در آستانه اول مه هستیم و آیندۀ بشریت به مویی بند است

به اشتراک گذاشتن
زمان مطالعه: ۹ دقیقه

انقلاب پرولتری/ کمونیستی یا دنیای وحشتناک تر

وقایع جهان تکان دهنده و سرعت تغییرات بین المللی بهت انگیز است و آیندۀ بشریت به مویی بند است. در حالی که عملکرد روزانه سیستم سرمایه داری، به روال معمول زندگی‌ها را در سراسر جهان در هم می‌کوبد، جنگ های آن گسترش می یابند و کارگزاران جنایتکار نظام جهانیِ سرمایه داری- امپریالیسم جان ده ها هزار انسان را با فشار دکمه ای در یک چشم بر هم زدن می گیرند. جنگ اوکراین که جنگی نیابتی میان قدرت های امپریالیستی بزرگ است و نسل کشی اسراییل/آمریکا در غزه، خطر جنگ میان قدرت های هسته ای و گرمایش اقلیمی، نشانه های رسیدن اوضاع مرگبارتر برای میلیاردها انسان کارکن و زحمتکش که در اسارت این سیستم ستم و استثمار هستند و در نهایت برای کل بشریت است. ۸۵ میلیون نفر از این میلیاردها انسان در ایران زیر سلطه بی رحمانۀ حکومت دینمدار فاشیست جمهوری اسلامی هستند. این رژیم فقط یک رژیم تبه کار دینمدار نیست. ما فقط با یک عده حاکمان که طرز فکر خاصی دارند روبرو نیستیم. این حکومتی است که حیات اش وابسته به نظام جهانی سرمایه داری- امپریالیستی است. کار این حکومت عمدتا این است که ایران و نیروی کار و منابع آن را در خدمت به نظام جهانی سرمایه داری امپریالیستی سازماندهی کند و بقای خود را از این طریق تامین کند.

رقابت ها و جنگ های امپریالیست ها با یکدیگر، در نهایت برای به چنگ آوردن سهم بیشتری از استثمار مردم جهان و منابع جهان است. همان روندی که پرولتاریای بی چیز جهان را به وجود می آورد، رقابت های ویرانگر میان امپریالیست ها را ضروری می کند. در «جهان سوم»، ملت های آسیا و آفریقا و آمریکای لاتین که قبلا زیر سلطه امپریالیسم آمریکا و اروپا بودند. امروز امپریالیست های چین و روسیه هم به استثمار بیرحمانۀ مردم این کشورها و چپاول طبیعت و منابع طبیعی شان اضافه شده اند و مرتجعین بومی را تا به دندان مسلح و تقویت می کنند. در سراسر جهان از جمله در ایران، افغانستان، ترکیه، مصر، پاکستان … شمار کودکان کار که پیشاپیش سرگیجه آور است، حریق وار افزایش می یابد؛ در کنار فاضلاب های شهرهای بزرگ در زاغه ها زندگی می کنند و از گرسنگی و بیماری های قابل علاج می میرند و قبل از مرگ توسط باندهای تبه کار مانند برده خرید و فروش می شوند. کودکان ۵ ساله در معادن کوبالت کنگو، فلزاتِ کمیاب برای دستگاه های دیجیتال استخراج می کنند و برای مخترعین و مهندسان سرمایه داری ثروت کافی و فراغ بال برای رشد فن آوری های شگفت انگیز که می توانند انسان را به کُرات دیگر ببرند فراهم می کنند و در کودکی می میرند. 

این سیستم نه تنها با کارکردش مردم را به دار می کشد بلکه برای سرکوبشان زندان ها و چوبه های دار برقرار است. تنها در سال گذشته در ایران بیش از ۸۰۰ نفر اعدام شدند. زندان های جمهوری اسلامی قتلگاه مبارزین سیاسی و جوانان شورشگری است که در خیابان به دست ماموران کشته نشدند و به اسارت درآمدند. 

