علم تکامل و ویروس سارس

به اشتراک گذاشتن
زمان مطالعه: ۴ دقیقه

آردی اسکای بریک. ترجمه از نشریه آتش

از نشریه آتش شماره ۱۰۱ فروردین ۱۳۹۹

این متن بخشی از فصل هشتم  کتاب علم تکامل و افسانه آفرینش به قلم آردی اسکای بریک، دانشمند بیولوژیست و از طرفداران و مبلغین کمونیسم نوین و باب آواکیان است که در سال ۲۰۰۶ نوشته شده است. از اسکای بریک به زبان فارسی تاکنون کتاب علم و انقلاب توسط انتشارات حزب کمونیست ایران (م ل م) منتشر شده است.

جلد کتاب علم تکامل و افسانۀ آفرینش

مساله خیلی ساده این است: بدون در نظر گرفتن برخی واقعیت‌های پایه‌ای در مورد فرگشت (تکامل) بیولوژیک، امکان ندارد کسی بتواند به هرگونه دانش اساسی در مورد سارس و بیماری‌های همه‌گیر (و بهترین راه مقابله با آن‌ها) برسد. اصول پایه‌ایِ فرگشت بیولوژیکی در درجه اول کمک به تشخیص ساختار ژنتیکیِ این ویروس خاص و آشکار کردن این است که ویروس سارس با چه ویروس‌های دیگری فامیل است (خانواده فرگشتیِ «ویروس‌های کرونا» که فامیل‌های نزدیک هستند).

دانش فرگشت به نوبه خودش برای حل این مساله که کدام داروها و واکسن‌ها ممکن است تاثیری بر ویروس سارس داشته باشند یا نداشته باشند، اهمیت دارد. ( به‌طور مثال، اگر این ویروس بخشی از خانواده فرگشتیِ ویروس‌های کرونایی است، منطقی است که اول به آن چه پیشاپیش می‌دانیم نگاه کنیم و ببینیم چه چیزی علیه دیگر ویروس‌های نزدیک به هم در خانواده کرونایی موثر است و چه چیزی موثر نیست.)

سپس مساله اینست که تحلیل کنیم این ویروس سارس از کجا آمده است: درک اصول فرگشتی به ما کمک کرده است درک کنیم که ویروس‌ها برخی اوقات می‌توانند از یک گونه بیولوژیکی به درون یکی دیگر “بجهند” (اغلب به‌نظر می‌آید این اتفاق از طریق شکار رخ می‌دهد، یعنی زمانی‌که یک گونه، گونه دیگری را  می‌خورد.)

درک چگونگی کارکرد فرگشت همچنین به ما کمک می‌کند تا بفهمیم وقتی اعضای یک گونه، عضوی از یک گونه دیگر که آلوده به ویروس است را بخورند، در صورتی که دو گونه مورد نظر فقط قوم و خویشیِ دوری با هم داشته باشند خیلی کمتر امکان بیمار شدنشان است اما اگر قوم و خویشیِ نزدیکی داشته باشند این امکان بیشتر است. (دلایل زیادی برای نامناسب بودن تناول گوشت میمون‌ها و بوزینه‌ها توسط انسان هست اما یکی از دلایل آن دقیقا این است که انسان‌ها و میمون‌ها و بوزینه‌ها همگی از راسته نخستیان و قوم و خویش هستند. برای مثال، هنوز گمانه‌زنی‌های زیادی در این مورد موجود است که نژاد ویروس‌های اچ‌آی‌وی که به‌سرعت جهش تکاملی می‌کند و باعث بیماری ایدز  در انسان‌ها می شود، در اصل از درون برخی ویروس‌ها تکامل یافته که قوم و خویشی نزدیکی با ویروس اچ‌آی‌وی دارند و فهمیده شده است که این ویروس‌ها که قوم و خویشی نزدیکی با ویروس اچ‌آی‌وی دارند، در برخی راسته نخستیانِ آفریقایی باعث بیماریِ مشابه ایدز می‌شوند. تعدادی از بیولوژیست‌ها احتمال می‌دهند که برخی از این ویروس‌ها از طریق مصرف “گوشت وحوش” – از جمله، مصرف گوشت گونه‌های مختلف میمون‌ها و بوزینه‌ها مانند شامپانزه که هنوز عادتی رایج در برخی مناطق است – به روی میزبان انسانی “جهیده” است.

