ابتکار عمل‌های مبارزاتیِ توده‌ای و ارتباط آن‌ها با اهداف استراتژیک ما

به اشتراک گذاشتن
زمان مطالعه: ۲۴ دقیقه

نوشته باب آواکیان، صدر حزب کمونیست انقلابی

۱۹ ماه مه ۲۰۱۴ | نشریه‌ی انقلاب | revocm.us

از نشریه حقیقت شماره ۷۰. دی ۱۳۹۳

  یادداشت ویراستاران: آنچه می‌خوانید بخشی از نظرات باب آواکیان است که در آغاز سال ۲۰۱۲ درون حزب کمونیست انقلابی (RCP) پخش شد و اکنون به عنوان بخش اول این سلسله نظرات منتشر می‌شود. این‌ها در اصل زمانی مطرح شد که جنبش «اشغال» تأثیر قابل توجه (و روی‌هم رفته مثبتی) داشت ولی به طور فزاینده تحت فشار نیروهای سرکوبگر دولت بود و به دیواره ی محدودیت‌های خود نیز برخورد کرده بود. این‌ مسئله یکی از جنبه‌های مهم و ویژه ی وضعیت کلی آن زمان بود که در نوشته ی حاضر بازتاب یافته است. در عین حال مقاله ی زیر ناظر بر اوضاع و چالش‌های پیش روی RCP و به طور کلی جنبش کمونیستی در جهان نیز هست. به همین علت – و بنا به اهمیتی که این نظرات در ارتباط با اوضاع کنونی دارند – تصمیم به انتشار آن گرفتیم. این نوشته شامل یک سند ضمیمه به قلم باب آواکیان نیز هست که در انتها آورده‌ایم. عنوان آن سند «جهت‌گیری پایه‌ای با توجه به دو ابتکار توده‌ای (و به طور کلی وظایف انقلابی)» است که در اوایل سال ۲۰۱۴ درون RCP توزیع شد. این نوشته برای انتشار عمومی ویرایش و پانویس‌هایی نیز بر آن افزوده شده است

  یادداشت مترجم: در این نوشته صحبت از «دو ابتکار عمل مبارزاتی توده‌ای» می شود. این‌ها مبارزاتی هستند که حزب کمونیست انقلابی آمریکا (آر.سی.پی) در شروع و سازمان‌دهی‌شان پیش‌قدم بوده است و به این جهت «دو ابتکار» خوانده می شوند. این ابتکارها، در دو عرصه‌ی مبارزه علیه دستگیری و حبس دسته جمعی جوانان سیاه و لاتین و مبارزه علیه زن‌ستیزی در جریان هستند. در این متن همچنین به عبارت «توقیف و تفتیش بدنی» برمی‌خوریم که شکلی از اذیت و آزار جوانان سیاه و لاتین توسط پلیس است.

۱

مبارزه «علیه حبس دسته‌جمعی» و «علیه تحقیر زنان» دو ابتکار عمل مبارزاتی هستند که باید آنان را بر متن اهداف و رویکرد وسیع‌تر کارزار کنونی حزبمان قرار دهیم. کارزار سه هدف دارد:

کاری کنیم که انقلاب و کمونیسم به طور جدی در سطح جامعه مطرح شود؛ اسم باب آواکیان را سر زبان‌ها بیندازیم و آنچه را که او نمایندگی می‌کند به موضوع بحث و جدل اساسی در سطح جامعه تبدیل کنیم؛ و امواج نوینی از آغازگران انقلاب کمونیستی را به میدان بیاوریم.

هم‌زمان باید در نظر داشته باشیم که این دو ابتکار، در عین حال که بخشی از رویکرد کلی استراتژیک ما هستند ولی قرار نیست صرفاً شگردی برای جلب توجه توده‌ها باشند. ممکن است دو اشتباه رخ دهد که دو روی یک سکه‌اند: یکی اکونومیسم به صورت «جنبش همه چیز، هدف نهایی هیچ چیز»؛ یعنی جدا کردن این ابتکارها از اهداف استراتژیک بزرگ‌تر (و چه بسا تقلیل مبارزه علیه حبس دسته‌جمعی به ابراز مخالفت با «توقیف و تفتیش بدنی»). اشتباه دوم این است که کوشش نکنیم این ابتکارها را به جنبش‌ها و مبارزات واقعاً توده‌ای تبدیل کنیم.

این ابتکارهای توده‌ای بخشی از یک رویکرد استراتژیک‌اند، اما دارای هویت نسبی نیز هستند. آنها مبارزات واقعی هستند؛ تبلور بیعدالتیهای واقعی و نقطه ی تمرکز تضادهای کلیدی اجتماعی. نکته‌ای که مارکس می‌گفت در هر دو مورد صدق می‌کند: اگر در برابر این بی‌عدالتی‌ها مقاومت نشود، توده‌ها خوار و ذلیل می‌شوند و نخواهند توانست برای اهداف بزرگ‌تر به مبارزه برخیزند. به گزارش بحث و جدل‌های حادی که با توده‌های تحتانی در مورد تحقیر زنان داشتیم فکر کنید — به همه ی آن حرف‌های کثیف و عقب‌مانده‌ای که توده‌های واقعاً ستمدیده بر زبان می‌آوردند، به توجیهاتی که برای تحقیر زنان می‌تراشیدند؛ و به اینکه حتی تحقیر زنان را قبول داشتند. تازه این‌ها توده‌های خیلی عقب‌مانده هم نبودند؛ حتی از جهاتی پیشرو هم بودند. مسئله فقط توده‌هایی نیستند که مستقیماً از این تحقیر رنج می‌برند بلکه وجود این ستمگری به معنی تحقیر کل توده‌ها است. این مسئله در مورد حبس دسته‌جمعی نیز صدق می‌کند. مسئله فقط این نیست که این شرایط مانع به پا خاستن جوانان محلات فقیر می‌شود از جمله به این شکل که آنان را به تحقیر خود وادار می‌کند. مسئله‌این است که کل جامعه از این شرایط تأثیر می‌گیرد. این ستمگری‌های فاحش، نقاط تمرکز حاد تضادهای مهم اجتماعی‌اند و لازم است که توده‌ها علیه‌شان به پا خیزند. باید قشرهای مختلف مردم را قانع کرد که به این مبارزه بپیوندند. باید شعار «با قدرت بجنگید، مردم را برای انقلاب متحول کنید» را جا انداخت. این چیزها نباید کمر مردم را خم کند.

ما باید بدون اینکه اغراق کنیم، نقاط تمرکز تضادهای اجتماعی را تشخیص دهیم و معنای واقعی‌اش را برای مردم توضیح دهیم. باید به مردم بگوییم که حبس دسته‌جمعی در واقع یک نسل‌کشی تدریجی است. این حرف اغراق نیست. باید بگوییم که پورنو گرافی از یک طرف و هجوم فاشیست‌های مسیحی برای وادار کردن زنان به بارداری از طرف دیگر، دو شکل بروز تحقیر زنان است. این حرف هم اغراق نیست. تولیدمثل اجباری، انکار حق سقط‌جنین و کنترل موالید، یعنی بردگی. باید فراخوان مبارزه‌ای واقعاً توده‌ای را علیه همه ی این چیزها مطرح کرد. این کار ضروری است.

