مسائل و درسهای یک خیزش

به اشتراک گذاشتن
زمان مطالعه: ۱۱ دقیقه

(به مناسبت سالگرد خیزش توده ای آبان ۹۸)

نوشتۀ پیروت

در آستانۀ اولین سالگرد خیزش توده ای آبان ماه هستیم. اتفاقات آن ماه با چنان سرعت و شدتی رقم خورد که ردش به سختی از اذهان پاک خواهد شد. ساده نبود؛ ۱۵۰۰ کشته در عرض ۴ الی ۵ روز. حضور دوشکا در ماهشهر، شلیک به معترضان در نیزارها، شلیک مستقیم به جوانان در شهریار، تک تیراندازهایی که از پشت بام سر و سینۀ مردم را هدف قرار دادند، شلیک از هلی کوپتر به معترضان خیابان در شهرک صدرا، خون های جاری بر سنگفرش های مریوان، ربودن دانش آموزان معترض از مدرسه و تعرض به آنان؛ همۀ این ها و بیشتر از این ها در حالی که دسترسی به اینترنت، تقریبا، به کلی قطع شده بود. نه، این تصاویر از آن دست خاطراتی نیستند که بدون خراش بر اذهان، بتوانند بایگانی شوند.

در هر حال آبان «گذشت»؛ اما به واقع هم آن خشم ادامه دارد و هم آن سرکوب. ما نمی دانیم، کی و چگونه دوباره این خشم سربرخواهد آورد تا خروش خیزش دیگری پایه های تمامیت دولت را به لرزه درآورد، اما بیش و پیش از هر چیز، بر کمونیست ها است که از این خیزش های توده ای جمع بندی به عمل آورند؛ تا بدین ترتیب – با سلاح پیشرفته ترین فرمول بندی ها و مفهوم پردازی های تئوریک- هم بتوانند تصوری از شرایط ذهنی موجود و محدودیت های آن حاصل کنند و هم مختصات و تحولات شرایط عینی و چالش هایش را بسنجند و راه چیره شدن بر محدودیت ها و چالش ها را باز کنند؛ تنها بدین طریق است که می توانند «با قدرت بجنگند» و «مردم را برای انقلاب تغییر دهند».

در اینجا صرفاً نگاهی به برخی از مهم ترین مسائل و درس های آبان خواهیم انداخت، در این مسیر ابتدا به برخی نکات کلی اشاره می کنیم و سپس به مسائل مشخصی که پس از آبان بار دیگر مطرح شد، می پردازیم.

دولت و روابط تولید

از بحث کلی دربارۀ دولت شروع کنیم: از مارکس تا آواکیان بر این تز اساسی تأکید شده که: دستگاه دولت «ابزار» طبقۀ مسلط است برای حفظ سلطۀ طبقاتی اش. روابط طبقاتی اساساً به واسطۀ روابط تولیدی مختلف صورت بندی می شود. در هر رابطۀ تولیدی ای که مبتنی بر استثمار طبقه ای توسط طبقه ای دیگر است، نقش دولت حفظ استیلای سیاسیِ طبقۀ مسلط است؛ با استفاده از این استیلای سیاسی روابط تولیدی است که امکان استثمار برای طبقۀ مسلط فراهم می شود و همچنین حفظ روابط اجتماعیِ ملازم با آن روابط تولیدی، ممکن می گردد.

بنابراین هر دولتی علی رغم تضادهای درونی ای که دارد، کار ویژه اش نه دفاع از توده ها یا حتی برآورده کردن نیازها و احتیاجات آن ها، بلکه اساساً کارکردش این است که مفصل بندی تضادها را به گونه ای سامان دهد که روابط تولیدی استثمارگرانه و روابط اجتماعی ستم گرانه حفظ و استحکام یابد. این نقش طبقاتی، مبنای تمامی تصمیمات و سیاست های خرد و کلان دولت است، اما در بحران های سیاسی- اقتصادی بیش از پیش تبارز می یابد.

