فرانسه: «آتش به خانه افتاده است»

به اشتراک گذاشتن
زمان مطالعه: ۱۲ دقیقه

از سرویس خبری جهانی برای فتح. ۷ دسامبر ۲۰۱۸

ترجمه از نشریه حقیقت شماره ۸۴ بهمن ۱۳۹۷

شورش جلیقه زردها به ناگهان در میان طبقات فرودست مناطق روستایی و شهرهای کوچک فرانسه که معمولا نادیده گرفته شده و صدایی نداشتند، سربلند کرد و به مرکز صحنۀ سیاسی فرانسه هجوم آورد. این شورش در سدی شکاف انداخته است که از درون آن انواع و اقسام نارضایتی اجتماعی در ابعادی بسیار وسیع تر، می تواند بیرون زده و بخروشد. «آتش به خانه افتاده است» ارزیابی غالب در میان «نخبگان سیاسی» کشور است. اما شعله های کوچک این آتش از قبل روشن شده بود.

بعد از شوک های رفراندوم برگزیت در بریتانیا، انتخاب ترامپ به ریاست جمهوری آمریکا، نزول مرکل در آلمان و در بهار گذشته استقرار حکومتی تحت رهبریِ فاشیست ها در ایتالیا، امانوئل مکرون به عنوان «رهبر جهان آزاد» و قهرمان نظم سوسیال دموکراسی که در دوره بعد از جنگ جهانی دوم مشخصۀ این کشور و جهان غرب بوده است، قد علم کرد. در میان هوادارانش جوک هایی مانند اینکه «رهبر جوان فرانسه می تواند روی آب راه برود»، نقل می شد. اکنون این قهرمان جهان آزاد، رهبر کشوری که تا چند ماه پیش باثبات ترین کشور اروپا محسوب می شد، در بلوارهای پاریس زره پوش مستقر کرده است و «شهر نور» را شعله های به آتش کشیده شدن ماشین ها روشن می کند.

بحران عمیقی که نظام سرمایه داری-امپریالیستی را فراگرفته و چالش هایی که این بحران در مقابل قدرت های جهانی گذاشته است موجب رقابت حادی میان نیروهای قدرتمند در طبقات حاکمۀ قدرت های اصلی غرب شده است. آنها علیه هم صف آرایی کرده اند. بر سر این که آیا ساختارهای دموکراسی بورژوایی و حاکمیت پارلمانی، حاکمیت قانون و نهادهای ملازم با آن را حفظ کنند یا اینکه حاکمیت علنیِ تروریستی و یک نظم فاشیستی را تحمیل کنند، اختلاف دارند. در حالی که نظم موجود تکه تکه شده و زیر ضربات دعواهای درونی بیشتر از هم گسیخته می شود، بافت اجتماعی نیز کشیده شده و از هم می گسلد و توده های مردم در این کشورها به درون گردباد کشیده می شوند.

مکرون برای کنترل شورش جلیقه زردها دست و پا می زند. مارین لوپن فاشیست که اکنون بیش از هر زمانی به رقیبی جدی برای مکرون تبدیل شده است، در تلاش است تا از این شورش به هر وسیلۀ ممکن، برای باز کردن راهش به سوی قدرت استفاده کند. او خود را تنها کسی می داند که قادر است فرانسه را از هرج و مرجی و خون ریزی بیشتر نجات دهد. مارین لوپن تهدید کرده است که مکرون اگر استعفا ندهد، مجبور خواهد شد با به گلوله بستن مردم جلوی شورش جلیقه زردها را بگیرد. از آن جا که اکثریت قابل توجهی از مردم فرانسه با جلیقه زردها همبستگی دارند، به گلوله بستن آنها عواقبی بسیار وخیم تر از استعفای مکرون که قبلا حتا در خیال کسی هم نمی گنجید، برای ثبات سیاسی فرانسه خواهد داشت. در این نقطه مکرون دست به دو اقدام زده است که کمتر کسی پیش بینی می کرد: او در مقابل مطالبات توده ای امتیازاتی را داده که پیشتر می گفت هرگز نخواهد داد و در مقابل این شایعه که ممکن است ارتش را فرابخواند، سکوت کرده است.