ما نمی‌توانیم ستم ملی و ستم بر زن را در چارچوب سیستم موجود سرنگون و نابود کنیم. ولی ما مثل ترتسکیست ها هم نیستیم که کلک بزنیم. یعنی اول یک سری مطالبات به اصطلاح «انتقالی» را مطرح کنیم تا مردم را به مبارزه بکشیم تا بعداً مردم متوجه شوند که تحت این سیستم (نظام-م) نمی‌شود به این مطالبات دست پیدا کرد و آن وقت قانع شوند که به یک سیستم دیگر نیاز است. (فعلاً به اینکه درک ترتسکیست ها از یک سیستم دیگر چیست کاری نداریم.) این به معنای آن نیست که پیشبرد یک مبارزه ی واقعاً توده‌ای ناممکن است و حول این ستمگری‌ها نمی‌شود صحنه را از لحاظ سیاسی و ایدئولوژیک تغییر داد و نمی‌توان درک توده‌ها را در جریان این مبارزه متحول کرد. بدین معنا نیز نیست که نمی‌توان طبقه ی حاکم را حول این مسائل مجبور به عقب‌نشینی کرد. اگر ما در این ارتباط کارمان را درست انجام دهیم – یعنی، فعالیت‌ها را با این درک و جهت‌گیری پیش ببریم که همه این‌ها بخشی از کارِ ساختن جنبشی برای انقلاب هستند و این تضادها کاملاً و نهایتاً فقط از طریق یک انقلاب حل خواهند شد، ولی نباید به آن تن داد بلکه با آن باید جنگید، آن وقت مردم به جای اینکه سرخورده شوند می‌توانند پیشروی کنند.

بنابراین دو نکته مطرح است. اولاً این ابتکارهای توده‌ای به نوبه‌ی خود نبردهای واقعی هستند که باید آن‌ها را سازمان داد تا صحنه به لحاظ سیاسی و ایدئولوژیک و برحسب اینکه چه کسی حول این موضوع ابتکار عمل را دارد و چگونه توده‌ها در حال تغییر هستند عوض شود. ثانیاً پیوند این ستم‌ها با کلیت نظام ستمگر و انجام انقلاب مطرح است.

این ابتکارهای توده‌ای از طرف ما باید در چارچوب «با قدرت بجنگید؛ مردم را برای انقلاب متحول کنید» صورت گیرد. ما باید مرتباً مسائل را به این بلندی ارتقاء دهیم و بر این بستر طرح کنیم. در عین حال که رویکردمان از این منظر و با این دورنمای مشخص است، ولی به خود این مسائل باید به عنوان مسائلی جدی برخورد کنیم. مسائلی که نقطه ی تمرکز واقعی تضادهای اجتماعی‌اند. این بی‌عدالتی‌ها قابل تحمل نیستند و مبارزه ی توده‌ای در شکل‌های بسیار متنوع باید بر این پایه که این بی‌عدالتی‌ها غیرقابل تحمل هستند، به پیش رود. نباید گذاشت که توده‌ها زیر فشار زور، فریب خوردن و گمراه شدن به این ستمگری‌ها گردن گذارند. اگر رویکرد و جهت‌گیری ما این نباشد مانند آن است که بگوییم «حالا بگذار یک کارهایی بکنیم». در این صورت هیچ چیز تغییر نخواهد کرد.

به همین جهت است که من دائماً آن پاراگراف از کتاب پلمیک با آلن بدیو را بازگو می‌کنم:(۱) «و [با رفرمیسم] دنیا کماکان تغییر نکرده است. سرمایه‌داری امپریالیسم کماکان در «پشت‌صحنه» دست به کار است. در چرخ گوشت استثمار، جان‌ها را می‌ستاند و روح‌ها را می‌کشد. دهشت‌ها کماکان پایان نیافته‌اند». این جا تفاوت میان رفرم و انقلاب با قدرت بیان شده است. این جهت‌گیری پایه‌ای باید هم در شیوه‌ای که این دو ابتکار را به پیش می‌بریم منعکس باشد و هم در ارتباطی که بین آن‌ها و با اهداف کلی استراتژیک‌مان برقرار می‌کنیم. باید اهداف کلی استراتژیک برای‌مان کاملاً روشن باشد و هدایت‌مان کند..

ما باید به هر یک از این ابتکارهای توده‌ای به نوبه‌ی خود نگاه کنیم اما مسیرِ اصول اساسی مربوط به تصویر کامل، وضعیت استراتژیک به طور کلی را گم نکنیم. ما باید با استدلالات قانع کننده در مورد اینکه چرا این ستمگری‌ها قابل تحمل نیستند و باید علیه آن‌ها مبارزه توده‌ای انجام شود، به میان توده‌ها برویم. اگر شما به توده‌ها این احساس را ندهید که ستمگری‌هایی که در حق آنان می شود غیرقابل تحمل است، نمی‌توانید در آن‌ها حس اضطرار به مبارزه علیه این ستم‌ها را به وجود آورید. ولی اگر فقط این کار بکنید و تصویر کامل را به آنان ندهید، آنگاه توده‌ها از سختی‌ها و فراز و نشیب‌های مبارزه سرخورده می‌شوند و یا توسط نیروهای دیگری که نمی‌خواهند امور در مسیری که لازم است، بیافتد (حتی به لحاظ ساختن یک مبارزه ی توده‌ای علیه ستمگری چه رسد به راه حل اساسی) گمراه شده یا جذب خواهند شد. اگر شما مبارزه‌ای را به راه بیندازید، نیروهای دیگر هم وارد می‌شوند و اگر ما تصویر بزرگ‌تر را به صحنه نیاوریم، آنگاه جنبشی که به راه انداخته‌ایم به زیر بال بورژوازی باز می‌گردد؛ منحرف می شود یا فرومی‌پاشد و یا اینکه سرکوب می شود.

۲

برای تأکید مجدد: علیه این بی‌عدالتی‌ها و وحشیگری‌ها (حبس دسته‌جمعی و تحقیر زنان) باید مبارزه شود و ما می‌توانیم حول این بی‌عدالتی‌ها صحنه را تغییر دهیم. جنبش «اشغال» چیزی «به دست» نیاورد، اما به طور قابل توجهی به تغییر صحنه سیاسی خدمت کرد. ابتکارهای توده‌ای ما، ظرفیت بیشتری در انجام این کار دارد. صحبت از ستمگری‌های فاحشی است که بخشی از این نظام‌اند. در عین حال با نکته‌ای که یکی دیگر از رفقای رهبری طرح کرد موافقم که یکی از اهداف کلیدی رفقای ما در این ابتکارها باید این باشد که مردم را به سوی دو رکن دائمی کار خود هدایت کنیم.(۲)

ما هنوز آن طور که باید و شاید در مورد این ابتکارها بلندپروازی نداریم. وقتی در مورد حبس دسته‌جمعی حرف می‌زنیم داریم در مورد میلیون‌ها انسانی صحبت می‌کنیم که از این مسئله در رنجند، در مورد یک نسل کامل از جوانان محلات فقیر. از یک طرف، از دهه ی ۱۹۶۰، یک قشر قابل توجه طبقه متوسط سیاه شکل‌گرفته هرچند که موقعیت‌شان هنوز شکننده است. از سوی دیگر، حبس دسته‌جمعی فشرده ی بلاهایی است که سیستم بر سر توده‌های سیاه در محلات فقیرنشین می‌آورد. وضعیت بهتر از دوره ی «جیم کرو»(*) نیست. و فکر نکنید که جداسازی‌های جیم کرو و ترورهای کوکلاس کلآن‌ها در زمان وقوع‌شان به شکل‌های مختلف توجیه نمی‌شد. فکر نکنید این سرکوب‌ها و جنایات لازم و حتی مثبت تلقی نمی‌شد. حبس دسته‌جمعی مسئله مهمی است. در مورد مسئله زنان هم، صحبت از ستم و تحقیر نیمی از نژاد بشر است.

