آلترناتیوسازی‌های ارتجاعی برای آیندۀ ایران! انقلابِ کمونیستی تنها آلترناتیو واقعی و رهایی‌بخش!

به اشتراک گذاشتن
زمان مطالعه: ۶ دقیقه

سرسخن نشریه آتش شماره ۹۶ آبان ۱۳۹۸

در روزهای ششم و هفتم مهر، یک تشکل سیاسی به نامِ «شورای مدیریت گذار» در «امپریال کالج لندن» اعلام موجودیت کرد. حسن شریعتمداری دبیر کل این تشکل گفت: «ما می‌خواهیم جمهوری اسلامی برود و کسی هم این دغدغه را نداشته باشد که پس از رفتن جمهوری اسلامی چه بر سر مردم و کشور می‌آید.»۱ مشاور حقوقی این شورا (کاوه موسوی) به اوباش و آدم کش‌های سرکوبگر رژیم پیام داد که «به آغوشِ ملت برگردند و مطمئن باشند که از امنیت برخوردار خواهند بود.»۲ این جریان در مطلبی  باعنوانِ «گشایش جاده استقرار دمکراسی در ایران» در سایت رسمی خود نوشت: «با ۱۲ شرط تحمیلی دولت کنونی آمریکا و اجرای این شروط به ‌منظور پایان مجازات و تحمیل فشارهای سیاسی و اقتصادی علیه ایران» موافقت دارد.۳

این جریان حمایت نیروهای سیاسی مختلف را جلب کرده است. از برخی «چپی»های سابق تا رضا پهلوی، شیرین عبادی، مهرانگیز کار، حشمت‌الله طبرزدی، اسماعیل نوری‌ و منصور اسانلو و… هم‌زمان موضع این شورا به رغم تاکیدات بر روی «حفظ یکپارچگی ملی و تمامیت ارضی ایران» اما به دلیل اعطای «حق آموزش به زبان مادری» در کنار زبان فارسی برای “قومیت‌ها” (به اصطلاحِ این جریان) با واکنش و مخالفت نیروهای سیاسی ناسیونالیست/شوینیست فارس روبه‌رو شده و آن را «اتنیک بازی» می‌خوانند. «اتنیک بازی» لفظِ محترمانه بورژوازی فارس برای تحقیر و انکارِ واقعیتِ ستمگری ملی است۴.

این جریان نوظهور چند کلید واژه دارد که به برخی از آن‌ها می‏پردازیم. منظور از «نوظهور» ظهور سازمانی است. چون سال‌هاست که به موازات اوج‌گیری مبارزات مردم، بحران‌هایی که دوره به دوره جمهوری اسلامی را به لرزه در می‌آورد، اوضاع خاورمیانه و تشدید تضادهای میان رژیم اسلامی با امپریالیسم آمریکا، شاهد ظهور جریاناتی با مواضع مشابه بوده‌ایم.

ادعای اول: «شورای مدیریت گذار از راهکار «براندازی» دوری می‌جوید و طرفدار «گذارِ مسالمت‌آمیز» است.   

واقعیت: تنها راه برای این‌که جامعه و اکثریت مردم از این موقعیت فلاکت‌بار رها شده و تغییری ریشه‌ای در وضعیت صورت گیرد این است که جمهوری اسلامی و کلیتِ دولتِ طبقه سرمایه‌دار که سرچشمه فجایع کنونی است «برانداخته» یعنی سرنگون شود. این کار فقط از طریق یک انقلابِ واقعی (نه مانند آن‌چه در سال ۵۷ صورت گرفت و همان نظام و دولت طبقه استثمارگر به شکلی دیگر تداوم پیدا کرد) امکان پذیر است. یک انقلاب رهبری شده توسط حزبِ کمونیستِ متکی بر تکامل‌یافته‌ترین درک و روش از علم انقلاب و رهایی (یعنی سنتز نوین کمونیسم) و توسط میلیون‌ها مردم آگاه شده که می‌دانند چه می‌خواهند و برعکس گفته آقای شریعتمداری عمیقا دغدغه این را خواهند داشت که یک دولت سوسیالیستی نوین را جایگزین دولت کهنه و ارتجاعی جمهوری اسلامی کنند. دولتی نوین که تمام روابط اقتصادی و سیاسی ستمگرانه را تغییر داده و نظامِ اجتماعی بنیادا متفاوتی را براساس از میان بردن تمایزات طبقاتی، نابود کردن روابط تولیدی متکی بر استثمار، محو روابط اجتماعی ستمگرانه و از میان برداشتن فرهنگ و تفکرات کهنه، پایه‌گذاری خواهد کرد. چون تنها با داشتن چنین دولتی که بر پایه عملِ آگاهانه و سازمان‌یافته میلیون‌ها انسان متولد می‌شود است که جامعه و مردم ما از شر فقر و آوارگی و زن‌ستیزی و ستمگری ملی و… رها شده و صاحب سرنوشت خود خواهند شد.۵

