موریتانیایی: بر اساس «داستانی واقعی» و متفاوت با واقعیت موجود

به اشتراک گذاشتن
زمان مطالعه: ۵ دقیقه

پیروت

از نشریه آتش شماره ۱۱۹. مهر ۱۴۰۰

فیلم موریتانیایی بر اساس زندگی «محمدو اولد صلاحی» ساخته شده است که چهارده سال از زندگی اش را در زندان بدنامِ گوانتانامو سپری کرد؛ چهارده سالی که بیش از نیمی از آن بدون هیچ گونه محاکمه ای گذشت. داستان زندگی محمدو صلاحی داستان پسری باهوش در موریتانی، کشوری واقع در شمال غرب آفریقا با جمعیت مسلمان است که بورس تحصیلی دریافت میکند و برای ادامه تحصیل راهی آلمان میشود. در آلمان زندگی خانوادگی و شغلی معمولش را ادامه میدهد، اما در پی حملۀ شوروی امپریالیستی به افغانستان و حمایت امپریالیسم آمریکا از مجاهدین افغانستان، آتش جنگ داخلی در این کشور شعله ور می شود. جنگ و کشمکش داخلی در افغانستان که در پیوند با رقابت و منافع امپریالیستی بود، بعد از سقوط شوروی نیز ادامه یافت. جنگ بنیادگرایان اسلامی که توسط آمریکا حمایت می شدند با دولت نجیب الله (آخرین دولتمدار وابستۀ شوروی در افغانستان) شدت میگیرد. پروپاگاندای رسانه ای امپریالیستی، جنگ داخلی افغانستان را جنگ بین «کمونیستهای اشغالگر» و مسلمانانی بازنمایی میکند که در پی حفظ استقلال ملت و امت خود هستند. همین مسئله، بسیاری از مسلمانان را به سوی پیوستن به گروه های بنیادگرای اسلامی در افغانستان سوق میدهد.

صلاحی نیز در فاصلۀ سال های ۱۹۹۰ تا ۱۹۹۲ میلادی به القاعده میپیوندد. سازمان بنیادگرایی که توسط امپریالیسم آمریکا و دولتهای بنیادگرای منطقه حمایت میشد. محمدو صلاحی از افغانستان میرود و زندگی اش را پی میگیرد. روند رابطه ی بنیادگرایان اسلامی منطقه با امپریالیسم آمریکا فراز و نشیب های جدیدی را تجربه می کند. بنیادگرایان اسلامی که در دهۀ ۱۹۸۰ در افغانستان مورد حمایت آمریکا بودند، دیگر هم جهت با برنامه های امپریالیسم آمریکا در منطقه نیستند و به رویارویی و جدال با آن بر میخیزند. جنبش ارتجاعی اسلامگرایی که ابزاری در دست امپریالیسم آمریکا برای مقابله با «خطر کمونیسم» در خاورمیانه بود،خود به مانعی در مقابل اهداف امپریالیستی آمریکا بدل میشود. آنتاگونیسم این تضاد در حادثه ۱۱ سپتامبر به نقطه عطفش میرسد. سپس جورج بوشِ پسر که خاورمیانه را «مرداب پشه خیزی که مانعی در مقابل اهداف جهانی آمریکا است، توصیف کرد»، با همکاری دونالد رامسفلد وزیر دفاعش، حمله به افغانستان را طراحی و اجرایی می کنند. در همان حال زندانی مخوف به نام گوانتانامو نیز در خلیجِ کوبا ساخته میشود. این زندان محل نگهداری تمام کسانی است که به ظن دولت آمریکا «تروریست» هستند و علیه امنیت آمریکا اقدام کرده اند.

محمدو صلاحی نیز یکی از مظنونین است که در گوانتانامو زندانی و  شکنجه می شود. داستان فیلم در این بستر تاریخی رخ می دهد و متمرکز بر دوران زندان صلاحی است. صلاحی (با بازی جذاب طاهر رحیم) بدون هیچ گونه مدرکی و دسترسی به هیچ وکیلی ساعت ها بازجویی می شود. در یکی از سکانس ها که صلاحی داستان چگونگی رفتنش به افغانستان و پیوستن به القاعده را شرح می دهد، بازجو بر سر صلاحی فریاد می زند و می پرسد: «بنابراین تصمیم گرفتی یک تروریست لعنتی بشی؟» صلاحی که پس از سال ها بازجویی شدن انگلیسی را دست و پا شکسته صحبت میکند، با استیصال تمام سعی میکند اینبار به انگلیسی توضیح دهد: «تروریست نه… من به افغانستان رفت تا به مسلمانها علیه کمونیست ها کمک کنم. آمریکایی ها هم همراه ما میجنگیدند. ما و آمریکا یک جبهه بودیم». صلاحی به اعتراف دروغین مبنی بر دست داشتن در حادثه ۱۱ سپتامبر تن نمیدهد، اما بوش و رامسفلد به متهمان درجه اول این پرونده نیاز دارند. بنابراین پروژۀ ویژه ای در گوانتانامو برای اعتراف گرفتن اجباری از مظنونین کلید میخورد. گوانتانامو که پیش از این نیز مکانی بود که بازداشت شدگان را هویت زدایی و انسان زدایی می کرد و افراد بازداشتی مشمول هیچ قانونی نمی شدند.[۱] اکنون بنا بود عصب و احساس زندانی را وسیلۀ اعتراف دروغین علیه خود کند. «پروژۀ ویژه»ی دموکراسی امپریالیستی برای مقابله با تروریسم شامل این شکنجه ها میشد: بی خوابی دادن متمادی و طولانی، خفگی مصنوعی، تحقیر و آزار جنسی، نگهداری بازداشتی در محیط شدیدا سرد و گرم، ضرب و شتم شدید و مکرر، ایجاد فضای ترس و ارعاب با نورپردازی و موسیقی، تهدید روابط خانوادگی و عاطفی بازداشتی.

