شیمیائی به نام «سورفکتانت» استفاده می کند که با هواپیما بر روی فرش نفتی پاشیده می شود. این مواد شیمیائی مواد نفتی را محصور کرده و به تکه های کوچکتر تقسیم می کند. کارشناسان این شرکت می گویند قطعه قطعه کردن لکه های بزرگ نفت کار تجزیه آن ها را برای میکروب های دریائی ساده تر می کند. اما این مواد شیمیائی آبزیان را در معرض آلودگی بیشتر قرار داده است و خطر بزرگی برای سلامت انسان است. اجساد پرندگان و دولفین ها و خزه های دریائی بر روی آب ها و سواحل خبر از فاجعه ای بزرگ می دهد. ماهی گیران می گویند این منطقه جزء غنی ترین مناطق ماهی گیری در تمام قاره آمریکاست. آنان مستاصل و عصبانی اند. با مشاهده اجساد ماهی ها و پرندگان گوئی جسد خود و فرزندانشان را می بینند. این فاجعه می تواند اکوسیستم این منطقه را بکلی نابود کند. پیامدهای این فاجعه برای محیط زیست کره زمین و حیات ده ها میلیون انسان هنوز برآورد نشده است.  گروه های حفظ محیط زیست، دانشمندان و جوانان به سوی این منطقه روان شده اند. حزب کمونیست انقلابی آمریکا فراخوان داده است که که کاروان های مردم از نقاط مختلف به این منطقه بیایند و در هماهنگی با حزب دست به مبارزه مردمی برای حفظ محیط زیست بزنند. شرکت ب.پ. با اجیر کردن مزدور مانع از کار خبرنگاران و دانشمندان و فعالین می شود. دولت اوباما پیشاپیش ۶ هزار سرباز «گارد ملی» را تحت لوای «مقابله با فاجعه محیط زیست» مستقر کرده است. اوباما که تلاش می کند انگشت اتهام را از خود دور کند، علیه کمپانی نفتی بریتیش پترولیوم سخنرانی کرده و گفته است که این کمپانی باید جریمه این فاجعه را بپردازد و مسئول تمیز کردن آب های دریاست!  اما نه دولت اوباما و نه شرکت ب.پ. قادر به جمع کردن فاجعه ای که دست در دست هم ایجاد کردند نیستند. زیرا منطق آنان منطق نظام سرمایه داری است. هدف نظام سرمایه داری تولید سود و حفظ مالکیت خصوصی بر ابزار تولید، تکنولوژی و منابع طبیعی جهان است و برای رسیدن به این هدف، هر چیز دیگر از انسان تا طبیعت، باید زیر لگد له شوند و برای سودآوری بیشتر سرمایه هزینه شوند. شخصیت های سیاسی باید در چارچوب قوانین سرمایه عمل کنند و منافع سرمایه را تضمین کنند. دو شعار اصلی کارزار انتخاباتی اوباما شعار قطع جنگ های خاورمیانه و حفظ محیط زیست بود. اما در اولین فرصت تعداد سربازان آمریکائی در افغانستان را افزایش داد و برای اولین بار پس از ده سال ممنوعیت، حفاری در آب های ساحلی آمریکا را برای کمپانی های نفتی آزاد کرد. همان روزی که سکوی حفاری ب.پ. درخلیج مکزیک منفجر شد، دولت اوباما ۲۴ قرار داد جدید حفاری در همان آب ها را با ب.پ. امضاء کرد. جنایات شرکت های نفت در نابودی محیط زیست کشورهای فقیر نفتی همواره سرپوش گذاشته شده است. بطور مثال در ۵۰ سال گذشته حداقل ۱۳ میلیون بشکه نفت وارد دلتای نیجر شده است (هرالد تریبون- همانجا) این منطقه ی تالابی (مردابی) که ده درصد از واردات نفتی آمریکا را تامین می کن، در گذشته به وفور ماهی و پرندگان دریائی داشت و در آن مواد خوراکی اولیه ی مردم کشت می شد. اما امروز مطلقا بلا استفاده است و هنوز از لوله های نفتی متروکه در مرداب ها نفت نشت می کند. چرا سرمایه داری نمی تواند از فاجعه زیست محیطی جلوگیری کند؟ برای جواب باید از نظام اقتصادی و سیاسی سرمایه داری شناخت پیدا کنیم. در نگاه سرمایه داران، طبیعت وسیله ای است که باید تصاحب کرده و برای افزایش سودآوری تولید خصوصی آن را غارت کنند. نظام سرمایه داری بهره وری کار انسان را با سرعتی حیرت انگیز و بیسابقه در تاریخ رشد داده است و می دهد. با رشد بهره وری کار، جامعه می تواند با صرف کمترین انرژی انسانی نیازهای بقا و پیشرفت خود را تولید کند. اما رشد بهره وری کار در نظام سرمایه داری، مبتنی بر تشدید استثمار اکثریت مردم جهان و غارت افسارگسیخته ی طبیعت بوده است. رشد بیسابقه، نابودی بیسابقه به همراه آورده است. رشد بیسابقه سرمایه داری در آمریکا با بردگی و قتل ۱۱ (یازده) میلیون آفریقائی و نسل کشی مردم بومی از طریق جنگ، بیماری و کار مهلک در معادن نقره ممکن شد. سرمایه داری آمریکا بر روی استخوان های خرد شده مهاجرین و فرزندانشان قد بر افراشت. سرمایه داری در هر چرخش جهانی خود رکودها و بحران های اقتصادی و جنگ های جهانی پدید آورده است. از اواسط قرن نوزدهم به این سو، که سرمایه داری به سرمایه داری امپریالیستی تبدیل شد، جنگ های استعماری و نو استعماری در قاره آفریقا و آسیا و آمریکای لاتین قطع نشده است. و اکنون محیط زیست در معرض نابودی است. انفجار سکوی حفاری در خلیج مکزیک یکی از تبارزات برجسته ی کارکرد نظام اقتصادی و سیاسی سرمایه داری است. سرمایه داری جهان را در هم ادغام کرده است. تولید در جهان به حدی اجتماعی شده است که امروز زندگی هر نفر وابسته به کار کسانی دیگر، در نقاطی دیگر از جهان، است. برنجی که کارگر ایرانی می خورد توسط دهقان تایلندی تولید شده است. تی شرتی که دانشجوی آمریکائی بر تن می کند توسط کارگر چینی دوخته شده است. قهوه ای که مردم در آلمان می نوشند توسط دهقانان برزیلی تولید شده است. اما این تولید اجتماعی عظیم بر مبنای مالکیت خصوصی پیش می رود و تمامی رنج ها و مصائبی را که سرمایه داری علیه انسان و طبیعت تولید می کند از همین تضاد اساسی سرچشمه می گیرد. سرمایه داری جهان را در هم ادغام کرده است. اما این ادغام بر پایه شکاف و نابرابری فوق العاده بنا شده است. چند کشور سرمایه داری امپریالیستی بر کار چند میلیارد انسان و منابع طبیعی سراسر جهان سلطه دارند. فاجعه زیست محیطی فقط نشت نفت از دهانه چاه ها و تانکرهای نفتی به درون اقیانوس ها و دریاها و یا گرمایش هوا در نتیجه استفاده از سوخت های فسیلی (نفت، گاز و ذغال سنگ) در صنایع و حمل و نقل نیست. بلکه فراتر از آن است. کمپانی های بین المللی آگرو- بیزنس (تجارت کشاورزی) کشاورزی بومی کشورهای سه قاره را که منبع تامین مواد غذائی مردم بود، از بین برده اند. در کنیا، زمین های کشاورزی را به زیر کشت گل های زینتی صادراتی برده اند. در فروردین ماه امسال هنگامی که در نتیجه ی فعال شدن یکی از کوه های آتشفشانی ایسلند، فرودگاه های اروپا بسته شد، صدها میلیون دلار محصول کشور کنیا در انبارها نابود شد. اما آنچه اخبار روزنامه ها و تلویزیون ها را تشکیل داد نه فجایع