اعتراض های گسترده ایران را می لرزاند: جمهوری اسلامی ایران بیش از صد نفر را به ضرب گلوله کشته و هزاران نفر دیگر را مجروح و دستگیر کرده است

به اشتراک گذاشتن
زمان مطالعه: ۲۰ دقیقه

آمریکا اشک تمساح می ریزد، هم زمان تنبیه جمعی مردم را تشدید می کند و بر خطر جنگ می افزاید

از نشریه انقلاب ارگان مرکزی حزب کمونیست انقلابی آمریکا (RCP) 2 دسامبر ۲۰۱۹[۱]

https://revcom.us/a/624/massive-protests-rock-iran-en.html

اعتراض های وسیع سراسر ایران را درنوردید. این اعتراض ها روز ۱۵ نوامبر پس از این که رژیم ارتجاعیِ تئوکراتیکِ جمهوری اسلامی ایران (ج.ا.ا) افزایش چندبرابریِ قیمت بنزین (از ۵۰ درصد تا ۳۰۰ درصد) را اعلام کرد شروع شد. این افزایش قیمت گزاف فورا بر فلاکت میلیون ها نفر از ایرانی هایی که پیشاپیش از تورم افسارگسیخته، بیکاری گسترده و رکود شدید اقتصادی لطمه می خوردند، افزود. در این باره رجوع کنید به بیانیۀ حزب کمونیست ایران/مارکسیست-لنینیست-مائوئیست به تاریخ ۱۵ نوامبر ۲۰۱۹).[۲]

اعتراض ها به سرعت به سراسر ایران و نزدیک به صد شهر کوچک و بزرگ گسترش یافت. مردم در تهران از اپلیکیشن «واز» (Waze )برای سازماندهی «اعتراضات اتومبیلی» استفاده کردند. در جاده ها پارک کرده و راه بندان و ترافیک به وجود آوردند. بنا به گزارش ها این اعتراض ها عمدتا مسالمت آمیز بودند اما خامنه ای آنها را «اوباش» و «اشرار» خواند و جمهوری اسلامی با استفاده از ماشینهای آبپاش، گاز اشک آور و گلوله هایی که از پشت بام ها و هلیکوپترها و نیروی زمینی پلیس به مردم شلیک می شد با خشونت به این اعتراض ها جواب داد. در تاریخی که این مطلب را می نویسیم عفو بین المللی کشته ها را ۱۴۰ نفر اعلام کرده است که به برخی از آن ها از نزدیک یا در حال فرار شلیک شده است. خبرنگاران داخل ایران به نیویورک تایمز گفته اند به باور آنها بیش از ۲۰۰ نفر کشته و بیش از ۱۹۰۰ نفر زخمی و هفت هزار نفر دستگیر شده اند. طبق اخبار رسیده، بیمارستان ها پر از مجروح هستند.

جمهوری اسلامی اینترنت را بست تا اعتراض ها را متوقف کند و مانع از آن شود که جهان شاهد سرکوب خشونت بار مردم به دست حکومت باشد. بنا بر گزارشات این بزرگترین بستن سراسری اینترنت است که تاکنون در ایران رخ داده است. برخی از خبرنگاران نیز دستگیر شده اند.

یکی از گزارش های عفو بین الملل شدت شرارتِ این سرکوب را برجسته می کند: استفادۀ مکرر و پیوسته از سلاحهای مرگ بار علیه اعتراض های مسالمت آمیز در این مورد و دیگر اعتراض های توده ای و آزادی عملِ نیروهای امنیتی در کشتن معترضین. همه این ها نشان از سیاست عامدانه و رسمی رژیم در استفاده از سلاح های کشنده در سرکوب اعتراضات دارد. چندین شاهد عینی گفته اند که نیروهای امنیتی اجساد کشته شدگان و همچنین مجروحین را از خیابان ها و بیمارستان ها جمع کرده و می برند. پلیس و نیروهای امنیتی مانند همیشه از تحویل قربانیان به خانواده های شان امتناع کرده اند یا اینکه مردم را مجبور کرده اند که عزیزان خود را به سرعت و بدون هرگونه کالبد شکافی مستقل برای اثبات شرایط مرگشان، به خاک بسپارند. این کاملا در تضاد با قوانین بین المللی و معیارهای بازرسیِ کشتارهای غیرقانونی است. 

این حملات جنایتکارانه موجب خشم به حق مردم شده و مردم ایران شجاعانه مقاومتشان را ادامه داده و حتی تشدید کرده اند. بسیاری نه تنها به افزایش قیمت ها اعتراض کرده اند بلکه علیه حاکمیت خفقان آور و ستم گرانه تئوکرات های اسلامی و در مناطقی مانند کردستان و خوزستان علیه ستم ملی که ملل کرد و عرب تحمل می کنند، به مبارزه برخاسته اند.

در مناطق مختلف، مردم به ادارات دولتی، نهادهای اقتصادی، مراکز دینی، بانک های دولتی ودیگر نمادهای رژیم حمله کرده و آنها را به آتش کشیده اند و برخی شعار «مرگ بر خامنه ای» را سر داده اند. گزارش شده است که شهرها کوچک و بزرگ مانند منطقه جنگی اند.

رژیم ترامپ/پنس اشک تمساح می ریزد و تنبیه جمعی را تشدید می کند

ترامپ و وزیر خارجه اش (پمپئو) علنا اعلام کرده اند که در کنار معترضین ایران ایستاده اند و ترامپ در توئیتی مدعی شده است در کنار«مردم بزرگ ایران» است. آنها خشونت جمهوری اسلامی و بسته شدن اینترنت را هم محکوم کرده اند. اما در واقعیت، ترک یکجانبۀ آمریکا از برجام[۳] که یک معاهدۀ چند جانبه بوده است و تحمیل دوبارۀ تحریم های ظالمانه به شکل یک جنگ اقتصادی، دست در دست وابستگی جمهوری اسلامی ایران به صادرات نفت، اقتصاد ایران را خفه کرده و باعث افت شدید در صادرات نفتی شده و تورم بیش از چهل درصد را تشدید کرده است. اینها موجب تنگدستی عظیم مردم شده اند.

