توهم مهلک بازگشت به «شرایط عادی» و پیشروی به سمت انقلاب

به اشتراک گذاشتن
زمان مطالعه: ۱۰ دقیقه

باب آواکیان. ۲۷ مارس ۲۰۲۰

ترجمه و انتشار از حزب کمونیست ایران (م ل م). ۱۰ فروردین ۱۳۹۹

 حتی پیش از آن که ویروس کرونا تبدیل به یک بیماری همه گیر جهانی شود، ستون نویسی در روزنامه نیویورک تایمز در مورد جذابیت رخوت، مقاله ای نوشت. استدلالش این است که شاید پس از سال های جنون آمیزِ ترامپ، نیاز به رئیس جمهوری (مانند جو بایدن) است که آدم را خواب کند. تاثیر ویروس کرونا «آرزوی بازگشت به شرایط عادی» را تقویت کرده است. این گرایش به طور مشخص از سوی بخشی از هیئت حاکمه که روزنامه ای مثل نیویورک تایمز نمایندگی اش می کند، برجسته شده و تقویت می شود. به ویژه در میان بخشی از قشر میانۀ تحصیل کرده که مدتی است تا حد زیادی خود را با خطی که نیویورک تایمز نمایندگی میکند هم هویت می پندارد.

اما این مفهوم «بازگشت به شرایط عادی» اساسا توهمی است که توسط خصلت و کارکردهای نظام سرمایه داری- امپریالیسم که توده های بشریت تحت انقیادش هستند، منفجر خواهد شد.

در چارچوبِ این بحران، روابط استثمارگرانه و ستم گرانۀ تنیده شده در وجود این سیستم، خود را با برجستگی بسیار بیشتری، هم در این کشور و هم در سطح جهانی، اِعمال می کنند. بحران های قبلی هم همین کار را کردند. به عنوان مثال هنگامی که توفان کاترینا در سال ۲۰۰۵ به نیواورلئان و مناطق اطراف آن هجوم آورد، بخش های وسیعی از مردم از آن لطمه دیدند. اما این سیاهان فقیر بودند که به مهلکترین شکلی از آن لطمه دیدند. چرا که پیشاپیش در معرض ستم گری و نابرابری های وحشیانه قرار داشتند و هنگامی که کاترینا حمله کرد، قدرتمندان عامدانه از این توده ها غفلت کردند و اغلب دست به اقدامات تبهکارانه زدند. همین واقعیت را در مورد بیماران ایدز دیدیم. همان ها که در معرض تبعیض و سرکوب بودند بیش از همه از این بیماری آسیب دیدند. این آسیب دیدن مضاعفِ ستمکشان از ایدز، به ویژه در مقیاس بین المللی برجسته بود. به طوری که مردمِ کشورهای جنوب آفریقا به طور ویژه رنج و ویرانی عظیمی را متحمل شدند.

بخش های گستردۀ مردم از ویروس کرونا ضربه خواهند خورد. اما بازهم در این کشور (آمریکا) شاهد تأثیرات نابرابر این بحران خواهیم بود. مهاجرین، زندانیان، بی خانمان ها و ساکنین محلات فقیر، به ویژه در میان ملت های تحت ستم و قشرهایی که «عملکرد عادی» این سیستم و حاکمیت قدرتمندان آنها را تحت سلطه قرار داده و تحقیر کرده و به حاشیه رانده است، بیشترین بارِ این رنج را بر دوش خواهند کشید.[۱]

و در سطح بین المللی شاهد همین دینامیک در سطحی بسیار عظیم تر خواهیم بود. همانطور که قبلا خاطرنشان کردم:

«ما در دنیایی زندگی می کنیم که بخش های بزرگی از بشریت در شرایط فقر شدید زندگی می کنند و ۲.۳ میلیون نفر حتا از توالت یا آبریزگاه های عمومی برخوردار نیستند. شمار عظیمی از آنها از بیماری های قابل پیشگیری رنج می برند. در حالی که میلیون ها کودک هر ساله از همین بیماری ها و از گرسنگی جان می دهند. ما در دنیایی زندگی می کنیم که ۱۵۰ میلیون کودک مجبور به کار در شرایط استثمار وحشیانه هستند و کل اقتصاد جهانی بر شبکه ای پهناور از مشقت خانه های تولیدی بنا شده که زنان‌ بسیاری را به کار می‌گیرند که به طور منظم در معرض آزار و اذیت جنسی هستند. جهانی که شصت و شش میلیون پناهنده به خاطر جنگ، فقر، آزار و تاثیرات گرمایش زمین آواره شده‌اند.[۲]

