حمله به مهاجرین افغانستان، خدمت به دستگاه سرکوب جمهوری اسلامی ایران است!
تهران ایستگاه مترو «بهشتی» :
سه نفر سوار می شوند یک زن مسن و دو دختر جوان. چهره شان نشان می دهد که از اهالی افغانستان هستند. بعد از دو ایستگاه زن متوجه می شود که موبایلش نیست. از یکی از دخترهای جوان خواهش می کند که با موبایلش شماره اش را بگیرد. خاموش است. شماره کس دیگری را می گیرد. به کسی که پشت خط است توضیح میدهد که وارد سفارت شده موبایل همراهش بوده است. یکی از دخترها می گوید برگرد و به پلیسی که جلو سفارت می ایستد بگو. زن سوال میکند که گوشی ش با اثر انگشت باز می شود، آیا کسی می تواند از آن استفاده کند؟ حواسم می رود به آدم های اطراف که با تعجب توام به نفرت به زن نگاه می کنند و یکی دو نفر در گوش هم چیزی می گویند. می توانم حدس بزنم که چه می گویند. این درست زمانی است که قتل داریوش مهرجویی و همسرش اتفاق افتاده است. و متهم شدن چند جوان افغانستانی موج ضد مهاجرین افغانستانی که پیش از این اتفاق افتاده بود را، تقویت کرده است. می گویند: “وضع اقتصادی خرابه اینام شدن نون خور اضافه، بچه های خودمون بیکارن اینا همه کارا رو گرفتن، بی فرهنگن، دزدن، قاتلن، متجاوزن، مزدورن، لشکر فاطمیون را درست کردن…” به این فکر می کنم که در سال چند قتل و دزدی و تجاوز اتفاق می افتد. سهم ایرانی ها از این موارد چقدر است. آنهایی که آبان ۹۸ و پاییز و زمستان ۱۴۰۱ جوان ها و بچه ها را کشتند ایرانی نبودن؟ مزدور نبودن؟ آنها تو این مقایسه محاسبه نمی شن؟ یا چون حکومتی هستند و قدرت دارند و زور ما به اونا نمی رسه چیزی نمیگیم. ولی زورمان به افغانستانی ها که می رسه. فکرم میره پیش میلیون ها ایرانی که در سراسر دنیا به عنوان مهاجر زندگی می کنند. یعنی مردم اون کشورها هم مثل مردم ایران و در این حجم ضد مهاجر هستند؟ آدمی که تن به مهاجرت میده یا برای حفظ جانش و یا در سودای زندگی بهتر است. و در این راه هر خطر و بلا و مصیبتی را متحمل می شه. یعنی مجبوره که تحمل کنه. افغانستانی ها هم از این قاعده مستثنی نیستند. این یک مشاهده از واقعیت های روزمره در مورد مهاجرین است. که می توان به آخرین نمونه آن در شهر میبد یزد اشاره کرد.