آنطور که خبرنگاری به نام جان لتمن (Jon Letman) شرح می دهد: «تحریم ها راه تنفس اقتصاد ایران را مسدود کرده اند، تقریبا همۀ بخش های جامعه را از نظام مالی جهانی منفصل کرده و به شکل های گوناگون به شهروندان عادی لطمه زده و بر همه چیز تاثیر گذاشته اند. از زیرساخت اقتصادی و تولید حیاتی نفت تا مواد غذایی، دارو، مشارکت و پژوهش علمی در سطح بین المللی. دانشگاه ها امکان خرید کتاب ندارند، مهندسین نمی توانند نرم افزار بخرند، مصرف کنندگان از سرویس های جهانی آنلاین قطع شده اند و بیمارستان ها قادر نیستند موادی را که برای نجات جان بیماران لازم است تهیه کنند… بسیاری از ایرانی هایی که من با آنها مصاحبه کرده ام می گویند برخی از بدترین اثرات تحریم، لطماتی است که به کودکان و بیماران سرطان، آسم، قلب و دیگر بیماری ها می خورد.»[۴]

رسانه ها و گزارش های آکادمیک همین مسائل را پوشش داده اند. حتی وقتی دارو و دیگر تسهیلات درمان موجود است اما با افزایش قیمت های شان مردم قدرت خرید آن ها را از دست می دهند.

این دقیقا هدف تحریم های آمریکا است تا فلاکت و نارضایتی و حتی مرگ و میر گسترده به راه بیافتد و پتانسیل شورش در میان مردم به وجود آید تا جمهوری اسلامی ضعیف شده یا حتی بیافتد تا اینکه امپریالیسم آمریکا بتواند نفوذ خود را در خاورمیانه محکم کند.

آن طور که قبلا در مورد بیرون کشیدن آمریکا از توافق هسته ای و تحمیل تحریم های فلج کننده گفتیم: «در هفتاد سال گذشته، کنترل خاورمیانه که دارا ی ذخایر نفتی عظیم است و در چهار راه استراتژیک و تجاری میان اروپا، آفریقا و آسیا قرار دارد برای قدرت و سلطه و عملکرد امپراتوری آمریکا حیاتی بوده است. اما در بیست سال گذشته، سلطه آمریکا لرزان شد. جنگ های آمریکا در عراق و افغانستان نتوانست کنترلش بر منطقه را تحکیم کند و برعکس هر چه بیشتر به بحران و تلاطم بیشتر و گسترش جهادگرایی اسلامی ارتجاعی دامن زده است. در سال ۲۰۱۱ خیزش های توده ای در تونس و مصر علیه رژیم های مستبد و تحت الحمایۀ آمریکا آن رژیم ها را واژگون کرد و در سوریه خیزش توده ای، منتهی به یک جنگ نیابتیِ وحشیانۀ هفت ساله شد. امروز جنگ عربستان در یمن که با حمایت آمریکا پیش می رود بدترین بحران انسانی جهان را به وجود آورده است.

در مقابل تجاوز آمریکا، از جمله حملۀ آن به عراق در سال ۲۰۰۳ و حمایتش از عربستان سعودی، و در مواجهه با این تغییرات و تلاطمات، رژیم تئوکراتیک و ستم گر جمهوری اسلامی نیاز و جاه طلبی های خود را در این دیده است که دستان ارتجاعی و دامنۀ نفوذش را از عراق، سوریه، لبنان، افغانستان و اکنون به طور بالقوه تا یمن گسترش دهد.  

از نگاه حاکمان ایالات متحده، نفوذ گسترش یابندۀ ایران خطر عمدۀ منطقه ای برای سلطه آمریکا در خاورمیانه و حاکمیت متحدین وحشی اش به ویژه اسرائیل و عربستان سعودی است.

اکنون مقامات ایالات متحده باد در غبغب انداخته اند که این تحریم ها چقدر خوب کار کرده اند.

حکومت ایران مدعی است که معترضین را درهم شکسته و صدها تن از رهبران آنها را دستگیر کرده است و عده ای از حکومتی ها خواهان «اشد مجازات» یعنی اعدام برای آنها شده اند و کماکان دسترسی به اینترنت را به شدت محدود کرده اند. اینها اعمال رژیمی است که نه به قدرت خودش اعتماد دارد و نه به مردمش و جنایت ها و بی عدالتی های جمهوری اسلامی – و بی عدالتی امپریالیست های آمریکایی – که چکانندۀ این اعتراضات بودند تمام و حل نشده است.

در پرتو این اوضاع همانطور که ما در یادداشت ویراستاری بر بیانیۀ حزب کمونیست ایران (م.ل.م) (نوامبر ۲۰۱۹) نوشتیم: «جنبۀ عمدۀ این مبارزه مثبت است و باید توسط انقلابیون و انسان های مترقی مورد حمایت قرار بگیرد. آن چه این مبارزه را برجسته می کند آن است که در این جا یک حزب کمونیست انقلابی واقعی یعنی حزب کمونیست ایران (م.ل.م) وجود دارد که برای تبدیل این مبارزه به یک مبارزۀ انقلابی تلاش می کند. به ویژه این تلاش ها باید مورد حمایت قدرتمند قرار بگیرند.»[۵]

همچنین، همانطور که قبلا خاطرنشان کرده ایم، موضع صحیح انقلابیون در آمریکا در مورد اعمال تجاوزگرانۀ حکومت خودشان باید «شکست طلبی انقلابی» باشد. باب آواکیان در کتاب «کمونیسم نوین» تاکید می کند که، « معنی شکست طلبی انقلابی این است که شما با اعمال جنگ طلبانه و جنگ هایی که دولت و طبقۀ حاکمۀ خودتان برای حفظ و گسترش امپراتوری راه می اندازند مخالفت می کنید. » (به گزیده ای از کتاب کمونیسم نوین، بخش «انترناسیونالیسم – شکست طلبی انقلاب» «انترناسیونالیسم و یک بُعد بین المللی» توجه کنید).

