مجاهدین و آلترناتیوشان برای آیندۀ ایران

به اشتراک گذاشتن
زمان مطالعه: ۱۰ دقیقه

سیامند

در آغاز این سلسله نقدها، در شماره ۱۴۸ از نشریه آتش گفتیم، در  چند شماره راجع به ماهیت جهان بینی و استراتژی سیاسی و برنامه اجتماعی سازمان مجاهدین خلق خواهیم نوشت. در بخش اول و دوم به جهان بینی دینی مجاهدین در تقابل با شیوۀ تفکر علمی پرداختیم. در بخش سوم، در مورد تبارز و کاربست جهان بینی دینی مجاهدین در تولید تفکر پدرسالاری سنتی و ستم بر زن نوشتیم. در این بخش پایانی، نگاهی می کنیم به برنامه سیاسی و اجتماعی مجاهدین و آلترناتیو شان برای ایجاد دولتی در  چارچوبه های نظام سرمایه داری. وجه سلبی این «آلترناتیو» امروزه با شعار «نه شاه، نه شیخ» و  وجه ایجابی اش با شعار «جمهوری دموکراتیک» مندرج در برنامه ده ماده ای بیان می شود و کلیت این برنامه، ایجاد ائتلاف های سیاسی بسیار مشخصی در صحنه داخلی و بین المللی را مد نظر دارد. 

برنامه سیاسی و اجتماعی هر نیروی سیاسی مدعیِ «اپوزیسیون» یا مخالفت با نظام سیاسی ایدئولوژیک و اقتصادی اجتماعی حاکم، باید مورد برررسی قرار بگیرد تا معلوم شود آیا واقعاً اپوزیسیون است و سخنگو و حزب چه طبقه ای است. زیرا نقد آن چه هست و تثبیت آن چه باید جای آن را بگیرد، یک نزاع طبقاتی است.  تجربۀ هولناک تبدیل قیام و مبارزه ضد سلطنتی در سال ۱۳۵۷ به ضد انقلاب دینمدار فاشیست نیز بر اهمیت چنین رویکردی پرتو می افکند. سوال این جاست که آیا مانند تغییر سال ۱۳۵۷ یک رژیم ارتجاعی دیگر، با سبک و سیاقی دیگر، به قدرت خواهد رسید و چرخۀ ویرانگرِ سیستم سرمایه داری تداوم خواهد یافت؟ یا یک تغییر واقعا انقلابی حاکم شده و به نوبۀ خود، محرک بلند شدن موج جدیدی از جنبش های رهایی بخش ضد سرمایه داری امپریالیستی و انقلاب های کمونیستی در جهان خواهد شد؟ برای کدام راه باید جنگید؟ نبرد بر سر آیندۀ ایران از این زاویه برای همه کسانی که خواهان  جامعه ای بنیاداً متفاوت هستند، اهمیت دارد. تاثیرات وقایع ایران نه فقط در منطقه خاورمیانه بلکه در جهان مهم است. به همان نسبت، نیروهای سیاسی بورژوایی و قدرت های امپریالیستی فعالانه وارد صحنه شده اند تا آلترناتیوهای ارتجاعی خود را تحمیل کنند. یکی از نیروهایی که مورد حمایت جناح های قدرتمندی از امپریالیسم آمریکا است، سازمان  مجاهدین خلق ایران است و سازمان مجاهدین، علیرغم این که ضربات مهلکی از این رابطه خورده است اما بر این مسیر پافشاری کرده است.