همان طور که در گذشته هم دیده ایم، کسانی که در این دنیا محکوم به زندگی در چنین شرایطی هستند بیش از همه از بحران کنونی لطمه خواهند خورد. این وضعیت در ترکیب با بحران محیط زیست که به سرعت عمیق تر می شود و ریشه در قوای محرکۀ این نظام دارد و هرچه بیشتر تبدیل به خطری برای موجودیت کل بشریت شده است، توده های مردم را در شمار میلیونی و در نهایت در شمار میلیاردی به قعر استیصال خواهد راند. هیچ احدی بر روی کرۀ زمین قادر نخواهد بود خود را از پیامدها و تاثیرات آن دور نگاه دارد.

خطرات فوری، معضل اساسی و راه حل انقلابی

چندسال پیش گفتم

امروز، ایالات متحده آمریکا با هیاهو خود را ابرقدرت درجه اول جهان می خواند. اما در همان حال مملو از تضادهای شدت یابنده است و در درون این کشور و در مقیاس بین المللی با چالش های فزاینده مواجه است. این وضعیت یک رژیم فاشیستی را جلو آورده است که اکنون مهار قدرت را دردست دارد و انگشت یک دیوانه بر روی دکمۀ سلاح هسته ای است. این رژیمی است که نه تنها تشدید فوق العادۀ رنج های توده های سراسر جهان را در انبان دارد بلکه بی اغراق تهدیدی است برای کلیّت موجودیت بشر.[۳]

و در شماری از کشورهای دیگر، فاشیسم به رشد خود ادامه می دهد. این فاشیسم پاسخ و واکنشی متعصبانه، جنون آمیز و خشونت بار است به تغییراتی که اساسا قوای محرکه اش ضرورت ها و نیازهای نظام سرمایه داری امپریالیستی بوده است. همچنین این واقعیت که این سیستم هیچ راه حل مثبتی برای کل این وضعیت ندارد و نمی تواند داشته باشد. خیلی ها، به ویژه خیلی از «لیبرال ها»، دوست دارند باور کنند که در این نوع بحران ها «همۀ ما باهم هستیم». اما این مفهوم شدیدا با واقعیت در تضاد است و واقعیت بر آن خط بطلان می کشد و به طور مشخص، نیروهای فاشیست اعتقادی به آن ندارند. برای مثال درست در بحبوحۀ این بحران، فروش اسلحه در آمریکا چند برابر شده و دارودسته های «ماده الحاقی دوم[۴]» برای «محافظت از خودشان» در مقابل «جانیان» سلاح های مرگبار ذخیره می کنند. بسیاری از آنها معتقدند «جنگ داخلی» در حال نزدیک شدن است و باید خودشان را آماده کنند.

دوباره می خواهم به حرف های تیزبینانۀ هوبرت لاک، یک دین شناس آفریقایی- آمریکایی اشاره کنم که می گوید: آن چه در جنبش فاشیستی این کشور می بینیم صرفا یک نبرد انتزاعی برای جلب «دل ها و افکار» مردم نیست، بلکه مبارزه ای به غایت جدی برای کسب قدرت است. هدف آنها، به ویژه نیروهای بنیادگرای مسیحی که نیروی محرکۀ این جنبش فاشیستی هستند، این است که «اهرم های حکومتی را در دست بگیرند، محاکم و تصمیم گیری های قضایی را دستکاری کنند، کنترل رسانه ها را در دست بگیرند و به هر گوشه از زندگی خصوصی و شخصی ما وارد شوند تا آن چه را مذهبیون دست راستی “اراده خدا” می دانند در آمریکا حاکم کنند[۵]».

به همین دلیل، تصور رایج مبنی بر این که قطبی شدن شدید در این کشور و جنونی که ترامپ به همراه آورده، صرفا «انحرافی از مدنیت» است یا اینکه به طور خاص تر به این علت به وجود آمده که «لیبرال های» تحصیل کردۀ طبقۀ میانه در ارتباط برقرار کردن با مردم «قلب آمریکا» و درک نگرش آنها غفلت کرده اند، نه تنها کاملا نادرست بلکه در واقع خودفریبیِ بسیار خطرناکی است. ژان هاردیستیبیست سال پیش بر پایۀ تحقیقات گسترده ای که در مورد جنبش راستگرا در آمریکا انجام داده بود، کتابی نوشت به نام بسیج کردن خشم.او می گوید در ابتدای امر، این افراد تلاش های وی را برای برقراری گفتگوهای مدنی و دوستانه با واکنشی مهربانانه که مصنوعی بود پاسخ دادند. اما با پیشرفت گفتگو مکررا با «عدم تساهل بیرحمانه» از سوی این دست راستی ها مواجه شد. خودش به طور قابل تجسمی صحنه را بیان میکند: «هر وقت به این دست راستی ها از روی احترام به این که حق دارند جهان بینی خود را داشته باشند ارفاقی می کنم، آنها هربار با تو دهنی پاداشم را می دهند». او خلاصه می کند که ما با جنبشی سر و کار داریم که حسابی پولدار، کاملا هماهنگ و نقشه مند است و راه های درخشانی برای تقلب ابداع کرده و لحظه ای مساعد در تاریخ را به دست آورده و برای خود پرورانده است. عزم این ها برای کسب قدرت سیاسی تبدیل به واقعیتی وحشتناک شده است[۶]».