گزیده ای از کتاب کمونیسم نوین اثر باب آواکیان

انترناسیونالیسم – شکست طلبی انقلابی

منظورم از شکست طلبی انقلابی چیست و چرا اینقدر مهم است؟ معنی شکست طلبی انقلابی این است که شما با اعمال جنگ طلبانه و جنگ هایی که دولت و طبقۀ حاکمۀ خودتان برای حفظ و گسترش امپراطوری راه می اندازند مخالفت می کنید. یعنی از شکست دولت و طبقۀ حاکمه خودتان در این جنگ ها استقبال می کنید چرا که این شکست ها باعث تضعیف سلطه شان بر توده های مردم آمریکا یا در سایر کشورها می شود. البته باید  حواسمان باشد که امروز وضعیت با دوران جنگ ویتنام فرق می کند. در آن دوره، جبهۀ آزادیبخش ملی ویتنام تشکیلات انقلابی مردم ویتنام جنوبی بود و در کنار دولت و مردم ویتنام شمالی علیه امپریالیست  های امریکایی می جنگید. هر چند هوشی مین رهبر آن مبارزه که تا زمان مرگش در اواخر دهۀ ۱۹۶۰ خود را کمونیست می خواند ولی بیشتر یک ناسیونالیست انقلابی بود. کمی بعد از پایان جنگ جهانی دوم، هوشی مین مبارزۀ مسلحانۀ مردم ویتنام را برای بیرون کردن فرانسوی های استعمارگر رهبری کرد. سپس نوبت بیرون کردن آمریکایی ها رسید. آمریکایی هااز سال های ۱۹۵۰ تلاش کردند جای فرانسه را بگیرند و ارباب مستعمراتی ویتنام شوند. در دهۀ ۱۹۶۰ مرتبا تظاهرات بود و مردم شعار می دادند: «هو، هو، هوشی مین! ان.ال.اف (جبهه آزادی بخش ویتنام شمالی) پیروز میشه!». حس خوبی بود. کار درستی بود. همراهی با مردم ویتنام و رهبرشان، هوشی مین کار درستی بود. مسئله فقط این نبود که می خواستی دولت خودی یعنی آمریکا در یکی از جنگ های ناعادلانه ای که به راه انداخته شکست بخورد. بلکه می شد در کنار مردمی که داشتند علیه دولت خودت می جنگیدند قرار بگیری چرا که خواست عادلانه ای را جلو گذاشته بودند و تجسم مبارزۀ واقعی علیه امپریالیسم بودند. دنبال کشتن غیرنظامی ها نبودند. جنگ شان علیه ارتش امپریالیسم آمریکا بود که به کشورشان حمله کرده بود و وحشیانه بمباران می کرد. آن روزها به طور مشخص می شد با مردمی که علیه دولت آمریکا و امپریالیسم آمریکا می جنگیدند همراه شد.

متاسفانه امروز وضعیت متفاوت است و در کوتاه مدت اوضاع به آن اندازه مساعد نیست. هیچ آدم خوبی نمی تواند از جهادی های مرتجع اسلام گرا حمایت کند که خودشان بانی روابط به شدت وحشیانه و ستمگرانه اند. یکی از مشخصات این جهادی ها، روابط وحشتناک پدرسالارانۀ انها است.اما فقط این نیست. در خدمت به چنین روابط وحشیانه و ستمگرانه ای است که جهادی ها غیر نظامیان را بیشرمانه کشتار می کنند. نمی شود نیّت خوب داشت و با این نیروها هم ذات پنداری  و از آن ها دفاع کرد. در گوشه و کنار دنیا هستند کسانی که اسم خودشان را چپ یا حتی کمونیست و مائوئیست می گذارند و اصرار دارند این ها ضدامپریالیست اند و مبارزه شان ضدامپریالیستی است. منظورم  افرادی مثل آجیت است. ولی واقعیت این است که این جهادی ها هر چند ممکنست ضد آمریکا مبارزه کنند ولی نمایندۀ چیزی مثبت و مترقی نیستند، انقلابی بودن که جای خود دارد. این ها هر جا قدرت را به دست گرفته اند حکومتی وحشی و ستمگر برقرار کرده اند. در دنیای واقعی دائما این چیزها را می بینیم. می شود تصویر متفاوتی از این نیروها ارائه کرد. تصویری غیر واقعی. اما این کار باعث ضرر عظیمی می شود. هر چند این ها به خاطر خاستگاهی که دارند تا حدی با امپریالیسم آمریکا مخالفت می کنند، آن هم نه به طور همه جانبه و نه با هدفی مثبت. در دنیای واقعی ، آنها نیرویی مثبت محسوب نمی شوند.