خیزش جلیقه  زردها و گِلمالی کردن طاق پیروزی

روز اول دسامبر، طاق پیروزی (Arc de triomphe) که نماد قدرت و توانایی نظامی فرانسه است، زیر باران و در تاریکی در حالی که توسط جرقه نارنجک های گاز اشک آور و آتش بازی و آتشی که تظاهرات کنندگان راه انداخته بودند روشن شد، عده ای آن را اشغال کرده و گِلمالی کردند. صبح روز بعد پس از اینکه اکثر تظاهر کنندگان پراکنده یا دستگیر شده بودند، امانوئل مکرون به آنجا آمد تا خسارات را بررسی کند اما با شعار جمعیت روبرو شد: «مکرون، استعفا».

شانزه­لیزه یکی از لوکس ترین خیابان های جهان است و کاخ ریاست جمهوری در نزدیکی آن واقع شده است. حکومت اکثر نیروهای امنیتی خود را در حوالی کاخ مستقر کرد و به این ترتیب توانستند از یورش به کاخ ریاست جمهوری که بزرگترین ترس شان بود، ممانعت کنند. اما نتوانستند بر جمعیتی که به سرعت گردهم می آمدند چیره شوند. جمعیت مورد حمله پلیش قرار گرفته و پراکنده می شدند و دوباره در نقطه ای دیگر جمع می شدند. علیرغم سرمای هوا، هزاران نفر جلوی ماشین های آب پاش و تانک های مسلح ضد شورش ایستادند و چراغانی کریسمس شیشۀ مغازه های معروف لوکس و پر زرق و برق را شکستند و غارت کردند. تظاهر کنندگان در کوچه پس کوچه های مناطقی که به ثروت های خیره کننده شهره اند، سنگر بندی کرده و صدها ماشین و چند دوجین ساختمان را به آتش کشیدند. پلیس و نیروهای امنیتی-شبه نظامیِ (CRS) تلافی جویانه عده ای از مردم را در گوشه ای محاصره کرده و بیرحمانه ضرب و شتم کردند.

روز شنبه اول دسامبر چهارصد نفر دستگیر شدند که اکثرشان بدون این که اتهامی به آنان بسته شود روزها در زندان به سر بردند و عده ای دیگر به سرعت محکوم شدند. طبق گزارش پلیس، اینها عمدتا مردان بیست ساله و سی سالۀ شاغل و از اهالی شهرستان ها و شهرهای کوچک بودند که به لحاظ اجتماعی نیز با پایتخت فاصلۀ زیادی دارند. پلیس برخی از آنها را تعقیب کرد و هنگام سوار شدن به خودروهای شان که پلاک شهرستان داشت، دستگیر کرد. عده ای دیگر هنگام سوار شدن به قطار برای بازگشتن به شهرهای شان دستگیر شدند.

