بررسی سیر تحول خط مشی اتحادیه‏ کمونیست‏های ایران درمورد جنبش‏ زنان

به اشتراک گذاشتن
زمان مطالعه: ۱۵ دقیقه

از نشریه حقیقت شماره ۵۹ فروردین ۱۳۹۱

متن زیر نسخه‏ کامل‏تر و ویرایش شدۀ سخنرانیِ مریم جزایری در اتاق پالتاکی سی ‏امین سالگرد سربداران – ۱۱ مارس ۲۰۱۲ است. گزارش این جلسه را در همین شماره حقیقت بخوانید.

بحث امشب بررسی سیر تحولات  فکری و پراتیک اتحادیه کمونیست‏های ایران از آغاز (از زمان سازمان انقلابیون کمونیست/م.ل.) تا به امروز (حزب کمونیست ایران/م.ل.م.) در مورد ستم جنسیتی است.

بحث من دو بخش است. در بخش اول به نظرات و پراتیک سازمان اتحادیه کمونیست‏ها در خارج از کشور نگاهی می ‏کنم.

اتحادیه کمونیست‏ها  در آن زمان خط پیشروئی در مورد مسئله زنان داشت به این معنی که مبارزه‏ی طبقاتی را جدا از مبارزه علیه ستم بر زن نمی‏دید. اتحادیه این  خط را در سیاست‏های خود نشان می‏داد و آن را زندگی می‏کرد. سازمان انقلابیون کمونیست (م.ل.) که در سال ۱۹۷۶ در اتحاد با گروه «پویا» اتحادیه کمونیست‏های ایران را تشکیل داد، زنان برجسته‏ای داشت که نه فقط در سازماندهی بلکه در نظریه‏پردازی دست کمی از مردان نداشتند. در “کنفدراسیونِ دانشجویان ایرانی در آمریکا” و بعدها “کنفدراسیون دانشجویان ایرانی برای احیاء سازمان واحد دانشجوئی” (به اختصار «کنفدراسیون احیاء») هزاران زن و مرد جوان با این افکار تعلیم یافتند. سیاست این بود که در هر جا که یک زن و مرد است باید روی زنان و تبدیل آنان به کادرهای جنبش دانشجوئی و جنبش کمونیستی و انقلابی تمرکز کرد. با تعمیم نقش سنتی زن به درون جنبش دانشجوئی مانند وظایف آشپزی و تایپ مقابله می شد. با تقسیم کارهای ستم گرانه میان زن و شوهرهای سازمان که مثلا زن نان آور خانه بشود و شوهر فعال سیاسی تمام وقت و زنان تحت تاثیر شوهران‏شان و در دنباله‏روی از آنان مواضع سیاسی بگیرند مقابله می‏شد. زنان  به موضع‏گیری آگاهانه و مستقلانه تشویق می‏شدند و به طور کلی با خانه دار شدن زنان مخالفت می شد. در جنبش دانشجوئی در مورد تاریخ مبارزات زنان ایران و روز جهانی زن صحبت می شد و کنفرانس داده می‏شد. از طریق پوسترهای تبلیغاتی، سرود و نمایشنامه نقش رهائی‏بخش زنان به هنر کشیده می‏شد. در مورد تشکیل خانواده، سیاست “هر چه دیرتر بهتر” تبلیغ می‏شد. در سمینارها و کنفرانس‏ها نظریه دادن و نظریه پردازی توسط زنان مهم بود و البته این‏ها با مبارزه علیه مردان و خود-کم بینی زنان همراه بود.

این خط پیشرو تحت تاثیر شرایط  آن زمان جهان بود. مشخصا جنبش ۱۹۶۸ و انقلاب فرهنگی در چین سوسیالیستی که تمام جنبش های دهه ۱۹۶۰ را عمیقا تحت تاثیر قرار داد. سازمان انقلابیون کمونیست/م.ل توسط چند جوان تازه کمونیست شده در آمریکا و مشخصا در منطقه‏ی خلیج کالیفرنیا پایه گذاری شد یعنی جائی که پایه‏های اولیه‏ی جنبش دانشجوئی رادیکال، جنبش انقلابی سیاهان، جنبش فمینیستی و هم‏جنس‏گرایان آمریکا  و بالاخره کمونیست‏های انقلابی آمریکا نیز در آنجا شکل گرفت. اما مهم‏ترین عامل جهانی که بر افکار این افراد و سمت‏گیری‏شان در جنبش کمونیستی تاثیر فوق العاده داشت انقلاب فرهنگی چین سوسیالیستی بود.

