جنگی جهنمی در اوکراین: این جهنم از کجا نشات می گیرد؟

به اشتراک گذاشتن
زمان مطالعه: ۲۰ دقیقه

مقاله ای از انقلاب، وبسایت حزب کمونیست انقلابی آمریکا* ۲۸ فوریه ۲۰۲۲

ترجمه از گروه مترجمین حزب کمونیست ایران (م ل م)

حاکمان ایالات متحده و روسیه و دستگاه های تبلیغاتی هر کدام در حال پیچاندن، اختراع کردن، سرپوش گذاشتن، تحریف کردن و بافتن روایت های متعارض این درباره هستند که چگونه تهاجمی بالقوه فاجعه بار به وقوع پیوست. جدول زمانی ای که در پایین می آید، تصویری عینی و مبتنی بر واقعیت را ارائه می کند و نشان می دهد که با تهاجم روسیه به اوکراین چگونه اوضاع به شرایط دهشتناکی که امروز در آن هستیم، منتهی شد.

اوکراین در کجا قرار گرفته است؟

اوکراین کشور پهناوری است که به لحاظ وسعت، بعد از روسیه دومین کشور بزرگ اروپا است. این کشور از غرب در همسایگی با لهستان، اسلواکی، مجارستان و رومانی قرار دارد. یعنی کشورهایی که بخشی از ائتلاف نظامی ناتو به رهبری ایالات متحده هستند و نیروی های ایالات متحده یا متحدانش در این کشورها مستقر هستند. اوکراین در شمال، هم مرز با بلاروس است؛ کشوری که به طور عموم پشت روسیه قرار می گیرد و در مانورهای نظامی مشترک با روسیه حضور دارد.

در شرق، اوکراین مرز زمینی و دریایی ۱۷۰۰ مایلی با روسیه دارد؛ اندکی کمتر از طول مرز مشترک ایالات متحده و مکزیک. بخش «دریایی» این مرز مشترک، در دریای سیاه،  مسیر آبی استراتژیک مهمی برای صادرات و واردات اوکراین و روسیه است. به اوکراین به عنوان کشوری واقع در شرق اروپا ارجاع داده می شود، اما در نظر گرفتن وسعت بزرگ روسیه اروپایی در شرق، اوکراین به لحاظ جغرافیایی در مرکز اروپا واقع شده است.

رابطه تاریخی اوکراین و روسیه چگونه است؟

مانند بسیاری از کشورهای اروپای شرقی، مرزها و هویت اوکراین امروزی، به لحاظ تاریخی سیال بوده است. اوکراین با دشتهای حاصلخیز و خاک غنی به لحاظ تاریخی به عنوان سبد نان اروپا شناخته می شد و رشک قدرت های رقیب از جمله کشور مشترک المنافع لیتوانی-لهستان که در دورۀ اوج خود در قرن هفدهم بخش بزرگی از اوکراین را در برمی گرفت را بر می انگیخت. اما بخش هایی از اوکراین نیز در اشغال  مجارستان، امپراتوری عثمانی، سوئد و گروه های قزاق روسی، اساسا باندهای مسلح، و در تاریخ جدیدتر به اشغال ارتش های تزارهای متوالی روس که مستبدان فئودال بی رحم و ضد روشنگری بودند، درآمد. (۱)

در پایان قرن هجدهم، اوکراین تحت سلطه امپراتوری عظیم روسیۀ تحت حکومت تزار بود. حاکمان روسیه منابع غنی اوکراین از جمله زغال سنگ، فلز و غلات را برای خدمت به روسیه بهره برداری می کردند. به اشغال روسیه درآمدن و مقاومت در برابر آن، موجب انسجام و تحکیم ناسیویالیسم اوکراینی شد؛ ناسیونالیسمی که توسط پلیس مخفی تزار سرکوب می شد. تزارها از قلمرو تحت سلطه شان به عنوان «روسیه کوچک» یاد می کردند و در دهه ۱۸۴۰ تلاش کردند تا ناسیونالیسم رو به رشد اوکراینی را در هم بکوبند، برای مثال استفاده از زبان اوکراینی در مدارس را ممنوع اعلام کردند.(۲)

تاثیر انقلاب سوسیالیستی ۱۹۱۷ در روسیه بر اوکراین و دیگر ملیت های تحت ستم چه بود؟

الف) ۱۹۳۳-۱۹۱۷: ریشه کن کردن ستم ملی

انقلاب تکان دهنده و آزادی بخش سوسیالیستی اکتبر ۱۹۱۷ در روسیه، که توسط رهبر کمونیست ولادیمیر الیچ لنین رهبری شد، رژیم بورژواییِ سرمایه داری- امپریالیستی که در فوریه  ۱۹۱۷ در بحبوحۀ جابه جا شدگی و تحولات انقلابی جنگ جهانی اول به قدرت رسیده بود را سرنگون کرد. اولین جامعه سوسیالیستی جهان در حال ساخته شدن بود. اولین دولت چند ملیتی جهان، بر اساس برابری ملت ها، فرهنگ ها و زبان ها داشت شکل می گرفت. سیاستی که لنین اتخاذ کرد و بر آن اصرار ورزید، سیاست حق تعیین سرنوشت ملل و اقلیت های سابقا تحت ستم، به دست خودشان بود. این ها ملل و اقلیت های ملی ای بودند که به اتحاد جماهیر شوری پیوستند و سیاست شوروی این بود که اتحاد دولت جدید سوسیالیستی بایستی داوطلبانه باشد.(۳)

مردم اوکراین هم درگیر انقلاب سوسیالیستی ۱۹۱۷ بودند و هم درگیر در جنگ داخلی که در پی آن در سال های ۱۹۱۸-۲۱ جریان داشت. در سال ۱۹۲۲ دولت جدید شوروی، به اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی بدل شد. اوکراین یکی از ۱۲ جمهوری بزرگِ این اتحاد بود. اتحادی که علاوه بر این جمهوری ها، تعداد زیادی از مناطق خود مختار/ مستقل ملیت های سابقا تحت ستم را نیز در بر می گرفت.