بررسی اسناد و مدارک رسمی سازمان مجاهدین خلق ایران (مجاهدین) و شورای ملی مقاومت شان طی چهل سال گذشته حاکی از بازآرایی  های چشمگیری در بیان برنامه  سیاسی و اجتماعی شان برای آینده ایران بوده است که می توان شکل موجز آن را در برنامه ده ماده ای مریم رجوی که به عنوان آلترناتیو ارائه شده است  مشاهده کرد. نکته قابل توجه در این برنامه تغییر جمهوری دموکراتیک اسلامی به فقط جمهوری دموکراتیک است. باید اضافه کرد که آنها در ده سال گذشته، به طور ضمنی کلمه اسلامی را از این جمهوری حذف کرده اند. در هر حال، تا جایی که ما می دانیم مجاهدین نقدی بر محتوای «جمهوری دموکراتیک اسلامی» و علت تغییر به سمت «جمهوری دموکراتیک»  ارائه نکرده اند. طبعا بعد از چهل و پنج سال تجربه حکومت دین مدار سرمایه داری (جمهوری اسلامی ایران) که در چهارچوب جهان امپریالیستی به حیاتش ادامه می دهد و امروز در صحنه بین المللی خاصا در خاورمیانه در تضاد با امپریالیست ها قرار دارد، حذف کلمه «اسلامی»در جمهوری مجاهدین برای آلترناتیو شدن و خوشایند آمریکا و دیگر امپریالیست های اروپایی دور از انتظار نیست و مصلحت جویانه است. آنها باید بگویند که با چه تفکری حتا مقام ریاست جمهوری دموکراتیک اسلامی را حتا قبل از این که چنین چیزی به وجود آید تعیین کردند. مصوبه    شورای ملی مقاومت در ۶ شهریور ۱۳۷۲ ماده ۷ اصلاحی  می گوید: «مقام ریاست جمهوری  دموکراتیک اسلامی به عهده خانم مریم رجوی خواهد بود…». و در سال ۱۴۰۰ می نویسند، «شورای ملی مقاومت ایران در چهل سال گذشته امتحان آزادی و استقلال و آزمایش ماندگاری و توانمندی داده و در تاریخ معاصر ایران، نقشی بی همتا دارد و جایگزین این رژیم برای استقرار یک جمهوری دموکراتیک است.» ( سخنرانی ۱۹ تیرماه ۱۴۰۰: رژیم آخوندی در بن بست سرنگونی آلترناتیو دموکراتیک بسوی پیروزی.)

از آنجایی که خصلت آلترناتیو هر جریان سیاسی را نوع روابط سیاسی و اقتصادی- اجتماعی و فرهنگی  ای که برقرار خواهد  کرد تعیین می کند، طبعا برنامه ده ماده ای مجاهدین/شورای  ملی مقاومت از این قاعده مستثنی نیست. دولت آیندۀ آلترناتیو چه روابط روبنایی را برقرار خواهد کرد؟ به عبارت دیگر ماموریت اساسی قانون و اعمال آن قانون چیست؛ نهادهای گوناگون حاکمیت چه سیادت طبقاتی را اعمال خواهند کرد و راه را برای استقرار چه شیوه تولیدی در زیربنای اقتصادی باز خواهند کرد؟ با استثمار و ستم های اجتماعی چه خواهند کرد؟ با دنیا بر مبنای کدام منافع طبقاتی و تقویت آن، کدام شیوه تولیدی و تقویت آن رابطه برقرار خواهند کرد؟ آیا مردم حق و آزادی و دموکراسی برای الغای مالکیت  خصوصی بر ابزار تولید را خواهند داشت؟

مفاهیمی مانند آزادی و دموکراسی، برابری، حقوق بشر، اصل «تساهل»  و «حکومت مردم بر مردم» و انتخابات (البته شورای ملی مقاومت پیشاپیش رئیس جمهور را انتخاب کرده است) بدون روشن کردن محتوایشان در رابطه با شکاف های طبقاتی و جنسیتی و ملی که جامعه ما و دنیا را مشخص می کند بی معنی و فریبکارانه است.  امروزه سلطه این طبقه سرمایه دار در شکلی جهانی شده سیستم امپریالیسم جهانی را بوجود آورده که چنگال های خونینش را در سراسر جهان فرو برده و از بشریت مافوق سود را بیرون می کشد. پنهان کردن واقعیت حاکمیت طبقه سرمایه دار با تکرار واژه های مبهم «حاکمیت مردم» با قصد و آگاهانه است. مریم رجوی آگاهانه در ماده اول برنامه ده ماده ایش تلاش می کند سلطه طبقاتی بورژوازی خارج از قدرت سیاسی و در واقع روابط ستم و استثمار را با مقوله «حاکمیت مردم در یک جمهوری با رای آزاد و کثرت گرا» پنهان کند. 