این‌ها ستم‌هایی هستند که به طور جدی باید حول آن‌ها مبارزات توده‌ای را فراخواند. ما نیاز داریم مرتباً به این مسئله برگردیم. اگر بخواهیم در سطحی اساسی‌تر به قضیه نگاه کنیم باید بگویم که اهمیت این دو نوع ستم در آن است که نقاط تمرکز کلیدی ماهیت این سیستم و بخشی از تصویر بزرگ‌تر تر هستند که ماهیت این سیستم را نشان می‌دهد. نشان می‌دهد که چرا این سیستم باید ریشه‌کن شود. ما از این منظر به این ابتکارها نگاه می‌کنیم و به این علت است که می‌کوشیم انقلاب کنیم. برای همین است که مردم را به سمت دو رکن فعالیت حزب‌مان هدایت می‌کنیم. بدون انقلاب، انواع و اقسام ستم‌های شنیع بر جای خواهند ماند. وضع دنیا از این بدتر خواهد شد جنگ و شکنجه، فقر و گرسنگی، سرکوب وحشیانه ی مردم، نابودی محیط زیست، ادامه خواهد یافت. همه ی این‌ها از سیستم سرچشمه می‌گیرند. و به همین علت است که باید بپرسیم جایگاه و نقش و رسالت حزب ما چیست. ما نباید ابتکار عمل‌ها را غلط معنی کنیم. اولاً، این‌ها ترفند نیستند. یعنی نباید فکر کنیم که با این فعالیت‌ها قرار نیست واقعاً چیزی تغییر کند. ثانیاً، نباید با این ابتکار عمل‌ها به صورت اموری در خود و برای خود رفتار کنیم.

بسیاری افراد دیگر به دلایل گوناگون می‌توانند و باید درگیر این ابتکارهای توده‌ای شوند. ولی جهت‌گیری ما باید این باشد: «ما کل جامعه را حول این مسائل، به عنوان بخشی از پی‌ریزی برای کلیت مبارزه‌مان و ساختن آن، تغییر خواهیم داد». اگر ما هدف تغییر جامعه حول این مسائل را نداشته باشیم، یعنی ابتکار عمل‌ها را به طور صحیح جلو نمی‌بریم. بین این که بگوییم می خواهیم تمام این ستم‌ها را بدون انقلاب نابود کنیم و این که بگوییم می خواهیم کل جامعه را، کل صحنه سیاسی را، حول این مسائل تغییر بدهیم تفاوت است. اولی حقیقت ندارد؛ دومی بهتر است که حقیقت داشته باشد. و بعد می‌رسیم به این مسئله اساسی که چطور کار ما در این ارتباط باید زمینه را برای انقلاب آماده کند و شالوده ی انقلاب را بریزد.

تغییر جامعه حول این مسائل اگر چه معادل با انقلاب کردن نیست و نباید این دو را با هم قاطی کرد، ولی یک هدف واقعی است که باید در جهتش حرکت کرد و برایش جنگید. ولی برای ما باید این مبارزه را به عنوان بخشی مهم از پی‌ریزی و ساختن جنبشی برای انقلاب و انباشت نیروها برای انقلاب و ایجاد دنیایی بهتر پیش ببریم. ما این جنبه‌های متفاوت را چگونه داریم پیش می‌بریم و رابطه صحیح میان آن‌ها را چگونه داریم برقرار می‌کنیم؟ این مسئله‌ای است که باید مرتباً افرادمان را حولش محکم کنیم و کلکتیوهای حزبی مسئول، باید مرتباً این مسئله را طرح کنند.

۳

در مورد مسئله ی متحول کردن مردم که خلاف نظریه ی ذات تغییرناپذیر بشر است: تأکید مکرر ما بر اینکه مشکل ذات بشر نیست، بلکه ذات سیستم است، بی‌علت نیست. قیاسی کنم با پرسشی که در پاره ی دوم جزوه‌ی «پرندگان و تمساح‌ها» مطرح کرده‌ام:(۳) چگونه مردم از یک مشکل واقعی یعنی تحقیر خود، خلاص خواهند شد؟ این نگرش به خصوص نسبت به جوانان محلات زحمتکشی وجود دارد و حتی در میان توده‌های تحتانی هم رایج است که «این‌ها همه وضع‌شان خراب است». وضع فعلی این جوانان – و منجلابی که در آن دست و پا می‌زنند – با گفتن اینکه شلوارهای گل و گشاد نپوشید، شلوارتان را بالا بکشید و محترم باشید، درست نخواهد شد. نه! راهش مبارزه‌ی قاطع علیه زنجیر سنگینی است که دست و پای‌شان را می‌بندد. به خصوص زمانی که دورنمای جهانی کاملاً متفاوت را می‌بینند و این دورنما برای‌شان واقعی و قابل دسترس می‌شود، آن‌ها می‌توانند خود را متحول کنند. این تنها راه متحول شدن مردم در مقیاس توده‌ای است. این تنها راه تغییر اوضاع در جهت مثبت است. تکرار می‌کنم، در این کار جسارت لازم است.

دو ابتکار عملی که از آن صحبت کردم به نوعی با مشکل تحقیر خود که در بین بخشی از توده‌ها وجود دارد هم مواجه می‌شود. اما رویکردمان به این مسئله چیست؟ تنها راه حل این مسئله، سازمان‌دهی مقاومت توده‌ای در برابر این ستم‌ها و به ویژه از طرف ما، مبارزه برای جذب مردم به صفوف انقلاب است. به کلام دیگر: «جنگیدن با قدرت؛ و متحول کردن مردم برای انقلاب.» همان‌طور که قبلاً تأکید کردم، مردم در خلأ انتخاب نمی‌کنند. انتخاب آن‌ها بر بستر روابط اجتماعی که گرفتارش هستند و گزینه‌هایی که این روابط در برابرشان می‌گذارد، صورت می‌گیرد. این روابط را خودشان انتخاب نکرده‌اند. آن‌ها با این روابط مواجه می‌شوند، انتخابش نمی‌کنند. ثانیاً، اگر مردم به هر علتی احساس می‌کنند که راه آزار رساندن به خود و دیگران را انتخاب کرده‌اند، کار ما سرزنش آن‌ها نیست بلکه مبارزه کردن با آن‌ها است. ما سرمنشأ همه‌ی این چیزها را به مردم نشان می‌دهیم و ایشان را به مبارزه علیه آن فرا می‌خوانیم.(۴) برای تغییر اساسی اوضاع و رسیدن به چیزی بهتر هیچ راهی جز «جنگیدن با قدرت؛ و متحول کردن مردم برای انقلاب» وجود ندارد.

 ۴

یک نکته در مورد چگونگی مطرح کردن باب آواکیان توسط کسانی که مسئولیت نمایندگی علنی حزب و خط ما را دارند: ما نمی‌خواهیم حرف‌های‌مان را با «ذکرگویی مقدماتی» از باب آواکیان شروع کنیم. اصلاً دنبال هیچ شکلی از ستایش نیستیم. ما نمی‌خواهیم و نباید مثل یک فرقه ی مذهبی با ستایش «خدای»مان شروع کنیم. آنچه ما می‌خواهیم و نیاز داریم این است که به طور زنده به مردم بگوییم حرف حساب‌مان چیست. نکته‌ای است: ما حزبی داریم که بر معیارهای اساسی معینی استوار است. ما باید این را خوب طرح کنیم. اصل قضیه این است که ما حزبی داریم که خود را بر پایه‌ی کمونیسم آن گونه که توسط سنتز نوین باب آواکیان به پیش گذاشته، استوار کرده است. حزبی تحت رهبری باب آواکیان. این را باید به طریقی زنده جلو بگذاریم، نه مثل ذکرگویی مذهبی.