این سیستم نه تنها خودش مستقیما ستم و استثمار می کند بلکه در میان خود ستمدیدگان روابط سلسله مراتبی و ستمگرانه تولید می کند: زن را فرودست مرد و یک ملت را پایین دست ملت دیگر می کند. آن چه در ایران در رابطه با زنان و ملل تحت ستم و گرایش های جنسی ال جی بی تی کیو می بینیم، در تمام دنیا رایج است. ستم بر زنان بخشی از سنگ بنای نظام سرمایه داری امپریالیستی در جهان است و سخنگوی این ستم فقط خامنه ای و همپالگی هایش نیستند. بلکه دولت های امپریالیستی آمریکا و چین و روسیه تا صاحبان صنایع دیجیتال و هوش مصنوعی … همگی در این کُر ارتجاعی و فاشیستی که «سلول جامعه خانواده است» صدای بلندی دارند. در ایران، زن شرعاً و قانوناً فرودست مرد و کمتر از انسان محسوب می شود و باید حجاب اسلامی بر سر کند تا این رابطه پدر/مردسالارانه مهر تایید بخورد و دولت شرعاً و قانوناً از قوای سرکوب و زندان و تنبیه برای اعمال این روابط استفاده می کند تا جایی که به مدارس دخترانه بمب های شیمیایی می زند تا آنان را تابع این روابط کند. این سیستم نه تنها با کارکرد معمولی اش مردم را به مرگ تدریجی محکوم می کند بلکه با به راه انداختن جنگ های ویرانگر، آنان را وادار به کشتن و کشته شدن برای حفظ دولت های ستمگرشان می کند. جمهوری اسلامی ایران در ۴۵ سال گذشته یک پای تمام جنگ های کثیف خاورمیانه بوده است. دستگاه امنیتیِ فرامرزی آن، در رقابت با دستگاه های امنیتی رژیم های ترکیه و عربستان و اسراییل به شکل گیری باندهای تبه کار اسلام گرا در اقصی نقاط خاورمیانه خدمت کرده است. این است صحنه خاورمیانه و جهان که مستقیما اوضاع ایران را شکل می دهد. 

حتا ثانیه ای نباید این اوضاع را تحمل کرد. این سیستم سرمایه داری- امپریالیسم را همراه با همه رژیم های طفیلی انگل آن باید سرنگون کرد. این یک نظام جهانی است که ریشه اش در روابط اقتصادی استثمارگرانه و روابط اجتماعی و سیاسی ستمگرانه، سلطه بر ملت ها، جنسیت ها و مردم بطور کل است و افکار و اخلاقیات کهنۀ منطبق بر این روابط را تولید می کند. این سیستم را نمی توان اصلاح کرد. اشتیاق نابود کردن این شرایط خوفناک را در خیزش های مکرر در ایران و جهان دیده ایم. همین اشتیاق بود که به نیزارهای خونین ماهشهر رسید. همین اشتیاق بود که خیزش ژینا را مثل توفان بلند کرد. همین اشتیاق دیروز خیزش زیبای «جان سیاهان مهم است» و امروز حرکت ضد اسراییل و نسل کشی غزه و حمایت از مردم فلسطین از آمریکا تا بریتانیا و اسپانیا را به وجود آورده است. اما کماکان مساله این است که چگونه باید دولت های این نظام را سرنگون کرد و به جای آن جوامع سوسیالیستی را مستقر کرد؟ و مشخصا در ایران، چگونه جمهوری اسلامی را که نماینده و اعمال کنندۀ سیستم کریه ستم و استثمار سرمایه داری است سرنگون کرد و هم زمان مانع از آن شد که دارودسته ای دیگر از انگل های همین سیستم جانشین آن بشوند؟

