تسخیر شهر موصل به دست نیروهای «داعش»

به اشتراک گذاشتن
زمان مطالعه: ۱۷ دقیقه

روز ۲۰ خرداد برابر با ۱۰ ژوئن نیروهای اسلام گرای موسوم به «دولت اسلامی عراق و شام» شهر موصل را که دومین شهر عراق است اشغال کردند و در شهر کرکوک نیز پیشروی کرده اند. این جریان در سال گذشته نیز دست به اشغال شهر فلوجه زد اما توسط نیروهای رژیم المالکی از ان جا رانده شد. برخی تحلیل گران غربی معتقدند که نیروهای اسلام گرای «داعش» به ائتلافی با افسران و رهبران و هواداران رژیم سرنگون شده ی بعث (رژیم صدام حسین) رسیده اند و همین امر عملیات موصل آنان را موفقیت آمیزتر از حمله ی سال گذشته شان به فلوجه کرده است.

 این رخداد هنوز در حال گشایش است و نمی توان در مورد ابعاد و تاثیرات منطقه ای آن نظر قطعی داد اما مطالعه مقاله ی زیر را که در تاریخ ۱۸ دی ۹۲ برابر با ۷ ژانویه ۲۰۱۴ در سایت حزب کمونیست ایران (م.ل.م) و در نشریه حقیقت شماره ۶۶ (دی ماه ۹۲) که به بهانه عملیات اشغال فلوجه توسط این جریان منتشر شد آغاز مفیدی می دانیم.  

جمهوری اسلامی در جنگ “شیعه و سنی” با القاعده

 تصرف شهر فلوجه توسط شعبه ای از “القاعده” به نام دولت اسلامی عراق و شام (داعش) و اعلام استقرار دولت اسلامی در شهر فلوجه و رمادی (استان “انبار” در عراق که در نزدیکی مرز سوریه واقع شده است) آخرین فصل از جنگ میان جمهوری اسلامی و متحدین آن (دولت بشار اسد در سوریه، حزب الله لبنان و رژیم نوری المالکی در عراق) و جریان های اسلام گرای سنی که از حمایت گسترده ی عربستان سعودی برخوردارند، می باشد. این جنگ، مدتی است که آغاز شده و در حال حاضر میدان های آن در سوریه، عراق و لبنان است. نقطه ی جهش این رویارویی هنگامی بود که در جنگ داخلیِ سوریه، نیروهای سپاه پاسداران ایران و حزب الله لبنان به همراه شبه نظامیان شیعی عراقی و افغانستانی در کنار ارتش بشار اسد شروع به سرکوب اپوزیسیون سوری کردند و جریان های اسلام گرای وابسته به القاعده یا نزدیک به آن مانند دولت اسلامی عراق و شام و جبهه النصره تحت عنوان کمک به اپوزیسیون سوریه وارد آن کشور شده و به تقویت نیروهای نظامی خود پرداختند.

در کنار این جنگ که به دو شکل جبهه ای و پارتیزانی (چریکی و ضد چریکی) پیش می رود، تلافی جویی های تروریستی نیز میان نیروهای امنیتی جمهوری اسلامی و این گروه ها که از پشتوانه ی دستگاه امنیتی عربستان سعودی برخوردارند جریان دارد. ترور افراد مجاهدین خلق در کمپ لیبرتی عراق توسط آدمکشان جمهوری اسلامی با همکاری نیروهای امنیتی و نظامی رژیم نوری المالکی و گروه های حزب اللهی عراقی که توسط سپاه قدس جمهوری اسلامی اداره می شوند، انفجار بمب مقابل سفارت جمهوری اسلامی ایران در بیروت و ترور یکی از رهبران حزب الله لبنان توسط نیروهای وابسته به القاعده در بیروت که از سوی عربستان حمایت می شوند و بمب گذاری در محلات شیعه در لبنان از جمله ی این عملیات تلافی جویانه ی تروریستیِ طرفین می باشد. متاسفانه در همه جا، توده های مردم قربانیانِ عمده ی جدال­ میان این مرتجعین هستند. جمهوری اسلامی به تلافی کشته شدن پاسدارانش در مرز بلوچستان، ده ها زندانی سنی را اعدام می کند و اسلام گرایان مرتجع القاعده، کارگران ایرانی و عراقی را که مشغول کار بر روی یکی از پروژه های نفت و گازی جمهوری اسلامی بودند کشتار می‏کنند و … .

