بحران کرونا و پیامد آن

به اشتراک گذاشتن
زمان مطالعه: ۵۱ دقیقه

نظام سرمایه داری امپریالیستیِ بازسازی می شود یا جهانی بنا می شود که انقلاب کمونیستی روند عمدۀ آن است؟

مصاحبه با یکی از اعضای کمیته مرکزی حزب کمونیست ایران (م ل م)

از نشریه حقیقت شماره ۸۶ خرداد ۱۳۹۹

توضیح هیئت تحریریۀ نشریه حقیقت

سرعت تحولات جهانی و رویدادهای عظیم در ابعاد بین المللی چنان بالا است که طی چند ماهۀ پس از انتشار آخرین  شماره نشریه حقیقت، تقریبا هر دو هفته با یک اتفاق تازه با دامنۀ وسیع و تاثیرات ماندگار چه در سطح جامعۀ ایران و چه در سطح بین المللی روبرو بوده ایم. از این رو تصمیم گرفتیم مصاحبه ای در این مورد با یکی از رفقای کمیته مرکزی حزب مان داشته باشیم.

سوال: بگذارید با این کلی ترین سوال شروع کنیم که واقعا چه شده است؟ بیماری عالم گیر کوید۱۹ چه تاثیراتی بر دنیای ما گذاشته است؟ مقامات دولت آمریکا آن را بزرگترین بحران بعد از جنگ جهانی دوم خوانده اند، برخی از سیاستمداران اروپایی (از جمله مرکل، صدراعظم آلمان) در مورد خطر از هم پاشیدن اتحادیه اروپا هشدار داده اند و برخی از نظریه پردازان عرصه های علم و فلسفه شیوع کرونا را نقطه عطفی در تاریخ انسان می دانند؟

جواب: مطمئنا به لحاظ بیولوژیک نقطه عطفی در تاریخ انسان نیست. نقطه عطف در تاریخ بیولوژیک انسان تکامل از اجداد مشترک میمونمان بود. مایک دیویس در مورد امکان تداوم بیولوژیکی بشر با وجود «جهانی سازی» سرمایه داری می گوید، اما ممکن است به بهای محکوم کردن بخشی از بشریت به نابودی.[۱] هرچند پرسشی که از دیویس شده به «جهانی سازی» سرمایه داری محدود است و نه کلیت این نظام، اما جواب وی بازتاب واقعیت است. سرمایه داری اگر آگاهانه و بر مبنای یک نقشۀ انقلابی سرنگون نشود، می تواند خود را به بهای تحمیل رنج های سنگین تر بر بشریت تداوم ببخشد.

تا آن جا که به تاثیرات اجتماعیِ این بحران مربوط است، باید گفت تا زمانی که سرمایه داری حاکم است نمی توان این بیماری عالم گیر را حتا نزدیک به یک نقطه عطف اجتماعی دانست. در واقع آخرین نقطه عطف در تاریخ اجتماعی انسان، موج اول انقلاب های کمونیستی، از کمون پاریس تا دو انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ و ۱۹۴۹ و سپس استقرار سوسیالیسم در شوروی و چین در قرن بیستم بود. این موج اول، شب تاریک طولانی نظام طبقاتی را درید اما به صورت مستقیم تداوم نیافت و امروز در دورانی هستیم که تنها راه نجات بشریت جهشی در همان راستا یعنی به سمت جهان کمونیستی و گشایش بیشتر همان مارپیچ است.

در مورد تاثیرات این بیماریِ عالم گیر اگر بخواهیم با یک نگاه سریع و بیان کلی آن را خلاصه کنیم این است که همۀ گسل های مهم اجتماعی هم در مقیاس هر کشور و هم در مقیاس جهانی جهش خیره کننده کرده اند. از شکاف میان غنی و فقیر تا نابودی محیط زیست و فاجعه بارترین پیامد آن یعنی حریق بیکاری و گرسنگی است. از هم اکنون پیش بینی می شود یک میلیارد نفر را در خطر مرگ از گرسنگی قرار خواهد داد. اگر برگردیم به موضوع «نقطه عطف» می توان گفت نقطه عطفی در تثبیت ورشکستگی و پوسیدگی نظام اجتماعیِ سرمایه داری است. جهان تغییر خواهد کرد و سوال این جا است که ماهیت این تغییر، مثبت و به نفع بشریت خواهد بود یعنی با آغاز موج دوم انقلاب های کمونیستی و استقرار کشورهای سوسیالیستی نوین بر پایۀ درس های موج اول انقلاب های کمونیستی و کشورهای سوسیالیستیِ قرن بیستم همراه خواهد بود یا بازسازی نظام سرمایه داری؟

