دو مقاله از باب آواکیان در بارۀ رابطۀ مستقیم میان پدرسالاری و مردسالاری و زن ستیزی با بنیادگرایی دینی، میهن پرستی و جنگ های ارتجاعی و امپریالیستی

به اشتراک گذاشتن
زمان مطالعه: ۱۰ دقیقه

پدر سالاری و میهن پرستی؛ مردسالاریِ تهاجمی و عظمت طلبی آمریکایی؛ خطر فوری و چالش فوری[۱]

باب آواکیان

۳۱ ژوئیه ۲۰۲۰

همانطور که قبلا تاکید کرده ام:

هر جا بنیادگرایی دینی حاکم باشد، نه تنها پدرسالاری و زن ستیزی (نفرت از زنان) بلکه پرستش پرخاشگرانۀ سرزمین پدری را خواهید داشت. توجه کنید که هر دوی این واژه ها یک ریشۀ مشترک دارند که به حاکمیتِ پدر (سرزمین) و تبعیت از اقتدار آن اشاره دارد. و همانطور که دیده ایم، علاوه بر این ها، برتری طلبی سفید و نژادپرستی را هم خواهید داشت.[۲] (رجوع کنید به آواکیان، مقالۀ «فاشیست های امروز و آمریکای برده داری: ارتباط مستقیم میان همه ستم ها»)

بیایید عمیق تر به ارتباطِ مردسالاریِ پدرسالار با میهن پرستی و همچنین با برتری طلبیِ سفید نگاه کنیم. به ویژه ببینیم این ها در میان فاشیست های بنیادگرای مسیحی در آمریکا، چه شکل های افراطی و زهرآگینی را به خود می گیرد.

تعصب کورِ فاشیست های مسیحی در حمایت از ترامپ

کریستین کوبس دومِز در شهری در آیوا که پُر از مذهبیون بنیادگرا است بزرگ شد. او از آنها به عنوان «اِوانگلیش» و مشخصا «اوانگلیش سفید پوست» نام می برد. این مذهبیون بنیادگرا در سال ۲۰۱۶ به ترامپ رای دادند. دومِز، در کتاب خود تحت عنوان «مسیح و جان وین: چگونه اوانگلیش های سفید، ایمان را فاسد کرده و ملتی را متفرق کردند»[۳] مشاهدۀ مهمی دارد و می گوید:

«حمایت اوانگلیش ها از ترامپ ارتکاب یک خطا یا صرفا گزینه ای عمل گرایانه نبود. بلکه اوج تحکیم مردانگی ستیزه جویانه در میان اوانگلیش ها بود. مردانگی ستیزه جویانه، ایدئولوژی ای است که اِعمال اقتدار پدرسالارانه را تحسین کرده و از نمایش قدرت در خانه و بیرون خانه حمایت می کند. بیش از هر جمعیت مذهبی دیگر در آمریکا، پروتستان های اوانگلیشِ سفیدپوست از اقدام آمریکا به جنگ پیشگیرانه حمایت می کنند، استفاده از شکنجه را مجاز می شمارند و از مجازات اعدام حمایت می کنند. …  سفیدپوست های اوانگلیش بسیار بیشتر از دیگر گروه های مذهبی، اقتدارگرا هستند. …»[۴]

در تجزیه و تحلیل دومِز، آنچه آشکار می شود بین برتری طلبی پرخاشگرانۀ سفید، مردسالاری و ستم جنسیتی مفرط، میهن پرستی هار، نفرت از مهاجرین و مهاجر هراسی و به طور کلی حمایت از سرکوب خشن در داخل و دست زدن به جنگ های تجاوزکارانه در خارج، پیوندی (یا آن طور که من تاکید کرده ام: «ارتباط مستقیمی») وجود دارد. اما فقط این نیست. بلکه به طور خاص روشن می شود که مرکز و محور همۀ اینها، نقش پدرسالاریِ «عضلانی» یا «مردانگیِ ستیزه جو» می باشد.