“جهاد گران”، “تکفیری” ها

دولت اسلامی عراق و شام بخشی از جریان اسلام گرایان یا بنیادگرایان اسلامیِ سنی مذهب است که هسته ی مرکزی آن را “القاعده” تشکیل می‏دهد. اینان در ادبیات تحلیل گران امنیتی کشورهای غربی به “جهادگران” معروف شده اند و جمهوری اسلامی از آنان با واژه ی “تکفیری ها” یاد می کند زیرا القاعده در خاورمیانه، راه کار این مرحله از پیشبرد جنگ خود را به جنگ با فرقه ها و حکومت های شیعه و “پاکسازیِ جهان اسلام” از وجود آنان بنا کرده است. اما هدف سیاسی درازمدت و استراتژی نظامی “جهادگران” سنی  چیست؟

هدف سیاسی این گروه ها آن گونه که رهبرانش مدون کرده اند، تشکیل دولت های اسلامی در اقصی نقاط جهان به عنوان پایگاهی برای تشکیل خلافت اسلامی در قلمرویی وسیع تر و سپس آوردن باقیِ جهان به زیر بیرق “امپراتوری اسلامی” است. (۱)

یک تحلیل گر غربی به نام اسکات استوارت در مرکز اطلاعاتی استراتفور می نویسد:

«روایتی است که جهادگرایان یک عده آدم های دیوانه هستند که استفاده شان از خشونت به خاطر خودِ خشونت است. این روایت به وضوح غلط است. هرچند شخصیت های روانی و بیمار اجتماعی در میان این جنبش هستند اما در کل استفاده ی جهادگرایان از خشونت در هر دو شکل تروریسم و جنگ چریکی آن، بسیار هدفمند است.» (۲)

استفاده از واژه ی “دولت” در نام داعش بیانگر آن است که این جریان صرفا به دنبال تبلیغات  و امتیاز گرفتن از حکومت ها به وسیله بحرانی کردن آن­ها نیست بلکه به دنبال تأسیس دولت های اسلامی در اقصی نقاط جهان است. در میان جنگندگان این جریان کلمه “دولت” و قصد آن به ایجاد “خلافت اسلامی” تاثیر گذاری ایدئولوژیک و انسجام درونی آن را صد چندان می کند. شاخه های این جریان در نقاط دیگر نیز به محض تصرف شهری، دولت اعلام کرده و قوانین شریعت را برقرار کرده اند. اسکات استوارت اطلاعات قابل توجهی در این زمینه به دست می‏دهد. وی نکاتی را از نامه ی الظواهری (جانشین بن لادن) به ابومصعب الزرقاوی (رهبر “القاعده عراق” که به دست آمریکایی ها کشته شد) نقل می کند که بر هدف سیاسی این جریان پرتو می افکند. در این نامه که به دست نیروهای امنیتی/نظامی آمریکا افتاد، الظواهری می نویسد که پیروزی اسلام بدون استقرار یک دولت مسلمان به آن گونه که محمد در قلب جهان اسلام برقرار کرد ممکن نیست و تاکید می کند که گام اول در این پروژه سیاسی بیرون کردن آمریکایی ها از عراق است و مرحله دوم استقرار یک امارت اسلامی در عراق و سپس بسط و گسترش آن به خلافت در عراق و مرحله سوم حمله به کشورهای  همسایگی این خلافت (یعنی عربستان، کویت، سوریه و اردن) است. بر پایه ی این هدف سیاسی گروه فوق نام “دولت اسلامی عراق و شام” را اتخاذ کرد. این گروه با تشدید بحران سوریه نیروهای خود را به این کشور منتقل کرد تا در آن جا نیز امارت اسلامی را در مناطق تحت اشغال خود ایجاد کند. سپس با “رهنمود” الظواهری نیروهای خود را به عراق بازگرداند. هرچند اختلافات این گروه با یک گروه جهادگر دیگر در سوریه علت این جا به جایی دانسته شده است اما محتمل است که این گروه برای پرهیز از رویارویی با نیروهای ناتو که در سال ۲۰۱۳ خود را آماده ی حمله به سوریه می کردند دست به این تحرک  و جا به جایی زده است. در واقع در همان زمان یکی از سخنگویان “داعش” اعلام کرد هدف بمب افکن های ناتو در سوریه امارت اسلامی القاعده است و نه رژیم بشار اسد. یک دلیل دیگر این جا به جا کردن نیروها می تواند سیاست القاعده برای گسترش درگیری نظامی با نیروهای جمهوری اسلامی در سه جبهه ی سوریه، عراق و لبنان باشد.

اسکات استوارت می گوید یکی از نشانه های جدی بودن این جریان آن است که از تجارب و اشتباهاتش در مناطق مختلف جمعبندی کرده و آن را در اختیار شاخه های دیگر القاعده می گذارد. وی صحبت از نامه ای می کند که در کشور مالی به دست خبرگزاری آسوشیتدپرس افتاده است. این نامه از سوی رهبر القاعده در شبه جزیره عربستان به رهبر شاخه ی “القاعده در مغرب اسلامی” نوشته شده است که در آن، درس ها و اشتباهات گروه القاعده در کشورِ یمن را بازگو می کند و هشدار می‏دهد که اعلام زودرس “امارت اسلامی” می تواند مضر باشد. وی چنین استدلال می کند: «به محض این که ما کنترل آن مناطق را در دست گرفتیم فرماندهی مرکزی در این جا به ما گفت از اعلام امارت یا دولت اسلامی پرهیز کنیم. به چند دلیل: یکم  این که ما قادر نخواهیم بود مانند یک دولت با مردم رفتار کنیم زیرا به  دلیل شکننده بودن آن دولت، توان تامین نیازهای آن ها را نخواهیم داشت. دلیل دیگر ترس از شکست در شرایطی است که همه جهان علیه ما توطئه چینی می­کنند.» این نامه چنین ادامه یافته است که، «اگر شکست بخوریم ممکن است مردم ناامید شده و به این نتیجه برسند که جهاد بی ثمر است.» (۳)