انقلاب شوروی تحت رهبری لنین و سپس ژوزف استالین، دست به اقداماتی برجسته و ریشه ای برای غلبه بر نابرابری و تبعیض زد. تحصیلات به زبان مادری انجام شد؛ تلاش هایی برای پیش کشیدن رهبران بومی و محلی در بین ملل سابقا تحت ستم انجام شد و دولت شوروی برای تولید انبوه کتاب ها، مجلات، روزنامه ها، فیلم ها، اپراها و آهنگ های فولک دسته جمعی و… به زبان های غیر روسی تأمین مالی می کرد. منابع اقتصادی در اختیار مناطق کمتر توسعه یافته یعنی جاهایی که اقلیت های ملی زندگی می کردند، قرار گرفت. همزمان، دولت شوروی آموزش و مبارزۀ ایدئولوژیک را علیه آنچه عظمت طلبی (شوونیسم) بزرگ روسی یعنی باور به برتری مردم روس و باور به حق آنها در سلطه جویی و سرکوب سایر ملت ها خوانده می شد، به راه انداخت.

در اوکراین، سیاست های غلبه بر ستم ملی از اوایل دهه ۱۹۲۰ تا اوایل دهه ۱۹۳۰ شکوفا شد. مورد اوکراین تبدیل به آزمایشگاه و مدلی برای سایر بخش های اتحاد شوروی شد. همچنین اقدامات ویژه ای برای حفاظت از حقوق، فرهنگ و حمایت اقتصادی از اقلیت های ملی و گروه های درون کشور اوکراین مانند مردم یهود، روماها (کولی ها) و سایرین صورت گرفت. با وجود تمام تحولات و تجربه آموزی هایی که صورت گرفت، مسائل و تنش ها، گام های اشتباه و درس هایی برای آموختن نیز وجود داشت. مبارزه برای امر نو و مقاومت در برابر امر کهنه وجود داشت. چیزی حقیقتا رهایی بخش در حال خلق شدن بود. برای داشتن یک تصویر کلی از چند و چون تاثیر انقلاب بلشویکی (سوسیالیستی) بر ملل تحت ستم، نگاه کنید به مصاحبه ای با که با ریموند لوتا صورت گرفته است.(۴)

زنان در مزارع اشتراکی اوکراین در دهه ۱۹۳۰

ب) واژگونی سیاست انقلابی  در مورد ملل ۱۹۴۵-۱۹۳۳

در میانه ۱۹۳۰ انقلاب شوروی با تهدیدات حادی مواجه شد. در سال ۱۹۳۱ امپریالیسم ژاپن به منچوری منطقه ای در چین در مرز اتحاد جماهیر شوروی حمله کرد. در ۱۹۳۳ نازی ها قدرت شان در آلمان را تثبیت کردند و قصد خود برای نابودی و اشغال اولین دولت سوسیالیستی جهان را روشن کردند. خطری واقعی و عظیم پیش رو بود. اما در نحوۀ واکنش رهبری شوروی در دورۀ استالین به این خطرات، اشتباهات و مشکلات جدی و خطاهای دردناکی وجود داشت. رهبری شوروی برای مقابله با این تهدیدها بر ایجاد وحدت تاکید کرد و این وحدت حول نوعی وطن پرستی ملی به جای انترناسیونالیسم انقلابی شکل گرفت. برای بسیج توده ها جهت مخالفت با نازی ها و شکست تهاجم آنان به شوروی که جان قریب به ۲۶ میلیون از توده های شوروی را گرفت، بر ناسیونالیسم روسی تکیه شد.

بسیاری از سیاست های مربوط به ملیت که تنوع اتنیکی (قومی) را تبلیغ می کردند در طول دهه ۳۰ مورد بازنگری و واژگون سازی قرار گرفتند. بر آموزش و یادگیری زبان روسی تاکید شد، فرهنگ روسی ستوده شد. بر سیاست های رهبران بومی لجام زده شد. همراه با این سیاست ها، به برخی از ملیت ها به عنوان همکاران بالقوه دشمنان خارجی نگاه شد و اقدامات شنیعی علیه شان به کار گرفته شد. این سیاست ها و جهت گیری نهفته در آن ها نمونه هایی هستند از آنچه باب آواکیان آنها را «حقایقی که پشتمان را می لرزانند» خوانده است. یعنی حقایق مربوط به اشتباهات و خطاهای دردناک رهبران انقلابی. این اشتباهات بایستی به صورت علمی تحلیل شوند، همانگونه که آواکیان از طریق کمونیسم نوین که توسعه اش داده، انجام گرفته است تا روشن شود که: تضادها و چالش های واقعی که انقلاب و رهبری انقلاب با آن ها مواجه شد چه بودند و در پاسخ به این ها، چه اشتباهاتی در روش و رویکرد رهبری وجود داشت، که به اتخاذ چنین سیاست هایی انجامید؟

بر اساس چنین بررسی ای، آواکیان دینامیک های زیربنایی، تعارضات و تنش های موجود میانِ پیشبردن انقلاب در سراسر جهان و در درون یک جامعه سوسیالیستی و دفاع از دولت سوسیالیستی وقتی که تحت تهدید و حملۀ مستقیم قرار می گیرد را مشخص کرد. مثلا دفاع از شوروی در طول جنگ جهانی دوم در برابر حملۀ نازی ها. در رابطه با این معضل، باب آواکیان گشایشی ایجاد کرده است که می توان آن را در آثارش از جمله در «فتح جهان»، «پیشبرد جنبش انقلابی جهانی: سوالات مربوط به جهت گیری استراتژیک» و «گشایش ها» مطالعه کنید.(۵) بر خلاف دروغ های امپریالیسم، رهبری شوروی اقلیت های ملی را « قلع و قمع» نکرد. و نباید فراموش کرد که در دهه ۳۰ و ۴۰ اتحاد شوروی تنها کشوری بود که اقدامات و سیاست هایی را برای نجات جان مردم یهود در مقیاس وسیع به اجرا در آورد.(۶)

اتهاماتی مبنی بر اینکه استالین تعمدا مردم اوکراین را گرسنگی داد؟!