یکی از انگیزه هایی که این مقاومت را دامن می زند، «ضدیت با پاریس» است. توده های شهرستان فکر می کنند هر آنچه نمایندۀ پاریس است، ضد آنها است. به مدت سه هفته، به ویژه در روزهای شنبۀ هر هفته، صدها هزار نفر که در گروهبندی های پراکنده متشکل بودند، بزرگ راه ها و چهارراه ها را در سراسر کشور، در شهرهای کوچک و بزرگ، در کنار مخازن سوخت، انبارها و دیگر تسهیلات استراتژیک، بستند. سن و سال ها به طرز عجیبی برای چنین جنبشی که نیازمند قدرت بدنی است بالا است. جمعیت جلیقه زردها شامل صاحبان کسب و کارهای کوچک، خود فرمایان (تکنیسین ها و رانندگان کامیون)، شاغلین رده پایین بخش خدمات (کمک پرستاران، فروشندگان سوپرمارکت ها و غیره) و کارگران کارخانه ها و دیگر اماکن کاریِ روستایی هستند. ظاهرا ترکیب اجتماعی آنها در مناطق مختلف و حتا در محلات مختلف تفاوت می کند. بسیاری فقیر هستند و برخی دیگر چندان فقیر نیستند. اما تقریبا همه شان در رساندن هزینه ها تا آخر ماه مشکل دارند. زن سالمندتری که اهل شمال فرانسه است به خبرنگاری گفت: «ما کم درآمد هستیم، اما کم درآمدترین نیستیم. بلکه در میان کم درآمدها، متوسط هستیم.» مسئله ای که چکانندۀ این موج اعتراضی بود، مسئله ای است که همۀ اهالی این روستاها و شهرهای کوچک و کسانی که بیرون شهرهای بزرگ زندگی می کنند در آن سهیم هستند و آن هم هزینه های روزافزون سوخت برای خودروها و کامیون های شان است.

هدف «اصلاحات» مکرون این بود که فرانسه را برای سرمایه داران «جذاب» کند. اما مردم احساس کردند که این سیاست ها به طرز وقیحانه ای اجحاف گرانه است. برای مثال مالیات بر ثروت را لغو کرد و در همان حال بدون توجه به درآمدها، ۸.۶ درصد بر مالیات خانوارها افزود. جلیقه زردها تصمیم گرفتند اعتراض و عصبانیت­شان را روی قانون افزایش قیمت سوخت دیزل که قرار بود از اول ژانویه عملی شود، تمرکز دهند و جلیقه های زرد را که علامت وضعیت اضطراری رانندگان است به عنوان یونیفرم خود انتخاب کردند.

جلیقه زردها خود را کسانی می دانند که با تکیه بر تلاش های فردی شان گذران می کنند ولی دولت مرتبا این کار را برای شان سخت تر می کند. فرانسه زمانی شبکۀ ریلی محلی گسترده ای داشت که فرسوده شده است. در نتیجه بسیاری از کسانی که بیرون پاریس زندگی می کنند مجبورند فاصله های زیادی را با خودروهای خود طی کنند تا هم سر کار بروند و هم از خدمات همگانی که از مناطق روستایی رخت بربسته اند استفاده کنند. آنها احساس می کنند «کاست بالای» پاریس به آنها به دیده تحقیر نگاه می کند. برخی از اینها به خودشان «بی دندان ها» می گویند. واژه ای که اشراف به مسخره به دهقانان می گفتند. اما واقعیت تلخی هم در این واژه هست: در آن مناطق تعداد کمی دندانساز هست و دندان مصنوعی یک محصول لوکس به حساب می آید.

استدلال مکرون برای اعمال مالیات سوخت این است که این مالیات برای گذار «اکولوژیک» فرانسه کلیدی است. اما مکرونِ عوامفریب از یک طرف با این مالیات ضربه ای به قشرهای فرودست وارد کرده و از طرف دیگر، تاسیسات هسته ای که فرانسه به شدت به آن وابسته است را حفظ کرده است. عوامفریبی دیگر که منتقدین خاطرنشان می کنند این است که حکومت فرانسه سال ها مردم را به خریدن خودروهای دیزلی تشویق کرده بود تا در رقابت های حاد بین المللی، صنایع خودروسازی فرانسه تقویت شوند. خودروسازی از ستون های صنعت و کل اقتصاد فرانسه است. عوامفریبی شرم آور در این جا تمام نمی شود. شرکت نفتی توتال که مثل پرچم فرانسه نماد این کشور است، از سرکردگان غارت منابع طبیعی جهان و تحمیل وابستگی به سوخت فسیلی است.

