فیلم اوپنهایمر
از نشریه آتش شماره ۱۴۲: متن اول بر مبنای صحبت های مریم جزایری در کانال یوتوب «دیالکتیک انقلاب» تهیه شده است و متن دوم، ترجمۀ متن سخنرانی ریموند لوتا در کتابفروشی «رولوشن» (انقلاب) در شهر نیویورک است. این برنامه در تاریخ ۲۸ ژوئیه ۲۰۲۳ اجرا شد و سخنرانی لوتا در یوتوب تحت عنوان زیر قابل جستجو است:
Lotta on Oppenheimer
موضوع فیلم، نقش دانشمند فیزیک نظری به نام رابرت اوپنهایمر، زادۀ نیویورک به سال ۱۹۰۴ است. او در جنگ جهانی دوم، ریاست آزمایشگاه لوس آلاموس در نیومکزیکوی آمریکا را بر عهده داشت و سرپرست پروژۀ نظامیِ ارتش آمریکا به نام «پروژه منتهن» بود که در جنگ جهانی دوم اولین بمب اتمی را ساخت.
در پایان جنگ جهانی دوم، روز ۶ اوت ۱۹۴۵ آمریکا یک بمب اتمی بر روی شهر هیروشیما و سه روز بعد بمب دیگری بر شهر ناگاساکی در ژاپن انداخت. بیش از دویست هزار نفر غیر نظامی درجا کشته شدند و به مرور ده ها هزار نفر دیگر در نتیجه تشعشعات رادیواکتیو جان باختند. این اولین و تا کنون آخرین بار بود که در جنگی بمب اتمی استفاده شده است. ژاپن، در ۱۵ اوت تسلیم شد. اما علت اصلی تسلیم شدن ژاپن، این بمب ها نبود. ژاپن، با اعلام جنگ اتحاد شوروی به ژاپن و حمله ارتش سرخ شوروی به منچوری در چین که در اشغال ژاپن بود و پیش از آن شکست سختی از نیروهای انقلابی تحت رهبری مائوتسه دون در چین خورده بودند، آماده تسلیم بود.
بخش بزرگی از فیلم عجله در ساختن بمب اتم توسط امپریالیسم آمریکا را نشان می دهد. محرک عمدۀ تعجیل کشف شکافت هسته ای[i] توسط دو دانشمند در اتریش بود (لیزا مایتنر و اتو هان). این دو نفر، کشف خود را برای اولین بار در مجله «نیچر» به سال ۱۹۳۹ شرح دادند. به این ترتیب، هر دو طرف جنگ (جبهه متحدین تحت رهبری امپریالیسم آلمان نازی و جبهه متفقینتحت رهبری امپریالیسم آمریکا) با تب و تاب به دنبال ساخت بمب و استفاده از آن برای مقاصد جنگی شان بودند.
جنبه علمی و نقش دانشمندان: کشف شکافت هسته در سال ۱۹۳۸ امکان تئوریکِ ساختن بمب اتم را به وجود آورد. شکافت هسته ای فرآیندی است که یک اتم سنگین مثل اورانیوم به دو اتم سبکتر تقسیم می شود. یعنی هستۀ اتم بزرگ به هستههای کوچکتر تقسیم می شود و در این تقسیم انرژی بالایی آزاد می شود و مهمتر این که، این شکستن، اگر کنترل شده نباشد، می تواند به طور زنجیره ای تداوم پیدا کند. نخستین بمب اتم که در پروژه منهتن ساخته شد، نتیجۀ تبدیل عناصر سنگین اورانیوم ۲۳۵ به عناصر کوچک تر و انرژی زیاد بود. این را بر سر هیروشیما انداختند. در بمبِ ناکازاکی از شکافت هسته ای پلوتونیوم ۲۳۹ استفاده شد.