دولت جمهوری اسلامی، پیش از هر چیز به دلیل ساختار اقتصادی بحران زای حاکم بر آن (سرمایه داریِ وابسته به نظام سرمایه داری امپریالیستی جهانی) و متأثر از تحریم های گسترده با کسری بودجۀ عظیمی روبه رو بود. این کسری بودجه را باید با دست اندازی هرچه بیشتر به معیشت و حیات توده ها تأمین می کرد. علی رغم این که دولت می دانست، افزایش سه برابری قیمت بنزین، آن هم افزایش یک شبۀ آن، فشار زیادی را به لحاظ اقتصادی بر توده ها تحمیل می کند، اما ضرورت کسری بودجه اش هم یک ضرورت واقعی پیش پای دولتی بود که به شکل ساختاری درگیر بحران است. و اساساً بنا نبوده این ضرورت را به سود توده ها پاسخ دهد.

 البته لازم به ذکر است که، موضوع افزایش قیمت سوخت، کاهش سوبسیدها و افزایش هزینۀ خدمات عمومی، با بخشی از پروژۀ نئولیبرالیزه کردن گره خورده که از دولت هاشمی شروع شده بود و تمامی دولت های پس از جنگ همین سیاست اقتصادی را ادامه دادنداین سیاست  توسط مهم ترین نهادهای سرمایه داری امپریالیستی همچون صندوق بین المللی پول، بانک جهانی و سازمان تجارت جهانی به کشورهای تحت سلطه پیشنهاد و در بسیاری موارد تحمیل شد.

روابط تولیدی امپریالیستی و پایه های مادی انترناسیونالیسم پرولتری

توجه داشته باشیم که خیزش آبان به فاصلۀ کمی پس از سلسله خیزش هایی در عراق، لبنان و شیلی اتفاق افتاد. خیزش در هر کدام از این کشورها، خصلت های خاص خود را داشتند، اما آنچه همگی این ها را به هم مرتبط می کرد، روابط تولیدیِ امپریالیستی بود. ویژگی مشترک همۀ این ها، تحت سلطه بودنشان توسط کشورهای امپریالیستی مرکز بود. البته لازم به ذکر است که کشورهای امپریالیستی و کشورهای تحت سلطه  یک طیف پیچیده را شامل می شوند و نه دو دسته بندی ساده. به این معنا هر کدام از کشورها بنا به تاثیر گذاریشان در روابط امپریالیستی جایگاه های متفاوتی را اشغال می کنند.

به طور کلی دولت های تحت سلطه، به علت ساختار معوج و ادغام شان در نظام جهانی سرمایه داری از موضع تبعی، کوچک ترین ضربات بحران در عملکرد نظام اقتصادی جهانی را به شکل شدت یافته، جذب می کنند و به علت همین ساختار معوج و وابستگی از موضع تبعی، به راحتی تحت فشارهای سیاسی و تنبیهی اربابان نظام سرمایه داری جهانی قرار می گیرند. اگر جرقۀ خیزش آبان ۹۸ در ایران سه برابر شدن قیمت بنزین بود، در شیلی افزایش قیمت حمل و نقل بود و در لبنان اعمال مالیات بر تماس های اینترنتی برنامه های چون واتس آپ. البته حریق این خیزش ها را نمی توان به جرقه های آن فروکاست. انباشت و درهم تافتگی سال ها استثمار و ستم داخلی و خارجی بود که در هر یک از این مناطق در وهله ای منفجر شد.