در جریان انقلاب فرهنگی چین خط بورژوا دموکراتیک در مورد رهائی زنان به نقد کشیده شد. حتا فیلم هائی که در چند سال اول انقلاب چین ساخته شده بودند و در آن زنان به ارتش سرخ می‏پیوستند دچار تغییر رادیکال شدند. زن قهرمان داستان در نسخه‏ی جدید در نتیجه‏ی جان باختن نامزد یا شوهرش که در ارتش سرخ می‏جنگید به انقلاب نمی پیوندد بلکه به دلیل ستم‏هائی که از طرف فئودال، قبیله و خانواده به او می شود به انقلاب می ‏پیوندد.

 انقلاب فرهنگی، انقلاب در انقلابی بود که ده سال طول کشید. در جریان آن میان دو خط راست و چپ درون حزب کمونیست چین بر سر این که “سوسیالیسم چیست و چگونه آن را بنا ‏کنند” مبارزه ی سیاسی و ایدئولوژیک سختی درگیر بود. مائو و مائوئیست‏ها از آن بیم داشتند که مانند شوروی در چین هم سرمایه داری احیا شود. در جامعه‏ی سوسیالیستی به دلیل آن‏که سوسیالیسم هنوز ماترکِ جامعه‏ی طبقاتی قبلی را با خود حمل می‏کند بورژوازی نوینی مرتبا سربلند می‏کرد و در حزب کمونیست نیز نمایندگان و سخن‏گویان خود را باز می‏یافت. مائو و مائوئیست‏ها یقین داشتند که اگر با اینان مقابله نشود آنان از قدرت حزب و دولت استفاده کرده و جامعه را به عقب برده و سرمایه‏داری را احیاء خواهند کرد و همان خواهد شد که در شوروی شده بود. بورژوازی نوین در واقع توسط خط راست در درون حزب کمونیست نمایندگی می‏شد. نگرش این خط به چالش‏های جامعه‏ی سوسیالیستی و راه‏کارهایش در پاسخ به این چالش‏ها، آن را به خطی  راست بدل می‏کرد. انقلاب فرهنگی در اساس انقلابی برای تسویه ی حساب با درک‏های راست، بورژوا دموکراتیک و ساده‏نگرانه از سوسیالیسم بود تا با تغییر فکر و روشن‏تر شدن افق‏ها یافتن راه حل‏های صحیح برای چالش‏های جامعه‏ی سوسیالیستی و گذار آن به کمونیسم جهانی امکان پذیر شود.

مسئله‏ی جایگاه زن در جامعه یکی از عرصه‏هائی بود که در آن، بورژوازی نوین با استفاده از بقایای روابط ستم گرانه سعی می کرد نظم کهن و سرمایه داری را احیا کند. گرایش راست معتقد بود در جامعه‏ی سوسیالیستی مردان و زنان به برابری کامل دست یافته‏اند و این تمایز حل شده است. مبارزه ی دو خط راست و چپ دراین زمینه در اواسط دهه ی ۱۹۷۰ حاد شد به طوری‏که مقاله‏ای در هشت مارس ۱۹۷۳ در نشریات چین منتشر شد و هشدار داد که استقرار سوسیالیسم به معنای محو ستم بر زن نیست و برای دست یافتن به آن هنوز راه درازی باید پیمود و زنان باید علیه آن شورش کنند. کاری که نیازمند احیای جنبش زنان و سازمان‏های آن بود. در مطبوعات چین، از این نوع هشدارها بسیار زیاد دیده می‏شد مثلا هشدار در مورد جان سختی تفکر کنفوسیوسی در میان مردم که زن را تابع مرد می‏داند. در آن دوره به طور علنی از عقب‏ماندگی‏های روابط اجتماعی در چین صحبت می‏شد و از بیان حقایق شرم‏سار نبودند.

 در واقع انقلاب فرهنگی جنبشی ده‏ساله بود برای افشای جوانب تاریک حزب کمونیست و مقابله با خطر احیای سرمایه‏داری در سوسیالیسم، تقدس زدائی از حزب، دولت سوسیالیستی و انقلابیون با تاکید بر این که آنان نیز فرسوده شده و تن به وضع موجود می‏دهند و نیازمند گسست‏های مجدد و تازه کردن خود هستند. چاره‏ی کاربه طور کلی، تقویت آگاهی، ارتقاء سطح تئوری‏ها و شورش‏گری بود و در مورد زنان به طور خاص،  تاکید بر نقد افکار کهن به خصوص فلسفه‏ی تبعیت زن از مرد و نقش خود زنان در این رهائی بود که شورش علیه مردانِ حزب بخشی گریزناپذیر از آن بود. این جنبه مانند دیگر جوانب تازه و بالنده‏ی سوسیالیسم در چین، بر روی افراد اتحادیه تاثیر گذاشت (رجوع شود به تجربه ی سوسیالیسم بالنده در چین  در کتاب نیمی از آسمان ) و راه را بر اصول و سیاست‏های پیشرو در زمینه‏ی زنان، در درون اتحادیه و در جنبش دانشجوئی ،که بخش مهمی از آن در خارج از کشور تحت رهبری اتحادیه بود، باز کرد. زنان اتحادیه، نقش مهمی در شورش علیه عقب ماندگی‏های نظری و عملی داشتند. در واقع سنت خوب مقابله‏ی زنان علیه عقب ماندگی نظری و عملی در زمینه ی زنان، بخشی از هویت  این جریان شد. شعار انقلاب فرهنگی چین این بود که  «شورش حق است» و طبعا چنین فضائی را تقویت می کرد.

