این بازگشت به دوران «قبل از برجام» نیست! جنگی در راه است!
دونالد ترامپ روز ۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۷ (۸ مه ۲۰۱۸) طی سخنانی به طور رسمی قرارداد برجام را پاره کرد. این پیمان، در سال ۲۰۱۵ میان ایران و قدرت های امپریالیستی جهان (آمریکا، اتحادیه اروپا، چین و روسیه) بسته و به تصویب سازمان ملل رسیده بود. حضور جان بولتون، مشاور امنیت ملی آمریکا در صحنۀ ابطال برجام بسیار معنادار بود زیرا وی سیاست «تغییر رژیم» در ایران را دنبال می کند. اسراییل و عربستان به سرعت از لغو این قرارداد حمایت کردند. سه کشور فرانسه، آلمان و بریتانیا از این سیاست ترامپ ابراز تاسف و اعلام کردند در این قرارداد باقی خواهند ماند. جمهوری اسلامی هم گفت، بدون آمریکا این قرارداد را با ۵ قدرت دیگر ادامه خواهد داد.
تا پیش از این، مقامات ارشد رژیم ترامپ، علاوه بر موضعگیری و هشدار علیه موشک های جمهوری اسلامی و دخالت های آن در سوریه و یمن و لبنان، رژیم ایران را «دیکتاتوری مذهبی» می خواندند. به طور مثال، سال گذشته یکی از مشاورین ارشد ترامپ گفت، علت ضدیت رژیم ترامپ با هستهای شدن ایران آن است که جمهوری اسلامی یک «دیکتاتوری مذهبی» و معتقد به «آخرالزمان» است و بر اساس این اعتقاد میتواند دست به ماجراجویی هستهای بزند. اما ترامپ در نطق روز ۸ مه ۲۰۱۸ تاکید خود را بر دخالت ایران در ایجاد «بی ثباتی» در خاورمیانه گذاشت و گفت، «این رژیمی تروریست است که در خاورمیانه هرج و مرج تولید کرده و … دسترسی آن به سلاح هسته ای خطرناک است.»
امپریالیسم آمریکا، همواره جمهوری اسلامی را مانع مهمی در حفظ ساختارهای هژمونیاش در خاورمیانه دیده است. به طور مثال موجودیت اسرائیل برای قدرت آمریکا در خاورمیانه حیاتی است. اسرائیل از جنگ دوم جهانی به عنوان بازوی نظامی آمریکا در خاورمیانه و شمال آفریقا ساخته و پرورده شده است و یکی از ساختارهای کلیدی آمریکا برای اعمال هژمونیاش در این منطقه است. جمهوری اسلامی با حمایت و تقویت حزبالله جبهۀ جنگی علیه اسرائیل در لبنان درست کرده و این امر همواره برای آمریکا غیرقابل قبول بوده است. عربستان هم از بعد از جنگ جهانی دوم، پایگاه مهم آمریکا بوده است. جمهوری اسلامی در یمن درگیر در جنگ نیابتی با عربستان است.
بنابراین، رژیم ترامپ، دلایل زیادی برای «تنبیه» و «تغییر رژیم» در ایران دارد. اما از این تقابل، اهداف بزرگتری را دنبال می کند و اشتباه است اگر فکر کنیم با خروج آمریکا از برجام، اوضاع صرفا به سیاق قبل از برجام باز می گردد. با به قدرت رسیدن رژیم ترامپ/پنس تغییرات بزرگی در اوضاع جهان به وجود آمده است. برای آن بخش از بورژوازی آمریکا که رژیم ترامپ نماینده و سخنگویش است، مسئلۀ عمده «پاره کردن برجام» نیست. بلکه برهم زدن کلِ روابط و نُرمهای بینالمللی است که «دیپلماسی برجام» نیز در چارچوبهی آن قرار میگرفت. همانطور که پس از ورود ترامپ به کاخ سفید نوشتیم،
«با به قدرت رسیدن رژیم ترامپ/پنس (و در صورت در قدرت ماندن آن) درگیری جدید با ایران، با قواعدی کاملاً متفاوت از قواعد سابق و «کلاسیک» امپریالیسم آمریکا پیش خواهد رفت. شاید این شُبهه به میان آید که سیاست ترامپ بازگشت به همان سیاست دوران جورج دبلیو بوش در سال ۲۰۰۲ است که ایران را همراه با عراق و کره شمالی «محور شرارت» خواند. اما این شباهت صرفاً ظاهری است، زیرا رژیم بوش عمدتاً در چارچوب روابط قدرت، قواعد و قوانین و نهادهای بینالمللی امپریالیستی که بعد از جنگ جهانی دوم با سرکردگی خودِ آمریکا معماری و بنا شده بود حرکت میکرد اما رژیم ترامپ/پنس در حال به چالش گرفتن یکبهیک آنها است و حتی «ناتو» را که پیمان نظامی میان آمریکای شمالی و اروپا است بیفایده اعلام کرده است.» (ترامپ و جمهوری اسلامی، حقیقت شماره ۷۸، بهمن ۱۳۹۵)
