قیام آمل و اتحادیه کمونیستها: تاریخ نگاری جمهوری اسلامی
مریم جزایری
از نشریه حقیقت شماره ۶۱ آذر ۱۳۹۱
نوشته ی زیر بررسی کتابی در باره ی قیام آمل (۵ بهمن ۱۳۶۰) و «اتحادیه ی کمونیستهای ایران»، از انتشارات «مرکز اسناد انقلاب اسلامی» است. این بررسی اول بار در نشریه ی آرش شماره ی ۱۰۸ منتشر شد؛ به تاریخِ تیرماه ۱۳۹۱ (ژوئیه ی ۲۰۱۲)
اسناد اتحادیهی کمونیستهای ایران در واقعهی آمل کتابی است که در پائیز ۱۳۸۶ توسط «مرکز اسناد انقلاب اسلامی» (تهران) به قلم «علی کردی» در ۳۸۸ صفحه منتشر شد. این کتاب سند شماره ۳۸ از «طرح تدوین تاریخ انقلاب اسلامی» است. در مقدمه توضیح میدهد که «مرکز اسناد انقلاب اسلامی بر اساس وظیفهای که دارد، پژوهشی مستند را در بارهی واقعهی آمل و تاریخچهی این اتحادیهی کمونیستی در برنامههای خود قرار داد که حاصل آن، کتاب حاضر است.» (۱)
مرکز اسناد انقلاب اسلامی چیست؟ در میان نهادهای گوناگون جمهوری اسلامی چه جایگاه ی دارد و چه نوع کتابهائی را تولید میکند؟
در دانشنامه آزاد ویکی پدیا و همچنین در خود سایت این موسسه آمده است: «مرکز اسناد انقلاب اسلامی به عنوان مؤسسه پژوهشی تاریخ انقلاب اسلامی ایران و به منظور جمعآوری اسناد و مدارک مربوط به نهضت «روحالله خمینی» جهت انجام تحقیقات مستند تاریخی و سندیت تدوین و نگارش تاریخ انقلاب اسلامی ایران در سال ۱۳۶۰ فعالیت خود را آغاز نمود.»
اهداف این سازمان این گونه بیان شده است: ۱ – بررسی و بازنگری تاریخ سیاسی ایران و انقلاب اسلامی ۲ – گردآوری و نگهداری و ثبت آثار، اسناد و اوراق تاریخی درباره انقلاب اسلامی ۳ – جمعآوری خاطرات شخصیتها و مردم از رویدادهای انقلاب اسلامی ۴ – بررسی و تبیین و تدوین تاریخ انقلاب اسلامی و ریشههای آن.
مرکز، با انتشار بیش از ۸۰۰ جلد کتاب یک بنگاه کلان اقتصادی- فرهنگی جمهوری اسلامی است که هدف اصلی آن تدوین تاریخ معاصر ایران از مشروطه تا امروز است. اهداف اصلی این مرکز بازتولید ایدئولوژی رسمی حاکمیت در مسائل تاریخی است. اما نکته مهم، خاصیت امنیتی و وابستگی شدید آن به وزارت اطلاعات رژیم است. دو نفر از سه عضو هیئت امنای این مرکز (مصطفی پورمحمدی و روحالله حسینیان ) از سران وزارت اطلاعات رژیم و از آمرین و عاملین و دست اندر کاران ترور، اعدام و شکنجه و جنایات در سی سال اخیر هستند و بسیاری از پروژه های تحقیقی این موسسه بر اساس سفارشات وزارت اطلاعات و بر حسب نیازهای بلند مدت و کوتاه مدت رژیم طرح و اجرا میشود. ظاهرا از اوایل دهه ۸۰ خورشیدی بررسی احزاب و سازمانهای کمونیست و اپوزیسیون دهه ۶۰ در دستور کار این موسسه قرار گرفت. اولین اثر در این راستا کتاب سه جلدی درباره «سازمان مجاهدین خلق» بود و کتاب مرتبط با «اتحادیه کمونیستها» دومین اثر از این دست است. از این پروژه تا کنون دو جلد کتاب درباره «سازمان چریکهای فدایی خلق» ( قبل و پس از انقلاب ) و یک جلد درباره «حزب توده» منتشر شده است. از نکات مهم این پروژه، استفاده وسیع از اوراق بازجویی است؛ چه اسنادی که از ساواک شاه باقی مانده است و چه اوراقی که در زندانهای جمهوری اسلامی در جریان بازجویی و شکنجه زندانیان سیاسی تهیه شده است. (۲) علی کردی در مورد منابع کتابش مینویسد : «کتاب حاضر با استفاده از اعترافات اعضای اتحادیه در خلال بازجوئیها، اسناد دادستانی و سایر مدارک تدوین شده است. … مهمترین بخش مستند این مجموعه، جلسه آخرین دفاعیات اعضای اتحادیه با حضور خانواده ی محترم شهدا و آیت الله محمدی گیلانی و شهید بزرگوار اسدالله لاجوردی است.» (ص ۱۴)
چرا مرکز اسناد دست به انتشار چنین کتابی در مورد اتحادیه کمونیستها زده است؟
مقدمه روشن میکند که هدف کتاب تصویرسازی از «متلاشی شدن» اتحادیه کمونیستهای ایران به دست جمهوری اسلامی در قیام آمل در ۵ بهمن ۱۳۶۰ (قیام سربداران) است. (ص ۹)
در راستای این سیاست، از سال ۱۳۶۱ به این سو، جمهوری اسلامی هر ساله در سالروز قیام آمل سمینارها و همایشهائی برای تجزیه و تحلیل از «واقعه آمل» و «تاریخچه ی اتحادیه ی کمونیستها» برگزار و کتابهایی منتشر کرده است. هر ساله بدین مناسبت سران رژیم علیه اتحادیهی کمونیستها سخنرانی کردهاند و نظامیان و امنیتیها خدمات خود را در زمینه ی سرکوب قیام آمل برشمردهاند. سال گذشته خامنهای به این مناسبت برای قافلهای چندهزار نفره از «شهر هزار سنگر آمل» سخنرانی کرد. امسال در سیامین سالگرد قیام آمل در شهر ساری با حضور سید محمد حسینی، وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی دولت احمدی نژاد، از ۴ کتاب درباره این واقعه «رونمائی شد» و وزارت ارشاد شهرستان آمل به دستور وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی تصمیم به تأسیس بنیادی به نام «بنیاد ششم بهمن» گرفت. بنا به گزارش خبرگزاری ایرنا، به مناسبت «سیامین سالگرد ۴۰ شهید حماسه ششم بهمن آمل و ۶۳۹ شهید ترور مازندران» مراسمی با حضور وزیر فرهنگ و ارشاد در دفتر امام جمعه آمل برگزار شد. به گفته احمد سیفیان: «کتابهای رونمائی شده حاصل تحقیق و پژوهش محققان و افراد سیاسی و تاثیر گذاری است که در واقعه ششم بهمن حضور داشتند و در این کتابها به بازگوئی رخداد ششم بهمن سال ۶۰ دلایل شکل گیری و حمله ناجوانمردانه به مردم آمل پرداختند.» (ایرنا- ۶ بهمن ۱۳۹۰- کد خبر ۳۰۷۸۱۲۸۱۹)
همه ی این تلاشها ملهم از وصیتنامه ی روحالله خمینی است که به جانشینانش درمورد خطر اتحادیه ی کمونیستها هشدار داد. وصیتنامه ی خمینی سندی مهم و بیان گر ارزیابی سران رژیم از خطر قیام آمل برای بقای جمهوری اسلامی است. خود نویسنده در پیشگفتار کتاب توضیح میدهد که: «واقعه ۶ بهمن ۱۳۶۰ (منظور همان قیام ۵ بهمن در آمل است م.ج) … یکی از مهمترین رخدادهای سیاسی پس از پیروزی انقلاب اسلامی است …. به رغم توجه محافل سیاسی و علمی به این حادثه ی مهم، هر از گاهی ضروری است تا این رویداد از زوایهای جدید و با نگاهی نو برای نسلهایی که رفته رفته با زمان وقوع آن فاصله میگیرند، تبیین شود …» (ص ۱۱)
ببینیم آقای کردی از طریق « تحقیقات مستند تاریخی» چگونه این هدف را برآورده میکند.
فصول مختلف کتاب و موضوعات هر فصل
کتاب شامل یک مقدمه (با امضای مرکز اسناد انقلاب اسلامی)، پیشگفتار، بخش اول، دوم، سوم و چهارم، کتابنامه و نمایه است. از آنجا که مقدمه و پیشگفتار بیان فشردهی احکام این کتاب (و نظام تبلیغاتی جمهوری اسلامی) در مورد جنبش کمونیستی ایران به ویژه اتحادیه کمونیستها است مکثی نسبتا طولانی بر روی آن ضروری است.
«مرکز اسناد انقلاب اسلامی» در مقدمه مختصات عرصه ی سیاسی و اجتماعی ایرانِ پس از شهریور ۱۳۲۰ را این طور ترسیم میکند که سه گرایش ملی، چپ و مارکسیستی و اسلامی آن را رقم میزدند. میگوید: «سابقهی گرایش چپ و سوسیالیستی در ایران به روزگار مشروطه باز میگردد که توام با تندروی و افراط بود …. تشکیل حزب کمونیست اتحاد جماهیر شوروی به عنوان حزب مادر احزاب چپ سراسر دنیا، به ویژه در دوران جنگ سرد، بر اهمیت و حساسیت موضوع افزود. … ورود چین کمونیست به عرصهی جهانی نیز توجه گروههائی را به خود جلب و انشعاباتی را در گروههای مارکسیستی ایجاد کرد.»
و بالاخره مدعی است که: «تباین ذاتی مرام کمونیستی با هویت اسلامی مردم ایران موجب شد تا دایرهی نفوذ آن از عدهای تحصیل کرده تجاوز نکند. یکی از گروههای کمونیستی، «اتحادیه کمونیستهای ایران» بود که سابقهی تشکیل آن در آمریکا به قبل از انقلاب باز میگردد. اعضای اتحادیهی کمونیستها پس از پیروزی انقلاب اسلامی به ایران بازگشتند و بیآنکه پایگاهی مردمی داشته باشند، خود را قیم و پیشرو مردم شمردند و بر آن شدند تا در مقابل انقلاب اسلامی و نظام جمهوری اسلامی قد علم کنند و با قیام فوری، آن را براندازند».
مقدمه ی کوتاهِ مرکز اسناد مملو از غلطهای تاریخی است. به طور مثال، بر خلاف تاریخ نگاری این مرکز، حزب کمونیست اتحاد جماهیر شوروی به «عنوان حزب مادر احزاب چپ سراسر دنیا» تشکیل نشد. این حزب پیش از انقلاب اکتبرِ ۱۹۱۷ با برنامه ی سرنگونی رژیم تزار و انقلاب سوسیالیستی در روسیه تشکیل شد. با پیروزی اولین انقلاب سوسیالیستی در جهان، شوروی سوسیالیستی به مشعل رهائی بخش کارگران و ستمدیدگان دنیا تبدیل شد. تولد این دولت سوسیالیستی صحنه ی سیاسی جهان را دگرگون کرد. تحولات و صفبندیهای سیاسی-طبقاتی در ایران نیز به طور گریزناپذیر از آن متاثر شدند. از جمله اینکه نیروهای اسلامگرا و استعمار انگلیس و وابستگان آن در ایران به یکدیگر نزدیکتر شدند. پیش از آن استعمار انگلیس از پان اسلامیسم برای مقابله با ملیگرائی استفاده میکرد اما با رخداد انقلاب سوسیالیستی اتحاد میان استعمار انگلیس و پان اسلامیسم محکمتر از پیش شد.
