رفیق جعفر بیات

به اشتراک گذاشتن
زمان مطالعه: ۴ دقیقه

رفیق جانباخته جعفر بیات که قلبش برای رهایی طبقه کارگر می تپید، در خانواده ای زحمتکش در محله نارمک تهران به دنیا آمد. پدرش کارگر شهرداری بود. جعفر که در دوران انقلاب ۷۵ محصل بود می کوشید در عرصه مدرسه، علم مبارزه طبقاتی را بیاموزد و بیاموزاند. او که از هواداران فعال اتحادیه کمونیستهای ایران در شرق تهران بود از طرف دژخیمان جمهوری اسلامی شناسایی شد و در سال ۱۳۵۹ به اسارت درآمد. لاجوردی جلاد که فکر می کرد با بچه محصل سر به هوایی روبروست که به علت نادانی به زندان افتاده، تلاش کرد او را در به اصطلاح “آموزشگاه” خود تربیت کند. اما خیلی زود متوجه شد که در مورد جعفر اشتباه کرده است. جعفر بیات نشان داد که زندان را عرصه دیگری از ادامه مبارزه طبقاتی می داند. به همین خاطر، لاجوردی مجبور شد او و جمعی از هم بندانش را که بعدا به گروه “ملی کش” ها معروف شدند، دستچین کند و به سلول های انفرادی گوهردشت بفرستد.

در زندان گوهردشت، لشکری جلاد وی را به شدت تحت فشار قرار داد تا شاید تسلیم شود. یکی از تنبیهات لشکری، حبس کردن جعفر در سلولی بود که دیوارهای آهنی داشت و در ایام تابستان بینهایت داغ می شد. تنها منفذ این سلول، شکاف زیر در بود که جریان هوا از آن عبور می کرد. زندانی نمی توانست بیشتر از ۸ ــ ۷ ساعت در چنین سلولی دوام بیاورد. هنگامی که دژخیمان در را باز می کردند، کف سلول کاملا پوشیده از عرق تن بود. در ایام زمستان، فضای این نوع سلول ها به همان نسبت سرد و غیر قابل تحمل می شد. ولی این شرایط نتوانست جعفر را به زانو در آورد. شاید برای کسی که از بیرون به قضایا می نگرد این حرفی شعارگونه و تخیلی باشد که افکار و آرمانهای انقلابی از دیوارهای بتونی و آهنی نیز عبور می کند و در فضای مرگبار همچنان می بالد و به حیات خویش ادامه می دهد. اما این واقعیتی است که به روشنی در تجربه اسارت جعفر بیات و ده ها هزار زندانی مقاوم و مبارز دیگر بازتاب یافته است.

سرانجام بعد از گذشت سه سال، لشکری درب سلول انفرادی را باز کرد و به جعفر گفت: “شما روی ما را کم کردید.” جعفر و یارانش را به عمومی منتقل کردند. و اینان آبدیده تر از پیش به مبارزه خود ادامه دادند. سال ۱۳۶۴ بود که رژیم با حرکات مسخره خود می خواست محیط زندان را به اصطلاح “دمکراتیک” کند. در این دوره، شیوه چماق و شیرینی بیشتر از گذشته بکار گرفته می شد. اما جعفر بی هیچ توهم و تردیدی بر معیارهای پرولتری پافشاری کرد. بار دیگر او را به اتفاق بقیه “ملی کش” ها به اوین منتقل کردند و جعفر رفقای هم سازمانی اش را یافت و با رهبران و فعالین گروه های مختلف ارتباط نزدیکی برقرار کرد. او به خاطر تجارب گرانبهایش در زندان، خیلی زود در راس مبارزات اوین قرار گرفت.

جعفر با سکتاریسم مخالف بود و منافع انقلاب و آرمان رهائی طبقه کارگر را بالاتر از منافع تنگ گروهی قرار می داد. به قول خودش: “تشکیلات، هدف نیست بلکه ابزاری است جهت پیشبرد هدف کمونیسم.” رفیق منصور قماشی از رهبران اتحادیه کمونیستهای ایران (سربداران) درباره جعفر می گفت: “او از چهره هائی است که به تنهایی توان تاثیرگذاری در تاریخ دارد.” و به راستی چنین بود. جعفر در زندان، هم در پیشبرد مبارزات و اعتراضات عمومی پیشرو و پیشقدم بود و هم در پیشبرد مبارزه ایدئولوژیک، قاطع و کوشا. بعد از خروج از سلول انفرادی، جعفر امکانات محدودی که برای مطالعه وجود داشت از کتاب گرفته تا روزنامه و مجله را در اختیار گرفت و به رفقایش گفت: “باید خود را به روزی ۲۰ ساعت مطالعه عادت بدهم.” شبها می کوشید طوری بنشیند و کتاب بخواند که خواب دیرتر به چشمانش راه بیابد. او می گفت که در مبارزه باید “معیار پرولتری” داشت. و این معیار باید علمی باشد تا واقعا بتواند چراغ راه شود.

روز ۹ شهریور ۱۳۶۷، جعفر را همراه با گروهی از زندانیان، یک به یک به دادگاه بردند و همان آخوند جلاد “نیری” چند سئوال را برایشان تکرار کرد: “نماز می خوانی؟ سازمانت را محکوم می کنی؟” و جعفر جواب داد: “این تفتیش عقاید است و جواب نمی دهم.” بازجویان و شکنجه گران اسلامی می دانستند که درونش چه آتشی شعله ور است و شورش را بر حق می داند.

هنوز اکثر زندانیان از جنایتی که در شرف وقوع بود بی خبر بودند. بعضی از بچه های “ملی کش” فکر می کردند آنان را به انفرادی خواهند برد، یا می خواهند مذهبی ها را از غیر مذهبی ها تفکیک کنند. اما جعفر به آنان گفت: “از این خبرها نیست. همه را می برند اعدام کنند.” او در راهرو، چشم بندش را بالا زده بود و پاسدارها هم دیگر به او کاری نداشتند. بعد جعفر به زندانیانی که در یک طرف راهرو در صف اعدامی ها ایستاده بودند گفت: “بیائید دست هم را بگیریم.” آنوقت شروع به خواندن سرود انترناسیونال کرد و بقیه با او همصدا شدند. این سرود پیروزی بود. پیروزی بر حبس و شکنجه و اعدام. این سرود آینده بود. آینده مرگ دشمنان پرولتاریا و خلق. و طلوع درخشان آرمانی که جعفر و رفیقانش برای آن زیستند و جنگیدند و جان باختند. یاد سرخشان گرامی باد!