اوضاع نسبت به قریب به بیست سال از زمانی که هاردیستی این سطور را نوشت، بسیار بدتر شده است. در لحظۀ کنونی، جهان بینی و روشها و همچنین الویت فاشیست های متمرکز در رژیم ترامپ/پنس، موانعی را که «عملکرد عادی» سیستم سرمایه داری- امپریالیستی در مقابل اتخاذ یک رویکرد منظم و هماهنگ برای مبارزه با ویروس کرونا ایجاد می کند، شدیدتر می کنند. جهان بینی و روشهای فاشیستی و اقداماتی مثل: انتصاب آدمی مثل پنس که ضد علم است به ریاست تیم رهبری کنندۀ اقدامات حکومت حول کوید ۱۹؛ تکذیب اولیۀ ترامپ در مورد دامنه و خطر ناشی از این ویروس و تداوم دروغگویی هایش در مورد این مساله؛ شوونیسم آمریکایی غلیظ ترامپ و قرار دادن این کشور در مقابل باقی جهان؛ گرایش مکرر وی به انکار بی پروای علم پزشکی و نادیده گرفتن توصیه های متخصصان پزشکی در مواردی که مغایر با اهداف تنگ نظرانۀ خودش و منافع و اهدافی که به طرز خطرناکی با کوته بینی فرموله می کند هستند و بسیاری مسائل دیگر.

به علاوه، اکنون این سوال مطرح است که آیا ترامپ در صورتی که برندۀ انتخابات ماه نوامبر نباشد، نتایج آن را (چه انتصاب الکتورال و چه آرای عمومیِ شمارش شده) را به رسمیت خواهد شناخت؟ و آیا اصلا انتخاباتی در کار خواهد بود؟ زیرا غیرقابل تصور نیست که ترامپ با اعلام اینکه «انتخابات در چارچوب بحران کرونا بسیار خطرناک است» آن را «به تأخیر» بیاندازد و حتی صراحتا آن  لغو کند. باید در برابر همه این وقایع مقاومت و به حداکثر ممکن بر آنها غلبه کرد. در عین حال در نظر گرفت برای از میان برداشتن تمام موانع قدرتمندی که این سیستم در مقابل انسان ها می گذارد، باید جامعه و در نهایت کل جهان را به طور بنیادین تغییر داد. موانعی از این دست که نمی گذارد مردم مشترکا بتوانند به شکل پایدار و به ویژه در شرایط بحرانی به طور متمرکز با ضرورت هایی که مواجه می شوند، مقابله کرده و بر آن چیره شوند.

هر اتفاقی در انتخابات ماه نوامبر رخ دهد، بحران ویروس کرونا به هر شکلی حل شود یا واقعاً برطرف نشده و بخشی از «بحران های موجواری» شود که یکی به دیگر منجر می شوند، اما یک اتفاق رخ نخواهد داد: هیچ بازگشتی به آن چه به عنوان «روال عادی» ایده آلیزه می شود، صورت نخواهد گرفت. مطمئناً اشتیاقی که در همه جا  در توده های مردم مبنی بر خلاص شدن از شّر این ویروس هست، مثبت و موجه است. اما با در نظر گرفتن اینکه وضعیت واقعی توده های تحت سلطه «روال عادی» این سیستم چیست، هیچکس نباید آرزوی بازگشت به «روال عادی» که نظام سرمایه داری- امپریالیستی دیکته می کند را داشته باشد.

در زیربنای این بحران فوری و خطر رژیم ترامپ/پنس و «پایۀ» متعصب فاشیست آن، واقعیت اساسی تری قرار دارد آنهم سلطۀ نظام سرمایه داری- امپریالیستی و پیامدهای اجازه دادن به دوام این سلطه بر جهان و شرایط زندگی توده های بشریت و در واقع سرنوشت بشریت است..