مریم رجوی در اجلاس سه روزه شورای ملی مقاومت در ۷ مرداد ۱۳۹۹ می گوید: «قانون اساسی ما آزادی، دموکراسی و برابری است. ما در پی بنای یک جامعه آزاد و دموکراتیک هستیم.» اینها یعنی شیره بر سر خلائق مالیدن و هیچ! چون هر قانون اساسی، بیان ساختار حقوقی روابط اقتصادی یعنی شیوه تولیدی معین و روابط اجتماعی منطبق بر آن و افکار و فرهنگ تقویت کننده آن و به یک کلام منافع طبقه حاکم و در خدمت آن است.

مضافا، دموکراسی و دیکتاتوری غیر قابل جدا کردن هستند و دو قلوهای به هم چسبیده هستند. تنها می توان از دموکراسی/دیکتاتوری های متفاوت –بورژوایی یا پرولتری سخن گفت. باید جمله هشدار دهنده باب آواکیان را تاکید کنیم: در دنیایی که عمیقا با گسل ها و شکاف های طبقاتی مواجه هستیم حرف زدن از «دموکراسی» بدون حرف زدن از ماهیت طبقاتی دموکراسی مورد نظر و این که در خدمت چه کسانی است، بی معنی و مزخرف است. تا زمانی که جامعه به طبقات تقسیم شده نمی توان دموکراسی برای همه داشت. به قول او: «سوال این است، کدام طبقه حکومت خواهد کرد و آیا حاکمیت و نظام دموکراسی آن به تداوم شرایط تقسیم طبقاتی و روابط استثماری، ستم و نابرابری منطبق بر آن خدمت خواهد کرد و یا به روند محو آن.»

مریم رجوی در ماده چهارم برنامه حکومتی آینده شان از جدایی دین و دولت و آزادی ادیان و مذاهب حرف می زند. سازمانی که رهبران و اعضای سازمانی اش کاملا دین مدار هستند، به سختی بتوانند دولتی جدا از دین به وجود آورند. واقعیت این است که اسلام یا هر دین دیگری ورای هر خوانش و تفسیری یک ایدئولوژی تاریخی- طبقاتی است و جهت گیری طبقاتی و برنامه اقتصادی، سیاسی و فرهنگی معینی را در خود حمل می کند. اسلام، ایدئولوژی طبقات استثمارگر است و مانند هر دین دیگری، روبنای فرهنگی و اخلاقی روابط تولیدی و اجتماعی تبعیض آمیز و استثماری از زمان بوجود آمدنش تا حال بوده است.

جدا از هر تفسیر و تعبیری، در مرکز جهان بینی، ایدئولوژی و اخلاقیات اسلامی این خصلت های ارتجاعی، خرافی، استثماری و زن ستیزانه نهفته است و دولت های اسلامی از ظهور اسلام تا جمهوری اسلامی ایران، طالبان، القاعده، داعش و حزب عدالت و توسعه ترکیه و مجاهدین و دیگر برندهای اسلامی با وجود تمام تفاوت هایشان، این ماهیت و هسته مستحکم را حمل می کنند.