در پی یک نزاع خیابانی در میبد یزد که منجر به کشته شدن یک جوان ۱۷ ساله ایرانی شد، شماری از نمازگزاران روز جمعه به ظن این که یک جوان افغانستانی جوان ایرانی را کشته به شهرک “مهمان شهر” که محل اسکان شهروندان غیر ایرانی و عموما افغانستانی است، حمله ور می شوند. در فیلم هایی که در رسانه های اجتماعی پخش شد، دیدیم که بخش هایی از شهرک مهاجرین به آتش کشیده می شود و برخی افراد مورد ضرب و شتم نمازگراران قرار می گیرند. آیا تاریک اندیشی و عقب ماندگی، بالاتر از این هم هست؟
بلافاصله رژیم اعلام کرد، «قاتل دستگیر شده است»! شاید برای مهار اوضاع. این اولین بار نیست که در این منطقه و سایر مناطق ایران افغان ستیزی به چنین فجایعی منتهی می شود در سال ۱۳۹۱ به دنبال پیدا شدن جسد یک دختر جوان در چاهی در یزد، عده ای به خانه مهاجرین افغانستانی یورش بردند و خانه هایشان را به آتش کشیدند. عده ای از مردم این منطقه، هر چند وقت یکبار به شهرک های مهاجرین حمله می کنند. در بهار امسال در یزد مردانی که صورت های خود را پوشانده بودند فریاد زنان به خانه ده ها مهاجر افغانستانی حمله کردند، شیشه خانه هایشان را شکستند، دیوارها را بر سرشان خراب کردند، اموالشان را به غارت بردند و تنها چیزی که به جای گذاشتند نگرانی زنان و بچه ها و خانواده های هراسان بود. هیچ اقدام و پیگیری از سوی مقامات محلی و مرکزی صورت نگرفت. اصلا چرا باید پیگیری کنند. خودشان این کاره اند. سه سال پیش ماموران رژیم، در شهر مهریز استان یزد ۷ جوان افغانستانی را در ماشینی به آتش کشیدند. و زنده زنده سوزاندند. مدیر کل امنیتی و انتظامی کردستان (سید هادی روشن) ورود مهاجران افغانستانی به کردستان را «ممنوع» اعلام کرد و گفت: «از آنجا که گاهی شاهد حضور این افراد در استان هستیم و با صاحبان کارگاه های تولیدی، واحدهای اقتصادی و هر صنفی که از این اتباع به عنوان کارگر استفاده کند، برابر قانون برخورد می شود». چنین قوانینی است که توده های مردم عادی ناآگاه را مثل خود عوامل این رژیم فاشیست و کوردل می کند.
تنها طی هفته گذشته بیش از ۱۳۰۰۰ مهاجرافغانستانی از ایران به افغانستان تحت حاکمیت طالبان باز گردانده شدند.این حوادث بخشی از سیاست رژیم جمهوری اسلامی برای برگرداندن مهاجرین به افغانستان تحت حاکمیت طالبان و به رسمیت شناختن طالبان است. هر حادثه ای که ربطی به ملیت و جنسیت ندارد و روزمره و ساعتی در جامعه اتفاق می افتد، زمینه ای برای حاکمیت می شود که برای غلبه بر بحران هایش مردم را متوجه مهاجرین و خاصا افغانستانی ها کند. سیاست ضد مهاجرین فقط مختص حکومت ایران نیست. حکومت اسلامی پاکستان نیز در اقدامی بی سابقه دست به اخراج ده ها هزار مهاجرافغانستانی زده است. از زمان اشغال افغانستان توسط شوروی سابق ده ها هزارافغانستانی در پاکستان اسکان یافته اند. این مهاجرین که دیگر نمی شود مهاجر نامیدشان، در آنجا با زنان و مردان پاکستانی ازدواج کرده اند و مشغول کار و زندگی هستند. اما حکومت پاکستان به دلایل سیاسی و فشار به طالبان در حال اخراج این مردم است. بسیاری از اخراج شدگان دارای کارت اقامت هستند و فرزندانشان تا حال سرزمین افغانستان را به چشم ندیده اند.
بسیاری از مهاجرین افغانستانی برای فرار از شرایط خفقان آور ایران به ترکیه فرار میکنند و در آنجا مورد اذیت و آزار ژاندارم ها و مامورین ترک قرار می گیرند فیلم های بسیاری از شکنجه و آزار و تحقیر این مهاجرین توسط مرزداران و مزدوران حکومت اسلامی اردوغان در شبکه مجازی موجود است. و حال اگر این مهاجرین بتوانند از دست مزدوران ایرانی و ترک خود را به دریای مدیترانه برسانند، در آنجا جان های عزیزشان را به خطر می اندازند. تنها در سال گذشته بیش از ۲۲ هزار مهاجری که از آفریقا و خاورمیانه راهی اروپا شده اند در دریای مدیترانه که قتل گاه مهاجرین شده است، جانشان را از دست داده اند.
