نگذاریم محروم ترین جوانان جامعه به درون جنگ های ارتجاعی کشیده شوند

به اشتراک گذاشتن
زمان مطالعه: ۷ دقیقه

سرمقاله آتش ۱۴۷

جهان و به ویژه خاورمیانه در تاخت و تاز بین نیروهای امپریالیسم و بنیادگرای اسلامی به گوی گدازان وحشتناکی تبدیل شده است که هر دم صدای جنگ و انفجار از گوشه ای بلند می شود. هر دو طرف، از ماهیت جنایت کارانۀ یکدیگر برای «موجه» و «مردمی» جلوه دادن خود استفاده می کنند، تا بتوانند نفوذ خود را در میان مردم مستاصل از این وضع که آگاه به چرایی شرایط وحشتناک شان و راه بیرون شدن از آن نیستند، بیشتر کنند. اسراییل جنگ نسل کشی اش را «دفاع از خود در مقابل قصد نسل کشی» می خواند و آمریکا دریای سرخ را تبدیل به منطقه جنگی کرده تا راه های آبی بین المللی را «امن» کند و جمهوری اسلامی و پاکستان به هم تجاوز می کنند تا «تروریست ها» را تنبیه کنند. همۀ این عوامفریبی ها برای جا انداختن «روایت خود» در میان قشرهای میانه کشورهای خود و مهمتر از آن، برای سربازگیری از میان محروم ترین قشرهای جامعه و تبدیل آنها به گوشت دم توپ گسترش جنگ های امپریالیستی و ارتجاعی شان است. 

جوانانی که در بلوچستان تفنگدار جیش عدل و جندالله می شوند، مهاجران افغانستانیِ سپاه قدس (فاطمیون) یا  کارگران پشتونِ مهاجر در ایران که بعد از قدرت گیریِ دوبارۀ طالبان در افغانستان تبدیل به مزد بگیران نظامی آنان شدند، همه بخشی از آن میلیون ها جوان زن و مردی هستند که محکوم به زندگی در حاشیه و بیکاری و محروم از آینده اند. همان جوانانی که در خیزش ژینا در شهرک های فقر زده حاشیه تهران به گلوله بسته شدند و هزاران نفرشان دستگیر شدند و هنوز در زندان های گوشه و کنار ایران تلف می شوند. همان جوان هایی که در آبان ۹۸ در شهرهای مختلف کشته شدند و نیزارهای ماهشهر از خونشان گلگون شد. همه از یک طبقه اند: طبقه پرولتاریای بی چیزِ از همه جا رانده شده و نسبت به کارکرد سیستم سرمایه داری «اضافه». 

امروزه، این قشر در ایران و سراسر خاورمیانه، آماج سربازگیری برای جنگ های نیابتی است. درحالیکه به طور عینی پایه اجتماعی انقلاب کمونیستی علیه سیستم سرمایه داری هستند. در ایران،  ما باید بتوانیم این عینیت را تبدیل به واقعیت کنیم تا انقلاب کمونیستی برای سرنگون کردن جمهوری اسلامی را عملی کنیم و همه قدرت های امپریالیستی را که بر سر سهمشان از ایران و کل خاورمیانه با یکدیگر رقابت می کنند (آمریکا و اروپا و چین و روسیه) بیرون کرده و به شکل گیری یک خاورمیانه سوسیالیستی و رها از سرمایه داری- امپریالیسم خدمت کنیم. تحقق چنین امری بسیار سخت است اما ضروری و ممکن است. و این ضرورت، نه فقط برای ما کمونیست های انقلابی بلکه برای همۀ کسانی که عمق فاجعۀ کشیده شدن بخش مهمی از محروم ترین جوانان جامعه به سوی بنیادگرایان اسلامی یا امپریالیست ها و نوکران بومی آنها را تشخیص داده و می بینند، وظیفه تعیین می کند. 

