حقیقت در مورد مائوتسه دون و شی جی پین؛ در مورد دموکراسی و دیکتاتوری

به اشتراک گذاشتن
زمان مطالعه: ۶ دقیقه

از نشریه انقلاب ۱۲ دسامبر ۲۰۲۲

طی چند ماه گذشته، اعتراض های گسترده در سراسر چین علیه سیاست دولت مبنی بر ممنوعیت تردد مطلق برای ممانعت از شیوع کوید، آغاز شد. در مقابل اعتراضات، حکومت مجبور به برخی عقب نشینی ها شد. در رسانه های ایالات متحده آمریکا دائما این دروغ ترویج می شود که شی جی پین، حاکم فعلی چین، «عصر مائوتسه دون را باز گردانده است»! مائوتسه دون، انقلابی بزرگ بود که انقلاب چین را تا پیروزی آن در سال ۱۹۴۹ و سپس به مدت ۲۷ سال در بنای سوسیالیسم، رهبری کرد. رسانه های آمریکا دست به مقایسه میان «چین دیکتاتوری و خودکامه» و «آمریکای دموکراتیک» زدند.

اما حقیقت چیست؟ چهار مقاله برای ورود عمیق تر به این مساله در وبسایت revcom.us گذاشته شده است. (۱) اما در این جا با ۳ حقیقت بزرگ روبرو هستیم که می گوییم.

یکم، شی جی پین و مائوتسه دون، کاملا دو قطب مخالف هم هستند و اهداف، روش ها و طبقات کاملا متفاوت و متخاصم را نمایندگی می کنند.

مائوتسه دون یک دولت سوسیالیستی در چین برقرار کرد؛ دولتی که منافع طبقه کارگر را در جنگ برای از بین بردن  عقب ماندگی و زخم های چند صد ساله نمایندگی می کرد: عقب ماندگی و زخم هایی که اولا، نتیجۀ حاکمیت زمینداران فئودال بود و ثانیا، نتیجۀ سلطۀ امپریالیست های ایالات متحده آمریکا، ژاپن، بریتانیا و دیگر کشورهای سرمایه داری.

مائوتسه دون برای محدود کردن و سرانجام محو تمایزات طبقاتی می جنگید؛ از انقلاب در سراسر جهان حمایت می کرد؛ برای استقرار و توسعه نهادهای قدرتی مبارزه کرد که توده های مردم را در انقلابی کردن چین و آفریدن ارزش های نوینِ تعاون و خدمت به مردم، و مقابله با ارزش های درنده خویِ جامعۀ طبقاتیِ استثمارگر، توانمند کرد.

در جریان انقلاب فرهنگی در سال های ۱۹۶۶ تا ۱۹۷۶ مردم «پوسترهای بزرگ دیواری» نصب می کردند که موضوع آنها انتقاد از رهبران و نهادها بود. این یکی از اشکال دموکراتیک بود که در دوران رهبری مائو سربلند کرد و توده های مردم را قادر کرد تا هر حوزه از حیات جامعه را به نقد بکشند و تغییر دهند و برای ریشه کن کردن روابط استثمار و تمام نهادها و ارزش هایی که آن روابط را حمایت می کردند، مبارزه کنند.

شی جی پین صرفا واپسین قصابی است که ادارۀ سیستم سرمایه داری- امپریالیستی چین را عهده دار است. این سیستم، در سال ۱۹۷۶ پس از مرگ مائو، از طریق کودتایی خشونت بار و احیای سرمایه داری برقرار شد. این دولت، نماینده منافع یک طبقه جدید سرمایه داری- امپریالیستی است که استفاده از برچسب «سوسیالیست» و «کمونیست» را مقرون به صرفه می داند اما در واقعیت توده های مردم را استثمار می کند و در خارج از چین بر کشورهای مختلف سلطه دارد. دولت چین این سیاست ها را به نیابت از طرف طبقه سرمایه دار- امپریالیست چین تحمیل می کند، همان طور که دولت ایالات متحده هم از سوی طبقه سرمایه دار- امپریالیست آمریکا انجام می دهد. اما فرق چین در آن است که سیاست های سرمایه داری- امپریالیستی را در بسته بندی جعلیِ «سوسیالیستی» ارائه می کند. اکنون، ایالات متحده آمریکا و چین رویاروی هم قرار گرفته اند و درگیر رقابت های نظامی تبه کارانه ای هستند. 

