تاریخ چگونه نوشته می شود؟

به اشتراک گذاشتن
زمان مطالعه: ۸ دقیقه

به مناسبت بیست و نهمین سالگرد قیام مسلحانه پنجم بهمن آمل

از نشریه حقیقت شماره ۵۲. بهمن ۱۳۸۹

با آغاز ماه بهمن، مثل سال های گذشته، جمهوری اسلامی کارزار تبلیغی گسترده ای را حول موضوع انقلاب بهمن ۵۷ و وقایع متعاقب آن به راه انداخته است. یکی از مسائل مربوط به آن مقطع تاریخی، حرکت مسلحانه ای است که به ابتکار اتحادیه کمونیست های ایران و تحت نام «سربداران» از شهریور ماه ۱۳۶۰ در جنگل های اطراف آمل سازمان یافت و هدف از آن برانگیختن و گسترش یک قیام سراسری برای سرنگونی رژیم مرتجع اسلامی بود. سربداران حدودا ۱۲۰ نفر از کمونیست های انقلابی را شامل می شد که عمدتا از رهبران و اعضاء و هواداران اتحادیه کمونیست ها بودند و در صفوف شان چند زن کمونیست هم حضور داشتند. چند کمونیست و مبارز انقلابی از سازمان پیکار و حزب کار ایران و سازمان مجاهدین نیز با این حرکت همراه شده بودند.

سربداران بعد از ۵ ماه اقامت در جنگل و نبردهای پیاپی با نیروهای سرکوبگر، سرانجام در سحرگاه پنجم بهمن ۱۳۶۰ مخفیانه وارد آمل شدند. آنان بعد از استراحتی یک روزه، شب هنگام با استقرار در نقاط حساس شهر به پاکسازی محلات از سرکوبگران و جاسوسان و حمله به مراکز نظامی و انتظامی پرداختند. قیام مسلحانه سربداران، در پی اعزام چند هزار مزدور مسلح از شهرهای مختلف و محاصره آمل به خون کشیده شد و شکست خورد. ده ها کمونیست های انقلابی که اکثرا جوانان ۱۸ تا ۲۵ ساله بودند در نبردی نابرابر جان باختند. گروهی دیگر از آنان با تن زخمی به اسارت جانیان اسلامی درآمدند که ۱۱ نفرشان را روز بعد در ورزشگاه آمل تیرباران کردند. ده ها مبارز نیز موفق به شکستن حلقه محاصره و عقب نشینی به جنگل شدند. سپس جمهوری اسلامی وحشیانه به مجازات اهالی شهر پرداخت چرا که با حرکت سربداران همدلی نشان داده بودند. کسانی که فعالانه به قیامگران یاری رسانده بودند به اعدام، و یا حبس و شکنجه و مصادره اموال، محکوم شدند.

اخبار مربوط به قیام آمل به سرعت در سطح کشور انتشار یافت. با توجه به محدودیت هایی که آن سال ها در زمینه رسانه و اطلاع رسانی وجود داشت، اکثر مردم از کم و کیف حرکت سربداران و وقایع جنگل و قیام در آمل چندان آگاه نشدند. با وجود این، طنین گلوله های سربداران آنقدر بلند بود که رژیم را مجبور به تشکیل یک بیدادگاه علنی برای ده ها نفر از رهبران و کادرها و اعضاء اتحادیه کمونیست های ایران و پخش تلویزیونی آن در پاییز و زمستان ۱۳۶۱ کرد. البته مردم عمدتا روایت رژیم را از آن ماجرا شنیدند. آنچه صدا و سیمای جمهوری اسلامی از قیام آمل به نمایش گذاشت یا از زبان مقامات حکومتی بیان شد چیزی جز یک تصویر تحریف شده از نبرد سربداران نبود. به همین علت، حرکت اتحادیه کمونیست ها و قیام مسلحانه در آمل در ذهن بسیاری از مردم به نماد مبارزه نسلی تبدیل شد که برای کسب آزادی جنگید و خون داد اما به رویاهای خود دست نیافت. بسیاری با شنیدن روایت جمهوری اسلامی از سربداران، در عین حال که دندان خشم بر جگر فشردند و در سوگ جوانان جانباخته اشک ریختند، باورشان شد که کاری نمی شد کرد و این جان ها چه بیهوده از دست رفت!

