تجربه چین سوسیالیستی در رهایی زنان
واقعیت کمونیسم- بخش سوم: انقلاب چین
«چه خوشمان بیاید چه نیاید، زنان به مثابه یک گروهبندی مشخص، با پرولتاریا وابستگی متقابل دارند. این وابستگی مانند پشتیبانی مهرههای شطرنج از یکدیگر نیست؛ شبیه ائتلاف دو ملت هم نیست؛ بلکه نظیر وابستگی متقابل حلقههای یک زنجیر است. اگر انتقاد از نقش و عملکرد زن در جامعه، نقطه شروع ماست؛ و اگر هدف ما حقیقتاً افشای نیمی از آسمان حلقه پیوند واقعی بین ستم مشخص بر زنان با کل بنای اجتماعی استثمار است، آنگاه باید افق دید خود را تا حد یک انتقاد همهجانبه از جامعه گسترش دهیم.» (کلودی بوروایل، نیمی از آسمان، درباره رهایی زنان در چین، ۱۹۷۳)
پس از نزدیک به ربع قرن جنگ علیه دولت و اشرار محلی، جنگسالاران و قدرتهای امپریالیستی ژاپن و آمریکا، انقلاب سوسیالیستی در چین که همزمان انقلابی برای رهایی زنان هم بود، در سال ۱۹۴۹ به پیروزی رسید. میگوییم انقلابی برای رهایی زنان چون یکی از اهداف مهم انقلاب چین از بین بردن نظام پدرسالاری بود. انقلاب چین با پشتوانه نیروی عظیم زنان همراه بود که از استراتژیک ترین متحدین حزب کمونیست برای درهم شکستن نظم کهنه و بنای جامعه نوین بدون استثمار و ستم بودند. چین برای پیشروی در جهت رهایی زنان در موقعیت خوبی قرار داشت. انقلابیون کمونیست توانسته بودند در پروسه تدارک و عملی کردن انقلاب، جامعه کهنه را عمیقاً متحول کنند، بسیاری ازایدههای منسوخ و ارتجاعی درباره فرودستی زنان را نابود و متزلزل کنند. میلیونها زن نقشی فعال در جنگ علیه ژاپن بازی کرده بودند. آنها به اعمال مستقیم قدرت تحت رهبری حزب کمونیست پرداخته و در مناطق آزاد شده نقش رهبری کنندهای به عهده گرفته بودند. در بسیاری نواحی، آنها غالباً مسئولیت تولید کشاورزی را نیز بدوش داشتند (نیمی از آسمان، ص ۱۸). در اولین گامها مائوتسه دون در مقالهای تحت عنوان «گزارش درباره جنبش دهقانی هونان» (۱۹۲۷) اهداف فوری مبارزه در روستاهای چین (که عرصه پیشبرد جنگ درازمدت خلق علیه دولت کهنه و امپریالیستهای حامی آن بود و جمعیت عمده چین در آن جا میزیست) را مبارزه با ۴ قدرت توصیف میکند: مبارزه علیه اقتدار سیاسی، مبارزه علیه اقتدار طایفه، مبارزه علیه اقتدار دینی، و مبارزه زنان علیه اقتدار شوهر. تشخیص اهمیت مبارزه زنان علیه قدرت شوهران بخش مهمی از گشایشهای تجربه چین بود.
انقلاب چین تصمیم داشت در جامعهای عمیقاً فئودالی درها را به روی سوسیالیسم باز کند. این انقلاب باید با افکار مذهبی و سنتی در میان تودههای مردم هم میجنگید و آن افکار را با افکار نوین جایگزین میکرد. زیرا این افکار در میان دهقانان و کارگران تبدیل به روابط اجتماعی ستمگرانه در میان مردم و مهمتر از همه تبدیل به ستم بر زن میشد. اخلاق و دین کنفسیوسی این چهار اقتدار را توجیه و مشروع میکرد. بنابراین، آزادی زنان بدون مبارزه قاطع و مستمر علیه دین و اخلاق کنفسیوسی ممکن نبود.
