نشریه آتش شماره ۸۸
نشریه «آتش» شماره۸۸- اسفند ماه ۱۳۹۷
سرسخن
چهلمین سالگرد فرمان حجاب اجباری، شورش زنان
و چالشها و منازعات پا برجا!
جمعه ۲۶ بهمن در شرق تهران جوانان در حمایت از دو دختر که بهدلیل «بدحجابی» بازداشت شده بودند، به خودروی گشت ارشاد (گشتِ اخلاق!) حمله برده، درب آن را از جا کنده، شیشههای مرسدس پلیس را خُرد کرده و دختران را آزاد میکنند. نیروی انتظامی برای متفرق کردن مردم عصبانی تیر هوایی شلیک میکند و…
این نبردی است که از چهل سال پیش آغاز شده و ادامه دارد
در سال ۱۳۵۷ یک ماه از روی کار آمدن حکومت جمهوری اسلامی نگذشته بود که در ۱۶ اسفند (۷ مارس) نظراتِ خمینی در مورد اجباری بودن حجاب در مطبوعات منتشر شد: «نظر امام در بارۀ حجاب زنان: کار کردن زنان در ادارات ممنوع نیست، اما باید با حجاب اسلامی باشد»۱ و «امام خمینی: زنها باید با حجاب به وزارتخانهها بروند».۲
حتا پیش از اعلام رسمی نظرات خمینی در این مورد (قبل از جایگزینی حکومت اسلامی با حکومت سلطنتی و در جریان مبارزات ضدشاهی)، وقایعی پیش آمد که به نگرانی زنان نسبت به اینکه چه آیندهای در انتظارشان است، دامن زده بود. بهطور مثال در ۲۵ دی ماه ۵۷ روزنامه آیندگان خبر از تهدید زنان بیحجاب به اسیدپاشی و چاقو زدن توسط اوباش متحجر که بعدها نام حزبالله بهخود گرفتند، داده بود. یا در ۳۰ دی ماه، همین روزنامه از قول خمینی اعلام کرده بود: «پوشیدن لباسهای خلاف عفت، ممنوع خواهد بود».۳
اعلام رسمی نظرات خمینی که بر راس قدرت سیاسی اسلامگرایان نشسته و اکثریتِ جامعۀ متوهم نگاهش به او بود، در آن روز – ۱۶ اسفند ۵۷ – به نگرانی و خشمِ زنان جامعۀ شهری ابعاد تازهای داد. بسیاری از زنان آگاهانه دریافتند که اینبار صرفا با جمعی بیمغز روبهرو نیستند که آنها را در میانۀ مبارزه علیه رژیم شاهی، بهخاطر بیحجابی، تهدید به اسیدپاشی می کنند؛ بلکه با قدرت سیاسی و رهبرِ مرتجعاش و قوانینِ حکومتی روبهرویند که قرارست چگونه زیستن را برای آنها طبق قرآن و شرع و احادیث ۱۴۰۰ سال پیش، تعیین کند.
با انتشار موضع خمینی، جنونزدهها و شعبان بیمخهای اسلامی از همان شب فرمان را گرفتند و ضرب و شتم و توهین و تحقیر زنان را آغازکردند. در بحبوحۀ اوضاع انقلابی آن زمان و در برابرِ این فرمانِ واپسگرا، واقعهای رخ داد تاریخی. هزاران هزار زن در روز ۱۷ اسفند (۸ مارس) به خیابان آمدند و با شعارِ «ما انقلاب نکردیم تا به عقب برگردیم»، این فرمانِ ارتجاعی را بهچالش گرفتند. این شورشِ انقلابی به «شورش پنج روزه زنان» معروف شده است. در مقابل این شورش، خمینی ناچارا فرمان خود را پس گرفت تا برای نبردی که آغاز شده بود و ۴ دهه است ادامه دارد، سازمانیافتهتر و با برنامهتر، عمل کند.
فرمانِ خمینی در مورد حجاب اجباری بهوضوح روشن میکرد که برنامۀ اسلامگرایان به قدرت رسیده نهتنها برای زنان که برای کل جامعه، چیست: تئوکراسی آمیخته با نظم و نظامِ سرمایهداری حاکم است و از این به بعد حکومت اسلامی و قوانین شریعتحکومت خواهد کرد؛ و اولین گام برای اجرای این قوانین، تقویت زنجیرهای روابط پدرسالارانه و ضد زن است. در واقع قانونِ اجباری شدن حجاب نمادِ کل برنامهای بود که اسلامگرایان به قدرت رسیده برای جامعه داشتند.
شورش زنان علیه فرمان حجاب اجباری، اولین چالش انقلابی/اجتماعی بود در برابر رژیم سرمایهدار/دینمدار تازه مستقر شده. شعارِ «ما انقلاب نکردیم تا به عقب برگردیم» فشرده و بیانِ یک قضاوتِ تاریخی و هشداردهنده در مورد فاجعۀ بزرگی بود که با بهقدرت رسیدن رژیم جمهوری اسلامی بر تمام جامعه تحمیل میشد. تاریخ، درستی این قضاوت را ثابت کرد. هیچ جنبش خودجوشِ دیگر در آن زمان، در هیچ نقطهای از کشور، چنین حکم همگانی را صادر نکرد.
جنبش کمونیستی که در سطح بینالمللی و کمونیستهای ایران تاریخا برجستهترین نقش را در بیداری و شکوفائی جنبش رهایی زنان ایفا کرده و پیشروترین نیرو در این زمینه بودهاند، در آن زمان و در این زمینه بد عمل کردند. کمونیستها ناتوان از درکِ عللِ شکست انقلابات کمونیستی در شوروی و چین و بهدلیلِ اشکالات متدولوژیک و خطی قادر نشدند ظرفیتِ انقلابی نیروی زنان را بهعنوان نیرویی تعیینکننده برای از میان بردنِ نظامِ استثمار و ستم، درک کنند. نتوانستند در پسِ پشتِ فرمانِ حجاب، به بند کشیدن کل جامعه را ببینند و نتیجتا اولین چالش سیاسی و ایدئولوژیک و اجتماعی بزرگ جمهوری اسلامی را بیپاسخ گذاشتند. فرمانِ خمینی و شورش چندین روزۀ زنان درمقابله با آن، فرصتی بود تا کمونیستها کارزار ایدئولوژیک جهت نقد دین به راه انداخته و خواستِ به حقِ جدایی دین از دولت در کل جامعه طرح شود و این خواست در پیوند با مبارزات قشرهای دیگر مردم برای رهایی از استثمار و ستم قرار گیرد. کمونیستها رابطۀ میان مساله زنان با ایدئولوژی و برنامۀ کمونیستی را در جهت از میان بردن نظمِ جهان کهنه ستم و استثمار و بنای جهان نوین، ندیدند. رابطه میانِ مسالۀ زنان با رشد فرهنگ کمونیستی در احزاب خود را ندیدند. خدمات عظیمی که جنبش رهایی زنان میتوانست به رشد آگاهی و فرهنگ کمونیستی در میان تودههای زحمتکش کند را ندیدند. امروز هم بسیاری از کسانی که خود را کمونیست مینامند، این رابطه را درست نمیفهمند.
در نشریۀ آتش نوشتیم: «کمونیستها میبایست پرچمدار مبارزه علیه این تهاجم ارتجاعی میشدند و به مقاومت زنان علیه حجاب اجباری بهعنوان جبهه نبردی تعیینکننده علیه جمهوری اسلامی نگاه میکردند. کمونیستها باید درک میکردند که به وجود آوردنِ یک قطب کمونیستی و آزادیخواهی در جامعه از همان ابتدا به مبارزه علیه ستم بر زنان (و در مرکز آن علیه حجاب اجباری) و مبارزه علیه ادغام دین و دولت گره خورده است. هر دوِ اینها باید به موضوع فکری و تبلیغ و ترویج در جنبش دانشجویی، در جنبش کارگری، در جنبشهای ملیِ ملل تحت ستم که به پا خاسته بودند، در جنبشهای دهقانی که با خواست زمین سربلند کرده بودند و سایر قشرهای مردم تبدیل میشد. اما چنین نشد. و چرا نشد؟ دلایل زیادی داشت اما در مرکز آن شیوۀ نگرش یا روش و رویکرد غیرعلمی در شناخت از واقعیتهای جامعه و ضرورت و امکان تغییر انقلابی آن در سمتی که به ریشهکن کردن ستم و استثمار منجر شود، قرار داشت.»۴
چهل سال پس از به حاکمیت رسیدن رژیم جمهوری اسلامی، همین موضوع که چرا کمونیستها در ایران نتوانستند در این زمینه درست عمل کنند، و اصلا اهمیتِ مبارزه با حجابِ اجباری در چیست، هنوز که هنوز است یک موضوع مورد مجادله در میانِ نیروهای منتسب به چپ و فعالینِ درون جنبش زنان است. این عجیب نیست. این مجادلات در جوهر خودش اختلافی است میانِ افراد و گروههایی که بهطور عینی منافع طبقاتی متضاد را نمایندگی میکنند و درموردِ عللِ واقعی «معضل چیست و راه حل چیست؟»، نزاع دارند.
