این خشم تنها یک راه حل دارد: سرنگونی رژیم جنایت‌کار جمهوری اسلامی و سازماندهی نظامی بنیادا متفاوت!

به اشتراک گذاشتن
زمان مطالعه: ۶ دقیقه

سرسخن نشریه آتش شماره ۱۰۷ مهر ۱۳۹۹

زندان‌های ایران و قضات جنایت‌کارش در مورد توحش علیه معترضین به حکومت دست کمی از هم ندارند. قاعده، صدور و اجرای احکام ضد انسانیِ مبتنی بر شریعت و یا عرف و شریعت است. در بسیاری موارد، ازجمله موردِ اعدام (یا قتل) نوید افکاری، حکم متکی بر هیچ قانونی نیست. اوین باشد یا زندانِ کارون اهواز و یا هر زندان دیگر. اما در میان این زندان‌ها، عادل‌آباد شیراز که نوید افکاری در آن‌جا به‌قتل رسید، یکی از بدنام‌ترین‌ها است.

فایل صوتی نشریه در ساند کلائود

اعدام نوید (یا قتلِ او زیر شکنجه) به دست آدمکش‌های دستگاه قضایی جمهوری اسلامی، دامنه خشم و نفرت روزافزون اکثریت جامعه را نسبت به تمامیّت این رژیم جنایتکار گسترده‌تر کرد. تا پیش از اعدام نوید، بسیاری از مردم از هراس شنیدن خبر اعدام او شب‌ها به خواب  نمی‌رفتند. و بسیار آروزمند  لغو این حکم بودند. وقتی خبر مثلِ برق منتشر شد که: «نوید را کشتند» کم‌تر انسان شرافت‌مندی در این کشور و انسان عدالت‌طلبی در دیگر کشورها بود که قلبش از این جنایت به درد نیامده باشد. وقتی پیام صوتی او از زندان پخش شد که گفته بود: «اگر من اعدام شدم بدانید که یک انسان بی‌گناه درحالی‌که با تمام توانش تلاش کرد و جنگید تا صدایش را بشنوند اعدام شد»؛ «فهمیدم دنبال یک گردن برای طناب‌شان می‌گردند» نوید نه‌تنها به نمادی از یک مبارز شجاع علیه ظلم و ستم که به نمادی از بی‌رحمانه بودن و غیر ضروری بودن این نظام ستم‌گر، تبدیل شد.

جنایت‌های رژیم برخلاف آن‌چه مذبوحانه وانمود می‌کند، از «قدرت»ش نشأت نمی‌گیرد. بلکه تقلاهای تبه‌کارانه و آشفته یک نظامِ از هم پاشیده ازلحاظ اقتصادی، فروپاشیده و فاسد ازلحاظ اجتماعی و اخلاقی است که زیر فشارهای متعدد داخلی و بین‌المللی دست و پا می‌زند و مثل همیشه در این برهه از تاریخ موجودیت نکبت‌بارش از ابزار سرکوب و ارعاب و کشتار برای ادامه حیاتش استفاده می‌کند.

از ضعف و درماندگی رژیم همین بس که روز اعدام (و یا قتل زیر شکنجه) نوید و روزهای متعاقب آن مناطقی از شهر شیراز و برخی شهرهای دیگر استان فارس حالت حکومت نظامی گرفت، اینترنت در مناطقی از شهر قطع شد و پارازیت‌های تلویزیونی به راه افتاد. جمهوری اسلامی از برپایی اعتراضات مردمی نسبت به اعدام (و یا قتل زیر شکنجه) نوید و احتمال شورش در این شهر هراسناک بود. از ضعف و بزدلی رژیم همین بس که بزدلانه شبانه و با حضور پر تعدادِ نیروهای امنیتی، پیکر نوید به خاک سپرده می‌شود و حتا به خانواده اجازه دیدن کامل پیکر جان‌باخته داده نمی‌شود.