ادغام امپریالیستی جهان بلکه ناراحتی مسافرین طبقات میانی کشورهای اروپائی گیر کرده در فرودگاه ها بود. کمپانی های کشاورزی امپریالیستی جنگل های آمازون را از بین برده اند تا گوشت و سویا تولید کنند. دهقانان هندی را زیر بار دیون بانکی له کرده اند بطوریکه سالانه هزاران تن از آنان دست به خودکشی می زنند. این پروسه ادغام جهانی،  روند زندگی اقتصادی صدها میلیون دهقان و کشاورز را نابود کرده و ده ها میلیون را به حلبی آبادهای شهرهای بزرگ روانه کرده است. علاوه بر این، کشورهای سرمایه داری غرب زباله های صنعتی خود را به این کشورها صادر می کنند. قطعات کامپیوتری تحت عنوان «کمک» به این کشورها روانه می شود تا در آن جا دفن شود. در شهرهائی مانند لاگوس، بمبئی، مکزیکو سیتی، کودکان در میان زباله های مسموم بازی می کنند و آب آلوده می نوشند.کلیت این نظام (شبکه استثمار انسان و غارت طبیعت) توسط یک قدرت نظامی بیرحم حفاظت می شود. علاوه بر ارتش آمریکا که بزرگترین قدرت نظامی جهان است، نظام سرمایه داری جهانی متکی بر دولت های ارتجاعی بومی و ارتش های آنان است تا ثبات لازم را برای عملیات سرمایه داری تضمین می کنند. دولت های ارتجاعی در کشورهای به اصطلاح «جهان سوم» بخشی از یک نظام جهانی هستند که با قوانین سرمایه داری حرکت می کنند و بازتولید می شوند. این امر، شامل دولت جمهوری اسلامی و نظام اقتصادی و سیاسی آن نیز هست. اما چرا سرمایه داری اینگونه کار می کند و این فجایع را تولید می کند؟ آیا این نظام قابل اصلاح است؟ هر جامعه ای دارای یک سیستم (نظام) است که بر مبنای یکرشته قوانین عمل می کند. مانند بازی فوتبال که دارای قوانینی است و بدون آن قوانین، بازی فوتبال تبدیل به چیز دیگری می شود. تولید سرمایه داری هم قانون دارد: کسب سود و استثمار کارگران بر مبنای مالکیت خصوصی بر ابزار تولید. فجایع نظام سرمایه داری (و بطور مشخص نابودی محیط زیست) را کمپانی های مشخص می آفرینند. اما این کمپانی ها با قوانین نظام بازی می کنند و نه در خارج از چارچوب آن. قوانین نظام سرمایه داری است که راه را بر این فجایع می گشاید. قانون اول: در نظام سرمایه داری به هر چیز به صورت کالا (یعنی قابل مبادله) نگریسته می شود و هر کاری باید برای تولید سود انجام شود. در نظام های ماقبل سرمایه داری، تولید عمدتا برای مصرف مستقیم انجام می شد. اما در جامعه سرمایه داری، تقریبا همه چیز برای مبادله (فروش) تولید می شود. اما تولید برای فروش (تولید کالائی) تمام ماجرا نیست. در قلب تولید کالائی قانون سود قرار دارد. یعنی معیار و انگیزه تولید، تولید سود است. بطور مثال در تولید گندم هدف تولید گندم نیست. هدف، تولید سود است. و اگر این هدف برآورده نشود، تولید گندم متوقف می شود – حتا اگر توقف تولید آن موجب گرسنگی و بیکاری میلیون ها نفر شود. در اقتصاد ایران ما بطور روزمره شاهد عملکرد این قانون هستیم. در سرمایه داری طرز نگرش کالائی و سودآوری به همه جا و همه چیز رسوخ می کند. مردم به خودشان و به یکدیگر و بالاخره به طبیعت نیز اینگونه می نگرند. برای سرمایه، طبیعت یعنی داده ای که باید در خدمت به تولید سودآور