به عبارت دیگر، داعش و سایر تشکل­های وابسته با القاعده نه گروه­هایی خشمگین و مجنون بلکه تشکیل دهنده ی جریانی بین المللی هستند که دارای نقشه ای درازمدت بوده و این نقشه درازمدت را از طریق نقشه های مرحله ای پیش می برد. در واقع رهبری این جریان تلاش می کند سیاست های تاکتیکی و حرکات مرحله ای شاخه ها و شعب مختلفش را با این هدف استراتژیک و افق درازمدت هدایت و تنظیم کند. برای این جریان، دین خط سیاسی و ایدئولوژیک کلان است و به عنوان قطب راهنمای سیاسی و ایدئولوژیک آنان در تعلیم و تربیت کادرها، تبلیغات و بسیج توده های مردم و شکل دادن به حکومت های محلی، از جمله تعیین قوانین مدنی و کیفری عمل می کند. الگوی سیاسی آنان حرکت محمد در ۱۴۰۰ سال پیش است که با گروه کوچکی جنگش را برای فتح مکه شروع کرد و یک دولت اسلامی در عربستان مستقر کرد و سپس آن را به دیگر نقاط جهان گسترش داد و پس از او خلفای اسلام یک امپراتوری عظیم اسلامی تشکیل دادند. رهبران این جریان به دقت دلایل تبدیل یک گروه کوچک چریکی که به دور محمد شکل گرفته بود به یک امپراتوری که مرزهایش از یک طرف به اروپا و از طرف دیگر به چین می رسید را بررسی کرده اند و بر اساس آن به گروه های اقماری­شان در نقاط مختلف جهان آموزش و افق سیاسی می دهند.

این نیروها عمیقا به دین شان و استقرار یک نظام اجتماعی قرون وسطائی تاریک اندیش باور دارند و هم زمان از پشتوانه مالی و امنیتی و نظامی دولت های مختلف برخوردارند. اما آن چه بازتولید نیروهای اسلام سیاسی (از شیعه و سنی) را ممکن می کند نه اعتقاد راسخ آنان به باورهای مذهبی است و نه پیگیری شان در استقرار یک نظام اجتماعی قرون وسطایی و نه استفاده فرصت طلبانه شان از مناقشات میان دولت های ارتجاعی متفاوت. بلکه گسترش فقر و فلاکت و جهل عمومی در نتیجه ی کارکرد نظام سرمایه داری جهانی است که زمین حاصلخیزی را برای رشد آنان فراهم می کند. رشد فقر و فلاکت و جا به جایی های عظیم و سریعی که در جهان سوم می بینیم همگی در چارچوب سلطه و استثمار سرمایه داری امپریالیستی و توسط طبقات حاکمه ی محلی که محصول این نظام بین المللی و همدست آن هستند صورت می گیرد. در نتیجه، نیروها و رهبران بنیادگرا که علیه “فساد” و “انحطاط” طبقات حاکم و امپریالیست های حامی آنها حرف می زنند با توده های فقیر و جوانان عصبانی از وضع موجود رابطه برقرار می کنند و پیام دینی و رستاخیزیِ اینان که در قالب هدف سیاسیِ استقرار خلافت اسلامی درآمده است جذابیت پیدا می کند و در پی آن، بازگشت به رسوم، عقاید و ارزش های گذشته که شکل های شدیدتری از ستم و استثمار هستند و بیش از هر جا در زمینه برده کردن زنان و ضدیت با علم و حقنه کردن جهل و تاریک اندیشی دینی فشرده می¬شود برای بسیاری از دنباله روان آنان توجیه پذیر می شود.

استقرار امپراتوری اسلامی هدفی غیرممکن به نظر می آید اما در حال حاضر این جریان توانسته است در نقاط مختلف خاورمیانه و آفریقا و حتا اروپا عده ی زیادی از جوانانِ خشمگین و ناراضی را بسیج کند و افکار روشنفکران مسلمان و غیر مسلمان را با چنین چشم انداز و هدفی بمباران کرده و در میان آنان کادرسازی کند. این وضعیت بخشی لاینفک از سوخت و ساز سیاسی و ایدئولوژیک جهان امروز به ویژه در خاورمیانه است. بنابراین، هیچ جنبه از مبارزه طبقاتی را بدون آگاه گریِ سیستماتیک در میان توده های مردم علیه تاریک اندیشی دینی و محتوای ستم گرانه و ارتجاعی برنامه ی اجتماعی و حکومت اسلامی اینان نمی توان پیش برد.