اما در بطن حرکت سربداران حقیقتی نهفته بود که اکثر مردم و نیروهای مخالف رژیم از درک و جذب آن باز ماندند. این حقیقت با جملاتی که از مائو تسه دون وام گرفته شده بود بیان می شد: «یک نیروی کوچک می تواند وظیفه ای بزرگ را بر دوش گیرد» و «از یک جرقه، حریق بر می خیزد» و «قدرت سیاسی از لوله تفنگ بیرون می آید». معنایش این بود که برای برانگیختن محرومان و ستمدیدگان به یک نبرد پیروزمند، برای آزاد کردن ظرفیت و انرژی انقلابی نهفته توده های مردم در یک حرکت آگاهانه و سازمان یافته، باید پرچمی متفاوت و آلترناتیو را برافراشت و به ابتکار عمل مبارزاتی دست زد. برافراشتن پرچم متفاوت و آلترناتیو توسط یک پیشاهنگ انقلابی هر چند کوچک، یعنی به عهده گرفتن مسئولیت رهبری انقلاب اجتماعی با اهداف و برنامه و راهبرد روشن. دست زدن به ابتکار عمل مبارزاتی یعنی جرقه وار دست به اقدام جسورانه و خطر کردن اندیشمندانه زدن. ابتکاری برای گشودن گره های پیش پای حرکت انقلابی و حل تضادها بر اساس تحلیل مشخص از شرایط مشخص. این یعنی گرفتن نبض جامعه و تشخیص امکانات و فرصت های که برای به میدان آمدن مردم، برای ارتقاء سطح مبارزات و پیشروی انقلاب شکل می گیرد اما اغلب در پشت وقایع پر سر و صدا و «جریان های مُد روز» پنهان می ماند. می توان گفت که در مقطع ۱۳۶۰ و بعد از آن، فقط دو نیرو اهمیت مساله فوق را فهمیدند. یکم، کمونیست هایی که میراث دار سربداران شدند و دوم، خود هیئت حاکمه اسلامی!

سران جمهوری اسلامی، خطر تبدیل شدن به یک آلترناتیو و فراگیر کردن خط انقلابی قهرآمیز را در حرکت سربداران مشاهده کردند. به همین علت، نه فقط ۲۹ سال پیش آن را به خون کشیدند بلکه هر سال به یادآوری آن واقعه پرداختند و کوشیدند از آن درس آموزی کنند.

بیخود نبود که در اولین سالگرد قیام مسلحانه آمل یعنی بهمن ماه ۱۳۶۱ میرحسین موسوی که آن زمان نخست وزیر جمهوری اسلامی بود غلبه بر سربداران را به پشت سر گذاشتن گردنه ای خطرناک تشبیه کرد که «آدم تازه وقتی به پشت سرش نگاه می کند می فهمد از چه خطری عبور کرده است.» یا سه سال بعد، روز ۶ بهمن ۶۴ خود راهی آمل شد و طی مصاحبه ای تاکید کرد که «این فقط اتحادیه کمونیست ها نبود که شکست خورد، بلکه طیف وسیع ضدانقلاب نیز به همراه اتحادیه شکست خوردند.» موسوی در آن سفر با نگرانی به مقامات امنیتی و قضایی شهر هشدار داد که «کوچکترین نشانه ها را جدی بگیرید و به دادگاه های انقلاب ارجاع دهید، چرا که بدون شک قضیه سیاسی است.» از سر تفنن نبود که اوایل بهمن ماه هر سال یکی از مقامات عالیرتبه رژیم راهی آمل می شد و در مورد سربداران و «قضیه آمل» به تئوری بافی یا لجن پراکنی می پرداخت.

اتفاقی نبود که خمینی در «وصیت نامه سیاسی ـ عبادی» اش بخشی را به قیام بهمن ۶۰ آمل اختصاص داد و از پیروانش خواست که این واقعه را هیچگاه از یاد نبرند. و آخرین نمونه، سخنرانی خامنه ای در سال گذشته در حضور ۴۰۰۰ نفر از وابستگان رژیم از آمل و استان مازندران بود که به مناسبت سالگرد قیام مسلحانه سربداران نزد وی رفتند. همزمان جوادی آملی در همین مورد پیام ویژه ای فرستاد، جنتی به آمل سفر کرد و   جمعی از دایناسورهای امام جمعه هم به ایراد سخنرانی پرداختند. همه این ها در بهمن ماه ۱۳۸۸ صورت گرفت یعنی کمی بعد از تظاهرات تکان دهنده عاشورای سال گذشته. همه این ها نشان می دهد که از نظر هیئت حاکمه اسلامی، مبارزه انقلابی قهرآمیزی که ۲۹ سال پیش به خاک و خون کشیده شد و شکست خورد، کماکان می تواند درس هایی زنده و خطرناک برای نسل امروز در بر داشته باشد.