یکی از خط حمله های عمده علیه انقلاب سوسیالیستی در اتحاد جماهیر شوروی (۱۹۵۶-۱۹۱۷) مربوط به قحطی سال های ۱۹۳۳-۱۹۳۲ در اوکراین است. مورخان ضد کمونیست و مرتجعین اوکراینی و رسانه های غربی، به طور عموم استالین را که از سال ۱۹۲۷ تا سال ۱۹۵۳ رهبری شوروی را بر عهده داشت، متهم می کنند که تعمدا مردم اوکراین را در گرسنگی نگه داشت.

این اتهام که استالین می خواست بخش زیادی از دهقانان اوکراینی و عموم جمعیت اوکراین را به واسطۀ امتناع از دادن غلات به آنها، تنبیه کند و آن ها را از بین ببرد یک دروغ است. در واقع یک روایت دروغینِ و حساب شده از واقعیت است که کورکورانه مدام تکرار می شود. برای حقیقت جویی بیایید به برخی از نکات کلیدی نگاه کنیم: در اوایل دهه ۱۹۳۰ قحطی وحشتناکی در اوکراین و همچنین سایر مناطق اتحاد شوروی رخ داد. تعداد زیادی از مردم مردند. اما قحطی عمدتا به دلیل کاهش تولید غلات بود. این کاهش عمدتا به دلیل آب و هوای نامساعد، بیماری در محصول و سایر عوامل طبیعی بود. با این حال کمبود مواد غذایی به دلیل اشتباهات جدی در سیاست های دولت، تشدید شد. چگونه؟ اوکراین یکی از مهمترین و حیاتی ترین مناطق تولید غلات در سراسر اتحاد شوروی بود و این غلات برای تأمین نیازهای غذایی جمعیت شوروی، به ویژه در شهرها و نیروی نظامی اهمیت داشت. اما دولت تقاضای بیش از حدی را به کشاورزان مزارع کلکتیو در اوکراین ارائه می داد، تا تولید را افزایش دهند و مقادیر غیر واقع بینانه ای از غلات را به دولت مرکزی، یعنی جایی که غلات به شهرها و مناطق دیگر توزیع می شد، انتقال دهند. غلات کافی جهت ذخیرۀ اضطراری برای دهقانان اوکراینی وجود نداشت. دولت، نهایتا انتقال غلات را کاهش داد و کمک های غذایی به مناطقی که از کمبود شدید مواد غذایی در رنج بودند، ارسال شد. در تقابل با تحریفات ضد کمونیستی، فکت های حقیقی مربوط به قحطی ۱۹۳۳-۱۹۳۲ و تحلیل مبتنی بر شواهد سیاست کشاورزی شوروی در دوران استالین را می توانید در وب سایت انقلاب در مقاله ی تحقیقی زیر ببینید: «قحطی سال ۱۹۳۳ در اتحاد شوروی: واقعا چه رخ داد، و چرا «قحطی عمدی» نبود»! (۷)

بحران جاری در اوکراین، چگونه در چارچوب احیای سرمایه داری در اتحاد شوروی، جای می گیرد؟

نمایندگان منافع امپراطوری ایالات متحده، از جمله «کارشناسان» دانشگاه ها در رسانه ها، اصرار دارند که درگیری بین روسیه و ایالات متحده بر سر اوکراین، ادامه تاریخ طولانی تعارض بین «دموکراسی» و «کمونیسم» است؛ یا مطابق آنچه که اخیرا آن را نام گذاری تجاری می کنند، تعارض بین دموکراسی و «اقتدارگرایی». با توجه به جنایاتی که ایالات متحده در سراسر جهان مرتکب می شود، این یک ریاکاری فاحش است.(۸)

باب آواکیان در مقالۀ «شوونیسم بی شرم آمریکایی: «آنتی توتالیتاریسم»، همچون «نقابی» برای حمایت از امپریالیسم ایالات متحده»(۹) می نویسد: «یک جورهایی این به اصطلاح «مورخین روشن بین» فراموش کرده اند که در کشوری زندگی می کنند که بر مبنای خشونت های غارتگرانه در مقیاس گسترده، از جمله قتل عام مردم بومی این قاره از طریق «کارزارهای نظامی» و نقض مکرر معاهدات با آنها در جریان این کارزارهای نظامی بنا شد و گسترش یافت. علاوه بر این، از طریق جنگ کشور گشایی تجاوزکارانه علیه مکزیک و دزدیدن بخش بزرگی از سرزمین مکزیک در اواسط قرن نوزدهم توسعه بیشتر یافت. این جنگ عمدتا به هدف گسترش برده داری بود. و نهایتا این کشوری است که اعلام کرده است «سرنوشت نوشته شده اش» این است که به فتح قلمرویی « از این دریا تا به آن دریای تابان» و باز فراتر از آن بپردازد.

