مردم مبارک را نمی خواهند؛ مصر را می خواهند!

به اشتراک گذاشتن
زمان مطالعه: ۱۲ دقیقه

سرویس خبری جهانی برای فتح. اول فوریه ۲۰۱۱.

از نشریه حقیقت شماره ۵۲. بهمن ۱۳۸۹

روشن است که مبارک خواهد رفت. سوال اینجاست که چگونه خواهد رفت و دوران گذار به چه چیزی منتهی خواهد شد. این ها هستند مسائلی که باید بر سرشان جنگید.

هنگامی که روز اول فوریه، مردان و زنان اداری با لباس های رسمی و صندل های پاره هلهله کننان و صد برابر هفته ی پیش به راهپیمائی «یک میلیون نفره» پیوستند فکر می کردند مبارک خواهد رفت، تانکها نیز خیابان ها را ترک کرده و کشور مال آن ها خواهد شد.

حکومت های آمریکا و کشورهای اروپائی «گذار منظم» را مهمترین مسئله می دانند. مبارک اعلام کرد اگر برود اوضاع کشور دستخوش هرج و مرج خواهد شد؛ بنابراین تا سپتامبر که انقضای مدت ریاست جمهوری اش است در مقام خود می ماند. برخی از مصری ها با شنیدن این استدلال تردید به دل راه دادند. وقتی اوباما به مبارک گفت که فوری از قدرت کناره گیری کند و او نکرد، طرفداران سرسخت رژیم پر رو شدند.

اما «نظم»، الویت میلیون ها مصری نیست. آنان خواهان «رفتن مبارک» هستند. آنان از ژست های متفرعنانه ی مبارک که قسم خورده تا آخرین روزهای زندگیش خاک مصر را ترک نکند، عصبانی اند و پیشاپیش در تظاهرات های بزرگ قاهره و اسکندریه پیکره ی عروسکی او را به دار کشیده اند.

ممکنست به نظر آسان آید که آمریکا به سادگی دست از یک خودکامه ی منفور و بی اعتبار و ایزوله بکشد. اما همینکه مبارک تا کنون با سماجت در مقابل ندای آمریکا ایستادگی کرده است نشان می دهد که این کار زیاد هم آسان نیست.

وزیر امور خارجه ی آمریکا (هیلاری کلینتون) روز ۳۱ ژانویه گفت که آمریکا نمی تواند به مبارک بگوید که برود چون این تصمیم مال مصری هاست. این حرف مردم مصر را بسیار عصبانی کرد. زیرا   در سی سال گذشته نه مردم مصر بلکه ارتش مصر و آمریکا (که ارتش مصر از آن حرف شنوی دارد) مبارک را در قدرت حفظ کرده اند.

در اواخر ماه ژانویه، در شرایطی که خیزش اوج می گرفت، رئیس نیروهای نظامی مصر به همراه کارکنانش به واشنگتن شتافت تا با دولت و ارتش آمریکا رای زنی و مشاوره کند. اگر آمریکا به آنان گفته بود که مبارک باید فورا برود (آنطور که در سال ۱۹۷۹ در رابطه با شاه ایران و اخیرا با رژیم بن علی در تونس که تحت سلطه ی فرانسه بوده و نسبت به مصر دارای اهمیت استراتژیک کمتری است؛ شد) مطمئنا مبارک به شکلی رفته بود.

در هر حال، آمریکا به هر نوع تغییری تن در دهد؛ نهایت تلاش خود را خواهد کرد که نقش مردم را به حداقل برساند و به رشد جنبش مردم راه ندهد. به این دلیل، اصرار کرده است که مبارک با عزت و احترام بیرون برود و نه بدست «خیابان». اما مهمتر از هر چیز، هدف آمریکا آن است که حتا بدون مبارک، تداوم رژیم را حفظ کند و   رژیمی که بدست مبارک ساخته شده است به حداکثر دست نخورده بماند.

ارتش خنثی نیست.

اوباما به دفاع بی قید و شرط از مبارک نپرداخت اما با حرارت از ارتش مصر دفاع کرد و آن را به دلیل رفتاری که با اعتراضات داشت تحسین کرد.