اطلاعات مرکز اسناد در مورد انشعاب در گروه های مارکسیستی با «ورود چین کمونیست به عرصهی جهانی» نیز غلط است. انشعاب در جنبش بینالمللی کمونیستی از اواسط دهه ی ۱۹۵۰ آغاز شد با منسوخ اعلام شدن روش انقلابی برای تغییر، توسط رهبران شوروی و آغاز احیای سرمایه داری در آن کشور. چین سوسیالیستی به رهبری مائوتسه دون با این «رویزیونیسم» مقابله کرد. این انشعاب جهانی منجر به تولد «جنبش نوین کمونیستی» در ایران شد و شکلگیری جریان اتحادیه کمونیستهای ایران نیز یکی از ثمرات آن بود. سازمان انقلابیون کمونیست (مارکسیست- لنینیست) در سال ۱۳۴۹ توسط دانشجویان کمونیستی چون سیامک زعیم در شهر «برکلی» آمریکا که مرکز جنبشهای انقلابی دانشجوئی، جنبش حقوق مدنی سیاهان، جنبش ضد جنگ ویتنام، جنبش زنان و غیره بود، تشکیل شد. این سازمان در سال ۱۳۵۵ در اتحاد با گروه پویا به رهبری حسین ریاحی اتحادیه کمونیستها را بنیان گذاشت و در سال ۱۳۵۷ و ۱۳۵۸ محافل کمونیستی دیگری نیز به آن پیوستند.
حکم مرکز اسناد در مورد «تباین ذاتی مرام کمونیستی با هویت اسلامی مردم ایران» (تاکید از من است) به یک معنا درست است زیرا هویتهای نو همواره در تباین با هویتهای کهنه متولد میشوند و تاریخ ترقی و پیشروی اجتماعی جوامع با تغییر هویتها همراه است.اما تاریخ نگاری مرکز اسناد در مورد اینکه « دایرهی نفوذ آن از عدهای تحصیل کرده تجاوز» نکرد کاملا غلط است. در دورههائی از تاریخ معاصر ایران، مانند سالهای ۱۳۲۰ تا ۱۳۳۲ و حتا تا سالهای پس از آن، «دایرهی نفوذ» مرام کمونیستی و سوسیالیستی نه تنها «از عدهای تحصیل کرده تجاوز» کرد بلکه به سراسر ایران حتا تا روستاها رسوخ کرد. کمونیسم در شرایطی چنین اقبالی یافت که کمونیستها همواره زیر سرکوب دولتها بودند. لاف و گزاف در جائی که تاریخ واقعی تحولات سیاسی ایران به زور سرنیزه سانسور شده است آسان است. اتحادیه کمونیستها با وجود نوپا، جوان و در تبعید بودن در فاصله کوتاهی پس از بازگشت رهبران و کادرهایش از تبعید (در سال ۱۳۵۷) تبدیل به یکی از سازمانهای کمونیستی سراسری ایران شد. در حالی که در همان دوره روح الله خمینی با پشتوانه ی رسانههای تبلیغاتی غرب و مقّرش در «نوفل لوشاتو»ی فرانسه تبدیل به «امام خمینی» شد و در نهایت با نظر مساعد کشورهای غربی (در کنفرانس گوادلپ) جای شاه را گرفت.
بخش اول
عنوان بخش اول کتاب «اتحادیهی کمونیستها از ابتدا تا انقلاب اسلامی» است که به فصلهای مختلف تقسیم میشود. تاریخنگاری مغشوش و اطلاعات غلط در این بخش نیز ادامه دارد. به طور مثال در فصل اول با عنوان «اتحادیه کمونیستها و خط مشی چریکی» میگوید: «پس از شکست اتحادیه در واقعه ی آمل، خط مشی چریکی از نظر اتحادیه مغایر با موازین و اصول مارکسیسم-لنینیسم شناخته شده و به عنوان راه اصلی یا عمومی انقلاب ترک شد.»(ص۱۷) در حالیکه مرزبندی اتحادیه با «مشی چریکی» به اوایل دهه ی ۱۳۵۰ بر میگردد. اولین و مهمترین سند مدون مربوط به این مرزبندی نوشتهای است به نام مارکسیست- لنینیستها و مشی چریکی به قلم سیامک زعیم که در دوران تأسیس سازمان انقلابیون کمونیست (م.ل) نگاشته شد. سند مهم بعدی «سخنی با پویندگان راه انقلاب» نوشتهی حسین ریاحی است که در سال ۱۳۵۵ منتشر شد؛ در آستانهی اتحاد گروه پویا و سازمان انقلابیون کمونیست (م.ل).
کاملا واضح است که نویسنده هیچ درکی از مباحث جنبش چپ در مورد «مشی چریکی» ندارد. او هر گونه مبارزه مسلحانهی علیه دولتها را جزو مشی چریکی میگذارد و مدعی است که: «… بسیاری از حرکتهای چریکی، حتی با داشتن کانونهای چریکی شهری و روستائی، در طول تاریخ جنبش کمونیستی جهانی نتوانسته بودند تودهها را با خود همراه سازند و به موفقیتهای لازم دست یابند.» (ص ۲۰)معلوم نیست وی از کدام تاریخ صحبت میکند! انقلاب کوبا، جنگهای چریکی بزرگ در چین و ویتنام و بسیاری از کشورهای آمریکای لاتین، آسیا و آفریقا را به حساب کدام تاریخ میگذارد؟ و عددی مانند ده ها و صدها میلیون نفر را جزو «همراهی توده ها» حساب میکند یا خیر؟
نویسنده میخواهد ثابت کند که عملیات سربداران حرکتی جدا از تودهها و بیگانه با آنها بود. اما اگر سربداران و مردم این چنین بیگانه از یکدیگر بودند چرا پس از شکست قیام سربداران زندانهای آمل به قتلگاه جوانان انقلابی و پیشرو بدل شد؟ مخوفترین دادستانها و حاکمان شرعِ کشور به آمل روان شدند تا از مردم آمل انتقام بگیرند؟ کوچکترین جرم سیاسی، از هر گروه مخالف حکم اعدام گرفت؟ لازم به یادآوری است که آمل و محمودآباد به نسبت جمعیت خود جزء شهرهائی بودند که بالاترین رقم اعدامی را داشتند. بیش از ۱۲۰۰ تن در این منطقه اعدام شدند. در این منطقه، جمهوری اسلامی حتا تا سال ۱۳۶۵ مشغول شکار مخالفین خود بود. (پرنده نوپرواز، نبرد شهر، ص۱۳۹).
نویسنده در تلاش برای آسیب شناسی مارکسیستها میگوید مارکسیستها جمهوری اسلامی را نیز مانند رژیم شاه «دیکتاتوری» ارزیابی کردند «در حالی که قادر نبودند هیچگونه سنخیتی بین رژیم شاه و نظام مردمی جمهوری اسلامی بیابند» و «در مورد برخورد با هر دو رژیم به یک نتیجه رسیدند.» نویسنده این مشی را انحرافی قلمداد میکند زیرا به زعم وی «مردمی»بودن نظام جمهوری اسلامی با رأی بیش از ۹۸ درصد مردم به رفراندوم «جمهوری اسلامی آری یا نه» به اثبات رسیده بود. بگذریم از اینکه رقم ۹۸ درصد به شدت ساختگی است زیرا مردم کردستان که حداقل ده درصد جمعیت ایران را تشکیل میدهند رفراندوم را تحریم کردند. باید به نویسنده ی «تاریخ دان» گوش زد کنیم که رضاخان میرپنج نیز با رأی «مردم» تبدیل به رضا شاه شد و در آن زمان نیز شعار «من رضا، تو رضا، ملت ایران رضا» مانند «حزب فقط حزب الله، رهبر فقط روح الله» گوشها را کر میکرد. رژیم خمینی نیز مانند رضا شاه برای تحکیم قدرت خود در سراسر ایران خون به پا کرد. هنوز یک ماه از به قدرت رسیدنِ رژیم خمینی نگذشته بود که به سرکوب زنان مشغول شد. در سال ۱۳۵۸ به کردستان و ترکمن صحرا لشگرکشی کرد. جوانان خلق عرب خوزستان را به جوخههای آتش سپرد. دست به کار حمله به شوراهای کارگری و اتحادیههای دهقانی شد. دانشگاهها را سرکوب کرده و درهایش را بست و …
در فصل دوم از بخش اول که دارای عنوان «کنفدراسیون و اعضای اتحادیه کمونیستها» است (ص ۲۵) از آثار تالیفی پژوهشگران غیر امنیتی و غیر رژیمی نیز استفاده شده است و میتوان گفت اطلاعات برگرفته از «تاریخ احزاب سیاسی در ایران» (عزت الله نوذری، انتشارات نوید)، کنفدراسیون (افشین متین، انتشارات شیرازه) و کنفدراسیون جهانی (حمید شوکت، انتشارات عطائی) کمابیش درست بوده یا دست کم دارای ارزش پژوهشی هستند.
نویسنده در تلاش برای تعریف «خاستگاه طبقاتی» اعضای کنفدراسیون مینویسد : «دانشجویان ایرانی اعزامی، غالبا متعلق به طبقات متوسط به بالای جامعه و یا طبقات مرفه بودند. … اکثرا متولدین تهران و ساکن در مناطق شمالی شهر بودند. … هیچکدام … خاستگاه کارگری و یا دهقانی نداشتند. در چنین شرایطی، آنها وقتی که به ایران برگشتند قصد راه انداختن جنبش پرولتری و دهقانی داشتند که ابدا، حتا برای لحظهای آن را تجربه نکرده بودند.» (ص ۲۷)
تاریخ نگاری شگفتانگیزی است! حتا با رجوع به «اسناد دادستانی» در مورد زندانیان سیاسی اتحادیه کمونیستها میتوان به تصویر دیگری دست یافت. اولا، در عصر ما شکل گیری احزاب سیاسی وابسته به طبقات اجتماعی مختلف بر عهده روشنفکران بوده است که با این یا آن طبقه اجتماعی سمت گیری کردهاند. این روشنفکران عموما از میان طبقات تحصیل کرده برخاستهاند و تحصیلات در جامعه طبقاتی کمابیش در انحصار طبقات میانه به بالاست. اما این واقعیت گریزناپذیر مانع از آن نبوده است که احزاب سیاسی چپ در میان پایگاه اجتماعی خود صاحب نفوذ و پایه شوند. روشنفکرانی چون فریبرز لسانی، نسرین جزایری، هادی افتخاری، فرید سریع القلم، هاشم مازندرانی و صدها تن دیگر، تحصیل کردگان دانشگاههای آمریکا بودند اما کمونیست شدند و جان خود را در راه رهائی بشریت از ستم و استثمار طبقاتی گذاشتند. ثانیا، و مشخصتر، درصد بزرگی از اعضای کنفدراسیون در آمریکا فرزندان کارگران نفت خوزستان بودند و زمانی که به ایران بازگشتند، با کار و کوشش خستگیناپذیر تشکیلات اتحادیه را در شهرهای مهم خوزستان، در میان کارگران و دیگر اقشار مردم به وجود آوردند به طوری که نشریات اتحادیه کمونیستها در هر کوی و برزن در دسترس بود. رفقای کمونیست دانائی چون کاک صلاح شمس برهان و پیروت محمدی با وجود آن که از خانوادهای فئودالی بودند، محبوب دهقانان فقیر و بیزمین در کردستان بودند و درصد بالائی از اعضای تشکیلات پیشمرگههای زحمتکشان (شاخه نظامی اتحادیه کمونیستها در کردستان) از روستائیان فقیر آن خطه بودند. این امر در مورد همه سازمانهای چپ ایران صادق است. به طور مثال، عده ای از روشنفکران چپ در کردستان هنگامی که پس از سالها کار مخفی در شهر و روستا، در سال ۱۳۵۸ تشکیلات «کومله» را اعلام کردند به سرعت پایه ی وسیعی در میان کارگران و دهقانان به دست آوردند، در حالی که احزاب اسلامی متحدِ روح الله خمینی به شدت منفور مردم آن خطه بودند. محمد فرهادی (محمد رالا) از کادرهای اتحادیه کمونیستها، روشنفکر کمونیست تحصیل کرده که خود از ایل قشقائی برخاسته و از مسئولین کنفدراسیون احیاء بود محبوبیت زیادی در میان مردم منطقه خود داشت که مرکز اسناد انقلاب اسلامیها و نویسندگان و دست اندر کاران نوشتن این کتاب در خواب هم نمیتوانند ببینند. همچنین منصور قماشی که نماینده کارگران در شورای کارخانه چوکا بود؛ یا علی چارمحالی کائیدی که نماینده سندیکای پروژهای آبادان بود و غیره. تعدادی از رفقا از اقشار مرفه جامعه برخاسته بودند و تعدادی از اقشار کارگر و دهقان. شمار زیادی از آنان زن بودند. همه متحدانه برای یک افق، ایدئولوژی و برنامه سیاسی مبارزه میکردند و این افق و هدف آن چنان رهائیبخش و قدرتمند بود که میتوانست این طیف وسیع را متحد کند. خمینی و دیگر بنیادگرایان اسلامی همواره تلاش کردهاند تا «روشنفکر» و «تحصیل کرده» بودن کادرها و رهبران جنبش کمونیستی را به عنوان خصیصهای «منفی» بنمایانند سیاستی که با عوام فریبیشان سازگار است و نیز به دلیل آن است که بهترین، صادقترین، خوش فکرترین روشنفکران ایران اغلب مترقی بودن را مترادف با چپ و کمونیست بودن دانسته و در سطوح مختلف بدان گرایش یافته اند. خط حمله ی دیگر نویسنده این است که کمونیستها کوچک بودند، در انقلاب شرکت نداشتند، با جامعه پیوند نداشتند در حالی که روحانیت شیعه و اسلام گرایان نفوذ زیادی در میان مردم داشتند و … واضح است که خمینی درصد قابل توجهی از تودههای مردم را به دنبال خود کشید. کمونیستها خوب میدانند که نفوذ ایدئولوژی طبقات ارتجاعی در میان توده های کارگر و دهقان و حتا روشنفکران از معضلات به پیروزی رساندن یک انقلاب واقعی است. اما باید بپرسیم: اگر کمونیستها آن طور که نویسنده میگوید، بیپایه بودند، اگر قیامشان امکان برانگیختن تودههای مردم برای سرنگونی جمهوری اسلامی را نداشت، پس جمهوری اسلامی از چه ترسید که اسرای جنگی و زندانیان سیاسی کمونیست را موج موج به قتل رساند؟
نویسنده، کنفدراسیون را متهم میکند که به نیروهای مذهبی «میدان نمیداد» و «در نتیجه جوانان به سمت ایدئولوژیهای ناسیونالیستی و کمونیستی تمایل پیدا میکردند و آنگاه این ضعف به حساب ایدئولوژی اسلامی گذاشته میشد.»