پس از کشف شکافت هسته ای، در میان دانشمندانی که از رژیم نازی و دیگر کشورهای فاشیستی فرار کرده بودند، ترسی به وجود آمد از این که ممکن است رژیم نازی در آلمان به بمب اتمی دست یابد. مشخصا انیشتین یکی از کسانی بود که همراه با دانشمند دیگری طی نامه ای نگرانی خود را به روزولت رئیس جمهور آمریکا به سال ۱۹۳۹ اعلام کردند.
در این فیلم، دانشمندان فیزیک دیگری مانند نیل بورِ دانمارکی، و هایزنبرگ آلمانی (نظریه پرداز اصل عدم قطعیت) و انریکو فِرمی و ریچارد فاینمن و بسیاری دیگر حضور دارند. انریکو فرمی فیزیکدان نظری و تجربی از ایتالیا به آمریکا رفته بود و آزمایشگاهی در شیکاگو داشت و در زمینه تولید انرژی هسته ای پیشتاز بود و چندین پتنت استفاده از انرژی هسته ای را به ثبت رسانده بود که دولت آمریکا همه را از آن خود کرد.
شکار سرخ ها: بخش انتهایی فیلم بازجویی از اوپنهایمر و محاکمه مخفی اوست. اما موضوع مرکزی این بازجویی ها و دفاعیه های اوپنهایمر حول چیست؟ و چه حقی دارد از اوپنهایمر گرفته می شود که او تلاش دارد حفظ کند؟ محکمه می خواهد مجوز تحقیقات هسته ای را از او بگیرد و او دارد برای حق داشتن مجوز امنیتی برای ادامه خدماتش به ارتش آمریکا می جنگد!
محاکمه در جو دوران مک کارتیسم است که دولت آمریکا حتا در هالیوود به دنبال «سرخ ها» می گشت. از سال ۱۹۴۷ طبق فرمان اجرایی ۹۸۳۵ رئیس جمهور ترومن به نام فرمان وفاداری، همه کارمندان دولت را زیر ذره بین ایدئولوژیک بردند و عده زیادی را از کار بیکار کردند. دورانی از دموکراسیآمریکا که حتا اعتصابات کارگری و نمایشنامه های برشت به عنوان نفوذ شوروی سرکوب می شد و لیست اف بی آی تحت ریاست جی.ادگار هوور از مشکوکین به کمونیسم هر روز طویل تر می شد. دورانی که کارگردانان هالیوود را زیر فشار مجبور به «لو دادن» کسانی می کردند که کوچکترین گرایش همدلی با شوروی داشتند. یکی از آنها که مرتکب خطا شد، الیا کازان کارگردان معروف هالیوود و سازنده فیلم معروف زنده باد زاپاتا بود.
اوضاع کنونی: اگر چارچوب اوضاع کنونی دنیا و شباهت هایش به جنگ جهانی دوم را در نظر بیاوریم، اهمیت فیلم و پیامش را می توانیم بهتر بفهمیم. ما امروز با دو خطر که موجودیت بشر را تهدید می کند روبرو هستیم: نابودی محیط زیست به اضافۀ رقابت خصمانه و نظامی قدرت های امپریالیستی (آمریکا و اروپا در یک طرف و روسیه و چین در طرف دیگر) و تدارک تب آلود آنها برای نمایش قدرت هسته ای. رقابت کمابیش «مسالمت آمیز» این قدرت های امپریالیستی در عرصه تجاری و نفوذ در مناطق سیاسی و جغرافیایی تحت نفوذ همدیگر که در دو دهه گذشته به ویران کردن کشورهایی مانند افغانستان و عراق و سوریه و یمن از طریق جنگ های نیابتی منتهی شده است، اکنون تبدیل به صف آرایی هسته ای آشکار آنان در مقابل هم شده است. جنگ اوکراین در قلب اروپا، بر خلاف تبلیغات امپریالیست های غربی نه جنگ میان دموکراسی و اتوکراسی، بلکه جنگ میان امپریالیسم روسیه با حمایت چین با امپریالیست های گرد آمده در ناتو تحت رهبری امپریالیسم آمریکا است. تدارک چین برای جنگ با آمریکا نه به خاطر مقاومت در مقابل «استعمار» بلکه برای گرفتن جای امپریالیسم آمریکا در مناطق کلیدی جهان (مانند خاورمیانه) است.