پلیس های شانگهای یکی از معترضینِ تظاهرات علیه آتش سوزی مرگبار ۲۴ نوامبر ۲۰۲۲ را بر زمین کوبیده اند.

دوم: رقابت میان آمریکا و چین، رقابت میان دو قدرت امپریالیستی است و هر دوی آنها دیکتاتوری بورژوا- سرمایه داری هستند و نزاع آنها هرگز نزاع میان «دموکراسی و استبداد» {«دموکراسی و اتوکراسی»} نیست.

حرافیِ رسانه های آمریکا در مورد تفاوت میان آمریکای «دموکراتیک» و چین «استبدادی» بی پایان است. در حالی که همین آمریکای «آزاد و دموکراتیک» به نسبت جمعیتش، بیشتر از هر کشور دیگر دنیا زندانی دارد و توجه کنید که در جریان خیزش «جورج فلوید-بریانا تیلور» علیه قتل های پلیسی، ۲۰ نفر در آمریکای «دموکراتیک» به دست پلیس، ارتش و فاشیست ها کشته شدند و بیشمار مورد ضرب و شتم قرار گرفتند و زندانی شدند. و اگر توجه کرده باشید، در همین خیزش معلوم شد که حکومت «مستبد» چین هم مانند ایالات متحده آمریکا، برخی اعتراضات را در محدوده ای تنگ و «مدیریت» شده مجاز می شمارد.

اگر به طور علمی نگاه کنید، می توانید نتیجه گیری کند که هم چین کنونی و هم ایالات متحده آمریکا، شکل هایی از دیکتاتوری سرمایه داری- امپریالیستی می باشند که در عین حال، برخی نهادهای دموکراتیک دارند که از آنها هم به عنوان سوپاپ اطمینان استفاده می کنند و هم به عنوان وسیله ای برای تعدیل برخی چیزها در داخل سیستم موجود و همدست کردن کسانی که شورش گر هستند.

 سوم: تحت رهبری مائو، نقش توده های مردم در ریشه کردن ستم های گوناگون و تجدید بنای جامعه و مبارزه حول این مساله که چگونه باید این کارها را کرد، در طول تاریخ بیسابقه بود. کمونیسم نوین که توسط باب آواکیان تکامل یافته، روی دوش آن تلاش ها قرار گرفته و حتا از آنهم فراتر رفته است.

دیدار مائو با دانشجویان در سال ۱۹۶۶ برای راه انداختن انقلاب فرهنگی و خلق ارزش های نوین تعاون و همکاری و خدمت به مردم. 

تحت رهبری مائو، چین یک دیکتاتوری سوسیالیستی بود: دیکتاتوری علیه آنها که قصد بازگرداندن استثمار را داشتند. در همان حال، شکل های دموکراتیک با مشارکت وسیع توده های مردم وجود داشت که تا آن زمان در تاریخ بیسابقه بود و مردم را توانمند می کرد تا هر حوزه از حیات جامعه را به نقد بکشند و تغییر دهند و برای ریشه کن کردن روابط استثمار و تمام نهادها و ارزش هایی که حامی و تقویت کنندۀ آن روابط بودند، مبارزه کنند. باب آواکیان (۲) و ریموند لوتا (۳) در دو مصاحبه، دلایل و اهمیت این سیاست ها را تشریح می کنند و همچنین به این مساله می پردازند که چه نقصان ها و اشتباهاتی (از جمله اشتباهاتی که گاه بسیار جدی بودند) در این سیاست ها، به لحاظ مفهومی و همچنین اجرایی، وجود داشت.