ما به این واقعیات از طریق مکاتبات صلاحی با نانسی هالندر (با بازی خوب جودی فاستر)، وکیل صلاحی، پی می بریم. وکیلی جسور و عدالت خواه که شجاعت این را داشت که در زمانه ای که «مبارزه با تروریسم» شعار جنگی و اسم رمز ترورهای آمریکا بود و هست، وکالت یک مظنون به تروریسم را بر عهده بگیرد. در هر حال، پس از کش و قوس ها و مبارزات حقوقی، نهایتا محمدو صلاحی دادگاهی می شود با مونولوگ تاثیر گذاری ( تاثیر این مونولوگ علاوه بر لحن گیرای طاهر رحیم به وسیلۀ موسیقی زمینه و کلوزآپ دوربین بر چهرۀ صلاحی، تاثیرگذاریش را دوچندان میکند) که در سکانسهای انتهایی فیلم گفته می شود، صلاحی تبرئه می شود.

به طور کلی فیلم در مقام افشاگری شکنجه هایی که در گوانتانامو اعمال میشده، موفق است، اما داستان واقعی محمدو صلاحی که این فیلم روایت می کند، واقعیتی نیست که ما تجربه می کنیم. صلاحی در مونولوگ انتهایی اش می گوید: « کسانی که مرا بازداشت کرده اند هرگز نمی توانند من را به خاطر کاری که انجام نداده ام ببخشند، ولی من سعی میکنم ببخشم. من میخواهم ببخشم. چون این چیزی است که خدای من، الله، میخواهد. به همین خاطر، کینه ای علیه افرادی که من رو مورد آزار قرار دادند، ندارم…» و فیلم با کلیپ کوتاهی از زندگی واقعی محمدو که قطعه ای از باب دیلن را زمزمه میکند به پایان میرسد.

 اما ما میدانیم که جنایات امپریالیسم آمریکا مشخصا در افغانستان و عراق و زندانی و شکنجه کردن هزاران بازداشتی در گوانتانامو و دیگر زندانهای تحت امر ارتش آمریکا، نه فراموش شد، نه بخشیده شد. یکی از مهمترین نتایج هجوم و جنایات امپریالیسم، تقویت بنیادگرایی اسلامی در ذهنیت توده ها در این کشورها بود. خیل زیادی از شکنجه شدگان گوانتانامو و خانواده هایشان، در مقابله با این جنایات و در غیاب بدیلی انقلابی و مترقی، نه با زمزمه کردن باب دیلن که با فریاد کلام خدای شان، الله، به جنگ با «کفار» پرداختند. جنگ، تجاوز و غارت های امپریالیستی هیچ جایی برای بخشش نگذاشته بود. اگر پیش از این لباس نارنجی، نماد تحقیر و شکنجۀ بازداشت شدگان گوانتانامو بود، با ظهور داعش، نشان اسرای داعش شد. اسرایی که نارنجی پوش، سر بریده می شدند.

همانطور که رفیق آواکیان در کتاب «راهی دیگر» میگوید،ارتجاع اسلامگرایی، بدیل محو کنندۀ ارتجاعِ امپریالیسم نیست. این دو پوسیده علی رغم تضادهای شان با یکدیگر، همدیگر را تقویت میکنند. در غیاب بدیل انقلابی در سطح گسترده، بیش از چهل سال است که توده ها با   رنج، فلاکت، اسارت، شکنجه و کشتار هزینه داده اند و بیش از چهل سال است که توده های این خطه در چرخش چرخه های این تضاد خرد میشوند. بی شک تاریخ توده ها عاری از مقاومت در مقابل این دو پوسیده نبوده است، اما مسئلۀ اساسی این است که مقاومت و مبارزه توده ها به افق، برنامه و استراتژی کمونیستی (کمونیسم نوین) پیوند بخورد. چنین پیوندی مسئله ای عاجل است. در شرایطی قرار داریم که غیاب این پیوند دیگر فقط به معنای هدر رفت مقاومت و مبارزۀ توده ها نیست، بله بسیار فراتر از آن، غیاب چنین پیوندی، حیات بشر را تهدید می کند.

[۱]  در فیلم می بینیم که بازداشت شدگان به نام خوانده نمی شوند، صلاحی با شماره زندانش خطاب می شود:۷۶۱. او نیز مانند سایر بازداشت شدگان هیچ ارتباط انسانی ای نداشت؛ تنها مظنونینی بود که باید متهم معرفی می شد. تنها جایی که در فواصل بازجویی ها و در هواخوری از پس میله و پرده هایی که بازداشت شدگان را تفکیک می کرد با یکی دیگر از بازداشت شدگان ارتباط کلامی می گیرد. هویت او در آنجا از حد شماره فراتر می رود و با ملیتش خطاب می شود. یعنی موریتانیایی که نام فیلم نیز از همین روایت اخذ شده.