مبارزه برای رهایی زنان، مبارزه برای کمونیسم

به اشتراک گذاشتن
زمان مطالعه: ۶ دقیقه

به مناسبت هشت مارس، روز جهانی زن

مبارزه برای رهایی زنان، مبارزه برای کمونیسم

روز هشت مارس، یک روز نمادین برای اعلامِ عزم و اراده در پیش برد نبردِ تا به آخر بر ضد یکی از تبه کارانه ترین جنایت های نظام سرمایه داری علیه بشریت است. اما نبرد علیه اسارتی که سرمایه داری هر روز و هر ساعت، با هر دم و بازدم اقتصادی، سیاسی و ایدئولوژیکش بر نیمی از جمعیت بشر تحمیل میکند نمی تواند نبردی مداوم نباشد و اغراق نیست اگر بگوییم لحظه ای چشم فروبستن بر آن معنایی جز تن دادن به کلیت وضع تبهکارانه ی حاکم بر جهان ندارد.

  زنجیرهای اسارت زنان، قدمتی به طول تاریخ طبقات دارد و طی هزاران سال هرچند تغییر شکل داده است، اما هرگز از میان نرفته است. امروز، زنجیرهای مدرن نیز بر بندهای برجای مانده از اعصار تاریکی اندیشی و قرون وسطی، بافته شده اند. تجارت زنان، پورنوگرافی و خرید و فروش سکس یکی از پر سود ترین بخش های نظام سرمایه داری در سطح جهان است. اما بدن زن فقط ابژۀ لذت جویی مرد، ماشین تولید مثل و سودهای کلان صنعت سکس نیست. بدن و رفتار اجتماعی زنان به اهرم توجیه ایدئولوژیک جریان های اسلام گرا در خاورمیانه و فاشیست های مسیحی در غرب «متمدن»  تبدیل شده است و هر دو  حریق وار در حال گسترش هستند.

جمهوری اسلامی ایران که اولین ابداع گرِ معاصر احیاگری دینی در خاورمیانه و جهان بود و قانون شریعت، یعنی قانونِ عصر برده داری و فئودالیسم را بر موجودیت اجتماعی زنان ایران حاکم کرد، اکنون تبدیل به آیینه ی تمام نمای پیوند زنجیرهای پدرسالاری سنتی و مدرن شده است. این ترکیب به غایت ارتجاعی در دور جدید حیات رژیم ایران و در دوره ی موسوم به «پس از قرار داد هسته ای» مستحکم تر نیز خواهد شد. رشد افسارگسیخته تر سرمایه داری و افزایش سرمایه گذاری های امپریالیستی در ایران، تغییرات بزرگی را در موقعیت اقتصادی و اجتماعی زنان به وجود خواهد آورد و در واکنش به این تغییرات، موج جدیدی از حملات سازمان یافته ی نیروهای اسلام گرا به زنان و موقعیت و جایگاه آنان را شاهد خواهیم بود.  «اصلاح طلبان» حکومتی همانند «اصول گرایان» حکومتی برای «حفظ انسجام » رژیم شان، بر اصول اسلامی و آراء و شعائر ایدئولوژیک زن ستیزانه ی آن پای خواهند فشرد.

اما این فقط یک جانب ماجرا است. جنبه ی دیگر آن است که ستم بر زن که از ابتدای قدرت گیری جمهوری اسلامی به صورت یک گسل اجتماعی بزرگ سربلند کرد، در متن تغییر و تحولات آتی عمیق تر خواهد شد و بیش از گذشته ماهیت منسوخ و ارتجاعی دولت جمهوری اسلامی  را منعکس و بیان خواهد کرد. در نتیجه، چنانچه تعمیق این گُسل با کار انقلابیِ منظم و نقشه مند برای سازماندهی زنان علیه این وضعیت همراه شود، می تواند گشاینده ی بزرگی برای انقلاب گردد و جمهوری اسلامی را در آتش خشم زنان بسوزاند. جمهوری اسلامی کاملا نسبت به پتانسیلی که این گسل بزرگ اجتماعی با خود حمل میکند آگاه است و مسلما در آینده شاهد آن خواهیم بود که نه تنها از سرکوب بلکه از ترفندهای «اصلاح طلبانه» نیز برای خنثی کردن این پتانسیل سود جوید. علاوه بر این، شاهد «دلسوزی» تریبون های امپریالیست های غربی درباره «آزادی و حقوق زنان ایران» خواهیم بود و چه بسا مساله ی زنان و جنبش زنان بدل به یکی دیگر از میدان های کشمکش و معامله ی «دو منسوخ» سرمایه داری اسلامی و سرمایه داری امپریالیستی شود. به لحاظ عینی و واقعی، هیچ افق و برنامه و خط سیاسی- ایدئولوژیک دیگری جز کمونیسم و انقلاب کمونیستی و مشی و رویکرد سیاسی سرچشمه گرفته از آن، یارای ایستادگی در  برابر پاسخ های اسلامی و امپریالیستی و باز کردن راهی واقعا رهایی بخش را ندارد.