قبل از اول فوریه، نیروهای پلیس با اینکه عده ای را کشتند اما نتوانستند جلوی مردم را بگیرند. در قاهره و اسکندریه خودروهای نظامی به آتش کشیده شدند. در چند شهر مردم به پاسگاه های پلیس حمله کرده و آن ها را نابود کردند. گفته می شود که غارت خانه ها و مغازه ها کار خود نیروهای انتظامی بود. …

ارتش حضور قدرتمند خود را در خیابان ها حفظ کرد. خودروهای نظامی اش را در خیابان ها و پل های قاهره به صف کرد و حدود صد تانک جدید را که از آمریکا رسیده است در میدان التحریر به نمایش درآورد. برای ممانعت از اینکه مردم در پایتخت و اسکندریه تجمع کنند، راه های متصل کننده ی قاهره و دیگر شهرهای مهم کشور را بست و وسائل نقلیه عمومی را متوقف کرد. سربازها به تفتیش مردم و کارت های هویت آنان که در راه شرکت در تظاهرات بودند، پرداختند. هلیکوپترها از بالا به فیلم برداری جمعیت مشغول شدند. جنگنده های ساخت فرانسه و آمریکا دیوارهای صوتی میدان تحریر را شکستند و ارتش یک دیوار حفاظتی به دور محل اقامت مبارک کشید.

در شرایطی که مردم در حال سرنگون کردن یک رژیم هستند، حفظ نظم یک امر خنثی و بیطرفانه نیست. پس از سخنرانی «استعفا نمی دهم» مبارک بسیاری از آن می ترسند که او اصلا استعفا ندهد. و به جای استعفای او، مردم شرکت کننده در تظاهرات ها در معرض تهاجم و تنبیه رژیم قرار گیرند.

ارتش کیست؟

گفته می شود آمریکا به ارتش مصر در میدان تحریر گفته است که از راه حل «تین آن من» پرهیز کند. (در سال ۱۹۸۹ ارتش چین بیرحمانه تظاهرات مردم را در میدان تین آن من یا میدان صلح آسمانی پکن به خون کشید). البته آمریکا دلش برای مردم مصر نسوخته است. بلکه مسئله آنست که اگر ارتش چنین کند اوضاع بیش از پیش از کنترل آمریکا و رژیم خارج خواهد شد.

آمریکا هزینه های مالی و تعلیماتی و ابزار نظامی این ارتش را پرداخته است و توجه ویژه ای به تعلیمات نظامی وسیاسی آن کرده است. این ارتش بزرگترین ارتش عربی است و دهمین ارتش بزرگ دنیاست. شاخه های سرویس اطلاعاتی آن به هر گوشه جامعه می رسد. زندان ها و شکنجه گاه هایش، از دهشتناکترین زندان های جهان اند. رشته های پیوند میان ارتش مصر و آمریکا بسیار محکم است. تقریبا کل کمک های آمریکا به مصر، به ارتش مصر داده می شود که سالانه بین ۱.۳ تا ۱.۵ میلیارد دلار است.   فقط ارتش اسرائیل یارانه ای بیش از ارتش مصر، از آمریکا دریافت می کند.

ارتش اصلی ترین نگهبان دولت و قدرتمندترین نیروی اقتصادی مصر است. ارتش مصر صاحب شبکه ای از کارخانجات، هتل ها، اراضی شهری و دیگر بیزنس هاست. بعلاوه، ژنرال های بازنشسته مدیریت بسیاری از بنگاه های دولتی را در دست دارند. بطور مثال کارخانجات نساجی که تاریخا (همراه با صنایع نفتی دولتی) هسته مرکزی اقتصاد صادراتی مصر بوده است تحت مدیریت آنان است. ارتش مصر شریک سرمایه خارجی و تسهیل کننده ی سلطه ی سیاسی و نظامی و بازار جهانی امپریالیستی بر مصر   است.

بدون شک میان ارتش ثروتمند و مدرن مصر و نیروی پلیس که جنایت را در سطوح پائین تر مثل تیغ زدن مردم پیش می برد فرق هائی هست. در ده ها سال گذشته، نه پلیس بلکه ارتش مسئول سرکوب و اختناق بوده است. و این بر نگرش منفی مردم نسبت به ارتش تاثیر گذاشته است.

اما ارتش مصر به دلیل نقشی که در مبارزه علیه سلطه ی بریتانیا و سرنگونی سلطنت داشت و همچنین در سال ۱۹۵۶ در جریان ملی کردن کانال سوئز و خارج کردن آن از کنترل بریتانیا، از مصر در مقابل تهاجم مشترک بریتانیا-فرانسه-اسرائیل دفاع کرد؛ قادر بوده است که تا حدی وجه ی ملی خود را حفظ کند. این ارتش همچنین به دلیل جنگ ۱۹۶۷ در مقابل تهاجم اسرائیل که شبه جزیره ی سینا را اشغال کرد و پیروزی های نظامی اش در جنگ ۱۹۷۳ با اسرائیل که منجر به باز پس گرفتن سینا شد؛ مورد احترام است. به نظر می رسد بسیاری از مردم همچنین به دلیل اینکه این ارتش مرکب از سربازان وظیفه است دچار سردرگمی در مورد ماهیت آن هستند.