مجاهدین نوید چه جامعه ای را می دهند؟

بسیاری از روشنفکران ایران در اواخر دهۀ ۱۳۴۰ و دهۀ ۱۳۵۰ به اشتباه و در عصری که شرایط تاریخی «اصلاح دین» کاملا به سر آمده و امری مربوط به گذشته شده بود، در دین به دنبال منبعی برای مبارزه با استبداد رژیم شاه و امپریالیسم و عدالت اجتماعی بودند. بنیان گذاران مجاهدین و جریان موسوم به «ملی مذهبی» نیز از آن دسته بودند. این مصادف شد با شکل گیری اوضاع خاصی در جهان در پنجاه سال گذشته که به ویژه، با به شکست کشیده شدن انقلاب های سوسیالیستی قرن بیستم و ورشکسته از آب درآمدن جنبش های ملی گرا و گسترش نفوذ بنیادگرایی اسلامی در خاورمیانه رقم خورد. اما بین آن سازمان مجاهدین اولیه و این چیزی که امروز در مقابلمان است تفاوت ماهوی سیاسی موجود است.

برخلاف تصویری که نیروهای مانند پهلوی و مجاهدین از جنگ های خاورمیانه می دهند فقط نیروهای بنیادگرای اسلامی نیستند که چنین شرایطی را برای مردم بوجود آورده است بلکه پایه و اساس این جنگ ها نیروهای امپریالیستی خاصا آمریکاست که این جنایات را می آفریند. کافی است نگاهی به جنایت ها و کشتار مردم غزه و فلسطین بیاندازیم. مجاهدین و شورای ملی مقاومت هیچ موضعی علیه نسل کشی اسراییل و آمریکا در غزه ندارند. زیرا، از متحدان جریان فاشیست های مسیحی حزب جمهوریخواه آمریکا و تحت حمایت آنها هستند. افرادی مانند مایک پنس معاون ریاست جمهوری آمریکا در دوره ترامپ، یکی از نمایندگان و سخن گویان با نفوذ بنیادگراهای مسیحی در هیئت حاکمه آمریکا است که هدفش تغییر بنیادین قانون اساسی آمریکا برمبنای دیدگاه مسیحیت آوانگلیش است. هرچند امروز مایک پنس طرفدار ریاست جمهوری ترامپ نیست اما جنبش فاشیستی مسیحی که او از رهبرانش بوده است، ترامپ را «فرستاده خدا» می داند. میان این فاشیسم و شدت گرفتن ستم پدر/مردسالاری علیه زنان در آمریکا ارتباط مستقیم وجود دارد. با گسترش نفوذ این فاشیست ها، حتا در مراکز آموزشی دین  گرایی بر مبنای نص صریح انجیل در مقابل آموزش علم برخاسته است. در روز ۲۰ ژوئن ۲۰۲۴ ایالت لویزیانا در آمریکا قانونی را تصویب کرد که به موجب آن «ده فرمان» (فهرستی از دستورات دینی) دین  باید بر سر درِ  همه مدارس نوشته شود که خصلتش ضد زن، پدرسالارانه، ضد علم، ضد آزادی در مذهب است. این اوضاع در حال شکل گیری در کشوری است که حداقل از بعد از جنگ جهانی دوم به این سو یعنی در هشتاد سال گذشته قدرتمندترین و شرورترین قدرت امپریالیستی جهان بوده است.

