انقلاب بدون جنگ انقلابی برای سرنگون کردن دولت حاکم ممکن نیست

به اشتراک گذاشتن
زمان مطالعه: ۱۲ دقیقه

در یک سالگی خیزش بی نظیر ژینا فراموش نکرده ایم که این خیزش چگونه، با صلابت و قدرتی عظیم، ستون های سیاسی و ایدئولوژیک جمهوری اسلامی را به لرزه درآورد. تغییرات بزرگی در دیدگاه های مردم به وجود آمد و از دل آن یک بار دیگر این واقعیت سر برآورد که زنان از نیروهای پایه ای یک انقلاب کمونیستی در ایران هستند. فراموش نمی کنیم که خامنه ای و همپالگی هایش، شورش زنان را «بزرگ ترین تهدیدها» برای رژیم گندیده اش ارزیابی کردند. پایه های دینمدار فاشیست این رژیم از حقارت ضرباتی که رژیم شان خورد، به سوگ نشستند و برای بی حجابی زنان اشک ریختند و قسم خوردند که برای رسیدن به مدینه النبی شان بکشند و کشته شوند. اینها، اوباش فاشیستی هستند که به طرزی جنون آمیز با باورهای دینی و خرفت کننده، تعلیم می بینند. فراموش نمی کنیم که در جریان خیزش ژینا، اصلاح طلبان حکومت، وقیحانه طبق دستورالعمل ها و «خط قرمز»های خامنه ای عمل می کردند – ضمن آن که خود را «مخالف شدت عمل» حکومت با زنان جامعه جا می زدند. هرگز نباید راه را برای فریبکاری اصلاح طلبان که همواره خنجر زیر پیراهن پنهان کرده اند تا بر پشت مردم فرود آورند، باز کرد. در جریان خیزش ژینا، کشتارهای یک طرفه در کردستان و بلوچستان و خیابان های سراسر کشور ادامه یافت. هرگز یادمان نمی رود که پاسدار سلامی، فرمانده سپاه گفت، « ما با دشمن بیرحم هستیم » و بیرحمی ها را دیدیم و تجربه کردیم. خامنه ای گفت، جمهوری اسلامی می تواند مخالفینش را «مثل کاغذ مچاله کند»! ۴۵ سال است که تلاش کرده اند «مثل کاغذ مچاله» کنند و هنوز در کابوس روزی به سر می برند که دیگر نتوانند «مچاله کنند». اما این کابوس جمهوری اسلامی را چطور باید تبدیل به واقعیت کنیم؟

ستون فقرات، جمهوری اسلامی مانند هر دولت ارتجاعی دیگر، انحصار بر خشونت سازمان یافته است و این ستون فقرات (شامل سپاه و ارتش و نیروی انتظامی و نیروهای بسیج) بسیار قوی است. این یک واقعیت است. اما، بدون درهم شکستن این نیروی نظامی، سیستمی را که جمهوری اسلامی در راس آن قرار دارد، همراه با تمام روابط ستم و استثمارش، نمی توان سرنگون کرد. این هم یک واقعیت دیگر است. جریان های سیاسی و طبقاتی گوناگون، رویکردهای متفاوت نسبت به این دو واقعیت دارند. چند نمونه را بررسی کنیم.

گروه رضا پهلوی، درهم شکستن قوای نظامی جمهوری اسلامی را «غیرممکن می داند» و «راه حل» وی آن است که به جلب و جذب سپاه کوشش کند. حکم «غیر ممکن» بودن رضا پهلوی با غیر ضروری دانستن درهم شکستن قوای نظامی جمهوری اسلامی، پیوند نزدیکی به هم دارند. در واقع، گروه رضا پهلوی، در حفظ سپاه منافع طبقاتی دارد. زیرا، بدون داشتن یک نیروی نظامی ارتجاعی مانند سپاه، ادارۀ جامعه ای را که با تقسیمات طبقاتی و اجتماعی عمیق رقم خورده است غیر ممکن می بیند و از آن جا که هدفش حفظ چارچوبه های نظام طبقاتیِ ستم و استثمار سرمایه داری است، هرگونه تلاش برای درهم شکستن ستون فقرات نظامی جمهوری اسلامی را اصولا «خطرناک» می داند.

