نبرد بر سر آینده ایران را چه کسی خواهد برد؟

به اشتراک گذاشتن
زمان مطالعه: ۹ دقیقه

خیزش بی نظیری که شش ماه ایران را لرزاند و با حجاب سوزان زنان و شعار «مرگ بر جمهوری اسلامی» چشم جهانیان را خیره کرد، نه یک خیزش معمولی بلکه آغاز دوره ای است که پایان آن را تغییرات تکان دهنده در ایران با تاثیراتی جهانی رقم خواهد زد. سوال این جاست که آیا مانند تغییر سال ۱۳۵۷ یک «جا به جایی از بالا» صورت گرفته و یک رژیم ارتجاعی دیگر، با سبک و سیاقی دیگر، به قدرت خواهد رسید و چرخۀ ویرانگرِ سیستم سرمایه داری تداوم خواهد یافت؟ یا یک تغییر انقلابی حاکم شده و به نوبۀ خود، محرک بلند شدن موج جدیدی از جنبش های رهایی بخش ضد سرمایه داری امپریالیستی و انقلاب های کمونیستی در جهان خواهد شد؟ برای کدام راه باید جنگید؟
هرکس خواهان جهان دیگری است نمی تواند نسبت به این مسئله بی تفاوت باشد. همۀ ما تحت یک سیستم واحد سرمایه داری جهانی زندگی می کنیم و همین واقعیت است که انقلاب در ایران را با آیندۀ جهان متصل می کند. سیستم سرمایه داری- امپریالیستی، شکاف دهشتناکی در دنیا ایجاد کرده است که میلیاردها انسان در «جنوب جهانی» بیرحمانه و تحت رژیم های استبدادی خون آشام مانند جمهوری اسلامی استثمار می شوند تا رفاه و نیک بختی و دموکراسی در «شمال جهانی» برای چند صد میلیون نفر، تامین شود. این سیستم، در حال راندن دنیا به سمت یک جنگ هسته ای میان قدرت های سرمایه داری- امپریالیستی «غرب» و «شرق» است. امروز جنگ اوکراین یک نقطه اشتعال جنگ میان آنهاست و فردا می تواند در تایوان شعله ور شود. این سیستم، محیط زیست را به طرز غیرقابل ترمیمی نابود کرده است. این سیستم جمعیت مونث بشر را تبدیل به برده های قرن بیست و یکم کرده است. آیا همین ها کافی نیست که با انقلاب های کمونیستی، جهان را هرچه زودتر از شر سرمایه داری خلاص کنیم؟
جدال بر سر آیندۀ ایران از این زاویه برای همه انسان هایی که جهان دیگری می خواهند اهمیت دارد. در ایران امروز، مانند همۀ تلاطم های اجتماعی مهم و به ویژه هنگامی که ظرفیت یک انقلاب در افق نمایان می شود، نیروهای سیاسی بورژوایی فعالانه وارد گود شده اند تا مهار اوضاع را در دست گرفته و آلترناتیوهای ارتجاعی خود را تحمیل کنند. به طور مثال، مومیایی های رژیم کهنه و سرنگون شدۀ شاه سر ازگور در آورده و با پرچم شان که آغشته به خون چند نسل از مبارزین ایران است، صحنۀ اعتراضات ایرانیان در خارج را اشغال کرده اند. این ها سودای احیای همان رژیمی را دارند که با کودتای امپریالیست های بریتانیا و آمریکا در سال ۱۳۳۲ به قدرت رسید و از طریق کشتار و شکنجه و زندان مخالفین خود حکومت کرد. در سال ۱۳۵۶-۱۳۵۷ ( ۱۹۷۸-۱۹۷۹) هنگامی که یک خیزش توده ای برای سرنگونی رژیم شاه بلند شد، اتفاق مشابهی افتاد. یعنی، نیروهای سیاسی که منافع بخشی از بورژوازی ایران را نمایندگی می کردند، وارد گود شدند تا انقلاب را تبدیل به ضد انقلاب کنند و در نهایت، با شگرد و حیله و حمایت امپریالیست های ایالات متحده آمریکا، مهار آن انقلاب را در دست گرفتند و با استقرار جمهوری اسلامی، ایران را به جهنمی تبدیل کردند که امروز شاهدش هستیم. در آن مقطع، امپریالیست های ایالات متحده آمریکا در ابتدا، در مقابل خیزش مردم از رژیم شاه حمایت کردند. اما خیلی زود دست به چرخشی زدند تا فرآیندی را که می توانست به یک انقلاب واقعی بینجامد کوتاه کنند. زیرا، هرچه آن فرآیند طولانی تر می شد، مردم به ویژه کارگران و حاشیه نشینان شهرها و زحمتکشان روستا از زن و مرد، می توانستند در عمل و همچنین از طریق جدال و بحث با برنامه های مختلف و نیروهای مختلفی که راه حل های متفاوت را برای آینده جامعه نمایندگی می کردند آشنا شوند و از آنها سر در بیاورند و هرچه آگاهانه تر در یک انقلاب واقعی شرکت کنند.