چهار دهه مبارزات زنان به شکلهای مختلف (فکری وعملی) در جامعه جریان داشته. خیزشِ فرودستان در دی ماه سال ۹۶ و حرکت «دخترانِ خیابانِ انقلاب» علیه حجابِ اجباری، سوالات مربوط به «مساله زنان» و راهکارهای طبقاتی و اجتماعی متفاوت را از نو حادتر کرد و نشان داد که چالشها و منازعات طبقاتی، همچنان ادامه دارد. امری که تا زمانی که طبقات و نظامهای طبقاتی موجودند، ناگزیر است. در این میان عدهای به «آزادیهای یواشکی» دل بستند و تبدیل به هوچیگرایانِ وابسته به «مراحمِ» امپریالیسم آمریکا شدند. بسیاری از مردم آگاهی و شناختی از ماهیتِ حاکمانِ فاشیست کنونی در آمریکا به رهبری ترامپ/پنس ندارند و نمیدانند که اینها خود از ضد زنترین موجودات هستند و تلاش میکنند همان بلایی را بر سرِ زنان در آمریکا بیاورند که جمهوری اسلامی بر سر مردم ما آورده است. حال به جای روایتِ اسلامی با روایتِ توراتی/انجیلی. در برابرِ اینها میلیونها زن تا کنون در آمریکا به خیابان آمدهاند.عدهای به «کمپین»های آبکی و «چانهزنی از بالا» و کمکخواهی از امامزادهها و آخوندهای در قدرت دل بستند.عدهای در برابر حرکتِ رادیکالِ «دختران خیابانِ انقلاب» هراسان دست به قلم شدند، بهوضوح در برابر این حرکت موضع گرفتند و عملا هم جهت با مرتجعین حاکم قرار گرفتند.۵ عدهای که خود را طرفدار طبقۀ کارگر میدانند، به دلیل آبروباختگی تفکرات اکونومیستی که بهشدت با نگاهِ پدرسالارانه و مردسالارانه در هم آمیخته است، این بار کمتر علنی ولی در محافلِ خود از نو بحثِ اینکه تاکید و تمرکز بر روی مبارزه با حجاب اجباری غلط است چون «مساله زنانِ طبقۀ کارگر» نیست و «راستها» از این مساله بهرهبرداری میکنند را پیش کشیدند و در میان زنانِ مبارز «دلهره» انداختند که مبادا با امپریالیسم آمریکا و حامیانِ شاهی و رنگارنگِ آن، همسو شوند. در پاسخ به اینها باید گفت: کارگری آگاه است که ستم بر زنان و برجستهترین شکلِ بروز آن یعنی حجاب اجباری را زشت و غیر قابل تحمل میداند و در مبارزات خود فریاد زنان علیه حجاب و هر شکلی از ستم را بلند میکند. کارگری آگاه است که میداند کارگر مرد هم به زن ستم میکند و کارگر زن بهعلت زن بودن تحت استثمار شدیدتر قرار میگیرد. کارگری آگاه است که میداند تمام زنان جامعه توسط یک رشته قواعد و افکار اجتماعی و سیاسی به موقعیتِ درجه دوم در جامعه رانده میشوند و کلیت این رشته قواعد و افکار یک نظم اجتماعی است به نام روابطِ پدرسالاری و مردسالاری. کارگری آگاه است که میداند روابطِ مردسالاری و پدرسالاری که تمام زنان جامعه تحت ستم آن هستند، به زیربنای اقتصادی سرمایهداری که مبتنی بر استثمار کارگر است خدمت میکند. کارگری آگاه است که میداند نابرابری میان زن و مرد کمک به تحکیم نظامِ طبقاتی است. کارگری انقلابی و آگاه است که میداند اگر مبارزه برای رهایی زنان و شکلهای متنوع ستم بر زن به جایگاه درجه دوم یا تبعی رانده شود، انقلاب کمونیستیای در کار نخواهد بود.
امروز با بحران چند جانبهای که جمهوری اسلامی را فرا گرفته و با سربلند کردن مبارزات قشرهای مختلف مردم و فعال شدن گسلِ ستم بر زن، اهمیت به پیش کشیدن مساله ستم بر زنان و راه رهایی از هر زمان عاجلتر شده است. جنبشهای گوناگون مردمی، کارگری، دانشجویی، معلمین، بازنشستگان، فعالین محیط زیست و… که برای خواستههای عادلانه به خیابان میآیند باید در مبارزات خود پرچمِ لغو فوری حجاب اجباری و همۀ قوانین ضد زن جمهوری اسلامی را بلند کرده و بهمثابۀ جنبشهای قدرتمندتری در برابر جمهوری اسلامی قد علم کنند. شاهرگهای حیاتی رژیم را هدف قرار بدهند و به شکلگیری جنبشهایی با هدف انقلاب اجتماعی، خدمت کنند.
رهایی انسان از جهنم جامعۀ طبقاتی و رهایی جهانی/تاریخی کامل زن از قید ستم، کاملا به یکدیگر وابستهاند و هر دو با رسیدن جامعۀ بشری به کمونیسم که در آن نه از روابط سنتی مالکیت اثری است و نه از افکار سنتی، متحقق خواهند شد. اما برای دستیابی به آن جامعه باید از همین امروز برای کسب آزادی و برابری مبارزه کنیم. این وظیفۀ ما کمونیستها است که در جنبش زنان ارزشهای کمونیستی را ترویج کنیم زیرا مبارزه برای آزادی و برابری، آن افقی نیست که بتواند حصارهای جهان کنونی و جامعۀ ما که بر اساسِ روابط استثماری و مبادلۀ کالائی سازمانیافته، بشکافد و رهایی کامل زنان را متحقق کند. ستم بر زن در چارچوب نظام سرمایهداری (چه اسلامی و چه سکولار) هرگز از بین نخواهد رفت. پس، مبارزه برای آزادی و برابری باید با افق کمونیستی پیش رود تا بتواند تبدیل به یورشی همهجانبه علیه کلیتِ نظام سرمایهداری حاکم بر جهان و ایران شود و برای همیشه ریشههای ستم بر زن را بخشکاند.
زنجیرها را بگسلید، خشم زنان را بهعنوان نیروی قدرتمندی در خدمت به انقلاب رها کنید!
چهل سال حجاب اجباری بس است!
آتش
پانوشتها:
- روزنامه اطلاعات – چهارشنبه ۱۶ اسفند ۱۳۵۷
- روزنامه کیهان – چهارشنبه ۱۶ اسفند ۱۳۵۷
- برای دریافت واقعیتهای مستند در این زمینه رجوع کنید به کتاب «خیزش زنان ایران در اسفند ۱۳۵۷ (دفتر نخست) تولدی دیگر. مهناز متین/ ناصر مهاجر. این کتاب یک واقعهنگار با ارزش از آن روزها و مواضع نیروهای سیاسی مختلف است.
- نشریه آتش – شماره ۷۶ – «کمونیسم انقلابی و مساله رهایی زنان- اهمیت تاریخی فرمان حجاب اجباری و شورش زنان علیه آن». اسفند ۱۳۹۶
- نگاه کنید به مطلبی از نوشین احمدی خراسانی با عنوان «چرا حرکت دختران خیابان انقلاب گسترش پیدا نکرد» در سایتِwww.peykeiran.com
تنفروشی «واقعیت زندگی» یا تحقیر و ستم؟
کاوه اردلان
اخیرا یکی از خوانندگان نشریه آتش به چند نکته مندرج در مقاله «رضا شاه و تشکیل دولت متمرکز نیمهمستعمراتی در ایران» آتش شماره ۸۶ اشاره کرده و بحث مهمی را باز کرده. یک نکته او این بود که آیا به هر حال احداث شهر نو بهعنوان محلهای خاص تحت نظارت دولت و حمایت از تنفروشان و کنترل بهداشتی امر مثبتی نبود؟ و نکته مهمتر بحثش این بود که از آنجا که مردان نیاز شدید جنسی دارند و در هر صورت جلوی تنفروشی را نمیتوان گرفت و اگر تنفروشی را ممنوع اعلام کنیم زیرزمینی خواهد شد و آن زمان دلالان با دست بازتری از تنفروشان بهرهبرداری میکنند، ممنوعیت قانونی خرید و فروش سکس نبایست وجود داشته باشد و بهجای این کار بایستی مراکزی برای ارائه خدمات جنسی وجود داشته باشد چون به نفع تنفروشان خواهد بود در آن صورت کسی نمیتواند به آنها زور بگوید.