دومِز همچنین تأکید می کند که تمام اینها، ریشه در اعتقاداتی دارد که فقط اعتقادات دینی نیست بلکه موتور محرکۀ اجتماعی و فرهنگی دارد و یک مذهب مسیحی بنیادگراست که واقعا تکیه بر روابط ستم گرانه و سرکوب گرانۀ مشخص و افکار و مقاصد ایدئولوژیک و سیاسیِ منطبق بر این روابط دارد و به آن خدمت می کند. قبلا گفته ام که مسیحیت و ادیانِ «توحیدی» (تک خدایی) دیگر مانند یهود و اسلام، یک مشخصه دارند و آنهم این است که  ادیان پدرسالار بوده و مروجِ  روابط اجتماعی پدرسالارانه و مردسالارانه می باشند.[۵] (آواکیان. «اخلاقیات بدون دین، رهایی واقعی») با این وصف باید گفت که، بنیادگرایانِ مسیحی بر بخش هایی از سنت و کتاب مقدس مسیحیت (به ویژه کتابِ «عهد عتیق» و همچنین «عهد جدید» انجیل) تمرکز و پافشاری می کنند که به آشکارترین و تهاجمی ترین وجه بر تبعیت زنان از شوهران و سلطۀ شوهران بر زنان و به طور کلی، تسلط مردان بر زنان تاکید می کنند.  این امر، به ویژه در ایالات متحدۀ آمریکا، همانطور که دومِز تاکید می کند، شامل «مردانگی پرخاشگر سفید» می باشد.

«پیمان» ویژه با خدا

در کتاب «دور ریختن همه خدایان» توجه خوانندگان را به این تحلیل مهم کوین فلیپس جلب کردم و گفتم:

فیلیپس نشان می دهد، پس از جنگ داخلی[۶]، با وجود آنکه ایالات برده دار جنوب آمریکا شکست خوردند و نظام برده داری ملغا شد، اما در دهۀ ۱۸۷۰ پیمانِ «بازسازی» (که بیان شرایط تسلیم شدن ایالات برده دار و پذیرفته شدنشان در ایالات متحده آمریکا بود) واژگون شد و به این ترتیب، جنوب «دوباره سر از خاک بلند کرد» و صاحب قدرت سیاسی و نفود در سراسر کشور شد. فلیپس می گوید، در ارتباط با این واژگونی، شاهد عروج یک افسانۀ مذهبی هستیم که در میان سفیدپوستان جنوب ریشه دواند که گویا جنوبِ (سفید) «دارای پیمان ویژه با خدا است» و واحیای موقعیتِ گذشته اش، در واقع طرحی از سوی خدا بود تا خطای فاحشِ جنگ داخلی جبران شود.[۷]

اما، جنوبی های برتری طلب سفیدپوست که «ندامت» نکرده و «بازسازی» نشده بودند و کسانی که پیرو همان جهان بینی مسموم بودند، مفهوم «پیمان ویژه با خدا» را محدود به جنوب نمی دیدند. بلکه، خود را مکلف به اعمال آن در سراسر آمریکا می دانستند. به علاوه، آنها این مفهوم را تعمیم داده اند و آن را عالیترین بیان مفهوم «برتری تمدن غربی» و فرمان ویژه ای برای گسترش سلطه شان نه تنها بر قاره آمریکای شمالی بلکه بر کل جهان  و تمام مردم دنیا می دانند —  به ویژه سلطه بر کشورهای آفریقایی و دیگر نقاط «جهان سوم» که دونالد ترامپ آنها را «چاه های بو گندو» می خواند.

…. این برتری طلبان آمریکایی (و برتری طلبانِ سفید اروپایی) در نهایت کراهت، در حالی که از تجربه تاریخی و دستاوردهای هزاران سالۀ مردم جهان بهره مند شده و بر استثمار بیرحمانۀ مردم اقصی نقاط دنیا تکیه کرده اند، از موقعیت سرکردگیِ آمریکا در جهان که از طریق نسل کشی و برده داری، دزدی و غارت و جنگ به دست آمده است استفاده می کنند تا ادعا کنند «برتر» از دیگر مردمان این کشور و تمام مردم دنیا هستند و حق «خدا دادیِ» حاکمیت بر آنان را دارند.