دو سیاست کمونیستها در مبارزه برای رهایی زنان از بند روابط پوسیده ارتجاعی فئودالی در دو قانون خود را متجلی کرد. قانون تقسیم ارضی و قانون ازدواج. به این ترتیب در جریان انقلاب ارضی چین صرفاً به ریشهکن کردن مالکیت فئودالی اکتفا نشد، بلکه هم زمان دیگر ستون نظام فئودالی که نظم پدرسالاری بود زیر حمله قرار گرفت. تقسیم اراضی بر مبنای اصل «زمین از آن کسی است که رویش کار میکند» پیش رفت که بهترین سیاست برای ریشهکن کردن روابط تولیدی فئودالی بود. طبق این سیاست حق مالکیت زمین به افرادی که روی آن کار میکنند داده شد. اما طبق این برنامه، حکومتهایی که در مناطق آزاد شده تحت رهبری حزب کمونیست و ارتش سرخ برقرار شده بود، مالکیت را بین زن و مرد درون یک خانواده به صورت مساوی تقسیم کردند و همچنین قوانینی تصویب کردند که پدران و شوهران نتوانند به راحتی حق مالکیت زنان را در شرایط مختلف از آنها سلب کنند. بخش دیگر بسته ضد فئودالی کمونیستها تصویب قانون ازدواج بود. قانون ازدواج ۱۹۵۰ گواه تغییراتی است که در روابط زن و مرد به واسطه مرحله اول انقلاب کمونیستی در چین که «انقلاب دمکراتیک نوین» خوانده میشد، انجام گرفت. چند همسری و صیغه ممنوع شد. ازدواج دختران و پسران زیر هجده سال ممنوع شد. رضایت طرفین به یگانه اساس ازدواج تبدیل شد. محدودیت در دلایل طلاق برداشته شد و طلاق، بی هیچ پرداختی جاری میشد. (نیمی از آسمان، ص ۱۴۷)
ولی همان طور که مائو تأکید کرد انقلاب چیزی بیشتر از قوانین جدید است. مردم از طریق بسیج تودهای در حال دگرگون کردن جامعه بودند و این مسئله عمیقاً با تغییر روابط اجتماعی سرکوبگرانه و تغییر ایدههای عقبماندهای که منطبق بر روابط اجتماعی سرکوبگرانه بودند و تغییر ارزشها و شیوه تفکر مرتبط بود. این بسیج آگاهانه تودهای در تمامی سطوح مبارزه برای کمونیسم در جریان بود. از دستههای سرخ زنان تا جنبشهای هنری که سنتها و رسوم پوسیده جامعه کهنه را هدف نقد خود قرار داده بودند. هم چنین، در عرصه کار و زندگی یعنی تولید و بازتولید اجتماعی نیز این عزم غیرقابلانکار بود. آن چه انقلاب در چین انجام داد، کمتر از معجزه نبود. در همان اولین سال تصویب قانون ازدواج یک میلیون طلاق انجام شد. زنان از جمله نوعروسان خردسال از قید ازدواج قراردادی رها شدند. شکل ستمگرانه ازدواجی که اکنون در جای جای جهان و در ایران تبلیغ و از سوی دولت ترویج میشود. در چین خسته از ستمگری و استثمار فئودالی و پدرسالاری، مردم کسانی را که زنانشان را مورد خشونت و ستم قرار میدادند به گردهماییهایی عمومی کشاندند که به آن جلسه «حکایت رنجها» گفته میشد و زنان فرصت آن را داشتند که در برابر خشونت کننده، خشم خود را در جمع اعلام کنند و رنجها را از پستوی خانه و خانواده بیرون کشند. کشتن کودکان دختر که عمدتاً از اولین واکنشها به قحطی و فقر بود متوقف شد. کارزار آموزش سراسری زنان بهویژه زنان روستایی که به شکل تاریخی از آموزش محروم بودند به راه افتاد. قانون اساسی، تمامی اشکال تبعیض علیه زنان را ملغی کرد. پیروزی اولین انقلاب در همان مراحل ابتداییاش، یک پیشروی بزرگ برای رهایی زن بود. با این همه نمیشد در آن متوقف ماند. در تمامی این مراحل یک متحد استراتژیک برای حزب کمونیست، زنانی بودند که هرچه بیشتر از دام اسارت افکار کهنه رها میشدند و نه فقط برای رهایی فردی بلکه برای رهایی جامعه مسئولیت مبارزه انقلابی را بر دوش میکشیدند. این زنان به خوبی آگاه بودند که رهایی زنان فقط میتوانست در پروسه مبارزه همهجانبه در جهت نفی استثمار و ستم تحقق یابد. انقلاب نیز نمیتوانست به انجام برسد مگر این که مردم از خرافات و احترام به طایفه و پرستش نیاکان و ساختار قدرت زناشویی خلاص شوند.