 در واقع روابط مبتنی بر امپریالیسم با ادغام کشورها در بازار جهانی، کلیت جدیدی را صورت بندی می کند که در عین حال که نافی مرزهای ملی نیست، از مرزهای ملی می گذرد و روابط اجزا در سطح جهانی سامان می یابد: «یک نظام جهانی وجود دارد و نه صرفا گروهی از نظام های مختلف درون کشورهای متفاوت که مستقل از یکدیگر هستند» (آواکیان، باب؛۱۸۴:۱۳۹۷) این امر اما پایه های مادی انترناسیونالیسم را هرچه مستحکم تر می کند. در سلسله خیزش های اکتبر تا نوامبر که خیزش آبان هم بخشی از آن سلسله خیزش ها بود، هم دخالت های امپریالیستی مشهود است و هم پایه هایی که امکان اتحاد انترناسیونالیستی را فراهم می کند: پیش از این که جوانان شورشی ایرانی مساجد، پاسگاه ها و نمادهای مذهبی جمهوری اسلامی را در آبان به آتش بکشند، جوانان عراقی و لبنانی با به آتش کشیدن پرچم جمهوری اسلامی و حمله به کنسولگری های آن، این دولت مرتجع را به چالش کشیدند. از آن طرف، پیش از آنکه نیروهای تک تیرانداز سپاه و بسیج به جوانان شورشی در ایران شلیک کنند؛ شبه نظامیان وابسته به سپاه قدس به جوانان عراقی شلیک کرده بودند.

پایه های مادی این خیزش را باید در کلیت روابط امپریالیستی و تضادهای آن دید و از این روزن است که باید به مسائل و تضادهای مشخص هر کشور نظر کرد. این مبنای معرفت شناختی، از سویی ما را از گنگی های راه حل های ناسیونالیستی مصون می دارد و از سوی دیگر از طرح هرگونه راه حل وابسته به کمک های امپریالیست ها (از هر قطبی که باشند) ما را بر حذر می دارد. چرا که کلیت این روابط است که مولد سیستم ستم و استثماری است که میلیون ها نفر از آن در رنج اند و  تنها در نسبت با یک جهت گیری انترناسیونالیستی و در مرزبندی کامل با امپریالیست هاست که باید استراتژی مبارزاتی مان را تعیین کنیم و گام های امروز مبارزه را نیز در پرتو آن سنجیده و پیش ببریم. با گذار از این نکات کلی وارد مسائل و تحلیل مشخص تر از آبان ۹۸ شویم.

آبان و مسئلۀ گسل ها

حزب ما پیش از خیزش آبان ۹۸ در اردیبهشت ۹۷ سند مهمی را، تحت عنوان «بیانیۀ انقلاب (هفت توقف)» منتشر کرد. در این سند مهم ترین گسل های جامعۀ ایران تحلیل و بررسی شده است. گسل ها، شکاف هایی هستند که هنگام تشدید تضادهای اساسی ساختار روابط اقتصادی و سیاسی، جامعه از آن شکاف ها به لرزه در می آید. یعنی، همه گسل ها در اعماق مربوط به حرکت تضاد اساسیِ واحدی هستند و فشار این اعماق است که شکاف ها یا گسل ها را ایجاد می کند. قشرهای مختلف جامعه از طریق این گسل ها، ستم و استثمار کل این ساختار را تجربه می کنند و در واکنش به آن به حرکت در می آیند. در آبان ۹۸ مشخصا آن گسلی که کل جامعه را به لرزه در آورد، گسل فقر و بی کاری بود.

درصد بالای بیکاری در ایران، موجب شده بود که بسیاری از طبقات فرودست، که شمار زیادی از آن ها در حاشیۀ شهرها زندگی می کنند، با اخذ وام و قرض، ماشین یا موتوری بخرند تا با استخدام در شرکت هایی چون تپسی و اسنپ، و از طریق باربری یا مسافرکشی مایحتاج روزانۀ خود را تأمین کنند. این روند به شکلی بود که با بالا رفتن تورم و کاهش واقعی دستمزد کارمندان، بخش هایی از خرده بورژوازی شهری نیز در کنار شغل ثابتشان به مسافرکشی می پرداختند. افزایش سه برابری قیمت بنزین به صورت مستقیم زیست روزانۀ این افراد را، به درجات مختلف، تحت تأثیر قرار می داد. بی دلیل نبود که محلات پایین تعداد زیادی از شهرها و همچنین تعداد زیادی از شهرهای حاشیه ای کانون های شورش بودند: برای مثال محلات کوزه گری و پانصد دستگاه در شیراز، زینبیه در اصفهان، یا مناطق حاشیه ای مثل آق تپه، مارلیک، رباط کریم، شهریار، قلعه حسن خان و…