غارت کرد. سرمایه حتا به فجایعی که می آفریند به صورت فاجعه نمی نگرد بلکه آن را «فرصتی برای سود آوری» می بیند. بطور مثال در نتیجه استفاده مفرط از سوخت نفتی و گازی در جهان، فاجعه زیست محیطی گرمایش هوا بوجود آمده است. گرمایش هوا موجب آب شدن کوه های یخی قطب های زمین شده است. این فاجعه طبیعی عظیمی است که زندگی صدها میلیون نفر را تهدید می کند. در نتیجه گرمایش هوا سالانه هزاران بنگلادشی طعمه آب ها می شوند. اما سرمایه داران بزرگ که توسط دولت های امپریالیستی آمریکا و اروپائی و روسی و ژاپنی و چینی نمایندگی می شوند آب شدن قطب ها را فرصتی برای حفاری نفت و گاز از دریاهای بدون یخ قطبی می بینند. و بر سر دست اندازی بر سفره های نفتی قطب با یکدیگر رقابت می کنند. قانون دوم سرمایه داری: تولید خصوصی و رقابت جویانه است. یعنی این جامعه نیست که تولید را سازمان می دهد بلکه افراد یا گروهی از افراد هستند که آن را سازمان داده و محصول آن را تصاحب می کنند. این تولید با قانون «گسترش بیاب یا بمیر» پیش می رود. تولید سرمایه داری ذاتا یک تولید خصوصی است و به واحدهای گوناگون سرمایه تقسیم می شود. هر واحد سرمایه باید برای خودش بجنگد. بنابراین هیچ توافقی بر سر تولید عقلانی و بدون هر ج و مرج نمی تواند در میان آنان شکل بگیرد. هیچ توافقی بر سر ریشه کن کردن فقر یا حفظ محیط زیست نمی تواند در میان آنان صورت گیرد. هر واحد درگیر سود خود و حفظ و گسترش خود است. هر چه را بر سر راهش باشد – چه انسان و چه طبیعت – لگدمال می کند و جلو می رود. جنگ های جهانی اول و دوم میان قدرت های امپریالیستی سرمایه داری با همین انگیزه و محرک آغاز شد. در عصری که سرمایه داری تبدیل به سرمایه داری امپریالیستی شده است، سرمایه های بزرگ در مقیاس جهانی با هم بر سر مناطق نفوذ رقابت می کنند. این رقابت با پشتوانه دولت ها صورت می گیرد. در گره گاه هائی، این رقابت ها، بالاجبار، از طریق جنگ حل و فصل می شوند و نه از طریق رقابت اقتصادی و جاسوسی اقتصادی و استفاده از ابزار سیاسی برای نفوذ در این یا منطقه و کسب امتیازهای اقتصادی از این یا آن کشور. هر واحد سرمایه عملیات تولیدی خود را بطور اکید با محاسبه هزینه ها و کارآئی پیش می برد. اما به هزینه ها و تاثیراتی که تولیدش بر محیط خارج می گذارد کاری ندارد. کمپانی های نفتی، آلودگی آب ها در نتیجه نشت نفت، و صنایع خودروسازی گرمایش هوا در نتیجه استفاده مفرط از سوخت های فسیلی را جزئی از هزینه های تولیدی خود حساب نمی کنند. کشتار مردم بنگلادش و جزایر دیگر در نتیجه گرمایش هوا،  ناکارآئی تولید سرمایه داری حساب نمی شود. مرگ تدریجی صدها میلیون انسان بیکار در زاغه ها و حلبی آبادها و نابودی صدها میلیون دهقان جزء هزینه های نظام محسوب نمی شود. مرگ و میر ۲۴ هزار کودک در روز (یعنی چیزی در حد زلزله هائیتی هر ۱۰ روز یکبار) عدم کارآئی آن حساب نمی شود. به دلیل خصلت خصوصی تولید و رقابت مرگ و زندگی میان سرمایه های مختلف، امکان برنامه ریزی اجتماعی و آگاهانه ی تولید در نظام سرمایه داری نیست. امکان برنامه ریزی درازمدت برای خنثی کردن تاثیرات زیست محیطی تولید و