به یاد مریم میرزا خانی دانشمند برجسته

به اشتراک گذاشتن
زمان مطالعه: ۳ دقیقه

 از نشریه آتش – شماره ۶۹ مرداد ۱۳۹۶

«بدون علاقه داشتن به ریاضی ممکن است آن را سرد و بیهوده بیابید. اما زیبایی ریاضیات خود را تنها به شاگردان صبور نشان می‌دهد. پُرارزش‌ترین بخش لحظه‌ای است که می‌گویی آها! ذوق کشف و لذت فهمیدن چیزی جدید. احساس ایستادن بالای یک بلندی و رسیدن به دیدی شفاف و واضح.» (مریم میرزاخانی)

خبرِ درگذشتِ این زنِ دانشمند و جست‌وجوگر که هنوز در حال شکفتن بود موجی از تاثر را در ایران و سراسر جهان برانگیخت. مریم در جامعه دینی و مردسالار ایران، نخستین دختری بود که به تیم المپیاد ریاضی راه یافت و مدال طلا گرفت. می‌توان تصور کرد که دست‌یابی به این موقعیت در نظامِ دینی و ضدِ زن جمهوری اسلامی که ریاضیات قرار است ملکِ طلقِ مردان باشد، تا چه حد دشوار بوده است. می‌توان تصور کرد که مریم برای رسیدن به این موقعیت به‌عنوانِ یک دختر چه اندازه فشار و تبعیض‌هایی که از سر نگذرانده است. فقط همین بس که استاندار اردبیل در واکنش به درگذشتِ مریم، بی‌شرمانه گفت: «بسیاری از موضوعات ریاضی برای دختران لازم نیست. همین‌که بتوانند بچه‌ها را بشمارند کافیست. از تعدادِ بچه‌‌ها که انتگرال نمی‌گیرند.»

این مرتجعین از رویارویی با واقعیتِ به‌پاخیزی زنان و به چالش گرفتن نظامِ دین‌مدار در عرصه‌های گوناگون علمی و اجتماعی و سیاسی و ورزشی و… هراس دارند. زیرا به‌پاخیری زنان کُنهِ ایدئولوژی ارتجاعی و ضدِ علمی آنان را برملا می‌کند.

در این فضای تیره و ارتجاعی بود که ستاره‌ای در قلمروی علم و دانش و تفکرِ ژرف و سرشار از «ذوق برای کشف و لذتِ فهمیدن چیزی جدید»، درخشید و قوام پیدا کرد و تبدیل به الگویی برای بسیاری از زنان ایران و جهان شد.

یک استاد ریاضی که با مریم کار کرده می‌گوید: «او در رشته خود اگر از ابن سینا و زکریای رازی بزرگ‌تر نباشد، کم‌تر نیست. او مانند این دو دانشمند در تاریخ ماندگار خواهد شد. اما زن بودنش دلیلی است برای این‌که جمهوری اسلامی نگذارد چنین موقعیتی را کسب کند. مراسمی برگزار می‌کنند و مکارانه تسلیتی می‌گویند و ختمِ ماجرا. اما همان‌طور که نتوانستند فروغ فرخزاد را از حافظه و تاریخ حذف کنند، مریم را هم نمی‌توانند».

مریم از ریاضی و به‌ویژه هندسه، برای فهم و درک جهانِ پیرامون و کائنات و این‌که چگونه چنین شکلی به خود گرفته است، استفاده می‌کرد و فارغ از این‌که دارای چه تفکر سیاسی‌ای بود یا نبود، مشغله‌اش ارائه درکی علمی و عینی و واقعی از جهان و شکل‌گیری و حجم و اندازه آن بود که عمیقا در تقابل با افسانه‌های خرافی و دینی قرار می‌گرفت. دانشمندانی از این دست همان اندازه که به ارتقای فهم و درک بشر از جهان و شکل‌گیری هستی خدمت می‌کنند و راه گشایند، خار در چشم و مغزِ مرتجعین متحجر و خرافه‌پرست‌اند. به‌خصوص اگر زن باشند.

مقاماتِ رنگارنگ جمهوری اسلامی برای درگذشتِ مریم، تسلیت می‌گویند، بیلبورد برای او نصب می‌کنند و در مساجد مراسم برگزار می‌کنند. اما نه‌تنها موهایش را سانسور می‌کنند که ریاضیات را هم بی‌شرمانه و با مغزِ بیمارشان، سانسور می‌کنند. در تصویری که از مریم میرزاخانی در خیابان‌ها نصب کرده‌اند او را پای تخته سیاهی پر از فرمول‌های ریاضی می‌بینیم اما در میان آن‌ها «کسینیوس»((cosinus-cos راکه از نسبت‌های مثلثاتی است و از دورانِ باستان برای تعریف زاویۀ مثلث به‌کار رفته است، حذف کرده‌اند!

دانشجوی رشته زیست‌شناسی در یکی از معتبر‌ترین دانشگاه‌های ایران می‌گوید: «زیست‌شناسی را بدونِ تئوری تکاملِ داروین تدریس می‌کنند. سمینار در مورد “خلقت” برگزار می‌کنند و دانشجویی که درمورد تئوری تکاملِ داروین مطالعه کرده باید با لکنت و ده‌ها اما و اگر از این تئوری دفاع کند. دانشجویانی که جست‌وجوگرند کارل ساگان و استفان جی گولد را مطالعه می‌کنند. اما هیچ فضایی در این نظامِ آموزشی ضد علمی برای آنان نیست. از همین جهت، همه می‌خواهند بروند…».

در شبکه‌های اجتماعی در موردِ مرگِ مریم میرزاخانی، نوشته‌ای جلب نظر کرد. عنوان نوشته این بود: «بروید گم شوید بی‌شرف‌ها! مریم میرزاخانی ربطی به شما ندارد». نکتۀ این نوشته این است:

اگر مریم در ایران بود و روسری نداشت، شما دستگیرش می‌کردید. اگر در ایران بود و می‌خواست برای دریافتِ یک جایزه به خارج سفر می‌کرد باید اجازه شوهرش را می‌داشت. اگر ایران بود و می‌خواست دوچرخه‌سواری کند، دستگیرش می‌کردید. اگر ایران بود و می‌خواست در یک استادیوم مسابقه‌ای ورزشی را نگاه کند، راهش نمی‌دادید. اگر ایران بود و توی وبلاگش یک کلام علیه شما آدم‌کش‌ها می‌نوشت، تا آخر عمرش در زندان می‌‌ماند و….

تلاش برای فهمِ واقعیت‌های جهان مادی به‌ همین صورتی که هست، تلاشی است سترگ. کوششی است برای بالا بردن دانش و تفکرِ کلِ انسان‌ها؛ و رها کردن بشر از زنجیرهای خرافه و جهل و به تصویر کشیدن دنیایی عینی و واقعی «بدونِ یک خالقِ اندیشمند». جهانی که علم قادر به شناسایی آن است و پاسخ برای چراهای بسیار دارد.

مریم میرزاخانی در این مسیر، پیش می‌رفت و از دست دادنِ دانشمندی چون او، ضایعه‌ای برای علم است.