ریشه های درگیری کنونی به واقع توسط احیای سرمایه داری در اتحاد شوروی به سال ۱۹۵۶ و ظهور آن به مثابه قدرت سرمایه داری امپریالیستی جهانی در تعارض با امپراطوری سرمایه داری امریالیستی ایالات متحده  در آنچه که جنگ سرد خوانده می شد، چهارچوب بندی می شود.(۱۰) اتحاد شوروی از جنگ جهانی دوم پیروز بیرون آمد، اما سوسیالیسم به لحاظ سیاسی و ایدئولوژیک بسیار تضعیف شده بود. شوروی دیگر یک جامعۀ انقلابی بالنده و پویا نبود. در اواسط دهه ۱۹۵۰،  پس از مرگ استالین، نیروهای بورژوازی جدید در حزب کمونیست شوروی برای تصرف قدرت و تحکیم حاکمیت طبقۀ جدید سرمایه دار دست به کار شدند. آن ها اتحاد شوروی را در شکل یک جامعه سرمایه داری دولتی بازسازی کردند. آنها ابزارهای اصلی تولید، کارخانه ها، زیرساخت ها و… و بانک ها را در مالکیت دولت حکومت نگاه داشتند، اما سود را در فرماندهی آن ها قرار دادند. حاکمان جدید ظاهر سوسیالیستی را حفظ کردند و هم زمان چالشی امپریالیستی را علیه امپریالیسم غربی به راه انداختند.

باب آواکیان به شیوه ای مختصر و علمی توضیح داده است که امپریالیسم چیست و ماهیت تضاد بین قدرت های امپریالیستی کدام است:

«امپریالیسم به معنای نهادهای مالی و انحصارات عظیمی است که اقتصاد و سیستم های سیاسی و حیات مردم را نه تنها در یک کشور بلکه در سراسر جهان کنترل می کنند. امپریالیسم یعنی استثمارگران انگلی ای که صدها میلیون نفر را سرکوب می کنند و آنها را به فلاکت های بیان نشدنی محکوم می کنند؛ امپریالیسم یعنی سرمایه داری مالی انگلی ای که می تواند صرفا با فشار یک کلید کامپیوتر و ارسال مقادیر عظیم ثروت از یک نقطه به نقطه ای دیگر موجب گرسنگی میلیون ها نفر شود. امپریالیسم یعنی جنگ. جنگ برای خاموش کردن مقاومت و شورش ستم دیدگان و جنگ بین دولت های امپریالیستی رقیب و این به این معنا است که رهبران این دولت ها می توانند با فشار یک دگمه، بشریت را به ویرانی باورنکردنی و یا شاید حتی نابودی تام محکوم کنند. (به نقل از: جهانی برای فتح در پیش رو داریم. ۱۹۹۹)

در آن چارچوب، دو بلوک اقتصادی و نظامیِ رقیب در اروپا در مقابل یکدیگر صف آرایی کردند. از یک طرف، ایالات متحده و ملت های همسو با آن. عمدۀ کشورهای متحد ایالات متحده، بخشی از ائتلاف نظامی ناتو به رهبری ایالات متحده بودند. از سوی دیگر، کشورهایی که پس از جنگ جهانی دوم توسط شوروی اشغال شده بودند، از جمله چکسلواکی، مجارستان و لهستان بخشی از ائتلاف نظامی رقیبِ ناتو، یعنی پیمان نظامی ورشو شدند. در درون خود اتحاد جماهیر شوروی امپریالیستی، اوکراین در کنار روسیه به عنوان بزرگترین و به لحاظ اقتصادی توسعه یافته ترین جمهوری نقش بسیار بزرگی در کمک به قدرت اقتصادی و در نتیجه پایه ای برای قدرت نظامی اتحاد شوروی و بلوک آن ایفا کرد.(۱۱)

اهمیت فروپاشی اتحاد شوروی و گسترش ناتو پس از ۱۹۸۹ در چیست؟

در تحولی شگفت انگیز، حرکت به سوی جنگ جهانی بین دو ابر قدرت و وجود تضادهای بزرگ اقتصادی و سیاسی درون جامعه شوروی و درون طبقه حاکمه شوروی به فروپاشی سریع اتحاد شوروی در فاصله ۱۹۸۹ تا ۱۹۹۱ منتهی شد.(۱۲) آنچه فروپاشید یک سوسیالیسم- کمونیسم واقعی نبود، بلکه یک دولت سرمایه داری بود که خود را همچون سوسیالیسم جا می زد و از درون منفجر شد.

ایالات متحده و متحدانش از فروپاشی کشور سرمایه داری امپریالیستی رقیب استقبال کردند و علی رغم اینکه مدت ها پیش از آن، سرمایه داری در اتحاد شوروی احیا شده بود اما حاکمان ایالات متحده سقوط شوروی را به مثابه فرصتی دیدند تا «مرگ کمونیسم» را اعلام کنند. آنها با پشتیبانی از بخشی از طبقۀ حاکمه شوروی که می خواستند هرگونه تظاهر به سوسیالیسم را کنار بگذارند و کشور را به شکلی علنی بر اساس مشخصات سرمایه داری اداره کنند، تلاش کردند که فروپاشی اتحاد شوروی را تسهیل کنند و مشوق هایی نیز برای مبادله با غرب به بخش های فوق الذکر طبقۀ حاکمه ی شوروی ارائه دادند. در فوریه ۱۹۹۰، جیمز بیکر وزیر امور خارجه ایالات متحده و میخاییل گورباچوف رهبر شوروی دربارۀ نقش آیندۀ ناتو در چارچوب آلمان متحد بحث کردند. بیکر به گورباچف گفت: « هیچ گونه گسترشی در قلمرو قدرت نیروهای ناتو، حتی به اندازه یک اینچ هم به سمت شرق صورت نخواهد گرفت.»(۱۳)