ریشه کن کردن شکاف ها و تمایزات اجتماعی دهشتناک میان انسان های کره زمین نیست. هنگامی که شرکت های نفتی آب ها را آلوده می کنند و شرکت های تجاری کشاورزی زندگی مردم را نابود می کنند، به دلیل بد ذاتی شان نیست. آنان فقط یک عامل را محاسبه می کنند: اگر من نکنم یک سرمایه دار دیگر می کند و در سودآوری و بسط و گسترش سرمایه خود عقب می مانم. قانون شماره ۳ سرمایه داری: امروز انباشت سرمایه در چارچوب سلطه امپریالیستی بر ملل جهان سوم و رقابت استراتژیک (جهانی و درازمدت) بین قدرت های امپریالیستی صورت می گیرد. سرمایه داری در اواسط قرن نوزدهم پا از مرزهای کشوری خود بیرون گذاشت. سرمایه به آسیا، آفریقا، آمریکای لاتین گسترش یافت و از طریق اتحاد با اقشار ثروتمند بومی آن کشورها، سلطه خود را به شکل مستقیم (استعماری) و یا غیر مستقیم (نواستعماری) برقرار کرد. میلیون ها تن در جنگ های استعماری نابود شدند. بلژیک در جنگ های استعماری برای سلطه بر کنگو، ۱۰ میلیون نفر یعنی نیمی از جمعیت آن کشور را از طریق قتل و گرسنگی و رواج بیماری های مهلک از بین برد. با تبدیل سرمایه داری به یک نظام جهانی، رقابت اقتصادی جهانی میان بلوک های سرمایه تبدیل به رقابت سیاسی و نظامی میان دولت های امپریالیستی مختلف شد. بلوک های مختلف سرمایه مانند باندهای جنایتکار بر سر تقسیم جهان با یکدیگر جنگیدند و کشتارهای بیسابقه کردند. در جریان جنگ جهانی دوم، سرمایه داری امپریالیستی آلمان ۶ میلیون یهودی را طعمه کوره های آتش سوزی کرد. امروز، سرمایه داری بر روی گسل میان دو بخش جهان، انباشت سرمایه می کند: یک بخش شامل کشورهای امپریالیستی آمریکای شمالی و اروپاست و بخش دیگر شامل کشورهای سه قاره آفریقا، آسیا و آمریکای لاتین. این دو بخش جهان به «شمال» و «جنوب» معروف شده اند. بدون این شکاف و عریض تر شدن فزاینده آن سرمایه داری قادر به انباشت سودآور نیست. ابعاد نابرابری اقتصادی و اجتماعی میان این دو قطب هولناک است. ۷۷ درصد منابع جهان را ۲۰ درصد مردم جهان مصرف می کنند. هر آمریکائی روزانه ۶۰۰ لیتر آب مصرف می کند در حالیکه هر آفریقائی روزانه ۲۰ لیتر.  این نابرابری در فجایع زیست محیطی نیز فشرده می شود. آب و هوای کشورهای «جنوب» آلوده و مسموم است. کشاورزی آن نابود شده است. زمین ها حاصلخیزی خود را از دست داده اند. درصد کودکانی که با بیماری و نقص عضو متولد می شوند نسبت به درصد کودکانی که با بیماری و نقص عضو در کشورهای «شمال» متولد می شوند غیر قابل مقایسه است. اکثر مردم اکثر اوقات گرسنه اند. کیفیت بالای زندگی در شهرهای اروپائی و آمریکائی که شامل استفاده از آب آشامیدنی تمیز، سیری شکم، آموزش و بهداشت، بهره مندی از دانش و تکنولوژی و شهرهای تمیز، یک روی سکه است و روی دیگر سکه عبارتست از مرگ و میر ۲۴ هزار کودک در نتیجه بیماری های قابل علاج، کار کودکان سه ساله، گسترش بیماری ایدز، عدم دسترسی به آب آشامیدنی، صدها میلیون بی خانمان در حاشیه شهرهای بزرگ، گسترش جهل در زمینه علم و آگاهی علمی، دریافت زباله های صنعتی کشورهای غربی و غیره در کشورهای سه قاره آفریقا، آمریکای لاتین و آسیا. این شکافی است که