اولا، این اتهام با حکم صادره در مورد «تباین ذاتی مرام کمونیستی با هویت اسلامی مردم ایران» کاملا در تضاد است. ثانیا، علت عمده ی به حاشیه رانده شدن نیروهای سیاسی اسلامی در کنفدراسیون ارتجاعی بودن برنامه ی اجتماعیشان و آگاهی دانشجویان به این واقعیت بود که اسلامگرایان از مشروطه به این سو در کنار ارتجاع بومی و امپریالیسم خارجی بودهاند.(۳)
«برگ برنده» دیگر نویسنده آن است که اتحادیه کمونیستها خارج کشوری بود. قصد نویسنده از برجسته کردن این نکته جستجوی ریشههای اتحادیه و مکانیابی شکل گیری اولیه آن نیست. بلکه به عنوان تحقیر و تنزل مقام از آن استفاده میکند و در عالم تاریخنگاری جمهوری اسلامی فراموش میکند که امام راحلش از خارج به داخل آمده و بر تخت قدرت نشست. مهمتر از آن، کاملا به این واقعیت بیاعتناست که تاریخ مهاجرت ایرانیان به خارج از کشور با تاریخ سرکوب سیاسی در داخل کشور عجین بوده است؛ از زمان مشروطه تا کنون. افزون بر این، مبارزینِ در تبعید همواره نقش مهمی در سازماندهی مبارزه علیه استبداد داشتهاند. برای همین است که تبلیغاتچیهای جمهوری اسلامی (از جمله نویسنده این کتاب) سعی میکنند تبعید سیاسی را تبدیل به یک ضد ارزش کنند و به مقصود برسند. اما این، آب در هاون کوبیدن است. در سالهای حکومت محمدرضا شاه، «کنفدراسیون محصلین و دانشجویان ایرانی» که در زمان خود شاید بزرگترین جنبش دانشجوئی انقلابی در جهان بود بستر این سازماندهی سیاسی را تشکیل میداد. کنفدراسیون نقشی عظیم در افشای رژیم شاه و آگاهی دادن به روشنفکران ایران داشت. دانشجویانی را که قرار بود در غرب تحصیل کنند و به تحکیم نظام شاهنشاهی بپردازند، پایگاه ایدئولوژیک و سیاسی و عملی قدرت های غربی در ایران باشند تبدیل کرد به انقلابیونی مانند افراد اتحادیه کمونیستها.
گفتنی است که اگر در دوران رژیم شاه سفر دانشجوئی به خارج کشور حجم عمده خارجه نشینی را تشکیل میداد در دوران جمهوری اسلامی «فرار» از سرکوب سیاسی، زندان و شکنجه، محدودیتهای اجتماعی و فضای خفقان سیاسی، به یک کلام تبعید سیاسی، حجم اصلی مهاجرت به خارج از کشور را تشکیل داده است.
بخش دوم: اتحادیه کمونیستها بعد از انقلاب اسلامی
در این بخش کتاب به موضوعات گوناگونی چون شوراهای اتحادیه کمونیستها (که حکم کنگرهها را داشت) پرداخته است. موضوعات این بخش مقدمه چینی هستند برای رسیدن به «قیام آمل» که برای این کتاب و به طور کلی برای جمهوری اسلامی ماجرای اصلی است.
شرح «شوراهای اتحادیه کمونیستها» نیز طبق روال کلی کتاب با دید امنیتی نگاشته شده است به این معنا که وزن اصلی مطلب را اسامی شرکتکنندگان در شوراها، در حبس، آزاد بودن یا متوفی (به زعم نویسنده «معدوم») شدن هر یک تشکیل میدهد. گفتنی است که به شرکت صلاح الدین شمس برهان در شورای سوم اتحادیه در بهار ۱۳۵۹ و کشته شدن وی پس از آن شورا نیز اشاره شده است بدون این که در مورد این کمونیست برجسته و مشهور جنبش کردستان و ترور وی که از وقایع سیاسی تکان دهنده جنبش کردستان بود توضیحی یا تحلیلی داده شود. (۴)
بحثها و جدالهای نظری و سیاسی که همواره شاخص کنگرهها و شوراهای احزاب و سازمانهای سیاسی است در این «تاریخنگاری» جائی ندارد یا به طور حاشیهای، از همگسیخته و غلط به آنها اشاره شده است. کتاب فاقد هر گونه سند در مورد محتوای سیاسی-تاریخی انشعابات درون اتحادیه است. در حالی که پویشِ درونی یک سازمان یا حزب سیاسی با مشاجرات بزرگ سیاسی و ایدئولوژیک و نتایج آنها رقم میخورد؛ به خصوص اگر آن حزب سیاسی قصد سرنگونی دولت کهنه و زیر و رو کردن نظام اقتصادی-اجتماعی موجود را کرده باشد. به همین دلیل در اتحادیه کمونیستها جدائیهای بزرگ و قابل اعتنا با اختلاف نظر بر سر خط سیاسی و ایدئولوژیک و راه انقلاب رقم میخورد. بزرگترین جدائی زمان مورد بررسی کتاب جدائی بر سر ضرورت دست زدن به مبارزه مسلحانه برای سرنگونی جمهوری اسلامی بود. (۵)
اتحادیه کمونیستها در مورد کلیه مشاجرات سیاسی و ایدئولوژیک مهم دارای اسناد مدون بوده است انتشارات بیرونی (نشریه کمونیست و نشریه حقیقت و جزوات اتحادیه) و همچنین انتشارات درونی. دست کم بخشی از این اسناد در بایگانی نهادهای امنیتی جمهوری اسلامی موجودند. اما نویسنده لزومی نمیبیند به آنها رجوع کند. لازم به تذکر است که اسناد درونی اتحادیه کمونیستها صرفا به مباحث سیاسی، ایدئولوژیک و فلسفی درونی و جمعبندی از پراتیکها اختصاص داشته و فاقد ارزش «اطلاعاتی» بودهاند. شاید به این دلیل نویسنده اعتنائی به آنها نکرده است. اما به نظر میرسد «تاریخ»نویسان جمهوری اسلامی از رجوع به این اسناد به شدت پرهیز میکنند زیرا این اسناد دارای عمق و درک بالای سیاسی بوده و نشان میدهند که انشعابات درون اتحادیه خصلتی پویا و تغییر دهنده داشتهاند. در یک سازمان یا حزب کمونیستی انقلابی اختلاف نظرهای سیاسی بزرگ، در نهایت، حول یک موضوع فشرده میشوند: این که انقلاب واقعی چیست، راه آن کدام است، چگونه میتوان جامعه و جهان را از شر وجود نظامهای ارتجاعی پاک کرد.(۶)
در مورد مباحث درون شورای چهارم (تابستان سال ۱۳۶۲) باز هم به اشارهای آبکی بر میخوریم با استفاده از پروندههای بازجوئی. در حالی که با دستگیری تعدادی از شرکت کنندگان در شورای چهارم، هنگام بازگشت آنان از کردستان به تهران، بخشی از اسناد مربوط به این شورا به دست دستگاه امنیتی رژیم افتاد. اما «سند» برای «تاریخ نویس» ما همان اوراق بازجوئی و افاضات دادستان و شکنجه گران است.