نقشه گسترش ناتو در شرق اروپا و همسایگی روسیه

فروپاشی اتحاد شوروی منجر به از هم پاشیدگی پیمان ورشو و تاسیس بسیاری از کشورهای مستقل خارج از اتحاد جماهیر شوروی شد. در سال ۱۹۹۱ اوکراین تبدیل به یک کشور مستقل شد. در اواخر دهه ۱۹۹۰ اردوگاه اقتصادی و نظامی تحت تسلط روسیه تجزیه شد و نیروهای هوادار غرب در بسیاری از آن کشورها به قدرت رسیدند. بر خلاف قول هایی که توسط ایالات متحده داده شده بود، ناتو شروع به گسترش به سمت شرق کرد. در سال ۱۹۹۹ جمهوری چک، مجارستان و لهستان در ناتو ادغام شدند. در سال ۲۰۰۴، بلغارستان، استونی، لتونی، لیتوانی، رومانی، اسلواکی و اسلوونی به ناتو اضافه شدند. از آن پس، گسترش سریع ناتو به سمت مرزهای روسیه یعنی آلبانی، کرواسی، مونته نگرو و در سال ۲۰۲۰ مقدونیۀ شمالی به فهرست ناتو اضافه شدند. این پرسش را پیش کشید که آیا اوکراین نیز به ناتو خواهد پیوست یا خیر؟ گسترش ناتو و پافشاری ایالات متحده بر «حق» اضافه کردن اوکراین به درون اتحاد نظامی ناتو در اروپا، فاکتور عمده در بحران اوکراین است. گسترش ناتو به اوکراین به صورت بالقوه نیروهای ایالات متحده و سلاح های هسته ای اش را بر مرزهای روسیه قرار می دهد. ناتو بر خلاف ادعاهای آمریکا، یک اتحاد «تدافعی» نیست. نیروهای ناتو نقش مهمی در تهاجم به و اشغال افغانستان تحت رهبری ایالات متحده ایفا کردند و صدها هزار کشته و زخمی بر جای گذاشتند و میلیون ها نفر از کاشانه شان رانده شدند. در سال ۲۰۱۱ به منظور تغییر رژیم لیبی، نیروهای ناتو قریب به ۱۰ هزار بمب روی لیبی ریختند.

چندین کشور ناتو همسایۀ روسیه هستند و با یکدیگر بخش اروپایی روسیه را با سلاح های پیشرفته و مرگبار اروپای غربی محاصره کرده اند. وارد کردن اوکراین به ناتو با توجه به مرزهای مشترک گسترده ای که با روسیه دارد، خطر برای روسیه را به شدت افزایش خواهد داد.(۱۴) و در اینجا باید توجه داشت که در اکتبر ۱۹۶۲، زمانی که روسیه، اتحاد شوروی آن زمان، موشک هایی را در کوبا مستقر کرد، ایالات متحده با وضعیت مشابهی مواجه شد. در پاسخ، ایالات متحده جهان را در طول ۱۲ روز به آستانه جنگ هسته ای برد تا شوروی را وادارد که از کوبا خارج شوند. کارشناسان معتقدند این «نزدیک ترین نقطه ای بود که جهان تا به حال به مرز جنگ هسته ای رسیده بود.»(۱۵)

پس زمینه فوری بحران کنونی چیست؟

از زمان فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، بر اساس ارزیابی ایالات متحده و روسیه که اوکراین یک حلقه کلیدی در هر یک از نیازهای آنها برای ایجاد موقعیت مسلط در مقابل رقیب امپریالیستی خود است؛ اوکراین کانون درگیری شدید و فزاینده بین قدرت های سرمایه داری-امپریالیستی ایالات متحده و روسیه بوده است. خط سیر کلی، اوکراین را بیش از پیش از نظر اقتصادی و نظامی به مدار ایالات متحده کشانده است.

انقلاب نارنجی در اوکراین سال ۲۰۰۴

نقاط کانونی اصلی در آن مسیر عبارتند از:

  • در سال ۲۰۰۴، یک نامزد طرفدار روسیه به نام ویکتور یانوکوویچ به عنوان رئیس جمهور اوکراین انتخاب شد. در پاسخ، ایالات متحده از آنچه به عنوان «انقلاب نارنجی» نامگذاری شده بود، حمایت کرد. که ظاهراً یک شورش مردمی بود اما توسط ایالات متحده تأمین مالی و سازماندهی شد تا یانوکوویچ را از قدرت براند.(۱۶) در «تکرار مجدد» انتخابات، یک نامزد طرفدار ایالات متحده جایگزین او شد.(۱۷)
  • در سال ۲۰۰۶ روسیه پیامی را با قطع موقت گاز طبیعی به اوکراین ارسال کرد و مدعی شد که اوکراین بدهی پرداخت نشده دارد.
  • در سال ۲۰۰۸ ناتو تعهد خود را برای ادغام اوکراین اعلام کرد. این امر ائتلاف نظامی به رهبری ایالات متحده را مستقیماً به مرز روسیه منتقل می کند. برای درک تأثیر این موضوع، واکنش طبقه حاکم ایالات متحده را در صورتی که روسیه یا چین برای ایجاد پایگاه نظامی در تیخوانا در مکزیک اقدام می کردند، تصور کنید.
  • در سال ۲۰۱۰ یانوکوویچ رهبر سابق طرفدار روسیه در انتخاباتی که یک انتخابات ریاست جمهوری قانونی تلقی می شد، دوباره انتخاب شد.(۱۸) روسیه و اوکراین در ازای تمدید اجاره نامه برای نیروی دریایی روسیه در بندری اوکراینی در دریای سیاه در کریمه، قرارداد تعیین قیمت گاز را امضا کردند.
  • در سال ۲۰۱۴ اوکراین با بحران اقتصادی شدیدی مواجه شد که بدهی زیادی به روسیه و به صندوق بین‌المللی پول که تحت سلطه ایالات متحده است، داشت.(۱۹) هم ایالات متحده و متحدانش از یک طرف و هم روسیه از سوی دیگر، برای سوء استفاده از بحران که هر دو طرف تا حد زیادی مسئول آن بودند و باج خواهی و رشوه دادن به دولت اوکراین برای ایجاد اتحاد نزدیکتر اقدام کردند.(۲۰) در ۲۲ فوریه ۲۰۱۴ دولت اوکراین با بسته کمکی غرب به رهبری صندوق بین المللی پول موافقت کرد. در بحبوحۀ این بحران، یانوکوویچ از طریق دیپلماسی و دسیسه های پیچیده بین المللی ساقط شد.(۲۱)
  • روسیه که از این حرکت اوکراین برای ادغام بیشتر با اروپای غربی متحد ایالات متحده نگران شده بود، در سال ۲۰۱۴ به منطقه کوچک اوکراینی کریمه حمله کرد و آن را ضمیمه کرد. روسیه، کریمه را برای دسترسی اش به خطوط کشتیرانی در دریای سیاه حیاتی می داند.