کارکرد نظام اقتصادی و سیاسی و اجتماعی سرمایه داری تولید کرده و می کند. طبق برآوردهای علمی، شرایط زندگی برای اکثریت مردم جهان غیر قابل تحمل تر از شرایط زندگی در قرون وسطا شده است. این وضعیت، در غیاب انقلاب های کمونیستی و مه آلود شدن چشم انداز آن، گرایش به افکار دینی را در جهان تقویت کرده است و باعث رشد نیروهای ارتجاعی بنیادگرای اسلامی در خاورمیانه و بنیادگرایان مسیحی پنته کوستال در آمریکای لاتین شده است. راه حل سبز! در مواجهه با فاجعه انکار ناپذیری که سرمایه داری برای محیط زیست انسان بوجود آورده است دولت های جهان تحت سرپرستی قدرت های امپریالیستی راه حل جایگزین کردن سوخت های فسیلی با سوخت بیو را پیش گذارده اند. اما این راه حل نیز محکوم به شکست است زیرا نظام کنونی انرژی (استخراج سوخت های فسیلی) دارای سودآوری عظیم است. به همین دلیل این نوع انرژی با وجود آنکه بشدت نابود کننده است شکل مسلط تامین انرژی در جهان است. به علاوه منابع و زیرساخت ها و دانش عظیمی در این رشته سرمایه گذاری شده است و گسست از آن مستلزم نابودی سرمایه های عظیم است. آن بلوک های سرمایه که استخراج سوخت فسیلی ستون فقراتشان را تشکیل می دهد دارای پشتوانه دولتی و نظامی هستند و هیچ یک در رقابت با دیگری از این منبع سرشار سود و بسط سرمایه دست نخواهد کشید. تحت نظام سرمایه داری گسست از این شکل تولید انرژی تقریبا غیر ممکن است. در همان حال که کمپانی های نفتی آمریکائی صحبت از سرمایه گذاری برای تکامل «تکنولوژی سبز» می کنند، بسرعت در حال حفاری های عمیق در سواحل آفریقای غربی و تحکیم رژیم های جنایتکار در این منطقه هستند. ارتش آمریکا واحدی به نام «فرماندهی آفریقا» تاسیس کرده است تا ضامن امنیت عملیات سودآور سرمایه های آمریکائی باشد. حتا قانون گذاری نمی تواند این روند را عوض کند زیرا قانون ذاتی سرمایه آن است که در مجاری «سودآورتر» جریان یابد. بنابراین صرف تکامل تکنولوژی «سبز» راه حلی برای روش های فاجعه بار سرمایه داری نیست. زیرا تکنولوژی نیز در چارچوب نظام سرمایه داری و سودآوری به کار گرفته می شود. نگاهی به تولید «سوخت بیو» بیندازیم تا این مسئله را دریابیم.  سوخت بیو به طور معمول از مواد گیاهی مانند سویا، پنبه دانه، سیب زمینی، گل آفتاب گردان و غیره گرفته می شود. پسوند «بیو» می خواهد اطمینان دهد که دی اکسید کربن ساطع شده از سوختن «سوخت بیو» دوباره جذب چرخه طبیعت می شود و از این رو اثرات گلخانه ای ناشی از رها شدن دی اکسید کربن از سوختن سوخت های فسیلی را ندارد. اما این روش فجایع خود را به شکل دیگری به بار آورده است. آسیب رسانی آن نه از طریق تولید آلاینده های جوی بلکه از طریق کاستن از زمین های زیرکشت محصولات خوراکی و نابودی جنگل ها برای کشت این سوخت سودآور جدید است. هنگامی که سرمایه داران فهمیدند درگیر شدن در تولید سوخت بیو، سودآور است چنگال های بیرحم خود را در تولید کشاورزی کردند. زمین ها از زیر کشت محصولات خوراکی درآمد و برای تولید دانه ها برای سوخت بیو زیر کشت رفت. نتیجه ی آن کمبود دانه های خوراکی و صعود ناگهانی قیمت ذرت و برنج در بازار جهانی بود. این