این مسئله، به خصوص با توجه به انگلی بودن جامعۀ آمریکا، وضعیت پیچیده ای درست کرده. بخش های زیادی از مردم آمریکا، خصوصا در بین قشرهای میانی، از غنائم  حاصل از سلطه و غارت امپریالیستی دنیا سهم می برند. در نتیجه، وقتی که دولت آمریکا روی جنایات  نیروهای بنیادگرای اسلامی انگشت می گذارد، گرایش همراهی با جنگ آمریکا علیه این نیروها در مردم تقویت می شود، یعنی با دولت خودی سمت گیری می کنند یا لااقل با آن مخالفت جدی نمی کنند. در این مورد مردم راحت تر با وضع موجود کنار می آیند و این طور موضع می گیرند که «راستش من هم از جنگ خوشم نمی آید ولی طرف مقابل را ببینید! مقابل داعش نمی شود دست روی دست گذاشت.» انگار نه انگار که عربستان سعودی به عنوان یکی از متحدان بزرگ آمریکا خیلی بیشتر از داعش سر می بُرد و نماد و بانی انواع و اقسام ستم های وحشیانه علیه زنان و قشرهای دیگر مردم است. ولی حرف خیلی ها کماکان این است که «داعشی ها را ببینید که چه می کنند!» این وضع باعث شده که مردم راحت تر از زیر بارِ یک کار سخت یعنی ایستادن در مقابل دولت خودی و جنگ افروزی هایش شانه خالی کنند.

بله، بنیادگراهای اسلامی که با امپریالیست ها مخالفت می کنند مزخرف اند و گزینۀ مثبتی پیش نمی گذارند. ولی این مسئله،  جنگ هایی را که حکومت آمریکا برای حفظ و گسترش امپراطوری اش پیش می برد تبدیل به جنگ عادلانه نمی کند. این وضعیت دیگر زیاده از حد طولانی شده و باید مستقیما و عمیقا به چالش کشیده شود. این ها جنگ های امپراطوری اند.  ناعادلانه اند. این جنگ ها با تسلیحات کشتار جمعی پیش برده می شوند. کرور کرور مردم غیر نظامی را می کشند. برای کمک به پیشبرد این جنگ ها، مردم را شکنجه می دهند. باید مقابل شان ایستاد؛ محکم هم ایستاد. از بعضی ها می شنویم که: «بله، من هم می خواهم این جنگ ها تمام شود. اما نمی توانیم بگذاریم بنیادگراهای اسلامی هر کاری خواستند بکنند.» اما این حرف قابل قبولی نیست. مردم باید ماهیت جنگ هایی که حکومت خودی پیش می برد را بفهمند. بفهمند که چرا مقابلۀ فعال با این جنگ ها مهم است. حتی اگر نمی شود و نباید در این جنگ از طرف مقابل دفاع کرد، کماکان رویکرد کلی ما باید این باشد که از شکست حکومت خودی در این جنگ استقبال کنیم. باید از شکست امپریالیست ها استقبال کنیم. اولا به خاطر این که جنگ هایشان ناعادلانه است، حتی اگر طرف مقابل شان ناحق باشد. ثانیا، هرکدام از این شکست ها، سیستم و طبقۀ حاکمه اش را تضعیف می کند و آن دوره ای را که مردم بتوانند واقعا آن را به زیر بکشند و سیستمی رهائی بخش را به جای آن بگذارند، نزدیک تر می کند.

به سال های ۲۰۰۳ – ۲۰۰۲ برگردیم. به دوره ای که رژیم بوش در قدرت بود و هستۀ مرکزی طبقۀ حاکم را تشکیل می داد. در آن دوره بود که آمریکا به عراق حمله کرد. چند ماهی یک موج بزرگ مقاومت علیه این تجاوز به راه افتاد. از نظر تعداد، افراد خیلی بیشتری نسبت به معترضان به جنگ ویتنام به میدان آمدند. (البته اگر معدود تظاهرات های گسترده در دوران اوج اعتراضات ضد جنگ ویتنام را کنار بگذاریم.) ولی مخالفت مردم با تجاوز آمریکا به عراق خیلی سطحی تر از دوران جنگ ویتنام بود. در دوران ویتنام، مردم بیش از پیش به ماهیت سیستم پی می بردند و به این نتیجه می رسیدند که کشور و حکومت شان امپریالیستی است و اعمال قهرآمیزش در جنگ هایی مثل ویتنام ناعادلانه است. عمر مخالفت با تجاوز به عراق کوتاه تر از اعتراض به جنگ ویتنام بود چون به آن اندازه عمیق نشد. این جنبش دچار عارضه ای هم بود که من اسمش را «بیل ـ مائر» ایسم (Bill Maher-ism) گذاشته ام. اشاره ام به حرف هایی است که «بیل مائر» در روزهای حملۀ آمریکا به عراق در تلویزیون می زد. می گفت شاید رفتن به عراق اشتباه باشد. ما باید تروریست های واقعی را تعقیب کنیم. باید افغانستان را محکم تر بکوبیم. عراق هیچ ربطی به ۱۱ سپتامبر ندارد. اعزام نیرو به عراق اشتباه است. به جای عراق باید نیروهایمان را به جایی بفرستیم که لازم است.

این نوع موضع گیری در مخالفت مردم با حملۀ مشخص به عراق تاثیر داشت. و واقعا در عراق چه گندی زدند! معمولا به سختی می توانم موردی را پیدا کنم که با حرف آدمی مثل «راند پل» (Rand Paul) توافق داشته باشم. «راند پل» یک مرتجع جمهوریخواه است. ولی باید اعتراف کنم با این ارزیابی اش موافقم که گفت: «ببینید چه کردیم! رفتیم عراق اما چه نصیب مان شد؟ داعش. رفتیم لیبی و از شر قذافی خلاص شدیم اما چه نصیب مان شد؟ بنیادگراهای اسلامی زیادتر شدند. حالا داریم می زنیم که اسد را بیندازیم اما چه دارد نصیب مان می شود؟ باز هم داعش؛ باز هم بنیادگراهای اسلامی.»