بخش دوم

پس از استقرار  جمهوری اسلامی خط پیشروی اتحادیه  کماکان قدرت خود را حفظ کرده بود و راهنمای عمل اتحادیه در هشت مارس ۱۳۵۷ بود. به ابتکار اتحادیه،جمعیت زنان مبارز تشکیل شد که همراه با زنان مترقی و انقلابی، یکی از مهم‏ترین هشت مارس‏های تاریخ ایران را برگزار کرد. به خصوص آن‏که این روز مصادف شده بود با شورش زنان علیه فرمان حجاب اجباری توسط خمینی. شورشی که ۵ روز دوام آورد. نشریه‏ی زن مبارز  در همان روز با سرمقاله ای جسورانه علیه حکومت تازه، منتشر شد. در کنار زنان، مردان اتحادیه کمونیست‏ها کسانی مانند قاسم صراف زاده، فریبرز لسانی و فرید سریع القلم بر سر چار راه‏ها فریاد می زدند «زن مبارز» و نشریه‏ی جمعیت زنان مبارز را می‏فروختند. جمعیت زنان مبارز در کمک به تداوم شورش ۵ روزه نقش فعالی بازی کرد. یک تور سخنرانی در سراسر کشور( شمال، جنوب و کردستان) برای سخنگوی جمعیت زنان مبارزترتیب داده شد. عنوان سخنرانی این بود: “بدون آزادی زن، جامعه آزاد نیست، پیش به سوی تشکیل سازمان سراسری زنان”. تشکیل “سازمان سراسری زنان” مهم‏ترین برنامه‏ی جمعیت زنان مبارزبود. نشریه‏ی زن مبارز در تهران نوشته، صفحه بندی و چاپ می‏شد و در شهرهای مختلف مانند اهواز، آبادان، مسجد سلیمان، گچساران، تبریز، آمل و مغان و غیره پخش می‏شد. جلسات، با استقبال پرشور زنان و مردان در خوزستان و کردستان مواجه شد و  شور و شوق زاید الوصفی در زنان که رها شده و به عرصه‏ی سیاست پا گذاشته بودند ایجاد کرد.

فعالیت‏های جمعیت زنان مبارز از همان ابتدا با حملاتِ حزب‏الله مواجه‏ شد. اما معضل فقط این نبود. از سوی چپ هم فشار وارد می‏آمد. حتا سخنانی پوچ و حقیرانه برای بی ارزش کردن زنان آگاه و جنبش زنانی که تحت هدایت اینان بود زده می شد مثلا این که زنان اتحادیه شلوار جین می‏پوشند، سیگار آتش میزنند و با مردان خنده و شوخی می‏کنند و بالاخره نتیجه گرفته می‏شد که: این نشانه ی آن است که این جریان (یعنی اتحادیه) کارگری نیست!

کم کم خط  و عمل اتحادیه در زمینه ی زنان نیز دچار دست انداز جدی شد و سیر قهقرائی طی کرد. البته عامل عمده تنها نفوذ و تمایلات “کارگرگرائی” عقب مانده در چپ نبود. باید این عقب‏گرد را بر بستر شرایط پیچیده ی داخلی و جهانی بررسی کرد. که البته در اینجا فرصت این بررسی نیست. به جای این کار می‏خواهم روی مختصات این عقب گرد و خط عقب مانده در زمینه‏ی زنان تمرکز کنم.

با وجود آن که اتحادیه کمونیست‏ها، نقش پیشروئی در شورش ۵ روزه ی زنان بازی کرد اما مانند جنبش چپ در آن  زمان، اهمیت تاریخی رخداد ۵ روزه را نفهمید و از آن نتیجه گیری‏های فکری و عملی درخور نکرد. شورش ۵ روزه‏ی زنان، اولین چالش انقلابی- اجتماعی  دربرابر رژیم دینی تازه استقرار یافته بود،  با قضاوتی روشن و تکان دهنده در مورد این فاجعه: ما انقلاب نکردیم تا به عقب برگردیم!

