باب آواکیان: رهبریت «بیپوک»! چنین چیزی وجود خارجی ندارد!

به اشتراک گذاشتن
زمان مطالعه: ۵ دقیقه

مبارزه علیه ستم و رهبری ای که این مبارزه لازم دارد

باب آواکیان ۱۸ ژوئن ۲۰۲۲

ترجمه و انتشار از حزب کمونیست ایران (م ل م)

این روزها، از گوشه و کنار، در مورد لزوم پیروی از رهبریت بیپوک بسیار می شنویم (بیپوک مخفف سیاهان، بومیان، مردم رنگین پوست است). (BIPOC (Black, Indigenous, People of Color)) اما در واقعیت چیزی به اسم «رهبریت بیپوک» و اصلا پدیدۀ «بیپوک» به عنوانِ یک نیروی اجتماعیِ همگون و متحد، وجود ندارد.

البته، مردم سیاه، مردم بومی و دیگر مردم رنگین پوست و دیگر مردمی که تحت انقیاد انواع تبعیض و ستم هستند وجود دارد. اما در درون هر یک از این مردم و میان آنها تفاوت های بسیار واقعی هست. هر یک از آنها، به نسبت تکامل تاریخی و واقعیت فعلی در این کشور و سیستم سرمایه داری- امپریالیسم که در این کشور حاکم است (و به طور کلی در سراسر جهان سلطه دارد)، دارای تاریخ خاص و شرایط کنونی خاص خود هستند. و در درون این مردمان، تفاوت طبقاتی و گروه های اجتماعی متفاوت و نقطه نظرات ایدئولوژیک و سیاسی و اهداف متفاوت که برخی اوقات بنیادا متفاوت هستند، وجود دارد.

نکته این نیست که مبنایی برای اتحاد توده های مردم در این گروه های متفاوت وجود ندارد. بلکه نکته در این است: اتحادی که بتواند به واقع به پایانِ ستم دیدگیِ آنها و کلیۀ ستم های موجود منتهی شود، نمی تواند با پیروی از این مفهوم که گویا یک «بیپوک» همگون باید در رهبری مبارزه باشد و در رهبری آن خواهد بود، به دست آید و به دست نخواهد آمد.

در این رابطه چند سوال مرتبط را پیش بکشیم: آیا کلارنس توماس، «قاضی» فاشیست دیوان عالی بخشی از بیپوک است که باید از رهبری اش تبعیت کرد؟ آیا کولین پاول که به طور مکرر مرتکب جنایت های جنگی شده بود، چنانچه اکنون زنده بود، بخشی از بیپوک بود؟ باراک اوباما که مرتکب جنایت های جنگی هولناک و جنایت علیه بشریت شده است، چطور؟ در مورد «رهبران» بومیان آمریکا که در دهۀ ۱۹۷۰ با اف.بی.آی در سرکوب خشونت بار خیزش «زانوی زخمی» که تحت رهبری AIM  {جنبش بومیان آمریکا} بود، چه می گویید؟ همینطور در مورد «رهبران» کنونی بومیان که ارتجاعی هستند چه می گویید؟ یا در مورد کوبایی ها و ونزوئلایی های فاشیست در فلوریدای جنوبی؟ یا مقامات کلیسای کاتولیک لاتینو که با شدت علیه حق سقط جنین کار کرده اند؟ یا در مورد ایلین چاو، وزیر حمل و نقل در کابینه ترامپ (زن، میچ مک کانل که رئیس جمهوری خواهان در سنای آمریکا است)؟ همۀ این افراد بخشی از «مردم رنگین پوست» هستند اما آیا باید از آنان پیروی کرد؟

ممکنست در جواب به این سوال گفته شود: «البته که چنین افرادی بخشی از رهبری بیپوک که باید پیروی کرد نیستند». اما سوال مرتبط دیگری طرح می شود: چه کسی تصمیم می گیرد که چنین افرادی بخشی از بیپوک مذکور نیستند؟ اگر جواب این است که، «مردم بیپوک» کسانی هستند که خودشان تحت ستم هستند (یا «به حاشیه رانده شده اند») و منافع واقعی «به حاشیه رانده شده گان» را نمایندگی می کنند؛ آن گاه دوباره این سوال پیش می آید که: چه کسی این را تعیین می کند؟ در میان گروه ها (و زیر-گروه ها)ی متفاوت «بیپوک» که دارای افکار و اهداف متفاوت هستند، کدامیک تعیین می کنند که منافع «به حاشیه رانده شده گان» چیست؟ چه کسی تعیین می کند کدام مردم بخشی از «بیپوک اصیل» هستند، که به نوبه خود تعیین می کند چه کسی می تواند بخشی از بیپوک با «حق» اعمال «رهبریت بیپوک» باشد؟

کل ایدۀ «رهبریت بیپوک» مبتنی است بر درک ایده آلیزه شده که گویا ستمدیدگان جامعه به علت تحت ستم بودن از «ذات برحقی» برخوردار شده اند که به طور اتوماتیک آنان را از تاثیرات مزخرفاتِ حاکم در جامعه مصون می دارد یا این که آنها ذاتا دارای «توانایی مخصوصی» هستند که می توانند علت ستم دیدگی خود و راه پایان دادن به آن را تشخیص دهند. این درک نه تنها غلط است بلکه به واقع بسیار مضر است. البته که ستمدیدگان حرف های زیادی در مورد تاثیرات ستمی که بر آنها می شود دارند و مسلم است که مهم است. اما درک این واقعیت که ستم از کجا می آید و در مقابلش چه باید کرد، اساسی تر از هر چیز مستلزم در دست گرفتن و به کار بستن یک روش و رویکرد علمی است تا بتوان به سرچشمه های زیربنایی این ستم ها رسید. روش و رویکرد علمی است که افراد را (فارغ از هر «هویتی» که دارند) می تواند توانمند کند تا مبارزه را به سمتی ببرند که برای پایان دادن به ستم لازم است.