بدنۀ اصلی جنبش جلیقه زردها از اصلاحات مکرون، از نابرابری های خشم برانگیز و از بین رفتن سیستم حمایت اجتماعی که از زمان بحران ۲۰۰۸ مرتبا بدتر شده است، عصبانی اهستند. اما هم زمان گرایش دارد که با دلتنگی به «سی سال شکوهمند» نگاه کند. سی سالی که بعد از جنگ جهانی دوم اقتصاد فرانسه پیشرفت می کرد و به نظر می آمد یک قرارداد اجتماعی میان بالایی ها و پایینی ها صورت گرفته و همگی راضی اند. بی جهت نیست که جلیقه زردها در آغاز اعتراضات شان – و حتی امروز – در رویارویی با پلیس شعار می دادند «پلیس با ما است». و منظورشان این بود که حتا اگر پلیس الان با «ما» نیست، اما باید با ما باشد. حتا یکی از اتحادیه های پلیس از جلیقه زردها اعلام پشتیبانی کرد. در راه بندان های نزدیک مرز شمالی فرانسه، عده ای از جلیقه زردها جویای ملیّت راننده ها می شدند و تریلی ها را برای پیدا کردن مهاجرین می گشتند و آنها را تحویل پلیس مرزی می دادند و حتا با افتخار اعلام می کردند که کار پلیس را بهتر از خود پلیس ها انجام می دهند.

مناظرۀ زیادی بر سر این مسئله هست که تا چه حد «راست افراطی» در این جنبش درگیر است و چقدر در آن نفوذ دارند. در این جا منظور از «راست افراطی» حزب لوپن (که قبلا جبهه ملی نام داشت و امروز مجمع ملی خوانده می شود) و بقایای نیروهای دست راستی فرانسه است که این روزها علنی تر از لوپن، فاشیست هستند. واضح است که نیروهای فاشیست در این جنبش درگیرند. از جمله گروه های موسوم به «کاتو-فاشو» (Catho-fascho) یعنی فاشیست هایی که توسط کشیش ها و اسقُفها تشویق می شوند، باندهای بزن بهادر جوانان قشر طبقه متوسط مرفه، «هویت گرایان»، گروه های فاشیستی تروریست که غیرقانونی هستند، سلطنت طلبان و دیگران. در مناطقی که جلیقه زردها در آن جا قوی تر بوده اند، بهترین مناطق انتخاباتی ماری لوپن در انتخابات گذشته بودند. بسیاری از جلیقه زردها می گویند سیاسی نیستند و اصلا رأی نمی دهند اما به جز موارد استثنایی، عدۀ کمی هستند که علیه نقشی که طرفداران لوپن در جنبش آنها بازی می کنند، موضع گیری کنند. در واقع ظاهر شدن مکرر پرچم فاشیست ها در تظاهرات ها، حضور آنان را عادی سازی (نرمالیزه) کرده است.

مهمترین مسئله این نیست که آیا به لحاظ تشکیلاتی، لوپن «پشت» این جنبش هست یا خیر. نگاهی کنیم به نمونۀ جنبش پنج ستاره در ایتالیا. این جنبش سال ها خود را جنبشی غیر سیاسی اعلام می کرد و تحت عنوان «دموکراسی افقی» از طریق شبکه های اجتماعی و رفراندوم های اینترنتی، علیه کلیۀ احزاب بود. اما در نهایت با فاشیست ها حکومت ائتلافی تشکیل داد و آشکارا در کنار اوباش تروریست که در ائتلاف حکومتی غالب هستند (با وجود آنکه پنج ستاره آرای بیشتری کسب کرده بود) قرار گرفت. مهمترین مسئله این است که به طور مکرر، جنبش های توده ای که تمرکز مبارزه شان را روی عقب کشیدن عقربه های ساعت گذاشته اند و مطالبه شان تحقق وعده های قبلی در مورد دولت رفاه اجتماعی بوده است، توسط نیروهایی که به وضوح دارای پروژه های سیاسی ارتجاعی هستند زنده زنده بلعیده شده اند و امروز پروژه ای در میدان فعال است که می خواهد یک رژیم فاشیستی در فرانسه برقرار کند تا موقعیت فرانسه را در میان رقبای خون آشام و غارتگر جهان امپریالیستی، حفظ و تقویت کند.

