استثمار پرولتاریا در بسیاری از نقاط جهان به درجات قابل توجهی، استثمار زنان است

به اشتراک گذاشتن
زمان مطالعه: ۷ دقیقه

اهمیت استراتژیک مبارزه برای رهایی زنان

باب آواکیان

متن زیر پاره ای  از سند طولانی تحت عنوان «در راه رهایی واقعی: علم، استراتژی، رهبری برای انجام یک انقلاب واقعی و آفریدن جامعه ای بنیادا متفاوت» است که در تابستان سال ۲۰۱۵ در وبسایت نشریه رولوشن منتشر شد.

ستم بر زنان و مبارزه برای رهایی آنان را باید با همه ی ابعاد آن به عنوان یک مساله استراتژیک بازشناخت. نه فقط در این کشور بلکه در مقیاسِ کلی جهان. این مبارزه، مبارزه ای است که می تواند و باید نقش حیاتی در تمام طول مبارزه برای ریشه کن کردن ستم و استثمار و رها کردن کل بشریت بازی کند. من در بیسیکس شماره ۳:۲۲ در این باره صحبت کرده ام و در بخش سوم از «تضادهای حل نشده، نیروهای محرکه انقلاب»[۱] آن را تشریح کرده ام. در آن جا گفته ام، یکی از شاخص های برجسته ی جهان کنونی، هرچه حادتر شدن تضادهایی است که با ستم بر زن متصل هستند. بخشی از این روند به علت تغییراتی است که در نوع عملکرد امپریالیسم گلوبالیزه به وجود آمده است. بگذارید اینطور بگویم: استثمار پرولتاریا در بسیاری از نقاط جهان به درجات قابل توجهی، استثمار زنان است. کاملا اینطور نیست اما به درجه قابل توجهی چنین است.

این امر، یکی از فاکتورهای عینی است که با برخی شکل های سنتی ستم بر زن، به شدت تصادم میکند. اگر یک چیز بیان و معرف نیروهای بنیادگرای دینی در جهان باشد، این است که آن ها تا مغز استخوان ارتجاعی و نیروهای پدرسالار جنایت کار هستند و یکی از دلایل تبدیل این بنیادگرایی ارتجاعی به یک پدیده بسیار مهم همین تغییر چشم گیر در شرایط است؛ شرایطی که شمار بزرگی از زنان در سراسر جهان از خانه بیرون آمده اند و بخش قابل توجهی از انان به صورت پرولتاریا استثمار می شوند. در بسیاری از کشورهای جهان سوم، بیشتر دهقانان از جا کنده شده و به درون حاشیه نشینی شهری پرتاب شده اند. یک نکته ی دیگر را که در شش پاراگراف اول مقاله «انقلاب و رهایی بشریت» (بخش دوم) گفتم در این جا تاکید می کنم: از هم اکنون نمی توانیم بگوییم که از درون اتفاقات متفاوتی که در جهان در جریان است، چه چیزی بیرون خواهد آمد. از جمله از درون کارکرد این سیستم و کارهایی که دیگر نیروهای طبقاتی می کنند. کاملا نمی توان کلیه ی تغییراتی را که این فرآیند به آن ختم خواهد شد را پیش بینی کرد. اما ما باید روی همه ی ان ها کار کنیم از جمله روی این که نیروهای دیگر طبقاتی چگونه تلاش می کنند با این وضعیت کنش کنند (بر روی آن کار کنند). حتا با شکل گیری نیروهای طبقه میانی در ابعاد گسترده در کشورهای مانند چین و هند و غیره و حتا در بسیاری از کشورهای آفریقاتی که به شدت توسط امپریالیسم غارت می شوند مواجهیم. یعنی با وجود چنین غارتی کماکان رشد طبقات میانی قابل توجه است به طوری که در چند دهه پیش وجود نداشت. حتا این نوع تحول تضادمند است. از یک طرف، برای انقلاب کمونیستی مشکل آفرین است. ما باید طبقات میانی را، حداقل به درجات قابل توجهی به سوی انقلاب جلب کنیم اما این ها در کوتاه مدت واقعا می توانند یک مشکل واقعی باشند! در هر حال، پدیده ی رشد و گسترش زیادِ قشر میانی در بسیاری از کشورهای جهان سوم به طور کلی، اما به ویژه در رابطه با مساله زنان یک پدیده ی تضادمند است و این روند به شدت با اشکال گوناگون سنتیِ ستم بر زن تصادم کرده است. زیرا در قشر میانی زنان تحصیل کرده بسیار هستند واین به شدت در تصادم قرار می گیرد با بسیاری از طرق سنتی که زنان زیر ستم بوده اند. وجود پدیده ی تجاوز توده ای در هند و بسیاری جنایت های ضد زن دیگر بر بستر شرایطی رخ می دهد که از یک طرف، این تغییرات بسیاری از شکل های ستم گری سنتی از جمله به ویژه ستم پدرسالارانه را به چالش طلبیده و تضعیف میکند و از طرف دیگر، این وضعیت با تغییرات انقلابی همراه نشده است. در نتیجه، منجر به وضعیتی می شود که بسیار انفجاری و متلاطم است و در کوتاه مدت دهشت های زیادی را تولید میکند.