ریموند لوتا در سخنرانی مختصر اما بسیار عمیق اش این ارزیابی را از فیلم می کند: فیلمی از زمان ما است اما برای زمان ما نیست. یعنی، زمانی درست شده که خطر یک جنگ هسته ای جهان را تهدید می کند. اما پیام خطرناکی در بر دارد. چون به طرز عجیبی اختراع بمب اتم و استفاده از آن برای کشتار بیش از ۲۰۰ هزار نفر در شهرهای هیروشما و ناگاساکی را موجه جلوه می دهد.
لوتا سه نکته را بحث می کند: اول، چرا جنگ جهانی دوم «جنگ خوب» برای تحکیم دموکراسی و مقابله با فاشیسم نبود. دوم، چرا رابرت اوپنهایمر که مترقی بود و تمایلات چپ هم داشت در جنایات جنگی دست داشت. سوم، چرا ما و میلیون ها نفر از ما باید شیوه دیگری از زندگی کردن را مطالبه کنیم، سیستمی کاملا متفاوت که بمب های اتمی را از بین خواهد برد و انقلابی را پایه ریزی خواهد کرد تا به آن اهداف دست یابیم.
اوپنهایمر به امپریالیسم آمریکا خدمت کرد و ما مسئول هستیم یک دنیای جدید خلق کنیم
اوپنهایمر دانشمندی بود که همراه تیمِ خود بمبی را اختراع کرد که ارتش آمریکا، در سال ۱۹۴۵ روی شهرهای هیروشیما و ناگاساکی انداخت. آمریکا از این بابت هرگز عذرخواهی نکرد.
یک انتقاد بزرگ از فیلم این است که صحنه های وحشتناک انداختن بمب را در این دو شهر نشان نمی دهد. حرارت بمب هایی که روی این دو شهر انداختند، یک میلیون درجه بود که بادهایی به سرعت ۱۶۰۰ کیلومتر تولید کرد. عکس های هوایی و زمینی بخشی از این خرابی های دهشتناک را نشان می دهد. جنازه ها همه جا پخش شده اند، پوست های تن کنده شده اند، بچه ای که می خواهد از پستان زنان مرده شیر بخورد، جنازه ها در کرانه های رودخانه ها روی آب غوطه ورند. و آنهایی هم که زنده مانده اند از بسیاری از بیماری های مختلف و سرطان رنج خواهند برد.
و حالا هشتاد سال بعد از آن، با امکان وقوع یک جنگ اتمی مواجه هستیم. آمریکا با تسلیحات اتمی آماده به آتش خود با روسیه که او هم مجهز به همین تسلیحات هست، از طریق اوکراین وارد جنگ شده است تا آن را تضعیف کند و در عین حال با چین سر شاخ شده است. آمریکا، روسیه و چین هر سه امپریالیست هایی هستند که با هم رقابت می کنند، هر سه در بازار جهانی به دنبال کارگر ارزان هستند، در جستجوی بازارهای جدیدتر برای کوبالت و لیتیوم برای دستگاه های الکترونیکی و تیتونیم برای تسلیحات جنگی شان هستند. با هم برای کنترل مناطق مهم در آمریکای جنوبی، آفریقا، خاورمیانه و هر جای دیگر رقابت می کنند و هر سه، قدرت های نظامی شان را با این اهداف بسط می دهند. آمریکا در بالاترین رده این امپریالیست ها قرار دارد، و بر مبنای استثمار مردم بی چیز جهان صاحب بزرگترین اقتصاد جهان است و بودجه نظامی اش بیشتر از مجموع بودجه نظامی ده کشور بعد از خود که روسیه و چین هم شامل آن می شود، است. در تاریخ معاصر آمریکا بیشتر از هر کشوری دست به تجاوز و کودتا و دخالت در کشورهای دیگر زده است و همۀ این کارها را تحت نام «جنگ با دیکتاتوری و برای دموکراسی» انجام داده است. به خاکستر نشاندن هیروشیما و ناگاساکی، ده ها سال نسل کشی و سلطه آمریکا را به دنبال داشت که حکمرانان آمریکا آن را«قرن آمریکا» نامیده اند.