پاشنه آشیل بزرگ این جریان همانا ماهیت به غایت ستم گرانه ی پیام دینی و برنامه اجتماعی اش می باشد و در هر نقطه که حکومتی برقرار کرده توده های مردم را علیه خود برانگیخته است – همان گونه که در ایران نیز از همان آغاز، جمهوری اسلامی با ضدیت گسترده و توده ای مواجه شد. به همین دلیل فقط آن نیروی سیاسی-ایدئولوژیک و اجتماعی­ای می تواند شیرازه ی آن را از هم بگسلد که این پاشنه آشیل فکری و اجتماعی را هدف قرار دهد. کاری که هیچ یک از دولت های ارتجاعی و قدرت های امپریالیستی نمی توانند بکنند زیرا ترویج تاریک اندیشی دینی و خرافه و محتوای برنامه اجتماعی این جریان در تضاد ماهوی با نظام های حاکم در منطقه (از جمله، نظام جمهوری اسلامی) و نظام سرمایه داری-امپریالیسم نیست. در نتیجه، ضدیت این ها با یکدیگر موجب تقویت متقابل آن ها می شود.

در مورد فلوجه که امروز محل تحرک و پایگاه اصلی فعالیت­های اسلامگرایان داعش شده است باید به یاد آورد که این شهر در سال 2004 (1383) به مرکز مقاومت علیه نیروهای اشغالگر آمریکاتبدیل شد. ارتش آمریکا شهر فلوجه را از هر طرف محاصره کرد و هر جنبده ای را به خاک و خون کشید و با وجود آن که در سرکوب بیرحمانه ی مقاومت مردم شهر سنگ تمام گذاشت اما یک سومتلفات تمام دوران حضور در عراق را در آن شهر داد. حزب ما در مورد مقاومت مردم فلوجه در آن زمان نوشت: «هیچ نیروی خارجی اعم از دولت خارجی یا نیروهای القاعده به آن کمک نمی کند وکاملا به خود متکی است؛ … اما مهمترین تحول تازه که خواب از چشم امپریالیستها و مرتجعین ربوده آن است که متوجه شده اند جوانان مناطق شیعه و سنی، از پائین در حال پیوند و اتحاد هستند وعلنا و آشکارا می گویند که این تقسیمات شیعه و سنی مزخرف است و دشمن آنرا به مردم تحمیل کرده است. در راس این گرایش جدید که نقشی جدی در مقاومت دارد، جوانان دانشجو و دانش آموزقرار دارند. تحلیل گران به اینها عنوان «رادیکالهای جوان» را داده اند.» (۴)

 مقاومت مردم فلوجه در سال ۲۰۰۴ شکست خورد. نیروهای القاعده از خشم و نفرت مردم نسبت به ارتش آمریکا و رژیم نوری المالکی که در تبعیض و قساوت دست کمی از صدام حسین ندارد استفاده کردند و در میان آنان پایه گرفتند و این فصل دیگری شد از معضل عظیم این دوران که توده ها به پا می خیزند اما در غیاب یک حزب و جنبش کمونیستی انقلابی، در گردابی که نیروهایاسلام گرا و امپریالیست ها ایجاد کرده اند فرو می روند و به سربازان این یا آن دسته ی ارتجاعی تبدیل می شوند.

