راه حل فلسطین، استقرار «دو دولت» نیست!

به اشتراک گذاشتن
زمان مطالعه: ۷ دقیقه

سرویس خبری جهانی برای فتح. ۱۹ اکتبر ۲۰۱۵

متنی که در ادامه می آید، بخش هایی از مصاحبه ای با ایلان پاپه است که توسط خالد بندیب برای ژورنال صوتی استیتوس Status Audio Journal  (www. statushour. com) در تاریخ ۹ سپتامبر ۲۰۱۵ انجام شده است. پاپه تاریخ پژوه و نویسنده ی کتاب پاکسازی قومی فلسطین: تاریخ فلسطین جدید و مساله اسرائیل-فلسطین است. وی که از اسرائیل رانده شده درحال حاضر رئیس دپارتمان تاریخ در دانشگاه اِکسِتر در انگلستان است. متن کامل این مصاحبه در وب سایت (Jadaliyya. com) منتشر شده است.

این به اصصلاح «راه حل دو دولت» (دولت فلسطینی در کرانه غربی و غزه در کنار دولت اسرائیل) سیاستی است که توسط ایالات متحده آمریکا و تشکیلات خود گران فلسطینی تبلیغ می شود. اسرائیل گاهی اوقات به صورت ضمنی می گوید که چنین راه حلی را خواهد پذیرفت و گاهی (مانند امروز تحت ریاست جمهوری بنیامین نتانیاهو) با صراحت اعلام می کند که هرگز آن را نخواهد پذیرفت. بسیاری از فلسطینی ها و حامیان آن ها اعتقاد دارند که چنین سیاستی، تنها گام ممکن برای پیشروی است. در حالی که بخش عمده ی مباحث بر سر این موضوع متمرکز است که آیا چنین چیزی عملاً امکان پذیر است یا نه و اگر آری چگونه. پاپه بر سر این نکته بحث می کند که چرا تمرکز بر سر این موضوع، از اساس غلط است و اگر چنین طرحی به مرحله اجرا دربیاید، به معنای مشروعیت بخشیدن به ستمی است که بر فلسطینیان به عنوان یک ملت می شود و بر آن مهر تأیید خواهد زد.

ایلان پاپه: در پشت راه حل دو دولت، این فکر قرار دارد که اگر جنبش ملی یهود و جنبش ملی فلسطین کم و بیش در یک زمان به یک سرزمین مشخص برسند و از حل و فصل این مساله که این سرزمین متعلق به کدام یک است ناتوان باشند و از برقراری آشتی و صلح نیز دربمانند، لازم است یک آدم بالغ تر در شکل ایالات متحده آمریکا و بریتانیا به کمک دو طرف بیایند و به روش تجاری آمریکایی به آن ها بگویند که مرز این سرزمین ها را در کجا ترسیم کنند، مسئولیت ها را چگونه تقسیم کنند و غیره. این خوانش از تاریخ فلسطین (از زمان ورود جنبش صهیونیستی به فلسطین در اواخر قرن نوزدهم تا به امروز) خوانشی به غایت غلط است.

جنگ در فلسطین، جنگ میان دو جنبش ملی گرا بر سر یک قطعه سرزمین نیست. بلکه یک طرف جنگ، جنبش استعماری اشغالگر است که در اواخر قرن نوزدهم وارد فلسطین شد و هنوز تلاش می کند تا فلسطین را با اشغال هر چه بیشتر سرزمین ها و کاهش هرچه بیشتر شمار بومیان ساکن در آن، مستعمره کند و طرف دیگر آن، مبارزه ضد استعماری مردم بومی آن سرزمین است. بیایید به هر مورد تاریخی که به خاطر می آورید رجوع کنید و از خود بپرسید، در کدام یک از جنگ های ضد استعماری راه حل منطقی تقسیم سرزمین میان استعمارگران و مستعمره شدگان بوده است؟ به ویژه کسانی که عقاید چپ گرایانه دارند و خود را اعضای باوجدان جامعه می دانند باید به این سؤال پاسخ بدهند.