فاشیسم مسیحی و ضد کمونیسم هار

دومِز توضیح می دهد، با برخاستن جنبش های قدرتمند دهۀ ۱۹۶۰ علیه جنگ ویتنام و نژادپرستی و ستم جنسی و جنسیتی، «اوانگلیش ها» و به خصوص «اوانگلیش های سفید»:

«به شدت به این اعتقاد چسبیدند که آمریکا یک ملت مسیحی بوده و ارتش آن یک نیروی خیر در جهان است و قدرت این ملت وابسته به وجود خانوادۀ پدرسالارِ منظم و مستحکم می باشد. جنبش اوانگلیش های سفید پوست، در دهۀ ۱۹۷۰ احیاء شد و حول ترکیب غلیظی از سیاست هایی انسجام یافت که «ارزش های خانوادگی» در مرکز آن بود و این ارزش های خانوادگی همواره با افکار مشخصی در مورد سکس، قدرت، نژاد و ملت درهم تنیده شده بود. اینها فمینیسم را برای زنانگی سنتی و همچنین امنیت ملی خطرناک می دانند. زیرا، وظیفۀ تامین و حمایت خانواده را از روی دوش مردان برداشته و درهای ارتش را به روی زنان باز کرده است. به همین ترتیب، برای اینها، شکست در ویتنام فقط یک موضوع امنیت ملی نبود، بلکه بحران مردانگی نیز بود.»[۸]

 این واقعیت که ایالات متحده، با وجود قدرت زیاد و دست زدن به کشتار و ویرانیِ هولناک در ویتنام و علیه مردم آن کشور، در به انقیاد کشیدن ویتنام ناکام ماند و خروجش از آن کشور نتیجۀ شکست در جنگ بود، مسیحیان بنیادگرای فاشیست را دیوانه کرد. از آنجا که رهبران مبارزۀ رهایی بخش ویتنام به عنوان کمونیست شناخته می شدند، نفرت متعصبانه فاشیست های مسیحی با نفرت از «کمونیست های خدا نشناس» در آمیخت و یک «ترکیب سمی» به وجود آورد که حاصل مخلوط شدن ضد کمونیسم کور و احساسِ اخته شدن «نظامی گریِ عضلانیِ مردانه» است.

البته استفاده از دین برای ترویج میهن پرستی اجباری محدود به نمایندگان راستگرا و آشکارا فاشیستِ امپریالیسم سرمایه داری آمریکا نبوده است. در دهه ۱۹۵۰، در زمان ریاست جمهوریِ آیزنهاور (از حزب جمهوریخواه») که به اصطلاح یک رئیس جمهور «میانه رو» بود، عبارت «زیر سایۀ خدا» به سوگند وفاداری دولتی  اضافه شد. این کار، مستقیما ربط داشت به اعلان جنگ صلیبی علیه «کمونیسم خدا نشناس» که آمریکا آن را تهدیدی علیه سلطه اش بر جهان که با جنگ و ویرانی و دهشت های دیگر به دست آمده بود میدانست. جنگ و ویرانی که سلطۀ آمریکا بر جهان را تضمین کرد شامل استفاده از دو بمب اتمی توسط آمریکا در پایان جنگ جهانی دوم بود که دستور آن را ترومن، رئیس جمهور دموکرات داد. این دو بمب بلافاصله صدها هزار غیرنظامی ژاپنی را در شهرهای هیروشیما و ناکازاکی سوزانید (و شمار بسیاری را محکوم به درد و رنج های طاقت فرسا کرد) و به این ترتیب «عصر هسته ای» آغاز شد که از آن زمان نسل های بعدی بشریت را در معرض خطر نابودی قرار داده است.