 جمهوری اسلامی: از “قدرت نمایی” هسته ای تا شمشیر زدن در رکاب امپریالیسم آمریکا

خبرگزاریِ فرانس۲۴، تحت عنوان “ایران و آمریکا گروه جهادگران را دشمن مشترک می بینند” گزارش داد که در عکس العمل به اعلام “دولت اسلامی عراق و شام” جان کری، وزیر امور خارجه آمریکا وضعیت را “فوق العاده وخیم” توصیف کرد و گفت این جریان “خطرناک ترین بازیگر در منطقه است” و اضافه کرد که با این وجود، دولت آمریکا برای کمک به دولت نوری المالکی سرباز به عراق نخواهد فرستاد و به کمک های نظامی اکتفا خواهد کرد.(۵) همین خبرگزاری نوشته است که هم زمان محمد حجازی، یکی از فرماندهان بالای نیروهای نظامی جمهوری اسلامی ایران اعلام کرد که ایران آماده است تا به دولت عراق تجهیزات یا مشاوره نظامی بدهد. سایت “دبکافایل” وابسته به محافل امنیتی/نظامی دولت اسراییل همکاری آمریکا و جمهوری ایران در جنگ با “تروریست های القاعده در عراق” را گزارش کرد و گفت لاوروف وزیر امور خارجه ی روسیه نیز با تایید سیاست های آمریکا گفت، «رفتار کشورهای غربی در حال تغییر است و نسبت به بحران سوریه واقع بین تر شده اند. خطر ترویسم، به قدرت رسیدن جهادگرایان و تشکیل خلافت با قوانین افراطی عمده ترین مشکل است.» (۶) از زمان انتخاب اوباما به ریاست جمهوری، سیاست امپریالیست های آمریکایی در پیش برد جنگ خاورمیانه بیرون کشیدن حداکثری سربازان آمریکایی از افغانستان و عراق و استفاده ی حداکثری از بمبارانِ مناطقِ مشکوک به حضور نیروهای طالبان و القاعده بوده است. این سیاست در افغانستان و عراق منجر به کشتار روستاییان و اهالی غیر نظامی شهرها شده است. ظاهرا جمهوری اسلامی مایل است نقش ژاندارم امپریالیست ها را در منطقه بازی کند و جای خالی سربازان آمریکایی را پر کند. گفته می¬شود، در پشت پرده ی مذاکرات هسته ای و امضای قرارداد ژنو چنین  پیشنهادات و طرح هایی مورد بحث بوده است. روحانی، در ۲۶ دسامبر ۲۰۱۳ در یادداشتی که در روزنامه های انگلیسی زبان ترکیه منتشر کرد این تمایل را یک بار دیگر مورد تاکید قرار داد و گفت: «ما می توانیم از این نقطه حرکت کنیم که هیچ تنش جدیدی میان ایران و ایالات متحده ایجاد نکنیم و در همان حال تلاش کنیم که تنش های به میراث رسیده که به روابط دو کشور آسیب می رساند را از میان برداریم. … همکاری در مورد مسایل مورد علاقه و دغدغه ی طرفین می تواند به کم کردن تنش ها در منطقه ما کمک کند. … منطقه ی ما بیش از هر زمان دیگری با فرقه گرایی، دشمنی های گروهی و پتانسیل ایجاد زمینه های جدید برای افراط و تروریسم دست به گریبان است. در همان حال، استفاده از سلاح های شیمیایی در سوریه که رخ داد می تواند برای سال ها زندگی مردم منطقه را ملتهب کند. به اعتقاد ما در چنین شرایطی یک صدای معتدل در منطقه می تواند بر مسیر رخدادها به گونه ای سازنده و مثبت تاثیر بگذارد. … ایران یک قدرت منطقه ای عمده است و کاملا آماده است که در این مسیر حرکت کند و از هیچ تلاشی برای تسهیل راه حل ها دریغ نخواهد کرد … من همچنین نگران بخش هایی از قلمرو سوریه هستم که تبدیل به خاک زاد و ولد ایدئولوژی های افراطی و نقطه ی اتحاد تروریست ها شده است که یادآور شرایط مرزهای شرقی ما در دهه ۱۹۹۰ است.» (۷) خبرگزاری بی.بی.سی نیز از ولایتی که مشاور خامنه ای در امور بین الملل و رئیس مرکز تحقیقات استراتژیک جمهوری اسلامی نقل کرد که،  “نظام” اجازه داده است که دولت با آمریکا مذاکره دو به دو در مورد مسایلی مانند افغانستان و عراق و انرژی هسته ای انجام دهد. سایت مشرق که گفته می شود وابسته به جناحی از اصول گرایان امنیتی و سپاهی است به صورت جانب دارانه به نقل از روزنامه هاآرتص می نویسد: «اگرچه ایران تهدید بزرگی علیه اسراییل است اما حداقل راه هایی برای کنار آمدن با آن وجود دارد؛ این در حالی است که گروه های جهادی و سلفی در سوریه بزرگترین تهدید علیه اسراییل به شمار می روند.» (۸)

جمهوری اسلامی جلب نظر دولت های آمریکایی و اروپایی را از مدت ها پیش با جمع آوری و ارایه ی اطلاعات ریز و درشت از فعالیت های شاخه های مختلف القاعده در خاورمیانه و آفریقا و سایر مناطق  را آغاز کرده است و در سایت های نزدیک به نهادهای امنیتی و نظامی رژیم  مانند “مشرق” این اطلاعات به طور مشروح منتشر می شود.  به طور مثال، بخش بین المللی سایت مشرق تحت عنوان «عربستان، دردسر آفرین روسیه، آمریکا و اروپا» می نویسد: «کشورهای غربی … دریافته اند که ریاض برای منافع خود حاضر است به هرگونه اتحادی پشت پا زده و راستای اهداف منفعت طلبانه خود متحدانش [یعنی آمریکا و اروپایی ها] را قربانی کند.» تحلیل گراین “مشرق” برای “ارزش های آمریکایی” دلسوزی کرده و می نویسند: «به نظر می رسد آمریکا در بحران سوریه به این نتیجه رسیده است که هم سویی با عربستان سعودی و دامن زدن به جنگ تروریستی در سوریه نه تنها منافع آنان را تا کنون تامین نکرد بلکه به شدت ارزش های آمریکایی را زیر سوال برد.» این سایت همچنین اطلاعاتی را نیز از رابطه ی میان پول های عربستان سعودی و «امارت اسلامی قفقاز» یعنی اسلام گرایان داغستان و چچن منتشر کرده است و می نویسد: «پیش از این “مشرق” گزارشی کامل از نحوه شکل گیری گروه های چچنی و همچنین خطرات این گروه برای دولت روسیه را منتشر کرده است.» و به ترکیه و قطر می گوید باید با “قدرت طلبی عربستان در منطقه” مقابله کنند زیرا «سعودی ها به هر قیمت و با هر هزینه ای تلاش می‏کنند تا خود را به اصطلاح پادشاه و کدخدای منطقه معرفی کنند …» (۱۰)