اینجاست که موضوع پرولتاریا، طبقه ای که باید نابود کننده این سیستم و سازنده سیستمی میلیون ها بار بهتر از آن باشد وسط می آید. این طبقه ای است که مارکس و انگلس اعلام کردند، هیچ چیز برای از دست دادن ندارد جز زنجیرهایش اما جهانی برای فتح دارد. اینجاست که پای علم انجام این کار و سازمان آن وسط می آید: کمونیسم و حزب کمونیست. اینجاست که وظیفۀ عاجل در ساختن جنبشی برای انقلاب جهت آماده شدن برای جامۀ عمل پوشاندن به این ضرورت پیش می آید. برای تغییر رادیکال شرایط رنج و فلاکت و مرگ دائمی و ظلم و جهل و جنگ، توده های مردمی که تحت ستم و استثمار هستند – نه فقط کارگران بلکه همه کسانی که زیر یکی از ستم هایی هستند که سیستم با کارکردش و به واسطه دولت های حاکم به آنها تحمیل می کند – عامل تعیین کننده اند. اما همان عواملی که شالوده های عینی و واقعیِ نیاز توده های تحت ستم و استثمار به انقلاب است، خودشان موانعی بر سر راه انقلابی شدن آنها ایجاد می کند و نمی گذارد آگاهانه به انقلاب تحت رهبری حزب کمونیست بپیوندند. معضل بزرگ این است که در عین گسترده بودن مقاومت و شورش توده ها، آنها به طور خود به خودی وارد راه واقعی نجاتشان یعنی انقلاب  کمونیستی نخواهند شد و همانطور که مکرر دیده ایم، در هزار توی توهمات و بیراهه ها سرگردان شده و فرسوده می شوند. بنابراین، اعتقاد به قدرت پرولتاریا و دیگر ستمدیدگان جامعه نمی تواند مذهبی باشد. بلکه قدرتی است که فقط بر پایه یک درک علمی از ماهیت و کارکرد سیستم و راه سرنگون کردن آن، می تواند تبدیل به فعلیت شود. این واقعیت، قلب رویکرد استراتژیک حزب ما به انقلاب کردن است.  

دشمنان بومی و بین المللی در گرداب اند: این یک فرصت است برای نجات

بحران های متعدد کل نظام سرمایه داری جهانی را فراگرفته است. در ایران، جمهوری اسلامی را دریایی از خشم و نفرت فراگیر به ویژه از سوی زنان جامعه، محاصره کرده که بر دروازه های حکومت زندان و شکنجه اش می کوبند. فقط ستون های این حکومت دینمدار فاشیست نیست که لرزان است. نظم کهنه ای که تحت سیطرۀ قدرت های بزرگ سرمایه داری- امپریالیستی بر جهان حاکم بود، شاریده شده و ازهم می گسلد. فقط در ایران نیست که با هر تکان و انفجار سیاسی، میلیون ها نفر بیدار شده و سرشان را بالا می گیرند. این اتفاقی است که حتا در دل بزرگترین امپراتوری ستم و استثمار سرمایه داری یعنی آمریکا در حال رشد و گسترش است. بنا به تحلیل آواکیان، همین اوضاع جهانی در تداخل با شرایط خاص آمریکا، «اوضاع نادری» را به وجود آورده که انقلاب کمونیستی را حتا در آمریکا بسیار ممکن تر از همیشه کرده است. او تاکید می کند که، «… این احتمال ممکن است بلافاصله به چشم نیاید و عموما به چشم نمی آید و اتفاقا، آن چه فورا و در سطح و در میان مدت دیده می شود این است که اوضاع بدتر می شود. نکته اینجاست که همه اینها را تنها زمانی می توانیم ببینیم و به تناسب آن عمل کنیم که دارای روش و رویکرد منسجم علمی باشیم.» (آواکیان. انقلاب: نقاط عطف مهم و فرصت های نادر» ) باب آواکیان در مورد انقلاب کمونیستی در آمریکا می گوید: «همه می دانند که اگر در این کشور جنبش کمونیستی رشد کند و ببالد تاثیر عظیمی بر جهان بینی مردم جهان خواهد داشت. … هر کاری امروز می کنیم برای انقلاب و خدمت به انقلاب در سراسر جهان است.» دقیقا در رابطه با ایران که پایگاه ارتجاع بنیادگرایی دینی است نیز می توان گفت که هر پیشرفت قابل ملاحظه در راه افتادن جنبشی برای انقلاب کمونیستی بر مبنای کمونیسم نوینِ باب آواکیان، تاثیرات شگرف بر جهان بینی مردم دنیا به ویژه مردم خاورمیانه خواهد داشت.