برگردیم به جنگ جهانی دوم: به ما آموخته بودند که آمریکا وارد جنگ جهانی دوم شد تا فاشیست های ظالم و مستبد را از بین ببرد. فقط به چند نکته تاریخی بسنده می کنم: جنگ جهانی دوم از سال های ۱۹۳۹ تا ۱۹۴۵ به وقوع پیوست. دو گروه از امپریالیست ها برای سلطه اقتصادی، سیاسی و نظامی با هم می جنگیدند، یک طرف متحدین- آلمان، ایتالیا و ژاپن- و طرف دیگر متفقین- آمریکا، انگلیس و فرانسه- بودند. آلمان قصد داشت اولین قدرت در اروپا شود و می خواست قدرت خود را جایگزین انگلیس و فرانسه در مستعمرات آنها بکند. ژاپن می خواست قدرت اول در منطقه خود باشد و به همین جهت هم به چین حمله کرد. انگلیس و فرانسه می خواستند مستعمرات خود را در هندوستان و ویتنام نگه دارند. آمریکا می خواست قدرت اول در آسیا باشد، بانکدار اروپا و جهان باشد و همچنین در مناطق نفوذ انگلیس و فرانسه در خاورمیانه و آسیا و آفریقا نفوذ کند.
جنگ جهانی دوم جنگی بود بین امپریالیست های رقیب. آن دمکراسی که قدرت های متحد ادعا می کردند برایش می جنگند در حقیقت تلاشی بود برای استخراج ثروت. انگلیس می خواست از هندوستان، جامائیکا، کنیا و کشورهای بی شمار دیگر ثروت استخراج کند. و مبارزات مردم آن کشورها را بیرحمانه سرکوب کند. در زمان جنگ، چرچیل با فرستادن غلات هند به سربازان انگلیسی باعث مرگ میلیون ها نفر از مردم هند از قحطی شد. فرانسه حق خود می دانست کارگران را شدیدا استثمار کند و از مستعمرات آسیای جنوب شرقی و قلب آفریقا ثروت استخراج کند.
کتاب «الگوی آمریکاییِ هیتلر: ایالات متحده آمریکا و شکل گیری قوانین نژادی در رژیم نازی» نوشته جیمز ویتمن، دروغین بودن تقابل ایده آل های دموکراسی آمریکایی با نژادپرستی هیتلری را نشان می دهد.[ii] در واقع، رهبران نازی و سیاستمداران آن، قوانین نژادپرستانه و حقوق شهروندی خود را از آمریکا الهام گرفته بودند: از جمله قوانین خشونت بار جداسازی و تبعیض علیه سیاهان و قوانین برتری سفیدپوستان که حتا ازدواج دو فرد سیاه و سفید را قدغن می کرد. نازی ها این قوانین را به دقت مطالعه کرده و از روی آن قوانین ضد یهود و کشتار دسته جمعی را بنا کردند.
فاکتور دیگر در این جنگ، وجود اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی بود که توسط رهبران کمونیست خود در صدد بنای جامعه دیگری برای شهروندان خود بود. آلمان در ۱۹۴۱ به شوروی حمله کرد و در نتیجه شوروی به گروه متفقین پیوست. هیچ کشوری به اندازه شوروی کشته نداد- ۲۶ میلیون نفر! آلمان سه چهارم نیروی ارتش خود را در جنگ با شوروی از دست داد. شوروی نقش عظیمی در شکست هیتلر داشت.