اما امروز، فاشیست های حاکم در ایالات متحده آمریکا و فاشیست های مسیحی که موتور محرکۀ آن هستند، آماده اند تا همین وحشت ها را در مقیاسی به مراتب بزرگتر و در  ابعاد دهشتناک تر تکرار کنند. به سخنان زیر از بیانیه ترامپ در تاریخ ۴ ژوئیه … توجه کنید که در آن به ستایش ترسناک و جنگ طلبانه از قدرت ویرانگر آمریکا پرداخت:   

«هیچ دشمنی یارای ایستادگی در مقابل ما را ندارد. ما ۲.۵ تریلیون دلار خرج این سلاح ها کرده ایم که همه ساخت آمریکا هستند. قدرت و تجهیزات گذشتۀ خودِ ما نیز به گردِ پای قدرت و تجهیزات فعلی مان نمی رسد و هرگز نداشته ایم. همه را در سه سال ساختیم. … این هواپیماها در هر جا پرواز کرده اند، از آسمان رعد و برق آمریکایی را پایین ریخته و عدالت آمریکایی را اجرا کرده اند و به شدت از هر مترمربع حاکمیت آمریکا دفاع کرده اند. … در وجودِ زره فولادین آنها و بال های بزرگ و  موتورهای خروشانشان، ما شاهد حکایت مقاومت جسورانه آمریکا، روحیه متعالی و عزم جزم آن هستیم.»

حرف های ترامپ، صرفا نشانۀ مردانگی تهوع آور او نیست. بلکه در سطحی عمیق تر، نشانۀ پیوند و ارتباط تنگاتنگ بین سلطه گری افسارگسیختۀ مردانه است با بیرحمانه ترین نوع جنگ و ترغیب چنین جنگ بیرحمانه ای برای دفاع از «ملت برگزیدۀ خدا» (که در واقعیت هیچ نیست مگر امپراتوریِ سرمایه داریِ امپریالیستی آمریکا). متن زیر از کتاب «مسیح و جان وین» این پیوند را به خوبی ترسیم می کند (در ضمن به یاد داشته باشید که نویسنده از عبارت «اوانگلیش» یا «اوانگلیش های سفید» استفاده می کند ولی عبارت «فاشیست های بنیادگرای مسیحی» علمی تر است):

«برای اوانگلیش ها، سیاست داخلی و خارجی دو روی یک سکه اند. ناسیونالیسم مسیحی؛ یعنی اعتقاد به اینکه آمریکا ملت برگزیدۀ خدا است و باید به همین شکل از آن دفاع شود، پیش درآمد پر رنگی است بر مهاجر ستیزی، حمله به اقلیت های نژادی و غیر مسیحیان. و مرتبط است با، ضدیت آنها با حقوق همجنسگرایان، با کنترل حمل سلاح و حمایتشان از مجازات های سنگین برای مجرمان، با موجه شمردن استفاده از خشونت بیش از حد علیه آمریکایی های سیاه در موقعیت های اجرای قانون و با ایدئولوژی جنسیتی سنتی. اوانگلیش های سفید همۀ این موضوعات متفرق را به یکدیگر متصل کرده اند و نخ تسبیحی که همۀ اینها را متصل و منسجم میکند، تعهد نوستالژیک آنها به مردانگیِ نخراشیده، پرخاشگر و ستیزه جوی سفید است. اقتدار پدر در خانه ارتباط لاینفکی دارد با رهبری قهرمانانه در صحنه ملی و سرنوشت ملت به هر دوی این ها وابسته است.»[۹]

واقعیت این است که سرنوشت بشر خیلی ساده می تواند وابسته به طرد کامل و درهم شکستن این ترکیب سمی باشد: ترکیب پدرسالاری پرخاشگر و میهن پرستیِ آمریکای مسیحی سفید. تحقق این امر، در گام بسیار فوریِ برخاستن توده ها برای عملی کردن ضرورت عاجل سرنگونی رژیم فاشیستی ترامپ/پنس فشرده شده است و قدرتمندترین بیان آن بسیج گسترده و متحدانۀ توده ای، به روش مسالمت آمیز اما پایدار، در خیابان و حول خواست سرنگونی فوری این رژیم است.