از آن زمان، ایالات متحده برای تحکیم اوکراین در مدار خود به شدت فعال بوده است. ارسال میلیاردها دلار کمک اقتصادی و تسلیحات و ایجاد انگیزۀ بیشتر برای اوکراین برای روی آوردن صریح تر به غرب. روسیه برای تضعیف دولت اوکراین به اقداماتی از جمله  حمایت از شورش مسلحانه طرفدار روسیه در مناطقی در مرز روسیه و تحت فشار قرار دادن دولت اوکراین با بسیج گستردۀ نیروها در مرز اوکراین و روسیه، دست زده است. در آغاز سال ۲۰۲۲ ایالات متحده تقریباً روزانه گزارش های اطلاعاتی را منتشر کرد که در آن اعلام می کرد روسیه به اوکراین حمله خواهد کرد. در حالی که ظاهراً این به اشتراک گذاری «شفاف» اطلاعات ایالات متحده برای آگاه کردن جهان از خطر جنگ و جلوگیری از آن بود، اما هدف اساسی ‌تر این بود که حمایت آلمان و دیگر قدرت‌های غربی را برای تحریم های فلج کننده و سایر اقدامات علیه روسیه تقویت کند. برخی استدلال کرده اند که قصد و نیت هر چه باشد یا حتی علیرغم قصد ایالات متحده، انتشار این گزارشات، ایجاد شرایط نامطلوب برای رقیب امپریالیست گانگستر، اثر تحریک آمیز متناقضی داشت.(۲۲) در ۲۳ فوریه روسیه تجاوز کاملاً ناموجه و خونین خود را با عواقب وحشتناکی که امروز می بینیم به اوکراین آغاز کرد.

پناهنده های اوکراینی

منافع بشریت در شرایط کنونی کجاست؟

حمله روسیه به اوکراین مطلقاً ربطی به بازپس گیری بخشی از ملت روسیه ندارد و آن طور که پوتین ادعا می کند مربوط به «نازی زدایی» از اوکراین نیز نیست. این اقدامی از سوی امپریالیسم روسیه است برای بازگرداندن ملتی به بلوک روسیه که ایالات متحده به طور پیوسته قصد داشته است آن را از روسیه دور کند و در عوض آن را تبدیل به پایگاهی علیه روسیه کند. حمله روسیه به اوکراین اقدامی است برای تقویت خود برای رقابت جویی در جهانی که تقسیم بندی امپریالیستی قدیمی جهان به طور فزاینده ای مورد مناقشه قرار گرفته است.

به نوبه خود، ایالات متحده اوکراینی ها را برای جنگ با روس ها مسلح کرده است. این کشور نیروها و سیستم های تسلیحاتی پیشرفته را به کشورهای اطراف فرستاده است و اکنون در حال حرکت است تا اقتصاد روسیه را منزوی و فلج کند. همه اینها هیچ ربطی به «جستجوی صلح» ندارد، بلکه بخشی از راهبردی است برای تضعیف روسیه از طریق توانمند ساختن اوکراین به مقاومت در حالی که آمریکا فعلا خود را از جبهه جنگ مستقیم دور نگاه داشته است و همچنین، راهی است برای ایالات متحده تا تسلط اش بر متحدین خود را تقویت کند.

منافع بشریت در هیچ یک از بلوک های امپریالیستی نیست. باب آواکیان می گوید: «منافع، اهداف و طرح‌های بزرگ امپریالیست‌ها منافع ما،منافع اکثریت مردم ایالات متحده و یا اکثریت قریب به اتفاق مردم در کل جهان نیست.  مشکلاتی را که امپریالیستها برای دستیابی به این منافع، خود را درگیرش کرده اند باید دید و به آن جواب داد اما نه از منظر امپریالیستها و منافع آنها، بلکه از دیدگاه اکثریت عظیم بشریت و در خدمت به نیاز اساسی و مبرم بشریت به ایجاد جهانی متفاوت و بهتر، برای باز کردن راهی دیگر. (پایه ها، ۳:۸)

با حمله روسیه به اوکراین و رنج و مرگ وحشتناک متعاقب آن، باب آواکیان این چالش را در مقاله «شوونیسم بی شرم آمریکایی: «آنتی توتالیتاریسم»، همچون «نقابی» برای حمایت از امپریالیسم ایالات متحده» چنین بیان کرده است: «آنچه اکنون ضروری است، مخالفت با همه غارتگران امپریالیست و قاتلان کشتار جمعی و همه نظام‌ها و روابط ستم و استثمار و تأکید ویژه بر مخالفت با ستمگران امپریالیست «خودمان» است که جنایات وحشتناک خود را «به نام ما» مرتکب می‌شوند. و به دنبال آن هستند که بر اساس یک شوونیسم عجیب آمریکایی ما را حامی خودشان کنند و این چیزی است که باید قاطعانه آن را رد کنیم و به شدت با آن مبارزه کنیم».