جمهوری اسلامی، از سیاست کنونی خود به عنوان عاملی برای ایجاد اتحاد و انسجام درونی اش، برای آرمان دادن به پایه های بسیجی و حزب اللهی اش و کشیدن قشرهای متوسط جامعه نیز استفاده می کند. جناح های مختلف طبقه ی بورژوا کمپرادورهای اسلامی را با دورنمای تبدیل شدن به قدرتی قابل قبول امپریالیست ها متحد می کند؛ قشرهای میانی را با وعده ی توسعه ی اقتصادی و ایدئولوژی عظمت طلبی ملی (“ملت شیعه –ایرانی”) خواب می کند و پایه های حزب اللهی اش را بر مبنای این که دشمن فوری که “اسلام را تهدید می کند” امروزه نه “شیطان بزرگ” بلکه جریان های “افراطی و تروریست تکفیری و وهابی و سلفی” هستند به هیجان آورده و آماده ی شهادت در راه “اسلام عزیز” می کند. در مورد بسیج پایه هایش، به عنوان مثال به مکالمات زیر در ستون های بحث جماعت حزب اللهی توجه کنید: “سلفی ها و وهابی ها دشمن اسلام ناب هستند”، “به خدا مسئولیم که ساکت نشسته ایم!”، “خدا به دست آقامون دودمان وهابیت و آل سعود را به باد بده”. در این میان یکی از حزب اللهی ها شکایت می کند که “یا امام زمان، آقا بیا که امت جدت هفتاد پاره شده” و از یکی حزب اللهی دیگر جواب می شنود: “کدام هفتاد پاره؟ نکند سعودیها، سلفی ها، تکفیری ها و خونخوارهای سوریه را هم امت رسول خدا حساب می کنی؟!” و …  (8) و آنان که واقع بین تر هستند به جای امام زمان دست به دامان روسیه می شوند که: کافی است روسیه یک موشک به انبار (استانی در عراق که داعش در آن فعال است) بزند!

خلق افکاری مشابه اما “آکادمیک تر” هم در میان قشرهای دیگری از حزب الله در جریان است. به طور مثال، در جلسه ای در “موسسه ترجمان” آخوندی به نام حجت الاسلام فرمانیان در سخنرانی خود در مورد کتاب جنبش های اسلامی معاصر در جهان عرب (9) می گوید، برخلاف “مردم سالاری دینی”[که منظورش امثال جمهوری اسلامی و شاخه هایی از اخوان المسلمین است] شاخه هایی از اسلام گرایان سنی که آن ها را “سلفیه” می خوانند “کاملا “تجدد را رد می‏کنند”. وی می گوید، سه جریان اصلی در سلفیت هست؛ یکی از آنان “سلفی وهابیت” است که “مخالفت تمدن هستند و یک جریان تکفیری است که بسیار قشری می باشند” و مذهب حکومت عربستان است.،دیگری سلفی دیوبندی است که “دو جریان خطرناک سپاه صحابه و طالبان” از آن درآمده اند و ضد شیعه هستند و “اغلب علمای آنان در رد شیعه کتاب نوشته اند”. وی تاکید می کند که این گروه نیز به دنبال امارت و تشکیل خلافت  اسلامی است. و جریان سوم سلفیه اخوان المسلمین است که “تکفیری” نیست و به قول این حجت الاسلام، ” تفاوت جریان سلفی اخوانی با دو جریان قبلی این است که دموکراسی و مردم سالاری را قبول دارند و بر خلاف دو جریان قبل به دنبال خلافت اسلامی نیستند.” و غیره.

البته ایشان فراموش می کند که اولین “امارت اسلامی” را در جهان معاصر، اسلام گرایان شیعه در ایران ایجاد کردند — بر مبنای ضدیتِ ارتجاعی و واپسگرا با فرهنگ غربی و بر اساس ایدئولوژی فاشیستیِ برگزیده دانستن فرقه ی شیعه (آن هم شیعه ی اثنی عشری) که در قانون اساسی جمهوری اسلامی ثبت است.

 خطرات و فرصت های این جنگ برای جمهوری اسلامی

هدف جمهوری اسلامی از ورود مستقیم به این جنگ تثبیت موقعیت خود به عنوان یک دولت متعارفِ متعهد به ثبات نظام سرمایه داری امپریالیستی در خاورمیانه و در پی آن تثبیت و تقویت موقعیت خود در سلسله مراتب دولت های ارتجاعیِ وابسته به امپریالیسم در منطقه است. هرچند تبعات میان مدت و درازمدت و حتا اثرات کوتاه مدت درگیری نظامی در چنین منطقه ی پرتضاد و بی ثباتی برای خود حاکمان تئوکرات در ایران روشن نیست اما ضرورت های حفظ نظامی که تا مغز استخوان وام دار و وابسته به نظام سرمایه داری-امپریالیستی جهانی است، جمهوری اسلامی را وادار به ایفای چنین نقشی می کند. هر گونه شکست در این استراتژی، بحران های سیاسی، اقتصادی و ایدولوژیک جمهوری اسلامی از جمله تضادهای درون هیئت حاکمه را بسیار حادتر خواهد کرد. با این اوصاف، سران رژیم ورود به این جنگ منطقه ای به صورت فرصتی برای حفظ نظامشان می نگرند. این قمار خطرناک و چندوجهی یعنی تلاش برای تبدیل شدن به متحد اصلی قدرت­های امپریالیستی در منطقه و چالش با جنگجویان اسلامگرای القاعده و شبه نظامیان وابسته به عربستان سعودی و قطر و غیره ضرورتی است که به آن باید گردن بگذارند ولو آن که این نارنجک در دست خودشان منفجر شود. اوضاع خاورمیانه به گونه ای است که رژیم های حاکم فقط به این شکل می توانند به عنوان قدرت های قابل اعتنا ابراز وجود کنند. تقریبا هیچ دولتی امکان دور ماندن از این تضادها و مناقشات را ندارد.