به نسبتی که نتوانیم بخشی از این قشر را وارد جنبشی که هدفش انقلاب است کنیم — جنبشی که در تکامل و توسعه اش لاجرم باید تبدیل به ارتشی سازمان یافته برای سرنگونی جمهوری اسلامی و استقرار جمهوری سوسیالیستی نوین شود — به همان اندازه این جوانان وارد دسته جات مسلح جهادی و اسلام گرا و همچنین دسته هایی که به صورت نیابتی (به نیابت از انواع دولت های منطقه و سازمان های امنیت آنها) علیه جمهوری اسلامی می جنگند، خواهند شد. این اتفاقی است که حداقل از یک دهه پیش در مناطقی مانند بلوچستان افتاده است اما روندی است که به سرعت در حال رشد است. جامعه شناسان و تحلیل گران بلوچستان بنا بر آمار می گویند، پس از جمعه خونین زاهدان در ۸ مهر ۱۴۰۱ جذابیت گروه های جهادی مانند جند الله و جیش عدل[۱] بیشتر شد و پیش بینی می شود که حملات متقابل آدم کشان سپاه پاسداران و ارتش پاکستان به نیروهای نیابتیِ یکدیگر در پنجگور (بلوچستان پاکستان) و سراوان[۲] نیز بیشتر شود. همۀ این ها، جریان های «نیابتی» را تقویت خواهد کرد.[۳]

واضح است که شدت و شقاوت سرکوب و محرومیت مضاعفی که بر بلوچ ها اعمال می شود، آنان را به سمت این بیراهه های ارتجاعی که کاملا علیه منافع کوتاه مدت و بلند مدت شان است، می راند اما با فکر دست به این کار می زنند. با فکرهای غلط: فکر «انتقام»، فکر این که «جز این راهی نیست». در واقع اگر بخواهیم از واژه فاخرتر استفاده کنیم، دست به تصمیم گیری «واقع بینانه» می زنند و رهبرانِ این بیراهه ها آنان را با ایدئولوژی دینی اشباع می کنند تا این بیراهه را جذب و هضم کنند. این طور نیست که این جوانان بی سوادند، برای انتخاب بیراهه شان استدلال ندارند. آنها با فکر و ایدئولوژی تصمیم می گیرند که مزدور یک گروه نظامی وابسته به این دولت یا آن دولت، این سردار یا آن سردار، این گروه جهادی یا آن گروه ناسیونالیست شوند. در واقع، این ها هم مانند فعالین سیاسی/روشنفکری که «با سواد» هستند، دست به تصمیم گیری می زنند – یعنی، با شیوۀ تفکر سطحی و تسلیم شرایط موجود شدن. کم نمی شنویم که این «با سوادها» می گویند، «انقلاب، آن هم انقلاب کمونیستی که واقع بینانه نیست، پس بیاییم هدف و راهی را انتخاب کنیم که واقع بینانه باشد» که در واقع (حتا اگر به صراحت اذعان نشود)، منطبق  است بر مطالبۀ اصلاح سیستمی که نه در ایران و نه هیچ کجای دنیا  ذره ای امکان بهبود و اصلاح را برای هیچ بخش از ستمدیدگان دنیا ارائه نمی دهد و در واقع، چهار نعل به سمت درهم کوبیدن کل دنیا از طریق جنگ هسته ای و نابودی محیط زیست می رود. این دو تفکر منسوخ و پوسیده (مزدور جریان های مسلح ارتجاعی از انواع و اقسام شدن یا دنبال «کمی بهتر» کردن سیستم سرمایه داری از طریق «مطالبه گری مدنی») در مقیاس کلان اجتماعی به یکدیگر مرتبط اند و دست در دست یکدیگر، مختصات قطب بندی سیاسیِ منفی جامعه را تعیین می کنند.  