سیاست رژیم جمهوری اسلامی در قبال مهاجرین افغانستانی در تمام چهل و چند سال اخیر تحقیر، بی حقوقی و سرکوب، بوده است. چنین رویکردی به درجات مختلف توسط لایه هایی از مردم ایران هم در مواجهه با افغانستانی ها به کار برده شده است.اما افغانستانی ستیزیِ در چند سال اخیر خبر از رشد وحشتناکِ گرایشات نژادپرستانه و مهاجرستیزانۀ خطرناکی داد که همان طور در گذشته تاکید کردیم چند خصیصه داشت: بسیار علنی، عریان و بدون کمترین خجالت یا تردیدی بیان و اعمال شد وعمدتا از پشتیبانی رسمی و واضح دولتی و حکومتی برخوردار بوده است. و در این میان بخشی از جامعه در سطوح مختلف از این مهاجر ستیزی حمایت کرده اند.
در حالی که مردم غزه زیر بمباران آخرین سلاح های پیشرفته آمریکایی توسط اشغالگران اسرائیلی قتل عام می شوند و مورد ژنوسید قرار می گیرند، رژیم جمهوری اسلامی فریبکارانه از یکسو خود را مدافع مردم فلسطین می داند اما از سوی دیگر مهاجرین افغانستانی را مورد حمله و اخراج قرار می دهد و آنها را به برادر جنایتکارش طالبان تحویل می دهد.
سیم های خاردار و دیوار کشی در مرزها، اخراج به زور اسلحه و ایجاد اردوگاه های کثیف و تهدیدات موهن در چهار گوشه جهان از امریکا گرفته تا مرزهای کشورهای اروپایی نتوانسته مانع از مهاجرت جوانان بی آینده بسیاری از مهاجرین افریقایی و امریکای لاتین و خاورمیانه و دیگر نقاط دنیا شود و این روند با بحران های جهانی و جنگ های امپریالیستی هر دم در حال افزایش است.
تا آنجایی که به ایران و جمهوری اسلامی مربوط می شود، افغان ستیزی و نگه داشتن مهاجرین افغانستانی در موقعیت بی حقوقی اقتصادی و اجتماعی و سیاسی ربط مستقیمی با عملکرد سرمایه داری دارد و بخشی از دستگاه ایدئولوژیک و تبلیغات غیررسمی اما موجود و پرقدرت حکومت است. از همین رو مسالۀ بی حقوقی افغانستانی ها و فرهنگ منحط و فاشیستی افغان ستیزی را اینجا و آن جا و با برخورد موردی با این یا آن تحقیر و شکنجه نمی توان حل کرد. مبارزه با فاشیسم و افغانستانی ستیزی باید در سطح جنبش های مبارزاتی اجتماعی در ایران وسیعا طرح شود و همواره بر سر آن خلق افکار بشود. در حال حاضر حتی در جنبش های عادلانه یا مترقی صنفی و اجتماعی در ایران مانند جنبش زنان، جنبش کارگری، جنبش دانشجویی و غیره هم نسبت به مسالۀ مردم افغانستانی ما یا اساسا سکوت و بایکوت و بی توجهی وجود دارد و یا حساسیت و واکنش به آن بسیار محدود است. جمهوری اسلامی برای کنترل و مرعوب کردن و نگاه داشتن این جمعیت بر روی لبۀ تیغ، یک لحظه از دامن زدن به افغان ستیزی در میان توده عقب نگاه داشته شدۀ جامعه غافل نمی ماند. عوامفریبی در مورد ریشه های به وجود آمدن جمعیت های میلیونی سیال و بی مکان در جهان، یک روند ایدئولوژیک بسیار قوی در سطح بین المللی است. افغان ستیزی نسخه جمهوری اسلامی از این عوامفریبی است.
