خطاب به کارگران ایران به مناسبت اول ماه مه روز جهانی کارگر

به اشتراک گذاشتن
زمان مطالعه: ۷ دقیقه

” صورت مسئله با چنین درجه­ای از سنگدلی و بیرحمی در برابر ما قرار دارد: یا جدالِ بی امان یا مرگ، یا جنگ خونین یا عدم و نیستی.”

(جورج ساند نقل شده در کتاب فقر فلسفه اثر کارل مارکس)

زنان و مردان کارگر!

ما در جامعهای زندگی میکنیم که ستم و استثمار و شکافِ طبقاتی، نابرابریِ جنسیتی و ملیتی بیداد میکند.

جامعهای که در آن، اقلیتی انگل و مفتخور در قالبِ نهادها و بنیادهای دولتی و مذهبی و شخصی تمامی منابع و ثروت کشور را در انحصار خود قرار داده  و قدرت کنترل کار همهگان را در دست گرفته اند.

جامعهای که ۲۰ درصد اقشارِ مرفه آن، بیش از ۸۰ درصدِ ثروتِ کشور را در اختیار دارند. و در آمد ۱۰ درصدِ  فوقانی ۱۷ برابرِ ۱۰ درصدِ فقیر جامعه است.

جامعهای که حکومتش غرق در فساد است. دزدیهای سرانِ مملکت زبانزد خاص و عام است. طبق گفتهی مقامات کشور: «حجم پروندههای فساد مالی، برابر با نصف بودجه کل کشور است.»

جامعهای که در آن آپارتمانِ مُجلل یکی از آقازاده ها در شمال شهر تهران ۲۰ میلیارد تومان یعنی تقریبا برابر با حقوق ماهیانه ۵۰ هزار کارگر خرید و فروش می شود. 

جامعهای  که نزدیک به ۴۰ درصد جوانان آن بیکارند و از هیچ آیندهای برخوردارنیستند و میلیونها تن از آنان به اعتیاد آلوده اند. 

جامعهای  که زن در آن بَرده است. یکی از افتخارات حکومت اسلامی آن است که توانسته فحشا را عمومیت بخشد، ۶۰۰ هزار زن تن فروش تولید کند و بخشی از آنان را به کشورهای حاشیه خلیج صادر کند.

جامعهای با حکومتی بیمار که سِقطِ جنین را غیرقانونی کرده و سالانه دهها هزار زن را به سوی سقط جنین مخفیِ بدون امکانات بهداشتی و درمانی و در نتیجه مرگ و میر میراند.  

جامعهای که در آن اقلیتهای ملی و مذهبی از هیچ حقی برخودار نیستند. رسماً فرزندان بهاییها از حق تحصیل در دانشگاه محرومند. افغانیها از حق اقامت برخوردار نیستند و فرزندانشان از شناسنامه و حق تحصیل محرومند. عربها از زمینهایشان رانده میشوند، آذریها از حق تحصیل به زبان مادری خویش برخوردار نیستند و کُردها همانند دیگر ملل تحت ستم از حق تعیین سرنوشت خویش محرومند.

جامعهای که در آن سالانه ۸ میلیون پرونده قضایی تشکیل می شود و بطور رسمی روزانه ۲ نفر توسط نظام قضایی اعدام می شوند و تعداد بسیار بیشتری مخفیانه اعدام می شوند. 

جامعهای که صنعتاش در حال نابودی و روستاهایش در حال ویرانی است. هر ساله چند صد هزار تن آواره شهرها می شوند.

جامعهای که حتی طبیعت در آن به فغان آمده است. مزارع، جنگلها، رودخانهها و دریاچهها در حال فنا هستند. و روزانه چند هزار نفر در اثر بیماریهایِ ناشی از آلودگی هوا در شهرهای بزرک از بین می روند. 

جامعهای که مردم از هیچگونه حق دمکراتیک و آزادی سیاسی و تشکل برخوردار نیستند. رادیو تلویزیون و رسانه هایش محل اشاعهی ارتجاعیترین افکار است.

جامعهای که مظهر عقبماندگی و خرافه مذهبی در منطقه و جهان است.

آیا زندگی در چنین جامعهای  شایستهی ماست؟

اگر نمیخواهید بیش از این زیربارِ چرخهای ستم و استثمار لِه شوید!

