نشریه آتش شماره ۸۳

به اشتراک گذاشتن
زمان مطالعه: ۲۷ دقیقه

نشریه «آتش» شماره ۸۳- مهر ماه ۱۳۹۷

جمهوری اسلامی ماندنی است اگر…جمهوری اسلامی رفتنی است اگر…

جمهوری اسلامی، لخت و عریان است. اکثریت مردم از آن بیزارند. از اقتصادش و بلایی که به سر همه آورده، از سیاستش که به‌جز فریب و سرِ کار گذاشتن نبوده، از ایدئولوژی دینی و احکامِ «امر به معروف و نهی از منکرش»، از مناسک محرم و مداحان انگل‌صفتی که خصلت‌نمای این رژیم‌اند، از فساد و اختلاس و دزدی‌های مقامات و صاحب‌منصبان حکومتی. این بیزاری را مردم به شکل‌های مختلف نشان می‌دهند. حتا  پایه‌های رژیم پر از تردید هستند و آخوندهایش با لباس مبدل در اماکن عمومی رفت‌و‌آمد می‌کنند. تضادهای درونی‌اش، به‌حدی است که افشاگری از یکدیگر و تسویه‌حساب‌های درونی‌شان ابعادی کم‌سابقه به خود گرفته است. فشارهای بین‌المللی و تهدیدات امپریالیسم آمریکا نیز در چنین شرایط  ازهم‌گسیختگی داخلی، اوج گرفته است.

با این وصف، جمهوری اسلامی، زیر فشار این عوامل به‌طور خود به خودی، سرنگون نخواهد شد. اگر به واقعیت آن‌طور که واقعا هست نگاه کنیم، یعنی با نگاهی علمی مساله را بررسی کنیم، می‌توانیم ببینیم که رژیم هنوز پشتوانه‌هایی دارد و امکانش هست که تلاش‌هایش برای بیرون آمدن از بحرانِ بود و نبود فعلی به نتیجه برسد و بر عمر آن بیفزاید.

در دی ماه سال گذشته، توده‌های مردم از مرز ابراز بیزاری گذشتند و شورشی کردند که مانند جریان هوای تازه‌ای، سرزندگی و شادابی به میان جامعه آورد. خواست آن روشن بیان شد: مرگ بر جمهوری اسلامی! از آن پس، کامیون‌داران، مالباختگان، زنان، کارگران، دست‌فروشان، دائما در حال اعتراض‌اند. اعتراضاتی که در مرداد، یک‌جا جمع شده و چند شب، خاطره دی ماه را زنده کرد. بدون روحیه شورش‌گرانه در میان مردم و تقویت عزم آنان برای کوبیدن سر جمهوری اسلامی به سنگ، جمهوری اسلامی هرگز سرنگون نخواهد شد. اما اشتباه است اگر فکر کنیم رژیم جمهوری اسلامی صرفا با این نوع مبارزات سرنگون خواهد شد. زیرا جمهوری اسلامی سازمان‌یافته است. بله، از درون پاره‌پاره است اما نهاد و ساختاری به نام دولت دارد که همه نیروهای گریز از مرکز درونیش را منسجم می‌کند و به‌حرکت درمی آورد. جمهوری اسلامی، هر روز فکرشده و سازمان‌یافته عمل می‌کند تا شورش و مبارزات مردم را خنثی کند. بله، جمهوری اسلامی زیر فشار بین‌المللی است و حتا قدرتمند‌ترین امپریالیسم دنیا یعنی آمریکا، سرنگونی جمهوری اسلامی را هدف گرفته است. حتا این روزها از زبانِ بسیاری می‌شنویم که می‌گویند: «پس از اجرای تحریم‌های نفتی در آبان ماه، کارِ جمهوری اسلامی تمام است». اما این فقط یک امید واهی است و علتش نداشتنِ درکِ علمی از تمامِ عواملی است که صحنه ایران و جهان را امروز شکل داده است. رژیم جمهوری اسلامی یکی از کارآمدترین رژیم‌های ارتجاعی سرکوبگر در منطقه پرآشوب خاورمیانه است و قدرت‌های امپریالیستی عموما خواهان حفظ چنین رژیم‌هایی هستند. امروز، خاورمیانه و به‌ویژه ایران میدان رقابت میان قدرت‌های امپریالیستی است. جمهوری اسلامی به رقابت میان قدرت‌های امپریالیستی، به‌عنوان شانس و ذخیره‌ای برای بقای خود می‌نگرد.  جمهوری اسلامی برای ماندگاری از شکاف میان امپریالیست‌های «شرق و غرب» استفاده می‌کند. اما امپریالیست‌ها نیز به این رژیم به‌عنوان یک مهره برای رقابت‌های درونی‌شان نگاه کرده و استفاده می‌کنند. یک روز، حامی‌اش می‌شوند و روز دیگر می‌توانند مانند یک کالای تاریخ مصرف سرآمده، به دور بیندازنش. اما حتا تصمیم آنان در مورد این رژیم، درنهایت وابسته به آن است که جدال میان توده‌های مردمی که حاضر به تحمل این رژیم نیستند و این رژیم، چگونه پیش برود.

جمهوری اسلامی هنوز ذخایری دارد. اما مهم‌ترین ذخیره آن، ضعف‌های جبهه مبارزات مردم است. یک جمعیت چند میلیونی به‌شدت ناراضی در این جامعه هست که جمهوری اسلامی را مطلقا غیر قابل تحمل می‌داند. همان جمعیتی که روی تیغه بُرنده بیکاری، فقر و محرومیت، زن و فرودست بودن، غیر فارس بودن نشسته است؛ اما این جمعیت چند میلیونی به‌لحاظ سیاسی و به‌لحاظ سازمانی ازهم‌گسیخته و پراکنده است.

جمهوری اسلامی را میتوان بهدست مردم و برای مردم سرنگون کرد اگر…

جمهوری اسلامی رفتنی است اگر این نقاط ضعف سیاسی و سازمانی را درست تشخیص دهیم و به‌طور عاجل برای برطرف کردن‌شان، تلاش و مبارزه کنیم.

نقطه ضعف سیاسی را باید با عمومیت بخشیدن به مطالبات کلیه قشرهای جامعه برطرف کنیم. همه باید برای همه مبارزه کنند. امروز و تحت حاکمیت جمهوری اسلامی، هفت مطالبه که تحت عنوان «هفت توقف» فشرده شده است، می‌تواند چنین نقشی را بازی کند و به خواست «مرگ بر جمهوری اسلامی» محتوایی ببخشد که منافع اکثریت مردم در آن است:

توقف قوانین شریعت و نابودی دولت دینی. توقف رژیم فاشیستی نظامی/امنیتی و استبداد سیاسی. توقف حجاب اجباری و ستم بر زن. توقف جنگهای ارتجاعی. توقف فقر، بیکاری و آوارگی. توقف ستمگری ملی علیه ملل غیر فارس. توقف روندِ نابودی محیط زیست.

همه باید برای همه مبارزه کنند به چه معناست؟ به‌معنای آن است که کارگران و کامیون‌داران اعتصابی، نمی‌توانند نسبت به اعدام زندانیان سیاسی در کردستان و سرکوب زنانی که حجاب از سر برمی‌دارند، بی‌تفاوت باشند یا سکوت اختیار کنند. به‌معنای آن است که زنانی که به حجاب اجباری اعتراض می‌کنند نمی‌توانند نسبت به آلام کودکان زباله‌گرد و جنایت‌های سپاه قدس در سوریه بی‌تفاوت باشند و سکوت اختیار کنند. به‌معنای آن است که معترضین به ریزگردها در اهواز نمی‌توانند نسبت به مبارزات زنان، به اعتصاب عمومی در کردستان، به اعتصاب کارگران هفت‌تپه بی‌تفاوت باشند و هنگام اعتراض به جنایت‌های رژیم در نابودی محیط زیست باید جنایت‌هایش در قتل کولبران و تحمیل فقر به مردم بلوچستان را به میان بکشند. به‌معنای آن است که وقتی مردم کردستان علیه تبهکاری‌های رژیم اعتصاب عمومی می‌کنند، باید تریبون کارگران هفت‌تپه و معترض به فقر و محرومیت حاشیه‌نشینان مشهد هم باشند. به‌معنای آن است که همگی باید مراسم و مناسک مذهبی جمهوری اسلامی را تحریم کنند و مانع از آن شوند که رژیم، فضای جامعه را با دین‌مداری به گروگان بگیرد و آن را به سپری برای پوشاندن جنایت‌هایش تبدیل کند. به یک کلام، همه باید برای همه و همه‌چیز مبارزه کنند. «ما همه با هم هستیم» هنگامی واقعیت پیدا می‌کند که دارای این شالوده سیاسی بشود. هنگامی‌که این هفت توقف به مطالبه همگانی تبدیل شود، آن‌گاه جامعه آگاه می‌شود که سرنگونی جمهوری اسلامی برای چه کسانی و برای چه باید باشد.