پاره کردن برجام یا چرخش تند آمریکا در قبال کرۀ شمالی، حرکت هایی بر بستر یک بازی بزرگ امپریالیستی هستند. در حال حاضر، رقابتهای ژئواستراتژیک و ژئواکونومیک (رقابت برای داشتن جای پا در مناطق استراتژیک جهان و کسب نفوذ اقتصادی) بیسابقه میان آمریکا با چین، روسیه و اتحادیه اروپا در سه محور خاورمیانه، منطقه پاسیفیک (اقیانوس آرام) و اوکراین در جریان است. رژیم ترامپ/پنس در راه مقابله با چین و روسیه و اتحادیه اروپا، جمهوری اسلامی را مانعی برای خود میبیند و با فشار بر ایران دو هدف را دنبال می کند. یکم، جمهوری اسلامی دست از بازی کردن و مانور دادن در شکاف تضادهای میان این قدرت ها بر دارد و به اصطلاح «تسلیم» آمریکا شود یا سرنگون شود. دوم، تکلیف اتحادیه اروپا را روشن کند که آیا می خواهد متحد آمریکا در مقابل چین باشد یا خیر. و در مذاکرات هسته ای باکرۀ شمالی ترامپ به دنبال آن است که اتحاد میان آمریکا و ژاپن و کرۀ جنوبی را محکم کند و چین را وادار به تعیین تکلیف کند که آیا با آمریکا علیه قدرت های بزرگ دیگر مانند روسیه و اتحادیه اروپا خواهد بود یا با آنها و در مقابل آمریکا.
بازی بزرگ قدرت های امپریالیستی در حال حاضر این گونه در حال گشایش است. این که اوضاع چگونه تکامل خواهد یافت و از چه پیچ و خم هایی گذر کرده و فرجامش چه خواهد بود، به عوامل گوناگونی از جمله انقلاب وابسته است. اما در کوتاه مدت گرداب مهلک خاورمیانه تندتر خواهد چرخید.همانطور که پیش از این نیز گفتیم:
«آنچه در اعماق و ریشهها، سیاست و رویکرد رژیم ترامپ نسبت به خاورمیانه را شکل میدهد، تشدید رقابت بر سر کسب هژمونی سیاسی و اقتصادی میان قدرتهای سرمایهداری امپریالیستی بزرگ و همچنین باورِ این بخش از هیئت حاکمهی آمریکا است که فکر میکند اراده آمریکا به شدت ضعیف شده و در مقابل، چین و روسیه قوی شدهاند و بنیادگرایی اسلامی دل و جرئت پیدا کرده است.
باوجود اهمیت خاورمیانه و گذاشتن ایران و «اسلام رادیکال» در تیررس فوری، ترامپ چین را دشمنِ استراتژیک اساسی آمریکا میداند. او میخواهد محور اتحادی با روسیه ایجاد کند تا «اسلام رادیکال» را شکست دهد اما همچنین قصد دارد به وسیله آن مانع از اتحاد استراتژیک چین و روسیه در مقابل آمریکا شود.
اما امپریالیسم روسیه هم محدودیتها و ضرورتهای خود را دارد. پوتین نیز میخواهد حضور نظامی روسیه را در مناطقی که به لحاظ استراتژیک مهم هستند (مانند خاورمیانه، اروپا و خاور دور) تحکیم کند و به سادگی نمیتواند فرصتهای دیگر مانند اتحاد با چین را بسوزاند.
به یک کلام، امپریالیسم آمریکا در سراشیب است و در مسیر رژیم ترامپ نیز چاه و چالهها زیاد و فزاینده. با این اوصاف، قدرت و اشتهای تخریب و جنایتهای هولناک دارد.
جمهوری اسلامی در چنین میدان لغزنده و گرداب تندی حرکت میکند. مطمئناً گسترش شکافهای میان قدرتهای امپریالیستی و سرباز کردن شکافهای جدید (مثلاً رویارویی مستقیم آمریکا و اتحادیه اروپا و تشدید تضاد میان آمریکا و چین)، به جمهوری اسلامی امکان و فضای مانور برای بقای خودش را خواهد داد اما روابط میان قدرتهای امپریالیستی نیز مانند تخته سنگهای تکتانیک در حال جابهجایی است. در این صحنه، فرانسه میتواند امروز شریک تجاری و «امنیتی» ایران باشد و فردا در سمت آمریکا و بریتانیا. روسیه و جمهوری اسلامی امروز متحد باشند و فردا در مقابل هم بایستند. جمهوری اسلامی جبراً دست به قمارهای نظامی و سیاسی بزرگ خواهد زد تا بتواند بازیگر صحنه بماند.