چرخش، ضربه مهلکی بر کشورهای فقیر که وابسته به واردات مواد غذائی از بازار جهانی هستند زد. در کشورهائی مانند اندونزی جنگل های بارانی را از بین بردند تا برای تولید سوخت بیو درختانی مانند درخت نخل روغنی بکارند. نتیجه ی آن تولید دی اکسید کربن و آلودگی بیشتر هوا بود. در ایران نیز «نخبگان» جمهوری اسلامی به سوی این انرژی سودآور هجوم برده اند و در حال بهره مندی از طبیعت بی زبان و بی هزینه اند. امید شاکری، رئیس پژوهش و فناوری شرکت بهینه سازی مصرف سوخت می گوید: «مواد اولیه برای تولید سوخت های بیو اتانول و بیو دیزل نوعی گیاه در مناطق کویری ایران و میکرو جلبک های خلیج فارس و دریای عمان است که به هیچ گونه نگهداری و هزینه خاصی احتیاج ندارند …» (شانا- شبکه اطلاع رسانی نفت و انرژی- ۲۳ خرداد ۸۸) واضح است که چارچوب و منطق نظام سرمایه داری نه رهائی انسان را بر می تابد و نه حفظ محیط زیست را. راهی دیگر باید که همان راه انقلاب سوسیالیستی است. در سرمایه داری تولید اجتماعی و محاسبات اقتصادی بر حسب سودآوری انجام می شود. در سوسیالیسم معیار سنجش تولید دیگر سود نخواهد بود. و تولید بر مبنای رقابت منافع گوناگون پیش نخواهد رفت. تولید دیگر توسط منافع خصوصی کنترل نخواهد شد. محاسبات اقتصادی بر حسب تولید نیازهای مردم و با توجه به تاثیرات درازمدت در زمینه کم کردن شکاف های طبقاتی و ممانعت از احیای سرمایه داری و حفظ محیط زیست پیش خواهد رفت. سوسیالیسم به دلیل لغو مالکیت خصوصی و  سرنگونی سود از فرماندهی اقتصاد ، قادر به اتخاذ یک نگرش درازمدت خواهد بود. معیار تولید در سوسیالیسم نه سود بلکه ریشه کن کردن نابرابری های بر جای مانده از جامعه کهن؛ تامین بقای محیط زیست و ایجاد تعادل عقلانی میان صنعت و کشاوزی؛ یافتن راه های نوین برای ادغام شهر و روستا؛ از میان بردن شکاف میان کار یدی و فکری؛ و انتقال ذخایر یک منطقه و بخش به مناطق و بخش های دیگر برای از میان بردن شکاف میان آن ها خواهد بود.  برنامه ریزی در اقتصاد سوسیالیستی چند جانبه و موزون خواهد بود. مسائلی مانند بهداشت و سلامت، بیگانگی از کار، ایجاد روابط نوین میان مردم و تولید فرهنگ نوین تعاون و همکاری به جای رقابت و حرص و آز، فراگیر کردن دانش و اطلاعات علمی در همه نقاط و در میان همه اقشار و … را در نظر خواهد گرفت. اقتصاد سوسیالیستی به کم کردن هزینه ها توجه خواهد کرد اما نه برای سودآوری. اقتصاد سوسیالیستی با برنامه ریزی مرکزی پیش خواهد رفت اما برنامه ریزی غیر متمرکز در مناطق و ابداعات توده های مردم در شهر و روستا هم زاد آن خواهد بود. در چنین اقتصادی نگرش به طبیعت نه از دیدگاه مالکیت خصوصی و سودآوری خصوصی بلکه آنگونه که مارکس می گوید خواهد بود:«از نقطه نظر نظام اقتصادی عالیتر{سوسیالیسم و کمونیسم} تملک خصوصی کره زمین توسط افراد، به همان اندازه ی تملک انسانی توسط انسانی دیگر نامعقول است. حتا کل جامعه، ملت یا حتا همه جوامع موجود رویهم رفته صاحب زمین نیستند. زمین صرفا سپرده ای در دست آنان است که از آن بهره مند شوند و باید آن را در شرایط بهبود یافته تری به دست نسل های آینده بسپارند.» (مارکس)