اما تاریخ با مائو متوقف نمی شود. حتا مهمتر از آن، ما شما را رجوع می دهیم به «قانون اساسی جمهوری سوسیالیستی نوین در آمریکای شمالی» به قلم باب آواکیان. این قانون اساسی که طرح الگوی نوینی از سوسیالیسم است مبتنی است بر انقلاب فرهنگی ای که مائو در چین رهبری کرد اما فراتر از آن می رود و حتا در موارد کلیدی گسستی از انقلاب فرهنگی و به فراتر رفتن از آن را نمایندگی می کند. خصوصا در حوزه مناظره های فراگیر بر سر جهت گیری جامعه، باب آواکیان با محدود کردن مناظره ها به یک ایدئولوژی رسمی که از مردم انتظار می رود به آن باور داشته باشند، گسست می کند. زیرا در تضاد با سرزندگی ای که جامعه سوسیالیستی به آن نیاز دارد قرار داشت و جستجوی حقیقت را محدود کرده و توان توده های مردم در متمایز کردن حقیقت و دروغ، درست و غلط را تضعیف می کرد.

در تشریح پیشرفتی که «قانون اساسی برای جمهوری سوسیالیستی نوین در آمریکای شمالی» نمایندگی می کند، باب آواکیان این طور نوشته است:

«این یک فکت است که در این قانون اساسی نه تنها در حمایت از نارضایتی، مخالفت و جوشش فکری و فرهنگی بلکه در رابطه با تامین آن، مقرراتی وضع شده است که در هیچ کجای دیگر و در هیچ سند اساسی یا راهنمای هیچ حکومتی، مانند آن را نمی توان یافت. و هستۀ مستحکم این رویکرد، بر دگرگونی سوسیالیستی اقتصاد استوار است که هدفش محو کلیۀ شکل های استثمار و تغییرات متناظر با آن در روابط اجتماعی و نهادهای سیاسی، ریشه کن کردن کلیۀ ستم ها و از طریق سیستم آموزشی و در جامعه به طور کل، ترویج رویکردی است که می تواند «مردم را در زمینۀ روحیۀ تفکر انتقادی و کنجکاوی علمی توانمند کند تا به دنبال حقیقت تا هر جا که رهنمون می شود بروند و به این ترتیب، به طور مستمر در مورد جهان آگاه شوند و بهتر بتوانند آن را در تطابق با منافع اساسی بشریت تغییر دهند.» چنین جامعه ای، شکوفایی عظیمی در نیروهای تولیدی و اجتماعی به وجود آورده و به انسان ها الهام داده و آنها را قادر خواهد کرد تا برای رفع نیازهای اساسی مردم، در کنار هم کار و مبارزه کنند؛ جامعه را به طرزی اساسی دگرگون کنند و از مبارزه انقلابی در سراسر جهان حمایت کرده و به آن یاری برسانند –آماجشان هدف نهایی ایجاد یک جهان کمونیستی باشد که از هر گونه ستم و استثماری رهاست، و در همان حال به چالش حقیقتا اگزیستانسیالی بحران زیست محیطی و اکولوژیک به شکلی معنادار و جامع که تحت سیستم سرمایه داری-امپریالیسم ممکن نیست، بپردازند.» (۴)

از: گروه مترجمان حزب کمونیست ایران (م.ل.م)

یادداشت ها:

عنوان انگلیسی مقاله: The Real Truth About Mao Zedong, Xi Jinping, and Democracy & Dictatorship

  1. در وبسایت حزب کمونیست ایران (م.ل.م) رجوع کنید به بخش موضوعات:جنبش بین المللی کمونیستی: چین

همچنین کتابخانه: تاریخ جنبش کمونیستی

  • باب آواکیان، انقلاب فرهنگی در چین، فرهنگ و هنر، دگر اندیشی و جوش و خروش و پیشبرد انقلاب به سوی کمونیسم

در وبسایت حزب کمونیست ایران (م.ل.م) در بخش موضوعات: جنبش بین المللی کمونیستی: چین

  • ریموند لوتا، تاریخ واقعی کمونیسم. فصل «انقلاب فرهنگی: پیشرفته ترین نقطه ای که رهایی انسان تا کنون به آن دست یافته است» وبسایت حزب کمونیست ایران (م.ل.م) بخش: کتابخانه: تاریخ جنبش کمونیستی
  • باب آواکیان، بیانیه باب آواکیان برای سال جدید ۲۰۲۱

در وبسایت حزب کمونیست ایران (م.ل.م)

وبسایت cpimlm.org