اساسی تر از همه، کل این امر در نهایت وابسته به سرنگونی سیستم سرمایه داری- امپریالیسم و ریشه کن کردن آن است که بستر نشو و نمای فاشیسم  حیرت انگیز کنونی بوده است.

پدرسالاری و مردسالاری یا انقلاب و پایان دادن به همه ستم ها؟[۱۰]

باب آواکیان. ۳۱ ژوئیه ۲۰۲۰

همانطور که قبلا (در سخنرانی «رژیم فاشیستی ترامپ/پنس باید سرنگون شود؛ به نام بشریت حاضر به تن دادن به آمریکای فاشیست نیستیم؛ جهانی بهتر ممکن است»[۱۱]) تاکید کرده ام و تاکید دوبارۀ آن مهم است:

یک خط مستقیم «کنفدراسی» (ایالت های برده دارِ جنوب آمریکا) را به فاشیست های امروز وصل می کند. ارتباط مستقیمی میان همۀ عوامل زیر وجود دارد: برتری طلبیِ سفید، انزجار آشکار و نفرت از ال.جی.بی.تی (دگرباشان جنسی) و زنان، رد خودسرانه و عمدیِ علم، شوونیسمِ نخراشیدۀ «آمریکا اول از همه» و در بوق و کرنا کردن «برتری تمدن غربی»، به کارگیریِ جنگ طلبانۀ قدرت نظامی، از جمله اعلام آمادگی و اشتیاق و تهدیدهای عریان به استفاده از سلاح های هسته ای برای نابود کردن کشورها. 

کریستین کوبس دومِز به طور گسترده ای پدیده بنیادگرایی مسیحی را مورد بررسی قرار داده است. این بنیادگرایی، نیروی محرکۀ فاشیسمِ امروز است. او این پدیده را «اوانگلیش گرایی» (یا مشخص تر، «اوانگلیش گراییِ سفید») می خواند و نشان می دهد که «ارتباط مستقیمی» میان این شکل های ستم وجود دارد و نکتۀ مهمی را در این مورد بیان می کند که:

«تعهدی نوستالژیک نسبت به مردانگی سفید ستیزه جو، نخراشیده و پرخاشگر مانند نخی آنها را به هم پیوسته و در یک کل منسجم متصل می کند. حکومت پدر در خانه به طور لاینفک با رهبری قهرمانانه در صحنه ملی متصل است و سرنوشت ملت به هر دو وابسته است.» (به نقل از «مقدمه» کتاب «مسیح و جان وین»)

افرادی مثل لوئی فراخان، رهبر «ملت اسلام» و کسان دیگری از این قماش هستند که اصرار می کنند سرسخت ترین مخالفین برتری طلبی سفید می باشند. در حالی که مشترکات زیادی با فاشیست های مسیحی دارند. از جمله در زمینۀ ضدیت با علم و روش علمی و تبلیغ انواع و اقسام افسانه های مسخره و مزخرف و تئوری های توطئه و همچنین پافشاری بر همان نوع روابط ستم گرانه ای که فاشیست های مسیحی مصمم به تقویت و تحمیل آن ها در جامعه هستند.  

به بُعد مهمی از این امر خوب توجه کنید: تا زمانی که به برتری طلبی مردانه بچسبید و بر آن پافشاری کنید هرگز نمی توانید برتری طلبی سفید را از بین ببرید. اگر بخواهید برای مقابله با «مردانگی ستیزه جویانۀ سفید» به «مردانگی ستیزه جوی» سیاه  که در واقع نسخه ای از همان چیز، یعنی نسخۀ دیگری از برتری طلبی مردانۀ پدرسالار است، متوسل شوید، هرگز قادر به از بین بردن هیچ شکلی از ستم نخواهید بود.