مریم رجوی برای مایک پنس و جولیانی و دیگر مقامات فاشیست آمریکایی فرش قرمز پهن می کند و می گوید: «اسلام ما، استبداد و زن ستیزی را رد می کند. حقوق ملیت های تحت ستم را نادیده نمی گیرد. ما راه مسیح و راه موسی و راه محمد را جدا نمی دانیم. این آلترناتیو با برافراشتن پرچم جدایی دین و دولت، هم راه حل ایران به سوی دموکراسی و هم آنتی تز پدیده شوم بنیادگرایی اسلامی در کل منطقه است.» در همین کلام مختصر می توان دید که مخالفت مریم رجوی با «استبداد و زن ستیزی» همانقدر توخالی است که ادعاهای مایک پنس در مورد «سکولاریسم». البته رجوی درست می گوید که «راه مسیح و راه موسی و راه محمد» جدا نیست؛ همه ادیان ابراهیمی، ادیان پدرسالار و اشباع شده از روابط برتری مرد بر زن و کمتر از انسان دانستن زن هستند و به طرز عریان و خشونت بار بر ضرورت تسلیم زنان به مردان، سلطۀ پدر و شوهر و هر نرینه ای بر جنس مونث در خانواده و طایفه و جامعه، تاکید می ‏کنند. با این وصف، رژیم های دینمدار مدرن که در راس یک نظام سرمایه داری نشسته اند و آن را اداره می کنند، مانند جمهوری اسلامی ایران، کیفیتا با رژیم های دینمدار عصر ماقبل سرمایه داری متفاوت اند و همان اصول عهد کهنه را در امتزاج با ابزار مدرن عصر سرمایه داری، از جمله ابزار فکری عقل مدار (راسیونال) و متعارف و حتا «مقبول» و «مطلوب» جلوه دادن اصول اجتماعی فاشیستی، تبدیل به ماشین دهشتناکی کرده اند. همۀ جریان های بنیادگرای دینی در جهان اعم از اسلامی و مسیحی و یهودی و هندو و غیره با تمام تفاوت ها دارای وجه اشتراک معرفت شناختی و سیاسی بسیار مهمی هستند: همه شان ضد علم اند و همه شان دین گرایی را عامل عمده در منسجم نگاه داشتن جوامع تحت سلطه شان می دانند.

طی خیزش ژینا، مجاهدین و متحدینشان با شعار «مرگ بر ستمگر چه شاه باشه چه رهبر» سعی کردند صف آرایی همه با همی ولی علیه سلطنت طلبان را ایجاد کنند. این شعار برای کسانی که مخالف رژیم و سلطنت طلبان بودند خوشایند بود، حتی برخی نیروهای چپ با این شعار همراهی کردند. اما همانطور که در ابتدا گفتیم، «آلترناتیو» مجاهدین در چارچوب های نظام سرمایه داری حاکم بر جهان است و از این نظر وجه اشتراک زیربنایی و اساسی با نظام جمهوری اسلامی دارد که هرگز نه می خواست و نه می توانست از این نظام جهانی گسست کند. هر «آلترناتیوی» که مبتنی بر شیوه تولید سرمایه داری و در چارچوب نظام جهانی سرمایه داری باشد، بی تردید شاهد شورش های نفت و آب و نان و محیط زیست و زنان و هنرمندان منتقد و دانشجویان انقلابی و کارگران اعتصابی خواهد بود و برای حفظ حاکمیت اش دست به سرکوب خواهد زد. اگر نمونه تجربی لازم است: همان شاه و شیخ. بازهم زمین خواری و جنگل خواری و کوه خواری و   … دزدی و اختلاس و مافیابازی برای غارت ته مانده های جیب مردم خواهد بود. بازهم زاغه نشینی، بیکاری، تن فروشی نمادهای سقوط به زیر خط فقر جمعی خواهند بود. و «دولت سکولار» مجاهدین برای سرکوب فقرا، به جای توسل به توجیهات شرعی از توجیهات عقلانی استفاده خواهد کرد. بازهم اقتصاد معتاد به تزریق مالی از سوی مراکز مالی نظام امپریالیستی و معتاد به تحت الحمایه بودن این یا آن قدرت امپریالیستی و کاملا معتاد به سرکوب داخلی خواهد بود که سرجمع آنها می شود یک رژیم ارتجاعی تحت سلطه – شاید بدون تحجر و بیرحمی تئوکراتیک اسلامی در مناسبات با هشتاد و اندی جمعیت این کشور. بازهم انباشت ثروت در دست اقلیتی انگلی به نام سرمایه دار یا کارآفرین یا توسعه گر و انباشت بی انتهای فقر در طرف دیگر. اینها گمانه زنی نیست. بلکه منطبق بر دینامیک های سیستم سرمایه داری است و شکل گیری قشرهای مختلف طبقه سرمایه دار و سیاست های دولت این طبقه تابعی از این دینامیک ها هستند.  