اما ارتش و پلیس در واقع در حال ایفای نقش های «پلیس خوبه و پلیس بده» هستند — نقشی که برای جهانیان آشناست. به احتمال زیاد اساسی ترین دلیل امیدهای واهی مردم در مورد «حمایت ارتش از مردم» این است که خوب می فهمند معنای عکس آن چیست.

مبارک و ارتش

جواب مبارک به خیزش مردم این بود که رئیس دستگاه امنیتی را به معاونت خود برگزید. باید خاطرنشان کرد که این اولین بار است که مبارک معاونی را برای خود می گزید. و این به معنای آن است که جانشین خود را انتخاب کرده است. عمر سلیمان، ده ها سال مسئول امور سرکوب بوده است و مرتبا میان قاهره و تل آویو و واشنگتن در سفر است. یکی از تلگراف های دیپلماتیک آمریکا که توسط ویکی لیکس افشا شده است می گوید که او یکی از معتمدترین مقامات مصری در نزد دولت آمریکاست. مبارک، رئیس نیروی هوائی — احمد شفیق – را نخست وزیر خود کرد. او نیز با فرماندهان نظامی منطقه ای خود دیدار کرد.

هر چند مبارک مانند پیشینیانش (جمال عبدالناصر و انور سادات) محصول نیروهای نظامی است، اما تا کنون مدعی جدائی میان ارتش و حکومت بوده است. بطور مثال افسران عالیرتبه ارتش اجازه عضویت در حزب مبارک را نداشتند و تا همین اواخر وزرایش (که برکنار شده اند) تجار غیر نظامی و به اصطلاح «تکنوکرات ها» بوده اند. ورود ارتش به مرکز حکومت می تواند دو هدف داشته باشد: لگدمال کردن جنبش مردم و حفظ مبارک در مقامش تا زمانی که ممکن است و در صورت سرنگونی این دیکتاتور، تضمین تداوم رژیم. این بازتاب تاکتیک دوگانه ی آمریکا در اوضاع کنونی است.

اما نظامی شدن رژیم مبارک، در عین حال که برای نمایش قدرت است اما یگانگی منافع ارتش با منافع آمریکا/مبارک را نشان می دهد و این امر تاثیرات سیاسی منفی برای ارتش داشته است و آماج عصبانیت مردم را وسیع تر کرده است. اکنون، بسیاری از مردم خواستار آنند که همراه مبارک، ژنرال ها نیز بروند و همه ی آنان را دست نشانده ی آمریکا می دانند. و از اینکه سلیمان که رئیس هیئت مذاکره و همکاری مبارک با اسرائیل بوده است اکنون احزاب اپوزیسیون را به مذاکره دعوت می کند، بشدت بیزارند.

کارهائی که اینان می کنند می تواند رشته هایشان را پنبه کند

یکی از مهمترین درس ها که باید از بروز یک وضعیت ناگهانی در مصر و سراسر خاورمیانه گرفت این است که همان کارهائی که آمریکا برای کنترل منطقه کرده است مرتبا تبدیل به چالش هائی می شود در مقابل سلطه ی آمریکا.

مشکل آمریکا فقط این نیست که آینده ی شخصی مبارک برایش تبدیل به معمای دشواری شده است. آشکارترین تضادش نقش اسرائیل به مثابه عاملی در ثبات منطقه ای است. اسرائیل به مثابه یک دولت مهاجرنشین استعماری تنها جامعه در منطقه است که آمریکا می تواند رویش حساب کند. سلطه آمریکا در خاورمیانه بدون این پادگان منطقه ای تا بدندان مسلح بسیار مشکل تر خواهد شد. وضع کنونی جهان عرب از یک سو، برای آمریکا نقش محوری اسرائیل را برجسته می کند؛ از سوی دیگر، مشکلاتی را که اسرائیل برای امپراتوری آمریکا ایجاد می کند.