اگر نمیخواهید به قول مارکس به موجوداتی کِرِخ، بیحس، ناتوان، مفلوک، فرسوده، افسردهحال، کُند ذهن و علیل همچون ابزار تولیدی در آیید!

اگر نمیخواهید هر روز با کار خود حلقههای زنجیر خود را ببافید و سرمایه را تحکیم کنید!

اگر نمیخواهید آیندهی فرزندان تان تباه شود!

اگر نمیخواهید بیش از این تحقیر شوید و حِقارتِ روابط احتماعیِ خفقان آور میان آخوند با جامعه، کارفرما با  کارگر، مرد با زن، پدر با  فرزند، ایرانی با افغانی و فارس با کرد و ترکمن، آذری و بلوچ و عرب را پذیرا شوید.

اگر نمیخواهید بیش از این در اشک و خون غرقه شوید! پس  بپاخیزید!

اگر فکر می کنید، با صبر بیشتر شاید دلِ حاکمان به رَحم آید!

اگر فکر میکنید توانگران دخلِ مِسکینانند، و اگر فرصتی به آنان دهید بحران اقتصادی که سراپای جامعه را فراگرفته از سر می گذرد، سخت در اشتباهید! آنان تصمیم خود را گرفته اند، آنان  پشیزی برای زندگی ما ارزش قایل نیستند. منطق آنان سود است و روش شان برای گذر از بحران تخریب. هم اکنون با اجرای طرح هدفمند کردن یارانه ها یک چهارم بر قیمت نان افزودهاند، قیمت گاز را هشت برابر کرده اند، نزدیک به ۵۰ درصد بر قیمت مسکن افزودهاند. بیجهت نیست که خامنهای اعلانِ جهادِ اقتصادی کرده است. او آشکارا علیه زندگی ما فرمان جهاد داده است.

اگر فکر میکنید، با سفت کردن کمر بندهای خود و تحمل گرسنگی و سختی و باهزار قرض و قوله مخارج تحصیل یکی دو تن از فرزندان خود را میتوانید تامین کنید تا آنان به جایی برسند و شما را از این دایره فلاکت رها کنند، در اشتباهید. دیگر برای تحصیلکردگان هم شغلی در کار نیست. به زندگی عزیر ابو زید تحصیلکردهی دانشگاهی در تونس نگاه کنید که حتی حق دستفروشی هم نداشت و مجبور شد خود را به آتش کشد. به میلیونها دختر و پسر تحصیلکرده بیکار در ایران و مصر نگاه کنید که از هیچ شانسی برخوردار نیستند.

اگر فکر میکنید فریاد رِسی از میان حکومتگران پیدا خواهد شد و فرمان شُل کردنِ بندهای بَردهگی را خواهد داد، اسیر توهمید!

اگر فکر میکنید امثال موسوی و کروبی به نجات شما خواهند آمد، خود را فریب می دهید!

توهمات را بدور افکنید، به فکر انقلاب باشید!

باری دیگر انقلاب ضرورت خود را از گلوی انسان های درد و رنج کشیده فریاد زده است. مردم کشورهای عربی با جسارت و جانبازی فصل جدیدی را در عرصه مبارزات رهائی بخش گشوده اند. آنان با مبارزه قهرمانانه خود بر افسانه «پایان تاریخ» و «جنگ تمدن‪ها» مهر باطل زدند؛ عصری را که قرار بود با «جدال میان دو توحش» (توحش  امپریالیستی و توحش بنیادگرایی اسلامی) رقم خورد، به مصاف طلبیدند. «با دست خود گیریم آزادی در پیکارهای بی امان» این است پیام مردم بپاخاسته جهان عرب!

هر چند مبارزات آنان به ثمر نرسیده و راه دراز و پر پیچ و خمی پیش رو  است  اما از روحیه و عزم شان باید آموخت. این وظیفه کارگران و مردم ایران است که با سرنگونی جمهوری اسلامی به یاری شان شتابند. جمهوری اسلامی مهمترین منبع الهام بنیاد گرایان اسلامی در منطقه بوده است و سرنگونی آن وظیفه ی انترناسیونالیستی پرولتاریای ایران است. ناکامی ما در به ثمر رساندن انقلاب ۵۷، نقش مهمی در غلبه ضد انقلاب دینی بر جنبشهای رهاییبخش منطقه داشته است. سرنگونی حکومت اسلامی در ایران ادای وظیفه ی ما نسبت به انقلاب جهانی است.