حال بیایید به این کشور (ایالات متحده آمریکا) نگاه کنیم: قبلا خاطرنشان کرده ام، با تغییراتی که در اقتصاد رخ داده است، شمار عظیمی از زنان وارد مشاغل رده های پایین و کم درآمد شده اند و هم راه با این، شمار زنان متخصص نیز افزایش بسیار زیادی یافته است و تعداد بیشتری از زنان طبقه میانی شاغل هستند و شمار بسیاری بیشتری از زنان فارغ التحصیل دانشگاه هستند. همه ی این تغییرات، بسیار متفاوت از چند دهه پیش هستند. و این نیز تاثیرات متناقض دارد. همه ی این توانمند شدن های شخصی و «بگذار منهم بیزنس خود را استارت بزنم یا منهم بشوم مدیر یک بیزنس و یاد بگیرم که مثل مردها گلوی مردم را ببرم» یک طرف ماجرا است. طرف دیگر ماجرا آن است که این تغییر، به شدت در تصادم با روابط سنتی در این کشور قرار گرفته است و در این کشور هم عامل مهمی در برانگیختن دیوانگی بنیادگرایی و در این مورد مشخص، واکنش بنیادگرایان فاشیست مسیحی است. به طور مثال، حملاتی که به حق سقط جنین می شود. در این مورد باید بر یک نکته واقعا تاکید کنیم: هدف این نیروهای فناتیک تاریک اندیش صرفا ممانعت از سقط جنین نیست. بلکه مستقیما علیه حق جلوگیری از بارداری حرکت میکنند. ضدیت با جلوگیری از بارداری و سقط جنین خیلی تیز و روشن نشان می دهد که مساله ی این ها انقیاد زنان در شکل ماشین تولید مثل و همچنین ابژه ی جنسی است و موضوع بر سر «کشتن بچه ها» نیست. این را خوب باید درک کرد.

برگردیم به موضوع عمده در این بحث. تضادهای میان تغییرات بزرگ اجتماعی (که به ویژه موقعیت زنان را عوض کرده است) و شکل های سنتیِ ستم بر زن ابعاد حادی به خود گرفته است. و مساله ی ستم بر زنان و مبارزه برای رهایی زنان به طور عینی برجسته تر از هر زمان خودنمایی میکند. و باید آن را در مقیاس های بسیار بزرگ تر، به عنوان فصل مهمی از انقلاب پرولتری در دست گرفت — به مثابه جنگی که به نوبه ی خود بسیار مهم است اما همچنین اساسا به مثابه فصلی تعیین کننده از انقلابی که هدف نهایی اش ایجاد جهان کمونیستیِ عاری از هرگونه ستم و استثمار است.

به وضعیت زنان در این کشور و سراسر جهان نگاه کنید. زندگی در این کشور یعنی دائما با حمله به زنان و آزار آنان مواجه شدن. حملات جنسی و تحقیر جنسی زنان همراه است با حمله به ابتدایی ترین حق زن که عبارتست از تصمیم گیری بر سر بچه دار شدن، زمان بچه دار شدن و بچه بزرگ کردن.  با تغییرات عظیمی که صورت گرفته شمار بزرگی از تولید مثل ها در این کشور توسط زنان تنها صورت می گیرد. و واضح است در چنین شرایطی مسئولیت بزرگ کردن بچه با کیست. در خانواده های متشکل از زن و شوهر نیز مسئولیت بچه داری و خانه داری عمدتا بر دوش زن است و این در حایل است که بسیاری از این زنان در بیرون از خانه هم کار میکنند. این پدیده، یک پدیده ی سطحی یا «بازمانده» روابط کهنه خانوادگی نیست. بلکه با روابط پدرسالاری پیوند داشته و ریشه های عمیق در روابط پدرسالاری دارد و اگر به شیوه تولیدی نگاه کنیم می بینیم که روابط پدرسالاری ریشه در روابط تولید و مبادله کالایی دارند. و در تولید و مبادله کالایی، انباشت سرمایه در رقابت با سرمایه های دیگر، از طریق استثمار کالایی به نام نیروی کار انجام می شود. این وضعیت یکی از خصایل فرعی  این سیستم نیست و آن را نمی توان از طریق اصلاحات در چارچوب این سیستم یا با انتخاب «افراد روشن بین» به مقامات دولتی از بین برد. با تحلیل علمی، از طریق کند و کاو در روابط اساسی و دینامیک های این سیستم به وضوح می توان دید که چرا از بین بردن ستم بر زن در این سیستم ممکن نیست.