تئوری کمونیستی و حزب کمونیستی برای انقلاب تعیین کننده اند

انقلاب از بین بردن شالوده های اقتصادی و اجتماعی و سیاسی و روابط اجتماعی و فرهنگی گذشته و بنا گذاشتن جدید است و طبقه پرولتاریا باید نقش محرک در مبارزه علیه همه شکاف های طبقاتی و تضادهای آشتی ناپذیر اجتماعی در هر کشور و در سطح جهان بازی کند. برای این که چنین نقشی بازی کند نیازمند علم انقلاب است. این علم کسب کردنی است. هیچ کس، حتی خود پرولترها، با تکیه بر شرایط مادی طبقه نمی‌توانند به درک صحیح از کل دینامیک اجتماعی و نقش تاریخی خود به عنوان رها کنندگان بشریت برسند. بدون تئوری کمونیستی، نفرت غریزی از ستم دیر یا زود به کج راه رفته و به ضد خود بدل می شود. در حالی که تئوری کمونیستی، ایده ها و احساسات توده های تحت ستم را تبدیل به نیروی خلاق و ماهر علیه شرایط ستم و استثمارشان می کند. به علاوه، هرگونه پیروزی در مبارزۀ انقلابی علیه دشمن قدرتمند و متشکلی که صاحب دستگاه دولتی و ارتش و غیره است، فقط در شرایطی ممکن است که درجۀ بالایی از سازماندهی وجود داشته باشد. هیچ تشکل خودجوشی نمی تواند جای سازماندهی ضروری برای انقلاب را بگیرد. ضرورت وجود یک حزب پیشاهنگ کمونیست در کل فرایند انقلاب، کاملا به این عوامل مربوط است. به قول باب آواکیان، حزب پیشاهنگ کمونیست مثل «سنگ رزتا» است که رمز خط هیروگلیف را باز کرد و پس از آن تجربه عظیم بشریت که در گذشته انباشته شده بود، قابل دسترس شد. وقتی که ما این حزب پیشاهنگ را درست می کنیم و افرادی به عنوان رهبران شکل می گیرند، هم برای ستمدیدگان منبع گرانبهائی است هم برای آن رهبران و حزب مسئولیت جدی است. 

هر زمان در مورد ضرورت حزب برای رهبری انقلاب کمونیستی می گوییم، نباید فراموش کنیم که حزب ما (حزب کمونیست ایران م.ل.م) مانند خودِ انقلاب کمونیستی، تاریخ پر فراز و نشیبی داشته است. پیروزی ها و اشتباهات و شکست های بزرگ داشته است. تشکیل این حزب به بهای تلاش های عظیم و جان های شیفته به دست آمده است و اصلاح اش بر پایۀ کمونیسم نوینِ تکامل یافته توسط باب آواکیان، یک پیروزی بزرگ است. در این مسیر پر پیچ و خم، بسیاری در نیمه راه ماندند و حتا به مردم و انقلاب پشت کردند و موجب ناامیدی توده های تحت ستمی شدند که داشتن انقلابیون پیگیر همواره برایشان منبع امیدی بوده است به امکان تغییر و باور به این که نظم ستم و استثمار، نظم ابدی نیست. مردم برای رهایی از کابوس تیره و تار این جهان پر از ستم و استثمار نیازمند حزب و رهبری ای هستند که همیشه در کنارشان و استوار بر هدفی که اعلام کرده است بماند. زیرا همانطور که رفیق آواکیان می گوید، «مردم واقعا هیچ چیز ندارند اگر حزبی نداشته باشند که تکیه گاهش علمی باشد که می تواند آنان را در راه رهایی رهبری کند و کل بشریت را آزاد کند. این حقیقت است، خواه مردم به آن آگاه باشند یا نباشند.» (آواکیان. کمونیسم نوین. فصل اول)

واقعیت بزرگ دیگر این است که دو انقلاب کمونیستی قرن بیستم که در شوروی (۱۹۱۷) و چین (۱۹۴۹) پیروز شده بودند، از بین رفتند و بسیاری از مردم دنیا را ناامید و دلشکسته کردند. در پی شکست آنها هجمه و آوار کارزارهای ضد کمونیستی از مراکز قدرت امپریالیستی و دولت های ارتجاعی به طرف میلیاردها مردم دنیا سرازیر شد تا فکر تکرار آن انقلاب ها را از سر بیرون کنند. و امروزه، چین و روسیه را به عنوان نمونه های «کمونیستی» نشان می دهند. اما این دروغ بزرگی است. زیرا امروز اینها همان شوروی سوسیالیستی و چین سوسیالیستی نیستند و به همان اندازه امپریالیست های کهنه کارتر آمریکایی و اروپایی، نه کمتر و نه بیشتر، سرمایه داری امپریالیستی هستند.   