در خیزش کنونی نیز ضرورت کسب این نوع آگاهی  به شدت خودنمایی می کند. هرچند که این خیزش، در فاصله چندماه، با شعارهایش، با حجاب سوزان هایش، با پیوستن اقشار مختلف به یکدیگر، با ابراز انزجار از تبعیض علیه ملل تحت ستم و تحجر دینی و ال.جی.بی.تی کیو … تغییرات بزرگ در زمینه فرهنگ و اخلاق عدم تحمل ستم را به وجود آورد. هرچند که، بنا به اعتراف شمار زیادی از افراد شناخته شدۀ جمهوری اسلامی، خیزش مردم توان و حق حاکمیت این رژیم را به طرز بی سابقه ای به خاک کشید. اما تا انقلاب فاصله زیادی داریم و خطرات عدیده ای بر سر راه است. پس نگاهی کنیم به کلیات تغییراتی که رخ داده و تغییرات ضروری و حیاتی که رخ نداده اند.
رژیم هنوز قوی است! پایه های رژیم به طرز بی سابقه ای ریزش کرده اند و انشعاب های عمیقی در ساختارهای حاکمیت به وجود آمده و جمهوری اسلامی در میان قدرت های امپریالیستی غرب در انزوا است. اما، نه از درون خودش و نه از سوی قدرت های امپریالیستی، به طور جدی تهدید نمی شود و امپریالیست های چین و روسیه در حمایت از جمهوری اسلامی نقش مهمی بازی می کنند. اما، بزرگترین موانع در گذر کردن خیزش به یک انقلاب واقعی، موانع ذهنی در میان خود مردم است. هنوز توهمات بزرگی بر زنان و مردان جوانی که ستون فقرات خیزش هستند حاکم است و فکر می کنند انقلاب مترادف با «تغییر رژیم» است. در حالی که رژیم می تواند مانند ۴۴ سال پیش تغییر کند اما یک ضد انقلاب دیگر به جایش حاکم شود. اگر به جای بنیادگرایان اسلامی، حکومتی تحت نام جمهوری یا سلطنت به قدرت برسد که نظام سرمایه داری را این بار بدون جمهوری اسلامی تحکیم کند، این انقلاب نیست. معنی انقلاب، عوض کردن قشر حاکم از طریق حکومت های سرمایه داری- امپریالیست جهان نیست. این قدرت های سرمایه داری- امپریالیست، بیش از چهار دهه جمهوری اسلامی را در نظم جهانی خود جای دادند و بازهم می توانند چنین کنند. انقلاب، تغییری تاریخی است که با حرکت آگاهانۀ میلیون ها نفر از بخش های مختلف جامعه و به ویژه طبقات تحت ستم و استثمار، رخ می دهد. رک و صریح: انقلاب سرنگون کردن رژیم جمهوری اسلامی و تمام دستگاه حاکمیت نظامی و دولتی و نهادهای ایدئولوژیک آن در یک مبارزه همه جانبه و سازمان یافته میلیون ها انسان آگاه، با هدف استقرار دولت سوسیالیستی است.