جهش بزرگ به پیش
هرچند، فئودالیسم با برنامه تقسیم اراضی ریشهکن شده بود اما همان طور که مائوتسه دون تأکید میکرد، این برنامه در جوهر خود بورژوایی بود و باید به سمت سوسیالیستی کردن روابط تولید در کشاورزی پیش میرفت. در غیر این صورت، نه تنها روابط ستم و استثمار سرمایهداری رشد میکرد، بلکه همراه با آن روابط مرد/پدرسالاری نیز تقویت میشد و دستاوردهای گذشته به فنا میرفت. از همین رو یکی از اهداف مهم برنامه اقتصادی بزرگ در چین به نام «جهش بزرگ به پیش»، گذار به مرحله «اشتراکی کردن زمین» بود. در واقع، انقلاب ارضی پایه عینی این گسست را فراهم کرده بود. در قلب «جهش بزرگ به پیش» که در مناطق روستایی انجام شد، شکلگیری کمونها قرار داشتند. کمونها دهقانان را به شیوهای متحد کردند که فعالیت اقتصادی، فعالیت سیاسی و اجتماعی، میلیشیا و فعالیت اداری را به صورت ترکیبی جلو برند. کمونها واحدهای اعمال قدرت بودند که مردم (خاصه کسانی که سابقاً تحت ستم و استثمار قرار داشتند) از طریقشان و تحت رهبری حزب کمونیست، قدرت سیاسی اعمال میکردند. کمونها بنیان تولیدی جامعه را مشخصاً در مناطق روستایی تغییر دادند و در جریان این کار و بهمثابه بخشی از این کار، روابط میان مردم را هم عوض کردند. علاقه زنان به این کمونها مضاعف بود. اولاً آنها بهعنوان دهقان میدانستند که این تنها راه جلوگیری از تبدیل دوباره روستا به جهنم تهیدستان استثمار شده است. ثانیاً آنها میدانستند تا زمانی که تولید بر محور واحد خانوار بچرخد، زنان در خانه حبس خواهند بود. چه کس دیگری بود که از بچهها نگهداری کند، خانهداری کند و غذا بپزد؟ اما زمانی که تیمها تشکیل شد همه کس، مرد و زن بهطور یکسان بر زمین کار میکردند و مشکلات فرزند و خانه میبایست بر مبنایی کلکتیو حل میشد. (نیمی از آسمان، ص ۴۱)
تمرکز و توجه به کلکتیویزاسیون و نه مکانیزاسیون
یک جنبه مهم «جهش بزرگ به پیش» نحوه مقابله آن با ستم بر زنان بود. زنان، دیگر محدود و محصور در تنگنای خفقانآور تولیدِ متکی به خانوار نبودند. «جهش بزرگ به پیش» آشپزخانهها و نهارخوریهای عمومی، شیرخوارگاههای عمومی و تعمیرگاههایی را به وجود آورد که به شکل تعاونی اداره میشدند. زنان به تندباد نبرد برای ایجاد جامعه نوین پیوستند. رسم و رسوم و ارزشهای کهنه زیر سؤال رفت. به این ترتیب همان طور که اصلاحات ارضی ضربهای مرگبار بر ساختارهای خانواده فئودالی وارد آورد، کلکتیویزاسیون نیز یک عامل قدرتمند در فروپاشی ساختارهای بورژوایی خانواده بود. (۱) با وجود همه اینها، خانواده بهعنوان یک سازه اقتصادی، با خاک یکسان نشد بلکه فقط به لرزه درآمد. خانواده برای دورهای بهعنوان ظرف اصلی انجام کارهای سابقش نظیر نگهداری فرزند، خانهداری و نگهداری از بازنشستگان باقی ماند. برای این که ازدواج بتواند از قیود مادی سنتی خویش رها شود، باید گامهای بیشتری برداشته میشد. فراخوان این خیزش بهمثابه نبرد ایدئولوژیک – سیاسی میان دو خط در دوره انقلاب فرهنگی از سوی حزب کمونیست چین داده شد.