پاسخ یک نه بزرگ است. مسلم است که شما الجزایر را بین اشغالگران فرانسوی و مردم بومی الجزایر تقسیم نمی کنید. حتی در جاهایی که شما اشغالگران استعمارگر دارید، مثلاً جایی مثل آفریقای جنوبی که مردم سفیدپوست جای دیگری برای رفتن ندارند، اگر شما امروز به عنوان یک فرد مترقی پیشنهاد بدهید که آفریقای جنوبی بین جمعیت سفیدپوست و آفریقایی آن تقسیم شود در بهترین حالت به شما به چشم یک دیوانه و در بدترین حالت به چشم یک ریاکار و فاشیست نگاه خواهند کرد. و من فکر می کنم این قاعده منطقی، که در مورد سایر نقاط جهان برای همه بدیهی به نظر می آید، یک باره در مورد فلسطین فراموش می شود.

این دو به همدیگر مرتبط هستند. وقتی وضعیت را در فلسطین بررسی می کنیم، وقتی می پرسیم چرا در سال ۱۹۴۸ فلسطینیان در شمار انبوه از فلسطین بیرون رانده شدند؟ چرا بین سال های ۱۹۴۸ و ۱۹۶۷ فلسطینیان در اسرائیل زیر حکومت نظامی بودند؟ چرا این حکومت نظامی در سال ۱۹۶۷ از داخل اسرائیل به سرزمین های اشغالی در کرانه غربی و غزه منتقل شد؟ چرا بادیه نشینان جنوب اسرائیل و روستاهای فلسطینی در شمال اسرائیل، مانند کسانی که در اورشلیم زندگی می کنند در معرض سلب مالکیت زمین و قوانین سخت گیرانه در سرزمین هایی هستند که محل سکونت همیشگی آنان بوده است؟ بعد از این پرسش ها مسلماً ما به این سؤال می رسیم که چرا اسرائیل به پناهندگان اجازه بازگشت نمی دهد و محاصره غیرانسانی غزه را خاتمه نمی دهد؟ وقتی ما چنین سؤال هایی را می پرسیم، به دنبال علت این رخدادها می گردیم و امروز بهتر از هر زمان دیگر می دانیم که علت آن ایدئولوژیک است. این یک ایدئولوژی صهیونیستی است.

این یک چشم انداز صهیونیستی و مشترک در تمام احزاب صهیونیستی است. و اکنون این افق صهیونیستی عمده ترین و تقریباً تنها مانع بر سر مذاکرات صلح بین فلسطینیان و اسرائیل است. اشاره نکردن به این مساله و تنها پرداختن به سیاست در اینجا و آنجا شبیه ارجاع دادن به سیاست های آفریقای جنوبی در زمان آپارتاید است بدون اینکه اصلاً به مساله آپارتاید پرداخته شود.

خلیل بندیب: در کتاب تان با عنوان «درباره فلسطین» که به صورت مشترک با نوام چامکسی نوشته اید، شما از اصطلاح «ارتدوکسی صلح» (peace orthodoxy) استفاده می کنید. شما این گرایش را متهم می کنید که صرفاً یک گرایش پراگماتیستی نیست بلکه نژادپرستانه است. شما تا جایی پیش می روید که می گویید در بین طرفداران راه حل دو دولت، «فرهنگ لغت ارتدوکسی صلح تقریباً از یک اعتقاد مذهبی به راه حل دو دولت سرچشمه گرفته است و این هم از نسخه ی امروزی ۱۹۸۴ اورول بیرون آمده است. »