در متن تشدید چنین وضعیتی است که ما کمونیست های انقلابی باید یک بار دیگر درس های انقلاب ۵۷ مرور کنیم. رژیم سرمایه داری تئوکراتیک جمهوری اسلامی از همان اسفند ۱۳۵۷ با تهاجم به حقوق اولیه و موقعیت اجتماعی زنان پا به عرصه وجود گذاشت. این  تهاجم با واکنش زنان آگاه و پیشرو روبرو شد و در شرایطی که تظاهرات ۵ روزه اسفند ۱۳۵۷ به نخستین و در آن مقطع، به لحاظ کیفی به مهمترین میدان نبرد میان انقلاب و ضد انقلاب بر سر جهت گیری آتی جامعه تبدیل شد، پرولتاریای ایران اهمیت این مبارزه و تبعات شکست در آن را در نیافت. در آن مقطع پرولتاریای ایران به شکل یک حزب پیشگاهنگ کمونیست و با قطب نمای سرنگونی دولت حاکم و استقرار یک دولت سوسیالیستی و هدف نهایی کمونیسم در صحنه حضور نداشت تا کارگران و زحمتکشان و زنان انقلابی و خلق های ملل تحت ستم را حول این هدف بسیج و متحد کرده و برای تحقق آن رهبری کند. 

پرولتاریا تنها طبقه ای است که رهایی اش در گرو رهایی تمامی ستم دیدگان و استثمارشوندگان جامعه است و بنا بر خصلت طبقاتیِ تاریخی- جهانی خود باید در صف اول مبارزه علیه ستم بر زن و پیکار برای رهایی زنان بایستد. کمونیست های انقلابی که سخنگویان و پیشگامان متشکل و آگاه راه رهایی پرولتاریا و تمام بشریت هستند، از همین امروز باید به طور زنده به توده های مردم نشان دهند، انقلابی که هدف آن استقرار جامعه ی کمونیستی در جهان است، حقیقتاً رهایی بخش است و مبارزه برای چنین انقلابی، عالیترین چیزی است که می تواند به زندگی امروزشان معنا دهد. فرآیند انقلاب ما باید از همین امروز و هرچه بیشتر، تجسم آن آینده ای باشد که برایش می جنگیم و رهبری مبارزه رادیکال علیه ستم بر زن یکی از تعیین کننده ترین عناصری است که آن آینده را از هم اکنون و در فرآیند پیش برد انقلاب تجسم می بخشد. این یکی از مصادیق برجسته ی واقعیتی است که انگلس گفت: «پرولتاریا در نهایت باید رهایی اش را در میدان نبرد به کف آورد».

مساله ستم بر زن در چارچوب نظام سرمایه داری (چه اسلامی و چه سکولار) هرگز از بین نخواهد رفت. خانواده پدرسالار بخشی از بافت سیستم سرمایه داری است و ستم مرد بر زن، فرودستی زن در جامعه، نقش زن در خانواده پدرسالار نیز اجزایی لاینفک از کارکرد این سیستم هستند.  این آن واقعیتی است که در مقابل کلیه ی نیروهای طبقاتی دیگر و بیراهه های آنان باید گذاشت، به طور علمی بر آن پای فشرد و مبارزه ای رادیکال را بر اساس آن پیش برد.