با این زمینه برگردیم به تصمیم امریکا برای انداختن بمب اتمی روی ژاپن. ژاپن توسط دیپلمات هایش پیام تسلیم فرستاده بود. هیچ دلیل نظامی برای نابودی این دو شهر وجود نداشت. شهرهایی که غیر نظامی ها در آن سکنا داشتند. به قول تاریخ پژوه گار ال. پارافیس[iii] قصد امریکا از انداختن این بمب دهشتناک دیپلماسی اتمی بوده است. آمریکا می خواست مطمئن شود که کنترل کامل بر توسعه ژاپن را خودش خواهد داشت. انداختن بمب اتم اخطار و تهدیدی از طرف آمریکا به شوروی بود تا بداند که امپریالیسم آمریکا سرور جهان است! همچنین پیغامی بود به تمام دنیا که آمریکا بزرگترین گانگستر دنیا شده و هیچ کشوری نباید جرات مقابله با او را داشته باشد وگرنه همین بلا را به سرشان خواهد آورد.
نگاهی به فیلم اوپنهایمر کنیم: او و همکارانش فکر می کردند می خواهند به دمکراسی کمک کنند و نازی فاشیست را که خطری برای بشریت بود از بین ببرند. در حقیقت این دانشمندان ابزاری شدند برای اهداف امپریالیستی آمریکا که بتواند قدرت خود را در جهان در عصر «قرن آمریکایی» در حوزه های اقتصادی، سیاسی و نظامی تثبیت کند. چند سالی طول نکشید که آمریکا اتحاد نظامی خود، ناتو را در اروپا بنیان گذاشت و ایستگاه های اتمی خود را در چند کشور اروپا بنا کرد. در چند سال اول که از انداختن بمب اتمی گذشته بود، پرزیدنت ترومن گفت کمک های اقتصادی و نظامی به ترکیه و یونان باعث از بین بردن نیروهای انقلابی در آن کشورها خواهد شد. طولی نکشید که آمریکا جنگ نسل کشی در کره را به راه انداخت و یک و نیم تا دو میلیون جمعیت را کشت. اوپنهایمر و همکارانش ابزاری شدند برای امپریالیسم آمریکا و علاوه بر این بمبی را ساختند که خطری شد برای تمدن بشری — همان چیزی که قصد داشتند جلویش را بگیرند. دهه های پیش رو، آمریکا این اسلحه را در مرکز دیپلماسی و استراتژی نظامی خود قرار داد. دکترین نظامی آمریکا این است که حق خود می داند پیش از دیگران خود از تسلیحات اتمی استفاده کند. (این جمله را لوتا دوبار تکرار می کند) آمریکا در دهه های ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰، طرح های نظامی ای داشت که اگر حتی شوروی و چین، از اسلحه های غیر اتمی استفاده کنند، علیه آنها از سلاح های اتمی استفاده کند.
دنیل الزبرگ در کتاب «ماشین مرگ» [iv] در مورد ۲۴ بحران سند می آورد که چگونه آمریکا علیه شوروی، چین کمونیستی و ویتنامی هایی که برای آزادی می جنگیدند تهدید اتمی کرده بود.
دانشمندانی که روی بمب اتم کار می کردند باور کرده بودند که آمریکا نیروی مثبت و خوبی است. آنهایی که خود را مترقی و حتی کمونیست می دانستند فعالانه در ساختن اسلحه ای که تا به امروز تهدیدی برای بشریت است شرکت کردند. این اشخاص مترقی فکر می کردند آمریکا با تمام نقاط ضعفش نیروی خوبی است. جنبش کمونیستی بین المللی به رهبری شوروی این باور را تقویت کرده بود که مبارزه در کشورهای امپریالیستی به خاطر دموکراسی و مقابله با فاشیسم است. این اشتباه عظیمی بود که هزینه سیاسی عظیمی در بر داشت.