نمونه دیگر، مجاهدین هستند. آنها نیز شکست دادنِ قوای نظامی جمهوری اسلامی را بدون کمک امپریالیسم آمریکا و اسراییل «غیرممکن» می دانند. و امیدوار هستند که این دولت ها با تکیه بر نیروی نظامی متخصص مجاهدین که در اردوگاه های نظامی اطراف و اکناف دنیا نگه داری شده و تعلیم دیده اند و «هسته های مقاومت» آن در داخل، دست به «تغییر رژیم» بزنند![i] که بازهم معادل حفظ چارچوبه های نظام طبقاتیِ ستم و استثمار سرمایه داری است.

برخی نیروهای سیاسی اپوزیسیون هستند که آرزوی سرنگونی تمام و کمال جمهوری اسلامی را دارند، اما انقلاب کمونیستی و جنگ انقلابی برای سرنگونی جمهوری اسلامی با هدف استقرار دولت سوسیالیستی را «خواب و خیال» و «غیرممکن» می دانند. آنها از یک طرف، یکسری واقعیت ها را می بینند اما از آنها نتیجه گیری غلط می کنند. در زبان علمی به این می گویند به واقعیت نگاه کردن و انگاره های آن را غلط تشخیص دادن. واقعیتی را که می بینند این است که شکست پشت شکست داشته ایم و از این جا نتیجه می گیرند که پس نمی شود! اما مائو به واقعیت نگاه کرد و گفت: شکست، باز شکست، بالاخره پیروزی. در طول تاریخ دیده ایم که نیروهای انقلابی کوچک موفق به مغلوب کردن ارتش های بزرگ و قدرتمند شده اند. این را در جنگ ویتنام دیدیم. پیش از آن در پیروزی انقلاب های سوسیالیستی در روسیه (۱۹۱۷-۱۹۵۶) و انقلاب سوسیالیستی چین (۱۹۴۹-۱۹۷۶) دیدیم. در هر کار جدی در طول تاریخ، در هر کاری که پایۀ مادی در واقعیت داشته است، فرآیند دست یافتن به نتیجه، از پستی و بلندی های شکست جلو رفته است. از این واقعیت که رژیم قوی است و دشمن دندان های تیز دارد نمی توان به این نتیجه رسید که پس برویم دنبال «انقلاب مسالمت آمیز»! یعنی دنبال هیچ و حتا بدتر از هیچ!

اغلب جریان های چپ و مترقی منتظر «دستی از غیب» هستند که موجب «فروپاشی» قوای قهریۀ رژیم بشود یا انتظارهای عجیبی از خیزش های خود به خودی مردم دارند. در خیزش ژینا، مکررا این جملات را شنیدیم که «خیابان پیروز خواهد شد»! اما، بر مبنای درک علمی از اوضاع، از همان ابتدا روشن بود که «خیابان نمی تواند پیروز شود» زیرا با یک دولت (یعنی، سازمان و تشکیلات) تا به دندان مسلح مواجه است. خیزش های خودجوش (یا «خیابان» و «شبکه هایش»)، هر اندازه هم که سراسری و مستمر باشند، هرگز نمی توانند بر محدودیت های ذاتی خود چیره شده و تبدیل به ارتش سازمان یافته و استراتژی و دکترین نظامی شوند و جنگی را برای درهم شکستن قوای نظامی جمهوری اسلامی پیش ببرند. قوای نظامی جمهوری اسلامی دارای تشکیلات است. استراتژی و دکترین نظامی و مقر فرماندهی ای دارد که دائما از صحنه جنگ تحلیل و ارزیابی کرده و برای پیشبرد استراتژی اش که محو انقلابیون و عقب راندن هرگونه مخالفت است، تاکتیک های سیاسی و عملیاتی اتخاذ می کند. خیزش های خود به خودی و «خیابان» و «شبکه» فاقد توان مقابله با چنین نیرویی هستند.