نوید افکاری به‌عنوانِ انسانی خوش‌نام و درست‌کار در شیراز و استان فارس شناخته شده بود. محبوبِ جوانان بود چون به‌رغمِ توانایی‌های حرفه‌ای در ورزشِ کُشتی و مدال‌آوری این موقعیت را مانند آن دسته «سلبریتی»های عافیت‌طلب درعرصه ورزش و سینما و هنر، وجه‌المصالحه با رژیم اسلامی قرار نداد. همان‌هایی که چه پیش و چه بعد از اعدام (یا قتل) نوید، مهر سکوت بر لب زدند، مردم را می‌فروشند تا حال و آینده خود را بخرند. حال‌آن‌که، هنگام مضحکه‌های انتخاباتی جمهوری اسلامی، دوره می‌افتند و به‌نفع این یا آن جناح حکومتی مردم را تشویق به شرکت در انتخابات می‌کنند.   

چَنته حکام اسلامی از همیشه خالی‌تر است و در بحران عمیق مشروعیت به سر می‌برد. درحالی‌که قلبِ دولت‌شان یعنی نیروی سرکوب و اطلاعات و سپاه و بسیج و زندان و شکنجه که برای حفاظت از این نظام سرمایه‌دار-دین‌مدارِ سر تا پا ارتجاعی و غیر انسانی می‌تپد و کار می‌کند. به‌ویژه پس از خیزش دلاورانه توده‌ها در دی ماه ۹۶ و متعاقب آن در آبان ۹۸ بیش از هر وقتی (به‌جز دهه اول ضد انقلاب اسلامی) به فوری‌ترین شکل بقای‌شان با سرکوب و کشتار مردم، نسبت مستقیم دارد. خیزش‌های توده‌ای ۹۶ و ۹۸ و شورش‌هایی که در فاصله این دو خیزش رخ داد (ازجمله به پا خیزی مردم در مرداد ۹۷ در چندین شهر) زنگ خطری بسیار جدی را برای رژیم به صدا در آورد. این بار با هزاران هزار توده ستم‌دیده و خشمگین در بیش از صد شهر ایران مواجه بودند که از رنج و فلاکت، فغانش به آسمان رسیده بود و دیگر حاضر نبود ستم و بیکاری و تحقیر را تحمل کند، که از ابتدای خیزش ها، جمهوری اسلامی را آماج قرار داده، «مرگ بر جمهوری اسلامی» را فریاد می‌زدند و ارگان‌های سرکوب نظامی و ایدئولوژیک رژیم را به آتش می‌کشیدند.

با ورشکستگی دستگاه فریب سیاسی که توسط «اصلاح‌طلبان» مهندسی و مدیریت می‌شد و شکست مفتضحانه روحانی که با وعده‌های توخالی بخشی از مردم را به پای صندوق رای کشاند، «راه کار» جمهوری اسلامی، به‌ویژه پس از خیزش دی ۹۶ و بر بستر بحران عمیق‌شان، اساسا مبتنی بر دو عامل بوده است: ۱: دستگیری و سرکوب فعالین چپ و مترقی حوزه‌های مختلف سیاسی و اجتماعی و فرهنگی، حبس فعالین کارگری و معلمین و وکلای مدافع حقوق مردم و زنان معترض به حجاب اجباری، صدور احکام اعدام برای فعالین سیاسی و فرهنگی ملل تحت ستم کرد و عرب و… ۲: سرکوب وحشیانه توده‌های تحتانی که ستون فقرات خیزش‌های دی ۹۶ و ۹۸ بودند؛ و پس از آن به تیرک دار سپردن آن‌ها. از مصطفی صالحی تا نوید افکاری و دستگیری شمار بزرگی از مبارزین آن خیزش‌ها و زیر حکم اعدام بودن ده‌ها تن از آن‌ها. میان این «۱ و ۲» رابطه و «منطقی» موجود است که ما کمونیست‌ها و هر نیروی مترقی و عدالت‌خواه باید آن را دریابیم.