این را اصلاً نباید پیچیده کرد. باید خیلی طبیعی مطرح شود. به عنوان یک واقعیت و در عین حال تأثیرگذار. جسورانه و با پیش گذاشتن جوهر اصلی آن. اگر هم کسانی خوش‌شان نیاید … دستکش‌های بوکس مبارزه‌ی ایدئولوژیک‌مان را می‌پوشیم. اما نباید به نظر آید که داریم «ذکرگویی» می‌گوییم یا چنین چیزی در جریان است. ما نباید بگذاریم تفکرات خرده‌بورژوایی و پیش‌داوری‌هایی که علیه رهبران یا حداقل علیه رهبران کمونیست دارند، مختصات بحث را تعیین کند. در عین حال نباید به یک فرقه تبدیل شویم. باید به طور تاکتیکی تأثیر مسائل روی مردم را هم در نظر بگیریم.

کلیت این مسئله را از کجا باید آغاز کرد و به کجا رساند؟ چگونه می‌توان این واقعیت (و نه چیزی دیگر) را با توجه به ویژگی‌های مخاطب و ویژگی‌های شرایط، به بهترین وجه ارائه داد و منتقل کرد؟ چگونه به طور زنده و قانع کننده و محکم این مسئله را می‌توان طرح کرد. در این زمینه، نیاز به جهش داریم. کافی نیست که عده ی کمی از رفقا این کار را خوب انجام دهند. باید همه از پس آن برآیند.

به طور مثال، سنتز صحیح در مورد نقش افرادی مانند سانسارا تیلور، یا اندی زی، یا کارل دیکس، یا ریموند لوتا چیست؟ مردم باید این حس را بگیرند که این افراد از جای معینی می‌آیند، محتوا دارند و زندگی در آن‌ها جاری است. آدم‌های ماشینی نیستند. ما نیاز داریم که افراد ما خود را به روشنی به عنوان کسانی که به یک خط تکامل‌یافته یعنی به سنتز نوین کمونیسم و رهبری باب آواکیان متکی‌اند مطرح کنند و در عین حال به عنوان افرادی خلاق و پرشور ظاهر شوند. این‌ها کسانی هستند که هم تکیه‌شان به یک خط و رهبری است و صاحب تفکرند و روی پای خودشان ایستاده‌اند و حرفی برای گفتن دارند. ما باید چنین تأثیری بگذاریم. به این شکل است که می‌توانیم چیزی را که می‌خواهیم بسازیم.

هر دو جنبه‌ی فوق باید به طور برجسته نمایان شود: ۱) این افراد پایه در سنتز نوین کمونیسم و رهبری باب آواکیان دارند این اساس است و ۲) حرف‌هایی که برای گفتن دارند و نحوه ی ارائه ی این حرف‌ها بسیار تحریک‌آمیز و روشنگر است. آنان در کلیشه ی کمونیست‌های متحجر نمی‌گنجند، فرقه‌گرا نیستند و غیره. آدم‌هایی هستند پر جنب‌وجوش و خلاق با تفکری انتقادی، با یک متد و رویکرد علمی. و مردم باید ببینند که جنبه ی دوم اساساً از جنبه ی اول نشئت می‌گیرد. سنتز صحیح همین است نباید حتی ذره‌ای به موضع تدافعی افتاد. بلکه باید یک سنتز درست ارائه داد و این کمک می‌کند که مردم در مسیر دو رکن فعالیت حزب ما (تبلیغ و فراگیر کردن رهبری باب آواکیان و سنتز نوین کمونیسم؛ تبلیغ و فراگیر کردن نشریه و سایت حزب – م) حرکت کنند.

باید این واقعیت حس شود که علتِ اصلی با حال بودن اشخاصی مثل سانسارا، اندی زی، کارل دیکس، ریموند لوتا و غیره این است که به این درک و جهت‌گیری به این کمونیسم رسیده‌اند. کمونیسمی که در جهان امروز محتوای خاصی دارد. علت این است که این افراد بخشی از حزبی هستند و یا با حزبی ارتباط دارند که پایه‌اش سنتز نوین کمونیسم و رهبری باب آواکیان است. این حزب تجسم سنتز دو عامل است که باید روی هم به طور مثبت تأثیر بگذارند و یکدیگر را تقویت کنند: یکم این که، هر فرد خاص تجربه‌ها و کیفیت‌های مثبت خودش را دارد، شیوه‌ی خود را در طرح مسائل دارد. این یک جنبه است. یک جنبه ی واقعی. جنبه ی دوم که اساسی‌ترین جنبه است، شالوده و رهبری‌ای است که این خصلت را به فرد می‌دهد.

۵

همه ی این‌ها برمی‌گردد به پیوند درونی (رابطه ی دیالکتیکی) بین این که فلسفه ی وجودی ما انقلاب و کمونیسم است و این که سنتز نوین و رهبری‌ای که این سنتز نوین را به جلو گذاشته در این رابطه تعیین کننده است. علت این که عده‌ای در مورد نقش و رهبری من آشفته می‌شوند نهایتاً و اساساً به این علت است که ما به واقع برای انقلاب کردن تلاش می‌کنیم و هدف نهایی‌مان دنیای کمونیستی است. صحنه ی دنیای امروز مانند اوایل دهه ۱۹۷۰ نیست که یک مبارزه ی جدی در میان مردم جریان داشت بر سر این که معنای کمونیسم واقعی چیست. علت این که مردم امروز از این بحث طفره می‌روند این است که به دنبال انقلاب و کمونیسم نیستند، یا هنوز قانع نشده‌اند. شما اگر ملزومات کارهایی را که باید انجام شود درک نکنید نمی‌توانید بفهمید که چرا باید برای یک فرد تا این حد اهمیت قائل شد. چند مسئله مطرح است: شما به انقلاب نیاز دارید. این چه نوع انقلابی است. نقش این فرد در ارتباط با این انقلاب چیست.

این برمی‌گردد به آنچه در فصل ششم کتاب مبانی «Basics» به طور فشرده طرح شده است.(۵) این فصل درباره ی مسئولیت انقلابی، رهبری انقلابی و نقش رهبران برجسته در ارتباط با چالش انقلاب کردن و پیشروی به سوی هدف نهایی کمونیسم است. به روزهای گذشته برگردیم. اواخر دهه ۶۰ میلادی ما می‌گفتیم که: بدون مائوئیست بودن، نمی‌توان کمونیست بود. می‌گفتیم که کمونیسم تکامل‌یافته و اگر شما با مائو نیستید، کمونیست نیستید.