افغانستانی ها بخشی از مردم ما هستند. آن ها طی این چند دهه تحتانی ترین قشر پرولتاریا و زحمتکشان ایران را تشکیل داده اند و فوری ترین منافع را در انقلاب کمونیستی دارند. علاوه بر این، افغانستانی ها در ایران یک ملت تحت ستم اند مانند کردها و بلوچ ها و عرب ها. و راه حل این ستم ملی مانند تمامی اشکال ستم و استثمار در ایران در گرو پیش برد انقلاب کمونیستی برای سرنگونی جمهوری اسلامی و استقرار جمهوری سوسیالیستی نوین در ایران است. و یکی از نیروهای سنگ بنایی این انقلاب، مهاجرین افغانستانی در ایران هستند. کمونیست های انقلابی باید در میان آن ها به فعالیت آگاه گرانه کمونیستی و سازماندهی بپردازند تا هزاران زن و مرد روشنفکر و کارگر و دانشجو و دانش آموز افغانستانی به این انقلاب بپیوندند. این انقلابی است که استراتژی و رهبری داشته و مختصات جامعه سوسیالیستی که پس از سرنگونی جمهوری اسلامی در ایران مستقر خواهد شد را نیز روشن کرده است. با استقرار چنین جامعه ای که مختصات و کارکردها و اصول آن در پیش نویس «قانون اساسی جمهوری سوسیالیستی نوین ایران» تشریح شده است، مساله ملی/مهاجرتی مردم افغانستانی ساکن ایران نیز به شرح زیر حل خواهد شد:
«جمهوری سوسیالیستی نوین ایران کلیۀ مهاجرین افغانستانی که هنگام تاسیس این جمهوری در ایران سکونت داشته اند را در صورتی که خودشان بخواهند، شهروندان این جمهوری قلمداد می کند. آنان کلیۀ حقوق و مسئولیت های شهروندی مندرج در این قانون را خواهند داشت… به دیگر افغانستانی هایی که تازه از راه می رسند کارت اقامت موقت و سپس دائم خواهد داد. این ها نیز از کلیۀ حقوق مشابه شهروندان بهره مند خواهند شد… نظر به این که کودکان افغانستانی در چارچوب ایرانِ تحت حاکمیت جمهوری اسلامی، به شدت در زمینه های آموزشی مورد تبعیض واقع شده اند، شورای اجرایی مرکزی این جمهوری و شورای اجرایی مناطق از جمله مناطق و نواحی خودمختار موظف هستند امکانات ویژه ای برای رفع سریع این تبعیض در میان کودکان و بزرگسالانی که با این تبعیض بزرگ شدند و زندگی کردند، فراهم کنند تا قشر تحصیل کرده و همچنین قشر تحصیل کردۀ در سطوح آموزش عالی در میان این مردم افزایش یابد. امکانات ویژه، باید شامل امکانات هنری و ورزشی نیز باشد تا استعدادهای این کودکان به طور همه جانبه رشد کند. در راستای رفع تبعیض علیه افغانستانی ها و جبران آن طبق اصل انترناسیونالیسم پرولتری و اصل رفع ستم از ملل تحت ستم در ایران، در جایی که تجمع قابل ملاحظه ای از افغانستانی ها موجود است، مجلس قانون گذار مرکزی میتواند منطقۀ جغرافیایی مشخصی را برای ایجاد ناحیه خودمختار افغانستان در چارچوب جمهوری سوسیالیستی نوین ایران تعیین کند. مجلس قانون گذار مرکزی در مشورت با مجالس مناطقی که مهاجرین افغانستانی حضور پررنگتری دارند و شخصیت های سیاسی و علمی و هنری و آموزشی آنان، این محدوده را تعیین کند. اگر چنین ناحیۀ خودمختاری برای افغانستانی ها تشکیل شود، دیگر بندهای مربوط به عملکرد حکومت های خودمختار در مورد این منطقه نیز کاربست خواهد داشت.»