جمهوری اسلامی، رژیمی است برخاسته از یک ضد انقلاب تمام‌عیار و با تجربه‌ای چهل ساله در تداوم این ضد انقلاب. به دامِ تحلیل‌های توهم‌آمیز و «خوش‌خیالانه» (ازجمله این‌که گویا این رژیم با چند اعتصاب، حتا اعتصاب عمومی، و/ یا با چند خیزش مشابه دی ۹۶ و آبان ۹۸ سرنگون می‌شود) و/یا سرنگونی جمهوری اسلامی از بیرون توسط رژیم فاشیستی ترامپ/پنس در آمریکا (که شاهی‌ها و فرشگردهای فاشیست به دنبالش هستند) نباید افتاد. سرنگونی این رژیم (به آن صورت که واقعا برآورده‌کننده نیازهای اساسی مردم ما باشد و نه صرفا تغییر شکل حکومتی) فقط می‌تواند، از پایین و توسط مردمی آگاه به ماهیت این رژیم و جناح‌های مختلف آن و هم‌چنین آگاه به ماهیت امپریالیسم آمریکا و دیگر قدرت‌های امپریالیستی و تحت رهبری حزب کمونیست که متکی بر آخرین دستاوردهای علم کمونیسم (سنتز نوین کمونیسم) و سنتز شده تجارب انقلابی پیشین است، صورت بگیرد۱.

به آن «۱ و ۲» و رابطه میان آن‌ها و «راه کار» جمهوری اسلامی برگردیم. جمهوری اسلامی به بهای جان چندین هزاران تن از بهترین زنان و مردان جوان این کشور، تجربه‌ای دارد. از خاطر نبرده‌ایم که چرا جمهوری اسلامی در سال ۶۷ و در شرایط تسلیم شدن به خاتمه جنگ ارتجاعی هشت ساله با عراق و نوشیدنِ جامِ زهر، دست به آن کشتار فراموش‌ناشدنی و نابخشودنی زد. آن‌ها در آن زمان یک دغدغه اساسی داشتند: هزاران زندانی سیاسی تسلیم نشده و در بند! انسان‌هایی که می‌توانستند در صورت آزادی به میلیون‌ها مردم ناراضی از آن جنگِ بیهوده و ارتجاعی، نسبت به ماهیت نظامِ غیر انسانی جمهوری اسلامی آگاهی داده و توده‌های مردم را در مسیر واژگونی این نظام، سازمان دهند. پس بهترین فرزندان مردم را در دادگاه‌های سه دقیقه‌ای حکام شرعِ خمینی به قتل‌گاه بردند تا پایه‌های برقراری این رابطه را منفصل کنند. امروز نیز کمابیش همان الگوی جنایت‌کارانه را پیشه گرفته‌اند. با آن «۱ و ۲» می‌خواهند توده‌های سر به شورش گذاشته را از نیروهای سیاسی و اجتماعی که پتانسیلا می‌توانند محرک حرکت‌ها و شورش‌های اجتماعی دیگر شوند، با دستگیری و حبس، محروم کنند و هم‌زمان با سرکوبِ افسارگسیخته، توده‌های ستم‌دیده را تنبیه و مرعوب کنند.

اما اگر در آن دوره کل فضای سیاسی داخلی و بین‌المللی و تناسب قوا به نفع جمهوری اسلامی عمل می‌کرد، اگر در آن دوره می‌توانستند به بهانه شرایط جنگی مانع به پا خیزی توده‌های مردم شوند، اگر می‌توانستند به روابط‌شان با قدرت‌های امپریالیستی و آغاز دوره «بازسازی» دل‌خوش کنند، امروز این چنین نیست، از هر سو شدیدا در منگنه قرار گرفته‌اند و روند اوضاع مطابق خواسته و امیال تبه‌کارانه آن‌ها جلو نمی‌رود.