تاریخ، درستی این قضاوت را ثابت کرد. هیچ جنبش خودجوشِ دیگر، از جنبش کارگری تا خیزش‏های ملی و دهقانی در سراسر ایران، هیچ یک، چنین حکم  همگانی را صادر نکردند. زنان شورشی فقط برای خودشان حرف نمی زدند. جهان‏شمولی فرمان حجاب اجباری را  تیزهوشانه درک کرده و  با قدرت  فریاد زدند. در واقع آغاز انقلاب از آن زمان بود. قبل از آن یک حرکت آشفته‏ی ضد سلطنتی بود. با این حرکت، زنان ناقوس انقلاب اجتماعی را نواختند.

آیا این رخداد، جنبش کمونیستی ما را به خود آورد؟ خیر! بهتر است بگوئیم بیشتر به هراس انداخت یا در بهترین حالت در قبال آن  گیج و آشفته بود چراکه یک قشر اجتماعی دیگر جز کارگرانِ صنعتی، ناقوس انقلاب اجتماعی را به صدا درآورده بودند و این رخداد با الگوی نظری آنان هم خوانی نداشت. در نتیجه جنبش کمونیستی ترجیح داد آن را نشنود. هنوز هم خیلی از مردانِ جنبشِ چپ و هم‏فکرانِ زن‏شان از این روایت  آزرده می شوند. اما این روایت واقعیت دارد.

از همان ابتدا دو الگوی تئوریک نادرست یا ناقص، به هم گره خورد و خط مشی جنبش چپ را در زمینه‏ی زنان شکل داد: یکم، اعتقاد به این‏که مسئله‏ی رهائی زنان یک مسئله‏ی دموکراتیک است و نه یکی از قوای محرکه‏ی انقلاب کمونیستی. دوم، مترادف دیدن جنبش کارگری و جنبش کمونیستی. 

جنبش کمونیستی  در حمایت از این شورش و ممانعت از سرکوب آن  نقش فعالی بر عهده نگرفتدر  حالی که جوهر این شورش بسیار انقلابی‏تر از اعتصابات و جنبش‏های شورائی کارخانجات بود زیرا مستقیما قدرت سیاسی را به چالش کشیده بود و  صاحبان تازه ی قدرت داشتند ازاین طریق حکومت خود را تحکیم می ‏کردند.

گرایش غالب در چپ، دنباله روی از گرایشات فکری و اجتماعی غالب  در میان کارگران بود به صرف این که آنان کارگرند. همین دنباله روی یا اکونومیسم و به قول لنین “به دنبالِ قفای تودها راه رفتن به جای پیشاهنگ آنان بودن” به طرز اسفباری عقب ماندگی چپ را در زمینه ی زنان تقویت کرد.

سال ۱۳۵۷ بعد از سرنگونی رژیم شاه، افراد اتحادیه مانند افراد سازمان‏های چپ دیگر به طور گسترده به کارخانه‏ها رفتند. اینان در میان کارگران، نه  در مورد مسئله ی زن و نه در مورد دین و حکومت دینی به بحث و آگاه‏گری نمی‏پرداختند. دنباله روی از مردم به آهنگ روز در میان تمام چپ  ازجمله اتحادیه تبدیل شده بود. این خطِ دنباله‏روانه در واقع تفکر پراگماتیستی بود به این معنی که اگر چیزی قابل استفاده و مفید باشد باید درست باشد. برای پراگماتیست‏ها اصلا مهم نیست که آدمها با چه روحیه و افقی در مبارزه ای شرکت می‏کنند. در حالی که جمع شدن کارگران به حول افق و برنامه‏‏ی سیاسی انقلابی، موضوع کار جنبش کمونیستی در میان کارگران است.

تحمیل حجاب و اخلاقِ اسلامی از طرف جمهوری اسلامی از همان ابتدا نشانه‏ی آن بود که رژیم هار خواهد بود و حمله به تودهها را شروع خواهد کرد. افکار و حرفهائی از این قبیل که «تودهها حجاب دارند پس حجاب مسئله ی زحمت‏کشان نیست» یا این که «ما هم برای از دست ندادن پیوندمان با توده‏های زحمت‏کش باید مثل آن‏ها بشویم» در چپ و در سازمان ما زیاد بود و نشانهی آن بود که اصلا این واقعیت درک نشده بود که این رژیم برای استقرار و تحکیم خود بر عقب افتاده‏ترین گرایشات میان توده‏های مردم تکیه کرده و آن را تقویت می‏کرد و می‏کند و قانون حجاب اجباری اعلان جنگ نه تنها به کمونیست‏ها و آزادی‏خواهان بلکه به کل مردم است. با این قانون و راه انداختن کارزارهای اخلاق دینی و ضدیت با آزادی و برابری زنان، خمینی پایه‏ی اجتماعی‏اش را تعلیم داده و قوام می‏بخشید. در واقع با قانون حجاب اجباری به پایه ی اجتماعیاش  اعلام می‏کرد که  «زمان حمله و تعرض سر میرسد». کمونیستها میبایست این مسئله را افشا میکردند و پایه‏ی اجتماعی خود را آماده می‏کردند که ما هم حمله خواهیم کرد، این رژیم در بحران است، کودتا خواهد کرد و باید آماده جنگ با آن شویم. ما نیز میبایست در موضع حمله قرار میگرفتیم و موقعیت را از دست نمیدادیم. ساختن قطب کمونیستی و آزادی ‏خواهی در جامعه از همان ابتدا به مسئله زنان و مسئله‏ی دین گره خورد و هر دوی این‏ها باید تبدیل به موضوع فکری و تبلیغ و ترویج در میان کارگران و بقیه‏ی اقشار مردم می شد. اما چنین نشد.