امروز کمونیسم دوباره از طریق سنتز نوین پیشرفت کرده است. می‌توان و باید این را قاطعانه و به نحوی قانع کننده به مردم ارائه کرد. این کاری بسیار آسان است؛ اصلاً سخت نیست. نباید باشد. بهتر است مسئله را به همین ترتیب طرح کنیم — حتی با افراد، یا حداقل آن دسته افرادی که صادق هستند ولی ممکن است با شما موافق نباشند یا قبول ندارند که نیاز به یک انقلاب کمونیستی است. چه با شما موافق باشند چه نباشند، باید این مسئله واقعی را مقابل‌شان قرار داد که: چه کمونیسم را قبول داشته باشید چه نداشته نباشید، باید انقلابی انجام شود که هدفش کمونیسم است. این‌ها مسائل اساسی است که باید طرح کنیم. دستکش‌های بوکس را اساساً برای مبارزه حول این مسئله می‌پوشیم که مشکل چیست و راه حل کدام است. اگر مسائل را به طور زنده مطرح کنید و در این چارچوب به نقش رهبری و رهبران و مشخصاً خود من بپردازید، کار آسان می‌شود؛ معنا پیدا می‌کند؛ مسائل در متن صحیح خودشان قرار می‌گیرند و چارچوب صحیحی برای مبارزه حول آن‌ها فراهم می‌آید.

برگردیم به دو ابتکار توده‌ای. آنچه گفتم در مورد همه ی فعالیت‌های ما صادق است: رویکرد ما باید این باشد که نگذاریم این ابتکارها از کمونیسم و معنای آن جدا شوند. اگر این ابتکارهای توده‌ای به چیزی در خود تبدیل شوند نمی‌توان آن‌ها را به صورت یک جنبش واقعاً قدرتمند و توده‌ای ساخت؛ در حالی که امکان و ضرورت ساختن چنین جنبشی هست. تبدیل ابتکارهای توده‌ای به چیزی در خود، یقیناً خدمتی به ساختن جنبشی برای انقلاب نخواهد کرد؛ در حالی که می‌توانند و باید بکنند. اگر ما کارمان را در ارتباط با این ابتکارهای توده‌ای در مجموع صحیح انجام دهیم، شمار فزاینده‌ای از مردم کم‌کم متوجه ضرورت انقلاب و کمونیسم خواهند شد. در تحلیل نهایی اگر مردم قبول نکنند که نیاز به انقلاب و کمونیسم است ما به هیچ جا نخواهیم رسید. توده‌ها نیز از سلطه ی انواع و اقسام ستم و استثمار و تحقیر رها نخواهند شد.

اگر مردم قانع نشوند که ما نیاز به انقلاب داریم و این انقلاب باید یک انقلاب کمونیستی باشد، اهمیت و ارزش حزب ما و به طور مشخص نقش من را نخواهند فهمید. ما باید همه ی فعالیت‌ها را طوری پیش بریم که این مسئله جا بیفتد. علت تبلیغ و فراگیر کردن باب و سنتز نوین این است که برای دست و پنجه نرم کردن با مشکلات دنیا و پیش گذاشتن راه حل، به این‌ها نیاز است. این نکته را حزب ما در یک اظهاریه ی فشرده، پشت عبارت «چرا که» فرموله کرده است: «چرا که باب آواکیان و کاری که او طی دهه‌ها انجام داده یعنی جمع‌بندی از تجارب مثبت و منفی انقلابات کمونیستی پیشین با استفاده از دامنه ی گسترده ی تجارب نوع بشر، سنتز نوینی از کمونیسم است. یک چشم‌انداز و استراتژی واقعاً زنده برای جامعه و جهانی کاملاً نوین و بسیار بهتر از آنچه هست. برای پیشبرد مبارزه به سوی این هدف نیاز به یک رهبری تعیین کننده است.».

بگذارید به پرسش اصلی بازگردیم: این چه اهمیتی برای نوع بشر دارد؟ هیچ نیازی نیست که زندگی این طور باشد که هست. هدف از کمونیسم این است، و سنتز نوین جهش دیگری در این مسیر است. توده‌های مردم در شرایط هولناکی زندگی می‌کنند و راهی برای برون رفت از این شرایط وجود دارد. انجام این کار راحت نیست. این کار بدون فداکاری توده‌ها پیش نخواهد رفت. اما مسئله‌ای است که ما نباید این‌گونه زندگی کنیم. چرا نمی‌توان مردم را برای این هدف، برانگیخت؟ این که برخی افراد به انقلاب کمونیستی حمله می‌کنند و خواهانش نیستند برای من قابل درک است. اما چرا نمی‌توان کسانی را که برای رسیدن به یک زندگی متفاوت تلاش می‌کنند، با این هدف انگیزه داد؟ ما باید آنان را به طریقی زنده قانع کنیم. یعنی به آن‌ها بگوییم که به کدام حزب و خط و رهبری تعلق داریم؛ به همین علت است که این ابتکارهای توده‌ای و کارهای مهم دیگری را به راه انداخته‌ایم؛ به همین علت است که بخشی از یک نیروی پیشاهنگ سازمان‌یافته هستیم یا با آن همکاری می‌کنیم؛ پیشاهنگی که می‌جنگد تا این هدف را به یک واقعیت تبدیل کند و بقیه ی مردم را هم برای تبدیل این به واقعیت به صحنه بیاورد. این همان هدفی است که مردم باید عمیقاً همراهش باشند؛ شیفته‌اش باشند و با اشتیاق بخواهند آن را به بسیاری دیگر عرضه کنند. این هدف و این فعالیت باید واقعاً مردم را برانگیزد. مردم به خاطر این که شما «اعضای خل‌وچل یک فرقه» هستید برانگیخته نمی‌شوند. برانگیخته شدن‌شان به این خاطر است که می‌توانند از منجلابی که اسیرشان کرده خلاص شوند و زندگی بسیار بهتری داشته باشند. اگر شما عضو حزب و یا یک هوادار واقعاً متعهد حزب هستید باید این هدف از سر و روی‌تان ببارد. منظورم این نیست که «شور حسینی» داشته باشید. منظورم داشتن شور و هیجان واقعی است. شور و هیجانی استوار بر یک درک علمی از آنچه هست و آنچه می‌تواند باشد؛ درک علمی از چگونگی عبور از آنچه هست به آنچه می‌تواند باشد. اگر افراد روی این مبنا محکم باشند، ما مرتب با مشکل از خط خارج شدن و یا موضع تدافعی گرفتن در زمانی که هیچ علتی برای این کار وجود ندارد، روبرو نخواهیم شد. این چیزی است که باید در حزب و همه ی کسانی حول و حوش حزب هستند جا بیافتد. بله. کاری که به انجامش کمر بسته‌ایم خیلی سخت است اما شور و شوق و هیجان بسیار دارد.

همان گونه که مانیفست حزب(۶) ما مطرح کرد از زمان ظهور تقسیم‌بندی‌های طبقاتی بین انسان‌ها و هر آنچه با خود به همراه آورده تا به امروز، شب طولانی بر جامعه بشری حکم‌فرما شده است. ما نمی‌خواهیم به دوران جامعه ی اشتراکی اولیه که مشکلات واقعی داشت برگردیم. اما بعد از آن، دوران بردگی و استثمار و ستم فرا رسید و شبی طولانی حکم‌فرما شد که می‌تواند به پایان رسد. پایان می‌تواند بد باشد یا خوب؛ یعنی رسیدن به دنیایی کاملاً متفاوت و بسیار بهتر. و همان هدفی است که ما داریم برایش می‌جنگیم. و این واقعاً یک جنگ است. این که آدم در ارتباط کسانی قرار بگیرد که می‌فهمند امکان ساختن دنیایی کاملاً متفاوت و بسیار بهتر وجود دارد باید برانگیزاننده باشد.