تمام پروسۀ تکامل انقلاب و به پیروزی رساندن آن، بسیار دشوار است و همین دشواری، در میان مبارزینِ مشتاقِ پیروزی برای مردم، همواره گرایش هایی را به وجود آورده است که پس از مدتی یا تسلیم می شوند یا خود را با این توهم راضی می کنند که انقلاب «به طور اجتناب ناپذیر» تحقق می یابد! اما، به جای یاس باید تجربه ای را که به قیمت زیاد به دست آورده ایم با تفکر علمی سنتز کنیم. ضرورت انقلاب را باید به طور علمی درک کنیم و با ارزیابی علمی از موانع راه، برای درهم شکستن دولت جمهوری اسلامی نقشه راه بریزیم و بر پایۀ آن حرکت کنیم. تجربۀ تئوریک و عملیِ بیش از ۱۵۰ سال جنبش کمونیستی در پشت این حرف نهفته است که حزب ما آن را نمایندگی می کند. آواکیان می نویسد: «این هم حقیقت دیگری است که قدرت های حاکم در این سیستم، با ماشین ویرانگر و نابود کننده شان که برای تقویت این نظام به کار می گیرند، در واقع بسیار قوی هستند. اما چرا مردم در تصور این که ما در عمل می توانیم آن ها را شکست دهیم ناتوان هستند؟ این ناتوانی به مقدار زیادی مربوط به آن است که قادر نیستند رسیدن وضعیتی را تصور کنند که کارکرد «عادی» نظام به طور اساسی متلاشی می شود و «مهارِ» طبقۀ حاکمه بر روی مردم گسیخته شده و به شدت تضعیف می شود و طبقۀ حاکمه به مقدار زیادی، توانِ کنترل، بازی دادن و مرعوب کردن بخش عظیمی از جامعه را از کف می دهد. علت اساسیِ این که مردم نمی توانند امکان شکل گیری چنین وضعیتی را تصور کنند آن است که رویکردشان به اوضاع مبتنی بر یک نگرش و روش علمی نیست.» (آواکیان، چرا به یک انقلاب واقعی نیاز داریم؟ و چگونه واقعا می‌توانیم انقلاب کنیم؟ تابستان ۲۰۱۸)

شناخت علمی به ما می گوید، نه تنها انقلاب کمونیستی ضرورت حیاتی جامعه ما و جهان است بلکه ممکن است و برای محقق شدن نیازمند جنگ انقلابی است. امروز[ii]، بدون به میان کشیدن این ضرورت و مشخص کردن رویکرد هر نیروی سیاسی نسبت به آن، نمی توان میان انقلاب و ضد انقلاب، میان انقلاب و رفرم و لاجرم میان انقلابیون و رفرمیست ها خط تمایز روشنی را ترسیم کرد و صحنه سیاسی را به طور مثبت قطب بندی کرد. در واقع، از ابتدای کشف و تبیین علم کمونیسم برای انقلاب پرولتری در عصر سرمایه داری و شکل گرفتن جنبش کمونیستی بین المللی، یک خط تمایز بسیار عمیق میان مارکسیسم و رویزیونیسم همین بوده است.

حزب ما بر مبنای بررسی علمی جامعۀ ایران تحت حاکمیت جمهوری اسلامی و تجربۀ انقلاب های سوسیالیستی روسیه و به ویژه چین، و همچنین تجربۀ قیام مسلحانه سربداران تحت رهبری اتحادیه کمونیست های ایران در سال ۱۳۶۰ برای سرنگونی جمهوری اسلامی و همچنین تجربه جنگ پیشمرگان انقلابی در کردستان، در سند «استراتژی راه انقلاب ایران» کلیات راهکاری را که می تواند نظام جمهوری اسلامی را مانند «کاغذی مچاله» کند تشریح کرده است. تجارب خیزش دی ۹۶، آبان ۹۸ و مبارزات مختلف در کردستان و خوزستان و بلوچستان، و مشخصا تجربۀ خیزش ژینا یک بار دیگر، درستی این چارچوبه کلی و پتانسیل های واقعی برای محاصره و نابود کردن نهادهای قدرت جمهوری اسلامی در سراسر کشور را نشان داده است.