در کمیته‏های کارگری اتحادیه در تهران، حتا کمیته‏ های کارگری متشکل از زنان در کارخانه‏هائی که کارگران عمدتا زن بودند، صحبت از حمله‏ی رژیم به حقوق زنان و حتا معرفی جمعیت زنان مبارزو نشریه‏ی زن مبارزمطرح نبود. در شهرستان‏ها و در خوزستان ماجرا کمی متفاوت‏تر بود.

درکی که از «پیوند با کارگران» موجود بود منجر شد به چادری شدن زنان چپی که به کارخانه‏ها می‏رفتند. آن هم در شرایطی که کارگران زن در کارخانه‏های اطراف تهران اکثرا چادری نبودند. همین درک منجر به ازدواج اجباری دختران چپ شد. می‏گویم اجباری به دلیل این که سازمان‏های شان رهنمود داده بودند که برای زندگی یا رفت و آمد در محلات کارگری، خانواده تشکیل دهند. بعد از ازدواج پروژه ی بچه داری و خانه داری پیش آمد تا فعالینِ کارگری بیشتر شبیه کارگران بشوند و این گونه بتوانند با کارگران کار سیاسی کنند. پیوند با کارگران در واقع پیوند با عقب افتادگی‏های اجتماعی و فکری جامعه بود که در میان کارگران نفوذ زیادی داشت. سکوت در مقابل موعظه‏های دینی و آئین‏های دینی در کارخانه ها و سکوت در مقابل برده کردن زنان، تبدیل به رفتار غالب در میان فعالین چپ در کارخانه‏ها شد.

جمعیت زنان مبارز هم برای «کارگری» کردن خود، بسیاری از فعالین جمعیت را به کارخانه‏ها و بسیاری دیگر را برای کار به محلات کارگرنشین، گودها و حاشیه ها فرستاد. نشریه‏ی زن مبارزبه جای پی گرفتن شعار «ما انقلاب نکردیم تا به عقب برگردیم» بر تعداد کلماتی مانند کارگر و زحمت کش اضافه می‏کرد. سازمان های چپ هر آنجا که می‏خواستند از مسئله‏ی زنان حرفی بزنند از دست‏مزد کمتری که زنان کارگر نسبت به مردان کارگر می‏گرفتند و جان فشانی‏های زنان در راه مبارزات کارگری حرف می زدند و کاری به ستم ویژه‏ای که به زنان می‏شود، موضع‏گیری علیه آن، تبدیل این معضل اجتماعی به برنامه‏ی مبارزاتی علیه رژیم و غیره نداشتند.

جمعیت زنان مبارز در هشت مارس سال ۵۸ نیز برنامه داشت. برنامه‏ای چند روزه در نقاط مختلف تهران و ایران. یکی از این برنامه‏ها اختصاص داشت به نمایش فیلم هنگ سرخ زنان که در دوره‏ی «انقلاب فرهنگی» در چین سوسیالیستی ساخته شده بود و دیگری فیلم نمک زمین. فیلم هنگ سرخ زناناز طرف گمرگ جمهوری اسلامی توقیف شد. اما این  دو فیلم در زمینه ی زنان کاملا با هم تفاوت داشتند. درنمک زمین همسران کارگران معدن در حمایت از شوهران خود به مبارزه می پیوندند و در هنگ سرخ قهرمان داستان به خاطر شورش علیه ستمی که به خودِ زن می‏شود به ارتش سرخ می ‏پیوندد.

عقب گرد خط اتحادیه‏ی کمونیست‏ها در زمینه‏ی زنان به معنای سازش با نظم موجود، به خصوص با افکار مسلط در جامعه بود. به چالش نکشیدن نظم موجود با خود، کورچشمی در دیدن پیشروترین قشر اجتماعی را به وجود آورد.