ضعف سازمانی را در شرایطی که با یک رژیم امنیتیِ سرکوبگر و بی‌رحم مواجه هستیم چگونه باید برطرف کرد؟ در همه جا، در محله، محل کار و مدرسه افرادی که به یکدیگر اعتماد دارند باید هسته‌های مخفی چندنفره تشکیل دهند. ضرورت اعتماد داشتن، یک واقعیت است و مردم برای متشکل شدن نیازمند این اعتماد هستند. جنبش توده‌ای را نمی‌توان از دید دستگاه امنیتی و سرکوب رژیم مخفی کرد اما هسته‌هایی که آن را تداوم بخشیده و گسترش می‌دهند و به آن انسجام و محتوای سیاسی ضروری را تزریق می‌کنند، می‌توان و باید از دید دستگاه سرکوب مخفی کرد. این هسته‌ها می‌توانند با صد تدبیر و هزار طریق با هسته‌ها و محافل مورد اعتماد در شهرهای گوناگون شبکه‌بندی کنند. شبکه‌های مجازی هرگز نمی‌توانند جایگزین تشکیل هسته‌ها و محافل مخفی و مرتبط کردن این‌ها به طریقی مطمئن شوند. هنگامی‌که این‌گونه سازماندهی به عادت در هر محل کار، هر محل زندگی تبدیل شود، آن‌گاه همین محافل و هسته‌های کوچک می‌توانند تداوم اعتراضات و هماهنگ و سراسری کردن آن‌ها را محقق کنند.

وظیفه کمونیست‌ها در قبال جنبش توده‌ها، پاسخ به این دو چالش است. همراه و هم‌زمان با این نوع دخالت‌گری و کمک به برطرف کردن این دو ضعف در جنبش توده‌ای، فعالین کمونیست هنگام تبلیغ و ترویج حول «هفت توقف» باید روشن کنند فقط با یک انقلاب واقعی یعنی انقلاب کمونیستی می‌توان این مطالبات هفت‌گانه را عملی کرد. «مانیفست و برنامه انقلاب کمونیستی در ایران» سندی از «حزب کمونیست ایران- م ل م» ضرورت و امکان و نقشه راه چنین انقلابی را ترسیم کرده است. این سند باید به‌طور دائم به میان مردم برده شود. بخش مهمی از محتوای این سند می‌گوید که انقلاب واقعی یک رشته تغییرات جزیی در داخل این سیستم نیست بلکه به‌معنای سرنگون کردن این سیستم است و این کار نیازمند شکست دادن نیروهای مسلح ستم و سرکوب رژیم حاکم است. بدون این کار هرگز نمی‌توان یک جامعه کاملا نوین براساس اقتصاد و سیاست بنیادا متفاوت ساخت. نکته مهم دیگر این است که افشاگری و یا به‌راه انداختن مقاومت و مبارزه حول «هفت توقف» باید شامل فراخوان دادن به توده‌های مبارز برای پیوستن به صفوف ما و تبدیل شدن به سازمان‌دهندگان آگاهِ انقلاب و رزمندگان راه رهایی بشر باشد. نیروهای سازمان‌یافته انقلاب هرچه بیشتر باشند، به‌همان نسبت بیشتر می‌توانیم بر صحنه جامعه تاثیر بگذاریم و جنبش‌هایی برای انجام یک انقلاب واقعی که بساطِ این نظامِ ستمگر و ارتجاعی را در هم می‌کوبد، به‌راه بیندازیم. حرف ما با تودههای مبارزی که در خیابانها هستند این است.

وظیفه سازمانی فعالین کمونیست، در کمک به برطرف کردن ضعف سازمانی در جنبش توده‌ای، خاتمه نمی‌یابد. درواقع، مهم‌ترین وظیفه سازمانی فعالین کمونیست ایجاد هسته‌های کمونیستی است. بدون وجود چنین هسته‌هایی در سراسر ایران و میان قشرهای مختلف مردم (کارگران، دانشجویان، زنان، معلمین، حاشیه‌نشینان، ملل تحت ستم و…) که مجهز به علم کمونیسم نوین هستند، پیچ و خم‌های راه ساختن جنبش‌هایی برای انقلاب واقعی را می‌شناسند و مرتبا مهارت و دانش خود و فوت و فن مبارزه با نیروهای سرکوب و دستگاه اطلاعاتی رژیم را در این راه ارتقا می‌دهند، نه‌تنها صحبتی از سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی نمی‌توان کرد بلکه حتا تداوم مبارزات جاری را نیز نمی‌توان حفظ کرد؛ زیرا فقط با وجود چنین هسته‌های رهبری‌کننده است که می‌توان در هر دور از مبارزه به جمع‌بندی از قوت و ضعف‌ها پرداخته و با رویکردی استراتژیک، نقشه‌های تاکتیکی جدید برای ادامه مبارزه و ارتقای مبارزه به سطوح بالاتر و درگیر کردن توده‌های بیشتر ترسیم کرد و درست در زمان و مکانی که رژیم انتظارش را ندارد، او را به مصاف گرفته و مبارزه را گسترش داد.

امروز، هیئت حاکمه در بحرانی جدی است و برای بخش‌های بزرگی از جامعه دستگاه خشونت و سرکوبش آبروباخته شده و ماهیت نامشروع آن عیان شده است. اما جمهوری اسلامی هنوز امیدوار است که توده‌های مردم را به دنباله‌روی از این یا آن جناح مجبور کند. نیروهای ارتجاعی خارج از قدرت سیاسی نیز به‌شدت در تلاشند تا توده‌های مردم را سیاهی‌لشگر سیاست‌ها و برنامه‌های ارتجاعی خود کنند. این خطر بزرگی است که فقط با فعالیتی با محتوایی که در بالا گفتیم، می‌توان مانع از آن شد. به‌همان نسبت که بر تعداد مردمی که حاضر و مصمم هستند برای سرنگون کردن این سیستم و ایجاد یک جامعه و حکومت نوین متشکل شده و هرگونه فداکاری کنند، از چنین خطری کاسته خواهد شد و راه برای رفتنِ جمهوری اسلامی از پایین و توسط توده‌های میلیونی مردم، گشوده خواهد شد.

«آتش»

کردستان مبارزه و سرکوب و ضرورت مبارزه برای رهایی نوع بشر!

کاوه اردلان

ما با رژیمی طرف هستیم که طی چهل سال حاکمیت ارتجاعی‌اش با بی‌رحمی تمام کشور را به فقر و فلاکت رسانده، یک‌پای مهم جنگ‌های ارتجاعی در منطقه شده است، میلیون‌ها جوان را تحقیر می‌کند، در حال نابودی محیط زیست است، به زنان به‌عنوان نیمی از بشریت ستم روا می‌دارد و با نیروهای سرکوب‌گر و ارتجاعی‌اش هر صدای معترض و نقدی را در نطفه خفه می‌کند. همه این ستم‌ها و رویدادها حاصل کارکرد نظام سرمایه‌داری-امپریالیستی است که این رژیم این سیستم را در ایران نمایندگی می‌کند.

تابستان ۹۷ کردستان ازیک‌طرف شاهد مبارزه  فعالین سیاسی و توده مردم و ازطرف دیگر شاهد سرکوب بی‌رحمانه حکومت بود. مبارزین در عرصه‌های مختلف محیط زیست، دفاع از زندانیان سیاسی و علیه اعدام و دفاع از حقوق پایه‌ای مردم و افشای جنایات رژیم در زندان‌ها فعال بودند. در واقعه‌ای، چهار تن از فعالین محیط زیست در مریوان در آتش‌سوزی مشکوک جنگل‌های اطراف مریوان در جریان کمک‌رسانی برای خاموش کردن آتش جان باختند. سپاه  آشکارا در خاموش کردن آتش کوتاهی کرده بود.

در گوشه‌ای دیگر از کردستان در شهر سنندج زمانی‌که قصد رژیم برای اعدام رامین حسین‌پناهی قریب‌الوقوع به‌نظر می‌آمد ده‌ها نفر از فعالین مبارزه علیه اعدام و دفاع از حقوق زندانیان سیاسی و حقوق بشر با اقدامات مختلف همچون تجمع در مقابل زندان و سر زدن به خانواده رامین حسین‌پناهی مبارزه را به پیش بردند. پاسخ حکومت فاشیستی دینی به مبارزات بی‌وقفه مردم به‌کارگیری صدها نفر از ماموران مخفی و نیروهای ضد شورش بر علیه مردم و دستگیری و محاکمه چند دقیقه‌ای فعالین و در موارد بسیاری شکنجه و آزار آن‌ها به “جرم” واهی تروریسم و همکاری با سازمان‌های مسلح و غیره بود. در یک واقعه دیگر حدود یک ماه پیش یکی از تکان‌دهنده‌ترین موارد سرکوب فاشیستی اتفاق افتاد.