به جز استدلالات این دوست، نظرات دیگری هم در چند دهه درباره لزوم وجود مراکز تنفروشی وجود داشته است. مثلا در اوایل حکومت جمهوری اسلامی زمانی که حکومت به شهر نو حمله کرد و بخشی از آن را آتش زد گفته میشود که محمود طالقانی با این کار مخالفت کرده و گفته بود هر مسجدی به یک توالت نیاز دارد که نظری غیر انسانی و وقیحانه بود.
تنفروشی یعنی ارائه سکس در ازای دریافت پول. ما معتقدیم که خرید و فروش سکس در جامعه آینده سوسیالیستی بایستی از میان برداشته شود. باید از طریق قانون و همچنین فرهنگسازی و از میان بردن ریشههای اصلی تنفروشی یعنی فقر و نابرابری و اعتیاد و بینش مردسالارانه، به این رویه که در جوامع طبقاتی از بردهداری گرفته تا سرمایهداری وجود داشته، خاتمه دهیم.
در ایدئولوژی بورژوایی تنفروشی بهعنوان یک رویه غیر اخلاقی مردود شمرده نمیشود و تئوریسینهای مختلف بورژوازی سعی میکنند آن را توجیه کنند. در کنار درک رایج که گویا نمیتوان تنفروشی را از میان برد «چون در طول تاریخ یک شغل بوده» یک توجیه دیگر این است که اگر تنفروشی زنان وجود نداشته باشد نرخ تجاوز به زنان افزایش پیدا میکند چون مردان نمیتوانند غریزه جنسی خودشان را کنترل کنند. این یک استدلال غلط و غیر علمی است. درست بر عکس است. هر جا که پورنوگرافی یا به عبارت دیگر تنفروشی تصویری و اشکال دیگر آن وجود داشته نرخ توهین و تحقیر و تجاوز زنان نیز بیشتر بوده است. بهطور مثال در هند تنفروشی آزاد است اما نرخ تجاوز و به همراه آن شکنجه و کشتن زنان رو به افزایش است. همینطور در آمریکا و کلمبیا و برزیل.
در بسیاری از کشورهای سرمایهداری تنفروشی ممنوع است اما با چند تبصره و وجود فساد مالی در نیروهای پلیس بهراحتی نهتنها تنفروشی آزاد است بلکه اشکال بسیار خشونتآمیز آن مانند نگهداری این ستمدیدگان در اماکنی خاص به شکل زندان نیز به پیش برده میشود. بهطور مثال در لندن پایتخت انگلستان.
سردرگمی در مورد تنفروشی در ایران بسیار زیاد است بهخصوص اینکه در ایران ظاهرا قانونا ممنوع است اما شکل اسلامی آن یعنی صیغه آزاد است. صیغه یک ساعته و یک ماهه و… چیزی نیست جز فحشای اسلامی.
در جمهوری اسلامی و ما قبل آن رژیم پهلوی و در اکثر جوامع سرمایهداری زمانی به معضل تنفروشی پرداخته میشود که عواقب بزرگی مانند بیماریهای مقاربتی و دیگر بیماریهای مهلک مانند ایدز رشد پیدا کرده باشد و یا چنان ابعاد علنی پیدا کند که باعث دردسر برای حاکمان و «آبروی» نداشته آنان شود. حاکمان ایران دقیقا بهخاطر این که اخلاقیات سرمایهداری و عقبۀ بردهداری در تکتک سلولهایشان نفوذ کرده هیچگاه نمیخواستند و نمیخواهند تنفروشی را از میان ببرند.
البته دین اسلام نوعی اخلاقیات را پیش میگذارد، مثلا حفظ و تکریم خانواده و تقبیح زنا. اما هیچگاه ستم جنسیتی و مردسالاری را محکوم نمیکند که هیچ با انواع فریبکاریها ستم بر زن را تقویت نیز میکند. شرع و قانون حکومت اسلامی در اکثر مواقع جنایت و ستم بر زن در خانواده را تایید میکند. مثلا مرد حق دارد که خارج از ازدواج دائم هر چند تا که دلش خواست زن صیغهای داشته باشد. ولی اگر زنی وارد رابطه خارج از ازدواج شد علاوه بر دولت، شوهر، برادر، حتی عمو حق دارند او را مجازات کنند.
جامعه عموما به تن فروشان که جزو ستمدیدهترین انسانها هستند بهعنوان موجوداتی پلید نگاه میکند. در حالی که بهواقع پلید دنیایی است که در آن میلیونها زن و دختر جوان هر روز قاچاق میشوند و به تنفروشی کشانده میشوند، مثل کالا خرید و فروش میشوند، زندگیشان در تحقیر و تبعیت جنسی معوج و بیمارگونه میشود و در نتیجۀ بیرحمی و خشونت جوانمرگ میشوند. چیزی که بهواقع پلید است این باور است که مردان میتوانند حق تحقیر و استفاده جنسی از زنان را بخرند، یعنی درواقع میتوانند انسانیت زنان را بخرند و اسمش را بگذارند «واقعیتِ زندگی».
حال برمیگردیم به موضوع اصلی یعنی آیا دولت انقلابی باید تنفروشی را قانونا ممنوع اعلام کند و برای از میان بردن ریشه های آن اقدام کند؟ حتما اینطور است. بایستی بهجای راه حل بورژواییِ ایجاد مراکزی برای تنفروشان، مراکزی برای مراقبت و ایجاد کار برای آنها درست کرد و موسساتی برای رسیدگی و حمایت از آسیبهای اجتماعی و مبارزه با گروههای تبهکار که زنان را وادار به تن فروشی میکنند ایجاد بشود.
باب آواکیان در کتاب «موعظه بر منبر استخوانها: ما هم اخلاقیات لازم داریم اما نه اخلاقیات سنتی» نوشت:
«یکی از جوانب تعیینکنندۀ اصول کمونیستی، هدفِ غلبه بر کلیۀ نابرابریها بین مرد و زن و بین مردمان و ملیتهای مختلف است. در نظرگاه و متدولوژی کمونیستی به وضوح مشخص است که ستم بر زنان بهطور جداییناپذیری با تقسیم جامعه به طبقات و استثمار و ستمی که هزاران سال به همراه داشته گره خورده است و محو این استثمار و ستم و خودِ تفاوتهای طبقاتی بهطور جداییناپذیری با رهایی زنان گره خورده است. بهعبارت دیگر، رهایی زنان بخش حیاتیِ «چهار کلیت» است* و همه جوانب روابط جنسی و خانوادگی باید بر اساس اینکه چگونه با این رهایی ارتباط مییابند بررسی شوند. اخلاقیات کمونیستی آن چیزهایی را تشویق میکند که مبارزه برای این رهایی را به پیش میبرند و با همه چیزهایی که به هر شکلی زنان را بیمنزلت کرده و ستمدیدگیِ آنها را تحکیم میکند به مخالفت برمیخیزد. این، هم شامل انحطاط جنسی دوره “پایان امپراطوری” است و هم “اخلاقیات سنتی”، هم تحقیر به شیوۀ پورنوگرافی و هم تحقیر به شیوۀ انجیلی.»
این جهانی است که میشود آرزویش کرد و برایش جنگید، این اخلاقیات را میتوان از هماکنون به عمل درآورد و ترویج کرد.
* «چهار کلیت» اشارهای است به گفته مارکس در اثر «مبارزه طبقاتی در فرانسه ۵۰-۱۸۴۸» که می گوید: دیکتاتوری پرولتاریا گذاری ضروری است به محو کلیۀ تفاوتهای طبقاتی (یا تفاوتهای طبقاتی بهطور کلی)، به محو کلیۀ روابط تولیدی که تفاوتهای طبقاتی بر آنها استوارند، به محو کلیۀ روابط اجتماعی که بر این روابط تولیدی منطبقاند و به دگرگون کردن تمامی ایدههایی که بر این روابط اجتماعی منطبقاند.
رضا شاه و تشکیل دولت متمرکز نیمه مستعمراتی در ایران: بخش دهم
آنان آغازگران بودند
نگاهی به جنبش کمونیستی در سالهای سلطنت رضا شاه
سیامک صبوری _ از نشریه آتش – شماره ۸۸
در بخش آغازین این سلسله مقالات گفته شد: «شکست جمهوری شوروی سوسیالیستی ایران و وقایع بعدی که به شکلگیری دیکتاتوری استبدادی رضاخان منجر شد، بیانگر آن است که اگر کمونیستها قادر به انجام وظایف تاریخی خود برای سازماندهی مردم، رهبری انقلاب و کسب قدرت نباشند، نیروهای مرتجع و وابسته به امپریالیسم از دل فرصتها و تضادهای اجتماعی برخواهند آمد و یک فقرۀ دیگر فاجعه و وحشت را به مردم و جامعه تحمیل میکنند».۱ رضاخان با کشتار انقلابیون و سرکوب جنبش گیلان توانست راه را برای استقرار رژیم استبدادیاش باز کند اما کمونیستها همواره دشمن شماره یک رژیم او بودند. تضادی که از دشمنی طبقاتی آشتی ناپذیر میان رضاخان به عنوان رئیس دولت حافظ منافع فئودالها، سرمایه داران بوروکرات و امپریالیستها با جنبش کمونیستی به عنوان نماینده منافع دهقانان فقیر، کارگران و زحمتکشان شهر و روستا بر میخاست. در این قسمت سعی شده یک تصویر کلی از وضعیت جنبش کمونیستی ایران در سالهای قدرت گرفتن رضاخان و بعد سلطنت او ارائه شود.