ارگانیزمِ خودِ این بیماری‌ها هم طی زمان دچار دگردیسی (اولوسیون) می‌شوند و این روند اغلب در پیوند و تقارن با میزبان‌هایشان (همراه با آن‌ها یا در رابطه با دگردیسیِ میزبان‌ها) رخ می‌دهد. هرچه‌قدر گذشته فرگشتیِ گونه‌های مختلف و اشتراکشان در اجداد مشترک متاخرتر باشد (و هرچه خصوصیات جسمانیِ یکسان‌شان بیشتر باشد) احتمالِ این مساله بیشتر است که همان عواملی که یکی را بیمار می‌کند (مثلا یک ویروس خاص) آن دیگری را نیز بیمار کند. تئوری فرگشت به ما امکان درک چنین مسائلی را می‌دهد و درک این مسائل به نوبه خود می‌تواند به ما علامت بدهد که برای تحلیل مساله در گام بعدی به کجا باید نگاه کنیم. کسانی که فرگشت را رد می‌کنند، و کسانی که بر این باورند که گونه‌های زنده درون سیاره ما و حیوانات کاملا با هم بی‌ربطند، نمی‌توانند هیچ‌گونه گشایش واقعی و مهمی در مبارزه عصر مدرن برای مدیریت یا درمان بیماری‌های عفونی  به‌وجود آورند.

فقط کسانی می‌توانند این کار را انجام دهند که بر علم فرگشت استوار باشند. برای مثال، اپیدیمولوژیست‌ها (بیولوژیست‌هایی که در مورد بیماری‌های عفونی و همه‌گیر شدن و بازداریِ آن‌ها مطالعه می‌کنند) برای یافتن منابع  و مخازن احتمالی ویروس سارس سراغ گونه‌های غیر انسانی‌ای رفتند که در گذشته نه‌چندان دور دارای اجدادِ فرگشتیِ مشترک با انسان بودند. اما علت این‌که اصلا به ذهنشان رسید که چنین کاری کنند این بود که برخی اصول پایه‌ای فرگشت بیولوژیک را درک می‌کنند و آن‌ها را به حساب می‌آورند. انسان‌ها پستاندار هستند. از این رو، محققین در مناطقی که در آن‌ها موارد ظهور اولیه سارس زیاد بود شروع به تحقیق روی برخی پستانداران دیگر کردند که در آن مناطق تماس نزدیکی با انسان‌ها داشتند (هم پستانداران خانگی مانند خوک که برخی اوقات نزدیک محل سکونت انسان‌ها زندگی می‌کنند یا پستاندارن وحشی که توسط انسان‌ها شکار و مصرف می‌شوند). آن‌ها در مناطق روستایی چین در جستجوی ویروس سارس بودند زیرا احتمال می‌دادند که این ویروس ممکن است از خوک به انسان “جهیده” باشد. و در این زمان که  دارم این سطور را می‌نویسم آخرین خبر اینست که یک گونه از زباد وحشی (پستانداری شبیه به گربه که ظاهرا گاه‌گاهی توسط مردم منطقه شکار و مصرف می‌شود) ممکن است حامل ویروس سارس باشد و می‌تواند نشان‌دهنده آن باشد که انسان‌ها در ابتدا از این طریق ویروس را گرفته‌اند. البته هنوز خیلی زود است که با قطعیت در این مورد اظهار نظر کنیم که آیا این منبع خاص ویروس سارس را منتشر کرده است یا خیر. اما نکته در آن است که تلاش برای حل این پازل که این ویروس از کجا آمده بخش مهمی از یافتن راه درمان و بازداری آن در میان جمعیت‌های انسانی است و اگر دانشمندان فاکت‌های پایه‌ای را در مورد فرگشت نمی‌دانستند اصلا نمی‌توانستند بدانند که کجا بایستی دنبال آن بگردند، از جمله این‌که چرا عواملِ بیمارکننده برخی اوقات می‌توانند از گونه طعمه به گونه شکارچی بجهند و شکارچی‌ها را بیمار کنند، به‌ویژه اگر هنوز در بسیاری از خصوصیات فرگشتی با شکار خود سهیم باشند.

ویروس سارس، آسیب‌پذیری انسان در مقابل “بیماری جنون‌گاوی” که مغز را از بین می‌برد، تکامل جهشیِ ویروس ایدز و تکامل فزاینده و مساله‌ساز باکتری مقاوم در مقابل تمام آنتی‌بیوتیک‌های شناخته شده مسائلی بودند که پیش‌تر در این کتاب بحث شدند و همه مسائل سلامتی جدی عمومی هستند و آن‌ها را نمی‌توان بدون به حساب آوردن گذشته و حال تکاملیِ این ویروس‌های بیماری‌زا فهمید و به‌طور صحیح به این چالش پاسخ گفت.

آیا کسانی که به آفرینش انسان توسط خدا اعتقاد دارند و می‌گویند “به فرگشت باور ندارند” چون که این تئوری خلاف گفته‌های انجیل است، فکر می‌کنند ما بایستی کل تلاش‌های مدرن برای درمان و برخورد به بیماری‌های عفونی را رها کنیم، چون که چنین تلاش‌هایی ریشه در درک فرگشت دارند؟

***