انقلاب فرهنگی (۱۹۶۶-۱۹۷۶)
انقلاب فرهنگی پرولتاریایی، یک نقطه اوج در ادامه مبارزه طبقاتی در جامعه سوسیالیستی برای پیشبرد هر چه بیشتر انقلاب کمونیستی بود. در جریان این انقلاب که یک «انقلاب در انقلاب» بود، میلیونها نفر جهانبینیشان را انقلابی کردند. از جمله ارزشهای بنیادی و رویکردشان نسبت به واقعیت. کل فرهنگ یا روح جامعه را دگرگون ساختند.
یکی از مسائلی که به راه افتادن «انقلاب فرهنگی پرولتاریایی» و ادامه مبارزه طبقاتی تحت سوسیالیسم را ضروری میکرد، در حیطه رهایی زنان بود. علیرغم تلاشهای صورت گرفته بیش از نیمی از زنان شغل خود را رها کرده و به زندگی خانگی بازگشته بودند. این مسئله را بخشا میتوان با سیاست حزب کمونیست چین که قبل از «انقلاب فرهنگی پرولتاریی» تحت نفوذ لیوشائوچی، رئیسجمهور وقت چین بود، توضیح داد. این سیاست شامل یک کارزار حاد تبلیغاتی به نفع بازگشت به خانه بود. این سیاست اشکال متنوع بسیار به خود گرفت. مثلاً توانایی «یگانه» مادران برای بزرگ کردن فرزندان مورد ستایش قرار میگرفت. یا بهطور علنی ابراز میشد که زنان به درد هیچ کاری نمیخورند و از لحاظ فکری توانایی بسیار محدودی برای آموختن کسب وکار دارند. کمبود مهدکودک و نهارخوری غالباً بهمثابه استدلالی علیه کار زنان مورد استفاده قرار میگرفت. (همان،ص ۱۹) اما مسئله بازگشت گسترده به خانه را نمیتوان فقط با این سیاست توضیح داد. باید به دلایل بنیادینی که در خود سازماندهی کار وجود داشت نگاه کنیم. برمبنای سیاستهایی که جدایی بین کار یدی و فکری را حفظ کرده و تعمیق میبخشد و به سلطه سودآوری چسبیده است، زمانی که تولید بر مبنای آیین نامه بورژوایی به پیش برود، یعنی بر مبنای انضباط کورکورانه و انگیزههای مادی و حفظ تقسیمکار بین کسانی که فکر میکنند و کسانی که کار میکنند، آن وقت کسانی که کمترین آموزش را دیدهاند، بهویژه زنان، ستمدیدهترین نیز خواهند بود.
برای رویزیونیست ها در ردههای بالای حزب و دولت، مهمترین مسئله ساختن چین بهعنوان یک کشور مدرن، قدرتمند و صنعتی بود. درک رویزیونیست ها از سوسیالیسم، همین بود و نه بیشتر. مهمترین چالش رهبری حزب کمونیست این بود، چگونه حزب را در جاده انقلاب نگه دارید و علیه کشش به سمت «از حرکت باز ایستادن» و تبدیل شدن به یک طبقه استثمارگر جدید، مبارزه کنید؟ این چالش برحسب وقایعی که در اوایل دهه ۱۹۶۰ در جامعه چین در جریان بود بسیار حاد مطرح شد زیرا رهروان سرمایهداری برای کسب قدرت خیز برداشته بودند. انقلاب فرهنگی پرولتاریایی در چنین بستری ضرورت یافت. هدف این بود که با بسیج تودهها در مبارزه علیه کششها و سیاستهای احیای سرمایهداری، افکارشان تغییر کند و توانشان در تشخیص و تمایز راه سوسیالیسم از راه سرمایهداری افزایش یابد.