چنانچه نیاز به انقلاب واقعی نداشتیم، به سرنگونی قهرآمیز این دولت نیز نیازی نبود. چنانچه امکان چنین انقلابی نبود، تلاش برای سرنگونی این دولت نیز بیهوده بود. باب آواکیان می نویسد: «معنی انقلاب، شکل گرفتن نیرویی است بالغ بر میلیون ها نفر از بخش های مختلف جامعه که برای دست زدن به یک مبارزۀ همه جانبه، سازمان یافته اند تا این سیستم را سرنگون کنند و به جای آن، سیستم سیاسی و اقتصادیِ بنیادا متفاوت و بسیار بهتری ایجاد کنند که سیستمسوسیالیستی است. سیستمی که مبنایش تامین نیازهای مردم و پیشبرد مبارزه برای جهانی کمونیستی است که با رسیدن آن بالاخره در همه جای دنیا بر استثمار، ستم و نابودی محیط زیست که بخشی از سوخت و ساز سیستم سرمایه داری- امپریالیسم است، نقطه پایان گذاشته خواهد شد. هرچیزی کمتر از این انقلاب، کاملا در ریشه کن کردن معضلات یا رهنمون شدن ما به راه حل واقعی شکست خواهد خورد.»  (آواکیان. آینده ای بسیار وحشتناک یا حقیقتا رهایی بخش؛ دسامبر ۲۰۲۱)

راه را چگونه بسازیم؟

فقط یک ارتش انقلابی می تواند ارتش های ارتجاعی را مغلوب کرده و انقلاب را به ثمر برساند. و ارتش انقلابی، اساسا با تبدیلِ جنبش سیاسی انقلابی به سازمان نظامی، به وجود می آید. مبارزه سیاسیِ پیشین، در مقطعی «با روش دیگری» پیش برده می شود. به قول لنین، جنگ ادامۀ سیاست به روش دیگر است. مبارزین انقلابی و تشکلات توده ای که تحت رهبری حزب کمونیست مبارزه سیاسی می کنند در مقطع معینی بر حسب ارزیابیِ مقرفرماندهی از اوضاع، به مرحلۀ جنگ انقلابی گذر می کنند. خود سیستم با کارکرد خودش، آنقدر عناصر و روندهای ضد خودش را تولید می کند که به نیروی انقلابی کمک می کند تا درهم نشکسته و بتواند از کوچک به بزرگ تبدیل شود. یکی از سه عامل مربوط به شکل گیری «اوضاع انقلابی» به همین موضوع بر میگردد: تضادهای درون حکومت آنقدر خصمانه می شود که دیگر قادر به عمل کردن به سیاق سابق نباشد. ضمن این که دیگر قادر نباشد به سیاق سابق بر مردم حکومت کند. نیروی انقلابی کوچک در تعامل با بروز چنین اوضاعی است که می تواند به سرعت مراحل مختلف را از سرگذرانده و تبدیل به نیروی نظامی منسجمی شود که با گام های استوار و در حین جنگ با قوای دشمن از لحاظ کمی و کیفی رشد کند.

بنابراین، امروز جنبشی برای انقلاب باید از طریق پیشبرد سه امرِ هم زمان، ساخته شود: تسریع مبارزه سیاسی علیه دولت و تاثیرگذاری بر صحنۀ سیاست، تغییر افکار مردم به ویژه در مورد ضرورت انقلاب و امکان آن، و گسترش و آماده کردن نیروهای حزب. 