مردم مصر علاوه بر سوزاندن ساختمان ۱۵ طبقه ای حزب سیاسی مبارک و حمله به وزارت داخله، به ساختمان های وزارت خارجه نیز حمله کردند. مردم سراسر خاورمیانه از جنایاتی که اسرائیل در حق فلسطینی ها مرتکب می شود متنفرند و همبستگی با فلسطین یکی از شاخص های خیزش های مصر و تونس و اردن (که نیمی از جمعیت آن فلسطینی هستند) بوده است. رژیم های پلیسی و سلطنتی عرب نه تنها موکلین آمریکا هستند بلکه دژ های ضد فلسطین می باشند؛ در حالیکه حس همبستگی با فلسطینی ها در میان مردم کشورهایشان عمومی است. رژیم مبارک دست در دست اسرائیل برای محبوس کردن مردم فلسطین در نوار غزه فعالیت کرده و همواره برای کنترل صحنه ی سیاسی فلسطین تلاش کرده است.

وزیر امور خارجه اوباما می گوید نگران آن است که مصر پس از مبارک، «دموکراتیک نباشد». منظور وی آن است که سرنگونی مبارک ممکنست به نفع اخوان المسلمین تمام شود. اخوان، تاریخا پدر بنیادگرائی اسلامی سنی مدرن و بطور کلی «اسلام سیاسی» بوده است. البته این یکی از شق های ممکن است. هر چند بنیادگرائی اسلامی قصد بریدن از بازار جهانی و روابط اقتصادی و اجتماعی تحمیل شده توسط بازار جهانی را ندارد، با این وصف جنبش اسلامگرایان تهدیدی برای وضع موجود در خاورمیانه که سلطه ی آمریکا مدیون آن است، محسوب می شود. اما همانطور که در ایران، عراق، افغانستان، پاکستان و نقاط دیگر دیده ایم، قدرت گیری اسلام گرائی نه تنها به ضرر منافع آمریکا بلکه برای مردم این کشورها نیز فاجعه بار بوده است.

در گذشته آمریکا و اسرائیل به تقویت اخوان المسلمین همت گماشتند تا جنبش های سکولار رادیکال را تضعیف کنند. تا همین امروز روابط میان رژیم مبارک و اخوان المسلمین پیچیده و مبهم است. تا همین اواخر اخوان المسلمین دارای کرسی های پارلمانی بود و با وجود آنکه رسما غیر قانونی است و گاه سرکوب می شود اما هنوز دارای فضای فعالیت نیمه باز هست. سلیمان در عین حال که در رژیم مبارک ریاست عملیات سرکوب بنیادگرایان را در دست داشته اما گفته می شود از احترام خاصی در میان نیروهای اسلامی برخوردار است. اخوان المسلمین، تا قبل از ظهور چشم انداز پیروزی برای جنبش اخیر، از آن دوری کرد. در حال حاضر نیز اصرار می کند که خواهان قدرت نیست و صرفا مایل است نقش تبعی بازی کند.

در سال ۲۰۰۳ هنگام تجاوز آمریکا به عراق، جوانه های یک جنبش اپوزیسیون سکولار چپ رشد کرد که بشدت – شاید شدیدتر از اخوان — سرکوب شد. معذالک، در این شرایط که یک بدیل انقلابی موجود نیست، سماجت آمریکا در حفظ مبارک و عزمش در تحقیر مردم مصر، و نقش متزلزل برخی نیروهای سکولار و مترادف بودن رژیم با اسرائیل، همه عواملی هستند که می توانند برای رشد نفوذ نیروهای جنبش انقلابی مساعد باشند.

آیا آمریکا می تواند نیروئی برای دست یابی برای دموکراسی باشد؟

صحبت های آمریکا در مورد ضرورت «انتخابات آزاد، منصفانه و معتبر» در مصر، مسخره و حتا جنایتکارانه است. زیرا، در نوامبر ۲۰۱۰ زمانی که انتخابات پارلمانی در مصر برگزار شد که هیچ شباهتی به «انتخابات آزاد، منصفانه و معتبر» نداشت، تمام کشورهای غربی آن را تحسین کردند. و حتا اوباما صحبت از «ارزش های مشترک» میان آمریکا و مصر کرد باید خاطرنشان کرد که «ارزش های مشترک» میان آمریکا و مصر محدود به قوطی های گاز اشک آور، گلوله ها و تانک هائی برای سرکوب مردم مصر نیست بلکه شامل سیاه چال های شکنجه نیز هست. از سال ۱۹۹۵ به دستور بیل کلینتون، آمریکا طبق برنامه «تسلیم» سازمان سیا، کلیه ی اسرای مصری ارتش آمریکا را برای شکنجه تحویل رژیم مبارک داده است.