مکرون و حزبی که یک شبه تشکیل داد، به عنوان «بدیل» در مقابل احزاب کهنۀ راست سنتی و چپی که فروپاشی اش تبارز برجستۀ سقوط مشروعیت کل دستگاه سیاسی حاکم بود، به قدرت رسید. دولت رفاه سوسیال دموکراتیک قدیمی مدعی بود که میان همه طبقات، «همبستگی اجتماعی» ایجاد کرده است. پروژۀ مکرون انحلال این دولت رفاه و همزمان احیای مشروعیت دستگاه دموکراسی بورژوایی پارلمانی فعلی بود. به طور مثال، مکرون حتا حاضر نشد کمی به حداقل دستمزدها بیافزاید. در حالی که به طور سنتی هر رئیس جمهوری پس از به قدرت رسیدن به طور سمبلیک این کار را انجام می داد. استدلال مکرون این بود که هدفش بهبود شرایط مردم فقیر نیست بلکه می خواهد سرمایه داران فرانسه را در صحنه بین المللی تبدیل به سرمایه داران رقابتجو کند و از این طریق فقر را ریشه کن کند. پروژه اش کار نکرد. پس از هیجانی که در میان بسیاری از مردم برانگیخته شد و منتهی به پیروزی او در انتخابات شد، اوضاعی پیش آمد که اکثر قشرهای تحتانی و میانی احساس کردند که او به نفع ثروتمندان، جیبشان را می زند. و این وضع به سقوط بیشتر مشروعیت ساختار سیاسی موجود خدمت کرد.

باید تاکید کرد که جنبش جلیقه زردها را نمی توان به صورت یک پدیدۀ منفرد ارزیابی کرد. بیش از یک نسل است که حزب فاشیست لوپن، نیروی مهمی در صحنه سیاسی فرانسه است. هیجده ماه پیش، مارین لوپن کاندیدای ریاست جمهوری شد. علاوه بر این، حزب او در انتخابات آینده پارلمان اروپا جلوتر از همه است. لوپن نقش مهمی در به راست راندن کل فرآیند سیاسی کشور بازی کرده است. به موازات فرو ریختن احزاب سیاسی سنتی فرانسه، فرایندی که مشابه آن را  در تعداد روزافزونی از دیگر کشورهای غرب می توان دید، در میان طبقۀ حاکمه فرانسه گرایش به حمایت از تلاش لوپن برای به قدرت رسیدن زیاد شده است.

مکرون امیدوار است با عقب نشینی کردن در مورد افزایش قیمت سوخت، بین جلیقه زردها انشعاب بیاندازد، مصمم ترین بخش آنها را از دیگران در میان طبقات میانی که بزرگترین مشغله شان حفظ نظم است جدا کند و صد البته از مشت آهنین علیه عناصر سرسختی که عزم پایداری دارند استفاده کند. اما تشدید سرکوب علیه یک جنبش توده ای، برای مکرون خطر از کف دادن حمایت کسانی را دارد که به او به عنوان مانعی در مقابل فاشیست ها نگاه می کنند. تشدید سرکوب می تواند باعث شود که حامیان مکرون حتا با علم به این که ممکن است راه برای به قدرت رسیدن لوپن باز شود، دست از حمایت از او بکشند.