اما، موانع ذهنی فقط مربوط به افکار خود به خودی حاکم در میان مردم نیست. حزب ما، از ابتدای امر تاکید کرده است که گذر کردن از خیزش به جنبشی برای انقلاب، مستلزم به وجود آوردن یک جوشش فکری و آگاهی در مقیاس بزرگ در میان صدها هزار نفر از مردم در مورد ماهیت و محتوای انقلابی که ضروری است و در مورد نیاز انقلاب به رهبری پیشاهنگ کمونیست است. اما در جمعبندی از فعالیت های حزب، باید با صراحت بگوییم که به اندازه کافی خلاف جریان خود به خودی حرکت نکرده ایم و افکار را تغییر نداده ایم. مشخصا، در انجام این کار به اندازه کافی بدیل انقلاب سوسیالیستی را به آن صورت که در «قانون اساسی جمهوری سوسیالیستی نوین ایران» ترسیم شده است، پیش نگذاشته ایم. در حالی که نقطه شروع همه فعالیت های کوچک و بزرگ ما را باید مسئلۀ ضرورت انقلاب، انقلاب چیست و چه چیزی را می طلبد و چه چیزی را نداریم و باید داشته باشیم، تشکیل دهد. «انقلاب های بدون رهبری» هرگز وجود نداشته است. بورژوازی به واسطۀ جریان های خرده بورژوایی این دروغ را تبلیغ می کند تا بتواند، اوضاع را تحت رهبری خودش بیاورد. محدودیت حرکت های خود به خودی خیلی زود خود را نشان می دهد و اگر حزب همواره خلاف آن شنا نکند، نیروهای بورژوازی رهبری را خواهند گرفت. وقوع خیزش عرصه های جدیدی را برای جذب پایه برای این انقلاب و خط و استراتژی انقلاب کمونیستی فراهم کرده است. حتا فعالیت تهاجمی گروه هایی مانند سلطنت طلبان و سوسیال دموکرات های جمهوری خواه، صحنه را بسیار مساعد به حال پیش گذاشتن جامعه آینده ای که در «قانون اساسی جمهوری سوسیالیستی نوین» ترسیم شده، کرده است. حرکات فوق ارتجاعی جمهوری اسلامی در سرکوب خیزش مردم، درهم تنیدگی اوضاع ایران با اوضاع بین المللی که به سرعت به سمت وقایع غیرقابل پیش بینی می رود، این واقعیت را هرچه بیشتر ثابت می کند که به واقع ما دو آینده بیشتر در پیش نداریم و حد متوسطی متصور نیست: یا انقلاب یا آینده ای بدتر.
قدرت های امپریالیستی، برای تعیین آیندۀ ایران هم زمان بر روی آلترناتیوهای گوناگون کار می کنند: پروژه پهلوی، حمایت از مجاهدین، به صف کردن جریان های جمهوری خواه سکولار متصل به احزاب سوسیال دموکرات در اروپا و همچنین جناح هایی از خود جمهوری اسلامی. وجه اشتراک همه این آلترناتیوها، حفظ حداکثری ساختارهای اصلی دولت در ایران به ویژه ستون فقرات نظامی و امنیتی آن است. در مقابل این ها، چگونه باید آلترناتیو یک انقلاب واقعی را ساخت؟
راه این انقلاب با به یکدیگر متصل کردن جنبش های مختلف باز نمی شود. بلکه تبدیل کردن انقلاب واقعی به تفکر و تعهد سازمان یافتۀ شمار بزرگی از مبارزینی که نه تنها این رژیم را نمی خواهند بلکه جامعه ای بنیادأ متفاوت را می خواهند، راه این انقلاب را باز می کند. اکتفا کردن به تجمیع مطالبات و آرزوهای بورژوا دموکراتیک از انواع و اقسام آن، منجر به تحقق همین مطالبات و آرزوها هم نخواهد شد و انتظار تحقق آنها در چارچوب سرمایه داری، غیر واقعی و توهم است. این یک الفبا است که ایران نیازمند یک انقلاب واقعی است. و این یک حقیقت پایه ای است که یک سیستم واحد سرمایه داری جهانی در این کشور و در دنیا حاکم است که باید برود! عصر انقلاب های بورژوایی به سر رسیده و جامعه ما نیازمند یک انقلاب پرولتری است. پرولتری یا کمونیستی بودن خصلت انقلاب، به معنای آن نیست که انقلاب «مال» کارگران است یا عمدتا کارگران برایش می جنگند. بلکه به این معنا است که این انقلاب ریشه در اساسی ترین و گسترده ترین منافع طبقۀ پرولتاریا دارد که عبارتست از پیشبرد جامعه به سمت کمونیسم و رهایی تمام بشریت از نظام طبقاتی و شرارت های آن.