در عین حال که «رند پل» هنگام تحلیل از تجاوزات نظامی امپریالیستی با یک جهت گیری کاملا متفاوت و بنیادا متضاد با ما به مسئله نگاه می کند اما روی واقعیتی انگشت می گذارد. از حرف های او می شود یک واقعیت عمیق را بیرون کشید: این  که امپریالیست ها درکی از سیستم خودشان ندارند. آن ها به عراق حمله کردند و فکر می کردند از این راه می توانند آنجا را تحت کنترل خودشان در آوردند. اما دیدیم که چه گندی زدند. به سر تا پای خودشان هم گند زدند. ولی یک مشکل بزرگ ما این است که جامعۀ آمریکا شدیدا انگلی است و طبقۀ حاکمه وقتی که وارد این جور جنگ ها می شود خیلی آگاهانه روی این واقعیت حساب باز می کند. دوران جنگ ویتنام، خدمت زیر پرچم اجباری بود. البته نه مثل خدمت زیر پرچمی که ما در قانون اساسی جمهوری سوسیالیستی نوین در آمریکای شمالی مطرح کردیم. در دوران ویتنام اینطور بود که مجبور بودید سرباز ارتش امپریالیستی آمریکا شوید و برای این ها بجنگید. معمولا می گفتند علت اینکه خیلی ها با جنگ ویتنام مخالفت کردند این بود که از سرباز شدن و به زور فرستاده شدن به ویتنام می ترسیدند. اما مخالفت مردم با آن جنگ یک مبنای سیاسی و اخلاقی داشت. میلیون ها میلیون نفر در آمریکا به این موضع رسیده بودند که جنگ ویتنام ناعادلانه و نامشروع و غیراخلاقی است. اما اینکه بالاخره خدمت سربازی اجباری هم وجود داشت یک واقعیت بود؛ جزئی از وضعیت آن دوران بود. اگر آن روزها دانشجو بودید به نوعی از سربازی معاف می شدید. یعنی تا وقتی دانشجو بودید شما را سربازی نمی بردند. به همین علت خیلی ها سالیان سال دانشجو می ماندند. به قول معروف می گفتند ز گهواره تا گور دانش بجوی! ولی کسانی که چنین راه در رویی نداشتند به هر کاری دست می زدند که به سربازی نروند. مثلا آن روزها همجنس گراها حق نداشتند سرباز شوند. خب، خیلی ها وقتی به مراکز اعزام ارتش می رفتند وانمود می کردند همجنس گرا هستند. یا اینکه بعضی ها به پای خودشان تیر می زدند تا معلول شوند و از سربازی معاف شوند. مردم تا این حد مخالف جنگ بودند. در تاریخ جنگ های حکومت آمریکا چنین سطحی از مخالفت بیسابقه بود. دامنه و عمق مخالفت با جنگ خیلی زیاد بود.

اما طبقۀ حاکمه از این مسئله درس گرفت. تصمیم گرفتند به جای سربازگیری اجباری، یک ارتش «داوطلب» درست کنند. اساسا هم روی این حساب می کردند که بخش بزرگی از مردم گزینه اقتصادی چندانی ندارند و می شود کاری کرد که برای پیوستن به ارتش «داوطلب» شوند. در عین حال کارزارهای تبلیغی خودشان را هم پیش می برند که مردم فکر کنند سرباز ارتش امپریالیستی بودن کاری شرافتمندانه و افتخارآمیز است. طوری شده که مردم فقیر به خصوص از نواحی روستایی سفید پوست نشین و همین طور از محلات زحمتکشی شهرها تحت این فشار هستند و به سمت ارتش کشیده می شوند. بعضی ها هم کاملا توسط شوینیسم وطن پرستانه آمریکایی تخدیر یا جو گیر می شوند و به ارتش می پیوندند. اما اغلب مردم در آمریکا حداقل در حال حاضر می توانند دنبال سربازی نروند. طبقۀ حاکمه رویکردی کاملا آگاهانه به این مسئله دارد. دارند کاری می کنند که بخش بزرگی از مردم، انجام چنین جنگ هایی را زیر سوال نبرند.  وضع طوری شده که دوباره پای «واحدهای تعلمیاتی افسران ذخیره» (ROTC) به صحن دانشگاه ها باز شده و هیچکس با این ها مخالفت نمی کند. در جریان جنگ ویتنام، جنبش ضد جنگ، همین واحدها را از محوطۀ دانشگاه بیرون می کرد و توده های دانشجو مقابلشان موضع می گرفتند. شعار داشجویان این بود: « ارتش امپریالیستی از صحن دانشگاه گمشو!» اما حالا دوباره سر و کله شان پیدا شده است. کلی از این سربازان کهنه کار که هرکدام شان تا حالا سه چهار بار به عراق و افغانستان رفته اند حالا برگشته اند و با پول حکومت وارد دانشگاه شده اند و این تاثیر زیادی روی فضای دانشگاه گذاشته است. یا هنگام سفر با هواپیماهای مسافربری با این شعار روبرو می شوید که «حق تقدم با جنگجویان و سربازان زخمی ما است. ما از خدمتی که انجام می دهید ممنونیم.» یعنی آن طور که باید  و شاید با جنگ مخالفت نمی شود؛ چون به اندازۀ کافی بر سر این مسئله، پیگیرانه به مردم برخورد نمی شود. به آنها گفته نمی شود خصلت این جنگ ها چیست. خصلت ارتش امپریالیستی که این جنگ ها را پیش می برد چیست. و خصلت سیستمی که این جنگ ها برایش انجام می شود چیست.