این مسئولیت ماست که به دلایل بشر دوستانه و از این زاویه که امپریالیسم آمریکا باعث استثمار، بدبختی و چپاول مردم جهان است به نفع مردم دنیا عمل کنیم. ولی بسیاری از مترقی ها هنوز بر این باورند که دموکراسی آمریکا بعضی خوبی ها را دارد. فکر می کنند، آره برده داری و نسل کشی بومیان را داشت ولی مرتبا بهتر شده است. آنها با این استدلال که هیتلر، ژاپن و حتی پوتین، شی جی پین بدتر هستند، پشت جنگ نیابتی آمریکا در اوکراین ایستاده اند. باب آواکیان در مورد دموکراسی می گوید: « آنچه که در آمریکا است، دموکراسی نیست بلکه سرمایه داری- امپریالیسم است و روبنای سیاسی ای ست که می خواهد این سرمایه داری – امپریالیسم را سر پا نگه دارد. آنچه آمریکا در دنیا پخش می کند، دموکراسی نیست بلکه امپریالیسم و روبناهای سیاسی آن است تا بتواند امپریالیسم اش را حفظ کند.»
فیلم اوپنهایمر فلیمی برای زمانه ما نیست ولی فیلمی است از زمانه ما. درس هایی را که باید از تاریخ یاد بگیریم نمی دهد و در حقیقت توجیهی برای اعمالی است که آمریکا در جنگ انجام داد. فیلم، حقایق روی زمین را نشان نمی دهد ولی می خواهد القا کند که این تصمیمی بسیار سخت ولی لازم برای آمریکا بود که این بمب را منفجر کند و اینکه آمریکا طرف خوب این جنگ بود.
در این فیلم، بازجویی از اوپنهایمر بخاطر اظهارنظرهای او علیه مسابقه تسلیحاتی را می بینیم. این بازجویی ها در زمانی است که در آمریکا امواج ضد کمونیستی توسط حکومت به راه افتاده و هر کس را که حامی حزب کمونیست آمریکا و شوروی سوسیالیستی بود و حتا افراد مترقی و آزادیخواه را مورد پیگرد قرار می دادند. محاکمه اوپنهایمر بر سر این مناقشه بود که آیا مجوز امنیتی اش را نگه دارد و از علم خود برای تداوم ماشین نسل کشی امپریالیسم استفاده کند یا نه. فیلم عامدانه دهشتناک بودن بمب و پیامدهای آن را از سیستم سرمایه داری- امپریالیسم جدا می کند. سیستمی که این تسلیحات را تولید و هر روز کامل تر و مدرنیزه تر می کند. فیلم اوپنهایمری را نشان می دهد که یک وطن پرست مخالف است، وطن پرستی که افکار خودش را دارد و به خاطر آن مجازات می شود. اما، درس واقعی اینجاست: وطن پرستی و وفاداری به کشور امپریالیست خود در هر صورت نتیجه اش خدمت به این سیستم می شود. حقیقت این است که ما در شکم هیولا داریم زندگی می کنیم و همانطور که باب آواکیان می گوید، وظیفه ماست که انرژی مان را متمرکز کنیم روی افشاگری و ضدیت با جنایات امپریالیسم آمریکا، با آماده شدنش برای یک جنگ دیگر و به راه انداختن انقلاب برای سرنگونی این سیستم. اگر در روسیه یا چین زندگی می کردیم باید همین تلاش ها را برای براندازی سیستم سرمایه داری امپریالیستی آنها می کردیم. ولی ما در آمریکا زندگی می کنیم، و این وظیفه ما در قبال مردم جهان است، مردم کشورهایی که آمریکا به آنها حمله و کشورشان را اشغال کرده، منابع طبیعی شان را به غارت می برد و بچه هایشان مجبورند در کارگاه های عرق ریزان کار کنند. ۴۵ هزار کودک در معادن کبالت در کنگو کار می کنند، زنانی که در بعضی کشورها جزء بازار جهانی صنعت سکس هستند و زیر انواع تحقیر و ستم اند.