ایلان پاپه: بله. خوب این یک دروغ پردازی و نعل وارونه زدن است. من در اینجا از اورول به علت اشاره ی وی به نعل وارونه زدن استفاده کرده ام. یعنی، نوعی واژه پردازی است که نه تنها مانع آن می شود که هر مساله را به نام حقیقی اش بخوانیم بلکه خود را چیزی کاملاً متضاد آن معرفی می کند. در نعل وارونه یا دروغ پردازی نوع اورولی معمولاً یک واقعیتِ ستمگرانه به صورت یک امر خیرخواهانه معرفی می شود. و من فکر می کنم این مساله در اینجا نیز صادق است. برای من کلمات«صلح»، «عدالت»، «آشتی» سه تا از مقدس ترین کلمات در فرهنگ لغات بشریت هستند. آن ها بازتاب عالی ترین سطح تمایل انسان ها برای زندگی صلح آمیز با یکدیگر و در کنار یکدیگر در جامعه ای بهتر از هر جامعه دیگری هستند. و حالا به کار بردن این لغات برای پوشش دادن به چیزی کاملاً متضاد، چیزی که در عمل در جریان است، برای من این چیزی بدتر از نژادپرستی است. این یک نوع کابوس اورولی است که وقتی مردم از این کلمات به این صورت استفاده می کنند، من دچارش می شوم.

ایده راه حل دو دولت به عنوان یک ترفند صهیونیستی-اسرائیلی بعد از ۱۹۶۷ شروع شد تا یک مشکل بسیار ساده را رفع و رجوع کند: آن ها میلیون ها فلسطینی را در ۱۹۴۸ از خانه های شان بیرون راندند ولی به خاطر اشتهای زمین خواری شان می خواستند که آن بخش از سرزمین فلسطین را که در ۱۹۴۸ موفق به اشغالش نشده بودند، یعنی کرانه غربی و نوار غزه را نیز اشغال کنند. اما همراه با این زمین ها یک و نیم میلیون فلسطینی نیز آمدند و امروز تقریباً سه میلیون فلسطینی در اسرائیل زندگی می کنند. برای رفع و رجوع این واقعیت که شما اکنون کل سرزمین را در دست دارید ولی از نقطه نظر صهیونیستی با یک کابوس دموگرافیک مواجهید، آن ها از ابزارهای زیادی استفاده کردند و فرایند صلح نیز یکی از این ابزارها است. از فرایند صلح برای انتقال نوعی پیام به دنیا استفاده شده است که می گوید، «همان طور که می بینید، ما اکنون فلسطینیان را از هرگونه حقی در سرزمین های اشغالی محروم می کنیم. همان طور که می بینید ما آن ها را از سرزمین شان سلب مالکیت می کنیم و در سرزمین های آن ها شهرک های یهودی  نشین می سازیم، ما آن ها را در شمار انبوه از سرزمین های شان بیرون می کنیم و اگر جرئت کنند حتی پرچم فلسطین را بلند کنند آن ها را به زندان می اندازیم» و حالا معنای فرایند صلح برای اسرائیلیان یک پیام برای جهان است:«مسلماً همه این ها موقتی است و وقتی که صلح بر قرار بشود همه این چیزها برطرف خواهد شد».

البته می توان درک کرد چرا مردم چپ گرا در غرب بعد از پنج یا ده سال اشغال تسلیم این توضیح خواهند شد. من می توانم بفهمم که یک نفر چطور همچنان امیدوار است که اسرائیلی ها واقعاً قصد صلح داشته باشند یا اینکه قدرت های جهانی قادر خواهند بود اسرائیل را مجبور به چنین هدفی کنند. این ایده (راه حل دو دولت) تنها یک دام و فریب از سوی اسرائیل برای عمیق تر کردن فرایند مستعمره سازی اراضی اشغالی در ۱۹۶۷ و نابودسازی هرگونه امکان مذاکره بر سر مناطقی که در ۱۹۴۸ اشغال شده یا بازگشت پناهندگان، است. حال اگر بعد از قریب به ۵۰ سال کسی همچنان به این «راه حل» امید داشته باشد، واقعاً باید فردی باشد با درک راکد و جزمی از واقعیت. من انتظار داشتم که صداهای انتقادی چپ آمریکا و اروپا نسبت به این فریبی که اسرائیل هوشمندانه سر راه شان گذاشته است آگاه تر بودند.