بر بستر چنین اوضاعی، جنگهای نیابتی جمهوری اسلامی در فراسوی مرزها که قرار بود برای ایران «امنیت» به بار آورد و جنگ را در آن سوی مرزها نگاه دارد، به سرعت و به شدت میتواند به ضد خود بدل شود و جنگهای نیابتی تبدیل به جنگ مستقیم میان دولتهای حامی جنگجویان نیابتی شود. بهطور مثال جنگ مستقیم میان جمهوری اسلامی و ترکیه در سوریه و حتی جنگ مستقیم میان جمهوری اسلامی و ارتش آمریکا. جنگهای درهم و برهم ارتجاعی، روند حرکت سالهای آینده منطقه را رقم خواهد زد.
اما، به قول لنین، لازم نیست جنگهای ارتجاعی، با نتایج ارتجاعی تمام شوند. در آشوبِ جنگهای ارتجاعی میتوان تودههای تحت ستم و استثمار که در نتیجه تکانهای سیاسی بیدار شدهاند را تحت رهبری پیشاهنگ کمونیست، وارد راه واقعاً رهاییبخش جنگهای انقلابی برای سرنگون کردن کلیه مرتجعین کرد. این تنها دورنمایی است که در همه نقاط دنیا، از ایران و ترکیه و عراق تا آمریکا و کشورهای اروپایی راه نجات از فجایعی است که هر روز و هر ثانیه نظام سرمایهداری برای هفت میلیارد مردم دنیا به بار میآورد.
ترامپ نماینده «متعارف» سیستم امپریالیستی سرمایهداری آمریکا نیست اما نماینده آن هست. همانطور که رژیم دینی جمهوری اسلامی هم نماینده «متعارف» یک سیستم سرمایهداری نیست اما نماینده آن هست. سیستم سرمایهداری امپریالیستی آمریکا برای اکثریت مردم جهان چیزی جز فلاکت و وحشت به بار نیاورده است و رژیم ترامپ/پنس در همه جوانب آن را تشدید خواهد کرد. حکایتِ حاکمیت ۳۸ ساله جمهوری اسلامی که بر اساس خفه کردن یک انقلاب بزرگ ضد امپریالیستی و ضد سلطنتی در ایران به قدرت رسید و طوق اسارت حکومت اسلامی را بر گردن کارگران و زنان و زحمتکشان و روشنفکران ایران انداخت نیز به قدر کافی روشن است. اکنون این دو رژیم پوسیده و منسوخ، میخواهند وارد دور جدیدی از تخاصم و کشمکش با هزینهها و ویرانگری غیرقابل تصور بشوند.
در مقابل تهاجم رژیم ترامپ/پنس، جمهوری اسلامی تلاش خواهد کرد درون خود را یک دست و متمرکز کند. اما معلوم نیست این تمرکز را از چه راهی به دست خواهد آورد. «آشتی» جناحها یا کودتای موفق یا ناموفق عدهای از نظامیان تحت عنوان «شرایط اضطراری»؟ در هر حال، تنازعات درون رژیم مانند گسلی است که زیر فشارهای بینالمللی میتواند تبدیل به زلزله شود.
رژیم ایران همچنین تلاش خواهد کرد تا تودههای مردم را حول پرچم «دفاع از میهن» در مقابل «تهاجم خارجی» بسیج کند و چنانچه رژیم در این امر موفق شود، خطر آغاز جنگی ویرانگر توسط آمریکا چند برابر خواهد شد.
بدون سرنگون شدن این رژیم، هیچ امنیتی در کار نیست. در چنین اوضاعی، شکافهای زلزلهخیز طبقاتی، جنسیتی و ملیتی نیز میتوانند به طرز بیسابقهای فعال شوند و تودههای مردم در مقیاسی بزرگ به میدان شورش و مقاومت علیه جمهوری اسلامی روی بیاورند. در این اوضاع حساس و اضطراری، حضور نیرویی با سیاست و استراتژی انقلاب در صحنه، بزرگترین ضرورت تودههای مردم است. مشکلات مرتجعین و امپریالیستها، برای ما کمونیستهای انقلابی و اکثریت مردم ایران، خاورمیانه و جهان فقط یک معنا دارد: هیچ راهحلی به جز انقلاب موجود نیست. پس باید بر سرعت گامها در آن جهت افزود. این پیام را باید بیوقفه به درون مبارزات کوچک و بزرگ مردم وارد و آن را همهگیر کرد. (حقیقت شماره ۷۸، بهمن ۱۳۹۵)[۱]
حزب کمونیست ایران (مارکسیست لنینیست مائوئیست)
۱۹ اردیبهشت ۱۳۹۷، ۹ مه ۲۰۱۸