در جریان مبارزات مردم سنندج در دی ماه ۹۶ مامورین جمهوری اسلامی، سارو قهرمانی و کیانوش زندی را دستگیر و سپس  تحت شکنجه به‌قتل رساندند. اخیرا با گذشت چندین ماه از این قتل‌ها به‌دنبال قتل عمد دکتر پزشک قانونی سنندج، گوشه‌هایی دیگر از جنایات رژیم در کردستان فاش شد. معلوم شد که ماجرای قتل دکتر اقلیمی در ارتباط با قتل و شکنجه و تجاوز در زندان‌های حکومت بوده است. ماجرا بدین صورت بوده که در جریان معاینه اجساد چند نفر در پزشک قانونی سنندج، دکتر اقلیمی در برگه تشخیص پزشک قانونی در مورد مرگ چند زندانی سیاسی علت مرگ را  شکنجه و قتل اعلام و در یک مورد در ارتباط با مرگ یک زن می‌نویسد که تجاوز هم رخ داده. بدین‌خاطر، مامورین اطلاعات جنایت‌کار جمهوری اسلامی که هیچ شرف و وجدانی ندارند به سراغ دکتر اقلیمی رفته و از او می‌خواهند که موارد تجاوز و قتل در زندان را از برگه تشخیص پزشک قانونی پاک کند. دکتر اقلیمی از آن کار سر باز می‌زند و به‌خاطر تهدیدات مکرر مامورین اطلاعاتی از سنندج فرار می‌کند. متاسفانه بعد از چندی به خانه‌اش برمی‌گردد. ازآن‌جاکه خانه تحت نظر بوده چند تن از مامورین وارد خانه می‌شوند و بعد از یک درگیری او را از طبقه چهارم آپارتمان به پایین پرت می‌کنند. در اثر این اقدام، استخوان‌های او می‌شکند و به بیمارستان منتقل می‌شود. اما جنایتکاران جمهوری اسلامی در بیمارستان با تزریق آمپول هوا او را می‌کشند.

آخرین مورد وحشیگری جمهوری اسلامی، اعدام رامین حسین‌پناهی و زانیار و لقمان مرادی بود. اعدام‌هایی از سر استیصال. در مورد این اعدام‌ها آن‌قدر پشتیبانی سراسری و همدردی مردم در سراسر ایران بالا بود که حکومت سراسیمه برنامه‌ای تلویزیونی به نام شانتاژ را از کانال سه تلویزیون پخش کرد. برنامه‌ای سراسر دروغ که تنها با تبلیغات گوبلز وزیر تبلیغات رژیم فاشیستی هیتلر قابل مقایسه بود که می‌گفت دروغ، هرچه بزرگ‌تر باشد قابل قبول‌تر می‌شود. در این برنامه، اتهام دروغین ترور در مریوان را به زانیار و لقمان نسبت دادند که آشکارا دروغ بود همه می‌دانند که آن دو پسر عمو به‌خاطر فعالیت‌های سیاسی پدر زانیار اعدام شدند که ماه گذشته به‌دست مزدوران رژیم در کردستان عراق ترور شد. اعدام‌های فرزندان خلق با اعتصاب عمومی یک‌پارچه شهرهای کردستان و کرمانشاه و آذربایجان شرقی پاسخ گرفت.

مبارزات پیگیرانه فعالین سیاسی و صنفی جریانات مختلف در کردستان، مایه دلگرمی مبارزین سیاسی سایر نقاط ایران می‌باشد اما این جنبش دچار مشکل قدیمی رفرمیسم و ناسیونالیسم است.

مبارزه برای تخفیف معضلات و آسیب‌های اجتماعی مانند اعتیاد و یا کمک به ارتقای فرهنگ در پاک نگاه داشتن محیط زیست و یا مطالبه رفع تبعیض علیه ملت کرد و یا مبارزه با ساخت بی‌رویه سدها و اعتراض به ستم بر زنان و همه آن‌چه که حزب ما در غالب هفت توقف دسته‌بندی کرده، تماما امری برحق است اما نبایستی هدفی درخود و برای خود باشد و به این توهم دامن بزند که بدون انقلاب می‌توان به این معضلات خاتمه داد. بسیاری از فعالین می‌گویند که در شرایط وحشیانه سرکوب رژیم نمی‌توانیم از انقلاب حرف بزنیم و یا بگوییم که کمونیسم راه دگرگونی و هدف انقلاب است. مشکل، تنها اختناق و سرکوب حکومتی نیست بلکه ناشی از نوع نگاه و رویکرد به ایجاد تغییر و تحول در جامعه است. ما مرتبا می‌بینیم که بسیاری از فعالین رفرمیست مطالبات گوناگونی را در تبلیغات و صحبت‌های خود عنوان می‌کنند. مثلا بسیاری می‌گویند که تحریم بد است و جمهوری سلامی بایستی از جنگ‌های منطقه‌ای دست بردارد و یا باید محیط زیست را نجات داد و یا قوانین ضد زن را از میان برد و یا دستمزدها بایستی مطابق تورم افزایش پیدا کند و غیره. اما گرایش رفرمیستی به‌نوعی به این توهمات دامن می‌زنند که گویا در چارچوب سیستم حاکم می‌توان ستم‌ها و استثمار و بی‌عدالتی در جامعه را خاتمه داد. ما با تخفیف دردهای عدیده موجود در جامعه مخالف نیستیم اما به‌صراحت می‌گوییم که تنها راه خاتمه دادن و ریشه‌کن کردن مصائب جامعه، سرنگونی جمهوری اسلامی و از میان بردن نظام سرمایه‌داری در ایران و جهان و انقلاب سوسیالیستی نوین است. رفرمیسم مایوس از انقلاب، آن‌چه را که ملموس و شدنی به‌نظر می‌آید طلب می‌کند. رفرمیسم، غالبا با اکونومیسم همراه است. اکونومیسم، روش و رویکردی است که ادعا دارد آگاهی طبقاتی نه از راه تبیین و تحلیل ستم‌ها و آموختن روش و رویکرد علمی به توده‌های مردم بلکه صرفا از شمردن ستم‌ها و آسیب‌ها در جریان مبارزات خودبه‌خودی مردم به‌دست می‌آید. تبلیغ و ترویج انقلاب و به پیش گرفتن رویکرد استراتژیک به انقلاب، مورد پسند رفرمیست‌ها نیست.

در سال‌های اخیر در کردستان یک قشرِ میانی شکل گرفته و تاثیرات معینی بر جنبش برای تغییرات رادیکال ایجاد کرده است. رفرمیسم چه به شکل گرایش مبارزه برای اصلاحات قسمی و یا آن‌چه اخیرا از جانب برخی نیروها به‌عنوان دمکراتیزه کردن سیستم از آن یاد می‌شود، چه به شکل افتادن در بی‌راهه شرکت در انتخابات‌های گوناگون حکومتی، گرایشات این قشر میانی است که از یک انقلاب واقعی هراسان است. درحالی‌که راه نجات خودش نیز در چنین انقلابی است. 

 در کردستان، دست در دست مشکل پیش گفته عمدتا از ستم بر مردم کرد صحبت می‌شود. تاریخا بعد از این‌که کردستان توسط امپریالیست‌ها به چند قسمت تقسیم شد حاکمین گوناگون چه در ایران و چه در سوریه و ترکیه یا عراق بر ملت کرد ستم می‌کردند. اما ستمی که بر مردم کرد روا داشته می‌شود جدا از ستم بر سایر ملت‌ها نیست. در ایران بر ملت بلوچ و عرب و ترک نیز ستم و تبعیض روا داشته می‌شود. البته در کردستان، مردم سال‌هاست به‌شکل سازمان‌یافته علیه ستم ملی مبارزه می‌کنند و حکومت هم

به‌شکل ویژه تلاش می‌کند تا مقاومت سازمان‌یافته جریانات مختلف کردستانی را که در بسیاری اوقات شکل مسلحانه به خود گرفته را به کمک ارتش و سپاه و سایر نیروهای سرکوبگر در هم بشکند. اما مبارزین فعال در کردستان به‌نوعی حساب ملت کرد را از مبارزات سایر اقشار و طبقات مردم در ایران جدا می‌کنند و دلیلش نگاه ناسیونالیستی به امر مبارزه انقلابی است. این درست است که در میان مردم سایر مناطق نیز نوعی محلی‌گرایی و معطوف کردن مبارزه به یک مساله خاص وجود دارد اما باید به این مساله به‌شکل صحیح برخورد کرد. این وظیفه ما به‌عنوان کمونیست‌های انقلابی است که به‌شکل صحیح، ریشه تضادهای موجود و در این مورد مشخص ناسیونالیسم ازیک‌طرف و ازطرف دیگر برخوردهای تحقیرآمیز علیه ملت‌های دیگر را برای مردم توضیح دهیم. ما بایستی مردم را تشویق کنیم که براساس منافع مشترک و پایه‌ای و با بینش انترناسیونالیستی متحد شوند. تنها در این صورت است که نیروی بالقوه مردم می‌تواند بالفعل شود.