زیرعنوان بعدی «شرکت در جبهه های جنگ» است. این نیز مقدمهچینی برای رسیدن به قیام آمل است. در این جا هم اثری از اسناد تحلیلی اتحادیه کمونیستها در مورد جنگ ایران و عراق و روی کرد اتحادیه نسبت به این جنگ نیست. در حالی که شمارههای مختلف نشریه حقیقت در سال ۱۳۵۹ به طور روشن ارزیابی اتحادیه از چرائی و ماهیت این جنگ و سیاست اتحادیه در قِبالِ آن را منتشر کرده بود و در سالهای متعاقب آن، به خصوص از سال ۱۳۶۳ به بعد، نشریه حقیقت (دوره سوم) نقد اتحادیه کمونیستها به تحلیلهای اشتباه و خط «راست» مبنی بر لزوم شرکت کمونیستها در جنگ ایران و عراق را مدون کرده است.(در اینترنت رجوع کنید به آرشیو اسناد اپوزیسیون ایران، بخش حزب کمونیست ایران (م.ل.م) بخش اتحادیه کمونیستهای ایران) با این وجود نویسنده برای مستند کردن تحلیلهای خود به «اقاریر» زندانیان سیاسی اتحادیه متوسل میشود.(صص۴۸-۴۹) نویسنده میخواهد ثابت کند که سلاحهای استفاده شده در قیام آمل توسط سربداران، از جبهههای جنگ ایران و عراق در جنوب کشور جمع آوری (یا به قول وی «سرقت») شده بودند. اما برای اثبات این امر نیازی به اوراق بازجوئی زندانیان اتحادیه کمونیستها نیست. کتاب پرنده نوپرواز ماجرای این «سرقت» و حتا چگونگی انتقال این سلاحها به تهران و سپس جنگلهای شمال را شرح داده است کاری که به نوبه خود یک عملیات نظامی موفقیت آمیز بود و اتحادیه کمونیستها به دلیل داشتن پایگاه مردمی در جنوب کشور از عهده این کار بر آمد. نویسنده با استفاده از «اعترافات» زندانیان سیاسی اتحادیه کمونیستها میخواهد ثابت کند که اتحادیه کمونیستها «فرصت طلبانه» میخواست از درگیری قوای نظامی جمهوری اسلامی در جبهههای جنگ جنوب و کردستان برای سرنگونی آن استفاده کند. (ص ۵۰ نقل از پرونده حسین تاجمیر ریاحی). در این زمینه نیز نویسنده «غیب» نگفته است، زیرا هر نیروی انقلابی جدی قبل از آغاز مبارزه مسلحانه باید از نقاط ضعف دشمن تحلیل کند و پراکنده و پاره پاره بودن قوای نظامی دشمن عامل مهمی در موفقیتِ یک جنگ انقلابی است. بخش مهمی از تفکر انقلابی و دغدغه ی این جریان از زمان سازمان انقلابیون کمونیست (م.ل) تا به امروز (حزب کمونیست ایران- م.ل.م) یافتن «راه انقلاب» پیروزمند مبارزه مسلحانه انقلابی پیروزمند در ایران بوده است. پلمیکهای این جریان با «مشی چریکی» نیز از این منظر بوده و تئوریهای نظامی مائوتسه دون مبنی بر این که چگونه یک نیروی کوچک انقلابی میتواند قوای نظامی برتر دشمن را شکست دهد مبانی تفکر نظامی اتحادیه را تشکیل میداد. اتحادیه کمونیستها در امتداد سنت لنین و مائوتسه دون همواره بر ضرورت تأمین اسلحه و مهمات جنگهای انقلابی از طریق مصادره ی زرادخانه ی دشمنان تاکید میکرد. اتحادیه کمونیستها حتا در دوره کوتاهی که به غلط جنبه «ضد امپریالیستی» برای جمهوری اسلامی قائل بود این واقعیت را از نظر دور نمیداشت که دیر یا زود جنگ سراسری با جمهوری اسلامی فرا خواهد رسید. اتحادیه کمونیستها از فردای به قدرت رسیدن جمهوری اسلامی، در کردستان تشکیلات نظامی انقلابی خود را سازمان داده بود. زیربنای نظری این روش آن است که کمونیستهای انقلابی انحصار دولتها بر سلاح و اعمال قهر نظامی را موجه و مشروع نمیدانند و معتقدند که زایش دولت و جامعه ی نوین سوسیالیستی تنها با شکست دادن دولت کهنه که نیروهای مسلح قلب آن را تشکیل میدهند میسر است. کمی تحقیق در مورد مبانی فکری اتحادیه کمونیستها آقای علی کردی را از بهت زدگی نجات میداد. (۷)
نویسنده بالاخره به «قیام آمل» میرسد. هرچند مدعی است که این قیام را «مستند» کرده است اما باید بگویم که رژیم و نهادهای رسمیاش تا کنون فقط یک فقره تولید نسبتا مستند در مورد قیام آمل داشته اند: ساعت ۱۰ شب ۱۵ اسفند سال ۱۳۶۰، یعنی به فاصله ۴۰ روز پس از قیام ۵ بهمن ۱۳۶۰ فیلم کوتاهی از شبکه اول «صدا و سیمای جمهوری اسلامی» پخش شد. در این فیلم نظامیان سپاه و بسیج به قصد اثبات اینکه قیام آمل «کار کفار» بود به خواندن اطلاعیهها و بیانیههای اتحادیه کمونیستها پرداختند. فیلمبردار با خانوادههای بسیجیان و پاسداران کشته شده که لعن و نفرین بر کمونیستها میفرستند مصاحبه کرد و یکی از سربداران اسیر ،محل استقرار کمپهای سربداران را به فیلمبردار نشان داد. اما جالبترین قسمت فیلم مصاحبه با مردم منطقه در مورد آشنائی و کنشهایشان با سربداران بود که اکثرا با دید و احساسی «مثبت» حرف میزدند. نمایش این مستند جز یک بار و آن هم با سانسور بخش آخر تکرار نشد. با سندی که در همین کتاب باز چاپ شده است علت را در مییابیم: در صفحه ۳۵۰ نامهای از منطقه ۸ اطلاعات/ ستاد مرکز در مورد جلوگیری از پخش دوباره فیلم هشدار داده شده است. آقای علی کردی در کتاب «اسناد» خود هیچ اشارهای به این سند نمیکند.
در این بخش از کتاب، نویسنده با استفاده از پروندههای بازجوئی زندانیان سیاسی برخی اطلاعات مانند محل استقرار کمپهای مختلف سربداران در جنگل را ارائه کرده است. در این زمینه نیز اطلاعات کاملتر و دقیقتر را در کتاب پرنده نوپرواز که سه سال قبل از کتاب علی کردی انتشار یافته است میتوان یافت. با این وجود وی ترجیح داده است که از «اقاریر» زندانیان سیاسی استفاده کند. گویا ترک عادت موجب مرض است! گفتنی است که منابع مورد استفاده ی نویسنده در این بخش از کتاب، به جز پروندههای بازجوئی زندانیان سیاسی، نشریه «پیام انقلاب» ارگان سپاه پاسداران نیز هست و برای شرح جغرافیای طبیعی آمل به آثار تالیفی سازمان جغرافیائی و کارتوگرافی (گیتا شناسی) رجوع کرده است.
زیرعنوان «درگیری های قبل از حمله به آمل» کاملا اختصاص دارد به این که چگونه سپاه و بسیج با وجود «نوپائی» رشادتها به خرج دادند و «ضد انقلاب را در هم شکستند.» نویسنده به قصد حماسه سازی از قوای نظامی جمهوری اسلامی چند و چون درگیریهای نظامی ۱۸ آبان و ۲۲ آبان (۱۳۶۰) را تحریف میکند. طرح ۱۸ آبانِ سربداران حمله برنامهریزی شدهای بود برای تسخیر نظامی آمل و اجرای قیام . این طرح به دلیل وقوع یک درگیری ناخواسته و قبل از موقع، توسط پیروت محمدی (کاک اسماعیل) متوقف شد. اما بخشهائی از طرح مانند بستن جاده هراز و پخش وسیع اطلاعیههای سربداران با موفقیت اجرا شد که با شور و شوق بسیار مردم مواجه شد. طرح ۲۲ آبان طرح محاصره و سرکوب قوای نظامی جمهوری اسلامی بود که به قوای سربداران در جنگل حمله کردند اما این حمله که نام عملیاتی آن «چکش و سندان» بود، کاملا توسط سربداران درهم شکسته شد و به قول کاک اسماعیل «چکش و سندانشان حلبی از آب در آمد». (برای شرح عملیات رجوع کنید به کتاب پرونده نوپرواز) اما علی کردی مینویسد : «اتحادیه کمونیستها پس از شکست در جریان ۱۸ آبان و فرار از صحنه درگیری ۲۲ آبان دست به عملیات روانی زد و برای اینکه روحیه نیروهای خود را حفظ کند آمار شهدای سپاه و ارتش را بیش از آمار واقعی اعلام کرد.» (ص ۶۷) گفتنی است که روش نهادهای رسمی جمهوری اسلامی در اعلام آمار کشتههایشان به این شکل است: « ۴۰ شهید ۶ بهمن و ۶۳۹ شهید ترور مازندران» (ایرنا، ۶ بهمن، سفر وزیر ارشاد به آمل)
زیر عنوان «تسخیر شهر آمل (واقعه ۶ بهمن)» به حماسهسرائی در مورد «مقاومت مردم آمل در مقابل سربداران» اختصاص دارد. در این بخش هیچ سخنی از انتقال زمینی و هوائی قوای نظامی جمهوری اسلامی از اقصی نقاط کشور (حتا از ارومیه) به آمل برای جنگ با سربداران نیست. زیرا نویسنده باید این بخش را طوری بنویسد که در انطباق با خط تبلیغی امام راحلش در مورد قیام آمل باشد که گفت: «دیدید مردم آمل چه به روز شما آوردند!». از کمکهای کمیته مرکزی حزب توده و رهبری سازمان فدائیان (اکثریت) به «سرکوب قیام آمل» نیز حرفی در میان نیست. (۸)
زیرعنوان بعدی این بخش «دستگیریها» است که باز هم به قصد لاف زنی در مورد «شکست ناپذیری» جمهوری اسلامی و «شکست پذیری» سربداران نگاشته شده است .
در فصل آخر این بخش («ارتباط با کشورهای خارجی») نویسنده قصد دارد «کفر و الحاد و خیانت» اتحادیه کمونیستها را چهار میخه کند اما ناخواسته حکمی دیگر علیه نظام خود صادر میکند. وی با صراحت اعلام میکند که «در مورد اقدام اتحادیه کمونیستها سند و مدرکی دال بر تحریک یک کشور خارجی وجود ندارد» ولی تأکید میکند خمینی گفته است این ها وابسته به خارجیاند.(ص ۷۶)
البته که در مورد اتحادیه کمونیستها چنین سند و مدرکی نمیتوان یافت اما در مورد خمینی و حواریون وی سند و مدرک فراوان است! حرف ژنرال هویزر آمریکائی در کتاب «ماموریت در تهران» با این مضمون که ما «شاه را بردیم و خمینی را آوردیم» دارای عنصری از واقعیت است و گفته ی معروف هنری کسینجر که «ملاها کاری بر خلاف منافع ما انجام نداده اند» صرفا نظری شخصی نیست بلکه دال بر روابط ریشه داری است که تاریخا امپریالیستها با نیروهای اسلامگرا در صحنه سیاست خاورمیانه و ایران داشته اند.
اما قیام آمل که جمهوری اسلامی این چنین از آن کینه به دل دارد چه بود؟ در شهریور ۱۳۶۰ نیروهای نظامی اتحادیه کمونیستهای ایران زیر نام «سربداران» به قصد آغاز مبارزه مسلحانه برای سرنگونی جمهوری اسلامی در جنگل-های شمال مستقر شدند. طرح نظامی اولیه آن بود که این مبارزه مسلحانه با عملیات نظامی بزرگ و ناگهانی در شهر آمل آغاز شود، تبدیل به یک قیام تودهای شده و به شهرهای اطراف و در نهایت به تهران گسترش یابد. رژیم خیلی زود به حضور سربداران در جنگلهای اطراف آمل پی برد و سرکوب آن تبدیل به مهمترین دغدغهاش شد. جمهوری اسلامی با قصد تمرکز بر سرکوب داخلی و مقابله با انقلابیون از حدت جنگ در جبهههای جنوب کاست و شگفت آنکه صدام حسین نیز همراهی کرد. اما سربداران تصمیم به اجرای قیام آمل را عوض نکردند. نه سرمای زمستان و نه آغاز عصر یخبندان ضد انقلاب خمینی، هیچ یک مانعی در برابر انجام این نبرد نشد. روز چهارم بهمن برای آغاز قیام انتخاب شد. روز اول بهمن ۱۳۶۰ سربداران راهپیمائی به سوی آمل را شروع کردند و غروب روز چهارم بهمن ماه ۱۳۶۰، رهسپار شهر شدند. رفقا پس از چهار روز با گذر از مناطق صعب العبور برفی و رودخانههای خروشان در کمال بی خبری نیروهای امنیتی و نظامی جمهوری اسلامی در نقاط کلیدی شهر آمل موضع گرفتند تا جنگ را آغاز کنند: ساعت ۲۳ به تاریخ ۵ بهمن ۱۳۶۰. انتقال نیروها به شهر یک عملیات نظامی بسیار ماهرانه بود و فقط با سرسختی صد جوان انقلابی ممکن شد؛ جوانانی که می دانستند دو راه بیش تر در پیشِ روی نیست: «یا سر ما به دار آویخته خواهد شد و یا آنکه ما سر جنایتکاران حاکم و دشمنان دغلکار خلق را به دار خواهیم آویخت.» (بیانیه سربداران، آبان ۱۳۶۰) هنگامی که در ۶ بهمن آفتاب طلوع کرد مردم شهر با سربداران کُرد، فارس، ترک، عرب، لُر از سراسر ایران مواجه شدند. قلب همه از شادی میتپید. عوامل جمهوری اسلامی از ترس پنهان شدند. دختر و پسر به دور رزمندگان سربدار حلقه زده و طلب پیوستن و اسلحه میکردند. ادعاهای خمینی در روزهای پس از شکست قیام آمل، در مورد «شهر هزار سنگر آمل» یاوهای بیش نبود. اتحادیه کمونیستهای ایران در شرایطی قیام آمل را سازماندهی کرد که نبرد تعیین کنندهای میان انقلاب و ضد انقلاب جریان داشت. ارتجاع تازه به قدرت رسیده اسلامی میرفت تا شکست قطعی بر اردوی انقلاب وارد آورد. درست زمانی که انقلاب به فداکاری و از خودگذشتگی بی دریغ نیاز داشت، اتحادیه کمونیستهای ایران تمام توان خود را به کار گرفت تا به سهم خود مانع از پیروزی قطعی ارتجاع شود.