زمانی که منافع آمریکا و متحدین اروپائی اش مستلزم سلطه بر کشورهائی مانند مصر است، جز این نیز نمی تواند باشد. کشورهای سرمایه داری انحصاری نمی توانند به شکل دیگری عمل کنند زیرا موقعیت آن ها در جهان (که شامل منابع اصلی ثروتشان و موفقیتشان در رقابت با یکدیگر است) مبتنی بر انقیاد مالی و سیاسی اکثریت مردم جهان است. در این تقسیم جهان، آمریکا منافع ملی و نومستعمره های خاص خود را دارد.

در نتیجه منافع پایه ای طبقات حاکمه ی امپریالیستی، منجمله آمریکا، در تضاد با خواست های دموکراتیک مردم کشورهای تحت سلطه شان برای دست یابی به حقوق سیاسی و بخصوص برابری ملل و حق تعیین سرنوشت برای ملل تحت ستم است. اشکال بورژوا-دموکراتیک حاکمیت (حقوق برابر برای همه بخصوص آنگونه که در انتخابات بازتاب می یابد) مشخصه ی حاکمیت سرمایه داری انحصاری در کشورهای امپریالیستی بوده است و هدف این نوع ساختارها آن است که عملکرد نرم و راحت سیستم را تضمین کند؛ سیستمی که در جوهر خود دیکتاتوری طبقه سرمایه داری انحصاری است. در کل، امپریالیسم گرایش به نفی یا محدود کردن اشکال حاکمیت بورژوا –دموکراتیک در کشورهای تحت سلطه ی خود را داشته است. اما همانطور که در آمریکا و بریتانیا دیده ایم، در این کشورها نیز وقتی منافع سرمایه داری انحصاری ایجاب کند، این حقوق و ساختارهای اولیه نیز دست کاری می شوند. بطور مثال تونی بلر نخست وزیر پیشین بریتانیا اکنون اعتراف می کند که دولت بریتانیا بر خلاف اراده ی مردم بریتانیا در تجاوز به عراق شرکت کرد.

البته آمریکا همواره نگران پایگاه اجتماعی کوچک رژیم های تابع خود در خاورمیانه بوده است و اکنون که بحرانی ظهور یافته، از آن برای دست زدن به اصلاحاتی استفاده خواهد کرد. این که دست زدن به چنین اصلاحاتی تا قبل از رانده شدن رژیم مبارک تا لبه ی پرتگاه بدست جنبش مردم، تبدیل به الویت آمریکا نشد، خود بسیار گویاست. رابرت کاپلان مشاور سیاسی برجسته ی امپریالیسم آمریکا، در مورد تونس نوشت: « دموکراسی، برای منافع آمریکا و صلح منطقه ای خطرات زیادی در بر دارد. پیمان صلح با اسرائیل نه توسط دموکرات ها بلکه توسط اتوکرات هائی (خودکامه هائی) چون انور سادات و ملک حسین شاه سابق اردن، بسته شد. اتوکراتی که محکم بر مسند قدرت نشسته است می تواند بسیار راحت تر از یک رهبر منتخب اما ضعیف، امتیاز دهد … آیا ما واقعا می خواهیم یک رهبر نسبتا روشنگر چون ملک عبدالله پادشاه اردن، توسط تظاهرات های خیابانی تضعیف شود؟ باید مواظب آرزوهایمان در رابطه با خاورمیانه باشیم.» (نیویورک تایمز، ۲۲ ژانویه ۲۰۱۱)

ممکنست که واشنگتن برخی اوقات دلش بخواهد رژیم های تحت الحمایه اش از طریقی بجز استبداد به ثبات دست یابند. اما هدف اصلی آمریکا حفظ رژیم های تابع یا منعطف است. تمام حرافی ها در مورد انتخابات و «دموکراسی» تابع این منافع اند. می توان از لبنان بعنوان یک کشور عربی که دارای یک حکومت نسبتا منتخب است نام برد. با این وصف وقتی حزب الله در ماه گذشته توانست از طریق قانونی و طبق قانون اساسی نقش برتر را در انتخاب نخست وزیر بدست آورد، آمریکا عصبانی شد و تصمیم گرفت لبنان را تنبیه کند. وقتی حماس (که متحد نزدیک اخوان المسلمین مصر است) انتخابات غزه را برد، آمریکا و متحدینش فریاد «تروریسم» سر بر آوردند و از اقدامات اسرائیل در تنبیه دسته جمعی مردم غزه بخاطر گستاخی شان، حمایت کرد. در همان حال، ترکیه که تحت حاکمیت حزب عدالت و توسعه (آکپ) است تا آن درجه که اوباما و منافع آمریکا ایجاب می کرد با این قتل عام همراهی نکرد.