می دانیم که آمریکا با جنگ نیابتی اش در اوکراین می خواهد سلطه خود را گسترش داده و با این کار مردم اوکراین را گوشت دم توپ خود کرده تا روسیه را تضعیف کند. از آن طرف روسیه سعی می کند متحدان بیشتری را در قطب خود نگه دارد. آمریکا و روسیه هر کدام بیشتر از ۵۵۰۰ بمب اتمی در اختیار دارند بعضی از این بمب ها ۸۰ برابر بمب های هیروشیما و ناگاساکی قدرت تخریب دارند. جنگ اتمی بین آمریکا و روسیه می تواند باعث مرگ ۵ میلیارد انسان بشود. هیچ امدادگری پزشکی برای این همه جمعیت وجود ندارد. هیچ طرحی برای جلوگیری از تخریب محیط زیست و نابودی منابع غذایی بعد از انفجار این بمب دهشتناک وجود ندارد. تعداد زیادی از روشنفکران لیبرال و مترقی سرشان را در برف کرده اند و واقعه ای که دارد شکل می گیرد را نادیده می گیرند و یا اینکه انرژی خود را در حمایت از سیستمی گذاشته اند که در استثمار، ستمگری و ظلم دست بالا را در تاریخ دارد. با این کار این ایدئولوژی تبلیغاتی را که پوتین ظالم و ستمگر، و آمریکا مهد دموکراسی است قرقره می کنند. در صورتی که آمریکا رژیم های ظالم و ستمگر را در سراسر دنیا بر روی کار آورده، از جمله در آمریکای مرکزی و جنوبی، یمن، پاکستان، عربستان سعودی و بسیاری کشورهای دیگر. اما توجیه شان اینست که آنها ظالمان و ستمگرهای طرف ما هستند.
مردم باید بیدار شوند
همانطور که باب آوکیان گفته ما دیگر نمی توانیم اجازه بدهیم که این امپریالیست ها به تسلط در جهان ادامه بدهند و سرنوشت بشریت را تعیین کنند. این یک فکت علمی است که بشریت لازم نیست این نوع زندگی را ادامه دهد. بیانیه ای از حزب کمونیست آمریکا تحت عنوان «ما خواهان و نیازمند یک روش جدید زندگی، یک سیستم اساسا متفاوت هستیم و آن را طلب می کنیم.»[v]
بخشی از این بیانیه می گوید: به نام مردم، میلیاردها انسان در این کشور و جهان که با آنها مثل موجودی کمتر از یک انسان رفتار می شود؛ به بردگی کشیده شده و تحت ستم اند؛ با وحشت و ترس زندگی می کنند؛ توسط پلیس کشته می شوند؛ توسط نیروهای نظامی سلاخی می شوند- توسط سیستمی که به اجبار تحت آن زندگی می کنیم، یعنی سیستم سرمایه داری- امپریالیسم. به نام بشریت، در اقصی نقاط جهان: میلیاردها انسانی که دسترسی به زندگی خوب ندارند و بی آینده اند؛ به خاطر تخریب محیط زیست و خطر جنگ اتمی بین آمریکا و رقبای او یعنی روسیه و چین وجود دارد. همگی قدرت های امپریالیستی بی رحم هستند. ما دیگر نمی توانیم اجازه بدهیم که امپریالیست ها به تسلط خود در دنیا ادامه دهند و سرنوشت بشریت را تعیین کنند. و این یک فکت علمی است که بشریت نیاز ندارد به این ترتیب زندگی کند. نوع دیگری از زندگی کردن امکان پذیر است. نوع دیگری که بتوان جوامع را سازماندهی کرد – با بنای نوع کاملا متفاوتی از بنیان اقتصادی و سیستم سیاسی می توان مردم را از قید اسارت و بندگی آزاد کرده و فرهنگی را اشاعه داد که به مردم بال و پر بدهد.