بخش مهمی از ساختن راه و تسریع اوضاع به سمتی که بتوانیم جنگ انقلابی را با شانس بالای پیروزی آغاز کنیم، تبلیغ و ترویج تفکر استراتژیک جنگ انقلابی است. این تفکر استراتژیک باید تبدیل به آگاهی شمار کثیری از جوانان شود: آنها که در محلات حاشیه و غیر حاشیۀ شهرهای بزرگ و شهرهای کوچک، هستۀ مرکزی مقاومت خیزش ژینا بودند. دانشجویانی که می خواهند فعالانه سمت شورش ستمدیدگان و استثمار شوندگان جامعه را علیه این رژیم منفور و سیستم سرمایه داری امپریالیستی بیرحم را بگیرند، جای مهمی در ساختن این راه دارند و باید خود را به آن متعهد کنند: باید از «حاشیه امنی» که این رژیم به آنان می دهد تا از مردم جدایشان کند بیرون بزنند؛ آنان باید از مشغول کردن خود به نظریه پردازی های غیر انقلابی و سترون دست بکشند و بخش فعالی از نظریه پردازی برای عملی کردن پیروزمندانۀ این استراتژی بشوند و همراه با جوانانی که نه حاشیۀ امن در این جامعه دارند و نه آینده ای، به عنوان «فرماندهان استراتژیک» انقلاب تعلیم ببینند. موفقیت در این تدارک کلید آغاز جنگ انقلابی است. زیرا جنگ انقلابی، الزاما در جبهه های جدا و در نقاط مختلف پیش خواهد رفت و در صورتی می تواند تاثیرات یک جنگ سراسری را داشته باشد که توسط «فرماندهان استراتژیک» پیش برده شود. فرماندهان استراتژیک به کسانی می گوییم که نسبت به محتوای انقلاب آگاه اند، نسبت به انجام آن متعهدند و بر مبنای یک نقشه مرکزی واحد و یک تفکر استراتژیک واحد و تحت رهبری یک مقر فرماندهی واحد حرکت می کنند. از خصوصیات بسیار مهم این «فرماندهان استراتژیک» آن است که به همه مشکلات با بینش انتقادی و خلاقیتی که ریشه در تفکر علمی دارد نگاه می کنند و دائما تئوری و جهتگیری استراتژیک را برای حل معضلات و بالا بردن توان پیروزی جمعبندی کرده و آن را تبدیل به سیاست و آرایش قوا می کنند. انقلاب، به ویژه انقلاب کمونیستی، عملِ مردمی است که آگاه به هدف سیاسی و اجتماعی هستند؛ نقشه راه را می شناسند و آن را به طور سازمان یافته، تحت رهبری استراتژیک واحد، گام به گام عملی می کنند.

جنگ انقلابی خصائل مختلفی دارد اما مهمترینش مردم و آگاهی آنان است. مردمی که از تحتانی ترین و ستمدیده ترین قشرهای جامعه برخاسته اند باید ستون فقرات این جنگ باشند و همراه با قشرهای دیگری که به حد آنان تحت ستم و استثمار نبوده اند، جنگ را به پیش ببرند. اما همگی باید نسبت به هدف ایجاد جامعه ای آزاد از هر شکل ستم و استثمار که در نهایت به نفع تمام بشریت است، آگاه و متعهد باشند. رفیق آواکیان در «شرایط نادری که برای انقلاب به وجود آمده می گوید: مردم باید سر خود را بالا بگیرند و دیدشان را وسعت بخشند، به فراسوی آنچه که به صورت بلافصل در اطرافشان است نظر کنند، از توهمات و «راه حل» های دروغین گسست کنند، و برای فهم اساسیِ واقعیتِ آنچه در اطرافشان می گذرد، برای عمیق تر کردن درکشان از امور، متد کمونیسم نوین را به دست گیرند – برای اینکه بفهمند چه مقیاس بزرگی از بُرد یا باخت در بطن اوضاع کنونی نهفته است و چه امکانات عظیمی در همۀ این شرایط وجود دارد، امکاناتی که صرفا منفی نیستند بلکه امکانات بسیار مثبتی برای تغییر رادیکال نیز در این شرایط وجود دارد.»