اما علی رغم این که گسل های مختلف خودویژگی هایی دارند و در این معنا از یکدیگر جدا هستند، همگی آن ها از درون بستر یک واقعیت ساختاری برخاسته اند. به این معنا فعال شدن هر کدام از گسل ها، می تواند سایر گسل ها را نیز فعال کند و توده هایی که به شکل های متفاوت تحت ستم هستند را در صفی واحد به خیابان بکشد. به بیان دیگر «گسل های هفت گانه، گسل های مجزای یک نظام واحد هستند و جابه جایی و حرکت در آن ها بر حرکت گسل های دیگر تأثیر می گذارد» (بیانیه انقلاب؛۱۳۹۷: ۱۳) به واقع نیز وقایع آبان ۹۸ مؤید این موضوع است: حضور زنان، که بیش از ۴۰ سال است سنگین ترین شلاق های مردسالاری سنتی و مدرن جمهوری اسلامی را بر گرده های خود احساس می کنند، در اعتراضات ۹۸ چشم گیر بود. در عمدۀ مواقع بنا به مشاهدات نگارنده حدود ۴۰ تا ۶۰ درصد از جمعیت معترض در تهران، کرج و حاشیه های آن را زنان تشکیل می دادند. یکی از گسل های مهم دیگر وجود دولت تئوکراتیک در رأس این نظام سرمایه داری وابسته است (گسل ادغام دین و دولت). در آبان دیدیم که واکنش توده های به پا خاسته به این تضاد در شکل به آتش کشیدن نمادهای مذهبی، نمود پیدا کرد.  گسل دیگر که ستم گری ملی است خود را در شدت درگیری ها و سرکوب در بخش هایی از مناطقی که از ستم ملی در رنج اند نشان داد (مریوان، جوانرود، سنندج و همچنین مناطق عرب نشینی همچون ماهشهر که بخشی از ملل تحت ستم در ایران اند).

آبان و مسئلۀ سازماندهی

خیزش آبان حامل تجربیات مهمی بود و گام هایی به پیش برداشت. توجه مردم به مسائل امنیتی یکی از مهم ترین آن ها بود. حضور جوانانی که  صورت های خودشان را پوشانده بودند تا شناسایی نشوند چشم گیر بود. افراد در مقابل فیلم برداری دیگران که ممکن بود، چهره شان را مشخص کند، واکنش نشان می دادند. روحیه ها بسیار تعرضی بود، در مواردی مثل شادگان، توسط مردم و با شلیک گلوله، یکی از مزدوران جمهوری اسلامی از پا درآمد. در شهریار و شهرهای حاشیه ای کرج بسیاری از لمپن ها، بسیجی ها و لباس شخصی های مزدور جمهوری اسلامی با سلاح سرد کشته شدند. این روحیه که بدون سلاح گامی نمی توان در مقابل این جانیان ایستاد، کم رنگ نبود.

علاوه بر این ها آبان پرسش هایی را نیز پیش کشید. از جمله پرسش در بارۀ سازماندهی. مردم به چشم دیدند که چگونه در مقابل تفنگ های تک تیرانداز و دوشکا و پیشرفته ترین وسایل کنترلِ ارتباطات، قرار گرفته اند. بنابراین طبیعی بود که مسئلۀ سازماندهی مطرح شود. این مسئله را باید به فال نیک گرفت. اما نکته ای که نباید به فراموشی سپرده شود، این است که سازماندهی با چه افقی و برای چه هدفی؟

مسئلۀ سازماندهی، مسئله ای خودبنیاد نیست و بسته به افق ها و خطوط سیاسی مختلف اشکال گوناگونی از سازماندهی را می شود سراغ گرفت. آیا بنا است سازماندهی کنیم برای مقاومت یا برای مبارزه؟ اگر سازماندهی ما برای مبارزه است، هدف این مبارزه چیست؟ صرفاً اعمال فشار بر دولت؟ براندازی؟ جابه جایی حکومت؟ یا انقلاب؟ اگر انقلاب، محتوای این انقلاب چیست؟ خط سیاسی اش کدام است و استراتژی اش چیست و رهبری اش کدام جامعه را نمایندگی می کند؟ از خلال پاسخ به این پرسش هاست که می توان به آن سازماندهی ای که ضرورت دارد رسید.