هرچند این تقابل به “جنگ شیعه و سنی” معروف شده است و طرفین معادله دارای این ایدئولوژی های ارتجاعی متفاوت هستند اما این جنگ، جنگ میان قشرهای مختلف طبقات کمپرادور وابسته به نظام سرمایه داری-امپریالیسم جهانی است که در خاورمیانه بر سر قدرت سیاسی و اقتصادی می جنگند. بوی نفت و پتانسیل منطقه در تبدیل شدن به یکی از بزرگترین قطب های اقتصادی جهان این قشرها را هار و سرمست می کند به طوری که از هیچ جنایتی رویگردان نیستند. اما دین و دین گرایی نقش ایدئولوژیک مهمی در این جنگ های ارتجاعی به ویژه از زاویه تحریک و به میدان آوردن توده­های ناآگاه بازی می کند –همان گونه که در جنگ جهانی دوم، ایدئولوژی فاشیسم نقش مهمی در جنگ امپریالیسم آلمان با  امپریالیست های دیگر بازی کرد یا صهیونیسم نقشی تعیین کننده در انسجام و پیوستگی دولت قومی نژادی اسراییل دارد و همچنین  ایدئولوژی اسلامی که در شکل گیری و دوام جمهوری اسلامی عنصری تعیین کننده بود. در واقع اگر چه این مناقشات و کشتارها ریشه در تضاد منافع قشرها و دولت­های متعدد ارتجاعی و کمپرادوری دارد اما روبنای دینی بیان خاصی از محتوای ارتجاعی این جنگ ها است و به همین دلیل به هیچ وجه نمی توان نقش آن را دست کم گرفت.

هرنوع جنگی که جمهوری اسلامی در آن درگیر شود ارتجاعی است و باید علیه آن موضع گیری کرد، آن را افشا کرد و توده های مردم را نسبت به آن خشم گین کرد و نسبت به تداوم و توده­ای شدن آن هشدار داد. سوال اینجا است که چگونه باید توده های مردم را قانع و بسیج کرد که راه رهایی خودشان و کل مردم خاورمیانه در جایی دیگر است و باید بی وقفه برای تحقق آن کار کرد و در لابیرانت رخدادهای عجیب و غریب سیاسی چشم از آن برنداشت. آن چه پرولتاریا و زحمتکشان و خلق های تحت ستم در ایران و سوریه و عراق و در کل منطقه از آن محرومند یک قدرت دولتی پرولتری است. باب آواکیان لطمات فاجعه بار این فقدان بزرگ را در مقاله ای تحت عنوان « چرا خواهان قدرت دولتی هستیم؟ چرا به قدرت دولتی نیاز داریم؟» این طور تشریح می کند:

            «در این جهان، انواع و اقسام قدرت های دولتی ارتجاعی بر مردم تحمیل شده؛ در کشتارهای دو طرفه به خاطر منافع کسانی که قدرت دولتی دیگری در اختیار دارند و به امپریالیسم و ستم و استثمار دیگری خدمت می کنند، به این سو و آن سو تازانده می شوند. این در مورد بخش های گسترده ای از دنیا صدق می کند. بدون قدرت دولتی پرولتری هیچ کاری با این وضع نمی توان کرد. ببینید! من برای کسانی که به پزشکان بدون مرز می پیوندند احترام زیادی قائلم. ولی بسیاری از آنان بعد از مدتی کنار می کشند. چون در تلاش برای انجام کاری برای مردم دنیا، با مشکلات و موانع بسیار عظیم روبرو می شوند. این مشکلات دقیقا به دلیل آن که مردم خود را از چنگال امپریالیسم خلاص نکرده و یک قدرت دولتی پرولتری برقرارنکرده اند، به طور تصاعدی رشد کرده اند و رشد می کنند. وقتی که این مسائل را ببینید و درک کنید – منظورم یک درک معوج از پشت یک منشور بورژوایی یا رویزیونیستی نیست بلکه از یک موضع کمونیستی است – فورا با این واقعیت روبرو می شوید که نیاز عاجل و آشکاری به انقلاب پرولتری و استقرار قدرت دولتی پرولتری است. بله، این انقلاب باید از مراحل گوناگون عبور کند. ولی در اساس، و در تحلیل نهایی و بنیادا، هدف ما باید انقلاب پرولتری و قدرت دولتی پرولتری باشد که نخستین جهش بزرگ به سوی هدف نهایی یعنی دنیای کمونیستی به حساب می آید. دنیا هر نوع دولتی را تجربه کرده است. امپریالیست ها از تجربه انواع و اقسام دولت های دیگر استفاده می کنند تا این فکر را تقویت کنند که سلطه امپریالیستی و حتا استعماری، هر چقدر هم که بد باشد بهترین چیزی است که می تواند نصیب مردم آفریقا و مردم دیگر نقاط جهان سوم بشود. آن ها به کشورهای آفریقائی اشاره می کنند و می گویند “ببینید بعد از استقلال چه ها کردند”. آنان با این حرفشان منکر می شوند که این مردم هیچگاه صاحب استقلال واقعی نشدند. کنگویی ها موبوتو را داشتند. آیا این اسمش استقلال است؟! اگر می خواهید بفهمید که چرا “بدون قدرت دولتی همه چیز توهم است” باز هم می گویم به چیزهایی فکر کنید که باید شما را دیوانه کند. و اگر کمونیست باشید، شما را دیوانه خواهد کرد. پیش از هر چیز فکر همین چیزها بود که شما را به سمت کمونیسم کشاند. زیر بار سنگین این وضعیت دریافتید و فهمیدید که در محدوده ی نظام موجود هیچ راه حلی برای این مصائب وجود ندارد. همه این چیزهای نفرت انگیز در ابعادی عظیم در حال گسترش است و ما اساسا هیچ کاری در مورد آن نمی توانید انجام دهیم  زیرا هنوز قدرت دولتی پرولتری نداریم؛ زیرا این فکر که می توان بدون قدرت دولتی کاری در این مورد انجام داد، در واقعیت توهمی بیش نیست. ببینید در نتیجه فقدان قدرت دولتی پرولتری چه اوضاعی را شاهدیم. گسترش شرایط اقتصادی و اجتماعی بس وحشتناک. اشاعه بنیادگرایی دینی از جمله در میان توده های تحتانی. منکوب شدن توده ها زیر فشار ستم و حقنه کردن عامدانه ی جهل به آنان. علت اوضاع کنونی اینست که ما نتوانستیم انقلاب کنیم. …»