درست همانطور که «رابطۀ مستقیمی» میان کلیۀ روابط ستم گرانه و سرکوبگرانه و شیوه های تفکر که برنامه فاشیستهای مسیحی را به یکدیگر پیوند می زند، وجود دارد؛ به همان ترتیب، بدون درهم شکستن همۀ این حلقه ها، هرگز نمی توان هیچ یک از آنها را از بین برد.

درک عمیق تر مساله به ما نشان می دهد که: کل زنجیره ستم و جنایت های کمرشکن علیه بشریت — برتری طلبیِ سفید، مردسالاری، تبعیض و بیرحمی علیه ال.جی.بی.تی، سلطۀ برتری طلبی آمریکایی و جنگ های امپراتوری، مهاجر هراسی، غارت محیط زیست – تماما و اساسا ریشه در نظام سرمایه داری- امپریالیسم دارند.

اگر بخواهید «سوار ماشین» سیستم شوید و دنبال دریافت «سهم عادلانۀ خود» از غنائمی باشید که سرمایه داری امپریالیسم آمریکایی از غارت کرۀ زمین و استثمار توده های مردم در هر گوشۀ جهان به دست می آورد؛ یا اگر دنبال آن باشید که با حکام این سیستم وارد «معامله» شوید تا موقعیت تبدیل شدن به اربابان و استثمارگرانِ جدید توده ها را از آن خود کنید، باید بدانید که این راه رهایی نیست بلکه راهی است که به تقویت ستم خدمت می کند.

فقط از طریق انقلاب با هدف سرنگونی این سیستم، یعنی مغلوب کردن و ازهم گسیختن سیستم سرمایه داری-امپریالیسم و کلیۀ نهادهای ستم و سرکوب خشونت بار آن و جایگزین کردن آن ها با موسساتی که می تواند  در خدمت به رهایی همه بشریت باشد و انسان ها را تبدیل به متصدیان شایستۀ کرۀ زمین کند؛  فقط از این طریق بالاخره می توان، هر شکل از ستم گری، غارت و استثمار را پایان بخشید.

Follow: @TheRevcoms
Read: www.revcom.us
Watch: youtube.com/TheRevComs


[۱] PATRIARCHY AND PATRIOTISM—

AGGRESSIVE MALE SUPREMACY AND AMERICAN SUPREMACY—THE DANGER AND THE IMMEDIATE CHALLENGE,by Bob Avakian, July 31, 2020 | revcom.us

[۲] Fascists Today And The Confederacy: A Direct Line, A Direct Connection Between All The Oppression, by Bob Avakian… is available at revom.us

[۳] Kristin Kobes Du Mez, Jesus and John Wayne: How White Evangelicals Corrupted a Faith and Fractured a Nation, Liveright Publishing

[۴] Kristin Kobes Du Mez, Jesus and John Wayne: How White Evangelicals Corrupted a Faith and Fractured a Nation, Liveright Publishing. The passages quoted here are from the “Introduction.”  

[۵] Morality Without Religion, Emancipation That Is Real

[۶] جنگ داخلی در آمریکا میان شمال با جنوب برده دار در سال ۱۸۶۱ تا ۱۸۶۵ که در آن شمال پیروز شد و برده داری لغو شد.

[۷] Bob Avakian, Away With All Gods! Unchaining the Mind and Radically Changing the World, Insight Press, 2008, pp, 141-42. The statements by Kevin Phillips cited here are from Kevin Phillips, American Theocracy: The Peril and Politics of Radical Religion, Oil, and Borrowed Money in the 21st Century, Viking Press, 2006.

[۸] Jesus and John Wayne, the “Introduction.”  

[۹] Jesus and John Wayne, the “Introduction.”  

[۱۰] PATRIARCHY AND MALE SUPREMACY, OR REVOLUTION AND ENDING ALL OPPRESSION

[۱۱] The Trump/Pence Regime Must Go! In The Name of Humanity We REFUSE To Accept a Fascist America, A Better World IS Possible. Video of this speech by Bob Avakian is available at revcom.us.