موجی که میان اعتراضات از چاه بهار آغاز شد و به دیگر شهرهای بلوچستان رسید، و با خیزش ژینا پیوند خورد، دریچه های امید بخش جدیدی را باز کرد. اما خیلی زود، سیاست و تفکرات دینمدار مولوی عبدالحمید با خطبه های «اپوزیسیونی» اش غالب شد و بسیاری از روشنفکران «سکولار» بلوچ (به ویژه آنها که در گذشته تعلق خاطری هم به شوروی سوسیال امپریالیستی داشتند) و غیر بلوچ را شیفته خود کرد! و دقیقا به علت آن که سیاستش عملا در خدمت به چارچوبه های جمهوری اسلامی بود و به ویژه در زمینه حقوق زنان، ارتجاعی و سازش با روسای قبایل و مولوی ها و سرداران بود، ، هرگز نمی توانست پاسخی برای محرومیت های این منطقه باشد. این «مخالفت مدنی» هرگز نمی توانست مانع روند پیوستن جوانان عصبانی به سمت گروه های جهادی شود. دو گرایش سیاسی- ایدئولوژیک پوسیده یک دیگر را تقویت کردند. تا زمانی که راه جنبشی برای انقلاب در تمایز تیز و روشن با این بیراهه ها تبدیل به قطب موثری در جامعه نشود، مردم ما در میان این قطب های ارتجاعی سرگردان و بسیاری از جوانان، در نهایت استیصال به سربازان دولت ها یا دسته های غیر دولتی ارتجاعی تبدیل خواهند شد. 

روندی که با جنگ نسل کشی اسراییل/آمریکا در غزه شروع شده است، و موشک پرانی های نیروهای نظامی جمهوری اسلامی و گروه های اسلام گرای متحد آن و تجاوز نظامی ایران و پاکستان به خاک دو کشور، و اشباع دریای سرخ توسط ناوهای جنگی آمریکا و آمادگی نظامی روسیه و چین خبر از گسترش جهش وار جنگ می دهد. (وقایعی چون حمله نیروهای داعش خراسان به مراسم قاسم سلیمانی در کرمان هم جدا از این اوضاع نیست، هرچند که تاریخ خود را دارد[۴])

کافی است چالش بیرون کشیدن جوانان محروم از زیر نفوذ بیراهه ها را در چارچوب گسترش جنگ های ارتجاعی و امپریالیستی در خاورمیانه بگذاریم تا ضرورت حیاتیِ پاسخ به آن را بفهمیم. جرقه های جنگ نسل کشی آمریکا/اسراییل محدود به حوثی ها و حزب الله و دیگر گروه های غیر دولتی نخواهد ماند. نه فقط ایران و همسایگانش که پای ارتش های بیرون از منطقه (هند و چین و روسیه) را به میان خواهد کشید. آیا میلیون ها جوان بی آینده و محرومِ شهرک ها و  حاشیه ها و روستاهای فقر زدۀ ایران و پاکستان و تاجیکستان و افغانستان و ترکیه و مصر، سربازان جنگ های ارتجاعیِ دولت های خود و امپریالیست ها خواهند شد یا ما کمونیست های انقلابی همراه با یاران و هم پیمانان خود خواهیم توانست راه دیگری را به سوی آینده ای بنیادا متفاوت باز کنیم؟ برد و باخت در این مساله بسیار بالاست.