آبان و مسئلۀ رهبری

برخی از روشنفکران همچنان تصوری خام و خطی از مبارزه دارند. اینان گمان می کنند خود توده ها، به خودی خود راه مبارزه را می دانند و اگر این بار پیروز نشدند، پیروزی نهایی با آنان است، تنها باید آن ها را در انجام همین مبارزات خیابانی بهتر سازماندهی کنیم و توهماتی از این قبیل.

توده ها در جریان مبارزه خلاقیت هایی به خرج می دهند که برای پیروزی  استراتژی انقلابی، ضروری هستند اما استراتژیِ ضروری برای دست یافتن به پیروزی بر دشمن از دل خلاقیت های توده ای بیرون نمی آید.  توده ها نه به خودی خود مسیر مبارزه را می دانند و نه الزاماً به خودی خود مصمم هستند مسیر مبارزه را تا انتها طی کنند. فراموش نکنیم که صحنۀ مبارزۀ طبقاتی، مملو از کنش ها و تأثیرات افکار و برنامه های سیاسی گوناگون  است که هر یک به نحوی منافع طبقات مختلف را نمایندگی می کنند و به علت مسلط بودن طبقۀ بورژوازی، بسیاری از ایدئولوژی ها و برنامه های سیاسی، فارغ از نیات رهبران آن، در محدودۀ افق و کارکردهای نظم بورژوایی هستند.  به عبارت دیگر، ایدئولوژی طبقۀ مسلط نفوذ زیادی در میان توده های مردم دارد. هر گاه مبارزۀ طبقاتی حاد می شود، بورژوازی عرصه را وا نمی نهد و بسیاری از ایده هایی که توده ها از قضا از آن ها به عنوان سلاح جنگی استفاده می کنند، ایده های خود طبقۀ مسلط است. بگذارید واقعیتی تراژیک را به صراحت گوشزد کنیم؛ صحنه های مبارزۀ طبقاتی در سطح جهان پر است از مبارزۀ شجاعانۀ توده ها با سلاح های ایدئولوژیک-سیاسی خصم طبقاتی شان ؛ مبارزۀ شجاعانه برای بندگی بهتر.

به این ترتیب هستۀ مرکزی ضرورت رهبری برای انقلاب، شجاعت و رشادت و… نیست، بلکه شناخت تضادهای وضعیت و راه حل آن تضادهاست. کمونیست ها نمایندۀ این راه حل هستند. بدون این شناخت، رهبری و سازماندهی توده ها برای انقلاب بی معناست. ضمن این که مسئلۀ رهبری صرفاً منوط به مواقع خیزش و شورش های توده ای نیست، در واقع رهبری و خط سیاسی انقلابی باید «در هر مقطع» توده ها را نسبت به تضادهای وضعیت آگاه و حساس کند:

«در هر مقطع، باید نقاط تمرکز کلیدی تضادهای اجتماعی، … و روش ها و شکل هایی را پیدا کرد که می توانند آگاهی سیاسی توده ها را تقویت کنند و توانایی نبرد و سازماندهی آن ها را برای پیشبرد مقاومت سیاسی علیه جنایات این سیستم بالا ببرند.» (آواکیان،باب؛۲۵۱:۱۳۹۷)

 سخن آخر

آبان ماه فرصتی فراهم آورد که توده هایی که از جهات مختلف تحت ستم بودند، خشم خود را بیان کنند. اما وظیفۀ کمونیست های انقلابی چیست؟

پیش و بیش از هر چیز شناخت صحیح تضادهای اجتماعی و تحلیلی علمی از وضعیت. بدون این شناخت نمی توانیم دخالت گری موثرِ انقلابی داشته باشیم. برای شناخت پیچیدگی های اجتماعی و تحلیل صحیح این پیچیدگی ها لاجرم باید به پیشرفته ترین حلقۀ شناخت جامعه و جهان چنگ زد. با جسارت و شجاعت علمی و با دیدگاهی نقادانه و موشکافانه، علم کمونیسم نوین را آموخت و به کار برد.