انقلاب فرهنگی مبتنی بر تئوریهای مائوتسه دون بود. وی کشف کرد که مبارزه طبقاتی در جامعه سوسیالیستی از بین نمیرود. زیرا خاک سوسیالیسم، هنوز با خودش امکان احیای سرمایهداری حمل میکند. سوسیالیسم یک جهش بزرگ است، جهشی به ورای استثمار و حاکمیت طبقاتی بورژوازی است. سوسیالیسم انجام تغییرات اساسی اقتصادی و اجتماعی به نفع تودهها را امکانپذیر میکند و تودههای مردم را در تغییر جامعه توانمند میکند. اما این فقط یک طرف مسئله است. طرف دیگر آن است که سوسیالیسم، یک جامعه در حال گذار است. گذار از سرمایهداری با تمایزات طبقاتی به سوی کمونیسم، به سوی دنیایی بدون طبقات. سوسیالیسم زخمهای اقتصادی، اجتماعی و ایدئولوژیک جامعه کهنه را با خود حمل میکند. هنوز تفاوتهایی بین صنعت و کشاورزی، بین شهر و روستا و بین مناطق مختلف وجود دارد. تمایز کهنه بین کار بدنی و کار فکری وجود دارد. دستیابی به کمونیسم متضمن فائق آمدن بر نابرابریهای اقتصادی و اجتماعی و روابط کالایی و ایدهها و نهادهای اجتماعی ستمگرانه است. این مسائل یک شبه نابود نمیشوند. مائو اینگونه جمعبندی کرد که این نبرد واقعی، نبردی است میان راه سرمایهداری و راه سوسیالیسم.
در پروسه انقلاب فرهنگی پرولتاریایی مسئله زن و رهایی زنان از زنجیرهای روابط و افکار فئودالی باقی مانده گذشته و روابط و افکار بورژوایی جدید یکی از خطوط تمایز مبارزه بین دو خط بود. باب آواکیان در مقاله «سنتز نوین و مسئله زنان» میگوید: «در میان خودِ ستمدیدگان، مسئله زن به طرق گوناگون و بهویژه برای مردان، یک سنگ محک مهم است و نشان میدهد که آیا به دنبال الغای کامل روابط مالکیت موجود و ایدئولوژی منطبق بر آن که زنان را برده میکند هستید یا میخواهید آن را حفظ کنید) و شاید میخواهید «یک ذره» از آن را حفظ کنید ). این مسئله یک خط تمایز است میان اینکه «جایی» در سیستم موجود میخواهید یا اینکه میخواهید «بیرون» آن قرار بگیرید: خط تمایز است میان اینکه میخواهید کل ستم و استثمار و تقسیم جامعه به طبقات را از بین ببرید یا دنبال آن هستید که خودتان بخشی از آن بشوید.»( سنتز نوین و مسئله زنان، ص۳۱) در چین تلاش برای حرکت در جهت نفی «چهار کلیت» با مرگ مائو و کودتای روزیونیست های چینی در سال ۱۹۷۶ متوقف شد. با این همه این تلاش بستر غنی از تجربه را برای انقلابیون به ارمغان آورد. بستری که نیاز به مطالعه و تبیین علمی هرچه بیشتر داشت.
آموزههای گرانبها
حزب کمونیست چین در نشریه تئوریکِ پرچم سرخ به سال ۱۹۶۰ نوشت: «خانواده با ظهور مالکیت خصوصی تولد یافت. از همان ابتدا رابطه خونی اساس طبیعی و مالکیت خصوصی زیربنای اقتصادی آن را تشکیل داد. بدینسان خانواده یک واحد اقتصادی جامعه بود. خانواده مدرن نه تنها نطفه بردگی بلکه اسارت فئودالی را نیز با خود حمل میکند، چرا که از همان آغاز با خدمات کشاورزی در ارتباط قرار داشت. خانواده کلیه تخاصماتی را که بعداً در ابعادی گسترده درون جامعه و دولت رشد یافتند را به صورت مینیاتوری در خود حمل میکند.»