حزب کمونیست ایران
نخستین کنگره حزب کمونیست ایران در خرداد ۱۲۹۹ در انزلی تشکیل شد. در فاصله کنگره اول و دوم، در مورد تحلیل از ماهیت رضاخان که در آغاز عروج و فعالیت سیاسی اش بود، دو گرایش در حزب وجود داشت. گرایش راست که مانند برخی سوسیال دمکراتها مثل سلیمان میرزا اسکندری و مستشاران سیاسی اتحاد شوروی معتقد بود رضاخان ماهیتی ملی، ضد بریتانیایی و ضد فئودالی دارد و گرایش چپ که رضاخان را عامل انگلستان معرفی کرده و مهمترین وظیفه او را سرکوب جنبش انقلابی گیلان میدانست.۲ آواتیس میکائیلیان (سلطانزاده) از رهبران و تئوریسینهای حزب، نقش مهمی در مبارزه با گرایش راست و افشای ماهیت رژیم رضا شاه داشت.۳ حزب در مانیفست سال ۱۳۰۲ اعلام کرد که برای «حکومت حقیقی توده زحمتکش ایران» کوشش مینماید و «مدافع منافع طبقاتی و علمدار مبارزه با طبقات حاکمه ملاکین، روحانیون و اشراف ایران است» و تمام زحمتکشان و رنجبران ایران را به اتحاد برای سرنگون کردن رژیم سلطنت و تشکیل «جمهوری ملی رنجبران» دعوت کرد.۴
کنگره دوم حزب که در ۱۳۰۶ در ارومیه تشکیل شد، به تثبیت کامل گرایش چپ منجر شد و حزب مبارزه تمام عیار علیه استبداد رضاخانی را در دستور کار خود قرار داد. اتحاد کارگران و دهقانان و خرده بورژوازی کوچک برای تشکیل «جمهوری انقلابی»، نابودی فئودالیسم، دفاع از استقلال ایران در مقابل دولتهای امپریالیست، استقرار کامل آزادی و دمکراسی و حق تعیین سرنوشت ملل غیر فارس تا جدایی را به تصویب رساند.۵
حزب در تمام دوران سلطنت رضا شاه در سه سطح تئوریک، تشکیلاتی و صنفی فعالیت میکرد. از طریق مطبوعاتی چون روزنامه حقیقت (۱۳۰۰-۱۳۰۱)، روزنامه کار، پیکار، ستاره سرخ (۱۳۰۸-۱۳۱۰) آگاهی سیاسی و مارکسیستی در اختیار توده های مردم قرار میداد. در مناطق مختلف واحدهای حزبی را ایجاد کرد و نهادهای صنفی مانند اتحادیه عمومی کارگران مرکزی و اتحادیه کارگران نفت جنوب را تشکیل داد. حزب برای نخستین بار به شکلِ وسیع از حضور زنان در عرصه فعالیت سیاسی دفاع کرد و مراکز فرهنگی بانوان را در گیلان، تهران و قزوین ایجاد کرد که مسئولیت آنها با کمونیستهایی مثل اختر کامبخش، جمیله صدیقی و بانو شیرینلو بود.۶ و مراسم روز جهانی زن (۸ مارس) را در مناطق مختلف برگزار میکرد. در تابستان ۱۳۰۲ و پیش از انتخابات مجلس پنجم، رضاخان که سودای نخست وزیری داشت دستور توقیف تمام اتحادیههای کارگری را داد و تعقیب، دستگیری، شکنجه و کشتار رهبران و اعضای حزب کمونیست ایران و اتحادیههای کارگری از همین مقطع آغاز شد و تا سال ۱۳۰۴ به اوج خود رسید. اما حزب و اتحادیهها به صورت نیمه مخفی جلسات خود از جمله مراسم جشن اول ماه مه (روز جهانی کارگر) را برگزار میکردند. با وجود تمام بگیر و ببندها و سرکوبهای پلیسی، در ۱۴ اردیبهشت ۱۳۰۸ اعتصاب عمومی در آبادان برگزار شد که بیش از نه هزار کارگر در آن شرکت کردند. خواستههای کارگران عبارت بود از: ۱۵درصد افزایش دستمزد، به رسمیت شناختن اتحادیههای کارگری مستقل از دولت، تعطیلی رسمی روز اول ماه مه، شرکت نمایندگان منتخب کارگران در تصمیمات مربوط به استخدام و اخراج کارگران و تعیین حداکثر ۷ ساعت کار برای جوانان زیر ۱۸ سال.۷ این اعتصاب و مبارزه با دخالت سربازان ایرانی و تفنگداران دریایی بریتانیا سرکوب شد و رهبران آن دستگیر و برخی تا سقوط رضاشاه در زندان ماندند. سفارت ایالات متحده آمریکا در تهران در گزارشش به تاریخ ۳۱ می ۱۹۲۹ این رویداد و سرکوب آن را «به طرز غریبی موجب شرمساری شاه و شرکت نفت ایران و انگلیس» خواند.۸
دولت برای سرکوب مبارزات صنفی کارگران و فعالیت کمونیستها در ۲۲ خرداد ۱۳۱۰ لایحه ای با نام «لایحه مقدمین علیه امنیت و استقلال کشور» را به مجلس داده و بعد تصویب کرد که طبق آن هر فرد یا گروهی فعالیت مرام اشتراکی کند به ۳ تا ۱۰ سال زندان محکوم خواهد شد. براساس همین قانون بسیاری از فعالین و رهبران جنبش کمونیستی و کارگری ایران دستگیر و زندانی شدند. تعدادی مانند حجازی، علی شرقی، سید محمد تنها، غلامحسین نجار، یرواند یغیکیان، پوررحمتی، علی اکبر فرهودی، محمد تنها و غیره در زندانها جان باختند. آخرین موج سرکوب نیز از سال ۱۳۱۵ شروع شد که بقایای فعالین مخفی جنبش کمونیستی که تعدادشان به ۵۳ نفر رسیده بود را دستگیر و محاکمه و زندانی کردند که معروفترین آنها دکتر تقی ارانی بود.
تقی ارانی و فرقه جمهوری انقلابی ایران
دیگر جریان مطرح در جنبش کمونیستی سالهای سلطنت رضاشاه، فرقه جمهوری انقلابی ایران و رهبر اصلی آن دکتر تقی ارانی بود. فرقه در پاییز ۱۳۰۴ در برلین تاسیس شد و جزوه ای به نام « بیان حق » را به عنوان اعلامیه منتشر کرد. در مورد تاریخچه فرقه و رابطۀ ارانی با حزب کمونیست ایران دو نظر وجود دارد: یکی نظر رایج توسط تاریخنگاری حزب توده که ارانی را از فعالین حزب کمونیست ایران و پایه گذاران گروهی معرفی میکند که بعد از شهریور ۱۳۲۰ با نام حزب توده فعالیت کرد. و دیگری دیدگاهی است که از ارانی به عنوان سوسیال دمکراتی «مستقل» و مخالف اتحاد شوروی و کمینترن و لنینیسم نام می برد.۹ صحت یا نادرستی هرکدام از این دو دیدگاه را باید به فرصت دیگری واگذاشت اما بر اساس نوشتههای خود ارانی و فرقه جمهوری انقلابی ایران و علیرغم وجود برخی نقدهایی که رهبری وقتِ حزب کمونیست ایران به فرقه داشت۱۰ ، اما نمیتوان سندی مبنی بر مخالفت صریح ارانی و فرقه با اتحاد شوروی و لنینیسم پیدا کرد. در همان جزوه بیان حق در مورد انقلاب اکتبر آمده است که: «… طبقه کارگر در ممالک سرمایهداری، عامل محو کننده حکومت بورژوازی و برقرار کننده اصول سوسیالیزم و حکومت کارگران و دهاقین خواهد بود. انقلاب کارگری روسیه در سال ۱۹۱۷ شاهد این مدعا است»۱۱ این جزوه رضاشاه را آلت دست انگلستان میداند (ص ۱۱۴ و ۱۱۵)، طرفدار «یک تشکیلات منظم آهنین» و «یک حزب مسلح پیشوای انقلاب» است (ص۱۳۱) و روشنفکران متوهم به اصلاحات و رفرم در ایران را شریک جنایات حکومت رضاشاه میداند (ص۱۳۲). ارانی بعد از بازگشت به ایران و از سال ۱۳۱۰ و پس از سرکوب تمامی تشکیلات علنی و روزنامههای حزب کمونیست، کار تبلیغ و ترویج کمونیستی را با یک نشریه علنی ترویجی و علمی به نام مجله دنیا پیش برد. روشِ ارانی در این نشریه نوعی زبان نیمه استعارهای بود تا از تیغ و درفش دستگاه سرکوب و سانسور رضاشاهی در امان بماند. او در این مجله و در چندین جزوه تئوریک یک کار ترویجی وسیع در حوزههای مختلف علوم مثل فیزیک، ریاضیات، شیمی، بیولوژی تکاملی، انسانشناسی، ماتریالیسم دیالکتیک، ماتریالیسم تاریخی مارکسیستی و هنر و تاریخ و ادبیات را پیش برد. نقد مذهب و ایدئالیسم و خرافاتی مثل روح، مبارزه با نژادپرستی و فاشیسم (آن هم در سالهایی که دستگاههای تبلیغاتی و رسانههای سلطنت رضاشاه، نژادپرستی آریایی و فاشیسم و نازیسم را تبلیغ می کردند)، تبلیغ و ترویج حول مساله زنان از نگاه ماتریالیسم تاریخی مارکسیستی و غیره از محورهای مجله دنیای ارانی بودند.۱۲
تقی ارانی و دیگر اعضای «گروه ارانی» در سال ۱۳۱۵ دستگیر شده و تحت شکنجه قرار گرفتند. ارانی در سال ۱۳۱۷ محاکمه شد و در دفاعیاتش از مارکسیسم و انقلاب دفاع کرد و بعد از آن در بخش زندانیان مبتلا به تیفوس نگهداری شد و پس از ابتلا به تیفوس در ۱۴ بهمن ۱۳۱۸ در زندان رضا شاه کشته شد.