عملی کردن این وظیفه در آن دوران آسان نبود. به ویژه آنکه اتحادیه کمونیستها نیروی کوچکی بود. ولی در مقابل این واقعیت سر فرود نیاورد و تاکید کرد که «نیروی کوچک میتواند وظیفهای بزرگ بر دوش گیرد.» نمیتوان بر مبنای کمیت خود ضرورتهای سیاسی زمانه را نادیده انگاشت. یک نیروی کوچک میتواند با پاسخگوئی فعال به وظایف پیشاروی انقلاب، تجارب ارزندهای از شکست و پیروزی را برای نبردهای آتی طبقه کارگر انباشته کرده و به یک نیروی اجتماعی بدل شود؛ هر چه بهتر و صحیحتر چنین کند به عامل مهمتری در تکامل صحنه سیاسی تبدیل میشود.
سربدران خیابان به خیابان، کوی به کوی، خانه به خانه جنگیدند. هرچند سرانجام در برابر سیل قوای دشمن که از گوشه و کنار کشور به آمل سرازیر شدند تاب نیاورده و شکستی تلخ را تجربه کردند اما پرچم انقلاب و کمونیسم را برافراشته نگاه داشتند. پس از سی سال هنوز جمهوری اسلامی بر روی حقایق و واقعیتهای آن خاک میریزد با این قصد که برای همیشه دفنش کند.
اتحادیه کمونیستها زاده ی جنبش کمونیستی ایران و جهان بوده است. اتحادیه کمونیستها مانند دیگر جریانهای جنبش کمونیستی نوین ایران در دهه ۱۳۵۰ (۱۹۶۰میلادی) در واکنش به غیر انقلابی شدن حزب توده ایران و احیای سرمایهداری در اولین کشور سوسیالیستی (شوروی) به وجود آمد و فراز و نشیبهای فکری و عملی زیادی را از سر گذراند. اما حتا در مقاطعی چون فاصله سال ۵۸-۵۹ که مبهوتِ رضامندی موقتِ تودههای مردم شده بود و با آن حرکت میکرد، نگاه رو به جلو داشت. به همین دلیل توانست از دیدگاههای اصلاحطلبانه و دنبالهروانه رایج در آنزمان که اتحادیه نیز به شدت آغشته به آن شده بود، گسست کند و مسیر اصلی خود را بازیابد. قیام آمل فصل مهمی از زندگی اتحادیه کمونیستها است اما این فصل نیز نطفه در همان زایش اولیه و ضرورت وجودی اتحادیه به مثابه نیرویی کمونیستی و انقلابی داشت. رهبران اصلی این قیام رفقایی چون سیامک زعیم و حسین ریاحی از نسل مبارزی بودند که تجربه مبارزات ۴۲- ۱۳۳۹ را پشت سر گذاشته و نقش فعالی در جنبش دانشجوئی دهه چهل شمسی در داخل و خارج از کشور و تولد جنبش نوین کمونیستی ایفا کردند. آنان تحت تاثیر افکار انقلابی مائوتسه دون سازمان کمونیستی را بنا نهادند که نقش فعالی در تربیت و پرورش یک نسل از کمونیستهای ایران ایفا کرد به ویژه در چارچوب جنبش دانشجویی خارج از کشور و کنفدراسیون. بسیاری از فرماندهان و مسئولین سربداران از رهبران و فعالین جنبشهای تودهای دانشجوئی و دانش آموزی، کارگری و دهقانی و جنبش کردستان و خلق عرب بودند. رفقا غلامعباس درخشان (مراد)، پیروت محمدی (کاک اسماعیل)، رسول محمدی (کاک محمد)، حسن امیری و شکرالله احمدی از سازماندهندگان اتحادیه های دهقانی در کردستان بوده و نقش فعالی در سازماندهی مبارزه مسلحانه انقلابی در کردستان داشتند. زنان انقلابی همچون سوسن امیری جزء اولین زنان مسلح در کردستان بودند. رفقایی چون فریدون خرم روز، بهناد گوگوشویلی، احمد سینا و مجبتی سلیمانی از سازماندهندگان برجسته مبارزات دانشجوئی و دانش آموزی بودند. رفقا اکبر اصفهان، حجت محمدی، بهنام رودگرمی، البرزجاوری شهنی، منصور قماشی (از رهبران شوراهای کارگری گیلان) و علی چهار محالی (از بنیانگذاران و رهبران سندیکای پروژهای آبادان) نقش فعالی در جنبش کارگری داشتند. (۹)
مبارزه مسلحانه سربداران توانست در مدت زمانی کوتاه علیرغم محدود بودن قوایش، قلب بسیاری از توده های انقلابی را فتح کند و از پایه تودهای نسبتا گستردهای برخودار شود. اما شکست قیام آمل مانع از آن شد که به این پایه تودهای به طور همه جانبهای اتکا شود. عوامل مختلفی در شکست این قیام دخیل بودند. کتاب پرنده نوپرواز در کمال شجاعت و صداقت به علل این شکست میپردازد. اگر بخواهیم طرازبندی عمیقا علمی این کتاب را به طور مختصر بیان کنم این است که سربداران با شرایط عینی نامساعدی روبرو بود اما خطاها نیز نقش مهمی در این شکست داشتند به ویژه آن که رهبری سیاسی قیام خصلت درازمدت جنگ انقلابی را نادیده گرفت و قوای سربداران قبل از آنکه به توان کافی دست یابد در جایی که تمرکز قوا برای دشمن به سهولت ممکن بود با آن درگیر نبردی شد که سرنوشت کلی جنگ را تعیین کرد.
قیام آمل شکست خورد اما اتحادیه کمونیستها را به مثابه یک تفکر و راه تبدیل به سنتی پایدار در صحنه سیاسی ایران کرد. چشم انداز درهم شکستن دولت جمهوری اسلامی با هدف استقرار دولت و جامعهای نوین را گشود و پیامی شد برای جوانان پیشرو کشور که زندگی معنا دار را در تلاش برای تحقق رویای بشریت امروز، کمونیسم، جستجو کنند. چرایی تلاشهای جمهوری اسلامی برای دفن سنت اتحادیه کمونیستهای ایران در همین جا نهفته است. اما به قول یک ضرب المثل روسی: «حقیقت نه در آتش میسوزد و نه در آب غرق میشود.»
بخش سوم و چهارم: پژوهشی مستند!
مرکز اسناد در مقدمه ی کتاب وعده میدهد که این کتاب «پژوهشی مستند» است در بارهی «واقعهی آمل و تاریخچهی این اتحادیهی کمونیستی». قرار است بخش سوم و چهارم دعاوی کتاب را «مستند» کنند. اما سندی در کار نیست و بازهم استناد به اوراق بازجویی زندانیان سیاسی، جلسات دادگاه و کیفرخواست است.
بخش سوم از ص ۷۹ تا 100 با عنوان «مواضع و محاکمه» نقل به معنی درهم برهمی است از پروندهی فرید سریعالقلم، علی کائیدی و حسین تاجمیر ریاحی در مورد مواضع سیاسی اتحادیه: مواضع آن در مورد دیگر سازمانهای چپ، در مورد جنگ کردستان، اشغال سفارت آمریکا، جنگ ایران و عراق، انقلاب فرهنگی خمینی، بنی صدر، مجلس خبرگان و غیره. باز خاطرنشان میکنم که مواضع اتحادیه در باب کلیهی موارد ذکر شده به طور مشروح در نشریهی حقیقت موجود است (در اینترنت رجوع کنید به آرشیو اسناد اپوزیسیون ایران، بخش حزب کمونیست ایران/م.ل.م، بخش اتحادیه کمونیستهای ایران) اما برای «پژوهشگران» مرکز اسناد «سند» همان اوراق بازجوئی اسرای جنگی و زندانیانِ سیاسی تحت شکنجه است.
بخش چهارم کتاب تحت عنوان «اسناد» از ص ۱۰۶ تا ۳۵۱ بیشترین بخش کتاب را به خود اختصاص داده است. از ص ۱۰۶ تا ۳۰۰ بخشهائی از جلسات محاکمهی رهبران و اعضای اتحادیهی کمونیستها است که هجدهم دیماه ۱۳۶۱ در شعبهی اول دادگاه انقلاب اسلامی مرکز با ریاست گیلانی و دادستانی لاجوردی شروع شد. گیلانی قواعد محاکمه را با خواندن سورهی انفال آیهی ۵۳ و ممتحنه آیهی ۱ بیان و محاکمه شوندگان را «کفار» خواند (ص ۱۰۶-۱۰۷) و لاجوردی در مقام دادستان جرائم متهم ردیف اول، حسین تاجمیر ریاحی، را خواند و از گیلانی درخواست «صدور حکم شرعی» کرد.
لاجوردی تصریح کرد که اتهامات مستند به «اقاریر متهم در مراحل بازجوئی بوده، لذا مجرمیت ایشان از نظر دادسرا محرز و مسلم و از محضر ریاست محترم دادگاه عدل اسلام تقاضای صدور رای و اشد مجازات را علیه متهم دارم.» پس از حرفهای لاجوردی حزبالله حاضر در صحنه فریاد سر داد: «سربدار محارب اعدام باید گردد.» (سه بار).
گیلانی تصریح میکند که متن قرائت شده توسط لاجوردی «کیفرخواست عمومی علیه این اتحادیهی الحادی» است. یعنی، اتحادیه کمونیستها به عنوان یک سازمان محاکمه میشد و متهمان یکبار در متن کیفر خواست عمومی محاکمه و محکوم میشدند و یکبار در کیفرخواست خصوصی. پرسش و پاسخهای گیلانی ادامهی بازجوییها و فشار بر متهمان است که «توبه» کنند و برای اثبات «توبه» در مورد «جنایتهای مارکسیستها» حرف بزنند. گیلانی بر جرائم حسین ریاحی افزوده و او را متهم میکند به ایستادن «در مقابل حکومت انبیا یعنی ۱۲۴ هزار پیامبر». لاجوردی متهمان را تهدید به شکنجههای بیشتر کرده و «پیچ توبه اوین» را یادآوری میکند. جلسه دوم با قرائت آیات نخستین سورهی توبه شروع میشود و گیلانی توضیح میدهد که طبق این آیه «قرآن کریم امر صریح میکند که پیشتازان جامعهی کفر باید ریشهکن شوند».