ضمیمه: راهنمای کار نظری در مورد موضوع جنگ انقلابی در ایران

 برای درگیر شدن در مباحث مربوط به استراتژی جنگ انقلابی در ایران و خدمت به هرچه دقیق تر و علمی تر کردن آن، به اسناد زیر رجوع کنید:

سند «استراتژی راه انقلاب در ایران»، شش اثر نظامی مائوتسه دون، و سند «چرا به یک انقلاب واقعی نیاز داریم؟ و چگونه واقعا می‌توانیم انقلاب کنیم؟» (باب آواکیان، تابستان ۲۰۱۸)، بخش هایی از «ساختن جنبشی برای انقلاب»، بخش دوم کتاب «پرنده تمساح نمی زاید اما انسان میتواند به افق های دور پر بکشد» منتشر شده در نشریه حقیقت شماره شماره ۷۴، بهمن ۱۳۹۴

باب آواکیان در «ساختن جنبشی برای انقلاب» در مورد استراتژی نظامی انقلاب در کشورهای موسوم به «جهان سوم» می نویسد:

امروزه در همۀ کشورهای «جهان سوم» میلیون ها تن در زاغه های اطراف شهرها جمع شده اند… که بسیار متفاوت از زمانی است که همین میلیون ها نفر در روستا بودند. آنها در روستا نیز فقیر و تحت استثمار بودند اما به شکل های گوناگون از زمین تغذیه می کردند. اما اکنون شرایط به طرز قابل توجه و مهمی عوض شده است… این به معنای بیرون ریختن تمام جهتگیری استراتژیکِ تبیین شده توسط مائو یعنی «محاصره شهرها از طریق دهات» به عنوان راه انجام جنگ درازمدت خلق نیست. اما همان طور که خودِ مائو تاکید کرد، نمی توان خود را در قراردادها محصور کرد. اگر قرار است انقلابی شود … باید آن را بر پایه ای علمی و با جهان بینی و متد علمی ماتریالیسم دیالکتیک انجام داد. باید شرایط واقعی مقابل پا را آنالیز و سنتز کرد و دید که در چارچوب دینامیک های متناقضی که دارد، راه های ممکن برای تغییر و به طور خاص راه تغییر انقلابی کدام است. اگر در قید و بند قراردادها و ابزارگرایی باشیم (یعنی به جای دیدن واقعیت و یافتن راه تغییر آن بر پایۀ واقعیت ها، نگرش خود را بر واقعیت تحمیل کنیم) نمی توانیم انقلاب کنیم. در زمینۀ آنالیز و سنتز و تفکر استراتژیک و مفهوم سازی استراتژیک کار زیادی باید انجام شود.

با وجود این، هنوز مسئلۀ روستا (به معنای دقیق کلمه یا شاید به طور تمثیلی و استعاره) به مثابه «مرکز ثقل» مبارزه برای کسب قدرت، حداقل در ابتدای امر و برای مدتی مطرح است. منظورم از معنای دقیق یا شاید تمثیلی آن است که در تئوری مائو یعنی جنگ درازمدت خلق و محاصرۀ شهرها از طریق دهات، روستا به مثابه مرکز ثقل جنگ به معنای دقیق کلمه به کار بسته شد و این صحیح بود. جنگ درازمدت خلق واقعا در میان توده های وسیع دهقان در روستا پایگاه داشت، در مناطق دور دست که قدرت دولت ارتجاعی دائمی و مستحکم نبود شروع شد و امکان آن را فراهم کرد که مناطق حمایتی و بالاخره مناطق پایگاهی تحت کنترل نیروهای انقلابی ایجاد شود. اما مفهوم محاصره شهرها از طریق دهات را میتوان خلاقانه نیز به کار بست.

البته در به کاربست خلاقانۀ تئوری ها باید جانب حزم و احتیاط را نگه داشت زیرا در بسیاری مواقع به نام «تکامل خلاقانه» یا «بکاربست خلاقانه» مشکلات بسیاری به وجود آمده است. به طور مثال، «تکامل و بکاربست خلاقانۀ تئوری کمونیستی» ازعلامت های رویزیونیسم یا توجیه گر رویزیونیسم بوده است. خلاقیت رویزیونیستی و رویکردهای مشابه خوب نیستند. …