اجازه بدهید در این جا  قسمتی از خاطرات آذر درخشان را که اخیرا برایم تعریف کرده است، نقل کنم:

« بهار ۵۸ خط غالب در اتحادیه، پیوند با طبقه ی کارگر و پرولتریزه کردن اعضا و طبق «چه باید کرد؟» لنین بردن آگاهی به درون طبقه‏ی کارگر بود. در نتیجه  در تهران، اکثرا به کارخانه‏ها رفتیم و کارگر شدیم، کارخانه های جاده ی کرج، جاده ساوه، آرامگاه استارلایت و دارو پخش و داروسازی‏هائی مانند میس این، فایزر، اسکوئیر و تولیدارو و کارخانه‏های دیگر مانند قرقره‏ی زیبا، کفش ملی، کاترپیلار، دوپال، پارس متال وغیره. زنانِ بیشتر سازمان‏های چپ دیگر هم بودند مثل پیکار، رزمندگان، فدائیان اقلیت واکثریت، رنجبران. توده ای‏ها هم بودند و حواس‏شان بود که تولید نخوابد.

«سیاست کلی اعلام شده‏ی اتحادیه این بود که وظیفه، بردن آگاهی سوسیالیستی به میان کارگران است.  کتابی هم که مرتب در حوزه‏های کارگری خوانده می‏شد «چه باید کرد؟» بود. اما این آگاهی سوسیالیستی خلاصه شده بود به حرف زدن در مورد ارزش اضافه و بسیج برای اعتصاب با هدف بالا بردن حقوق ودرست کرد شوراهای کارگری! و البته رقابت در میان جریان‏های چپ برای عضو‏گیری از میان کارگران هم وجود داشت. طنز این بود که چپِ به اصطلاح کارگری ما، از جمله بخشِ کارگری اتحادیه کمونیست‏ها آن زمان می‏خواست با احترام به ارزش‏های ضد زن به کارگران آگاهی سوسیالیستی بدهد. زنان و مردان چپ اول باید شبیه کارگران می‏شدند و این شبیه شدن بیش از همه در تن دادن به افکار کهن در مورد زنان و پوشش زنان و روابط خانوادگی ترجمه می‏شد یعنی درست جائی که جمهوری اسلامی  شالوده‏ی خود را بنا می‏کرد. در محلات کارگری هم، خانواده‏ی کارگری تشکیل دادند و مثل توده‏ها شدند. در اتاق ها مردان می‏خوردند و بحث می‏کردند و کنارِ فشاری آب، زنان چپ ظرف و لباس می‏شستند چراکه می‏خواستند جلب توجه نکنند و مثل توده ها بشوند تا توده ها حرف شان را بشنوند. زنان خانه دار و چادری شدند و مردان سبیل تاب می‏دادند و تسبیح می‏چرخاندند. مردانِ چپ راضی بودند از این که زنان شان کم کم بی سواد و عقب مانده می‏شدند و چالش نمی‏کردند و زنان راضی بودند که به خاطر طبقه‏ی کارگر نقش زن فرمانبر دانا را بازی می‏کنند. هیچ درکی از این مسئله  نبود که آگاهی سوسیالیستی دادن در عمل یعنی چیز متفاوتی بودن، عمل کردن به روابط نوین اجتماعی یعنی  چیزی که توده‏ها با آن برخورد نداشتند. زنان چپ در ابتدا با روسری و کم کم با حجاب به کارخانه می‏رفتند در حالی که  زنان کارگر، چادری نبودند. آنها رخت کن داشتند و بعد از کار شیک و تمیز و مرتب از کارخانه بیرون می‏آمدند. زمان زیادی گذشت تا مقامات کارخانه‏ها توانستند روسری و چادر و جوراب کلفت را به کارگران زن تحمیل کنند آن هم نه به سادگی! مرتب میان آنان و زنان کارگر مشاجره بود. تا این که برای کنترل پوشش کارگران زن، حراست گذاشتند. در واقع آنقدر که زنان اقشار دیگر علیه حجاب و فشارهای اجتماعی اعتراض کردند، زنان چپ  نکردند. فکر می‏کنید این بحث که “مگر چیه یک تیکه پارچه است دیگه” یا این که “این مسئله ی زنان خرده بورژوا است” از کجا آمد؟ چپی ها به آن دامن زدند. اکثر کمیته‏های کارگری اتحادیه نه تنها زنان کارگر را به مراسم هشت مارس ۵۸ نیاوردند بلکه خودشان هم نیامدند. چون در فعالیت‏های سیاسی انقلابی جمعیت زنان ارزش کمی داشت. به همین دلیل اکثر رفقای زن گرایش داشتند که از آن سازمان بیرون بیایند و وارد بخش کارگری شوند. فقط مسئله زنان نبود که تبدیل به مشغله ی کارگران نمی‏شد. هیچ یک از مسائل مهم دیگر مانند حمله به کردستان و ترکمن صحرا و بستن دانشگاه‏ها را تبدیل به مشغله‏ی کارگران نمی کردیم. کارگر را در مدار روابط درون کارخانه نگاه می‏داشتیم و این را سوسیالیسم معنی می‏کردیم. درک این بود که کارگر ذاتا سوسیالیست است و نیازی ندارد که آگاهانه خلاف جریان روابط ارتجاعی و افکار ارتجاعی حاکم حرکت کند، فقط باید به این ذات آگاه شود. در حالی که کار سوسیالیستی این است که کارگر را برای منافع عمومی بسیج کنی. جایگاه خودش را در آن توضیح دهی و بر این مبنا نشان دهی که رسالت تاریخی و اجتماعی‏اش به عنوان طبقه‏ی کارگر چیست. این خط کارگریستی هنوز بر چپ ایران غالب است. کارگر را به خودی خود سمبل انقلاب و سوسیالیسم می‏داند. کارگر نیازی به عوض شدن ندارد چون ذاتا سوسیالیست  است، فقط باید به این ذات پی ببرد. این چپ شدیدا گرایش به پنهان کردن تمام عقب ماندگی‏های اجتماعی کارگران به خصوص در زمینه‏ی زنان دارد. چقدر رایج است این حرف و فکر که: “عیب ندارد! کارگر است خسته است! زیر فشار است! و غیره و در فردای سوسیالیسم دیگر نه زنش را می زند و نه به زنان ستم می کند.» (پایان خاطرات آذر)