*این مقاله ترجمه ای است از:

A Hellish War in Ukraine: Where the Hell Did This Come From?. February 28, 2022. Revcom.us

یادداشت ها

  1. How Ukraine became Ukraine. Washington Post, March 9, 2015
  2. Ukraine’s fraught relationship with Russia: A brief history. The Week, January 8, 2015
  3. در مدیای غرب، ستم ملی روسیه علیه اوکراین طوری بیان می شود که گویا یک خط پیوسته بود که از دوران تزارهای روس شروع می شد و در دوره انقلاب کمونیستی ادامه می یافت و تا امروز که روسیه سرمایه داری است، تداوم یافته است. در حالی که سیاست های انقلاب روسیه در اوایل انقلاب از سال ۱۹۲۰ تا اوایل ۱۹۳۰ درست نقطه مقابل سیاست ها تزارهای روسیه و درست نقطه مقابل آن سیاست هایی بود که حکام کنونی روسیه برایش می جنگند. این واقعیت را حتا خود پوتین اخیرا بیان کرده است. در حرف های اخیر پوتین همان منطق و ذهنیت امپریالیستیِ ادعاهای تزارهای روسیه در مورد اوکراین را می توان مشاهد کرد (۲۱ فورویه ۲۰۲۲). پوتین به لنین رهبر انقلاب کمونیستی ۱۹۱۷ در روسیه حمله می کند و می گوید که او «یک فدراسیون را خلق کرد و به هر ملتی حق تعیین سرنوشت داد. این بود شالوده دولت شوروی»
  4. این مصاحبه با مشخصات زیر به فارسی ترجمه و منتشر شده است: لوتا، ریموند (۱۳۹۴) تاریخ واقعی کمونیسم. ترجمه منیر امیری. اتشارات حزب کمونیست ایران (م ل م)
  5. این آثار با مشخصیات زیر در وبسایت حزب کمونیست ایران (م ل م) قابل دسترسی هستند:

آواکیان، باب (۱۳۶۴) فتح جهان. ترجمه اتحادیه کمونیست های ایران (سربداران)

آواکیان، باب (۱۳۹۸) گسست از ایده های کهنه. ترجمه منیر امیری. نشر آتش. چاپ دوم

آواکیان، باب (۱۳۹۸) گشایش ها. ترجمه گروه مترجمین حزب کمونیست ایران (م ل م)

  1. در بخش هایی از لهستان که در جنگ دوم جهانی به اشغال نازی ها درآمد، یهودی ها به قتل رسیده یا به اردوگاه های مرگ فرستاده شدند. در آن مناطقی از لهستان که به زیر کنترل ارتش شوروی درآمد، یهودی ها تحت حمایت قرار گرفتند و با پیشروی ارتش هیتلر، توسط ارتش شوروی به سلامت به مناطق دور دست و امن در اتحاد شوروی منتقل شدند. در آن جا آنها در میان ملیت های اقلیت دیگر زندگی و کار کردند. جان صدها هزار تن از یهودی ها اینگونه حفظ شد. رجوع کنید به:

Mark Edele, et al., Shelter from the Holocaust: Rethinking Jewish Survival in the Soviet Union (Wayne State Univ. Press, 2017

  1. The Famine of 1933 in the Soviet Union: What Really Happened, Why it was NOT an ‘Intentional Famine
  2. See the “American Crime” series at revcom.us. 
  3. Shameless American Chauvinism: ‘Anti-Authoritarianism’ as a ‘Cover’ For Supporting U.S. Imperialism
  4. واژگون کردن سیاست ها نسبت به ملل و ملیت های تحت ستم توسط رهبری اتحاد شوروی در دوره پیش از جنگ دوم و در جریان جنگ دوم و پس از آن، بخشی از روش ها و سیاست های به شدت غلط بود که باعث شد نیروهای قدرتمندی در درون حزب کمونیست شوروی تقویت شوند. این نیروها، در میانه دهه ۱۹۵۰ قدرت را در دست خود تحکیم کرده و سرمایه داری را در شوروی احیا کردند اما کماکان به سوسیالیست بودن تظاهر می کردند. این نیروها به رهبری نیکیتا خروشچف صلاحشان را در آن دیدند که نقاب «سوسیالیستی» را بر چهره شوروی حفظ کنند. آنها در شرایطی که اتحاد شوروی داشت به مثابه رقیب جهانی در مقابل امپراتوری ایالات متحده عروج می کرد، حفظ نقاب «سوسیالیستی» را مثمر ثمر در پیشبرد منافعشان می دانستند.
  5. در مورد اهمیت نقش اوکراین در اتحاد شوروی سابق می توان به فرمولبندی برژینسکی که مشاور امنیت ملی آمریکا بود اشاره کرد. او نوشت: «باید اکیدا گفت که روسیه بدون اوکراین نمی تواند یک امپراتوری باشد. اما با اوکراینی که به تبعیت درآورده شده باشد، روسیه به طور اتوماتیک تبدیل به یک امپراتوری می شود.» البته این حرف کاملا از این واقعیت که چه چیزی یک قدرت سرمایه داری را تبدیل به قدرت سرمایه داری امپریالیستی می کند، به دور است اما این حرف که بعد از فروپاشی شوروی و در جریان مناظره ای که در درون طبقه حاکمه آمریکا بر سر این که چه رویکردی نسبت به روسیه اتخاد کنند زده شده است، پرتویی می افکند بر این که حاکمان آمریکا به شدت ضروری می بینند که مانع از سلطه روسیه بر اوکراین شوند.
  6. باب آواکیان، رهبر انقلابی و مولف کمونیسم نوین،  در مقالۀ آینده ای بسیار وحشتناک یا حقیقتا رهایی بخش بحران عمیق، شکاف های عمق یابنده، چشم انداز جنگ داخلی – و انقلابی که فورا لازم است؛ یک شالوده ضروری، یک نقشه راه پایه ای برای این انقلاب (۱۳ دسامبر ۲۰۲۱) از جمله به فروپاشی شوروی، نیروهای پشت آن و پیامدهایش برای اوضاع انقلابی از جمله اوضاع کنونی می پردازد.
  7. Why NATO and Ukraine are a flash point with Russia 30 years after the end of the Cold War” (PBS, February 22, 2022).
  8. Putin’s Fixation With an Old-School U.S. Missile Launcher: Russia says the Pentagon’s European missile defense isn’t so defensive after all. Does it have a point?” by Jack Detsch in the magazine Foreign Policy(January 12, 2022).
  9. see the section “The Cuban Missile Crisis: World in the Balance” in Bob Avakian’s memoir, From Ike to Mao and Beyond
  10. US campaign behind the turmoil in Kiev,” November 25, 2004
  11. How Democratic was the Orange Revolution? Reassessment from the Deliberative Democracy Perspective,” Canadian Political Science Association, May 24, 2010)
  12. See “Pro-Russian politician set to sweep presidential election” (France24, January 16, 2010) and “Yanukovych set to become president as observers say Ukraine election was fair” (The Guardian, February 8, 2010
  13. see “Ukraine economy: How bad is the mess and can it be fixed?” (BBC, May 1, 2014).