در مقطع سال ۱۳۶۰ اتحادیه کمونیست های ایران بر سر دو مساله یعنی به عهده گرفتن مسئولیت رهبری انقلاب اجتماعی در عمل و نه فقط در حرف، و دست زدن به ابتکار عمل مبارزاتی برای راهگشایی انقلابی، درگیر یک مبارزه حاد درونی شد که به دو دستگی صفوفش انجامید. حرکت سربداران به معنای گسست از التقاط فکری بر سر وظایف و نقش کمونیست ها بود. به علاوه، این حرکت به معنی کنار گذاشتن تحلیل طبقاتی نادرست از ماهیت هیئت حاکمه اسلامی، و دور شدن از درک های تدریج گرایانه و الگوبردارانه رایج در جنبش کمونیستی ایران و دنیا هم بود. اما گام های ابتدایی هر گسست به سوی آینده، به ناگزیر جوانب مهمی از گذشته را با خود حمل می کند. گسست اتحادیه کمونیست ها و آغاز حرکت سربداران نیز چنین بود. بعضی از مواضع سیاسی و ایدئولوژیک سربداران، و چارچوب استراتژی و تاکتیکهای نظامی اش متاثر از خطاها و گرایش هایی بود که از گذشته در ذهن و عمل آن تشکیلات ریشه داشت.

نبرد مسلحانه سربداران از آغاز تا پایان، آن تاثیر و نفوذ اجتماعی را که اتحادیه کمونیست های ایران انتظار داشت به دست نیاورد. این را نمی توان فقط ناشی از شکست قیام آمل دانست؛ هر چند که اگر شعله نبرد انقلابی سربداران روشن می ماند و به جای شکست با پیروزی های پیاپی حتی کوچک به کار خود ادامه می داد، می توانست مردم را نسبت به ادامه راه دلگرم کند و تعداد بیشتری را به سوی یک قطب قدرتمند آلترناتیو بکشاند.

یک عامل منفی مهم که مانع تاثیر و نفوذ بیشتر حرکت سربداران در جامعه می شد، وجود جنگ ارتجاعی ایران و عراق بود که فقط یک سال و چند ماه از آغاز آن می گذشت. خیلی از مردم اگر چه از جنایتگری و آزادی کشی خمینی و رژیمش به خشم آمده بودند، اما کماکان گرفتار توهم «دفاع از میهن» و «عمده بودن دشمن خارجی» بودند و نمی دیدند که این جنگ عاملی برای تحکیم موقعیت ارتجاع اسلامی بر جامعه و سرکوب همه خواسته ها و رویاهای مردم است. در آن روزها مساله جنگ با عراق، بسیاری را در مورد ضرورت و امکان یک نبرد تمام عیار با رژیم اسلامی دچار تردید کرده بود.

عامل منفی دیگر، این گرایش فکری نادرست در خود اتحادیه کمونیست های ایران بود که مبارزه را کوتاه مدت و زود فرجام تصور می کرد و انتظار داشت انبار باروت جامعه در نتیجه قیام آمل ناگهان منفجر شود و به سرنگونی رژیم بینجامد. این تصور نادرست در طراحی نقشه کلی، تاکتیک های عملی، نحوه پیشرفت نبردهای ۵ ماهه سربداران و سرانجام در سرنوشت قیام آمل تاثیرات تعیین کننده ای بر جای گذاشت.

عامل دیگر، رفتار نیروهای دیگر مخالف رژیم به ویژه نیروهای انقلابی و چپ بود که اساسا به علت اختلافات نظری و سیاسی، عدم درک جوهر حرکت سربداران و دستاوردهایش، و نیز به خاطر گروه گرایی و تنگ نظری، این حرکت را مسکوت گذاشتند و تبلیغش نکردند. بگذریم از اینکه، بعضی از آن ها سربداران را تحت عنوان «مشی چریکی» یا «حرکتی پوپولیستی ـ بورژوایی» محکوم کردند.    