سر همین موضوع، وقتی که عکس العمل ها به مصاحبۀ آردی اسکای بریک را دیدم، واقعا شوکه شدم. منظورم آن بخش از مصاحبه که آردی با شور و هیجان مخالفتش را با شووینیسم ملی یا جنگ طلبی وطن پرستانه ابراز کرده است. اما تقریبا در مورد این بخش هیچ کامنتی نشنیدم یا هیچ ابراز توافق آشکاری ندیدم. خصوصا آن جایی که آردی مخالفتش را با این طرز فکر که انگار خون آمریکایی ها قرمزتر از بقیۀ مردم دنیا است ابراز می کند. یا آنجا که نفرت و انزجارش را از چیزهایی مثل سرود ملی و «سوگند وفاداری»به زبان می آورد و به مردم (به ویژه به مردمی که به شدت تحت ستم هستند).  فراخوان می دهد که از ادای احترام به نمادهای سیستم دست بکشند.آردی در مصاحبه اش می گوید: «فکرش را بکنید! همین مردم از جایشان بلند می شوند و ادای احترام می کنند. چرا به نمادهای سیستم سرکوبگر احترام می گذارند؟» خب، اینکه هیچ عکس العملی به این حرف آردی نشان داده نشد، اعلام توافق شورانگیزی با این بخش از مصاحبۀ آردی اسکای بریک نشد، خیلی نگران کننده است. اگر چنین خشم و نفرت عادلانه ای نسبت به این این نمادها وجود نداشته باشد و نسبت به ادای «سوگند وفاداری» به سیستم جنایتکار امپریالیسم آمریکا ابراز نفرت نشود، هرگز نمی شود در برابر جنایات سیستم، مقاومتی پایدار و قدرتمند داشت؛ چه رسد به یک انقلاب مشخص  که کار این سیستم و جنایات بی پایانش را تمام کند. بنابراین باید به طور جدی به این مشکل فکر کنیم و از همین حالا برای حل اش حرکت کنیم.

انترناسیونالیسم و یک بُعد بین المللی

قبلا گفتم که زمان شروع مبارزه برای کسب قدرت با وجوهی از یک جنگ داخلی بین  دو بخش  مختلف مردم هم روبرو خواهیم بود. علاوه بر این، بر ضرورت حل معضلِ  محاصره، سرکوب و نابودی کامل تاکید کرد. اکنون نکتۀ دیگری را وسط می کشم که باید به آن توجه کرده و به حساب آورد: نه فقط جهت گیری اساسی این مبارزه انترناسیونالیستی خواهد بود بلکه به احتمال زیاد  یک وجه مهم بین المللی خواهد داشت. ما مرزهای آمریکا را به هیچ وجه مقدس نمی دانیم. اگر به قانون اساسی جمهوری جمهوری سوسیالیستی نوین برای آمریکای شمالی نگاه کنید، به ویژه آن جا که در مورد جنوب غربی آمریکا صحبت می کند،می بینید که (چه به طور تاریخی و چه با نگاه به امروز و آینده) روی ارتباط متقابل و نزدیک بین محدوده ای که امروز آمریکا محسوب می شود با آنچه در جنوب مرزهای آن اتفاق می افتد حساب شده است. با توجه به این مسئله باید گفت وقتی که آن مبارزه شروع شود، به احتمال قریب به یقین مبارزات انقلابی در آمریکای امروز و مبارزات انقلابی جنوب مرزهای آن تا حد زیادی در هم تداخل خواهند کرد. پس  در مورد بُعد بین المللی  مسئله باید استراتژیک فکر کنیم و بر این اساس فعالیت کنیم.

انترناسیونالیسم راهی دیگر پیش می گذارد

این هم جنبۀ مهم دیگری از مسئولیت های انترناسیونالیستی ما است. ما باید به طور جدی و علمی به چینش و صف آرایی نیروها در سطح دنیا نگاه کنیم و مشخصا آن چه به عنوان «دو منسوخ»[۶] تعیین شده را تشخیص دهیم. یعنی یک طرف امپریالیسم است و  طرف دیگر جهادیسم ارتجاعی بنیادگرای اسلامی. این دو نیرو یکدیگر را هم واقعا تقویت می کنند و هم با هم ضدیت دارند. این وضع دارد تاثیر بسیار منفی روی دنیا می گذارد. طوری شده که هر کاری امپریالیست ها می کنند زمین حاصلخیزتری را برای بهره برداری بنیادگرایی اسلامی آماده می کند. حتی شاهدیم در کشورهایی مثل لبنان افرادی که سالیان سال سکولار بودند اعلام کرده اند که اسلام گرا شده اند تا با اسرائیل و امپریالیست های آمریکایی حامی اسرائیل مبارزه کنند. این پدیده منحصر به لبنان نیست. این یکی از نتایج وخیم وضعیت حاضر است. روی دیگر سکه را هم داریم، یعنی فعالیت های بنیادگراهای مرتجع اسلامی تعداد بیشتری را به زیر پرچم امپریالیست ها هل می دهد. مردم به اوضاع نگاه می کنند و می گویند نمی شود در مقابل اعمال بنیادگراهای اسلامی دست روی دست گذاشت. نمی توان با این همه جنایت همراهی کرد. نمی توان با وادار کردن زنان به بردگی، یا کشتار پیروان سایر ادیان و یا مسلمانانی که از نظر این ها «کافر» محسوب می شوند همراهی کرد. ما با یک دینامیک مرگبار روبروئیم. هر روی این سکه، روی دیگر را تقویت می کند و کل ماجرا روی یک دور باطل افتاده است.

