نقش امپریالیست های آمریکا و اروپا در ایجاد جمهوری اسلامی
از تجارب بیاموزیم: توهمات را دور بریزیم، آمادۀ انقلاب واقعی شویم!
کاوه اردلان
رژیم شاه به مدت ۲۵ سال بعد از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، تحت حمایت مستقیم امپریالیسم آمریکا و با شراکت امپریالیست های اروپایی، در شبکۀ اقتصادی، امنیتی و نظامی فرمانروایی آمریکا در خاورمیانه بافته شده بود. اما در سال ۱۳۵۷، با خیزش مردم علیه رژیم شاه، امپریالیست های آمریکا و اروپا به این جمع بندی رسیدند که رژیم شاه دچار بحران مشروعیت شده و دیگر قادر به کنترل کشور و تأمین منافع آن ها نیست و تصمیم گرفتند برای حفظ کلیتِ نظام اقتصادی- اجتماعی و ستون فقرات نظامی- امنیتی دولتی که در ایران شکل داده بودند، بحران را با روش دخالت از«بالا» و به شیوۀ «تغییر رژیم» حل کنند تا مانع از آن شوند که «پایین» یعنی توده های مردم و نیروهای انقلابی کمونیست، ابتکار عمل را به دست گیرند. پس، فعالانه دست به کار یافتن متحد جدیدی از میان نیروهای ارتجاعی و سازگار با خود شدند تا آلترناتیوی برای رژیم آیندۀ ایران شکل دهند. با بنیادگرایان اسلامی به رهبری خمینی وارد تعامل شدند. باید گفت، هدف آن ها علاوه بر ممانعت از وقوع یک انقلاب واقعی، ایجاد مواضع مستحکم در مقابل نفوذ شوروی در ایران بود. در آن زمان، شوروی نیز یک کشور سرمایه داری-امپریالیستی بود، با این تفاوت که به علت گذشتۀ سوسیالیستی اش، کماکان نقاب «سوسیالیستی» را حفظ کرده و از آن برای نفوذ در نومستعمرات تحت سلطۀ امپریالیست های آمریکا و اروپا بهره می جست. شوروی به علت آن که یک کشور سرمایه داری- امپریالیستی بود، برای حفظ خود باید گسترش جهانی می یافت. پس، زیر فشار ضرورت های سیستم سرمایه داری، وارد رقابت با قدرت های امپریالیستی آمریکا و اروپا شده بود. در واقع، اشغال افغانستان توسط شوروی در سال ۱۳۵۸ در این راستا بود و به طور کلی، آن چه به «جنگ سرد» در دهۀ ۱۹۸۰ معروف شده است، رقابت میان این دو قطب امپریالیستی «غرب» و «شرق» بر سر غارت مردم جهان بود.
بر بستر چنین اوضاعی، امپریالیست های آمریکا و اروپا، بر روی آن بخش از اپوزیسیون رژیم شاه که خمینی دیرک اتحادش بود، سرمایه گذاری کردند. قدرت های موسوم به «گروه ۷» در ژانویه ۱۹۷۹ در اجلاس سالانه شان که در جزیره «گوآدلوپ» تشکیل شد، تصمیم گرفتند راه را برای قدرت گیری بنیادگرایان اسلامی به رهبری خمینی باز کنند. این اولین بار نبود که آن ها در ایران «رژیم چنج» می کردند. پیش از آن هم، امپریالیست های آمریکایی و بریتانیایی از طریق عملیات مخفی موسوم به «آژاکس» علیه دولت دکتر مصدق کودتا سازمان داده و رژیم شاه را به تخت شاهی بازگردانده بودند.