۶

در ارتباط با ابتکارهای توده‌ای باز تکرار می‌کنم که صحبت از دگرگون کردن معیارهای اجتماعی حول این موضوعات و سازمان‌دهی مردم به لحاظ سیاسی است تا در مقابل این شکل‌های متمرکز و معین ستم بایستند و علیه آن بجنگند. برای این که معیارها و فکر مردم را عوض کنیم و بر روی این واقعیت که حول این مسائل چه نیرویی ابتکار عمل سیاسی و ایدئولوژیک را دارد، تأثیرگذاریم مبارزه ی عظیمی لازم است. در عین حال، آنجا که به مسئله ی جهت‌گیری و رویکرد ما برمی‌گردد، باید همه ی این کارها را از همان اول و به شکل مستمر به مثابه بخشی از ساختن جنبشی برای انقلاب انجام دهیم. ما نیاز داریم که به طور مستمر این سنتز را مبنا قرار دهیم: واقعاً مبارزه را در مقیاسی توده‌ای حول این ابتکارهای توده‌ای و علیه شکل‌های متمرکز ستم و بی‌عدالتی سازمان دهیم و هم‌زمان این کار را به عنوان بخشی از ساختن جنبشی برای انقلاب پیش بریم. این جهت‌گیری، چه در ارتباط با رفقایی از ما که درگیر این ابتکارها هستند و چه حزب ما به طور کلی، باید به شکل مستمر در پیش گرفته شده و از آن نمونه سازی شود. کسانی که مسئولیت رهبری این ابتکارها و به طور کلی مبارزات را دارند باید برای این جهت‌گیری بجنگند. به علاوه، افرادی که حول و حوش حزب ما هستند و بیش از پیش به خط ما نزدیک می‌شوند نیز باید در اساس و به شکلی فزاینده‌ای از این جهت‌گیری و معیارها پیروی کنند. ما نیاز داریم که جامعه را حول این مسائل تغییر بدهیم. منظورم تضادهای اجتماعی مهمی است که این ابتکارها به آن‌ها معطوف هستند. این کار بخشی از پی‌ریزی برای دست زدن به تغییر اساسی در کلیت جامعه و جهش کیفی در جهت ریشه‌کن کردن شکل‌های گوناگون ستم در جامعه و نهایتاً در سراسر جهان است.

در مورد ابتکارهای توده‌ای باید مرتباً حواس‌مان باشد که هم از خط خارج نشویم و هم پیشروی کنیم. مبارزه ی توده‌ای علیه این ستم‌ها واقعاً ضروری است. این بی‌عدالتی‌ها غیرقابل تحمل‌اند. به طور عینی، برای میلیون‌ها نفر غیرقابل تحمل هستند. معنای این بی‌عدالتی‌ها حمله به توده‌ها و منافع آن‌ها است. توده‌ها را می‌توان به این درک رساند که غیرقابل تحمل بودن این ستم‌ها را ببینند و با درک این مسئله، اجبار به عمل را در خود حس کنند. ما باید این درک و اجبار را بیان کنیم و توده‌ها را به این درک و اجبار برسانیم. باید واقعاً به آنچه می‌گوییم اعتقاد داشته باشیم. این ستم‌ها غیرقابل تحمل‌اند و ما باید در مقابل‌شان بایستیم و مردمی را که غیرقابل تحمل بودن ستم‌ها را حس می‌کنند سازمان‌دهی کنیم. در ارتباط با جهت‌گیری اساسی باید بگویم که رویکرد ما و حرف ما به مردم این است که این ابتکارها و مبارزات بخشی از شالوده‌ریزی برای انقلابی است که به آن نیاز داریم.

۷

چند کلمه هم در مورد نقش نشریه و وب‌سایت و پلمیک ها بگویم. نشریه و وب‌سایت باید ابزار کلیدی ما برای مقابله با خطوطی باشد که باید با آن‌ها مقابله کرد. باید نمونه ی چگونگی انجام این کار باشد. به بیانیه‌ای که در مورد جنبش «اشغال» منتشر شد(۷) هم باید این‌طور نگاه کرد. یعنی وسیله‌ای که افراد خودمان باید برای به میدان رفتن و پیشبرد وحدت و مبارزه با دیگران از آن استفاده کنند. متحد شوید و مبارزه کنید.

ما واقعاً نیاز داریم که مردم نوشته‌هایی مثل «پرندگان و تمساح‌ها» را با همه ی پیچیدگی‌هایش بخوانند و هر چه عمیق‌تر بفهمند. همه چیز نمی‌تواند «مختصر و مفید» باشد. پلمیک علیه بدیو و پلمیک علیه پوپر در سند «انجام انقلاب و رهایی نوع بشر»(۸) اسناد خیلی خوب و مهمی هستند. این نوع نوشته‌ها را باید وسیع‌تر پخش کرد و به مردم کمک کرد که از این پلمیک ها سر دربیاورند. این خیلی مهم و ضروری است. اما نیاز به پلمیک های مختصر و مفید و کوبنده داریم و نشریه و وب‌سایت ما باید منبع و مدلی کلیدی برای این نوع پلمیک ها باشد. بیایید مردم را تشویق کنیم که بدین شکل از نشریه و وب‌سایت استفاده کنند که اگر کسی گفت «من به این مانع برخورده‌ام و نمی‌دانم چطور جوابش را بدهم» به او بگویند که به نشریه و وب‌سایت رجوع کن و مسئله را حل کن. ما باید این طرز کار را به شکل یک مدل پیش بگذاریم و کاری کنیم که واقعاً این جریان اتفاق بیفتد. اگر این کار را بکنیم، مردم خواهان استفاده از نشریه و وب‌سایت به این شکل خواهند شد. اما اگر نتوانیم مسائلی را که مردم با آن‌ها روبرویند جواب دهیم، آن وقت باید درش را تخته کنیم و برویم. مسئله‌ای است که ما می‌توانیم جواب دهیم. ما باید به کمک نشریه و وب‌سایت به عنوان ابزار و منبع کلیدی این کار را انجام دهیم.

پیوست، ۲۰۱۴

جهتگیری پایهای در ارتباط با دو ابتکار تودهای

 (و کل مجموعه ی فعالیت انقلابی)

 دست و پنجه نرم کردن با مسائل تئوریک و خط (از جمله خط مشی مربوط به ابتکارهای مشخص و غیره) البته مهم و ضروری‌اند و نقش مهمی در فرایند کلی انجام انقلاب ایفا می‌کنند. اما مهم است این را هم تأکید کنیم که: مسائل را بیش از اندازه پیچیده نکنیم زیرا این کار باعث می‌شود گیر کنیم و فلج شویم. در حالی که پیش برد این ابتکارهای توده‌ای، پیش رَوی و راهگشایی کردن از جانب ما ضرورت عاجل دارد تا بتوانیم این دو ابتکار توده‌ای را به جنبش‌های تودهای و یا مبارزات تودهای تبدیل کنیم و مجموعه ی فعالیت انقلابی‌مان را که نوک پیکانش «فراگیر کردن باب آواکیان» است به پیش بریم. این جهت‌گیری پایه‌ای باید در ارتباط با دو ابتکار عمل توده‌ای (و فراگیر کردن باب آواکیان و مجموعه ی فعالیت‌ها) خوب فهمیده شود و فعالانه به کار بسته شود. ما در حال حاضر نیاز داریم که به شکل رادیکالی مسائل را ساده جلو بگذاریم. چیزهایی که باید خیلی واضح باشند را زیاده از حد پیچیده نکنیم.