جریان «چپ» ژان لوک ملانشون که رهبر فرانسه تسلیم ناپذیر (La France Insoumise) است هم در میدان هست. ملانشون هم مانند لوپن، فراخوان استعفای مکرون و برگزاری انتخابات جدید را داده است. این «چپ» به جای آن که درک و توانایی مردم را در این که از طریق عمل توده ایِ مستقل خودشان می توانند فاشیسم را متوقف کنند، بالا ببرد؛ حرکت در همان مجاری و چارچوبی را به آنها نشان می هد که ابتدا به ساکن این وضعیت را به وجود آورده است. این یک بازی ارتجاعی و پتانسیلا خطرناک و مبتنی بر کم بها دادن به خطر فاشیسم است و در واقع لگدمال کردن منافع مردم می باشد. بسیاری برنامه ملانشون را به عنوان «پوپولیسم چپ» که برای مقابله با «پوپولیسم راست» لوپن مورد نیاز است، تحسین می کنند. اما این برنامه ترکیبی است از دولت رفاه اجتماعی و ناسیونالیسم عریان فرانسوی. دفاع ملانشون از «جمهوری»، دفاع از تداوم دولت و جامعه کنونی فرانسه است. او با افتخار از رفاه «فرانسه» در مقابل دولت های خارجی که رقیب فرانسه هستند و از امتیازات نسبی که فرانسوی ها به عنوان شهروندان یکی از چند کشوری که ثروت عظیمشان با مکیدن خون مردم جهان به دست آمده است، دفاع می کند. بنابراین سوال این جا است: اگر قرار است کسی با این نوع پروژۀ ناسیونالیستی همراه شود، چرا به جای نسخۀ کمرنگ ملانشونِ تازه از راه رسیده با نسخۀ اصل، یعنی ناسیونالیسم تهاجمی و وقیحانۀ لوپن فاشیست همراه نشود؟!

«فرانسۀ دیگر» که جلیقه زردها نمایندگی می کنند، تنها بخش مردم در رنجند نیستند. در محله های شهری، محله های طبقه کارگر و طبقه متوسط فقیر چند ملیتی نیز «فرانسۀ دیگری» هست. برای مثال در مارسی، در یک محلۀ شلوغ و سرزندۀ چند ملیتی که ساختمان های خراب و فرسوده اش در سراسر کشور نظیر ندارد، دو ساختمان بر سر ساکنانش فروریخت و هشت نفر کشته شدند. در اعتراض به این وضع، یک تظاهرات اعتراضی به راه افتاد. در جایی این تظاهرات اعتراضی و راهپیمایی جلیقه زردها به هم رسیدند. جلیقه زردها پرچم فرانسه را حمل می کردند و شعار توده های این تظاهرات اعتراضی «این پرچم را بنداز توی مستراح» بود. بعد از این که دو تظاهرات به هم رسیدند، پلیس شروع به انداختن گاز اشک آور به همه کرد و نه تنها معترضین بلکه پنجره های ساختمان های اطراف را هدف گرفت که منجر به کشته شدن یک زن هشتاد ساله شد. واقعه مارسی این سوال را پیش می کشد: ستم دیدگان را چگونه می توان متحد کرد؟

نارضایتی های دیگر نیز که فوق العاده اهمیت دارند در فرانسه در حال جوشیدن­اند. در همان روز اول تظاهرات جلیقه زردها در پاریس که به هشت هزار نفر می رسیدند، حداقل بیست هزار نفر و شاید بیشتر از آن، زنان علیه خشونت جنسی تظاهرات کردند. عده ای مرد نیز در آن شرکت داشتند اما اکثرشان زنان جوان بودند. ده ها هزار نفر دیگر به همین مناسبت در شهرهای کوچکتر تظاهرات کردند. در کشوری که جنبش «من هم همینطور» (Me Too) با مقاومت روبرو شده است و روشنفکران آن بیشتر دوست دارند روی مسئلۀ ستم بر زنان کشورهای مسلمان متمرکز شوند، چنین صحنه ای بسیار نشاط آور بود. زنان جوان شعارهایی حمل می کردند که رک و صریح پدرسالاری و مردسالاری را نشانه می گرفت. انرژی، خشم، گوناگونی و تعدادشان کاملا خارج از انتظارات و تخمین هایی بود که زده می شد. این نیز یک پدیدۀ چندگانه و متناقض است اما پدیده ای است تازه و آینده نگر و آمال بسیاری از شرکت کنندگانش تغییرات اجتماعی واقعی و رهایی بخش است. آمال و آرزویی که از یک گسل اساسی در جامعۀ طبقاتی بیرون می زند: از ستم بر زن که بدون تغییر جهان محو نخواهد شد.  