 بحران ویروس کرونا با تیزی بُرنده ای این واقعیت را نشان داد که نظام سرمایه داری در پاسخ به نیازهای توده های بشریت صرفا بی کفایت نیست، بلکه در دشمنی و ضدیّت بنیادینبا آن قرار دارد و مانع مستقیمدر مقابل آن است. حتا با وجود آنکه سرمایه داران و حکومت هایی که نمایندۀ منافع سرمایه داران هستند، مجبور شده اند اقدامات اضطراریِ معینی را اتخاد کنند که به نوعی در مخالفت با دینامیک های سیستم آنها قرار دارد (مثل دخالت گری وسیع دولت در اداره اقتصاد) اما این سیستم دائما موانعی را در حل این بحران ایجاد می کند. واقعیت فقط این نیست که شاهد اعمال شنیعی مثل احتکار برخی داروها و ابزار حیاتی پزشکی با هدف بالا بردن قیمت ها هستیم، بلکه این است که تولید ثروت تحت این سیستم بر اساس استثمار بیرحمانه و به فقر راندن توده های مردم سراسر جهان انجام می شود. واقعیت این است که در همین کشورهای «ثروتمندتر» هم فقرِ قابل توجهی هست و بحش های زیادی از مردم در فاصلۀ یک دستمزد تا دستمزد دیگر زندگی می کنند و با فاجعه به اندازه یک بحران جدی فاصله دارند. واقعیت این است که رقابت مدام میان کشورهای سرمایه داری مختلف، یا میان ائتلافهای مختلف سرمایه، بر مبنای مالکیت خصوصی شان بر ابزار تولید (زمین، مواد خام، فن آوری، کارخانه ها و دیگر ساختارها) و انباشت خصوصی و رقابت جویانۀ ثروت، سدی است در مقابل همکاری آنها برای تولید نیازمندهای عاجلی که سودآور نیستند. کلیت ایدئولوژیِ «هر کس به فکر خویش و پیشبرد منافع خودش به قیمت دیگری است»، فردگرایی ای که توسط این سیستم بازتولید می شود و در حال حاضر در آمریکا به شدت بر آن دمیده می شود، کاملا ضدِ گرایش به همکاری و فداکاری برای نیک بختی عمومی است و این گرایش ها را تضعیف می کند. علیرغم تلاش های متعهدانه ای که بسیاری از آدم های خوش نیت دارند، حتا اگر بحران فوری ویروس کرونا حل شود، این بحران بر مبنای تشدید تضادهایی حل خواهد شد که در داخل این سیستم قرار گرفته اند و در پی آن شاهد تشدید رنج و فلاکت توده های بشریت که پیشاپیش تحت این سیستم تحت ستم و استثمار هستند، خواهیم بود.

برای این که با بحران هایی مثل بحرانی که ویروس کرونا به وجود آورده به معنای واقعی برخورد و نیازهای اساسی بشریت بر مبنایی پایدار برآورده شود، به چیزی مورد نیاز است که کاملا و عمیقا متفاوت از شرایط کنونی است. نظام سوسیالیستی ای مورد نیاز است که در قانون اساسی برای جمهوری سوسیالیستی نوین در آمریکای شمالی به تصویر کشیده شده است. نظامی مورد نیاز است که در آن مالکیت بر ابزار تولید اجتماعی است و نه خصوصی، ثروت اجتماعی از طریق تعاون و همیاری تولید می شود و نه از طریق استثمار. این ثروت عموما طبق نیازهای مردم توزیع می شود و نه طبق نیازهای سرمایه دارانی که با یکدیگر رقابت می کنند. حکومتی برقرار است که منافع اساسی بشریت را نمایندگی می کند و وجودش وابسته به آن است. این حکومت جهان بینی ای را در میان مردم ترویج می کند و توده های مردم را در فرآیندهایی درگیر می کند که به این منافع اساسی خدمت می کنند. نه حکومتی که تداوم و امتداد نیازها و دینامیک های سرمایه و آنارشی و استثمار بیرحمانۀ آن در همه کشورها و در مقیاس بین المللی است[۷].