مضحکهی قرون وسطائی «دادگاه اتحادیهی کمونیستها» علاوه بر توسل به احکام قرآنی و «اقاریر» زندانیان، دعوی دیگری نیز علیه متهمان دارد: برخورداری از «رفاه خانوادگی» و درس خواندن در خارجه. در جلسه دوم، گیلانی اجرای این بخش از نمایش را بر عهدهی «نمایندهی خانوادههای محترم شهدای آمل» میگذارد تا وی احساسات انتقامجوئی شخصی لشگریان حزبالله را علیه متهمان به دلیل این که از «خانوادههای مرفه» بودند و در خارجه درس خواندهاند بیان کند. (ص ۱۳۷) در پی سخنان نماینده ی «شهدا»،گیلانی یکی از متهمان به نام سپرغمی را به پرسش و پاسخ فرا میخواند. از وی که آملی است میپرسد پدرت چه کاره بود و جواب میشنود: «راننده اداره بهداشت و پیش از آن کارگر شهرداری.» گیلانی به ناچار افشاگری در مورد وابستگی متهمان به «گاوداران و اربابان» را درز میگیرد. استفاده از معجون جهل و تفرعن سراسر این «دادگاه» را رقم میزند و نمونهای است از سیاستهای به دقت طراحی شده ی جمهوری اسلامی برای نگاه داشتن مردم در باتلاق عقبماندگی فکری و فرهنگی.
بر خلافِ عوامفریبیهای گیلانی و شرکاء، اکثر رهبران و کادرهای اتحادیه کمونیستها فرزندان طبقات سرمایهدار و ملاک نبودند. اما حتا اگر اکثریتشان چنین خاستگاه طبقاتی را داشتند و اکثریت سران جمهوری اسلامی از طبقات پایین جامعه برخاسته بودند باز هم نافی این حقیقت مسلم نیست که اتحادیه کمونیستها (و قیام آمل) آرمان رهائی و منافع اکثریتِ جامعه یعنی کارگران و زحمتکشان شهر و روستا، زنان و ملل تحت ستم ایران را نمایندگی میکرد و برای تحقق آن میجنگید و رژیم جمهوری اسلامی نگهبانِ طبقات سرمایهدار و ملاک، بردگی زنان و انقیاد ملل تحت ستم ایران بوده است و «دادگاه» اتحادیه کمونیستها نیز به منظور دفاع از این منافع برپا شده بود. محک تجربه به قدر کافی این حقیقت را ثابت کرده است. با این وصف، مقایسه ی خاستگاه طبقاتی سران رژیم و عمالش با رهبران و رزمندگان جنبش کمونیستی ایران میتواند موضوعی برای پژوهش اجتماعی باشد و به سوالاتی از این قبیل بپردازد که چرا رفقای برخاسته از خانوادههای سرمایهدار و زمیندار یا رفقایی که در بهترین دانشگاه های غرب تحصیل میکردند ترک طبقه و تحصیل کردند و برای برچیدن نظام ستم و استثمار خطر کرده و سلاح بهدست گرفتند؟ آن هم در شرایطی که میدانستند راه مبارزه سخت ناهموار است. اما در سوی دیگر، آن عده از تحصیلکردههای برخاسته از خانوادههای فقیر یا «پائینِ شهر» که به «امام خمینی» پیوستند امروز در هیئت مدیره ی بنگاههای بزرگِ مالی-تجاری-صنعتی نشستهاند و بیرحمانه فرآیند فقر و بیکاری اکثریت مردم را مدیریت میکنند. چرا بخشی از اقشار فقیر شهری با دیدنِ خمینی عوام فریب که بر تشکچه مینشست از خود بی خود شده، خود و فرزندانشان را «تقدیم» او و «انقلاب اسلامی» میکردند اما در سوی دیگر، کارگرانِ تهران با اشتیاق به سخنرانیهای فریبرز لسانی در دانشگاه تهران میشتافتند، میادین شهر مهاباد مملو از مردمی میشد که با اشتیاق و دقت گوش به سخنرانی صلاح شمس برهان میسپردند؟ این پدیده ی متناقض اجتماعی را چگونه باید فهمید؟ نقش آگاهی انقلابی (که فقط میتواند آگاهی ماتریالیستی از جامعه و جهان باشد) در تعیینِ سمتگیری طبقاتی روشنفکران طبقات «مرفه» چیست و نقش دین و خرافه در وارونه نشان دادن واقعیات جهان هستی و جامعه به طبقات تحت ستم و استثمار کدام است؟ چرا دامن زدن به حس نفرت از روشنفکران از شگردهای خمینی و جانشینانش بوده است؟
این «دادگاه» برای رعب انداختن در دل مردم و جرأت دادن به پایههای نادانِ جان بر کف و کف بر دهانِ جمهوری اسلامی نیز بود. در جایی از بازجوییها لاجوردی به مخمصه میافتد زیرا فروهر فرجاد «اقرار» میکند که روز ۲۲ آبان جمع وسیعی از پاسداران و ارتشیان پس از سوار شدن بر کامیون ارتشی با گلولهی آر.پی.چی یکی از سربداران سوختند و در پی این واقعه تعدادی از مجروحین با بی سیم از مرکزِ تدارکات تقاضای کمک کردند اما پاسخ شنیدند که «ما اجازه نداریم تا بیش از دو کیلومتری محل درگیری نزدیک شویم. … خودتان فکری کنید.» (ص ۲۷۹). واکنش لاجوردی به این «اقرار» جالب است. وی فروهر فرجاد را متهم به سوءنیت در نقل حادثه کرده و میگوید حرفهایش برای ترسو قلمداد کردن سربازان و پاسداران نظام است و ادامه میدهد: « آن دروغ را بچه کمونیستها ساختند که به خودشان روحیه بدهند اما برادران ارتشی و سپاهی که تا اعماق خاک عراق میروند … از ۴ تا بچه کمونیست میترسیدند؟!» (ص ۲۹۱) بله میترسیدند! روز ۲۲ آبان ۱۳۶۰ بیش از هزار تن از پاسداران و ارتشیان به کمپهای سربداران در جنگل حمله کردند و شکست سختی خوردند. پس از آن حتا برای جمعآوری اجساد افراد نظامی خود به جنگل مراجعه نکردند در حالیکه سربداران بارها از طریق گالشها پیام فرستادند که بیایید و اجساد افراد خود را تحویل بگیرید. اما خبری از «برادران ارتشی و سپاهی شیردل» نشد. بله میترسیدند! اگر نمیترسیدند برای « ۴ بچه کمونیست» بیست هزار نیروی نظامی از سراسر کشور بسیج نمیکردند. با هواپیما و هلیکوپتر بر فراز اردوی نظامی این «۴ بچه کمونیست» پرواز شبانه روزی نمیکردند و …
اما ترس اینان صرفا از تعداد نفرات یا قدرت آتش سربداران نبود. ترس آنان از چشمانداز و برنامه ی سیاسی- اجتماعی سربداران، ظرفیت آن در برانگیختن قیام تودههای مردم و عزم سربداران به عملی کردن آن بود. بزرگترین گواه این ترس در سکوت شگفتانگیز «دادگاه» نسبت به بیانههای متعدد سربداران است که در آنها با صراحت هدف سربداران سرنگونی رژیم خمینی اعلام شده است. «دادگاه» حداقل در کیفرخواست عمومیاش علیه اتحادیه کمونیستها باید از این «اسناد جرم» که مستندتر از «اقاریر» متهمان است استفاده میکرد. اما از آنجا که این بیانیهها حقیقت ماجرا را در مورد ماهیت سربداران و ماهیت رژیم خمینی بیان میکنند کاملا کنار گذاشته شدند و «دادگاه» از آنها به عنوان مدرک جرم استفاده نکرد حتا یک خط از آنها خوانده نشد. به طور مثال یکی از بیانیه های سربداران میگوید:
«ما سربدارانیم که علیه حکومت بیداد خمینی و برای نجات انقلاب و کشور بلادیدهمان قیام کردهایم…. به همت قیام دلیرانه تودههای انقلابی ایران و فرزندان سربدارشان آزادی از چنگال دیو استبداد و دغلکارانه مذهبی نجات خواهد یافت. راه استقلال میهن اسیرمان هموار خواهد گشت. به آشوبگریها و شرارتهای آخوندهای خونخوار و دستجات توطئهگر وابسته به ابرقدرتها پایان داده خواهد شد و یک نظام جمهوری واقعا مردمی و متکی به اراده و آراء خلق بر ویرانههای نظامات قرون وسطایی و وحشیانه ی سلطنتی و ولایتفقیه بر پا خواهد گشت…. یا سرِ ما به دار آویخته خواهد شد و یا آنکه ما سرِ جنایتکارانِ حاکم و دشمنانِ دغلکار خلق را به دار خواهیم آویخت…ای مردم ایران!… جمهوری اسلامی خمینی و دارودستهاش چیزی جز یک دستگاه فساد و زور و قلدری آخوندی نیست. خمینی دغلکار رژیم مطلقه سلطنتی را در شکل و شمایل مذهبی و بر تلی از بدنهای متلاشی شده ی جوانان انقلابی ما بار دیگر احیاء کرده است. حکومت شلاق و چوبه ی اعدام خمینی و شرکاء روزی نیست که خون صدها جوان و نوجوان، زن و مرد و حتا فرزندان خردسال مردم را به زمین نریزد. … آشوب و شرارت خمینی و دارودستهاش ملت را به عزا و کشور را به سوی اضمحلال و ازهم پاشیدگی کامل کشانده است. حکومت جهل و خودپرستی و خیانت این پیر روباه متقلب، صنعت و کشاورزی و علم و فرهنگ ملی را به حال رکود و افول کشانده و آسایش و امنیت فردی و اجتماعی را در میهن ما به یکباره از میان برداشته است. پس باید همت و غیرت کرد و بار دیگر بپاخاست و گلوله را با گلوله و خون را با خون پاسخ گفت. ای دشمنان خونخوار و دغلکار ملت! بدانید که امروز دست انتقام تاریخ از آستین ما سربداران بیرون آمده است و مطمئن باشید که امروز همه فرزندان شریف این ملت سربدارند و با سربداراناند. ای رفیقان کارگر و ای برادران و خواهران رنجبر درهمه شهرها و روستاها!…. یکدل و متحد بپا خیزید! از توپ و تشر توخالی و تیر و تفنگ پوشالی مشتی اشرار و اوباش بی آبرو نهراسید. خیمه و بارگاه این خیره سران را که هوای سلطنت به سرهای بی مغزشان زده است باید بیرحمانه به آتش کشید…. آبان ۱۳۶۰.» (این سند و اسناد دیگر سربداران به طور کامل در کتاب پرنده نوپرواز منتشر شده اند).
لاجوردی بیهوده لاف نترسیدن را میزد زیرا چنین نیروی مصممی هر مرتجعی را چنان به هراس میافکند که هزار ارتش بعثی از قماش خودشان به هراس نمیاندازد.
این بخشِ کتاب پیش از آنکه سندی در مورد اتحادیهی کمونیستها باشد، سندِ محکومیت خودِ جمهوری اسلامی است. سند معتبری است در مورد تاریخنگاری این رژیم و در مورد نظام قضائی دینی آن که گوئی از عصر حاکمیت بردهداری به بیرون جهیده است. بی اعتبارترین سند در جهان، سند بازجوئی است. اما برای جمهوری اسلامی معتبرترین سند است. محاکمه ی اتحادیه کمونیستها که شرح بخشی از آن در بخش چهارمِ کتاب آمده است به نوبه ی خود سند گویایی است در مورد ماهیت نظام تئوکراتیکِ جمهوری اسلامی و بار دیگر ثابت میکند که تا چه اندازه قیام مسلحانه ی سربداران در سال ۱۳۶۰ برای سرنگونی این نظام ضروری بود. صد افسوس که شکست خورد و نتوانست «رفیقان کارگر و رنجبر را درهمه شهرها و روستاها» برانگیزد که سلاح برکف خیمه و بارگاه این خیره-سران را به آتش کشند.