مردم کرد به‌خصوص اقشار زحمتکش کرد مانند کولبران و کارگران می‌توانند نقش مهمی در انقلاب بازی کنند به‌شرط آن‌که نه ‌فقط برای رهایی از ستم بر ملت کرد بلکه برای انقلاب و رهایی نوع بشر مبارزه کنند.

یک مشکل دیگر، کم شدن نقش زنان در مبارزات مردم کردستان است. یک دلیل این امر، تسلط روابط خانوادگی سنتی  در جامعه کردستان است که به‌شدت مردسالارانه است. یک دلیل دیگر، شاید حضور بیشتر جریانات مرتجع بنیادگرای مذهبی در سال‌های اخیر در کردستان باشد. در جامعه کردستان، زن مجرد و یا بیوه و یا جداشده از همسر به‌خاطر دید سنتی حاکم بر جامعه تحقیر می‌شود. در مبارزات مردم کرد علیه ستمگری‌های جمهوری اسلامی، مبارزه علیه حجاب اجباری جایگاه ضروری خود را پیدا نکرده است. درحالی‌که همان سیستمی که بر ستمگری ملی استوار است، ستم بر زن نیز از ستون‌های اصلی حفظ قدرتش است. 

مبارزین فعال در کردستان بایستی رفرمیسم و ناسیونالیسم و مردسالاری را نقد ریشه‌ای کنند، علیه کلیه ستم‌هایی که بر مردم سراسر ایران وارد می‌شود مبارزه کنند، علم کمونیسم را بیاموزند و انترناسیونالیسم و برابری کامل زن و مرد و انقلاب سوسیالیستی نوین را تبلیغ کنند. باید توده‌های مردم در سراسر کشور علیه سیاست‌های سرکوب و ستم بر توده‌های کرد مبارزه کنند و اجازه ندهند که این رژیم جنایت‌کار با بی‌رحمی فرزندان مبارز مردم را به قتلگاه ببرد. تنها در این صورت است که نیروی عظیم توده‌های مردم از هر ملیت و جنسیتی، متحد و یک‌پارچه قادر به واژگون کردن این نظام ضد مردمی و سازماندهی یک نظام واقعا انقلابی و مدافع منافع اکثریت مردم، خواهد شد.

فرزند زریبار و شِلِر

گزیدهای از مصاحبه نشریه آتش با رفیق لقمان ویسی درباره زندگی، فعالیتها و مرگ زندهیاد شریف باجور

 

مرگ دردناک زنده‌یادان شریف باجور، امید کهنه‌پوشی، محمد پژوهی و رحمت حکیمی‌نیا در تاریخ سوم شهریور ۱۳۹۷ و در جریان خاموش کردن آتش‌سوزی جنگل‌های منطقه پیله و سلسی شهرستان مریوان نمونه دیگری از ناتوانی دولت جمهوری اسلامی در مواجهه با مشکلات زیست محیطی و همچنین عزم و تلاش مردم برای جلوگیری از روند فزاینده تخریب محیط زیست بود. جانباختن شریف و دیگر دوستانش به شکل‌گیری یک حرکت اعتراضی علیه جمهوری اسلامی منجر شد. …ازسوی دیگر، برخی از جریانات ناسیونالیست کردستان کوشیدند از مرگ حماسی شریف و دوستانش به‌عنوان تریبونی برای تبلیغ و ترویج خط ناسیونالیستی‌شان استفاده کنند. به همین علت، تصمیم گرفتیم با رفیق لقمان ویسی از فعالین چپ جنبش معلمان کردستان و ایران مصاحبه‌ای در این مورد داشته باشیم…۱

سوال)…نقش افراد مبارزی مثل شریف باجور و رفقایش و دیگر فعالین محیط زیست در ایران و جهان دارای اهمیت است. شما این مسئله و فعالیت چنین افرادی را چگونه ارزیابی می‌کنید؟ ….

رفیق لقمان ویسی) به طور کلی، جامعه کردستان هم مانند دیگر جوامع امروزی، یک جامعه طبقاتی است و همین مساله باعث شده که جنبش‌های اجتماعی مختلف با خاستگاه‌های مختلف در آن فعالیت داشته باشند. …شریف باجور یکی از فعالین شهر مریوان بود که به نظر من نمی‌شود شخصیت و فعالیت‌هایش را حتی در چهارچوب یک فعال زیست محیطی محدود کرد. شریف کسی بود که در زلزله‌های مختلف در ایران از زلزله رودبار و منجیل تا زلزله سرپل ذهاب و ثلاث باباجانی فعال و پیگیر بود. در حوزه محیط زیست هم شریف و دوستانش هر کجا آتش‌سوزی اتفاق می‌افتاد و زیست‌بوم حیوانات به خطر می‌افتاد در صحنه حضور داشتند و فعالیت می‌کردند….

سوال) در جواب به سوال اول نکته مهمی را مطرح کردید که شریف باجور را نمی‌توان فقط در چهارچوب فعالین محیط زیست محدود کرد…ما بیش از یک دهه است که با گسترش سیاست‌های هویتی در عرصه فعالیت‌های سیاسی و اجتماعی روبرو هستیم. این گرایش‌ها معتقدند فعالین یک عرصه فقط فعال همان عرصه هستند و مثلا شما اگر در زمینه محیط زیست فعال هستید، هویت سیاسی‌تان باید این فعال محیط زیست بودن بشود. …مسأله‌ای که به اعتقاد ما نادرست است و تبعات سیاسی بدی دارد. آیا شریف و دوستانش مساله محیط زیست را هویت خود می‌دانستند یا فعال اجتماعی و سیاسی بودند که در حوزه‌های مختلف فعالیت می‌کردند؟

رفیق لقمان ویسی) باید بگویم سال‌ها فعالیت در حوزه‌های مختلف اجتماعی و مبارزاتی، شریف باجور را به این نتیجه رسانده بود که تفکیک و انفکاک جنبش‌ها از هم نمی‌تواند راه به جایی ببرد و تضادی را حل کند. …مثلا …جنبش زنان اگر خود را فقط در حصار دیدگاه‌های فمنیستی و بورژوا دمکراتیک محدود کند و به مساله سایر جنبش‌های اجتماعی و مساله انقلاب سیاسی و اجتماعی کمونیستی و سوسیالیستی نپردازد، نمی‌تواند به جایی برسد که مساله ستم بر زن را از بین برده و ریشه‌کن کند. همین مساله در مورد جنبش محیط زیست هم صادق است. انواع این ستم‌ها و فجایعی که علیه مردم در ایران و سراسر جهان اعمال می‌شوند یک منشأ و ریشه واحد دارند و آن هم حاکمیت یک سیستم استثمارگر و سرکوبگر است که باید همه جانبه از بین برود و ریشه‌کن شود…

پانوشت:

۱.برای دریافت متن کامل این مصاحبه به سایت www.cpimlm.com رجوع کنید

رضا شاه و تشکیل دولت متمرکز نیمهمستعمراتی در ایران. بخش پنج: خانهای از شن و مه. درباره الگوی توسعه رضا شاهی