ورای مرزهای هر کشور خاص، انترناسیونالیسم اهمیت عظیمی داشته و پتانسیلا نقش مثبت و تاثیر بسیار بزرگی دارد. اما انترناسیونالیسم را تنها زمانی می توان واقعا و کاملا محقق کرد که موانعی که کارکرد سیستم سرمایه داری-امپریالیستی در مقابل وحدت و همکاری بین المللی به وجود می آورد را از بین ببریم. سیستم سرمایه داری-امپریالیستی در فعالیت استثمارگرانه اش، یک سیستم بین المللی است اما شامل سرمایه های در حال رقابت با یکدیگر و دولت های سرمایه داری رقیب یکدیگر است.[۸]

فقط با انقلاب کمونیستی و استقرار هرچه بیشتر کشورهای سوسیالیستی در جهان می توان بر این موانع چیره شد. کشورهای سوسیالیستی ای که بر یک مبنای انترناسیونالیستی استوار باشند و نه تنها در عرصه اقتصادی و اجتماعی و سیاسی تغییرات بنیادین به وجود آورند بلکه در شیوه های تفکر و فرهنگ مردم دگرگونی ایجاد کنند. تنها از این طریق بشریت می تواند به ورای موانعی جهش کند که عملکرد «عادی» سیستم سرمایه داری امپریالیستی بر وی تحمیل میکند و تنها از این طریق می تواند به ورای پیامدهای وحشتناکی که کارکرد «عادی» سرمایه داری تحمیل میکند و در شرایط بحران چندباره تشدید می شوند، جهش کند. این انقلاب بیسابقه امکان آن را برای مردم به وجود خواهد آورد که با همیاری حقیقی، به مثابه اعضای کامیونیتی جهانیِ انسان هایی آزاد با هم تعاون و همکاری کنند و نه انسان هایی که از طریق تقسیم به کشور، طبقه، ملیت (یا «نژاد»)، جنسیت و دیگر روابط ستم گرانه از یکدیگر جدا شده و به جان یکدیگر انداخته شده اند.


[۱]  یادداشتها، اطلاعیه ها و نوشته های متعدد کمونیست های انقلابی در وبسایت حزب کمونیست انقلابی آمریکا و مصاحبه با لنی وولف در برنامۀ رادیویی مایکل اسلیت نشان می دهند که این دینامیک چگونه خود را در بحران اخیر نشان می دهد

[۲]  چرا نیاز به انقلاب واقعی داریم و چگونه می توانیم واقعا انقلاب کنیم؟ (متن ترجمه فارسی این سخنرانی)

[۳] رژیم ترامپ/پنس باید برود! به نام بشریت تن به یک آمریکای فاشیست نمی دهیم، جهان بهتری ممکن است

[۴] ماده الحاقی دوم به قانون اساسی آمریکا: «وجود میلیشیای به خوبی نظم یافته برای امنیت یک ایالت آزاد، ضروری است. حق مردم برای نگهداری و حمل اسلحه خدشه دار نخواهد شد.» [افزوده شده توسط مترجم]

[۵] Reflections on Pacific School of Religion’s Response to the Religious Right, by Dr. Hubert Locke, also available at revcom.us. 

[۶] Jean Hardisty, Mobilizing Resentment, Conservative Resurgence From The John Birch Society To The Promise Keepers, Beacon Press Books, 1999, pp. 5, 6, 8. 

[۷] The Constitution for the New Socialist Republic in North America, authored by Bob Avakian, is available at revcom.us

[۸] در بخش «جهانی سازی، ملیت سرمایه و دولت-ملت امپریالیستی» از کتاب یادداشت هایی بر اقتصاد سیاسی: تحلیلی از دهۀ ۱۹۸۰، موضوعات مربوط به روش شناسی و اوضاع کنونی جهان از انتشارات حزب کمونیست انقلابی آمریکا، تحلیل مهمی از این تضاد اصلی در جهان امروز است که می نویسد: «در عصر امپریالیسم، مدارهای سرمایه بین المللی می شوند و انباشت در دامنه و فرآیندش هرچه جهانی تر می شود. اما سرمایه امپریالیستی استوار بر بازارهای ملی و ساختارهای دولتی ملی می ماند… به طور خلاصه، آنارشی ای که متصل است با فرآیندهای جهانی توسع، سرمایه داری، معضلات جدیدی را در رابطه با «کنترل» ایجاد می کند. تضاد میان انباشت بین المللی شده و خصلت ملی سرمایه، نه تنها پشت سر گذاشته نمی شود بلکه هرچه شدیدتر می شود.» همانطور که این «یادداشت ها» می نویسد: «در همان حال، سرمایه نیازمند دستگاهی (دستگاه دولت امپریالیستی) و استطاعت نظامی (به معنای صنایع نظامی) است تا بتواند ضامن محیط بین المللی ای باشد که در داخل آن بتواند به طور جهانی عمل کند.»