تبارشناسی شکست
اگرچه کمونیستها پیگیرترین مخالفین رضاشاه تا عزل او از قدرت در شهریور ۱۳۲۰ بودند و هیچگاه از تبلیغ، ترویج و سازماندهی علیه دولت او دست بر نداشتند، اما جنبش کمونیستی ایران نتوانست رژیم او را سرنگون و قدرت سیاسی را برای استقرار یک دولت و جامعه سوسیالیستی به پرولتاریا بدهد. دو علت اساسی در این ناکامی نقش داشتند: نخست سرکوب شدید، خفقان مطلق و استبداد فاشیستی رضاخانی که اجازه شکلگیری هیچگونه پایه حزبی و تشکیلاتی ماندگار و رو به گسترشی را به کمونیستهای ایرانی نداد. تقریبا هیچ واحد حزبی و اتحادیه کارگری علنی تا شهریور ۱۳۲۰ امکان فعالیت و بقا پیدا نکرد، رهبران جنبش کمونیستی و اتحادیههای کارگری و صنفی یا دستگیر و زندانی و اعدام شدند و یا وادار به تبعید.۱۳ هستههای مخفی حزبی اگرچه از تعقیب و ضربات پلیس رضاخانی در امان ماندند اما امکان گسترش و تشکیلات سازی تاثیرگذاری نداشتند. از این نظر رژیم محمدرضا شاه هم میراث پدر را ادامه داد و رژیم جمهوری اسلامی هم مانند پهلوی اول و دوم بنا را بر سرکوب هرگونه فعالیت کمونیستی سازمان یافته گذاشت.
علت دوم، فقدان خط سیاسی و ایدئولوژیک درست درون حزب کمونیست ایران و جنبش کمونیستی بود. در صورت وجود چنین خطی شاید امکان غلبه بر مانع اول یعنی سرکوب رضاخانی و گسترش موجوار انقلاب وجود داشت. این احتمال را به ویژه تجربه حزب کمونیست چین و انقلاب پیروزمند این کشور تحت رهبری مائو تسهدون تقویت میکند. هم حزب کمونیست ایران و هم فرقه جمهوری انقلابی هر دو بر اهمیت مساله ارضی و دهقانی در ساختار طبقاتی جامعه ایران آگاه بوده و قائل به ریشه کن کردن فئودالیسم و بقایای آن بودند. هر دو تشکل بر این باور بودند که بورژوازی ایران و رژیم رضاشاه نمیتواند مساله فئودالیسم را ریشه کن کند و بر ضرورت انقلاب دهقانی و حتی شورش دهقانی در ایران تأکید داشتند. فرقه در همان جزوه بیان حق نوشت: «مسلح کردن دهاقین و شوراندن آنها بر ضد ملاکین و اشراف وظیفه حتمی ما و هر حزب انقلابی است» (ص۱۳۲) و حزب کمونیست در سند کنگره دومش نوشت: «فرقه کمونیست ایران بایستی… همه قوای انقلابی را برای یک شورش عمومی منظم و مرتب نماید… طریق واحد این مبارزه فقط انقلاب زراعتی است» و اتحاد دهقانان با کارگران و «عناصر انقلابی دمکراسی شهرها» و بخشی از ارتش را ضروری دانست. (ص ۷۹ و ۸۰) با وجود اطلاع از ضرورت یک انقلاب سراسری و با اتکا به اتحاد کارگران و دهقانان اما جنبش کمونیستی ایران نتوانست یک استراتژی موفق و اجرایی را در این زمینه تدوین کرده و به عمل در آورد. اسناد حزب کمونیست گویای این مساله است که آنها تأکید اساسی را بر کار در میان کارگران و اتحادیههای کارگری گذاشته بودند و نگاه حاکم بر استراتژی حزب کمونیست در تمام این سالها، به نوعی متأثر از الگوی انقلاب ۱۹۱۷ روسیه بود و قیام شهری با اتکا به کارگران و در اتحاد وسیع با دهقانان و خرده بورژوازی کوچک. اما سرکوب رضاخانی و کمبود عددی کمونیستها عملا امکان و فرصت تکوین این استراتژی و پیشرویاش را نداد.
این در حالی بود که کمونیستهای ایران دست کم سه بار در جنگهای انقلابی مجاهدان تبریز در مشروطه، شورشهای دهقانی منطقه گیلان به رهبری سید جمال شهرآشوب پس از مشروطه و به ویژه در جریان جنبش جنگل و تشکیل جمهوری شوروی سوسیالیستی ایران دیده بودند که امکان یک انقلاب مسلحانه با اتکا به دهقانان، کارگران و خرده بورژوازی کوچک و آزادسازی منطقه پایگاهی در ایران وجود دارد. فقر و آشفتگی اجتماعی پس از جنگ اول و همچنین نارضایتی وسیع در میان ایلات و عشایر چندین منطقه پس از سرکوب توسط دولت مرکزی و ارتش، این فرصت را در اختیار کمونیستها میگذاشت تا پیش از استقرار کامل دولت متمرکز رضا شاه، دست به انجام یک یا چند قیام مسلحانه با اتکا به نیروی دهقانان و با هدف آزادسازی مناطق بزنند. شاید شکست جنبش جنگل و عدم حمایتِ تا به آخر اتحاد شوروی از آن، کمونیستهای ایران را به تردید در صحت این خط و مشی و استراتژی رسانده بود. و یا شاید هم هژمونی الگوی انقلاب روسیه بر اذهان کمونیستهای ایرانی مانند دیگر نقاط جهان آنقدر زیاد و پر رنگ بود که عملا امکانی برای فکر کردن و تدوین یک استراتژی راه انقلاب به جز الگوی اکتبر روسیه را نمیداد. این در حالی بود که در چین، مائو تسه دون از اوایل دهه ۱۹۳۰ در کار تدوین استراتژی راه انقلاب در کشورهای تحت سلطه و نیمه مستعمره-نیمه فئودالی مثل چین و ایران بود.۱۴ مائو تا سال ۱۹۳۶ تزهای اصلیاش در این مورد را منتشر کرده۱۵ و توانسته بود رهبری حزب کمونیست چین را حول این خط متحد کند. دقیقا نمیدانیم این نظرات به دست کمونیستهای ایران رسیده بود یا نه. اگرچه اسناد این دوره نشان میدهد که دست کم از سالهای ۱۳۰۰ تا۱۳۱۰ رهبران جنبش کمونیستی ایران در جریان مسائل انقلاب چین بودند. به هر صورت در مقطع تدوین استراتژی جنگ دراز مدت خلق توسط مائو، عمده کمونیستهای ایران یا توسط رضا شاه کشته شده بودند، یا در زندان رضا شاه بودند و یا به تبعید رفته بودند.
به هر رو آنان آغازگران جنبش کمونیستی بودند که با هدف ریشه کن کردن فقر و استبداد و تبعیعض، با آرمان رهایی بشریت و بنای یک جامعه نوین در مقابل استبداد رضاخانی، امپریالیسم انگلستان، ارتجاع و خرافه مذهبی و ناسیونالیستی و نژادپرستانه سر به شورش و عصیان برداشته و هیچگاه سازش نکردند.