بسیج نیروهای آغازگر انقلاب از میان این محروم ترین جوانان، آرزوی محال نیست. ولی نیازمند به راه انداختن جنبشی برای تغییر افکارشان است: جنبشی برای انقلاب و نه برای مطالبه گری. به راه افتادن چنین پروژه مهم و حیاتی نیازمند یک اتحاد بزرگ حول یک انقلاب واقعی از میان فعالین سیاسی، دانشجویان مبارز، جنبش کارگری و معلمان و روشنفکران بومی است. این جوانان به طور عینی، در زمرۀ نیروهای اساسی انقلاب کمونیستی در ایران هستند. اما رقابت با نیروهای ارتجاعی سازمان یافته بسیار تنگاتنگ و خطیر است و هرگز نمی توان به آن کم بها داد. این قشر از لحاظ‌‌ اجتماعی و طبقاتی در موقعیتی نیست که صرفا «بی طرف» بماند. بخش بزرگی از آنها یا به انقلاب می پیوندند یا در شرایط گسترش جنگ های درهم برهم ارتجاعی در منطقه، به شکل «نیابتی» یا مستقیم سرباز آنها خواهند شد. به جز تغییر افکارشان به سمت انقلاب و سازماندهی شان برای این انقلاب، به هیچ نحو دیگری نمی توان آنان را تغییر داد. آنها باید ببینند که به دست آوردن آینده ای بنیادا متفاوت برای همه مردم خاورمیانه و دنیا ممکن است و راهش انقلاب کمونیستی است. و این انقلاب را باید از همین جا، از ایران شروع کنیم. آنها باید از دهان معلم و دانشجو و کارگر بشنوند که در گذشته در بزنگاه های بسیار خطرناک و ظالمانه جهانی، و در میانه کشتار و گرسنگی و نابودی عظیم، انقلاب های کمونیستی شکفته شدند و صدها میلیون انسان را آزاد و تبدیل به اربابان سرنوشت خود کردند؛ نه فقط ارتش های رسمی قدرتمند بلکه ارتش های مزدور و آدمکش غیر رسمی را سرجایشان نشاندند. و مشعل رهایی بخش شان دل مردم جهان را گرم کرد. بدون جذب بخشی از این زنان و مردان قشرهای محروم جامعه، انقلاب ممکن نیست. انقلاب نیاز به کسانی دارد که تجربۀ زندگی آنها «مجلس میهمانی» نبوده است و تجربۀ زندگی آنها را سخت بار آورده است. اما این کافی نیست و سرسختی آنها باید با آگاهی در مورد این که انقلاب کمونیستی چیست، و اصلا چرا «کمونیستی» است و ربط این راه حل به کلیۀ رنج های بشریت از فقر و شکاف طبقاتی تا ستم بر زن و ستم ملی و نابودی محیط زیست و جنگ های ویرانگر بی پایان چیست و چرا این انقلاب انترناسیونالیستی است، یعنی نمی تواند و نباید مردم ستمدیده دنیا را به بلوچ و کُرد و فارس و پنجابی و  فلسطینی و هندی و چینی تقسیم کند چون همه اینها به هم وابسته اند و در عمل یک پیکر واحدند. هنگامی که تجربۀ زندگی این جوانان با این احساس که برای رهایی هم زنجیران خود در سراسر جهان باید بجنگند پیوند بخورد، نیرویی شکل خواهد گرفت که قدرتش بسیار بیشتر از شمار کمی اش است و می تواند تاثیرات فوق العاده بر صحنۀ سیاسی جامعه بگذارد و قشرهای سست و کرخت دیگر را به حرکت درآورد و جنبشی برای انقلاب را تبدیل به نیروی انقلابی با شانس پیروزی بسیار زیاد کند. این تنها راه نجات اکثریت جامعه است. هیچ راه دیگری نیست و آزادی ما در کار کردن بر روی این راه و این امکان است. هرکس که هنوز این را نمی داند، خبر ندارد که چه در پیش رو است. مسابقه جهانی جنایت در حال وقوع است و می توان و باید جلوی آن را بگیریم. حتا اگر یک میلیون بار تکرار کنیم که تنها راه پایان این وحشت، انقلاب کمونیستی و ترک سریع تمام چارچوبه های فکری و سیاسی تولید شده توسط سیستم حاکم است، باز هم کم گفته ایم.


[۱] هوشنگ نورایی (ایوب حسین بر) لندن، ۱۸ ژانویه ۲۰۲۴. جامعه شناس و متخصص بلوچستان.در سال ۱۳۸۹ (۲۰۱۰) با اعدام عبدالمالک ریگی، جندالله تبدیل به یک جنبش وسیع و ریگی تبدیل به اسطوره همۀ گروه های مختلف جهادی بلوچ شد.

[۲] حمله موشکی و پهبادی سپاه به منطقه ای مسکونی در پنجگور با این ادعا که محل سکونت اعضای جیش عدل بود (۲۶ دی) و حملات ارتش پاکستان به روستایی در سراوان با این ادعا که محل سکونت نیروهای «جبهه آزادی بخش بلوچ» را هدف قرار داده است (۲۸ دی)

[۳]هوشنگ نورایی (ایوب حسین بر) لندن، ۱۸ ژانویه ۲۰۲۴ می گوید: «به احتمال زیاد، هر دو گروه با حمایت نیروهای امنیتی فعالیت می کردند و هر دو کشور از آنها به عنوان نیروهای نیابتی بهره برداری کرده اند»  

[۴] در همین شماره رجوع کنید به گزیده ای از اطلاعیه حزب کمونیست ایران (م.ل.م) در مورد این انفجار