سیامک صبوری 

بیشترین تبلیغات طرفداران رضا شاه در مورد عملکرد و «خدمات ایران‌سازَش» مربوط به فعالیت‌های او در احداث و گسترش زیرساخت‌های اولیه توسعه مثل راه‌آهن، جاده‌ها، خیابان‌ها، نهادهای اجرایی و حقوقی و برنامه‌ریزی جدید، صنایع و فعالیت‌هایی از این دست است. این باور حتی در میان چهره‌های غیر سلطنت‌طلب و برخی مبلغین جمهوری اسلامی هم رواج دارد.۱ پیش از پرداختن مشخص به الگوی توسعه رضاخانی و تبعات آن در تاریخ معاصر ایران، دو نکته را باید در نظر داشت. نخست این‌که این قبیل اقدامات رضا شاه را نمی‌توان در چهارچوب «تدبیر و اراده پولادین» یا ژنِ خوب «آریایی» او توضیح داد. نگرش علمی (نه تحلیل تخیلی و تبلغیاتی از نوع مستندهای شبکه من و تو) از این برنامه توسعه نشان می‌دهد که باید آن را در یک بستر گسترده منطقه‌ای و جهانی تحلیل کرد که اساساً از یک ضرورت سیاسی یعنی دولت متمرکز و مقتدر مورد حمایت بریتانیا در مقابل اتحاد شوروی و جنبش‌های انقلابی و کمونیستی و ضرورت‌های اقتصادیِ مرتبط با رشد روابط سرمایه‌داری و نفوذ سرمایه امپریالیستی به کشورهای تحت سلطه مانند ایران ناشی می‌شد. عجیب نیست که تقریبا در همین فاصله زمانی (۱۹۱۷ تا ۱۹۴۵) در بسیاری از کشورهای فئودالی و نیمه‌فئودالی در آسیا و حتی اروپای شرقی و شمالی شاهد عروج شخصیت‌های نظامی-توسعه‌گرایی مانند رضا خان هستیم که ویژگی مشترک همگی‌شان روحیه خشن استبدادی و ضدیت با شوروی و کمونیست‌ها است. دیکتاتورهای سرکوبگری مثل مانرهیم (Mannerheim- 1867-1951) در فنلاند، محمد نادرشاه (۱۸۸۳-۱۹۳۳) در افغانستان، بوریس سوم (۱۸۹۴-۱۹۴۳) در بلغارستان، آتاتورک در ترکیه، پیلسودسکی (Piłsudski-1867-1935) در لهستان، چیان کای شک در چین و غیره. بنابراین اقداماتی از نوع برنامه‌های توسعه رضاخانی حتی قبل از او و با عمق و وسعت بیشتری در چندین کشور منطقه مانند ترکیه، افغانستان، مصر و غیره انجام شد. به‌عنوان مثال درحالی‌که مبلغین رضا شاه او را پیشگام چنین فعالیت‌هایی در منطقه می‌دانند، دانشگاه کابل مدت‌ها پیش از دانشگاه تهران تأسیس شده بود و فعالیت‌های راه‌سازی و توسعه ترکیه مصطفی کمال آتاتورک یا مصر به‌مراتب گسترده‌تر از ایرانِ زیر چکمه‌های رضا خان بود.۲

نکته دوم این‌که، بیایید تصور کنیم چقدر مضحک است که مثلا شصت یا هفتاد سال دیگر آدم‌هایی باشند که اکبر هاشمی رفسنجانی را به‌خاطر پروژه‌هایی مثل سدسازی، پتروشیمی، دانشگاه آزاد و حتی محمود احمدی‌نژاد را به‌خاطر گسترش موبایل ایرانسل و سانترفیوژهای هسته‌ای و غیره ستایش و تقدیس کنند و بدون توجه به آن‌چه‌که بر طبقات فرودست مردم و زحمتکشان و بر کل ساختار اقتصادی جامعه گذشت، این قبیل اقدامات آن‌ها را سرآغاز رفاه مردم و آبادانی کشور معرفی کنند! این دقیقا همان کاری است که امروز ازسوی مبلغین و ستایندگان رضا خان با آن روبروییم.

واقعیت این است که نتایج حاصل از برنامعه توسعه رضاخانی به اضافه اقدامات سیاسی و فرهنگی او مانند ساختن ایدئولوژی دولت-ملت پان‌ایرانیستی و پان‌آریایی، کشف حجاب و غیره (که در بخش‌های بعدی این سلسله مقالات به آن‌ها خواهیم پرداخت) برای ایران نه‌تنها یک جهش و «منشأ خدمات دوران‌ساز» نبود بلکه سنگ‌بنای نوعی توسعه کج و معوج، ناکارآمد و استثماری شد که هم در زمانه خودش هزینه‌های بسیار و فقر و گرسنگی را به دهقانان و زحمتکشان جامعه تحمیل کرد و هم تضادهای عمیق ملی، سیاسی و اجتماعی را به‌وجود آورد که عموما منشأ تبعات و نتایج منفی شد.

در مقابل، ما از الگوی توسعه چین مائوئیستی (۱۹۴۹-۱۹۷۶) دفاع می‌کنیم که پیشرفته‌ترین و موفق‌ترین برنامه توسعه همه‌جانبه و مردم‌محور تجربه‌شده در کشورهای تحت سلطه است. جمهوری خلق چین با رهبری خط مائوتسه دون در مدت کوتاهی توانست جهش‌های بی‌سابقه تاریخی و بلند در مسیر رهایی تمامی جامعه (و نه یک طبقه، قشر، ملت و محدوده جغرافیایی خاص) را تجربه کند. مائو با به‌کار بردن روش علمی ماتریالیسم دیالکتیک، تحلیل مشخص از شرایط مشخص جامعه چین و نیازمندی‌های آن، جمع‌بندی از کاستی‌های الگوی توسعه اتحاد شوروی سال‌های لنین و استالین و اتکا به نیرو و انگیزه توده‌های آگاهِ تحت رهبری حزب کمونیست، توانست نوعی از توسعه و رشد اقتصادی و اجتماعی را ایجاد کند که هدف آن رفع نیازهای مردم، مبارزه با تبعیض و عقب‌ماندگی اقتصادی و فرهنگی و دگرگونی کیفی و عمیق توده‌ها و جامعه در مسیر انقلاب کمونیستی بود.۳ امروزه دولت سوسیالیستی نوین با اتکا به سنتز نوین کمونیسم می‌تواند به سطوح بالاتر و موفق‌تری از مدل توسعه چین مائوئیستی دست بیابد، اما صرفا در مقام مقایسه دو الگوی تقریباً هم‌زمان از دو جامعه عقب‌افتاده تحت سلطه امپریالیسم، در این بخش فقط به مقایسه توسعه رضاخانی با توسعه مائوئیستی به صورت بسیار فشرده و خلاصه می‌پردازیم.

ویژگیهای برنامه توسعه رضاخانی

مجموعه اقداماتی که رضا شاه از سال‌های وزارت جنگی و بعد نخست‌وزیری و سپس پادشاهی‌اش در مورد ساختن و احداث نهادهای اجرایی و صنعت و زیرساخت‌های اقتصادی انجام داد اساساً چهار ویژگی داشتند: ۱) در خدمت به پروژه دولت متمرکز ۲) بدون برنامه‌ریزی واحد و فاقد توازن و انسجام ۳) تبلیغاتی هزینه‌بَر و عموما ناکارامد و ۴) تمرکزگرا و تبعیض‌آمیز.

در قسمت سوم این سلسله مقالات گفتیم که هدف اصلی اصلاحات زیرساختی رضا شاه نه خدمت به جامعه و رفع نیازهای مردم بلکه مستحکم کردن و نفوذ دولت متمرکز و نهادهای حافظ آن به‌ویژه ارتش در سراسر کشور بود. الگوی توسعه رضاخانی براساس فوق استثمار طبقات کارکُن جامعه به‌ویژه دهقانان و کارگران و تحمیل هزینه بر زندگی و معیشت آن‌ها جلو می‌رفت. به‌همین‌علت در برنامه‌ریزی و اجرای این پروژه ها کمتر توجهی به وضعیت اکثریت مردم نمی‌شد. شاخص ارزیابی از نتایج حاصل از هرگونه برنامه توسعه فقط افزایش سرانه درآمد یا نهادهای زیرساختی نیست. نحوه توزیع این درآمد و امکانات در کل جامعه و افزایش رفاه عمومی از مهم‌ترین شاخص‌های ارزیابی از یک توسعه پایدار مردمی است. در قسمت قبل دیدیم که سطح زندگی اکثریت جامعه یعنی دهقانان و کارگران هیچ‌گونه رشدی در دوران رضا شاه نداشت و گرسنگی و ناتوانی از تأمین غذای کافی، مشکل اکثریت روستاییان و کارگران بود. تحلیل شاخص‌ها و آمارهای اقتصادی نشان می‌دهند که تنها طبقات مرفه ساکن تهران و چند شهر دیگر مرکزی و به‌خصوص قشر جدید سرمایه‌داران بوروکرات و فرماندهان ارتش بیشترین نفع را از توسعه رضاخانی بردند.۴ مبارزه با بی‌سوادی و رشد بهداشت عمومی جایگاه قابل توجهی در این برنامه نداشت و دولت، اساساً نقشی به‌جز نیروی کار ارزان و مجانی و مالیات‌دهنده و تأمین‌کننده هزینه‌های بالای طرح‌های عمرانی مثل راه‌آهن شمال به جنوب برای آن‌ها قائل نبود. دولت در زمینه نوسازی بهداشت و تأسیسات پزشکی، لوله‌کشی آب و فاضلاب شهری (به‌جز آبادان به‌عنوان شهر شرکت نفت)، در سایر مراکز و شهرها ناموفق بود و در روستاها هیچ‌گونه اقدامی صورت نداد. نرخ مرگ و میر کودکان در اثر بیماری‌های ساده بسیار بالا بود و حتی در تهران، شمار پزشکان ثبت‌شده کمتر از ۴۰ نفر بود.۵ این در حالی است که در چین مائوئیستی اتکا به توده‌های مردم در الگوی توسعه یک اصل بود و با به‌راه انداختن کارزارهای سراسری اجتماعی و فرهنگی آن‌ها را به ایفا کردن نقش‌های کلیدی رهبری، اجرا و هدایت پروژه‌های توسعه دعوت می‌کردند. به‌عنوان نمونه با اتکا به کمپین‌های انقلابی مردمی و با شعار «به خلق خدمت کنید»، کارزارهای پاکسازی شهرها از بیماری‌هایی مثل وبا، مبارزه با اعتیاد، گسترش جنبش بهداشتی عمومی، توسعه خدمات اولیه درمانی ازطریق بسیج داوطلبانه پزشکان پابرهنه و اعزام آن‌ها به دورافتاده‌ترین روستاها و مناطق چین مانند تبت به جریان افتاد.۶ نرخ مرگ و میر کودکان در چین مائوئیستی در سال‌های دهه ۱۹۶۰ در شهر شانگهای حتی از نیویورک آمریکا کمتر بود.