از همین رو با تبیینی علمی حزب کمونیست چین خانواده را همزمان بخشی از زیربنا و روبنای جامعه میدید و توجه زیادی به جنبه ایدئولوژیک آن میکرد با این تأکید که: تفکر پدرسالارانه، یعنی ایدئولوژی نظام خانواده، کلیه عرصههای جامعه چین را در برگرفته و کماکان سدی در مقابل شرکت کامل زنان در زندگی سیاسی و اقتصادی است. برمبنای این تحلیل، حزب درک درستی از روند سیاسی انقلاب و دیالکتیکِ میانِ تحول و انقلاب در زیربنا و روبنا و موقعیت خاص خانواده را پیش گذاشت. با این وصف به بیان باب آواکیان: «نفوذ اکونومیسم، ناسیونالیسم، پدرسالاری و دیدگاهها و ارزشهای سنتی در رابطه با نقش جنسیتی و به خصوص در رابطه با سکسوآلیته زیاد بود. آن مسائلی که جنبش رهایی زنان و به خصوص بخشهای رادیکالتر آن جنبش در دهه ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ در مورد سکسوآلیته به خصوص سکسوآلیته زنان طرح کردند و جوابهایی که دادند، از سوی رهبری حزب کمونیست چین با خوشامدگویی بزرگی مواجه نمیشد و نشد. این موضوع مهمی است.» (۲)
تجربه چین انقلابی امکان پراتیک و تئوریک گستردهای در اختیار کمونیستهایی قرار داد که مصمم به تداوم راه انقلاب و حضور در صحنه سیاسی برای خلق دومین موج انقلابات کمونیستی بودند. باب آواکیان معمار سنتز نوین کمونیسم این موضوع را به این شکل توضیح میدهد: «مبارزه علیه ستم بر زن، مبارزه کردن برای محو نهایی و کامل این ستم در هر شکلی در وهله اول یک بخش حیاتی از انقلاب کردن است و بدون آن هیچ انقلابی و مسلماً انقلاب کمونیستی بدون آن ممکن نیست. ساختن جنبشی بسیار قدرتمند برای انقلاب به سوی کسب قدرت که اولین جهش عظیم است، زمانی که در نتیجه رشد تضادهای خود سیستم و کار ایدئولوژیک، سیاسی و تشکیلاتی آگاهانه و مصممِ نیروهای وسیعِ کمونیست انقلابی، شرایط را برای انقلاب به وجود آورده باشد و ایجاد یک دولت انقلابی طراز نوین، توانمند کردن مردم برای اینکه به واقع یک جامعه نوین آزاد از استثمار و ستم را خلق کنند. در پرتو این هدف و برنامه است که باید در عرصه تئوری، سنتز و تحلیل، کار بیشتری انجام دهیم و درک خود را در زمینه ستم بر زن و رهایی زنان عمیقتر کنیم. با اتکا به کاری که انجام شده است، حرکت و پیشروی کنیم تا در مورد منشأ ستم بر زن و همچنین در مورد شکلهای مشخصی که این ستم امروزه به خود میگیرد و شالودههای مادی و دینامیکهای زیربنایی آن، دانش بیشتری کسب کنیم. تمرکز همه باید بر روی درک شرایط ضروری برای رهایی کامل زنان و نقش مبارزه حول این تضاد بهمثابه یک جبهه محوری و تعیین کننده در کل مبارزه برای جهان کمونیستی و رهایی نوع بشر به طورکلی از کلیه شکافهای ستمگرانه باشد.» در بخش بعدی به گسستهای تئوریک بنیادینی که سنتز نوین کمونیسم انجام داد و تبیین جدید از رابطه رهایی زنان و درهم تنیدگی آن با پیش برد نبرد برای کمونیسم خواهیم پرداخت.
پانویس ها:
۱- بورژوازی بهخوبی این را فهمید و با پیشنهاد رجعت به تولید خانوادگی کوشید ضربهای دقیق بر کلکتیویزاسیون وارد کند. صحبت از «انقلاب در روابط اجتماعی» یا «برابری ضروری بین زن و مرد» یا «عشق بهمثابه مبنای ازدواج آزاد» کار سادهای است. اما تا زمانی که تولید بر مالکیت خصوصی مبتنی است، این فقط درسطح یک حرافی پوچ خواهد ماند. ارث بردن از زمین یا سرمایه، بهخودیخود و حتی بدون اینکه هیچگونه پشتوانه قانونی داشته باشد، کافی است تا خانواده را به یک ضرورت اقتصادی و ازدواج را به یک قرارداد کار تبدیل کند. بخصوص زنان این مسئله را خوب درک کردهاند.
۲- تغییر موضع حزب کمونیست انقلابی آمریکا به رهبری باب آواکیان در مورد همجنسگرایی تا حد زیادی نتیجه تکامل سنتز نوین، مشخصاً تکامل روش و رویکردی است که در سنتز نوین مجسم است. این موضع نمایانگر گسست از گرایشهای درون جنبش کمونیستی است که برای آن نوع تئوری رادیکال و جنبش رادیکال که کمونیسم به واقع باید بیان آن باشد، بسیار خفقانآور بودهاند. اما در واقع، این گسست صرفاً یک آغاز است که باید بر پایه آن بسیار جلوتر برویم. بر پایه یک رویکرد علمی و سنتز علمی آنچه قبلاً بهعنوان تئوریک و تجربی در تاریخ انقلابهای کمونیستی شاهد بودیم. (ص ۴۱)