تلاشهای آمریکا برای برقراری ارتباط با خمینی
در دسامبر ۱۹۸۷ وزارت امور خارجه آمریکا تصمیم گرفت با شاپور بختیار و خمینی ارتباط مستقیم برقرار کند تا «گذار مسالمت آمیز» به حکومتی جدید را تضمین کند.(۱) با استقرار خمینی و شرکاء در نوفل لوشاتوی فرانسه، ملاقات های متعددی میان مشاورین خمینی با فرستاده های رئیس جمهور آمریکا آغاز شد. (رجوع کنید به اسناد رسمی دولت آمریکا. بی بی سی. ۲۱ مه ۲۰۱۶) ابراهیم یزدی که رابط میان خمینی و کشورهای غربی بود می نویسد، در ۸ ژانویه ۱۹۷۹ نمایندگان ژیسکار دستن، رئیس جمهوری وقت در فرانسه، با خمینی در نوفل لوشاتو ملاقات کردند و پیامی از سوی رئیس جمهور آمریکا برای خمینی آوردند.(۲) سخنگویان خمینی در پاریس، امثال بنی صدر و ابراهیم یزدی و قطب زاده بودند که همگی تحصیلکرده غرب بودند و با خمینی و هسته اصلی بنیادگرایان اسلامی به رهبری خمینی، ائتلاف یا اتحاد کرده بودند. ابراهیم یزدی می نویسد: «… نظریه برژینسکی (وزیر دفاع کارتر، رئیس جمهور وقت ایالات متحده آمریکا) این بود که در غیاب شاه تنها نیرویی که میتواند جلوی خطر کمونیسم را در ایران بگیرد هماهنگی و ائتلاف میان نظامیان و روحانیان است.» (۳) ابراهیم یزدی در جواب به این سوال که، «طرح برژینسکی ایجاد ائتلاف ارتش و روحانیت بود و واشنگتن به روحانیت به عنوان یک آلترناتیو نگاه می کرد» جواب می دهد: «بله، به عنوان نیرویی که میتواند بعد از شاه، خلاء قدرت سیاسی را پر کنند و مانع تصاحب قدرت از طرف کمونیستها شوند. بگذارید این جوری بگویم که آمریکا، حاکمیت روحانیت و همکاری با ارتش را در راستای دفع خطر کمونیسم لازم میدید.» عباس میلانی نیز می نویسد: در نهایت، سالیوان (سفیر آمریکا در ایران) نتیجه گیری کرد که جریان اسلامی ای که تحت رهبری خمینی است، بسیار سازمان یافته است و توان مقابله با کمونیسم را دارد. (۴)
نتیجۀ دیدارها و مذکرات را در نهایت می توان این طور جمع بست که مطالبه خمینی از آمریکا این بود که ارتش شاه را به حمایت از خمینی ترغیب کند و مطالبه آمریکا و متحدین اروپایی آمریکا این بود که رژیم جدید چند اصل کلیدی را رعایت کند: امنیت سرمایه گذاری های خارجی در ایران و تداوم فروش نفت به غرب را تضمین کند، از اتحاد با شوروی و مقابله با ساختارهای امنیتی-نظامی آمریکا در خاورمیانه پرهیز کند، و کمونیست ها و جنبش های کارگری و دانشجویی و دهقانی را سرکوب کند. نماینده آمریکا (زیمرمن) بر عمل کردن بر مبنای «قانون اساسی و حفظ آرامش کشور» تاکید کرد که دو جنبه داشت: هم ارتش باید از کسانی که رژیم را به دست می گیرند تبعیت کند و هم این که شورش علیه دولت «غیرقانونی» است و ارتش باید آن را سرکوب کند. نماینده آمریکا به نمایندگان خمینی گفت: آمریکا خواهان آن است که «نیروی ارتش وسایل فنی را که دولت ایران برای دفاع خود لازم میداند داشته باشد». طرفین حول شروط به توافق رسیدند و «گروه هفت کشور» در کنفرانس گوادلوپ (هفته اول ژانویه ۱۹۷۹) به نتیجه رسید که راه را برای قدرت گیری بنیادگرایان اسلامی به رهبری خمینی باز کند.
به این ترتیب، ستون فقرات دولت که نیروهای نظامی بودند به زیر حاکمیت بنیادگرایان اسلامی به رهبری خمینی درآمد و زیربنای اقتصادیِ وابستگی ایران به نظام جهانی سرمایه داری (به ویژه، شبکه سرمایه های انحصاری کشورهای ناتو و همچنین بانک جهانی و صندوق بین المللی پول) دست نخورده ماند.
سوال این جاست: آیا یک بار دیگر اجازه خواهیم داد که فاجعه ۱۳۵۷ اما این بار «برعکس» تکرار شود؟ یا جنبشی به پا خواهیم کرد که صدای رسا و قدرتمندش این باشد: ما جمهوری اسلامی را سرنگون کرده و بر جای آن جمهوری سوسیالیستی نوین برقرار خواهیم کرد تا اقتصاد نوینی را شالوده ریزی کنیم و فقر و شکاف های طبقاتی و اجتماعی را از بین ببریم. ما هرگز اجازه نخواهیم داد فداکاری های ما به کارآمدتر کردن انباشت سرمایه با نرخ سودهای بالاتر در ایران و تحکیم قدرت سرمایه داران داخلی و جهانی خدمت کند. ما نیاز به جامعه ای داریم که در آن ستم بر زن، ستم ملی، فرهنگ تبعیت و تسلیم از بین برود و میلیون ها انسانی حاکم بر جامعه شوند که آزاده اند و علیه هر شکل از بی عدالتی شورش می کنند و دلشان برای هر رنجی که هر انسانی در هر گوشه دنیا می کشد می سوزد و نابودی محیط زیست آن ها را در ریشه کن کردن سرمایه داری از تمام دنیا مصمم تر می کند ….
توضیحات:
۱ . کریستین امری، سیاست خارجی آمریکا و انقلاب ایران، ۱۳۹۷
۲. ابراهیم یزدی، در مورد پیام کارتر به خمینی
۳. ابراهیم یزدی، انقلاب اسلامی و نشست گوآدلوپ. وبسایت پژواک آزادی
۴. عباس میلانی، نگاهی به شاه ص ۴۹۴. ۲۰۱۳