بنابراین کنکاش در مورد «روستای تمثیلی» ضروری است. منظورم مناطقی است که توده ها در آن تجمع دارند، به معنای واقعی و «کلاسیک» روستا نیستند اما مناطقی هستند که بیشترین نقطۀ تمرکز قدرت طبقه ارتجاعی نیستند یا این که دولت در آن نقاط فعالانه اعمال قدرت نمی کند. آیا این مناطق می توانند پایه ای برای آغاز باشند؟ آیا می توانند تکیه گاهی برای آغاز و بازگشایی استراتژیک جنگ درازمدت باشند؟

در هر حال سوال هایی از این قبیل مطرح است که: در بسیاری موارد ممکن است روستا به معنای دقیق کلمه «زمین آغاز» اولیه باشد اما خیلی زود «مرکز ثقل» به مناطق شهری شیفت کند یا اینکه بر خلاف نوشته های مائو در مورد استراتژی جنگ درازمدت، از همان ابتدا تاکید برجسته ای بر روی مناطق شهری گذاشته شود.

به این سوال هم باید فکر کرد که ممکن ست حداقل در برخی موارد، به ویژه در شرایط دخالت نیروهای قدرتمند خارجی (قدرت های ارتجاعی و یا امپریالیست ها) ضروری و ممکن باشد که نیروهای انقلابی عقب نشینی کرده و روستاها را برای مدتی مرکز عمده مبارزه یا تنها مرکز مبارزه کنند.

تمام این جوانب را باید به دور از قید و بند قراردادها بر پایه ای علمی مورد آزمایش قرار داد، از رویکرد ماتریالیستی دور نیفتاد و آن ها را از نقطه نظرِ اهداف استراتژیک که تمام پروسۀ این مبارزه را تعیین خواهد کرد مورد بررسی قرار داد.

در شرایطی که آغاز این مبارزه ممکن و برای پیشروی انقلاب ضروری است فقط با پیشبرد این مبارزه است که کاملا می توان نیروهایی را از زیر نفوذ برنامه های رفرمیستی گوناگون بیرون کشید و مبارزه را در ضدیت با نظم کهنه و نیروهای ارتجاعی پیش برد. درک این نکته حائز اهمیت بسیار است؛ وقتی که شرایط عینی به ظهور رسید یا موجود است اگر جهش اولیه از زاویه آغاز این نوع مبارزه انجام نشود آنگاه نه فقط نیروهای ارتجاعی بلکه نیروهای رفرمیست نیز ابتکار عمل را در دست خواهند گرفت. چنانچه شرایط برای آغاز چنین مبارزه ای وجود داشته باشد آنگاه ایجاد یک قطب روشن از طریق آغاز فعالانۀ مبارزه برای قدرت، پایۀ برهم زدن قطب بندی نامساعد و ایجاد قطب بندی مساعد به سطح کاملا متفاوتی جهش خواهد کرد. 

سپس، وقتی که نیروهای انقلابی در چنین اوضاعی «روی نقشه» باشند، زمانی که تلاش های اولیۀ دشمن را برای درهم شکستن نیروهای انقلابی عقیم گذاشته باشند، آنگاه سوال جدیدی مطرح می شود: چگونه مبارزه را باید به سوی وضعیتی راند که مسئلۀ کسب قدرت در سراسر کشور نه فقط به مثابه یک هدف عام بلکه به عنوان هدفی فوری مطرح است: فرجام یا «عمل نهایی» را چگونه به صحنه خواهیم آورد. هرچند، تمرکز مقالۀ «دربارۀ امکان انقلاب» بررسی راه انقلاب در کشورهای امپریالیستی است و نه کشورهای «جهان سوم» که تحت سلطه یا تحت اشغال امپریالیسم هستند اما برخی جوانب آن مقاله می تواند برای راه انقلاب در این کشورها کاربست داشته باشد.

[i] در واقع، جذابیت «تشکیلاتی» مجاهدین برای برخی گروه های «چپ» که این جا و آن جا شرمگینانه زمزمه می کنند «بالاخره مجاهدین تشکیلات دارند» همین است.  

[ii] برای کسب دانش پایه ای در مورد این علم، به شش اثر نظامی مائوتسه دون، بنگاه انتشارات پکن، ۱۹۶۶ رجوع کنید