تنها کسی سزاوار آزادی است که بداند چگونه آنرا به کف آورد!

انقلاب واقعی امری آگاهانه است. مهمترین وجه انقلاب آن است که بدانیم چه می‪خواهیم و چگونه باید آنرا بدست آوریم. انقلاب واقعی به قدرت رساندنِ دار و دسته‪ی ستم‪ِگرِ جدید به جای قبلی نیست. آن‪گونه که در سال ۱۳۵۷ اتفاق افتاد. انقلاب یعنی زیر و رو کردن جامعه؛ بزیر کشیدن دولت ارتجاعی و تغییر همه‪ی روابط تولیدی استثمار گرانه، همه‪ی روابطِ اجتماعیِ ستم‪گرانه و همه‪ی افکار سنتیِ ارتجاعیِ محافظ این روابط. برای تغییر این نظم اجتماعی ارتجاعی نیاز است که ستم‪دیده‪گان و استثمار شده‪گانِ جامعه صاحت قدرت سیاسی شوند. فقط با اعمال قدرت انقلابی است که می توان قدرت ارتجاعی را بزیر کشید و جامعه را در جهتی کیفیتاً نوین سازمان داد؛ در جهت نفیِ بهره کشی انسان از انسان. «بدون کسب قدرت سیاسی همه چیز توهم است.» این حکمی است که پرولتاریای روسیه تحت رهبری لنین در سال ۱۹۱۷  به اجرا گذاشت و توانست تغییرات اساسی در آن کشور و کل جهان بوجود آورد.

هیچ ستمگری حاضر نیست به زبان خوش از قدرت دست بشوید. ارتشهای ارتجاعی برای ممانعت از قدرتگیریِ مردم ساخته و پرداخته شده اند. بی جهت نیست که در اوج خیزش مردم در مصر و تونس، تمام هَم و غَمِ مرتجعین و قدرتهای امپریالیستی حفط ارتش این کشورها و خرید آبرو برایشان بود.  «قدرت سیاسی از لوله تفنگ بیرون می آید»، این هم آموزه ای است که پرولتاریا و ستمدیدگان کشور چین تحت رهبری مائوتسه دون بدان عمل کردند و قدرت نوینی را بنا نهادند و بندهگی و بردگی را در پُرجمعیت ترین کشور دنیا برانداختند. طبقه کارگر و مردم بدون داشتن ارتشی از آنِ خود، غیر ممکن است که به اهداف خود دست یابند. آزادی را جز در پرتو آتش قهر انقلابی و یورش دلیرانه به کاخ بیداد و ستم نمی توان بکف آورد.

انقلاب نیازمند رهبری و افق و آرمان کمونیستی است!

انقلاب نیازمند نیروی رهبری کنندهای است تا سیاستها را تعیین، عزم و اراده ها را واحد و نیروها را هماهنگ کند. انقلابی که متکی بر بینش، تئوری و سیاست انقلابیترین طبقهی دوران نباشد قادر به کسب پیروزی نیست. تنها طبقه ماست که خواهان از بین رفتن خود و همهی طبقات دیگر بوده و رهاییاش در گرو رهایی بشریت است. این طبقه بدون تکیه به آرمان و دورنمای رهاییبخشِ کمونیسم قادر به رهبری انقلاب نیست. همهی تلاش طبقات استثمارگر دنیا آن است که طبقه کارگر را از این آرمان و دورنما محروم کنند. اگر امپریالیستها تبلیغات منظم سیاسی و ایدئولوژیک و فرهنگی علیه کمونیسم به راه می اندازند و «مرگ کمونیسم» را اعلام می کنند، اگر جمهوری اسلامی با چماق دین و مذهب بر سر جامعه می کوبد تا ستمدهیدگان را مَنگ و مرعوب کند، به خاطر ترسی است که از کمونیسم دارند. امپریالیستها و جمهوری اسلامی و باقی مرتجعین جهان، خوب می دانند که طبقه کارگر بدون دورنمای روشن و آرمان انقلابی و رهایی بخش، اعتماد به نفس لازم برای مبارزهی پیروزمند را به دست نخواهد آورد.