از نقطه نظر مطالعه دانشگاهی جنبه های زیادی از واقعیت در آفریقای جنوبی متفاوت از فلسطین است. نمی توانم به فقدان هرگونه معادل هم وزنی با لابی گری یهودی در مورد آفریقای جنوبی اشاره بکنم. هولوکاست نیز در مورد فلسطین ورق را برگرداند، چیزی که اصلاً مورد مشابه آن در مورد آفریقای جنوبی وجود نداشت. و صد البته تفاوت هایی نیز در اینکه چگونه رژیم آپارتاید نژادی در آفریقای جنوبی خودش را بروز می داد با شیوه ای که برنامه پاکسازی نژادی در اسرائیل کار می کند، وجود دارد. این ها البته مسائل کم  اهمیتی هستند و چیزی از شباهت بنیادی بین دو این دو مورد را کم نمی کند. مهم ترین نکته، شباهت بنیادین این ها است.

خلیل بندیب: شما برخلافِ چامسکی «پراگماتیک تر» نه تنها حق فلسطینان به بازگشت را در قلب راه حل نهایی برای مساله فلسطین قرار داده اید بلکه خواهان جبران خسارت برای آنچه در ۶۰ سال گذشته بر فلسطینی ها رفته است نیز شده اید. لطفاً توضیح بدهید که چرا این راه حل، الزاماً یک راه حل خیال پردازانه نیست و چگونه این دو شرط الزامی و مرکزی یک راه حل واقعی برای مساله فلسطین-اسرائیل هستند.

ایلان پاپه: بله. واقعاً همین طور است. من فکر می کنم نقطه حرکت من در رابطه با حق بازگشت، از آن هایی که حق بازگشت را به طور پراگماتیستی ارزیابی می کنند بسیار متفاوت است. مثلاً، سؤال می کنند آیا بازگشت این تعداد کثیر پناهنده ی فلسطینی امکان پذیر است و آیا اسرائیل ظرفیت جذب این شمار عظیم را دارد. گرچه این ها را به جای خود می توان بحث کرد اما مساله این نیست و علت طرح این مساله از سوی ما در حال حاضر، این نیست. مساله ی عمده این است: انکار حق بازگشت فلسطینیان از عوارض ماهیت نژادپرستانه رژیم صهیونیستی در اسرائیل است.

مخالفت اسرائیل با حق بازگشت از همان استدلال ایدئولوژیکی سرچشمه می گیرد که در پشت یهودی سازی جلیله، نابودسازی روستاهای بادیه نشین در نقبه در جنوب اسرائیل و بانتونستان کردن کرانه غربی و گتو کردن غزه نهفته است. همه این ها از یک منشأ ناشی می شود و آن این است که صهیونیست ها از اواخر قرن نوزدهم تا اکنون همیشه خواهان تصرف سرزمین های بیشتر و بیشتر و کاهش هرچه بیشتر ساکنین بومی آن سرزمین ها هستند. بنابراین دفاع از حق بازگشت، صرفاً به رسمیت شناختن حقوق فردی تصویب شده توسط مجامع بین المللی در قطعنامه ی ۱۹۴ مصوبه ی ۱۱ دسامبر ۱۹۴۸ نیست؛ صرفاً حمایت از کلیه ی کنوانسیون های بین المللی حق بازگشت پناهندگان نیست. بلکه از همه مهم تر این است که دفاع از حق بازگشت اعلام این حقیقت است که محروم کردن افراد از زندگی درسرزمین های بومی شان غیرقانونی، غیراخلاقی و از نظر سیاسی غیرقابل پذیرش است. این است مساله اصلی. •

تارنمای بولتن خبری جهانی برای فتح:

 aworldtowinns. co. uk

برای دریافت شماره های قبلی به این آدرس رجوع کنید:

http://uk. groups. yahoo. com/group/AWorldToWinNewsService/

برای ما بنویسید:مقالات، اطلاعات، نکات، انتقادات و پیشنهاد های خود را به آدرس زیر بفرستید:

aworldtowinns@yahoo. co. uk