این عقب گرد در خط و عمل اتحادیه در زمینه‏ی ستم جنسیتی  همراه شد با غلبه‏ی خط راست در اتحادیه در مورد حاکمیت و دادن لقب ضد امپریالیست به آن و ضرورت احترام گذاشتن به این جنبه‏ی به اصطلاح ضد امپریالیستی  حکومت. این دو (یکی درک اکونومیستی از پیوند با طبقه ی کارگر و دیگری ضد امپریالیستی دیدن خصلت جمهوری اسلامی) یکدیگر را تقویت می ‏کردند.

گسست اتحادیه از خط راست، این کابوس ترسناک را پایان بخشید و هوای تازه‏ای به حیات سازمان داد. این گسست خطی بسیار مهم بود و اتحادیه را از رهبری تا پایه ها به دو بخش تقسیم کرد. اکثریت سازمان با خط چپ سمت گیری کردند با این همه  اقلیت سازمان نیز، اقلیت قابل توجهی بود. این گسست خطی قبل از هر چیز در زمینه‏ی ارزیابی از ماهیت حاکمیت و لزوم سرنگونی آن بود. بیان عملی این خط طرح قیام سربداران شد که از سوی رهبری پیش گذاشته شد. در این شکاف و مبارزه ی خطی، زنان اتحادیه در هر دو طرف نقش فعالی داشتند. زنانی که در زندگی شخصی و فعالیت سیاسی تن به روابط مردسالارانه نداده بودند حتا در مواردی که خط سربداران را قبول نداشتند با خط راست و جناح راست مرزبندی کردند و برای موفقیت طرح سربداران از هیچ چیز فروگذاری نکردند.  تدارک قیام بدون نیروی زنان در تشکیلات سراسری اتحادیه تقریبا ناممکن بود. در درون سربداران نیز زنانی چون فرح خرم نژاد و سوسن امیری با به پشت جبهه راندن زنان مقابله می‏کردند.در شورای سوم اتحادیه در سال ۵۹ زنی حضور نداشت ولی در شورای چهارم که در تابستان سال ۶۲ پس از شکست قیام آمل و ترمیم اولیه‏ی ضربات امنیتی سال ۶۱  تشکیل شد تعداد زیادی از رفقای زن شرکت داشتند. رفقای زن سازمان که استوار برجای مانده بودند نقش مهمی در بازسازی سیاسی و تشکیلاتی اتحادیه پس از ضربات ایفا کردند.