انکار دموکراسی و رشد توهمات دموکراتیک

این واقعیت که خواست های دموکراتیک توده ها در کشورهای تحت سلطه ی امپریالیسم عقیم می مانند، هم تبدیل به منبع بی ثباتی و شورش می شود و هم منبع تولید توهم در میان مردم. آمریکا و متحدینش تماما تلاش خواهند کرد که دستاوردهای جنبش های مردمی را محدود به اصلاحات کنند — مثلا به نوعی انتخابات و حقوقی که آنقدر باید محدود باشند که سلطه ی امپریالیسم را حفظ کنند. مطمئنا هر گونه اصلاحی در مصر انجام دهند، منجر به آن خواهد شد که بزرگترین دستاورد کنونی مردم که جهش کردن از انفعال سیاسی به عزم جزم برای تغییر واقعی است، به هرز رود.

مشکل مصر و کل جهان سوم فقط این نیست که امپریالیسم ساختارهای سیاسی را به آن تحمیل کرده است. بلکه کل ساختار اقتصادی و اجتماعی جامعه که شالوده ی نهادهای سیاسی اند، توسط نظام سرمایه داری جهانی شکل گرفته و تحمیل می شود. در دهسال گذشته با ادغام هر چه کامل تر مصر در بازار جهانی، رنج و فلاکت مردم مصر عمیق تر شده است. حتا نرخ رشد اقتصادی نسبتا بالای کشور که مورد تحسین صندوق بین المللی پول و دیگر نهادهای امپریالیستی است، رنج و فلاکت بیشتری را برای اکثریت به بار آورده است.

بدون گسست از وابستگی به بازار جهانی امپریالیستی – هم در سازمان دهی اقتصاد کشور و هم در عرصه ی سیاسی — هیچ رژیمی نمی تواند تا مدت زیاد و بطور پیگیری به مخالفت با امپریالیسم برخیزد. این به معنای انجام انقلابی است که بورژوا دموکراتیک نیست. به عبارت دیگر، هدفش کسب حقوق برابر در نظم جهانی امپریالیستی نیست. چیزی که بهر حال برای کشورهائی که ساختارا تحت سلطه و وابسته هستند ممکن نیست. بلکه نیاز به انقلابی است که مائوتسه دون آن را انقلاب دموکراتیک نوین خواند: انقلابی که زنجیرهای فئودالیسم و سرمایه داری وابسته به امپریالیسم را که کشور را در معرض انقیاد سیاسی قدرت های خارجی قرار می دهد، بشکند.

گلوبالیزاسیون امپریالیستی بر طبقات ارتجاعی بومی تکیه می کند و از طریق آنان یک نظام سیاسی را تحمیل می کند که مساعد حال تبدیل کشور به کشوری تابع سرمایه جهانی و توسعه ی معوج است. به جای تنیدن هر چه بیشتر در این نظام جهانی، دموکراسی نوین گذاری است به یک نظام کاملا نوین یعنی سوسیالیسم. سوسیالیسم است که می تواند از سرمایه داری جهانی گسست کند. این انقلابی است در اتحاد با مردم جهان و هدفش مغلوب کردن نظام سرمایه داری جهانی و جایگزینی آن با جهانی است که در آن نه امپریالیسم است و نه طبقات؛ جهان انسان هائی که در اتحاد آزادانه با یکدیگر قرار دارند: کمونیسم.

مصری ها می گویند، خواست هائی که اکنون آنان را علیه مبارک متحد کرده است تبارز عزم آنان برای باز پس گرفتن کشورشان است. این چیزی است که آمریکا نمی تواند با آن توافق کند.

مصر بدون مبارک همانقدر که برای مردم مصر فرح بخش است برای حاکمان آمریکا و تمام رژیم های وابسته به آمریکا در منطقه هراسناک است. نتیجه ی این تضاد، ظهور یک کشمکش شدید میان مردم مصر و آمریکاست که پی آمدهای بزرگی برای مردم مصر و کل منطقه و ایالات متحده آمریکا خواهد داشت.