در تاریخِ سیاسی این کشور ادعای مردم‌فریبانه «دغدغه بعد را نداشتن» به نحوی تلخ و شکست‌خورده و به قیمتِ چهل سال حاکمیتِ طبقه سرمایه‌دار اسلام‌گرای حاکم تجربه شده است. این ادعا یادآورِ مجادله فریب‌کارانه‌ای است که نیروهای طرفدار خمینی در جریان انقلاب سال ۵۷ با «بحث پس از مرگ شاه» مردم و بسیاری از نیروهای سیاسی را عملا خلع سلاح کردند. این در حالی بود که خمینی و اسلام‌گراهای حلقه زده بر گِرد او پیشاپیش برنامه و آلترناتیو برای آینده ایران و ایجاد یک رژیمِ تئوکراتیک سرمایه‌دارانه را فرموله کرده و در سر داشتند و می‌دانستند «بعد» قرار است چه بشود. آن‌ها بر خشم و اعتراضِ مردم سوار شدند و در شرایطی که جامعه و رژیم سلطنتی دچار بحرانی عمیق شده بود، مُهرِ ارتجاعی و تاریک‌اندیشی را بر جنبش مردم کوبیدند. و چنین شد که می‌بینیم.

امروز در شرایط بحرانی کشور و اوج‌گیری مبارزات مردم، نیروهای بورژوایی و پرو امپریالیستی یک بار دیگر به مردم ما پیام می‌دهند که نباید «دغدغه بعد» را داشته باشند و کافی است از جمهوری اسلامی «گذر» کنیم. در حالی که خود از هم اکنون به منزله «دولت در تبعید» عمل می‌کنند و فرستاده به دولت‌های مختلف برای رایزنی و مذاکره (یعنی شراکت و سهم گرفتن در ساختار قدرت پس از جمهوری اسلامی با حمایت دولت‌های امپریالیستی) روانه می‌کنند. نیروهای بورژوایی بنا به ماهیت و موقعیت طبقاتی‌شان خواستار از میان بردن ساختارهای بنیادینی نیستند که این نظمِ استثمار و ستم بر آن متکی است. قصد و هدف‌شان حفظ این ساختارها و شراکت در قدرت سیاسی است. بند به بند اسنادِ این جریان «نوظهور» و جریانات مشابه به روشنی این را نشان می‌دهد.

ادعای دوم: «شورای مدیریت گذار» خواهان «برگزاری انتخابات آزاد برای گذار از جمهوری اسلامی است».

واقعیت: در نظام‌هایی ارتجاعی میانِ انتخابات «آزاد» و «غیر آزاد» تفاوتی ماهوی وجود ندارد. دمکراسی یا «مردم سالاری» موردِ ادعای امپریالیست‌ها و جمهوری اسلامی فقط یک فریب و حقه است و بدتر از آن این توهم را تولید می‌کند که گویا «اراده مردم » توسط فرآیند انتخاباتی بیان می‌شود. طبقه استثمارگر با انتخاباتش (همراه با نظارت استصوابی در جمهوری اسلامی یا آزاد از آن در جوامع امپریالیستی) مردم را درگیر در مشروعیت بخشیدن و «توجیه‌پذیر» کردن حاکمیتِ یک طبقه درنده و جنایت‌کار می‌کند. درحالی‌که به هر صورت، این طبقه سرمایه‌دارِ حاکم است که بر کلِ فرآیند انتخاباتی و تصمیم‌گیری‌های سیاسی سلطه دارد و حاکمیتش که در واقع یک دیکتاتوری خشن و ضد مردمی است را اساسا با تکیه بر نیروهای سرکوبگر به‌پیش می‌برد.