دیگر ویژگی مدل توسعه رضاخانی این بود که طرح‌ها براساس یک برنامه‌ریزی روشن و واحد صورت نمی‌گرفتند و نمی‌توانستند هم، چنین باشند. آن‌چه‌که اقتصاد را به‌طور کلی در ایران عصر رضا شاه هدایت می‌کرد، قانون ارزش بود که در دل مناسبات نیمه‌فئودالی و سرمایه‌دارانه وابسته به نظام جهانی امپریالیستی عمل می‌کرد. این ویژگی باعث ضربه‌پذیر شدن اقتصاد ایران و به‌ویژه بخش مالی و بودجه از نوسانات، بحران‌ها و تحولات اقتصادی سرمایه‌داری جهانی می‌شد. مثلا بحران رکود بزرگ دهه ۱۹۳۰ در اقتصاد جهانی، بر در آمد نفت ایران به‌عنوان یک منبع تأمین درآمدهای دولت، تأثیر گذاشت و دولت مجبور شد برای جبران کسری تراز بودجه، مالیات‌ها و تعرفه‌های دولتی در برخی کالاهای پرمصرف عمومی مانند قند و چای را افزایش دهد تا بتواند بودجه لازم برای طرح‌های هزینه‌بَر و سنگینی مثل راه‌آهن را تأمین کند. به‌عنوان مثال قیمت سیگار تولیدشده در کارخانه جدید دخانیات در ۱۳۱۶ با اعمال انحصار دولتی، پنج برابر سیگاری بود که دولت پیش از تأسیس این کارخانه به بازار عرضه می‌کرد.۷ یا افزایش نیاز بازارهای جهانی به محصولات اولیه کشاورزی مثل پنبه، توتون، کتیرا، تریاک و خشکبار، باعث افزایش کشاورزی تجاری در ایران شد. درحالی‌که اکثریت مردم ایران عملا از گرسنگی و کمبود مواد غذایی کافی رنج می‌بردند، سرمایه‌داری بوروکراتیک و سرمایه تجاری برای کسب حداکثر سود به‌سمت سرمایه‌گذاری در بخش کشاورزی تجاری رفتند و دولت با فروختن زمین‌های دولتی (خالصه‌جات) به آن‌ها به‌دنبال تأمین منابع مالی بیشتر بود. بنابراین در اصلاحات اقتصادی رضا شاه و برنامه توسعه او، توازن و انسجام میان صنعت و کشاورزی حاکم نبود و تضاد میان این دو بخش و تضاد میان شهر و روستا مدام بیشتر می‌شد. سهم بخش کشاورزی در تولید ناخالص ملی در مقایسه با صنعت و نفت همواره در حال کاهش بود و از ۹۰ درصد در سال ۱۲۷۹ به ۵۰ درصد در ۱۳۱۰ رسید.۸ همچنین روند غالب بر کشاورزی نه رفع نیازهای غذایی مردم و حرکت به‌سمت کشاورزی مکانیزه بلکه کشاورزی تجاری و معطوف به صادرات خارجی با حفظ روابط فئودالی و شیوه‌های کهنه تولید کشاورزی بود. اقدام دولت برای فروش زمین‌های دولتی و عملکرد قانون ارزش، باعث گرایش بیشتر سرمایه به‌سمت عرصه سرمایه‌گذاری در صنایع مصرفی کوچک و زودبازده، زمین و رباخواری بود تا سرمایه‌گذاری در صنایع سنگین و بنیادی.۹

حال آن‌که در چین مائوئیستی دولت با قطع پیوندهای ساختاری اقتصاد چین به نظام جهانی امپریالیستی، یک اقتصاد برنامه‌ریزی‌شده سوسیالیستی را مبنای توسعه‌اش قرار داد. آن‌چه‌که این اقتصاد و توسعه را هدایت می‌کرد، نه قانون ارزش بلکه سیاستِ دولت سوسیالیستی برای تأمین نیازهای مردم و حرکت در مسیر نابودی «چهار کلیت» بود. یعنی حرکت در مسیر نابودی کلیه تمایزات و تبعیض‌های طبقاتی، نابودی کلیه شیوه‌های تولیدی استثماری که به این تمایزات منجر می‌شوند، نابودی کلیه روابط تولیدی و اجتماعی ستمگرانه ناشی از این شیوه‌های تولید استثماری و نابودی کلیه تفکرات کهنه و پوسیده‌ای که از این روابط ستمگرانه و تمایزات دفاع می‌کنند. به‌همین‌علت، الگوی توسعه مائوئیستی توانست میان صنعت و کشاورزی یک تعادل سازنده ایجاد کند که در اصل «کشاورزی عنصر اساسی توسعه اقتصادی و صنعت عنصر رهبری‌کننده آن است» فشرده می‌شد.۱۰ این اصل برخلاف توسعه اقتصادی و صنعتی معوج و بحران‌زای رضا شاهی، به انسجام و تعادلی منجر شد که هم جهش صنعتی چین و هم خودکفایی و رونق کشاورزی آن را به‌دنبال داشت. به‌همین‌علت، چین مائوئیستی توانست در دهه ۱۹۷۰ مشکل تأمین غذا برای ۸۰۰ میلیون نفر مردم چین را حل کند اما اقتصاد ایران چه در زمان رضا شاه، چه محمد رضا شاه و چه چهل سال سلطه جمهوری اسلامی، هنوز از تأمین غذای کافی برای همه مردم ناتوان است.

یکی دیگر از ویژگی‌های اصلاحات اقتصادی رضا شاه، تمرکز سرمایه‌گذاری‌ها و خدمات بر مناطق مرکزی ایران و به‌ویژه تهران و تبعیض واضح نسبت به مناطق مرزی، روستاها و مناطق غیر فارس‌نشین بود. این مساله هم از ظن دولت متمرکز و پلیسی رضا شاه نسبت به مناطق مرزی و حاشیه‌ای برمی‌خواست و هم ریشه در ایدئولوژی شوینیسم فارس و پان‌آریایی دولت پهلوی داشت. درحالی‌که تهران، مازندران (استانی که رضا خان بسیاری از زمین‌های آن را تصاحب کرد)، گیلان، اصفهان و آبادان از بیشترین میزان توسعه صنعتی و راه‌سازی برخوردار شدند، کردستان و بلوچستان هیچ سهمی از توسعه «ایران‌ساز» رضاخانی دریافت نکردند!۱۱ این تبعیض سیستماتیک و عامدانه میان مرکز و پیرامون، میراث شومی است که از دوران رضا شاه به دولت محمدرضا شاه و سپس جمهوری اسلامی به ارث رسید و تداوم پیدا کرد. تبعیض و شکافی که به یکی از ستم‌های مهم نظام سرمایه‌داری یعنی ستم ملی، عمق و شدت بیشتر بخشید. اما در الگوی توسعه چین مائوئیستی چه برای جلوگیری از عمق پیدا کردن نابرابری و تبعیض میان شهر و روستا و شهرهای بزرگ و استان‌های پیشرفته با شهرستان‌ها و استان‌های مرزی و چه با هدف جلوگیری از ضربه‌پذیر شدن زیرساخت‌های کشور در مقابل خطر احتمالی حمله امپریالیست‌ها، یک سیاست گسترش صنعت و توسعه در تمامی مناطق کشور و ازجمله تبت و استان‌های عقب‌افتاده غربی پیاده و اجرا شد. کاهش فاصله توسعه‌یافتگی و امکانات میان مرکز و مناطق محل زندگی ملل مختلف یکی از شاخص‌های اصلی دولت‌های سوسیالیستی اتحاد شوروی (۱۹۱۷-۱۹۵۶) و چین سوسیالیستی (۱۹۴۹-۱۹۷۶) بود.