با اتکا به این علم و شناخت مشخص از شرایط مشخص، باید به دخالت گری در وضعیت عینی و آگاه سازی توده ها بپردازیم؛ «امروز بزرگترین کمبود ما برای پیشبرد این انقلاب آن است که حتی شمار کمی از جوانانی که ستون فقرات خیزش آبان بودند و باید ستون فقرات انقلاب کمونیستی شوند، در مورد آن {انقلاب کمونیستی} چیزی نمی دانند…این وضعیت بزرگترین عامل نامساعد در پیشبرد این انقلاب است و بدون حل این معضل، امکان پیشروی نیست.» (آتش ۹۷؛ از مدرسه جنگ تا جنگ انقلابی)

نکتۀ دیگر این که علی رغم فعال شدن گسل های چند گانه در آبان ۹۸، حضور طبقات میانی پررنگ نبود. این در حالی بود که چه افزایش سه برابری قیمت بنزین و چه سایر گسل هایی که در آبان فعال شدند، مستقیماً بر زندگی روزمرۀ آنان تأثیر داشت. اما توهمات و ایدئولوژی طبقۀ متوسط جان سختی زیادی در مقابل آبان نشان داد که نهایتاً موجب شد، حضور گسترده ای در خیابان نداشته باشند. فقدان حضور کافی طبقۀ متوسط دست رژیم را در سرکوب قشرهای تحتانی باز می گذارد و هم زمان فضا را برای گسترش نفوذ انقلاب محدود می کند.

یکی از ضرورت های جنبش انقلابی این است که بتواند لایه های پیشرو طبقات میانی را به خود جذب کند. تا بدین صورت هم از محاصره و سرکوب نیروهایی که ستون فقرات انقلاب آینده را می سازند جلوگیری کند و هم اتحاد هر چه گسترده تری را حول انقلاب کمونیستی به وجود آورد. تضادها و گسل های جمهوری اسلامی همچنان پابرجا هستند، ستم و استثمار و خشم توده ها نیز. پیشاپیش نمی توان گفت که تضاد های جمهوری اسلامی در بستر رقابت های  امپریالیستی (به ویژه میان ایالات متحده و چین) چه سمت و سویی پیدا می کنند. اما در هر صورت ضمن تحلیل مشخص از وضعیت مشخص در هر وهله، کمونیست های انقلابی باید در اتحاد حداکثری توده های مردم علیه دولت جمهوری اسلامی بکوشند، اتحادی که چهارچوب هایش را نفی دو پوسیده تعیین می کند و نافی هر گونه بدیل امپریالیستی و بنیادگرایی است.

خیزش آبان هم مانند خیزش دی ماه پس از مدتی سرکوب شد و رو به افول گذاشت؛ با توجه به شرایط و تضادها می توانیم بگوییم که باز شاهد چنین خیزش هایی خواهیم بود.  اما مسالۀ تعیین کننده این است که آیا یک جریان انقلابی و هستۀ رهبری کمونیستی واقعی در بطن این خیزش ها شکل خواهد گرفت که بتواند این خیزش های مکرر را تبدیل به جنبشی برای انقلاب یعنی، جنبشی برای سرنگونی جمهوری اسلامی با هدف استقرار جمهوری سوسیالیستی نوین در ایران کند. در غیر این صورت، صرفاً با تداوم جمهوری اسلامی مواجه نخواهیم بود. بلکه با اوضاعی به مراتب بدتر از آن در زمینۀ گسترش فقر و نابرابری، ستم گری و بدتر از آن افتادن توده های مردم به جان یکدیگر و سیر قهقرایی بیشتر جامعه مواجه می شویم.

منابع

آواکیان، باب (۱۳۹۷)؛ کمونیسم نوین،

بیانیۀ انقلاب: اوضاع کنونی و وظایف ما (هفت توقف)؛ کمیته مرکزی حزب کمونیست ایران(م ل م)

سرمقاله آتش؛ شماره ۹۷