آنچه در ادامه می‌آید جهت‌گیری پایه‌ای در ارتباط با دو ابتکار توده‌ای و مجموعه ی فعالیت‌ها به طور کلی است و خطوط راهنمای اساسی برای پیشبرد آن همین حالا. در جهان عینی پایه عمیقی برای این ابتکارهای توده‌ای و (و مجموعه ی فعالیت‌ها) موجود است. منظورم تضادهای این سیستم و چگونگی بروز مداوم آن‌ها است. پایه ی واقعی و قدرتمندی نیز در ارتباط با عامل ذهنی وجود دارد. منظورم خط حزب ما در واقعیت است. یعنی خط کلی ما و مشخصاً خطی که در ارتباط با این ابتکارهای توده‌ای (و مجموعه ی فعالیت‌ها) داریم.

چه کسانی باید بخشی از این ابتکارهای توده‌ای باشند و با چه کسانی باید کار کنیم که به آن بپیوندند؟ هرکس که موافق است یا می‌توان قانعش کرد که آنچه موضوع ابتکار عمل‌های مبارزاتی است (یعنی حبس دسته‌جمعی و همه مسائل مربوط به آن؛ تحقیر زنان که در حال حاضر مشخصاً حول حمله به حق سقط‌جنین و حتی کنترل بارداری گره خورده به علاوه ی پورنو گرافی و تحقیر جنسی زنان) ستمگری‌هایی غیرقابل تحمل‌اند و باید علیه‌شان جنگید. این بدان معنا است که در آینده ی بسیار نزدیک صدها نفر را فعالانه و مداوم درگیر پیشبرد این ابتکار عمل‌ها کنیم با این هدف که هزاران و نهایتاً میلیون‌ها نفر در سطوح مختلف و به شکل‌های مختلف درگیر شوند. به موقعیت و فضایی نیاز است که همه کسانی که معیارهای پیوستن به این حرکت را دارند ببینند و احساس کنند که در این مبارزه مکان و نقش مهمی برای‌شان وجود دارد. باید ابزار عملی برای شرکت فعالانه افراد در این ابتکار عمل‌ها و ایفای نقش به طور واقعی به وجود آید.

در عین حال ما کمونیستهای انقلابی (و تمام کسانی که در اساس با ما موافقاند) باید این نکته را در ارتباط با ابتکار عملهای تودهای و به طور کلی به مردم بگوییم که این ستمگریها، که فشرده ی تضادهای اجتماعی مهم هستند، در ذات این نظام و بخشی از کارکردش هستند و نهایتاً فقط از طریق انقلاب کمونیستی مبتنی بر سنتز نوین کمونیسم که حاصل کارهای باب آواکیان طی چند دهه ی گذشته است میتوان کارشان را یک سره کرد و جامعه و جهانی کاملاً متفاوت بنا نهاد.

در این فرآیند ادامه‌دار و از طریق حل صحیح تضادها (روابط دیالکتیکی‌ای) که در بر دارد هم ابتکار عمل‌های توده‌ای باید رشد کنند و تقویت شوند، هم جنبشی برای انقلاب و هم حزب به عنوان هسته رهبری کننده ی آن. البته این ابتکار عمل‌ها باید واقعاً توده‌ای شده باشند و در هر مقطع مشخص تعداد هر چه وسیع‌تری از مردم را درگیر کنند. مردمی که هرچند با چشم‌اندازهای مختلفی قدم به صحنه گذاشته‌اند ولی همگی‌شان اساساً قبول کرده‌اند که این بی‌عدالتی‌ها غیرقابل تحمل است و باید با آن‌ها جنگید.

یک نکته ی بسیار مهم: ما حتماً باید خودمان را در زمره ی کسانی بدانیم که تحمل این بی‌عدالتی‌ها و خشونت‌ها را ندارند، آن‌ها را غیرقابل تحمل می‌دانند و ضرورت مبارزه با آن‌ها را می‌بینند. این که ما (به عنوان کمونیست‌های انقلابی با نگرش مبتنی بر علم و با روش و طرز برخورد کمونیستی ماتریالیستی دیالکتیکی و تکامل آن از طریق سنتز نوین) می‌دانیم این ستم‌ها (و ستم‌های دیگری که می‌دانیم از جوهر اساسی و قوای محرکه ی سیستم نشئت گرفته‌اند) تماماً و فقط از طریق انقلاب کمونیستی و نهایتاً دستیابی به یک جهان کمونیستی خاتمه پیدا می‌کند باید ما را بیشتر خشمگین کند، نه کمتر. باید ما را در مبارزه با آن‌ها، چه در حال حاضر و چه در آینده مصمم‌تر سازد! این باید در هر کاری که می‌کنیم منعکس باشد. رک بگویم، یکی از کارهای مهمی که باید بکنیم، به قول یکی از رفقای رهبری حزب، متشکل کردن و سازماندهی خشم مردم است. در این ارتباط و عموماً باید به طور مداوم کار کنیم (و درست کار کنیم) که همه این‌ها به سازمان‌دهی جنبشی برای انقلاب و ساختمان حزب به مثابه ی هسته ی رهبری کننده ی آن خدمت کند.

در مورد فراگیر کردن باب آواکیان. چه کسانی را باید در این کار درگیر کنیم؟ همه کسانی که موافق‌اند و یا می‌توان قانع‌شان کرد که تبدیل آنچه باب آواکیان معرف آن است یعنی سنتز نوین به یک نقطه ی رجوع مهم و یک موضوع بحث و جدل در سراسر جامعه اهمیت بسیار دارد. آن‌ها را می‌توان و باید به شکل‌های مختلف درگیر کارزار فراگیر کردن باب آواکیان کرد تا در آن سهم بگیرند. در عین حال، آن دسته از ما که کمونیست انقلابی هستیم و خود را بر سنتز نوین کمونیستی استوار کرده‌ایم باید به طور مداوم و جسورانه و قانع کننده درک خود را از اهمیت فراگیر کردن باب آواکیان و نقش او به عنوان پیکان مجموعه ی فعالیت انقلابی جلو گذاریم و با ثبات قدم بکوشیم جنبشی برای انقلاب بسازیم. تعداد فزاینده‌ای از مردم را حول خط حزب‌مان متحد کنیم تا بر اساس این خط به حزب بپیوندند. مسئله ی دیگری که در ارتباط دیالکتیکی با این کار باید پیش برده شود افزایش تعداد کسانی است که به طرق مختلف در کارزار فراگیر کردن باب آواکیان درگیر می‌شوند. این شامل بسیاری افراد است که با آنچه باب آواکیان نمایندگی می‌کند و یا با سنتز نوین کمونیسم توافق کامل ندارند (یا فعلاً ندارند) اما قبول دارند که سنتز نوین و پرسش‌های بزرگی که مطرح می‌کند باید به طور وسیع به جامعه شناسانده شود و فعالانه مورد بحث و مجادله قرار گیرد. در حال حاضر مهم این است که این درک پایه‌ای را مبنا قرار دهیم و به کار بندیم، ابتکارهای توده‌ای را بیش از پیش تبدیل به ابتکارهای واقعاً توده‌ای بکنیم و فراگیر کردن باب آواکیان را آن طور که باید و شاید پیش بریم و به آن سطحی که باید و شاید برسانیم؛ به نحوی که یک تأثیر جدی اجتماعی داشته باشد و همه این کارها بخشی از یک کل باشند. کلی که از جمع جبری اجزاء تشکیل دهنده‌اش بزرگ‌تر است.