حقیقت و رهبری مورد نیاز توسط «هویت» تعیین نمی شود

در این جا به فکتی حیاتی می رسیم. آن چه دارای اهمیت تعیین کننده است، این نیست که افراد بخشی از کدام «هویت» هستند بلکه این است که محتوای افکار و برنامه شان چیست و اگر از این افکار پیروی کنند و آنها را به کار ببندند، به کجا منتهی خواهد شد؟

همانطور که قبلا تاکید کرده ام:

حقیقت امور وابسته به این نیست که چه کسی آن را بیان می کند یا این که با آن چه حالی به شما دست می دهد. این که منبع چیزی کسی باشد که محبوب شماست، آن چیز را مترادف با حقیقت نمی کند؛ و اگر منبع آن کسی است که شما دوست ندارید، آن را مترادف با غیرحقیقت نمی کند. حقیقت، «مسابقه محبوبیت» نیست: باور شمار زیادی از آدم ها به چیزی، آن را مترادف با حقیقت نمی کند؛ و باور عدۀ قلیلی از مردم به چیزی، آن را مترادف با غیرحقیقت نمی کند.

حقیقت، عینیت  دارد. یعنی این که: حقیقت یا غیر حقیقت بودن چیزی وابسته به این است که آیا منطبق بر واقعیت موجود هست یا خیر.(۱)

و:

در عین حال که لازم است بر کل تاریخ و واقعیت کنونیِ انواع ستم های هولناک و تجربه کسانی که مستقیما در معرض آنها هستند، تاکید کافی گذاشته شود، اما اگر هدف، محو و ریشه کن کردن ستم باشد، پس باید افکار و طرح های هر فرد یا گروه را با استاندارد واقعیت عینی محک زد و ارزیابی کرد: به طور مشخص این که، ماهیت هر معضل خاص (یا شکل ستم) که مردم با آن مواجهند چیست، منبع و علت آن کدام است، چطور مرتبط می شود با مشکل اساسی (کل سیستم) و این که چگونه رابطه میان مشکل خاص تر و  مشکل اساسی را به طور صحیح حل کنیم تا این که بتوانیم به حل واقعی مسئله برسیم. (و، واقعیت عینی هرگز «ساخته» برتری طلبان سفید یا مردسالاران نیست… واقعیت عینی، واقعیت عینی است) (همانجا)

این استانداردی است که باید به کار برد؛ این مبنای تعیین کردن افکار و برنامه هایی است که باید در دست گرفت و طبق آن عمل کرد و معیار برای آن است که از کدام رهبری باید پیروی کرد.

ارزشمند است که دوباره تاکید کنم: حقیقت، از جمله این حقیقت که افکار و برنامه های متفاوت به کجا منتهی خواهند شد، به طور «ذهنی» (یعنی طبق گفتۀ فلان کس یا بر مبنای این که شما خوشتان می آید یا به کسی که آن را بیان کرده نظر خوب دارید) تعیین نمی شود؛ بلکه طبق واقعیت عینی — از طریق آزمایش علمی شواهد — تعیین می شود؛ افکار و برنامه ها را باید به نسبت واقعیت عینی سنجید و بر آن پایه، تعیین کرد که به کجا منتهی خواهند شد و آیا باید از آنها پیروی کرد یا خیر.

یک نکتۀ آخر: نظریۀ «رهبری باید متکی بر هویت به حاشیه رانده شده گان باشد» نه تنها در را به روی نیروهای منفی (و حتا بسیار منفی) باز می کند تا از «هویت» به مثابه اهرمی برای به بیراهه کشیدن امور استفاده کنند؛ بلکه، پوشش راحت و توجیهی فراهم می کند برای کسانی که بخشی از آن «گروه های به حاشیه رانده شده» نیستند تا «کنار بکشند» و کاملا خود را متعهد به مبارزه علیه ستم و بی عدالتی نکنند. خیر! هر کس که دغدغۀ وضعیت و سرنوشت بشریت را دارد، مسئول است که نه تنها فعالانه در مبارزه علیه ستم، غارت و نابودیِ تولید شده توسط این سیستم شرکت کند؛ بلکه همچنین مسئول است که روش و رویکرد علمی را در دست گرفته و آن را در تعیین این که معضل اساسی چیست و راه حل واقعی کدام است، و چگونه می توان به موثرترین وجه جنگ برای هدف محقق کردن واقعی الغای ستم، غارت و نابودی را پیش برد، به کار ببندد.  

این مقاله ترجمه ای است از:

BIPOC LEADERSHIP: THERE IS NO SUCH THING. The Fight Against Oppression and the Leadership That Is Needed

by Bob Avakian. June 18, 2022

۱-نقل قول های بالا از مقاله زیر به قلم باب آواکیان است: کل «سیاست هویت» و جریان «بیداری» بیزار کننده است: انقلاب و رهایی؛ و نه رفرم و انتقام: در باره جنبش ها، اصول، روش ها، اهداف و وسیله ها.

by Bob Avakian I’m So Sick of this Whole “Identity Politics” and “Woke” Thing: Revolution and Emancipation—Not Petty Reform and Revenge: On Movements, Principles, Methods, Means and Ends. This article is available at revcom.us