جمهوری اسلامی از زمان به قدرت  رسیدن با استفاده از دین، تفرقه و انشعابی جدی در میان طبقه ما بوجود آورد. در مقابلِ این سیاست تبهکارانه باید تفکر دینی را بطور جدی نقد کرد و شرایط بهتری را برای اتحاد وسیع علیه جمهوری اسلامی فراهم کرد. رنگ و لعاب مذهبی زدن به مبارزات کارگری و صلوات فرستادنها و کوتاه آمدنهای سیاسی به اتحاد کارگران خدمت نمیکند بلکه تاثیرات فلج کننده بر آنان دارد. مسکوت گذاشتن کمونیسم و سانسور کمونیستها در محافل مبارزاتی کارگری همان چیزی است که دشمنان بومی و خارجی طبقه کارگر می خواهند.

هیچ مبارزهای را نمی توان بدون وحدت توده ها و متشکل کردن آنان به پیروزی رساند. این را شما طی سالها مبارزهی حق طلبانه با پوست و گوشت خود احساس کردهاید. زمانی که با هم متحد میشوید، نقشه میریزید و نقشه هایتان را ماهرانه به اجرا میگذارید و به پیروزیهای حتی کوچک دست مییابید، سرشار از امید و جسارت برای ادامه و گسترش مبارزه میشوید. هر جا دشمن را وادار به عقب نشینی کرده، ترفند و حیله اش رادَرهَم شکستهاید و به بخشی از مطالبات خود دست یافتهاید، بیش از پیش اهمیت سازماندهی و تشکل مستقل را دریافتهاید. اما زمانی که صحبت از برانداختن رژیم و مقابله با توطئهها و مداخلات و تجاوزات امپریالیستی، و تحقق جامعهای عاری از ستم و استثمار نیاز به وحدت و تشکیلاتی کیفیتاًمتفاوت است. نیاز به برنامه و استراتژی و تاکتیکهای مبارزاتی درازمدتتر است. نیاز به تعیین و تشخیص راهها و شیوههای مبارزاتی و تقسیم کارهایی است که امکانِ عبور از مسیرِ پیچیدهی انقلاب را فراهم کند. نیاز به یک مرکزِ رهبری کنندهی سیاسی،  تشکیلاتی به نام حزب کمونیست است که بر شناختِ علمی از مسائل ریز و درشتِ انقلاب و  تجزیه و تحلیل مراحل مبارزاتی متکی باشد.  

هم اکنون چنین مرکزی در قالب حزب ما موجود است. هر چند این حزب، کوچک است اما مُصمَم است که با تکیه به مردم، وظایف بزرگ بردوش گیرد و تلاش کند مُشکلِ رهبری انقلاب را حل کند. حزبِ ما نه تنها متکی بر دستآوردهایِ موجِ اولِ انقلابهای پرولتریِ جهان است بلکه تلاش دارد با جمعبندی نقادانه از دو تجربهی بزرگِ انقلاب سوسیالیستی در چین و شوروی و شکست آنها و جمعبَستِ علمی از تجارب انقلابی در ایران، قفل انقلاب ایران را بگشاید و راه را برای شکلگیریِ رهبریِ همه جانبه و قدرتمند کمونیستی باز کند.  

همانطور که تجربه خیزشهای اخیر در کشورهای عربی نشان میدهد سئوال این است که آیا یک بار دیگر، مردمی که برای تغییر جامعه جان بر کف به پا خاسته اند، گوشت دم توپ و سرباز پیادهی جناح های مختلف طبقهی حاکم و مرتجعینِ شناختهشده و قدرتهایِ بزرگ خواهند شد یا برای منافعِ بنیادین خود خواهند جنگید؟ پاسخ ما اینست: همه چیز وابسته به آن است که در راس مبارزات مردم چه طبقهای، چه برنامهی سیاسی و کدام نیروی پیشاهنگ قرار میگیرد و آن را هدایت می کند. از این رو تقویت این حزب و گسترش نفوذ آن در جامعه وظیفه همه کسانی است که دل درگرو پیروزی طبقه کارگر در ایران دارند.

حزب کمونیست ایران (مارکسیست  لنینیست  مائوئیست)

اول ماه مه ۱۳۹۰