بیایید یکی دو آزمون فکری کنیم تا این واقعیت ملکه ذهن مان بشود. آیا می توان خانواده سنتی را در این سیستم از بین برد؟ و اگر خانواده ی سنتی در این سیستم ملغا شود، آنگاه مساله ی توارثِ مالکیت خصوصی چگونه حل خواهد شد؟ یا در این سیستم چگونه می توان هم خانواده را نگاه داشت و هم ستم بر زن را از بین برد؟ ما باید با این سوال ها دست و پنجه نرم کنیم و در عین حال در مقابل دیگران بگذاریم و بگوییم، اگر در رابطه با از بین بردن ستم بر زن جدی هستید بیایید در مورد این که آیا می توان آن را در این سیستم از میا برداشت، حرف بزنیم. حقیقت آن است که در این سیستم، نمی توان این ستم را از بین برد. اما ما نباید این حقیقت را مانند یک دگم مذهبی تکرار کنیم بلکه باید کار کنیم و واقعا به ریشه های مادی این مساله برسیم و خودمان بر روی این مساله مسلط باشیم تا بتوانیم بسیاری از آدم های دیگر را به این درک برسانیم. چنین کاری یک بخش تعیین کننده از تلاش برای جذب آنان به سوی انقلابی است که به آن نیاز داریم.

اگر این مساله به هر شکلی به جایگاه درجه دوم یا تبعی رانده شود، انقلاب کمونیستی ای در کار نخواهد بود. این را باید بازشناخت. نه به خاطر تعهدات اخلاقی. هرچند که آنهم هست. بلکه به خاطر ملاحظات استراتژیک. هرگز نباید برای انقلابی مبارزه کرد که رهایی زن جنبه ی برجسته ای از آن نیست. اما در هر حال انقلاب بدون این امر ممکن نیست. بدون این که در کار و فعالیت امروزمان مبارزه علیه ستم بر زن بخش برجسته ای باشد هیچ قدم جدی در راه انقلاب کمونیستی نمی توان برداشت.

یکبار دیگر تاکید می کنم که ما بر حسب پوپولیسم یا پدیده های سطحی حرکت نمی کنیم. ما با آن چه در هر دوره مردم می گویند یا باور می کنند حرکت نمی کنیم. ما با نگاه کردن به تضادهای عمیقی که در زیربنای جامعه است و تحلیل آن ها حرکت می کنیم. و تحلیل کرده ایم که ستم بر زن یکی از تضادهای بسیار بسیار ریشه دار است. در حال حاضر آن نوع حرکت و مبارزه توده ای که لازم است، حول این تضاد موجود نیست. اما فقدان چنین حرکت و مبارزه ای به معنای آن نیست که این تضاد یک تضاد ریشه دار نیست. بلکه به معنای آن است که تضادهای دیگری در کار است که باید با آن ها نیز مبارزه کرد تا این نوع مبارزه توده ای را حول این تضاد به وجود آورد و آن را با مبارزه انقلابی کلی که هدف نهایی اش کمونیسم است متصل کرد. و این به لحاظ استراتژیک بسیار مساعد است. این مساله با بسیاری از تضادها مرتبط است که در کوتاه مدت جنبه های نامساعد دارند اما به طور کلی و به لحاظ استراتژیک مساله ای بسیار مساعد است. اگر می خواهید در مورد گروهی از جامعه صحبت کنید که نیاز اساسی اش برای نفس کشیدن و مثل انسان زندگی کردن بدون انقلاب کمونیستی تحقق نمی یابد، هیچ گروه دیگری را نمی یابید که این امر به اندازه توده های زنان در موردشان مصداق داشته باشد.

——————

منبع:

The Science, The Strategy, The Leadership for an Actual Revolution, and a Radically New Society on the Road to Real Emancipatio.

By: Bob Avakian, Chairman of RCP, USA

Page 106-110


[۱] لینک ترجمه فارسی این مطلب

سنتزنوین و مساله زن