           خاورمیانه­ای که امروز در جنگ­های ارتجاعی و وحشیانه میان باندها و دسته­جات مختلف اسلامی و دولت­های مرتجع بورژواکمپرادور می سوزد، خاورمیانه ای که به بستر عروج و گسترش اسلام­گرایی و میدان رقابت قدرت­های امپریالیستی تبدیل شده است فقط  یک راه نجات دارد و آنهم تبدیل شدن به یک خاورمیانه ی کمونیستی و پایگاه انقلاب جهانی پرولتری است.

 حزب کمونیست ایران (م.ل.م)

 18 دی ۱۳۹۲- ۷ ژانویه ۲۰۱۴

www.cpimlm.com

توضیحات:

۱-  گستره ی جهانیِ جهادگران القاعده: گروه “دولت اسلامی عراق و شام” تنها گروه جهادگرا نیست. شاخه ی این جریان در شبه جزیره عربستان در سال ۲۰۱۱ در جریان خیزش مردم در یمن بخش های مهمی از جنوب یمن را اشغال کرد و امارت اسلامی تشکیل داد. البته عمر این امارت کوتاه بود. در سومالی چند سالی است که گروه الشباب بخش هایی از سومالی را کنترل کرده و بر آن حکومت می کند. هرچند که اخیرا بخش بزرگی از مناطق خود را از دست داد. در سال ۲۰۱۲ گروه “القاعده ی مغرب اسلامی” به طور موقت یک امارت اسلامی در شمال مالی برقرار کرد و سپس به دست ارتش فرانسه از مناطق خود بیرون رانده شد. گروه بوکوحرام (تحصیل غربی حرام است) مناطقی از شمال نیجریه را کنترل می کند.

۲-   اسکات استوارت – تحلیل گر مرکز اطلاعاتی گلوبال اینتلجنس استراتفور، ۱۵ نوامبر ۲۰۱۳

۳-  مقاله اسکات استوار به انگلیسی:

Gauging the Jihadist Movement By Scott Stewart- 15 November 2013

۴-  از دهان رفسنجانی فقط کثافت بیرون می آید. ۲۳ فروردین ۱۳۸۳. سایت حزب کمونیست ایران (م.ل.م) http://cpimlm.com/showfile.php?cId=1002&tb=iran&Id=196&pgn=1

۵- فرانس۲۴- ۶ ژانویه ۲۰۱۴

http://www.france24.com/en/20140106-usa-iran-find-common-enemy-jihadist-group-iraq-al-qaeda-syria-isil

۶- دبکافایل ۷ ژانویه ۲۰۱۴-

http://www.virtualjerusalem.com/news.php?Itemid=11693

۷ روزنامه انگلیسی زبان ترکیه “تودی زمان» ۲۶ دسامبر ۲۰۱۳

۸- مصاحبه ی گروه بین الملل سایت مشرق با گوردون ام.هان، محقق ارشد موسسه مطالعات تروریسم مونتری و عضو مرکز مطالعات استراتژیک و بین الملل

۹- سایت ترجمان، علوم انسانی و ترجمه

http://tarjomaan.com/archives/1261

۱۰- به  نقل از بخش بین الملل سایت مشرق- ۲۲ آذر ۱۳۹۲ تحت عنوان : گزارشی از دردسرهای آل سعود برای ملت ه