کتاب نامه
کتابنامهی انتهای کتاب نیز از عجایب «تحقیق و پژوهش» است. ۱۳ کتاب و جزوه نام برده شده است که اولین آن «قرآن مجید» است!!! اثری از انتشارات اتحادیهی کمونیستها در این کتابنامه نیست. حتا یک ورق. اما پروندهی ۲۳ تن از زندانیان سیاسی اتحادیه تحت عنوان «آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی» در «کتابنامه » درج شده است. این در حالیاست که نشریهی «حقیقت» به عنوان ارگان مرکزی اتحادیه از سال ۱۳۵۵ بی وقفه منتشر شده و در سال 1360 به هفتهای دو بار نیز رسید. این نشریه توسط تشکیلات سراسری اتحادیه در چهارگوشهی ایران پخش میشد. در کنفدراسیون دانشجویان ایرانی (احیاء) نشریهی ۱۶ آذر دانشجویی و جزوات پژوهشی متعدد تحت رهبری اتحادیه کمونیستها منتشر میشد. اتحادیه کتابهای پژوهشی مهمی منتشر کرده بود از آن جمله؛ در مورد ساخت اقتصادی جامعه، جواب به حملات ایدئولوژیک دینداران (همچون جواب به آیتالله مکارم شیرازی) و غیره. دو نشریه ی درونی به نامهای «نقد و پژوهش» و «آموختههای نو» داشت که جدلهای فکری فلسفی و سیاسی مهم در آنها جریان داشت و مقالاتی در جمعبندی از پراتیکهای گوناگونِ اتحادیه در آن درج میشد. در یورش نیروهای امنیتی جمهوری اسلامی به منازل اعضا و هواداران اتحادیه در سال ۱۳۶۱ آرشیوهای نسبتا کاملی از انتشارات بیرونی و داخلی اتحادیهی کمونیستها به دست آنان افتاد که مطمئنا به روی نویسندگان «مرکز اسناد انقلاب اسلامی» باز است اما در کتابنامهی «کتاب اسناد اتحادیه کمونیستها» از آنها نامی برده نشده و عامدانه حذف شده است.
ماهیت کتاب
روشن است که کتاب اسناد اتحادیهی کمونیستهای ایران در واقعهی آمل یکی از تلاشهای بیوقفهی دستگاه امنیتی و سیاسی- ایدئولوژیک جمهوری اسلامی برای بیاعتبار کردن این جریان و به طور کلی بدنام کردن جنبش کمونیستی ایران است به ویژه در ذهن نسل جوان و مشخصا مقابله با گرایش رشد یابندهای که در سالهای آغاز دهه ۸۰ خورشیدی به چپ و جنبش کمونیستی در دانشگاهها به وجود آمد. این کتاب نه یک پژوهش تاریخی بلکه یاوه سرایی ایدئولوژیک-امنیتی است. نویسنده به سیاق «دراکولا» و «ضحاک»نویسان تلاش کرده سربداران را مشتی خون آشام که سودای قدرت داشتند نشان دهد و برای رسیدن به مقصود واقعیات را تحریف و واژگونه کرده است. گاه سخت ناشیانه و مضحک. رابطه بین دعاوی و مدارکی که به عنوان پشتوانه دعاوی ارائه میشود به طرز شگفت انگیزی جعلی است. پروندههای بازجوئی و موعظههای فاشیستی گیلانی و لاجوردی در دادگاه علیه اتحادیه کمونیستها و افراد متهم به عنوان سند ارائه شده است.
این یک «تاریخ نگاری» با انگیزههای سیاسی و ایدئولوژیک است که با دست کاریهای شنیع در رخدادهای تاریخی رقم خورده است؛ از جمله پس و پیش کردن تاریخ رویدادها (تبدیل ۵ بهمن به ۶ بهمن ۱۳۶۰ برای القای قرابت سربداران با سلطنتطلبان.(۱۰) این کتاب چیزی به دانش خواننده نمیافزاید؛ چه از لحاظ ارائه حقایق یا از نظر تحلیلی. کتاب مملو از داستانپردازیهای خوش خیالانه در مورد «پیروزی قوای اسلام علیه کفر» و تعریف و تمجید از مرام مهجور شیعه و نظام کهنه ی «انقلاب» اسلامی و تاختن به کمونیسم و کمونیستها است. نویسنده ی کتاب بر بحران بود و نبودِ جمهوری اسلامی در مقطع ۱۳۶۰ کاملا سرپوش میگذارد. بحرانی که به کودتای درون قصری علیه رئیس جمهور نظام، بنی صدر، منجر شد. بحرانی که با خیزش سراسری مردم علیه این رژیم رقم خورد و آن را نیازمند کشتار جوانان سیاسی و به قول خمینی برپا کردن چوبههای دار در میادین کشور کرد. هیچ یک از این واقعیتها در کتاب حتا گوشه چشمی نشان نمیدهند.
این کتاب نوشتهای است علیه انقلاب و رهبران انقلابی. در مورد شخصیت و دانش اعضاء و کادرها و رهبران اتحادیه کمونیستها و جایگاه طبقاتیشان کتاب به شدت مسخره و گویای مغزهایی است که با اوراد و اوهام هزار و چهارصد سال پیش فکر میکنند. در این کتاب پیشینه ی اتحادیه کمونیستها، اهداف آن، نقش متفکرین و روشنفکران برجسته ی کمونیست در تکامل آن، نقش آفرینیاش در رخدادهای مهم سیاسی کشور و رابطهاش با «خارج» تحریف شده است. حتا یک جمله از نوشتههای نشریات و جزوات و کتابهای اتحادیه کمونیستها در این کتاب سیصد و چند صفحهای نقل نشده است. در حالی که مراحل گوناگون حیات فکری و عملی اتحادیه کمونیستها از زمان بنیان گذاری تا سربداران، در انتشارات رسمی آن مکتوب است؛ از نظراتش در مورد نظام طبقاتی و سیاسی در ایران تا تاریخ مشروطه، جنبش ملی کردن نفت، کودتای ۲۸ مرداد، از تاریخچه و عملکرد استعمار و امپریالیسم در ایران تا تحلیل از جنبش کمونیستی ایران و جهان، افت و خیزهای جنبش بین المللی کمونیستی و …
چنین کتابی تنها به دلیل آنکه قدرت دولتی پشت آن است میتواند به نام «تاریخ» نوشته شده و منتشر شود و به پشتوانه ی سانسور (یا گرسنگی فکری دادن به مردم) امید به یافتن خوانندهای داشته باشد. (۱۱)
در جمهوری اسلامی هر دانشجو یا پژوهشگر تاریخ که تلاش کند خارج از چارچوب قدرت دست به پژوهش در تاریخ معاصر ایران به ویژه در باب جنبشهای انقلابی و چپ بزند با سرکوب امنیتی و در بهترین حالت عدم دسترسی به اطلاعات مواجه میشود. اما این معضلی برای نویسنده ی کتاب نیست. وی نه تنها از بیماری غرض-ورزی تاریخی رنج میبرد بلکه نمونهای زشت و حقیر از سرسپردگی به قدرت حاکم است. خسرو شاکری، پژوهشگر تاریخ معاصر ایران به درستی میگوید که بزرگترین ضربه به تاریخنگاری «… از سوی کسانی وارد میآید که بنا بر «امر حکومتی» مانع دسترسی به بایگانیهای یک جنبش، حزب یا یک دولت میشوند. اینان بدترین آنان هستند. تحریف کنندگان روشمند و آگاهی که «سرکوبی آگاهانه» را در تاریخ به کار میبندند و به سیل و زمین لرزه های «آگاه» در تاریخ بشر میمانند. جنایات اینان علیه بشریت، علیه تاریخ و آگاهی تاریخی چندگانه است.» (۱۲)
با وجود اینها کتاب مورد بررسی ما دارای ارزش تاریخی هست. اما نه در مورد اتحادیه کمونیستها و قیام آمل بلکه در مورد ماهیت نظام جمهوری اسلامی.
سخن آخر:
تاریخ با حافظه و آگاهی انسان سر و کار دارد و به این دلیل بخش مهمی از مبارزه طبقاتی است. قدرتمندان آن چه را که به نفع شان هست مینویسند و آن چه را که به ضررشان هست حذف و تحریف میکنند. تاریخنویسان جمهوری اسلامی در این زمینه گوی سبقت را از همتایان خود در عرصه ی جهان ربودهاند. برای این کار، ابزار نظری به کار گرفته شده در کارزار بین المللی ضد کمونیسم توسط نظریه پردازان سرمایهداری امپریالیستی را وام گرفته و با تفکر دینی آمیختهاند و عرصه ی نظریههای علوم انسانی را به قهقرایی تاسف بار دچار کردهاند.
گزاف نیست اگر بگوییم که تاریخ نگاریهای ضد کمونیستی جمهوری اسلامی بخشی از دستور کار ایدئولوژیک سرمایهداری جهانی است. نظام سرمایهداری جهانی در چند دهه ی گذشته، به خصوص در کشورهای مرکزی سرمایهداری، بی وقفه کتابهای ضد کمونیستی منتشر کرده است. فضای جورج اورولی حاکم بر جهان، مطبوعات و بنگاههای تبلیغاتی جمهوری اسلامی را نیز تغذیه کرده است. همه در تلاش برای دفنِ یک فصل مهم از تاریخ بشر هستند: تاریخ مبارزه ی کمونیستها برای سرنگونی نظامهای پوسیده و متعلق به گذشته و استقرار نظامهای سوسیالیستی. این مبارزه در مقطعی شکست خورد و هنوز نتوانسته است دوباره کمر راست کند. اما پژواکش هنوز مرتجعین جهان را هراسناک میکند. هرچند بر بوق و کرنا میدمند که مبارزه برای جهانی عاری از طبقات «توهم» است اما میدانند که دست یافتن به چنین جهانی پایه ی مادی قدرتمندی دارد و در زمره ی واقعیترین «غیر ممکن»های زمانه ی ما است. پس، برای مقابله با آفتابی شدن این ضرورت زمانه، ماشین عظیم تبلیغاتی خود را به کار میاندازند.
در مقابل ما نیز با وظیفه ی نگارش تاریخ مبارزات انقلابی، رهبران انقلابی و جوامع انقلابی جهان مواجهیم. با این هدف که تصویری دل انگیز از جامعه آینده دهیم و راه را برای تحقق آن باز کنیم. مردم را امیدوار کنیم که دستیابی به جامعهای که مبتنی بر ایلغار، ستم، تبعیض، شکاف طبقاتی، دروغ و جهل نباشد ممکن است. تودههای مردم باید بدانند که برای دست یافتن به چنین آیندهای چه تلاشهایی شده، کدامیک به پیروزی رسیدهاند و چرا، و کدامیک شکست خوردهاند و به چه دلیلی. و اینکه حتا تجارب شکست خورده راه را برای پیشروی نشانهگذاری کردهاند.
پژوهشگرانِ مترقی و سختکوشِ نسل انقلابی پیشین با شجاعت فکری و فروتنی علمی بار بزرگی را در مقابله با تلاشهای ارتجاعی برای دفن تاریخ واقعی برداشتهاند. اما هنوز کارهای زیادی هست که انجامشان طلب میشود. کارهای مهم و الهامبخشی در رابطه با زندانهای دوران جمهوری اسلامی شده است. کارکنان این رشته با انحصار رژیم بر روی آرشیوهای زندان از طریق سخن گفتن با زندانیانی که زنده ماندند و بالاخره پایشان به خارج از کشور رسید مقابله کردهاند و نگذاشتهاند که پرده برداری از این تاریخ به آینده حواله شود. افزون بر این، کتابهای ارزشمندی از تاریخ مبارزات مردم ایران بیرون آمده است. در این میان کتاب پرنده نو پرواز جایگاه برجستهای دارد. (به نوشته ی فرخ خرم در معرفی این کتاب در همین شماره آرش رجوع کنید) جمهوری اسلامی علاوه بر اینکه از طریق اعدام و قتل عام زندانیان سیاسی تلاش کرده است تا تاریخ مخالفین انقلابی خود را پاک کند، با انحصار کامل بر نگارش، انتشارات و اسناد کوشش کرده است تا مانع از روشن شدن این فصل از تاریخ پر تلاطم، پر تلاش، نو و زایندهی جامعه شود. هنگامی که این همه موانع را به حساب آوریم به ارزش کتاب پرنده نو پرواز پی میبریم. بعد از آن همه سرکوبی، جنبش توانسته است بخشی از این تاریخ را از دیدی درست بازسازی و تجربه ای با اهمیت تاریخی را حفظ کند.