تشکلات کارگری و معلمی و محافل و کانون های عدالت خواهی و ادبی و هنری و روشنفکری ایران که در ۴۴ سال گذشته زیر تیغ ملاها، دست از مقاومت نکشیده اند، نیروی مهمی درمقابل آلترناتیوهای ارتجاعی هستند و تلاش کرده اند با انتشار «منشور بیست تشکل» در مقابل منشورهای ارتجاعی، خط مرزهای حداقلی را ترسیم کنند. اما تا زمانی که یک استراتژی واحد برای به پیروزی رساندن انقلاب نباشد، همه تلاش های خوب در مقابل قدرت قطب های سازمان یافته از نفس خواهند افتاد و حتی قادر به آن نخواهند بود که هنگام رسیدن اوضاع به نقطه جوش، در گرداب چرخان اوضاع، صفوف خود را منسجم نگاه دارند.

اهمیت حزب پیشاهنگ
نقطه عزیمت حزب ما ضرورت چنین انقلابی است و از هرکس که این ضرورت را تشخیص می دهد و می خواهد که به این چالش جواب جدی دهد، می خواهیم که این حزب و خط آن را تقویت کند. اگر نمی خواهید صرفا فعال این جنبش و آن جنبش باشید و می خواهید برای «همه و همه چیز» بجنگید و زندگی خود را وقف آن کنید نیاز دارید که به حزب ما بپیوندید تا با هم به طور کلکتیو، از فرصت بزرگی که خیزش مردم ایران به وجود آورده است، استفاده کنیم و در این راه گام های سریع و بلند برداریم.
روش و رویکرد علمی به ما می گوید که تقویت و ساختن حزب باید الویت هر کمونیست انقلابی باشد. اما هرگز به کسانی که با برنامه و هدف و نقشه راه ما توافق کامل ندارند نمی گوییم ما را با شما کاری نیست! ما می توانیم حول تضادهای کلیدی و انفجاری جامعه اتحادهای وسیع به وجود آوریم تا آگاهی سیاسی و ظرفیت مبارزاتی و سازمانی مردم را برای پیش برد مقاومت سیاسی علیه همه جنایت های رژیم گسترش دهیم؛ تا مانع از شکل گیری قطب بندی های سیاسی که به فاجعه منتهی می شوند بشویم؛ تا عرصه را برای گفتگو و جدال دوستانه بر سر آینده ای که مطلوب و ممکن است و نقشه راه رسیدن به آن باز کنیم. در طول این هم راهی و هم رزمی ها، با شدت و حرارت در مورد استراتژی واحد برای یک انقلاب واقعی بحث کنیم زیرا شرط اتحاد آگاهی کامل به مواضع یکدیگر است. ما تقویت حزبمان از طریق پیوستن کسانی که انتظار و آرزوی یک انقلاب واقعی را دارند، از این پروسه جدا نمی کنیم بلکه بر بستر آن این وظیفه کلیدی را پیش خواهیم برد.

راه پیچیده و سخت است اما …
بسیاری از مبارزین، از افت خیزش و سختی های راه دچار ناامیدی شده اند. در میانۀ سرعت تحولات و سرکوب بیرحمانۀ دشمن، یک نکته بسیار قدرتمند مربوط به روش ماتریالیست دیالکتیکی را نباید فراموش کرد: هنگامی که یک ضرورت به طور قدرتمند خود را اعمال می کند، در بطن آن پتانسیل عظیمی برای تغییرات تاریخی و سرنوشت ساز وجود دارد. مردم بازهم وارد نبردهای بزرگ با رژیم خواهند شد. و ما دست به بسیج انقلابی بزرگتری خواهیم زد. اما در هر گام با سرکوب های وحشیانۀ حکومت و همچنین رقابت های هار نیروهای بورژوایی «اپوزیسیون» روبرو خواهیم شد. تسلیم شدن در مقابل وضع موجود، رنج و خشونت را کم نخواهد کرد و مبارزه برای انقلاب واقعی نیز مجلس میهمانی نیست.