ایده‌آلیزه کردن و تقدسِ انتخابات در جوامع ارتجاعی، بخشِ مهمی از ایدئولوژی و «راهکار» نیروهای بورژوایی برای حفاظت و مشروعیت بخشیدن به ساختارهای نظمِ استثمار و ستم است. امروز در چارچوبِ تشدیدِ تضادهای میانِ هیئتِ حاکمه جمهوری اسلامی از حسن روحانی فریبکار تا کسانی مثلِ هادی غفاری که به قولِ خودِ این جنایت‌کار «نعلینِ به پا» شخصا دست به قتلِ کمونیست‌ها زده است،  طرفدارِ «انتخابات آزاد و بدون نظارتِ استصوابی» شده‌اند. آیا این تغییری در روندِ فریبِ انتخاباتی در این کشور خواهد داشت؟ خیر! کماکان مردم باید «انتخاب» کنند که از میانِ طبقه سرمایه‌دار چه کسی قرارست آن‌ها را استثمار کند و در صورت اعتراض و مبارزه، سرکوب‌شان کند. 

ادعای سوم: «شورای مدیریت گذار» «خشونت پرهیز» است و می‌خواهد این امر را میسر کند که مبارزات مردم علیه جمهوری اسلامی «ساختارمند و خشونت پرهیز تا تسلیم نظام حاکم به خواست مردم» جلو برود.۶ 

واقعیت: این ادعا خرافه است و گول زدنِ مردم. «برای این‌که تفنگی نباشد باید تفنگ در دست گرفت». این حرف عمیق و علمی را سال‌ها قبل مائو تسه دون گفت. قوای مسلح و همه دم و دستگاه نظامی و سرکوبگر، قلبِ دولت هستند. نقش آن‌ها در این جامعه نه‌تنها حفاظت از «تمامیتِ ارضی» و قهرا نگه داشتن ملل ستمدیده در چارچوب مرزهای کشور است که  برای حفاظتِ از نظام ارتجاعی، مبارزه و مقاومت‌های مردم علیه شرایط بردگی‌شان را با شدیدترین اشکالِ خشونتِ سازمان‌یافته سرکوب می‌کنند. آخرین نمونه‌اش در روزهای اخیر حمله وحشیانه نیروهای سرکوب جمهوری اسلامی علیه تجمعِ کارگرانِ آذرآب در اراک است که در برابر ابتدایی‌ترین خواسته‌ها، اوباشِ جمهوری اسلامی با گلوله و گاز اشک‌آور جوابِ کارگران را دادند. به قولِ رفیق امیر حسن‌پور ببینیم «خشونت به وسیله چه کسی، چگونه، چرا وعلیه چه کسی صورت می‌گیرد؟»۷. این امکان ندارد که بدونِ رویارویی قهرآمیزِ انقلابی با قهرِ سازمان‌یافته ارتجاعی، بتوان یک نظامِ اجتماعی نوین را به نفعِ اکثریت مردم متولد کرد. در جوامعِ ارتجاعی «خشونت و دمکراسی لازم و ملزومند»۸. در برابر اعمال قهر و خشونت از سوی قوای سرکوبگر دعوت مردم به «خشونت پرهیزی» نه‌تنها خرافه که جنایت است.