سخن پایانی

جمهوری اسلامی، حکومت قشر آخوند نیست که با کنار زدن این قشر جامعه ما از رنج و فلاکت های عدیده رها شود. ما با یک نظام (سیستم) طرف هستیم و نه با حکومتِ افرادی با طرز فکری خاص و مشتی دزد و بی کفایت. البته که اینان طرز فکر خاص ارتجاعی یعنی اسلام گرایی فاشیستی دارند و البته که دزد و بی کفایت اند. اما، مهمتر از این، آنها مجریان و مدیران نظام سرمایه داری در ایران هستند که خود وابسته به نظام سرمایه داری امپریالیستی جهانی است. طبقه سرمایه دار حاکم در ایران که بر صنعت، کشاورزی، تجارت، بانک داری و غیره سلطه دارد، و رژیمِ حامی منافع این طبقه که امروز به شکل جمهوری اسلامی است، بدون این که تابع کارکردها و قوای محرکه نظام جهانی سرمایه داری باشد، نمی تواند وجود خارجی داشته باشد. از این واقعیت فقط یک نتیجه گیری صحیح در مورد آلترناتیو واقعا رهایی بخش و نه ارتجاعی و پوسیده می توان کرد: سرنگونی جمهوری اسلامی باید به سرنگونی نظام اقتصاد اجتماعی سرمایه داری و قطع وابستگی ساختاری و نظام مند اقتصاد و جامعه ایران به امپریالیست ها – چه امپریالیست های آمریکایی و اروپایی یا امپریالیست های چینی و روسی – گره بخورد. تجربه هولناک جمهوری اسلامی در رابطه با «آلترناتیو» مجاهدین هم مصداق دارد. زیرا «آلترناتیو» اینان نیز حفظ همان روابط اقتصادی-اجتماعی کهنه است در شکلی دیگر و زمانی که روابط کهنه ریشه کن نمی شوند، در دوره ای دیگر در ترکیب با شرایط کلی و جهانی دیگر، تبدیل به هیولایی غیر قابل تصور می شوند.

آلترناتیو واقعی فقط یک چیز می تواند باشد: سرنگونی این رژیم و استقرار جمهوری سوسیالیستی نوین ایران از طریق انقلاب کمونیستی که مختصات آن در طرح «قانون اساسی جمهوری سوسیالیستی نوین ایران» به تفصیل آمده و چشم انداز و راه رسیدن به آن در «برنامه و مانیفست انقلاب کمونیستی» و «استراتژی راه انقلاب در ایران» تجسم یافته است.

پانویس:

۱- مجاهدین خلق در تابستان سال ۱۳۵۰ در صدد برهم زدن جشن های پرخرج و افراطی ۲۵۰۰ساله شاهنشاهی بودند که اکثریت رهبری آن دستگیر شدند و در بهمن ماه همان سال محاکمه شدند. بسیاری از رهبران آن به دفاع از مواضع خود در دادگاه های نظامی پهلوی پرداختند. مسعود رجوی در این دادگاه دفاعیاتش بیشتر بر روی سیاست های خارجی رژیم متمرکز بود. رجوی بحث ش را با این شروع کرد که بیشتر مشکلات جهان توسط امپریالیسم ایجاد شده، کشورهای تحت سلطه، توسط شرکت های چند ملیتی و بانک های غربی استثمار شده و آمریکا رژیم های دست نشانده خود را در ویتنام، عربستان، اردن و ایران بوجود آورده است… امپریالیسم آمریکا، بدون تردید دشمن اصلی ایران است اولا به خاطر کودتای ۲۸ مرداد و ساقط کردن مصدق و ثانیا به خاطر مسلح ساختن رژیم خونخوار که جنایت ۱۵ خرداد را مرتکب شده است. و در نتیجه گیری تاکید کرد که اکنون هدف اصلی آزاد کردن ساختن ایران است از سلطه امپریالیسم آمریکا. (به نقل از کتاب، اسلام رادیکال، مجاهدین خلق. اروند آبراهامیان ص ۶۲ و ۶۵).