وقتی به این اوضاع نگاه می کنید  می‌فهمید که برهم زدن این وضعیت در کل جهان اهمیت عظیمی دارد. باید در مقابل هر دو منسوخ، انقلاب کمونیستی را به عنوان یک  گزینۀ رهائی بخش رادیکال در مقابل  قوۀ محرکه ی موجود بگذاریم. این کار صرفا جزئی از مسئولیت انترناسیونالیستی ما است اما بخش مهمی از آن است. یک مثال زنده بزنم. در نظر بگیرید نیرویی در شمار صدها هزار نفر در آمریکا در مخالفت با جنگ هایی که حکومت آمریکا جلو می برد به میدان بیایند. و روشن  کنند که طرف نیروهای بنیادگرای اسلامی نیستند. بلکه تاکیدشان روی مخالفت با جنگ حکومت خودی است. فکرش را بکنید اگر مردم آمریکا وارد چنین حرکتی شوند چه تاثیری بر کل دنیا می گذارد به جای اینکه   منفعلانه یا  فعالانه از جنگ های حکومت خودی (که تحت عنوان مبارزه با بنیادگرایی اسلامی پیش می رود)  حمایت کنند. فکرش را بکنید که صدها هزار نفر فعالانه، به طور متحد و متشکل با این جنگ ها مخالفت کنند. اگر چنین شود چه پیامی برای مردم دنیا خواهد داشت؟ به مردم دنیا این توانایی را می دهد که فرق حکومت آمریکا و عملکردش را با مردم آمریکا ببینند. ببینند که حکومت آمریکا نمایندۀ منافع مردم آمریکا نیست. ببینند که مردم آمریکا پشت این حکومت نیستند. و ببینند که برای ابراز مخالفت با اعمال حکومت آمریکا،راه دیگری غیر از همراه شدن با جهادیسم اسلامی بنیادگرا  وجود دارد. این بخش بسیار مهمی از انترناسیونالیسم ما است. بحثم این نیست که صرفا به ارادۀ خود می توانیم چنین جنبشی راه بیندازیم، یا ابتدا به ساکن می توانیم این کار را بکنیم؛ اما این باید جهت گیری استراتژیکی باشد که به فعالیت ما سمت و سو می دهد.

این کل مسئولیت  انترناسیونالیستی ما نیست. در واقع، انقلاب مشخص در آمریکا، یا حتی حرکت چشمگیر به سمت این انقلاب، نقشی به شدت مثبت در به وجود آوردن یک قطب بندی دیگر در میان توده های مردم دنیا بازی می کند. از این حرف من، یعنی «حرکت چشمگیر به سمت این انقلاب» نباید نسخه ای یا توجیهی برای متوقف شدن در فعالیت های کمتر از انقلاب، بسازید و در نتیجه، جهت گیری رویزیونیستیِ«جنبش همه چیز، هدف نهایی هیچ چیز» را اتخاد کنید. . نه! جهت گیری محکم ما و همۀ فعالیت های ما باید مبتنی باشد بر همان درکی که در بخش ۳  کتاب پایه ها، شماره ۱ جلو گذاشته شده. یعنی «ما  به یک انقلاب نیاز داریم و هر چیز دیگری غیر از این در تحلیل نهایی یاوه است.» توجه کنید که در این جمله گفته شده در تحلیل نهایی! یعنی نگفته که هر مبارزه ای که هدفش انقلاب نباشد بدرد نخور است. در واقع می خواهد بگوید که متحد شدن با مردمی که درگیر مبارزات مختلف اند و آن مبارزات هم هدف انقلاب را دنبال نمی کنند، مهم است. اما باید روشن کرد که ما باید این کار را با جهت گیری ساختن مسیر انقلابی که به آن نیاز است انجام دهیم. بدون انجام انقلاب نمی شود از شر این سیستم خلاص شد . انقلابی که به تضادهای ریشه دار این سیستم و اعمال غیر قابل تحملی که دائما دارد اتفاق می افتد پایان دهد.. این یک حقیقت اساسی است. با این جهت گیری و حرکت بر این اساس، و با انجام پیشروی های واقعی در جهت انقلاب، می توان تاثیر بسیار مهم و قدرتمند و واقعا مثبتی بر دنیا گذاشت.

فکرش را بکنید ظهور یک جنبش واقعا قوی که هدفش انقلاب در آمریکا باشد چه تاثیری روی دنیا می گذارد. برای جهانیان این سوال پیش می آید که: «عجب! در آمریکا دارد انقلاب می شود؟ واقعا بلند شده اند که امپریالیسم آمریکا را سرنگون کنند؟» چنین چیزی یک شبه طرز فکر مردم در مورد اینکه چه چیزی واقعا ممکن و مطلوب است را تغییر می دهد. اگر اتفاق بیفتد تاثیر خیلی مهمی روی دنیا می گذارد و به ایجاد یک قطب بندی مثبت (که نیاز عاجل ماست) کمک زیادی می کند.  این به نوبه خود، پایه و اساس انجام انقلاب به معنای واقعی را در این جا تقویت می‌کند که باز این مساله به نوبه خود شرایط مساعدتری را در کل دنیا ایجاد می کند.

یه سری اعتقاد دارند  (از جمله  خود این بنیادگراها)که خیلی از این بنیادگراهای اسلامی فعلی، همین چند دهۀ پیش می توانستند مائوئیست بشوند. این نکتۀ جالب و مهمی است که باید به آن فکر کرد. چرا الان مائوئیست نیستند و به جایش بنیادگرای اسلامی شده اند؟ علتش چیزی بود که در چین اتفاق افتاد. یعنی احیای سرمایه داری و تغییر ماهیت آن کشور، علتش چگونگی تحولات در گوشه و کنار دنیا تحت تاثیر عملکرد امپریالیسم بوده است و غیره. این طور شد که خیلی از این افراد به سمت ایدئولوژی و برنامۀ بنیادگرایانه و جهادیستی چرخش کردند و در مخالفت با امپریالیسم یا حداقل مخالفت با بعضی از جنایات امپریالیست های غربی به بیراهه رفتند. اما این صرفا به بیراهه رفتن نیست، صرفا انتخاب مسیر نادرست  برای ابراز مخالفت نیست. بلکه یک ایدئولوژی و برنامه و دستورالعمل کاملا و عمیقا ارتجاعی است. بیایید صریح باشیم: این راه در عین حال راهی است که نیازی به گسست از پدرسالاری نداردنیازی به گسست از شیوه های تفکر و عمل سنتی ندارد. در واقع بنیادگرایی جهادیستی خیلی از این سنت های شدیدا تاریک اندیش و ستمگرانه را تقویت می کند. به این ترتیب ، برای خیلی از مردم به خصوص برای مردها) اما نه فقط آنها( این مسیر «راحت تر»ی است. می شود با جریان قدرتمند خود به خودی، با زنجیرهای ریز و درشت سنت همراه شد، حتی اگر خودتان مستقیما قربانی همین چیزها باشید. مثلا چارچوب خانواده را در نظر بگیرید که در آن جا زنان مستقیما نقش مهمی در تقویت روابط پدرسالارانه بازی می کنند. علتش فقط این نیست که اغلب مجبور یا مرعوب به این کار می شوند. بلکه خودشان هم اغلب گرفتار زنجیرهمین روابط سنتی هستند و نمی توانند ببینند که به جای همراه شدن با مسیری که به طور خود به خودی در آن قرار گرفته اند، به جای خدمت کردن به تحکیم زنجیرهای سنت، می توانند یک زندگی معنا دار داشته باشند. در واقع نه فقط مردم را از نظر جسمی سرکوب کرده اند و به بردگی کشیده اند بلکه از نظر ایدئولوژیک هم اسیرشان کرده اند و این شامل توده زنان هم می شود. این هم از نکاتی است که باید تشخیص بدهیم و مبارزه ای اقناعی را حول این مسئله از نظر ایدئولوژیک و سیاسی و عملی پیش ببریم.