همان گونه که تأکید کردم در روند پیشبرد این قضیه، تضادهای مختلف از جمله تضادهایی که مشکل و پیچیده‌اند سربلند می‌کنند که باید با آن‌ها درگیر شد و به طور صحیح آن‌ها را حل کرد. همواره لازم می‌شود که به درک پایه‌ای و رهنمودهایی که تهیه شده (و در جریان پیشرفت مبارزه با اتکا به رهنمودهای مطرح شده در این بحث تهیه خواهد شد) رجوع کنیم. اما دوباره لازم به تأکید است که درک پایهای و رهنمودهایی برای این که این ابتکارهای تودهای را به شکل جنبشهای تودهای/ مبارزات تودهای حول این گسلهای حیاتی بنا کنیم موجود است و با اتکا به آنها میتوان تعداد هر چه بیشتری از افراد را با نظرات متنوع درگیر کرد که همگی متفقالقولاند آنچه موضوع مبارزه در ابتکارهای تودهای است بیعدالتیهایی غیرقابل تحملاند و باید علیهشان جنگید. با اتکا به همین درک و رهنمودها میتوان فراگیر کردن باب آواکیان را بر یک مبنای درست پیش برد در عین این که ما (و آنهایی که در هر مقطع زمانی موافق ما هستند) باید کار کنیم و به شیوه ی درست کار کنیم تا همه این فعالیتها به ساختمان کلی جنبشی برای انقلاب و حزب به عنوان هسته رهبری کننده ی آن کمک کند. در عین حال یاد بگیریم و درک و تواناییمان را در چگونگی برخورد به تضادها بالا بریم؛ تضادهایی که در مسیر حرکت به جلو باید با آنها مواجه شویم و حلشان کنیم.

به عنوان جمعبندی: اجازه بدهید به همان نکته ی آغاز بحث برگردم و یک بار دیگر تأکید کنم: به عنوان جهت‌گیری پایه‌ای و به خصوص در حال حاضر، ما نباید با بیش از حد پیچیده کردن مسائل، دچار فلج شویم. باید به شکل رادیکالی مسائل را ساده مطرح کنیم. کلنجار رفتن با مسائل خط و تئوری و مفهوم سازی و برنامه‌ریزی و غیره کارهایی لازم و مهم هستند. ولی نباید اجازه دهیم که این کار تبدیل به مانع خودساخته ی دیگری بشود. در حال حاضر ما به مفاهیم و نقشه‌هایی نیاز داریم که پیشبرد خطمان در این دو ابتکار توده‌ای را تسهیل می‌کند و ابزار و وسیله‌ای برای این کار در اختیارمان می‌گذارد که بتوانیم فعالانه جلو برویم. بر پایه ی حرف‌هایی که زدم و به شکل فشرده ارائه دادم و با این دورنما که در حین پیشرفت مرتباً باید به این مسئله بازگشته و عمیق‌ترش کنیم….. به شما می‌گویم که بیایید به میدان برویم، آنچه لازم است، آنچه انجامش با فریاد طلب می‌شود را انجام دهیم.•

توضیحات:

۱ – ««سیاست رهایی بخش آلن بدیو»: کمونیسمی اسیر در قفس دنیای بورژوایی». ریموند لوتا/ نایی دونیا/ ک.جی.آ خط تمایزها: مجله ی تئوری و پلمیک کمونیستی. شماره ۱ – تابستان و پائیز ۲۰۰۹

۲ – این دو رکن عبارت‌اند از: تبلیغ و فراگیر کردن رهبری باب آواکیان (BA) و سنتز نوین کمونیسم که او جلو گذاشته است؛ و وب‌سایت و نشریه ی انقلاب. revcom.us

۳ – پرندگان نمی‌توانند تمساح بزایند، اما بشر می‌تواند افق‌ها را در نوردد (2011 – ۲۰۱۰)

۴ – این موضوع را باب آواکیان در مقاله ی: «در مورد انتخاب‌ها…. و تغییرات رادیکال» نشریه ی انقلاب شماره‌ی ۲۵۴، ۲۵ دسامبر ۲۰۱۱، بحث کرده است.

در مورد انتخاب‌ها…. و تغییرات رادیکال

اولاً مردم در خلأ انتخاب نمی‌کنند، آن‌ها بر زمینه ی مناسبات اجتماعی که گرفتارش شده‌اند، و گزینه‌هایی که این مناسبات در برابرشان می‌گذارد، انتخاب می‌کنند. که این انتخاب خودشان نیست. آن‌ها با این مناسبات مواجه می‌شوند، انتخابش نمی‌کنند.

ثانیاً، اگر مردم به هر علتی احساس می‌کنند که می‌خواهند طریق آزار رساندن به خود و دیگران را انتخاب کنند، سرزنش‌شان نمی‌کنیم بلکه با آن‌ها مبارزه می‌کنیم. ما منشأ همه این چیزها را در این سیستم نشان‌شان می‌دهیم و آن‌ها را به مبارزه علیه این سیستم و تغییر خود در این پروسه فرا می‌خوانیم. فقط به خاطر اینکه جوانان فروش مواد مخدر را «انتخاب» کرده‌اند یا زنان کالا کردن سکس خود را «انتخاب» کرده‌اند، معنایش این نیست که این انتخاب‌ها اختیاری بوده است. هیچ راهی جز مبارزه با قدرت حاکم و تغییر مردم برای انقلابی که همه این چیزها را برای ایجاد دنیایی بهتر تغییر خواهد داد، وجود ندارد. سرزنش کردن توده‌ها به خاطر انتخاب‌های بد فقط شرایط ستمدیدگی آن‌ها را تقویت می‌کند.

به عنوان جمع‌بندی: مردم انتخاب می‌کنند اما این انتخاب را بر زمینه مناسبات اجتماعی‌ای که گرفتار و محبوسش شده‌اند و انتخابش نکرده‌اند، انجام می‌دهند. ما باید مناسبات اجتماعی و شرایط متفاوتی را متولد کنیم که در آن توده‌های مردم به طریقی متفاوت در ارتباط با خود و دیگران عمل می‌کنند. به معنایی اساسی این یعنی انقلاب با هدف کمونیسم.

۵ – Basics، از گفته‌ها و نوشته‌های باب آواکیان، انتشارات آر سی پی، ۲۰۱۱. «مسئولیت انقلابی و رهبری» عنوان فصل ۶ Basics است.

۶ – کمونیسم: آغاز مرحله‌ای نوین مانیفست حزب کمونیست انقلابی آمریکا سپتامبر ۲۰۰۸ انتشارات آر سی پی، ۲۰۰۹

۷ – «تأملی در جنبش «اشغال»: آغازی الهام‌بخش و نیاز به جلوتر رفتن». باب آواکیان. صدر حزب کمونیست انقلابی آمریکا. نشریه ی انقلاب شماره ۲۵۰، ۱۳ نوامبر ۲۰۱۱

۸ – انقلاب و رهایی بشریت: پاره ی ۱: «ورای افق کوته بینانه ی حق بورژوایی». پاره ی ۲: «همه ی فعالیت‌های ما برای انقلاب است». نشریه ی انقلاب، اکتبر ۲۰۰۷ فوریه ۲۰۰۸. این نوشته شامل پاره ی دیگری است تحت عنوان: «انقلاب و کمونیسم: شالوده و جهت‌گیری استراتژیک». جزوه ی انقلاب، ۲۰۰۸. «مارکسیسم به مثابه ی علم نقد کارل پوپر» پاره ی نخست سند انقلاب و رهایی بشریت است……..

 (* زیرنویس مترجم: قوانینی مبنی بر جداسازی بین سیاهان و سفید که شامل بسیاری عرصه‌ها از جمله محیط‌های آموزشی، اماکن عمومی، ارتش و غیره می‌شد و تا سال ۱۹۶۵ برقرار بود.)