توضیحات
۱)نشریه آتش. شماره ۷۹. خرداد ۱۳۹۷
۲)بیانیه فرقه کمونیست ایران ۱۳۰۱. به نقل از دو سند از فرقه کمونیست ایران. ص ۲۰ و ص ۴۵
۳)انکشاف اقتصادی ایران و امپریالیسم انگلستان
۴)دو سند از فرقه… ص۵۶ و ۵۷
۵)دو سند از فرقه.. ص۷۰ تا ۸۶
۶)جنبش کارگری و کمونیستی ایران در دوران اول سلطنت رضا شاه. آوانسیان. ص۲۶ و ۲۷
۷)شمه ای درباره تاریخ جنبش کارگری ایران. کامبخش. ص ۳۶
۸)اتحادیه های کارگری و خودکامگی در ایران. لاجوردی ص ۳۷
۹)تاریخچه فرقه جمهوری انقلابی ایران و گروه ارانی. حمید احمدی
۱۰)ستاره سرخ. شماره ۷ و ۸. فرودرین و اردیبهشت ۱۳۰۹. ص۳۷۲تا ۳۸۴
۱۱) بیان حق. در تاریخچه فرقه… حمید احمدی. ص ۱۰۷
۱۲)دنیای ارانی. باقر مومنی
۱۳)متاسفانه تعدادی از رهبران و اعضای حزب کمونیست ایران در ماجرای موسوم به دادگاه های مسکو (۱۹۳۶-۱۹۳۸) قربانی خط و مشی غلط و مکانیکی استالین و حزب کمونیست شوروی شدند و به عنوان «خائن و دشمنان سوسیالیسم»! یا به جوخه های تیرباران سپرده شده و یا در زندان و شرایط دشوار به مرگ طبیعی مردند. احسان الله خان دوستدار، کریم نیک بین، لادبن اسفندیاری، آواتیس میکائیلیان (بنا به قول مشهور)، ذره، دهزاد و غیره از این دست بودند. در مورد دادگاه های مسکو نگاه کنید به: تاریخ واقعی کمونیسم. ریموند لوتا
۱۴)خدمات فناناپذیر مائو. باب آواکیان. فصل اول
۱۵) شش اثر نظامی. مائو
چه کسی مریم را به قتل رساند؟
ستاره مهری
عصر روز چهارشنبه ۲۴ بهمن ۹۷ آخرین ساعات زندگی مریم بود. مریم ۱۵ سال داشت و در شهر ایلام زندگی میکرد. پس از ابتلا به آنفولانزا بدن ضعیفش طاقت نیاورد و مُرد. او از بدو تولد نارسایی قلبی داشت و نیازمند درمان و عمل جراحی بود. اما قاتل مریم، نه آنفولانزا بلکه فقر و روابطِ پدرسالارانۀ حاکم بر خانواده و جامعه است. خانواده او از یکسو توان مالی درمان او را نداشت و از سوی دیگر اسیر روابط و سنتهای مرتجع ضد زن بود. آنها باور نداشتند که زندگی دخترشان هم مانند زندگی پسرانشان اهمیت دارد و برای حفظ آن تلاش زیادی نکردند چون فکر میکردند دختری که روزی باید ازدواج کند «و مالِ دیگری شود»، اگر به مریض بودن مشهور باشد امکان ازدواج و «خوشبخت شدن» را از دست میدهد. مریم (با وجود بیماری و مشکلات خودش) مانند بسیاری از دختران آن سرزمین در طول زندگیش وظیفه داشت بهعنوان دختر خانواده، کنیز و کلفت برادرهایش باشد و ریز و درشت فرمایشاتشان را اجرا کند. از شستن جوراب و لباسهایشان گرفته تا اجازه گرفتن برای رفتن به مدرسه و تحمل توهینها و تحقیرها و حتی کتکهایشان. این نقش قرار بود در زندگی زناشویی هم برای او ادامه داشته باشد. مریم مُرد بدون اینکه معنای زندگی یا شادی را درک کند. مریم مُرد اما مریمهای بیشماری هنوز در سراسر دنیا هر روز و همیشه قربانی این روابط وحشیانه و غیرانسانی میشوند و مریمهایی هنوز بهدنیا نیامده، باید انتظار چنین سرنوشتی را داشته باشند.
روز ۲۱ بهمن ماه ۱۳۹٧، یک زن سنندجی به نام «ل. حسین پناهی» توسط همسر خود که گویا پسرعموی وی نیز بوده است بعد از ضرب و شتم با ضربات چاقو بهقتل رسید. بهگفته حاضرانی که از نزدیک شاهد این صحنه بودهاند قاتل با چاقویی در دست مانع از دخالت مردم شد و فریادزنان گفته بود «زن خودم است و هر بلایی دلم بخواهد سرش میآورم». گویا این زن چند سال پیش بهدلیل اختلافاتی که داشتهاند از شوهرش طلاق گرفته و مدتی بعد به اصرار خانواده و اطرافیان دوباره با او ازدواج کرده بود. اکنون نیز با ضربات چاقوی او راهی گورستان شد.
چندی پیش یک دختر نوجوان۱۶ ساله دیواندرهای به نام «ه.خواهشی» بهشدت ازسوی پدرش مورد ضرب و شتم قرار گرفت و به کما رفت و کمی بعد در بیمارستان جان خود را از دست داد. جرمش یک چت عاشقانه بود! پدرش، چت او را میبیند و به جانش میافتد و او را میکُشد.
فقط به این «ل» و «ه» ها توجه کنیم! قربانی آن چنان بی ارزش و هیچ است که حتا نام ندارد! چون زن است.
این اوضاع را با آرمانها و شرایط زنانی مقایسه کنیم که چهل سال است علیه دولت دینی و قوانین عقب ماندۀ شرعی و عرفی ضد زن و روابطی که این چنین دخترانِ جامعۀ ما را به کام مرگ روانه می کند، مبارزه و مقاومت می کنند و رویای رهایی را در سر می پرورانند.
روابطِ متکی بر اصلِ «مقدسِ» مالکیت خصوصی و استثمار بر بستری از روابط تبعیض و ستم بنا شده و عمل میکند که ستم بر زن و فرودستی زنان یکی از مهمترین نقاط اتکا و محورهای آن است. چنین سیستمی، زنان را هیچ بهحساب می آورد و هرگز برای آنان ارزش انسانی قائل نیست. زنان فقط کالایی شایسته ستم و استثمار و تجاوز و قتل هستند. تحقیر، مردسالاری، ستم جنسیتی و انقیاد زنان از بنیانهای این سیستم ضد زن است. ویژگی خاص جمهوری اسلامی این است که ستم بر زن را در پیوند با دین و قوانین و اخلاقیات شریعت، تشدید کرد. از همان ابتدا جمهوری اسلامی با حمله به زنان خواستار نظم اجتماعی و ایدئولوژیکی بود که دین و اخلاقیات و قوانین آن را بسط و گسترش دهد. زنِ مطلوب از نظر دین، زنی کاملا فرمانبدار و مادر و همسری از خود گذشته است که از خود و از بدن خود بیزار است. دولت دینی و قانون شرع، مالکیت مرد بر زن و بدن او و قتل و کتک زدنش را تضمین میکند. شورش زنان علیه بردگی تحمیلی از سوی بنیادگرایان اسلامی در ایران نیروی مهمی برای سرنگونی جمهوری اسلامی است.
اجازه و فرمان قتل ناموسی ازسوی قوانین شرعی و قدر ت سیاسی حامی آن صادر میشود. زن، مایملک تمام مردهای اطرافش و تمام مردهای جامعه است و هر گونه که بخواهند میتوانند با او رفتار کنند. شوهری که فریاد میزند: «زن خودم است و هر بلایی دلم بخواهد سرش میآورم» میداند از حمایت دولتی و قوانین آن برخوردار است.
روابطِ پدرسالارانه و مردسالارانه همچنین با سرکوب روابطی مانند روابط عاشقانه همراه است که در تضاد و چالش با روابط جنسیتی سنتی بودهاند. این روابط با نامِ «ناموس» و «غیرت»، دستور قلع و قمع و قتل هرگونه روابط خارج از آن چهارچوب روابطِ جنسیتیِ غیرسنتی را صادر میکند.
آیا باید کماکان چنین شرایطی را تحمل کرد؟ آیا شرایطی متفاوت و دنیایی متفاوت ممکن است؟ دو گزینه پیش رو داریم یا با اینوضع بسازیم و نسلهای آینده را به سرنوشتی مشابه یا بدتر محکوم کنیم و یا برای اینکه مریم ها و مریمهای بیشتری این چنین تاسفبار قربانی نشوند، انقلاب کنیم.