شکست قیام و ضربات امنیتی، اتحادیه را تا آستانه‏ی نابودی برد اما بازسازی آن واقعه‏ی مهمی در تاریخ جنبش کمونیستی ایران است زیرا همراه بود با بازبینی بسیاری از جوانب تئوریک و عملی جنبش کمونیستی ایران و جهان. از جمله بازبینی در زمینه‏ی نگرش به ستم جنسیتی و جایگاه آن در تولید وبازتولید نظام طبقاتی و مشخصا در کارکرد نظام سرمایه داری و جایگاه تعیین کننده ی آن در انقلاب اجتماعی. در میانه‏ی دهه‏ی ۱۳۶۰ به موازات بازبینی خط کلی، اتحادیه ی کمونیست‏های ایران (سر بداران) به بازبینی سیر قهقرائی خط اتحادیه در زمینه‏ی زنان پرداخت. جزوه ی پرولتاریای آگاه و مسئله ی زن که در سال ۱۳۶۶ منتشر شد فشرده‏ی این بازبینی در زمینه ی زنان بود و پیشروترین نظریه را در جنبش کمونیستی ایران نمایندگی می‏کرد. در حیطه ی عمل، بازتاب آن کمک به تشکیل سازمان زنان هشت مارس (ایران و افغانستان) به عنوان سازمانی فراحزبی با وظیفه ی سازمان دادن جنبش رادیکال زنان در ایران بود. این پراتیک به عمیق‏تر شدن خط حزب ما کمک کرد و نیروی زنان را در حزب موثرتر کرد.

 حزب ما از بازبینی سیر قهقرائی تئوری و پراتیک گذشته فراتر رفت و به جمع بندی از دستاوردها و نقصان‏های تئوریک و پراتیک جنبش کمونیستی بین المللی از زمان مارکس تا مائو و تا به امروز پرداخت. حاصل آن سنتزِ نگرشی کیفیتا نوین در این زمینه است. (رجوع کنید به کتاب‏ کمونیسم و مساله زنان- جهت‏گیری‏های نوین و همچنین جنبش کمونیستی و مساله زن- تجربه‏ها و نقدها از امید بهرنگ.)

نتیجه گیری

آن چه شکل ستم بر زن را گرفته در واقع زنجیری است به پای بشریت. تا زمانی که جامعه‏ی انسانی بر پایه‏ی تولید و مبادله‏ی کالائی می‏چرخد تمایز و سلسله مراتب وجود خواهد داشت که یکی از آن‏ها، تمایز و سلسله مراتب میان زن و مرد است. برای حفظ این تمایز و سلسله مراتب است که زن در زبان، فرهنگ، ادبیات و مذهب تحقیر می‏شود و میان مردان خرید و فروش می‏شود. بیشترین ترانه‏ها در وصف عشق میان زن و مرد است اما رابطه‏ی میان زن و مرد در میان همه‏ی لایه‏ها و طبقات جامعه عموما خصمانه است. شمار زنانی که قربانی خشونت مردان می‏شوند بیش از زنانی است که در نتیجه‏ی سرطان و جنگ جان خود را از دست می‏دهند. دو سوم کار جهان را زنان انجام میدهند اما صاحب ده درصد درآمد و یک  درصد مالکیت بر ابزار تولید هستند. این تمایز یکی از مهم‏ترین و تعیین کننده ترین موتورهای انقلاب اجتماعی برای دفن روابط طبقاتی و سلسله مراتبی است.

نکته آخر این است که ما به طور عاجل نیاز به ساختن جنبشی رادیکال از زنان و علیه ستم جنسیتی در سراسر ایران و منطقه‏ی خاورمیانه داریم . مبارزه ی زنان برای حقوق برابر باید در چارچوبی گسترده‏تر و رادیکال‏تر پیش رود وگرنه به سطح افق‏های ناچیز و حقیری سقوط خواهد کرد که انواع جریانات «سبز» و «اصلاح طلب» می ‏خواهند. ما جنبشی نیاز داریم که تابوی “نخواستن قدرت سیاسی و به جای آن مطالبه کردن از قدرت‏های حاکم” را بشکند و اعلام کند که ما خواهان قدرت سیاسی هستیم و برایش می‏جنگیم و می دانیم محتوا، خصلت و هدفش چیست. ما نیازمند جنبش‏های سیاسی‏ای هستیم که افق آن چنین گسترده باشد و رویای رهائی زنان و به طور کل رهائی بشریت از چنگالِ روابط اقتصادی و اجتماعی کنونی را در قالب برنامه‏های سیاسی شفاف ارائه دهد، ترویج کند، به حول آن نیروی زنان را سازمان‏دهی کند و در نهایت به تحقق برساند. به دلایل گوناگونِ تاریخی زنان آن نیروی اجتماعی هستند که حداقل در خاورمیانه توسط تلاطمات اجتماعی به مرکز صحنه‏ی سیاست رانده شده‏اند و می‏توانند این پرچم رهائی بخش را بلند کنند. زنان و مردان کمونیست باید بر این واقعیت چنگ بیندازند و آن را رها نکنند. همه باید چشمان‏ خود را بر این واقعیت باز کنند که آن چه شکل ستم بر زن را گرفته در واقع زنجیری است بر پای کل بشریت که باید پاره شود.