پانوشت:

۱ – برای مثال به بحث‌های صادق زیباکلام و حسین کمالی استاد دانشگاه کلمبیا در برنامه پرگار بی‌بی‌سی در مورد رضا شاه نگاه کنید.

۲ – مقاومت شکننده. نوشته جان فوران ص ۳۵۳

۳ – در مورد توسعه چین مائوئیستی نگاه کنید به: تاریخ واقعی کمونیسم نوشته ریوموند لوتا – اقتصاد مائوئیستی، مسیر انقلابی به سوی کمونیسم. گروه نویسندگان شانگهای

۴ – اقتصاد سیاسی ایران. محمد علی همایون کاتوزیان. چاپ چهارم ص ۱۷۹

۵ – مذاکرات مجلس چهاردهم شواری ملی، دی ۱۳۲۴. به نقل از تاریخ ایران مدرن. آبراهامیان ص ۱۶۷

۶ – تاریخ واقعی کمونیسم. ریموند لوتا. چاپ اول ص ۱۰۴

۷ – تاریخ بیست ساله ایران. حسین مکی. جلد ۶. ص ۱۲۳-۱۲۴

۸ – مقاومت شکننده. ص ۳۴۳

۹ – ریشه‌های انقلاب ایران. نیکی کدی ص ۱۵۵

۱۰ – رجوع کنید به اقتصاد مائوئیستی و مسیر انقلابی به سوی کمونیسم

۱۱ – سیاستهای صنعتی در دوران رضا شاه. زهرا صادقی. ص ۷۱

واقعیت کمونیسم چیست؟ از طریق کدام شیوه تولیدی

در شماره پیش، مبحث اقتصاد/روابط تولیدی را در این ستون بر مبنای فصل اول از کتاب کمونیسم نوین، اثر باب آواکیان آغاز کردیم. این مبحث را ادامه می‌دهیم.

کشف بزرگ مارکس در مورد شالوده جامعه بشری و دینامیک‌ها (قوای محرکه) تکامل آن، اساس علم کمونیسم است. مارکس نشان داد که انسان‌ها در تولید و بازتولید نیازهای مادی زندگی وارد یک رشته روابط با یکدیگر می‌شوند که  آن را «روابط تولیدی» و خصلت و چگونگی برقرار شدن این روابط تولیدی را شیوه تولیدی نامید. شیوه تولیدی، در هر دوره از تکامل جامعه بشری، به تناسب رشد نیروهای تولیدی (رشد مهارت انسان در تولید، رشد فن‌آوری تولید و غیره) تغییر کرده است. روابط تولیدی میان مردم، مانند ظرفی نیروهای تولیدی را در خود جای داده و استفاده از آن‌ها را سازمان می‌دهد. در طول تاریخ، تغییر در نیروهای تولیدی، تغییر در روابط تولیدی/شیوه تولیدی را ضروری کرده است تا این ظرف برای رشد نیروهای تولیدی مناسب شود و تولید ادامه یابد. درصورتی‌که نیروهای تولیدی تغییر کند اما روابط/شیوه تولیدی تغییر نکند، جامعه به انحطاط رفته و نظام اقتصادی (همان شیوه تولیدی) تبدیل به طنابِ دار توده‌های مردم می‌شود. مانند شرایطی که امروز در کل جهان با آن مواجهیم. 

در مقطعی از تاریخ، چند هزار سال پیش از این، روابط تولیدی، تبدیل به روابط تولیدی طبقاتی شد. یعنی، عده‌ای ابزار تولید جامعه را به تملک خصوصی خود در آوردند و بر این مبنا، توانِ کار کردن عده‌ای دیگر را در اختیار گرفته و از آن بهره‌کشی کردند. هم‌زمان با ظهور مالکیت خصوصی و روابط تولیدی طبقاتی، روابط غیر اقتصادیِ میان مردم نیز تغییر کرد. مثلا، روابط زن و مرد تغییر کرد و زنان به موقعیت اجتماعی فرودست و تحت سلطه مردان، سقوط کردند. خانواده پدرسالار به وجود آمد و زن و فرزندان به انقیاد شوهر/پدر در آمدند. در عین حال، نهادی به نام «دولت» برای دیکته کردن این روابط تولیدی/اجتماعیِ طبقاتی، شکل گرفت. مطابق با این تغییرات، در هر عصر افکار و فرهنگ متفاوتی نیز تولید شد. ادیان مختلف به تقدیس مالکیت خصوصی، سلسله مراتب طبقاتی و فرودستی زن پرداختند. واژه‌های تملک بر آدم‌ها، مانند «بچه من»، «زن من» و بالاخره «برده من» از ساخته‌های زبانی همین دوران است. پیش از آن، «عفت» و «ناموس» و «بکارت» جایی در فرهنگ مردم نداشت. واژن همان‌قدر عادی بود که مثلا، بینی یا دندان. تفاوت رنگ پوست مردمان مختلف، شاید حیرت و سوال در مورد علت این تفاوت‌ها پیش می‌آورد اما توحش نژادپرستانه تولید نمی‌کرد. ارزش‌گذاری اجتماعی بر روی آدم‌ها اصلا معنایی نداشت. این خانواده «اصیل» است و آن یکی «نجیب» نیست و از این مهملات هنوز «اختراع» نشده بود. این افکار متعلق به ظهور مالکیت خصوصی و روابط تولیدی طبقاتی است.

کشف بزرگ مارکس، انقلابی در تفکر بشر به وجود آورد. اما هنوز اکثریت مردم دنیا از چنین انقلابی بی‌خبرند. همان‌طورکه آواکیان می‌گوید، «اکثریت قریب به اتفاق مردم، اصلا به ذهنشان هم نمی‌رسد که اگر شیوه تولید و توزیعی برای نیازهای مادی وجود نداشت، موجودات انسانی نمی‌توانستند زندگی کنند. نمی‌توانستند بازتولید شوند و نابود می‌شدند.»۱

توده‌های مردم، رابطه معضلاتی مانند بیکاری و گرانی و فقر را با «اقتصاد» تا حدی درک می‌کنند اما فاقد درکی علمی از چیستی «اقتصاد»، چرایی اهمیت آن، قوای محرکه یا تضادهایی که آن را می‌رانند هستند و به خودی خود نمی‌توانند رابطه میان رخدادها و فرآیندهای «غیر اقتصادی» مانند جنگ و نابودی محیط زیست و ستم بر زن و… را با شیوه تولیدی برقرار کنند. بی‌دلیل نیست که در کتاب کمونیسم نوین، آواکیان به‌طور مکرر تاکید می‌کند که در تحلیل از هر معضل اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی جامعه باید پرسید: در چارچوب کدام شیوه تولیدی این معضلات تولید و بازتولید می‌شوند و با کدام شیوه تولیدی می‌توان راه را برای حل ریشه‌ای آن‌ها باز کرد؟

هر فعال مبارزات کارگری، باید به این حقیقت اجتماعی عمیقا فکر کند و توده‌های کارگر را نسبت به آن آگاه کند. اما مبارزینی که باید این وظیفه را برعهده بگیرند، اغلب اوقات، عکس آن را انجام می‌دهند. حتا کسانی‌که خود را رهبران و فعالین احزاب چپ و کمونیست می‌دانند، هنگامی‌که صحبت از معضل اقتصادی جامعه می‌کنند، معمولا فقط رابطه میان کارگر و سرمایه‌دار را در «بازار کار» (شرایط اشتغال، دستمزد، فقدانِ حق سندیکا و حق چانه‌زنی بر سر فروش نیروی کار) می‌بینند و با وجود «مارکسیست» دانستن خود کاری به این واقعیت ندارند که شیوه تولیدی سرمایه‌داری بنا به کارکرد و منطق بنیادین خود، نه‌تنها بیکاری و دستمزد پایین و محرومیت کارگران از حقوق اولیه سیاسی و بحران‌های مکرر اقتصادی را تولید می‌کند بلکه طبق همان منطق و کارکرد بنیادین، معضلات دیگر جامعه را هم تولید می‌کند.