چگونه می توان به ورای تقاطع اجتناب ناپذیر گروه های مختلف با منافع مختلف حرکت کرد و مردم را علیه دشمن، یعنی طبقۀ حاکمه سرمایه دار امپریالیستی و دولت آن متحد کرد؟ مسلما نه مانند ملانشون که تلاش می کند بخش های مختلف توده ها را حول ناسیونالیسم و رویای بیهودۀ احیای دولت رفاه سوسیال دموکراتیک متحد کند. و نه مانند آنارشیست ها که تلاش می کنند با اثبات این که بهترین رزمندگان خیابانی علیه پلیس هستند، خصلت جنبش جلیقه زردها را عوض کرده و آن را رهبری کنند. مردم را بر مبنای خودرویی نمی توان متحد کرد و انقلابیون نباید از این ها دنباله روی کنند.

مکرون و مدافعان نظم سوسیال دموکراتیک حاکم در فرانسه جوابی برای رنج توده های تحت ستم ندارند. نه لوپن و نه نیروهای فاشیستی که آماده باش ایستاده اند تا وارد میدان شوند نیز جوابی ندارند. این دو نیروی سیاسی که رقیب یکدیگر هستند در نهایت شکل های متفاوتی از نظم منسوخِ استثمار، ستم، جنگ برای امپراتوری و نابودی محیط زیست هستند و بدیل لوپنِ فاشیست صرفا وعده می دهد که همۀ اینها را چند برابر حادتر کرده و این کار را با استفاده از خشونت و کارآیی بالا انجام دهد.

اعتراضات جلیقه زردها فرانسه را به لرزه در آورده است، اما آن چه مورد نیاز است یک بدیل بنیادا متفاوت است. آن طور که نشریه انقلاب در باره انتخابات میان دوره ای در آمریکا نوشت:

… یک آلترناتیو بنیادا متفاوت، یک آیندۀ سوم نیاز داریم. یعنی گسست رادیکال از همه جناح های امپریالیسم، ایجاد جامعه ای متفاوت و مبتنی بر محو کلیه اشکال استثمار و ستم، از بین بردن تمام آن روابط اجتماعی، اخلاقیات و طرز فکر هایی که توده های مردم برای بقا یافتن در این جوامع، به آن آلوده شده اند. آینده ای که تفاوتش با جامعه امروز تفاوت شب و روز است. آینده ای برای رهایی بشریت. امروز ما دارای افق، استراتژی و رهبریتی بسیار تکامل یافته هستیم که متکی بر روش علمی است و قادر است دینامیک های جامعه و راه تغییر رادیکال آن از طریق انقلاب را درک کرده و نشان دهد.

این آلترناتیو، یعنی کمونیسم نوین باب آواکیان را باید به طور عاجل در دست هسته ای از مردم این کشور گذاشت که بتوانند جسورانه وارد دریاهای طوفانی شده و شمار روزافزونی از مردم شروع به درک اوضاع کنند، تغییر کنند و در میانۀ توفان ها برای رهایی بشریت بجنگند.

توضیحات:

cpimlm.com

facebook: https://www.facebook.com/cpimlm1380

telegram: @newcommunism

intstagram: cpimlm

برای دریافت مقالات سرویس خبری جهانی برای فتح به زبان انگلیسی، وبسایت زیر را دنبال کنید:

http://aworldtowinns.co.uk

aworldtowinns@yahoo.co.uk