بحران بزرگی کلیت سیستم حاکم در ایران را گرفته اما نیاز به بحران بیشتری هست تا اوضاع انقلابی تکامل یافته و فرا برسد. و برای تسریع حرکت به سمت اوضاع انقلابی آن چه در اختیار ما است عوض کردن قطب بندی سیاسی موجود، انقلابی کردن افکار مردم و تقویت حزب است. تمام این رخدادها بر بستر یک اوضاع بین المللی منحصر به فرد رخ می دهد: اوضاع جهان متلاطم است و همه روابط قدرت و ساختارهای فرمانروایی که در هفتاد سال گذشته بر جهان حاکم بوده اند، در حال از هم گسیختن هستند. هیچ نقطه ای امنی نخواهد بود. این جهان برای میلیاردها انسان جهنم است ولی قدرت های امپریالیستی وعدۀ تندتر کردن آتش جهنم را می دهند. در مقابل این وضع نه فقط کسانی که پیشاپیش در جهنم هستند بلکه آنها که در موقعیت بهتر هستند باید بسیج شوند.

انقلاب نیاز به ده ها هزار رهبر استراتژیک دارد
در دست گرفتن و به کاربستن علم کمونیسم نوین و آموختن از معمار آن باب آواکیان که مارکس دوران ماست، فقط ضرورتی برای عده ای کادر کمونیست نیست. بلکه برای کسانی که تحت شدیدترین و بیرحمانه ترین شکل های استثمار و ستم های اجتماعی هستند مانند آب و هوا است. زیرا این ها هستند که باید ستون فقرات و نیروی محرکۀ انقلاب کمونیستی بشوند و برای این که ستون فقرات و نیروی محرکۀ این انقلاب بشوند، باید بتوانند با واقعیت های جامعه و جهان آن طور که هست مواجه شده و تغییرش دهند. این امر فقط با داشتن تئوری ای که سنگ بنایش روش و رویکرد علمی نسبت به درک واقعیت و تغییر آن است، ممکن می باشد. یعنی، با کمونیسم نوین و نه هیچ چیز دیگر.
باب آواکیان تاکید می کند،
مواجهۀ حقیقی با واقعیت برای ایفای نقش رهبری در عملی کردن چنین انقلابی و باز کردن عصری نوین در تاریخ بشر تعیین کننده است. این انقلابی است که برای همیشه زنجیرهای اسارت مادی، زنجیرهای اقتصادی و سیاسیِ استثمار و ستم را که در جهان امروز مردم را اسیر کرده درهم خواهد شکست. اما علاوه بر این، زنجیرهای اسارت ذهنی، شیوۀ تفکر و فرهنگی که بر این زنجیرهای اسارت مادی منطبق اند و تقویت کنندۀ آنها هستند را نیز ریشه کن خواهد کرد. کارل مارکس و فردریش انگلس که بیش از ۱۵۰ سال پیش جنبش کمونیستی را بنیان گذاشتند اعلام کردند انقلاب کمونیستی و اصول رهایی بخش و روش ها و اهداف آن شامل دو «گسست رادیکال» است: گسست رادیکال از روابط مالکیت کهنه که مردم را برده کرده است و گسست رادیکال از تمام افکاری که بازتاب این روابط مالکیت کهنه بوده و آن را تقویت می کنند. (آواکیان. سیاست های انتخاباتیِ بورژوایی. ۲۰۱۹)
مردم ما در ایران، افغانستان، ترکیه، بنگلادش، آمریکا، اوکراین و … بیش از هر چیز نیازمند کسانی هستند که برای رهایی بشریت مبارزه کنند. همه دنیا چنین تغییری را طلب می کند و این ضرورت به شکل انفجاری در خیابان های ایران به نمایش در آمده است. ما چیزی برای از دست دادن نداریم جز زنجیرهایمان اما جهانی برای فتح داریم!