ریموند لوتا ماهیت و نقش صندوق بین المللی پول را به طور موجز شرح داده است: «ما در جهان سرمایه داری امپریالیسم زندگی می کنیم. این یک نظام اقتصادی و نظم اجتماعی است که حول سود سازمان یافته است و در آن عده ای قلیل یعنی طبقه سرمایه داری امپریالیست، ثروت های عظیم و ابزار تولید ثروت کره زمین را کنترل می کنند. این یک سیستم جهانی است که قدرت های امپریالیستی بر سر آن رقابت می کنند. این یک اقتصاد جهانی است که بانک های فرا ملیتی و شرکت های فرا ملیتی بر آن سلطه داشته و با یکدیگر رقابت می کنند. اینها در استخراج مواد خام و منابع جهان سرمایه گذاری مالی می کنند و حیات انسان ها و اکوسیستم کره زمین را نابود می کنند. این ها زنجیره های تامین تولیدات کارخانه ای ارزان را بر اساس مافوق استثمار وحشیانه در کشورهای تحت سلطه امپریالیسم در آسیا، آمریکای لاتین و آفریقا را سازماندهی می کنند. این سیستمی است که در آن نهادهایی همچون بانک جهانی و صندوق بین المللی پول کنترل شریان حیاتی اقتصادها را کنترل می کنند و سیاست های اقتصادی و جهت گیری توسعه ی اقتصادی در کشورهای جهان سوم را تعیین می کنند.»

Nicholas Kristof’s Ode To Imperialism…,” CounterCurrents, October 21, 2013

  1. آمریکا و اتحادیه اروپا به اوکراین پیشنهاد «کمک» در شکل ادغام بیشتر در اتحادیه اروپا را کرده اند. این «کمک» شامل اقدامات ریاضت کشی از جمله کم کردن از خدمات رفاهی و افزایش شدید قیمت اقلام اولیه مانند مواد غذایی و وسائل حمل و نقل عمومی و انرژی خواهد بود– مشابه اقداماتی که در کشورهای دیگر مانند یونان مردم را به گرسنگی کشاند و موجب شورش های توده ای شد. روسیه هم در مقابل این پیشنهاد، پیشنهاد دیگری را وسط گذاشت: ۱۵ میلیارد دلار کمک و گاز ارزان و از اوکراین هم نخواست که کمک غرب را رد کند. یانوکوویچ و نیروهایی در طبقه حاکمه اوکراین در آن زمان اعلام کردند که «پیشنهاد» روسیه برای ایجاد ثبات در اوضاع بهتر از کمک آمریکا و اتحادیه اروپا است که دارای خطرات زیاد می باشد. این امر موجب خشم امپریالیست های غربی و فراکسیون های دیگر در هیئت حاکمه اوکراین شد که موجب ازدیاد پشتیبانی آنها از تظاهرات ها و توطئه چینی های پشت پرده شد.
  2. For documentation and background to these events, see “Russia Bails Out Ukraine In Rebuke to U.S., Europe” (Wall Street Journal, December 17, 2013);  “With President’s Departure, Ukraine Looks Toward a Murky Future” (New York Times, February 22, 2014); and “Ukraine: Not a “Democratic Uprising” but a Clash Between Predators” (Revolution/ revcom.us, updated March 3, 2014)
  3. نینا خروشچف، پروفسور امور بین الملل در «نیو اسکول» در نیویورک (از قضا نوۀ نیکیتا خروشچف هم هست) گفت: «اطلاع رسانی بلند آمریکا در مورد حمله محتمل، فشاری بر پوتین آورد. زیرا او احساس کرد که مرتبا بهش توهین می شود و او … باید کاری می کرد وگرنه به نظر ضعیف می آمد. …»

Did the U.S. push Putin into a corner, forcing him to invade Ukraine?“, NPR, February 24, 2022