مبارزۀ جدی علیه این ستمگریهای هولناک و همه تجلیهای آن حیاتی است. اما برای آنکه نهایتا همه اینها را محو کرده و بهجامعهای برسیم که این ستم را نه فقط در یک کشور بلکه در میان کل بشریت پشت سر گذاشته باشد، آن گاه ضروری است مبارزات امروز خود را به افقِ دست یابی به چنان جامعه ای پیوند بزنیم که در آن همراه با روابطِ سنتی مالکیت، ایده های سنتی برخاسته از آن محو و نابود شده و خانواده سنتی پدرسالار از بین رفته و روابط بین مردم، از جمله روابط عاشقانه، داوطلبانه و بدون ستم گری و تبعیض و تحقیر خواهد بود.
واقعیت کمونیسم چیست؟
کمونیسم نوین و ستم بر زن
تئوریزه کردن مارکسیستیِ ستم بر زن برای اولین بار در آثار مارکس و انگلس مانند ایدئولوژی آلمانی و اثر انگلس به ناممنشاء خانواد، مالکیت خصوصی و دولت، انجام شد.
کمونیسم نوین، بار دیگر چارچوبههای مارکسیستی ستم بر زن را از زیر آوار بیرون آورده، با جمعبندی از تئوری و پراتیک جنبش کمونیستی بینالمللی بهویژه در کشورهای سوسیالیستی شوروی (۱۹۱۷-۱۹۵۶) و چین سوسیالیستی (۱۹۴۹-۱۹۷۶) و همچنین یادگیری از حقایق مهمی که در بیرون از مارکسیسم بهویژه توسط فمینیستها در مورد نهاد ستم بر زن و کارکرد آن در نظام سرمایهداری، کشف و تئوریزه شده است، به سنتزنوینی دست یافته و راهگشاییهای تعیینکنندهای کرده است. باب آواکیان، در سند بسیار مهم «تضادهای حل نشده و قوای محرکۀ انقلاب» رئوس این تکاملات نظری را بیان میکند که در زیر خلاصهوار به آن میپردازیم. اما پیش از آن سه نکته را در مورد رابطۀ میان تقسیم جامعه به طبقات و تقسیم جامعه بر مبنای جنسیت (به یک کلام، رابطۀ میان طبقه و ستم جنسیتی) بهطور موجز پیش میگذاریم.
یکم، جنسیت یک سازۀ اجتماعی است. یعنی، انسانها با هر سکسی که به دنیا میآیند (مثلا، مونث و مذکر) از طریق نهادهای جامعۀ طبقاتی تبدیل به زن و مرد میشوند. زنان یک قشر اجتماعی تحت ستم هستند اما یک طبقه نیستند. برای فهم طبقه باید از مقولۀ مارکسیستی روابط تولیدی استفاده کنیم: یعنی، مالکیت بر ابزار تولید، روابطِ بین انسانها در فرآیند تولید، روابط توزیع ثروت تولید شده. زنان بهعنوان یک گروهبندی واحد در رابطۀ قابل تعریف با این سه جنبۀ روابط تولیدی قرار دارند بهطوریکه تمایزات طبقاتی در یک تمایز دیگر، تمایز جنسیتی، بازتاب مییابد. این تقسیم جنسیتی در جامعۀ طبقاتی با تقسیم طبقاتی تداخل میکند. این سلسله مراتب جنسیتی، جرئی لاینفک از جامعه طبقاتی هست اما مساوی با تقسیم طبقاتی نیست. پدیدۀ اجتماعیِ سلطه مرد بر زن در جامعه سرمایهداری عملکرد تعیینکنندهای دارد. خود این پدیدۀ اجتماعی، یعنی روابط فرودست و بالادست میان زن و مرد، با تقسیم جامعه به طبقات ظاهر شد و در جوامع گوناگونِ بردهداری، فئودالی و سرمایهداری، صرفا شکلهای مختلفی به خود گرفت. بنابراین، پدیده ای است مربوط به تقسیم جامعه به طبقات اما همان چیز نیست. رابطۀ اجتماعی ستم بر زن، بخشی لاینفک از عملکرد زیربنای اقتصادی و تقسیم جامعه به طبقات هست اما رابطهای است که ویژگیها و قوۀ محرکه (یا دینامیک) خاص خود را در جامعه دارد و قابل تقلیلِ یک به یک به عملکرد زیربنای استثمار اقتصادی و تقسیم طبقاتی نیست اما در نهایت ریشه در آن دارد. هرچند روابط جنسیتی مساوی با روابط طبقاتی نیست، اما برای روابط طبقاتی، در تمام جوامع طبقاتی، واسطهگری میکند. به همین علت است که ستم جنسیتی هم در میان پرولتاریا و قشرهای میانی و هم حتا در قشرهای بالایی عمل میکند.
دوم، امروز صحنۀ سیاسی جهان، بهخصوص در خاورمیانه تحت تاثیر شدید تضاد حاد میان دو منسوخ بنیادگرایی اسلامی و امپریالیسم است. در واقع، تضاد میان این دو قشر ارتجاعی و منسوخ در دو نوع کشورهای تحت سلطه و امپریالیستی، تبارز خاص دورۀ گذار بزرگ در اوضاع جهان است. برجسته شدنِ بیسابقۀ پدرسالاری در هر دو نوع کشور از یک طرف و سربلند کردن تضاد میان این دو منسوخ، به یکدیگر متصل و مربوط هستند. پدرسالاری توسط هر دو منسوخ تقویت میشود. سرمایهداری امپریالیستی با کارکرد خود، شالودههای خانواده را سست میکند و منسوخ دیگر (بنیادگرایی اسلامی) به این جا به جایی و از هم گسیختن واکنش ارتجاعی نشان میدهد. این تضاد، در جنبش مبارزه با ستم بر زن هم تاثیر گذاشته و یک قطببندی منفی، به شکل اتحاد با یکی از این دو منسوخ، بهوجود آورده است. در حالی که سمتگیری با هر یک، هر دوی آنها و نظام پدرسالاری را تقویت میکند و موضعگیری علیه هر دوِ آنها شرط اولیۀ شکلگیری یک جنبش واقعی رهایی زنان است.
سوم، نظریهپردازان فمینیست یا غیر کمونیست در زمینۀ درک نهاد ستم بر زن و کارکرد آن در رابطه با نظام سرمایهداری و حتا نقد کمبودهای جنبش بینالمللی کمونیستی خدمات مهمی کردهاند که کمونیسم نوین آنها را بهرسمیت شناخته و این خدمات را نقادانه و از طریق به کار بست جهانبینی و متد کمونیستی (ماتریالیسم دیالکتیک) در بدنۀ تئوری کمونیسم نوین ادغام کرده است. این پروسه متدولوژیک را رفیق آواکیان در سند «تضادهای حل نشده و قوای محرکۀ انقلاب» تشریح کرده است. بیرون از مارکسیسم، مرتبا حقایق مهمی در زمینههای گوناگون هستی کشف میشود که مارکسیسم باید بتواند از طریق کار بستن جهانبینی و متدولوژیِ کمونیستی (روششناسی ماتریالیسم دیالکتیکی) آنها را در بدنۀ شناخت خود ادغام کند. آواکیان میگوید: «جنبش زنانی که از دل دهۀ ۱۹۶۰ سربلند کرد و تا دهۀ ۱۹۷۰ ادامه یافت، و بهویژه نیروهای رادیکالتر آن جنبش، مسائل فوقالعاده مهمی را به میان کشیدند و با آنها دست و پنجه نرم کردند، هرچند که رویکردشان بر پایۀ یک نگرش علمی منسجم قرار نداشت و حتا بهطور قابل توجهی مغایر آن بود. در هر حال وجود گرایشات اکونومیستی و گرایشات مرتبط با آن در درون جنبش نوین کمونیستی… سدی بود در مقابل سنتز و جذب علمی صحیح این مسائل مهم که توسط جنبش زنان به پیش کشیده شده بود.» آواکیان میگوید، هرچند میتوان گفت آن جنبش عمدتا خردهبورژوایی بود (نه صرفا بر مبنای منشاء طبقاتیِ زنانی که در آن شرکت داشتند بلکه بر مبنای جهانبینی و رویکردی که پیش میگذاشت) با این وصف، مسائل مهمی را طرح کرده و انتقاداتی را به جنبش کمونیستی آن زمان و رویکردش به مسئله زنان طرح میکردند که دارای جنبههای درست بود و باید از آن استقبال میشد. اما جنبش کمونیستی به علت داشتن درکهای ابتدایی و مهمتر از آن به علت آلوده بودن به اکونومیسم و درکهای سنتی در مورد سکسوآلیته، اهمیت کار آنها را نمیدید.