تمام اینها در جهت برآوردن نیازهای اولیه و بالاترین منافع توده های مردم است. ما اعلام و مطالبه می کنیم که سیستم سرمایه داری و امپریالیستی موجود و دستگاه ها و موسسات دولت در این کشور (ایالات متحده آمریکا) باید کاملا فسق و ملغی شود و با یک سیستم نوین سوسیالیستی که پایه در قانون اساسی جمهوری سوسیالیستی نوین در آمریکای شمالی دارد جایگزین شود. این بیانیه شش جنبۀ مهم از جامعه سوسیالیستی نوین بر پایه قانون اساسی جمهوری سوسیالیستی نوین را پیش روی ما می گذارد.
- ابعاد بسیار تازه ای از آزادی و حقوق مردم
- یک اقتصاد کاملا متفاوت که نیازهای اساسی مردم و منافع آنها را برآورده کند
- برطرف کردن هرگونه تبعیض، ستم و نابرابری در هر فرم
- آموزش: فراهم آوردن امکانات برای تحصیل هر فرد در کشور با هدف توانمند کردن مردم
- خدمات پزشکی که به مردم خدمت کنند
- از بین بردن تسلیحات اتمی، از میان برداشتن جنگ ها، تلاش سیستماتیک در بهبود محیط زیست.
دولت سوسیالیستی نوین به هیچ وجه از سلاح های اتمی استفاده نخواهد کرد و سلاح اتمی توسعه نخواهد داد و اقدامات جدی برای از بین بردن سلاح های اتمی در هر گوشه دنیا انجام خواهد داد. هدف نهایی جلوگیری از جنگ ها از طریق فسق و ملغی کردن سیستم سرمایه داری- امپریالیستی و تمام سیستم هایی که با هدف استثمار و ستم به انسانها باعث و بانی این جنگ ها می شوند خواهد بود.
بیانیه می گوید: اینها فقط آرزو و یا رویا نیستند. اینها برای بشریت، امکانپذیر و لازم اند. دنیا به سمت جنگ جهانی می رود. فاشیست ها در آمریکا تاخت و تاز می کنند. حق زنان به سقط جنین را از آنها گرفته اند. کتاب ها را ممنوعه می کنند. و امیدوارند که بتوانند مردم LGBTQ را غیر قانونی کنند. در سه روز اوایل جولای امسال (۲۰۲۳) گرم ترین روزهای کره زمین در ۱۲۵ هزار سال پیش ثبت شد. اوضاع، انقلاب را ضرورت مبرم کرده است. اما علت دیگری هم وجود دارد. بیانیه حزب کمونیست انقلابی می گوید:
زمان ما، زمان نادری است. زمانی است که سرمایه داری – امپریالیست ها که در این کشور بر ما حکم فرمایی می کنند، دچار انشعاب عمیقی شده اند به طوری که از زمان جنگ داخلی آمریکا در سالهای ۱۸۶۰ سابقه نداشت. یک طرف به سمت فرم علنی حکومت فاشیستی می رود و دیگری برای حفظ سیاق وحشتناکی که تا امروز بوده است می جنگند. آنها نمی توانند انشعاب عمیق خود را چاره کنند و نمی توانند «یک پارچگی» کشور را بر مبنای «سیاق معمول» که این سیستم تا کنون طبق آن عمل کرده است، حفظ کنند. در هر حال، «سیاق معمول» مملو از ستم، ویرانی است و خطر نابودی کامل بشریت را در بر دارد. به این دلایل است که انقلابی که ما برای انجام آن فعالیت می کنیم، ممکن تر از همیشه است.»
بحث در مورد فیلم اوپنهایمر فرصت بسیار مغتنمی را فراهم می آورد و لزوم اینکه با مردم در مورد نقش آمریکا وارد بحث جدی بشویم، در مورد ذات این سیستم و خطر وقوع جنگ جهانی سوم بگوییم. فرصتی را فراهم می آورد که راه انقلابی که ما را بتواند از این دیوانگی رها کند به مردم نشان دهیم.
[i] Nuclear fission
[ii] Hitler’s American Model: The United States and Making the Nazi Race Law
By James Whitman
[iii] Gar El Parafis
[iv] Daniel Ellsberg Dooms Day Machine
[v] We Need and Demand a Whole New Way to Live, A Fundamentally Different System