«در چارچوب کدام شیوه تولیدی» صرفا یک سوال تئوریک نیست بلکه ارتباط مستقیمی با پراتیک دارد. دیدن سرچشمه‌های مشترک بیکاری و سرکوب کارگران با تمام معضلات اجتماعی دیگرِ جامعه، در مقابل مبارزات کارگری ضرورت مهمی را پیش می‌گذارد و آن این که کارگران معترض و اعتصابی باید علاوه بر اعتراض علیه اجحاف و ظلمی که به خودشان می‌شود، به حجاب اجباری، به نابود شدن سیستان و بلوچستان به خاطر بی‌آبی و توفانِ شن، به خشک شدن مزارع کشاورزان ورزنه، به اعدام جوانان کردستان، به دستگیری و حبس دانشجویان، به شرکت جمهوری اسلامی در جنایت‌های جنگی منطقه‌ای اعتراض کنند و به یک کلام، مدعی‌العموم باشند! زیرا معضلات اجتماعی که بر شمردیم، جملگی حلقه‌های زنجیر اسارت کل جامعه و مشخصا خودِ پرولتاریا هستند. مهمتر این‌که، موضوع «کدام شیوه تولیدی» مسئله انقلاب کمونیستی را به‌عنوان تنها راه نجات کارگران و دیگر ستمدیدگان جامعه و لاجرم مسئله «نقشه راه» دست یافتن به آن را پیش می‌کشد. رفیق آواکیان تاکید می‌کند: «وقتی‌که با مسائل جامعه درگیر می‌شوید، به ستم‌های مختلف می‌پردازید یا با هرچیزی که احساس می‌کنید باید تغییر کند روبرو می‌شوید، اساسی‌ترین سوال این است که کدام شیوه تولید چارچوب همه این‌ها را تعیین می‌کند؟ پایه و اساس تغییر و نحوه تغییر را کدام شیوه تولید تعیین می‌کند؟ کدام شیوه تولید است که چارچوب و محدوده‌های نهایی این تغییر را تعیین می‌کند؟»۲

آواکیان، چنین رویکردی را به‌طور مشخص در رابطه با مسئله ستم بر زن به‌کار می‌برد و بخش «از طریق کدام شیوه تولیدی» کتاب کمونیسم نوین را با طرح انتقاد مهمی شروع می‌کند. وی می‌گوید، هیچ‌کس به سوال پایه‌ای که وی در مقاله مهمی طرح کرد، نپرداخته است.۳ مقاله مورد بحث با این نکته شروع می‌شود: «در چارچوب کدام شیوه تولیدی به هر معضل اجتماعی می‌پردازیم». آواکیان می‌پرسد: آیا این سیستم می‌تواند ستم بر زنان را از بین ببرد یا بدون ستم بر زنان به‌پیش رود؟ به یک کلام، ربط مسئله ستم بر زنان و «شیوه تولیدی» چیست؟

منظور آواکیان این نیست که ستم بر زن صرفا یک موضوع اقتصادی است. این ستمی است که در هر لایه از نظام اجتماعی حاکم، عملکرد و جای دارد اما سرچشمه همه این‌ها شیوه تولیدی است. مثلا به فرهنگ نگاه کنیم و بپرسیم: چرا امروز، ضدیت با فرودستی زن یک فرهنگ قدرتمند و در حال گسترشِ جهانی است درحالی‌که مثلا دویست سال پیش از این، عموم مردم جهان (زن و مرد) با آن «راحت» بودند و روال عادی روابط اجتماعی به‌شمار می‌رفت؟ تاریخ برده‌داری هم به‌همین‌صورت است. در دوره‌ای از تاریخ، روابط برده‌داری بسیار «طبیعی» و برخاسته از ضرورت و «ماهیت بشر» قلمداد می‌شد. اما با از بین رفتن شیوه یا روابط تولیدی برده‌داری، فرهنگی در جوامع بشری شکل گرفت و حاکم شد که برده‌داری را غیر قابل تحمل می‌داند و قانون آن را مصداق جرم و جنایت می‌داند. پس، شیوه تولیدی و فرهنگی که توسط آن شکل گرفته، چارچوب کلیه معضلات اجتماعی، یعنی ستمگری‌های اجتماعی است. درک پایه‌ای ازاین‌که ستم بر زن از کجا آمده و نهایتا چگونه از بین می‌رود برای اولین بار توسط تئوریسین‌های علم انقلاب کمونیستی، مارکس و انگلس کشف و فرموله شد و در طول تاریخ جنبش کمونیستی درک از آن عمیق‌تر و تکامل‌یافته‌تر شد. در این زمینه به کار بیشتری نیاز است تا بتوان فهم خود را هم از این موضوع و هم به‌طور کلی، عمیق‌تر کرد. اما یک درک پایه‌ای از این مسئله توسط علم کمونیسم بنیان‌گذاری شده و تکامل یافته است.

فقدان آگاهی از این درک پایه‌ای و عدم حضور آن به عنوان قطب راهنما در جنبش‌های زنان، این جنبش‌ها را اسیر همان سیستمی کرده است که ستم بر زن را تولید می‌کند. اما چنین اسارتی، فقط ناشی از فقدان آگاهی نیست. این معضل، پایه طبقاتی دارد. زنان طبقات بورژوا و خرده‌بورژوا نیز تحت ستم هستند و به این ستم واکنش نشان می‌دهند. اما طبق جهان‌بینی طبقاتی خود به این ستم واکنش نشان می‌دهند و درنهایت می‌خواهند معضل ستم بر زن را در چارچوب همان شیوه تولیدی سرمایه‌داری و فرهنگی که توسط آن شکل می‌گیرد، حل کنند. اما این امری غیر ممکن است. آن‌ها به‌جای تلاش برای اثباتِ باورشان (این‌که گویا در چارچوب همین سیستم معضل ستم بر زن را می‌توانند حل کنند) اغلب اوقات، افق‌های تنگ خود را در یاوه‌های ضد کمونیستی بسته‌بندی می‌کنند زیرا کمونیسم را تهدیدی برای افق‌های کوتاهشان در رابطه با مسئله ستم بر زن می‌بینند.

رفیق آواکیان پلمیک مهمی علیه گرایش‌های ضد کمونیستی در جنبش زنان می‌کند که باید به آن توجه زیادی کرد. وی گزارشی را نقل می‌کند که در آن نوشته شده: «رفته بودم به یکی از کلاس‌های مطالعات جنسیتی و استادم می‌گفت که در مانیفست کمونیست۴ درباره زنان صحبت نشده؛ بنابراین ما به یک سند دیگر احتیاج داریم.» آواکیان جواب می‌دهد: «اصلا تو مانیفست کمونیست را خوانده‌ای که این حرف را می‌زنی؟ مانیفست کمونیست بیانیه‌ای در مورد ستم بر زنان نیست. اما موضع خیلی رادیکالی در مورد آن دارد و از جمله فراخوان نابودی خانواده را می‌دهد. بنابراین، بله در مورد ستم بر زن حرف زده است…انگلس یک کتاب کامل به نام «منشاء خانواده، مالکیت خصوصی و دولت» نوشت که در آن به تفصیل به مسئله ستم بر زن و راه‌های پایان بخشیدن به آن پرداخت.»

آواکیان در ادامه می‌گوید: «واقعا کلی حرف‌های مزخرف زده می‌شود و بی‌جواب می‌ماند. …این متد قابل قبول نیست که حرف‌های استاد مطالعات جنسیتی‌تان را تکرار کنید چون به احتمال زیاد دنبال چیز دیگری است و انقلاب واقعی نمی‌خواهد. برای همین هست که به تو می‌گوید مانیفست کمونیست خوب نیست و دور و برش نچرخ. تو هم نباید چشم‌بسته این جور حرف‌ها را قبول کنی. ملت باید تفکر انتقادی داشته باشند. ما باید تفکر انتقادی داشته باشیم و باید با آدم‌ها مبارزه کنیم که آن‌ها هم تفکر انتقادی داشته باشند. چه با ما موافق باشند؛ چه نباشند.»۵

شماره آینده: تضادهای بنیادین و قوای محرکه سرمایهداری

«آتش»

پانوشت:

۱- آواکیان. از طریق کدام شیوه تولیدی؟ فصل اول از کتاب کمونیسم نوین

۲- همان‌جا

۳- آواکیان. آیا این سیستم می‌تواند ستم بر زنان را از بین ببرد و یا بدون ستم بر زنان به‌پیش رود؟ یک سوال پایه‌ای و یک رویکرد علمی به این پاسخ. نشریه انقلاب شماره ۳۹۸ آگوست ۲۰۱۵.

۴- مارکس، انگلس. مانیفست کمونیست

۵- آواکیان. از طریق کدام شیوه تولیدی؟ فصل اول از کتاب کمونیسم نوین

محل کپی مطلب ششم آتش

توجه: فونت هدر ۲۰