در قرن بیستم، پس از پیروزی انقلاب های سوسیالیستی در شوروی و چین، جنگ با کمونیسم تبدیل به مرکزی ترین دغدغه دولت های سرمایه داری شد. جنگی خونین که فقط یک فقره از آن کشتار نزدیک به یک میلیون نفر کمونیست و مردم طرفدار کمونیست ها در اندونزی توسط رژیم نظامیان دست نشاندۀ امپریالیسم آمریکا بود. در ایران، سرکوب و کشتار کمونیست ها در مرکز دستگاه امنیتی رژیم شاه بود که در جمهوری اسلامی تداوم یافت و منجر به کشتار یک نسل کامل از کمونیست های ایران توسط جمهوری اسلامی شد.

این جنگ تمام عیار، یک جنبه یا مولفۀ بسیار مهم سیاسی و ایدئولوژیک نیز داشت و دارد که حداقل به همان اندازه کشتارهای سیاسی و امنیتی، موثر بوده و هنوز هست. یکی از مرکزی ترین اهداف این جنگ سیاسی و ایدئولوژیک، مسموم کردن بسترهای روشنفکری بوده است تا جنبش کمونیستی نتواند از آن برای آبیاری پروژه انقلاب کمونیستی استفاده کند. 

پس، راه انقلاب کمونیستی آسان نیست. اما اوضاع می پرسد: کدام طرف هستید؟ بله، اگر مبارزه کنیم و مهمتر از آن بخشی از نیروی پیشاهنگ کمونیست شویم مسلما فداکاری ها و سختی های زیادی را از سر خواهیم گذراند. هم اکنون بسیاری از یارانمان در بند و اسارت و زیر شکنجه هستند. سر بسیاری به دار رفت و در مقابل جوخه های آتش جمهوری اسلامی جان عزیزشان از دست رفت. همزمان بسیاری کنار نشسته و حتا چوب لای چرخ انقلاب گذاشتند. همه این ها چالش هستند. بدون پذیرفتن این چالش ها و جواب به آنها نمی توان دنیای بنیادا متفاوتی ساخت. به قول مائو، «کارهای زیادی است که انجامشان طلب می شود». اما چالش بزرگتر این است که این انقلاب چیست، برای که و برای چیست؟ و چطور باید آن را پیش برد. 

در مقابل کسانی که می گویند: «خب، کمونیسم روی کاغذ خوب است اما در واقعیت دهشتناک بود» باب آواکیان می گوید: «سرمایه داری هم در واقعیت و هم روی کاغذ دهشتناک است. این ایده شما در مورد کمونیسم، از طریق دروغ های بیشمار مطبوعات و نظام آموزشی و غیره به کله شما رسوخ یافته است… بیایید به تجربه مان نگاه کنیم: مقایسه کنید ده میلیون کودکی که هر ساله در دنیا از سوء تغذیه و امراض قابل پیشگیری می میرند را با این واقعیت که در چین سوسیالیستی در فاصله ۲۰ سال کاری کردند که شکم همه سیر بود. یا وضع زنان را در نظر بگیرید که میلیون ها نفرشان هر سال در معرض خشونت و تجاوز هستند و آن را مقایسه کنید با موج اول انقلاب های کمونیستی در روسیه و چین. مقایسه کنید هنر امروز را که زن در آن چه مقامی دارد با هنر در سوسیالیسم و مقام زن در آن. مقایسه کنید ستم ملی کنونی را با آزاد شدن ملل تحت ستم با انقلاب اکتبر روسیه از زندان ملل تزاری … وقتی این مقایسه ها را کردید بپرسید: کدام سیستم دهشتناک است؟»[۱]


[۱] باب آواکیان. سخنرانی ۶ ساعته