حالا،از جنبه ی مثبت یا بالقوه مثبت، به آن معانی مستتری فکر کنید که این اظهاریه می‌تواند در خودش داشته باشد: چند دهۀ قبل، خیلی از کسانی که امروز جهادیست بنیادگرای اسلامی هستند می توانستند مائوئیست بشوند. فقط تصورش را بکنید کهیک جنبش کمونیستی داریم که دارد قدرتمند می شود و در این کشور واقعا دارد به سمت یک انقلاب مشخص پیشروی می کند و در دیگرنقاط جهان هم پیشرفت های مهمی دارد می کند.  تصور کنید در این صورت، چه پتانسیل بزرگی موجود بود که از طریق مبارزه توده های مردم را نه فقط در این کشور بلکه در سراسر جهان حول قطبی دیگر گرد آوریم و به این ترتیب، یک قطب بندی (پولاریزاسیون) بسیار مساعدتری را در آمریکا و در کل دنیا، به وجود آوریماین نیز یک بخش مهم از جهت گیری انترناسیونالیستی و مسئولیت انترناسیونالیستی ما است. ما باید  در اینجا(آمریکا) انقلاب کنیم نه فقط برای این که نیاز داریم که اینجا انقلاب کنیم بلکه باید تا بیشترین حد ممکن به انقلاب جهانی و مبارزه برای هدف کمونیسم کمک کنیم. یکی از ابعاد مهم انقلاب در آمریکا، به ویژه اگر بر مبنایی انترناسیونالیستی و در چارچوب جهت گیری و کار و مبارزۀ سیاسی انجام شود، تاثیرات و تکانه های مثبت عظیم آن خواهد بود.  دائما  این موضوع باید به عنوان بخشی از جهت گیری پایه ای و حس مسئولیت ،ملکۀ ذهن  مان باشد.


[۱] Massive Protests Rock Iran: Islamic Republic Shoots Down More Than 100, Injures or Arrests Thousands More. December 2, 2019

https://revcom.us/a/624/massive-protests-rock-iran-en.html#text1

[۲] https://cpimlm.org/1398/08/24/3454/

[۳]  برای پیش زمینه رجوع کنید به مقاله های زیر در نشریه «انقلاب»:

America—the Lying, Deal-Breaking Aggressor in the Persian Gulf. July 15, 2019

https://revcom.us/a/604/america-the-lying-deal-breaking-aggressor-in-the-persian-gulf-en.html

 “How Long Must This Go On? Tankers Damaged in Persian Gulf—America Again Ratchets Up Threats, Danger of War Against Iran.” June 17, 2019

https://revcom.us/a/600/danger-of-war-against-iran-how-long-must-this-go-on-en.html

[۴]. “Intensified US Sanctions Bolster Iran’s Hardliners and Fuel Angry Protests,” truthout.org, November 19, 201

[۵] https://revcom.us/a/623/statement-from-the-communist-party-of-iran-mlm-november-2019-en.html

[۶] در سند «راهی دیگر» متن سخنرانی باب آواکیان در سال ۲۰۰۶ (این سند به فارسی در کتابخانۀ وبسایت حزب کمونیست ایران م ل م در دسترس است) آواکیان این «دو منسوخ» را تحلیل می کند و در مورد رابطۀ میان امپریالیسم غربی که به شدت جهانی شده است (نامش را «جهان خوار با ماموریت جهاد صلیبی» می گذارد) و جهاد بنیادگرایی اسلامی می گوید این ها، «دو قشری هستند که به لحاظ تاریخی منسوخ اند. یکی از آن ها در میان مردم مناطق مستعمره و تحت سلطۀ امپریالیسم است و منسوخ دیگر قشر حاکم در نظام امپریالیستی است. این دو قطب ارتجاعی حتا در شرایطی که با هم ضدیت می کنند، یکدیگر را تقویت می کنند. اگر شما با یکی از این “منسوخ” ها سمت گیری کنید در نهایت هر دوی آنها را تقویت کرده اید. این یک فرمولبندی بسیار مهم است و برای درک اکثر دینامیک هایی که وقایع جهان را در این دوره به پیش می رانند حیاتی است. اما در همان حال باید برایمان روشن باشد که ک از این دو “منسوخ تاریخی”، قشر حاکم در نظام امپریالیستی و به ویژه امپریالیست های آمریکایی هستند که     بزرگترین لطمات را به بشریت زده و خطر بزرگتری برای بشریت هستند.»

https://cpimlm.org/wp-content/uploads/2019/07/Another-way-B0B.pdf