حالا ۲۹ سال از قیام مسلحانه آمل می گذرد. جنگل و آمل برای بعضی از مبارزان قدیمی به یک خاطره دور تبدیل شده است. برای بعضی از اهل تاریخ، به واقعه ای حاشیه ای اما جالب توجه چرا که کماکان بکر است و در موردش ناگفته ها بسیار. از این ها که بگذریم، کماکان بخشی از نیروهای سیاسی و یا افراد علاقمند از نسل های دیروز و امروز به بررسی یا اظهار نظر در مورد تجربه سربداران می پردازند. آنان عمدتا بر شکست قیام آمل انگشت می گذارند و به شکلی تجربه گرایانه به طور کلی بی ثمر بودن و نادرستی حرکت سربداران را نتیجه می گیرند. منبع استناد بخشی دیگر از مبارزان جوان برای بحث در مورد سربداران، «تاریخ رسمی» یا در واقع تاریخ تحریف شده و ناقصی است که طی سال های اخیر توسط جمهوری اسلامی ارائه شده است. در نتیجه، آنان تصویر روشن و درک عمیقی از تضادها و پیچیدگی های مبارزات اتحادیه کمونیست های ایران در آن مقطع، منجمله مبارزات درونی اتحادیه و تاثیر آن بر چگونگی پیشرفت طرح نبرد مسلحانه، پیدا نمی کنند.

کسانی هم هستند که حرکت سربداران را اساسا از این زاویه مورد نقد قرار می دهند یا نفی می کنند که با الگوهای مورد نظرشان از یک «مبارزه و انقلاب کارگری و سوسیالیستی» خوانایی ندارد. در واقع، سربداران را به خاطر اینکه ربطی با مسیر از پیش تعیین شده «از اعتصاب تا قیام» یا شیوه های اساسا رفرمیستی و مسالمت جویانه «نافرمانی مدنی» و امثالهم ندارد، زیر سوال می کشند. اما اینگونه نقد یا طرد کردن یک تجربه انقلابی، اینگونه رفتار جزم گرایانه و جبرگرایانه با تاریخ، گرهی از کار مبارزه طبقاتی و انقلاب اجتماعی نخواهد گشود. شرایط و تضادهای جامعه نسبت به مقطع انقلاب ۵۷ و تحولات دهه ۱۳۶۰ دستخوش تغییرات بسیار شده است. ذهنیت نیروهای طبقاتی مختلف نیز در زمینه هایی مانند اعمال قدرت، نوع سازماندهی، نحوه تبلیغ و بسیج افکار تغییر کرده است. امروز جنبش کمونیستی در سطح بین المللی و ملی در موقعیتی کاملا متفاوت نسبت به پایان دهه ۱۹۷۰ میلادی قرار دارد. پرسش های توده های مردم در مورد ریشه های ستمگری طبقاتی و جنسیتی و ملی و مذهبی و راه های خلاصی از فلاکت و نکبت، عمیق تر از گذشته است و تردیدشان نسبت به امکان پیروزی انقلاب اجتماعی رادیکال، بیشتر از آن سال هاست.

این شرایط، وظیفه سنگین و چشم ناپوشیدنی جمعبندی و سنتز انقلاب های قرن بیستم و ترسیم خطوط انقلاب های کمونیستی در قرن کنونی را با توجه به شرایط مشخص هر کشور در دستور کار کمونیست ها قرار داده است. تدوین و تکامل تئوری انقلاب جهانی کمونیستی، مفهوم سوسیالیسم و دیکتاتوری پرولتاریا و ترجمه کردن این ها به نقشه و پراتیک انقلابی در جوامع گوناگون، وظیفه اساسی کمونیست هاست. اما علیرغم همه تغییراتی که نسبت به سه دهه پیش به وجود آمده، چند موضوع «دست نخورده» باقی مانده است. یکم، ضرورت وجود یک پیشاهنگ انقلابی کمونیستی که پرچم آلترناتیو را برافرازد. دوم، ضرورت دور افکندن توهمات مسالمت آمیز و اصلاح طلبانه و قانونی گرایانه و سازماندهی یک انقلاب قهرآمیز. سوم، ضرورت دست زدن به ابتکار عمل های مبارزاتی در زمینه های مختلف که پیشاهنگ را به مثابه یک پیشرو و رهبر واقعی و کارآمد به جامعه معرفی کند و همزمان نیروی نهفته و انرژی انقلابی توده های تحت ستم و استثمار را در سطوح گوناگون و به شکل های مختلف رها سازد. برای پیشروی در تمامی این زمینه ها، رجوع ماتریالیستی و دیالکتیکی به تجربه سربداران، به روحیه و فرهنگ سربداران، به دستاوردها و ناکامی های سربداران، راهگشا و درس آموز است.

حزب کمونیست ایران (مارکسیست _ لنینیست _ مائوئیست)

پنج بهمن ۱۳۸۹