آواکیان به یک جنبۀ دیگر متدولوژی غلط میپردازد و تاکید میکند، لزوم یادگیری از حقایق مهمی که در بیرون مارکسیسم کشف میشود بهمعنای آن نیست که از متد و جهانبینی غیر علمی و غلط کسانی که آن حقایق را کشف کردهاند، دنبالهروی کنیم. در واقع اگر از جهانبینی و متد آنها دنبالهروی کنیم نمیتوانیم حقایقی را که کشف کردهاند به عمیقترین وجه درک کنیم. برخی اوقات چیزهای نو و غیر منتظره در بیرون تئوری کمونیستی کشف میشود. اما رویکرد ما نسبت به آن چه باید باشد؟ این یک مساله متدولوژیک است که باید با آن دست و پنجه نرم کنیم.
در همان سند، باب آواکیان ارزیابی مهمی در مورد تجربۀ شوروی سوسیالیستی میدهد و میگوید، جنبۀ عمده مثبت و دستاوردهای عظیم در زمینۀ رهایی زنان بود. اما اشکالات مهمی هم موجود بود. در شوروی، در رابطه با موقعیت زنان پیشرفتهای واقعا بزرگ انجام شد. با این وجود یک گسست رادیکال در رابطه با نقش زنان در جامعه، از جمله یک گسست کامل از «کیش مادری» و نقشهای سنتی جنسیت، لازم بود. در شوروی سوسیالیستی، هم در تئوری و هم در عمل راهگشاییهای بسیار مهمی در رابطه با چیره شدن بر نابرابری زنان در عرصههای مختلف شد، بهویژه در سالهای اول نقشهای سنتی زنان به چالش گرفته شد. اما در این رابطه تنش هم بود که بهطور فزایندهای راه را برای تقویت دیدگاههای پدرسالارانه و باورهای سنتی، همراه با گرایشهای اکونومیستی و ناسیونالیستی در اتحاد شوروی و بهطور کلی در جنبش کمونیستی بینالمللی، باز کرد. بهطور مثال، در دوران جنگ جهانی دوم و پس از آن، شوروی به تبلیغ رسمیِ نقش زاد و ولد زنان پرداخت و یا گفته میشد، زنان دارای غریزه مادری هستند، وظیفه زن است که برای سرزمین مادری بچه بزاید و بزرگ کند.
این انحرافات، جزیی از آن حقایق مربوط به تاریخ جنبش کمونیستی هستند که به قول رفیق آواکیان، «پشت آدم را به لرزه در میآورند». انحرافاتی که در دورۀ جنگ دوم جهانی در شوروی سربلند کرد، به وجود گرایشهای اکونومیستی و ناسیونالیستی و پدرسالاری و ارزشها و نقطه نظرات سنتی در مورد زنان در گذشتۀ جنبش کمونیستی بینالمللی نیز ربط داشت. در واقع، این گرایشها، در دوران استالین که شوروی هنوز سوسیالیستی بود جهش کردند و تاثیرات بسیار منفی بر طرز تفکر جنبش کمونیستی گذاردند که هنوز اکثر کسانی که خود را کمونیست میدانند از آنها گسست نکردهاند.
به این ترتیب رفیق آواکیان، تجربۀ شوروی سوسیالیستی را اینطور جمعبندی میکند که جنبۀ عمدهاش دستاورد بود اما جنبههای منفی هم داشت که پشت را به لرزه در میآورد. در واقع، در کشورهای سوسیالیستی شوروی (۱۹۱۷-۱۹۵۶) و چین (۱۹۴۹-۱۹۷۶) در فاصلۀ چند سال پس از پیروزی این انقلابها، زنان به آن درجه از رهایی دست یافتند که زنان در جوامع سرمایهداری در تاریخ ۵۰۰ ساله حاکمیت بورژوایی به آن دست نیافته بودند. با این وصف، دشوارهها و اشکالات جدی هم بود که بهجای دنبالهروی و تداوم آنها، باید در تئوری و پراتیک گسستهای رادیکال از تئوری و پراتیک جنبش کمونیستی بینالمللی در گذشته کرد.
این اشتباهات جدی با مسائل دیگری که (آنها هم پشت آدم را به لرزه در میآورد) مرتبط بودند. بهطور مثال، ناسیونالیسم و اکونومیسم و پدرسالاری مجموعهای از انحرافات هستند که یکدیگر را تقویت میکنند. اشتباهاتی را که در شوروی شد، میتوان در عوامل مختلف جستجو کرد:
یکم اینکه از همان ابتدا در زمینۀ درک از این موضوع کمبود تئوری موجود بود. در مورد اهمیت مبارزه علیه نقش سنتی زن درک و تئوریای وجود نداشت. دوم، در مواجهه با مشکلات عینی و تنشهای منتج از خطر جنگ و لطمات انسانی و اقتصادی جنگ جهانی دوم پاسخهای غلط داده شد. آنها میپنداشتند که راه مقابله با خطر جنگ، ایجاد ثبات اجتماعی بر پایۀ سازش با سنت و همزمان پیش برد پروژۀ صنعتی کردن کشور است. در هر حال، بیلان شوروی سوسیالیستی در کلیت خود متناقض است: از یک طرف تجربۀ مثبت ۱۹۲۰ در مورد رهایی زنان است. با وجود اینکه هنوز عمیقا مرکزیت این مساله درک نشده بود اما دستاوردهای بیسابقه داشتند و باید این واقعیت را بهرسمیت شناخت. این دستاوردها از زاویه به چالش کشیدن خانواده بسیار الهامبخش هستند. در عرصۀ هنری و علمی- تخیلی نقشهای جنسیتی متفاوت به تصویر کشیده شد. شکلهای کمونی را بهطور آزمایشی به راه انداختند. شوروی سوسیالیستی، اولین کشوری بود که همجنسگرایی و سقط جنین را قانونی کرد؛ و باید تاکید کرد که هر دو مساله به شدت مرتبط با نظام پدرسالاری هستند.
در دهۀ ۱۹۳۰ عقبگرد بدی در این زمینه رخ داد. اما حتا در این دوره، حقوق برابر زن و مرد، از جمله در زمینۀ دستمزد و حق شرکت برابر در نیروی کار هرگز لغو نشد و به قوت خود باقی ماند. در جمهوریهای آسیایی مبارزۀ پیچیده و مهمی با برقع و روبنده به راه افتاد. پدرسالاری در شکل بازگشت به پدرسالاری دینی قبل از انقلاب هرگز تقویت نشد. اما تلاش کردند ارزشها و نگرشهای پدرسالارنه را به روابط سوسیالیستی پیوند بزنند و در نتیجه روابط سوسیالیستی را تضعیف کردند. با وجود این فصلهای تاریک، جامعه هنوز در کل، جامعهای بود که میخواست از سوسیالیست بودنش دفاع کند اما روشهایی که برای دفاع در پیش گرفتند، آن را تضعیف کرد و زمینه را برای قدرتگیری ضد انقلاب و کودتای رویزیونیستی در شوروی آماده کرد.
در چین سوسیالیستی و حتا پیش از پیروزی کامل انقلاب در مناطق پایگاهی سرخ، جهشهای پیشرو در این زمینه و دستاوردها شگفتانگیز بود. اما در آنجا نیز محدودیت بود و در زمینه نقش جنسیتی و سکسوالیته عقبماندگی داشتند. بر پایۀ این ارزیابی از تئوری و پراتیک انقلابهای سوسیالیستی قرن بیستم، باب آواکیان فراخوان گسستهای بیشتر داده و تاکید میکند باید به این مساله بهطور جدی از موضعی بسیار رادیکالتر نگاه کنیم.
مقاله «تضادهای حل نشده» رفیق آواکیان را باید بهعنوان سندی که راهگشایی میکند نگریست. بهویژه در زمینۀ رویکرد. به این معنا که اهمیت تعیینکنندۀ از بین بردن ستم بر زن را در زمینۀ تحقق «چهار کلیت» و رسیدن به جامعۀ کمونیستی میبیند. کمونیسم نوین تاکید میکند، با استقرار سوسیالیسم در زمینۀ گسست از ستم بر زن یک جهش رادیکال میشود اما مانند بسیاری از تضادهای به ارث رسیده از جامعه طبقاتی، تمایزات میان زن و مرد هنوز پا برجاست و رویکرد به این «تضادهای حل نشده» در سوسیالیسم باید این باشد که همین «تضادهای حل نشده» را تبدیل به قوۀ محرکه و رانشی در تکامل انقلاب سوسیالیستی به سمت استقرار کمونیسم در جهان کنیم. این یک تکامل تئوریک بسیار مهم در کمونیسم است.
آتش
منابع مورد استفاده:
*باب آواکیان، بخش سوم از سند «تضادهای حل نشده و نیروهای محرکۀ انقلاب»- در وبسایت حزب کمونیست ایران(م.ل.م) با عنوان: سنتز نوین و مسالۀ زنان، انقلاب کمونیستی، جهشهای بیشتر و گسستهای رادیکال
*سخنان ریموند لوتا در جمع رفقا
مطالب مرتبط
مطلب مرتبطی یافت نشد