این تلاشها بخشی از مبارزه برای ساختن آیندهای دیگر است؛ جامعهای که شایسته ی زیستن است
پانویسها
۱- درباره نویسنده کتاب و همدستان وی (دکتر منصور طبیعی، رحیم نیکبخت، کریم جعفری) در سایت مرکز اسناد انقلاب اسلامی آمده است : علی کردی: متولد خرمشهر. فوق لیسانس تاریخ از دانشگاه شهید بهشتی و در حال حاضر کارشناس در مرکز اسناد انقلاب اسلامی. عناوین پژوهشهایش به شرح زیر است : الف – کتاب دکتر شریعتى به روایت اسناد ساواک، مرکز اسناد انقلاب اسلامى، ۱۳۷۸ اسناد شهید به روایت اسناد، مرکز اسناد انقلاب اسلامى، ۱۳۷۸ دانشنامه نظامى، دانشگاه امام حسین (ع)، ۱۳۸۲ زندگى ومبارزات شهید بهشتى، مرکز اسناد انقلاب اسلامى، ۱۳۸۳ ب- مقالات خاورمیانه جدید، مجله سیاست دفاعی، ۱۳۷۵ واقعیتهای ایرانی و ژئوپلتیک، مجله مطالعات ملی، ۱۳۸۲ بیش از ۵۰ مقاله دانشنامه نظامی، پژوهشکده علوم دفاعی، در حال انتشار شش مقاله، مجله ۱۵ خرداد، ۱۳۷۴ ارائه ۵ مقاله، مجله صبح صادق (نشریه) منصور طبیعی : این فرد ظاهرا مدیر کل فرهنگ و ارشاد اسلامی استان فارس است که در آخرین دوره انتخابات رژیم از حوزه نیریز و استهبانات کاندیدای مجلس نیز بود. تاکنون سه کتاب نیز نوشته است که از سوی نیروی انتظامی رژیم منتشر شده است. رحیم نیکبخت میر کوهی: متولد سراب است. دارای مدرک کارشناس ارشد تاریخ است. کتابها: زندگانی و مبارزات شهید آیتالله قاضی طباطبایی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۸۰ جنبش دانشجویی تبریز به روایت اسناد و خاطرات، تهران، سوره مهر، ۱۳۸۱ پیک محبت، مروری بر زندگینامه آیتالله مروج، اردبیل، نیکآموز، ۱۳۸۳ زندگی و مبارزات شهید مفتح.
۲- این مرکز در سال ۱۳۵۹ با رهنمود روحالله خمینی به ریاست سید حمید روحانی تأسیس شد و با پیام مورخ ۲۰ دی ۱۳۶۷ به او نیز با دستوری دیگر به مهدی کروبی تحکیم یافت. در سال ۱۳۷۴ با پیشنهاد هیات امنای مرکز، حجت الاسلام والمسلمین روحالله حسینیان به عنوان رئیس مرکز اسناد انقلاب اسلامی بعد از حجت الاسلام والمسلمین سید حمید روحانی از سوی رهبری منصوب گردید.» معاونت اطلاع رسانی این مرکز طبق نوشته تارنمای آن : «… با مسئولیت آقای محمد شجاعیان فعالیت می کند. واحد تهیه و آرشیو این معاونت، وظیفه تهیه سندهای جدید و آرشیو و نگهداری سندهای موجود را بر عهده دارد. اسناد جدید بر اساس نیازهای پژوهشی مرکز تهیه می گردد. هم اکنون ورودی سند به مرکز اسناد انقلاب اسلامی حدود هشتاد هزار برگ در سال می باشد. واحد سازماندهی اسناد هم وظیفه فهرست نویسی و استخراج اطلاعات اسناد را عهده دار می باشد. علاوه بر این دو واحد، این معاونت دارای دو واحد رایانه و اینترنت و کتابخانه می باشد.
۳- به طور مثال رجوع کنید به اسناد سازمان امنیت ملی آمریکا در مورد استفاده آمریکا از اسلام علیه کمونیسم. همچنین به کتاب «مسجد مونیخ» در مورد تلاش های آمریکا بعد از جنگ جهانی دوم در تقویت نیروهای بنیادگرای دینی در افغانستان و پاکستان و در هند هنگام تجزیه هند و پاکستان، در بنگلادش و استفاده از آن ها علیه کمونیسم.
A Mosque in Munich: Nazis, the CIA, and the Rise of the Muslim Brotherhood in the West, Ian Johnson, 2010
۴- برای تحقیق پیرامون ترور کاک صلاح (که نامش در این کتاب در کمال شلختگی صلاح شمسی برهان نوشته شده است) به درخواست تشکیلات پیشمرگه زحمتکشان (شاخه اتحادیه کمونیستها در کردستان) کمیته ای از نمایندگان احزاب سیاسی اپوزیسیون در کردستان تشکیل شد. اما تحقیقات آن بی نتیجه و ناتمام ماند. اتحادیه کمونیستها در آن زمان مظنون به هم دستی جناحی از حزب دموکرات و جمهوری اسلامی در این ترور بود. زیرا قاتل، به نام عثمان، از پیشمرگان نزدیک به حزب دموکرات بود و پس از دستگیری توسط این حزب آزاد شد. نکته حائز اهمیت دیگر آن است که دو هفته پیش از ترور کاک صلاح در مهاباد رفسنجانی در روزنگار خاطرات منتشر شده ی خود مینویسد ، کیانوری دبیرکل حزب توده ایران همراه با غنی بلوریان از اعضای بلند مرتبه حزب دموکرات کردستان به ملاقات وی رفتند و گزارشی «پیرامون فعالیت های اتحادیه کمونیستها در کردستان » دادند. ادامه ی روزنگار رفسنجانی در مورد این موضوع در کتاب خاطرات منتشر نشده و به جای آن چند نقطه گذاشته شده است..
۵- پیش از آن جدائی بزرگ دیگری در سال ۱۳۵۷ حول ارزیابی از ماهیت کشور چین رخ داد آیا چین کشوری سوسیالیستی است یا سرمایهداری در آن احیاء شده است؟ اتحادیه کمونیستها معتقد بود که در سال ۱۹۷۶ (پس از مرگ مائوتسه دون) جناح رویزیونیست حزب کمونیست چین با کودتا و سرکوبِ جناحِ چپِ حزب٬ قدرت را در دست گرفت و با اجرای اصلاحات اقتصادی با کمک امپریالیسم آمریکا، سرمایه داری را در چین احیاء کرد و بدین ترتیب چین سوسیالیستی تبدیل به چین سرمایه داری شد. اما جناح مقابل که سازمان «زحمت» را تشکیل داد اعتقاد راسخ داشت که چین کماکان کشوری سوسیالیستی است.
۶- رجوع به اسناد اتحادیه کمونیستها منطبق بر منافع جمهوری اسلامی و سازگار با روش «تاریخ نگاری» آن نیست. به ویژه اسناد تدارکی مربوط به شورای چهارم اتحادیه کمونیستها که قرار بود پیش از اجرای قیام آمل برگزار شود اما به دلیل اضطرار اوضاع این شورا به عقب افتاد اما اسناد آن در باغچه خانه نسرین جزایری و مسعود اسدی دفن بود که در یورش امنیتی سال ۱۳۶۱ به دست جمهوری اسلامی افتاد و در این کتاب نیز به «کشف» این اسناد اشاره می شود. در میان اسناد گزارش سیامک زعیم به شورای چهارم موجود است که طرحی از مختصات جامعه آیند که به دست کمونیستها پس از سرنگونی جمهوری اسلامی استقرار خواهد یافت می دهد.
۷- در سال ۱۳۵۹ تحلیل اتحادیه کمونیستها از ماهیت جنگ ایران و عراق این بود که این جنگ با تحریک کشورهای امپریالیستی غرب و هدف به زانو درآوردن انقلاب به راه افتاده است. بر این مبنا، اتحادیه نتیجه گرفت که این جنگ از سوی ایران مترقی است و باید این طرح را خنثی کرد. اما معتقد بود که تنها با فعال کردن تودههای مردم برای در دست گرفتن ابتکار عمل این جنگ میتوان چنین کرد. اتحادیه کمونیستها در راستای تحقق بخشیدن به این هدف اعضای خود را به جبههها اعزام کرد تا تودههای مردم را در شهرهای جبهه جنگ برای جنگی مستقل (مستقل از نیروهای نظامی جمهوری اسلامی) بسیج و سازماندهی کنند. اما خیلی زود این شهرها از سکنه ی بومی تهی شدند و نیروهای اتحادیه کمونیستها که در سنگرهای مستقل میجنگیدند تحت عناوین گوناگون چون عامل نا امنی در منطقه یا به اتهام جاسوسی دستگیر شدند. عدهای از اعضای اتحادیه به طور «نفوذی» در ارگانهای مختلف جبهه که زیر فرماندهی سپاه پاسداران بود ماندند اما آنان نیز خیلی زود جبهه ها را ترک کردند. اما اتحادیه از این فرصت برای جمع آوری سلاح برای جنگ با جمهوری اسلامی بهره جست. اتحادیه کمونیستها در بازبینی تحلیلهای خود در مورد جنگ ایران و عراق به این نتیجه رسید که آن جنگ از هر دو طرف، یعنی از سوی ایران و عراق، ارتجاعی بوده و تحلیل اتحادیه اشتباه بوده و سیاستهای ناشی از این تحلیل اشتباه مبنی بر شرکت در جنگ سیاستی «راست روانه» بود.
۸- رجوع کنید به اطلاعیه های حزب توده و اکثریت در سال ۱۳۶۰ در مورد قیام آمل.
۹- برای اسامی کامل تر رفقا رجوع کنید به سایت .org sarbedaran ، بخش جانباختگان و همچنین کتاب پرنده نوپرواز.
۱۰- پس و پیش کردن تاریخ رویدادها عنصر مهمی در تاریخ نگاری مرتجعین است. محمدرضا شاه نیز در کتاب «ماموریت برای وطنم» از این روش بهره برده است. (رجوع کنید به «میلاد زخم» نوشته دکتر خسرو شاکری، ص ۵۶۰ زیر نویس شماره یک از فصل یک)
۱۱- بایگانیهای زندان نه به روی پژوهش گران تاریخ بلکه فقط برای امنیتیها و ایدئولوگهای رژیم باز است. به نظر میرسد که فقط با سرنگونی این رژیم بایگانیهای زندان که بخشی از تاریخی اجتماعی و متعلق به مردم است به روی عموم باز خواهد شد. همان طور که در رژیم شیلی پس از برکناری پینوشه شد. کار بر روی آرشیوهای سرکوب، شکنجه و زندان در دوران پینوشه و به طورکلی در آمریکای لاتین کار مهمی است که امروزه انجام میشود. این کاری است که میبایست در آیندهای که این اسناد و آرشیوها به روی دانشجویان و تاریخ پژوهان و مردم باز میشود٬ در مورد ایران در دوران جمهوری اسلامی انجام داد. کاری که باید در مورد دوران شاه نیز انجام میشد. اما این رژیم آنچنان سریع همه چیز را از بین برد یا در انحصار گرفت که آگاهی یافتن به کارکرد دستگاه امنیتی رژیم شاه، مشخصا ساواک، غیرممکن شد. در حالی که باید بر اساس آنها موزه و نمایشگاه درست میشد و کتابهای پژوهشی نگاشته میشد. اما این روش به هیچ وجه به نفع رژیم جمهوری اسلامی که دستگاه سرکوب رژیم شاه را تحویل گرفته و به کار انداخت نبود.
۱۲- میلاد زخم. جنبش جنگل و جمهوری شوروی سوسیالیست ایران. دکتر خسرو شاکری. ترجمه شهریار خواجیان. نشر اختران.۱۳۸۶، صص ۳۶-۳۷