رژیم اسلامی «راه کار» خود را دارد و ما نیز راه کار خود را. آن‌ها می‌خواهند میان بخش‌های مختلف مردم، میان فعالین عرصه‌های گوناگون سیاسی و اجتماعی و رابطه آن‌ها با توده‌های مردم و خیزش‌های مردمی، شکاف بیاندازند و ما برعکس. می‌خواهیم براساسِ مهم‌ترین گسل‌های این نظام (و آن‌چه براساس واقعیت این گسل‌ها صورت‌بندی کرده‌ایم و نشان داده‌ایم که دارای یک منشا هستند؛ یعنی حاکمیتِ نظام سرمایه‌دار-دین‌مدار حاکم جمهوری اسلامی)۲ است، بخش‌های مختلف مردم را در مسیر سرنگونی این نظام و ازطریق یک جنگ انقلابی با هدف از میان بردن کلیت این روابط اقتصادی، سیاسی و اجتماعی استثمار و ستم، و برپایی یک نظام بنیادا متفاوت، متحد و سازماندهی کنیم.

همان‌طورکه گفته‌ایم: «برای آن‌که در وضعیت اکثریت مردم این کشور تغییری بنیادین صورت بگیرد، رژیم جمهوری اسلامی و کلیت دولت طبقه سرمایه‌دار که این رژیم مدیریت، نگهبانی و حفاظت آن را بر عهده دارد باید از طریق یک انقلاب واقعی سرنگون شده و دولتی جایگزین آن شود که زیربنای اقتصادی و تمام روابط اقتصادی و سیاسی را تغییر داده و نظامِ اجتماعی نوینی را براساس از میان بردن تمایزات طبقاتی، نابود کردن روابط تولیدی متکی بر استثمار، محو روابط اجتماعی ستم‌گرانه و از میان برداشتن فرهنگ و تفکرات کهنه و پوسیده، سازمان دهد. در مسیر انجام این انقلاب، ما با دولتی روبه‌رو هستیم که تا به دندان مسلح است. نه‌فقط جمهوری اسلامی بلکه همه دولت‌های سرمایه‌داری جهان، دولت‌های دیکتاتوری طبقاتی هستند. ستون فقرات این دیکتاتوری بورژوازی، نیروهای نظامی و دستگاه امنیتی یعنی نهادهای تخصصیِ اعمال خشونت سازمان‌یافته علیه طبقات تحت ستم و استثمار هستند. بنابراین سرنگون کردن چنین رژیمی کار ساده‌ای نیست و نیاز به پیش برد یک جنگ دارد. یک جنگ انقلابی عادلانه. ما با رژیمی مواجه هستیم که گردان‌های «ضد شورش » آن در شهرهای بزرگ همیشه «آماده »اند، دکترین بقای آن متکی است بر جاسوسی و پیگرد و سرکوب قهرآمیز مخالفین. بنابراین انجام این انقلاب، کار بسیار سختی است. با این همه ضروری است و تنها راه است و باز کردن این راه، ممکن است. انجام این انقلاب نیازمند فداکاری‌های عظیم ده‌ها میلیون نفر است. اما انجام ندادن آن هزینه‌های بسیار بیشتری را بر این نسل و نسل‌های آینده نه‌فقط در ایران بلکه در سراسر منطقه تحمیل خواهد کرد. پس به جای تن دادن به یک جنبه از واقعیت یعنی سخت بودن چنین انقلابی، باید برمبنای این واقعیت عمیق‌تر که چنین انقلابی نه‌تنها ضروری بلکه ممکن است، حرکت کنیم»۳.

فقط و فقط از این طریق است که می‌توان دنیایی ساخت که در آن دیگر نویدها به قتل‌گاه نخواهند رفت، زندان‌ها از انسان‌های مبارز و آگاه خالی خواهد شد و بر این ویران‌گری ارتجاعی و غیر ضروری نقطه پایان گذاشت.

آتش

پانوشت:

۱: رجوع کنید به سند «بیانیه انقلاب: اوضاع کنونی و وظایف ما»

۲: همان‌جا

۳: استراتژی راه انقلاب در ایران – حزب کمونیست ایران (م‌ل‌م)