سرمایه داری علاوه بر نظام مالکیت خصوصی روابط تولیدی و اجتماعی دیگری را نیز در کارکرد کلی اش ادغام کرده یا به وجود می آورد که جملگی سرچشمه ی ویرانی جهان و نابودی و تحقیر انسان ها هستند؛ ستم بر زن، ستم ملی، نژاد پرستی، تضاد میان کار فکری و کار یدی، تبعیض ها و نابرابری میان کشورهای مختلف، تخریب و نابودی محیط زیست و جنگ میان بلوک ها و ائتلاف های امپریالیستی رقیب. نابودی نظام سرمایه داری و جایگزین کردن آن با انقلاب کمونیستی، راه حل تمامی این فجایع است. بدون چنین انقلابی، هیچ جنبه ی نظام کنونی تغییر نخواهد کرد. این حقیقتی است که کمونیست ها باید در جنبش زنان تبلیغ و ترویج کنند. هر راه دیگری در نهایت، به تلف شدن انرژی مبارزاتی زنان یا جاری شدن این انرژی در مجاری سیستم موجود که ستم بر زن یکی از ستون های آن است، منتهی خواهد شد.

چنین انقلاب هایی برای نخستین بار در طول تاریخ جامعه ی بشری، در دو نقطه به ثمر رسیدند: انقلاب سوسیالیستی شوروی (۱۹۱۷-۱۹۵۶) و چین (۱۹۴۹-۱۹۷۶). این دو انقلاب، دنیای بنیادا متفاوتی را خلق کردند که یکی از شاخص هایش پاره کردن زنجیرهای کهنه ی اسارت زنان بود. انقلاب و دولت سوسیالیستی در اتحاد شوروی و چین اگر چه شکست خوردند اما تجربه شان در همان فاصله کوتاه بیان این واقعیت بود که در مقابل نظام پوسیده سرمایه داری راه دیگری هست؛ آفریدن جهان و روابط اجتماعیِ بنیاداً متفاوتی نه تنها ضروری بلکه ممکن است. این تجربه ی درخشان نشان داد که رهایی زنان همچون رهایی کل بشریت تنها و تنها در انقلاب کمونیستی امکان پذیر است. هیچ چیز بدیهی تر از آن نیست که طرح و آموزش دستاوردهای عظیم و جهش های کیفی این انقلابها در مسیر رهایی زنان باید یکی از موضوعات اصلی و محورهای تبلیغ و ترویج در جنبش زنان باشد. اما این تاریخ در نتیجه ی تلاش های عظیم بورژوازی در مقیاس بین المللی و تاریک اندیشان دینی در ایران دفن شده است و به روشنایی روز درآوردن آن را تبدیل به چالشی در مقابل هر جنبش مترقی زنان کرده است. 

در جهان امروز، در ایران و در مقطع کنونی کمونیست های انقلابی باید مبارزه برای نابودی ستم بر زن را تبدیل به یکی از جبهه های نبرد در جنگ بزرگ برای رهایی بشریت کنند و این گام بزرگی است در راه تحقق رسالت تاریخی- جهانی پرولتاریا. همانطور که رفیق باب آواکیان می گوید، «اگر این مساله (مبارزه برای رهایی زنان) به هر شکلی به جایگاه درجه دوم یا تبعی رانده شود، انقلاب کمونیستی ای در کار نخواهد بود. این واقعیت را باید به رسمیت شناخت، نه به خاطر تعهدات اخلاقی، بلکه برای ملاحظات استراتژیک. تردیدی نیست که نباید برای انقلابی مبارزه کرد که رهایی زنان جایگاه برجسته ای در آن ندارد. انقلاب بدون این امر ممکن نیست. بدون این که در کار و فعالیت امروزمان مبارزه علیه ستم بر زن جایگاه مهم و برجسته ای بیابد، هیچ قدم جدی در راه انقلاب کمونیستی نمی توان برداشت.»

حزب کمونیست ایران (مارکسیست لنینیست مائوئیست)

اسفند ۱۳۹۴/مارس ۲۰۱۶