واقعیت بزرگ دیگر این که جمهوری اسلامی در یکی از بحرانی‌ترین دوره‌های حیاتِ نکبت‌بارش به سر می‌برد و امکان فروپاشی آن را همه می‌بینند. بر بستر چنین اوضاعی است که نیروهای طبقاتی مختلف تلاش می‌کنند تا مختصات صحنه سیاسی را تعیین کرده و اوضاع را به سمت و سویی هدایت کنند که منطبق بر منافع طبقاتی‌شان است.  اما سوال اساسی این است: کدام سیاست و موضع و جهت‌گیری واقعا می‌تواند نیاز عاجل و حیاتی جامعه و مردم ما را برای رهایی از شر روابط ارتجاعی و ستم و استثمار روزافزون، برآورده کند؟ سرنگونی جمهوری اسلامی، نه‌تنها ضرورتی عینی بلکه ضرورتی حیاتی برای تعیین مسیر آینده است. اما میدانِ مخالفت با جمهوری اسلامی (اعم از سرنگونی‌طلب یا «غیر برانداز») بازیگران مختلفی دارد که دارای منافع طبقاتی متخاصم با هم هستند. در این میدان هم کمونیست‌های انقلابی حضور دارند، هم نیروهایی که از قدرت حاکم گریخته یا بیرون پرتاب شده‌اند و هم نیروهای ارتجاعی رنگارنگ بورژوایی و وابسته به امپریالیسم. در چنین وضعیتی منافع اکثریت مردم می‌تواند به‌سادگی قربانی اهداف و منافع سیاسی طبقات ارتجاعی شود. از همین رو بردنِ آگاهی کمونیستی به میان قشرهای مختلف مردم، روشن کردن اذهان بر سر این‌که معضل چیست و راه حل چیست و پیوند زدن این آگاهی با عرصه‌های مختلف مبارزاتی و آن چه ما «هفت توقف» می‌نامیم و سازمان‌دهی برای انجام یک انقلاب واقعی، ضرورتی حیاتی‌تر از هر زمان دارد. این‌جا است که می‌توانیم اهمیتِ استراتژیک اسنادی مانند «قانون اساسی جمهوری سوسیالیستی نوینِ ایران (طرح پیشنهادی)» را درک کنیم که به روشن‌ترین وجهی و به‌مثابه تنها آلترناتیو واقعی اصول و چگونگی کارکرد دولت نوین را مشخص کرده است. این‌جا است که می‌توانیم اهمیت سند «برنامه و مانیفست انقلاب کمونیستی در ایران» و سند «استراتژی، راه انقلاب در ایران»۹ که به‌طور علمی هم معضل را مشخص کرده و هم چگونگی راه تغییر را درک کنیم. این اسناد را باید به‌طور وسیع تبلیغ کرده و به دست توده‌های مردم و همه انسان‌های مترقی که خواهانِ رهایی هستند برسانیم، حول آن‌ها جلسات بحث و مناظره و جدل فکری در هر جایی که امکانش هست به راه بیندازیم و علمی و مستدل ثابت کنیم که چرا آلترناتیو انقلاب کمونیستی در همه جهان و در ایران که گامِ اولش سرنگونی قهرآمیز جمهوری اسلامی است، تنها آلترناتیو برای رها شدن از همه فجایع هولناکی است که نظامِ منسوخِ سرمایه‌داری امپریالیستی بر کل بشریت تحمیل کرده.

«آتش»

پانوشت:

  1. رجوع کنید به سایت رسمی «شورای مدیریت گذار»
  2. همان‌جا
  3. همان‌جا
  4. برای شناخت از موضع علمی کمونیستی در مورد ستم ملی و محو آن رجوع کنید به ستون واقعیت کمونیسم در همین شماره نشریه آتش
  5. برای شناخت از ساختار و اصول چنین دولتی و کارکردِ حکومت آن رجوع کنید به طرح پیشنهادی «قانون اساسی جمهوری سوسیالیستی نوین ایران» انتشارات حزب کمونیست ایران م‌ل‌م در سایت www.cpimlm.org
  6. سایت رسمی شورای مدیریت گذار
  7. بر فراز موجِ نوین کمونیسم. امیر حسن پور. مطلب «دمکراسی و خشونت». این کتاب در سایت org.cpimlm.www موجود است.
  8. همان‌جا
  9. برای دریافت این اسناد رجوع کنید به سایت org.cpimlm.www