استراتژی ای ما، کار بر روی باز کردن راه «موج دوم» است و استراتژی بورژوازی بین المللی از جمله دولت ها و رژیم های ریز و درشت جهان، بازسازی نظام سرمایه داری جهانی. این خط تمایز طبقاتی امروز است و نیروهای مختلف بر حسب این خط تمایز محک خواهند خورد و نه حتا با چیزهایی مانند «مطالبۀ جهانی بهتر و عادلانه تر» که امروزه واژه هایی هستند که حتا نهادهای سیاسی و ایدئولوژیک سرمایه داری هم آنها را استفاده می کنند.

 بحران ویروس کرونا هشدار و ضربۀ بیدارباشی در مقیاس جهانی است در رابطه با بزرگترین حقیقت عصر ما: «سازمان اجتماعیِ متکی بر مالکیت خصوصی چنان پوسیده است که بقای نوع بشر را تهدید می کند». ظهور ویروس های بیماری زا نتیجۀ کارکرد سرمایه داری نیستند. تاریخ ویروس ها، تاریخ تکامل موجودات زنده است. این یک رخداد بیولوژیک است که سلامت انسان را تهدید می کند. اما کارکرد نظام سرمایه داری و خصلت آن اجازه نمی دهد بشریت بتواند به طور موثر و قبل از قتل عام میلیونی انسان ها توسط چنین بیماری هایی با آن مقابله کند.

سوال: عده ای معقتدند اینکه دولت چین توانست به سرعت «دخالت» کرده و شیوع این بیماری را «مهار» کند، به این علت بود که یک دولت «کمونیستی» است. در واقع کمونیسم را مترادف با دخالت گری دولت می دانند.

جواب: مضحک است! اگر کمونیسم و سوسیالیسم مترادف با دخالت دولت در اقتصاد بود، باید دولت آمریکا تحت حاکمیت رژیم ترامپ را به خاطر تصویب بستۀ حمایتی دو تریلیون دلاری (یعنی به اندازه درآمد صدسال نفت و گاز ایران) جهت ممانعت از ورشکستگی شرکت های مختلف، «کمونیستی» ترین دولت دنیا بدانیم! فراموش نکنید که بخشی از این بستۀ حمایتی مربوط به سرمایه گذاری در ساختارهای درمان و بهداشت عمومی و کمک به بیکاران است. مگر سرمایه داری می تواند بدون دخالت دولت، موانع مقابل انباشت سرمایه را بردارد؟ پس این ارتش ها یی که درصد بالایی از تولید ناخالص ملی کشورهای مختلف از سرمایه داری امپریالیستی تا دولت های حاکم در کشورهایی مانند ایران را به خود اختصاص می دهند، چه کاره اند؟ پایگاه های نظامی دولت های امپریالیستی در سراسر جهان، نهایت دخالت گری «از بالا» در اقتصاد است. هیچ نظام اجتماعی در تاریخ بشر به اندازه نظام سرمایه داری دولت گرا نبوده است. این حرف ها را کسانی می زنند که نه سرمایه داری را می شناسند و نه کمونیسم و سوسیالیسم را.

اولا ما چیزی به نام «دولت کمونیستی» نداریم. کمونیسم، جهان و مرحله ای از حیات اجتماعی انسان است که در آن چیزی به نام دولت به عنوان ابزار تحمیل ارادۀ یک طبقه بر طبقه دیگر، بی معنا است. اما تا رسیدن به کمونیسم در ابعاد جهانی، ما دولتهای دیکتاتوری پرولتاریا یا دولتهای سوسیالیستی خواهیم داشت. برای این که تصویر انضمامی از مختصات سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی چنین دولتی داشته باشید به سند پیش نویس قانون اساسی جمهوری سوسیالیستی نوین ایران رجوع کنید. و برای درک بنیادی تر از این مساله به آثار رفیق آواکیان به ویژه کتاب دولت وآازادی یا بخش دوم کتاب کمونیسم نوین رجوع کنید.

کسانی که چین امروز را کمونیستی یا سوسیالیستی می دانند نه از خصلت کمونیسم و سوسیالیسم شناخت دارند و نه اطلاعی از تاریخ واقعی کمونیسم. به ویژه از تاریخ انقلاب کمونیستی و ساختمان سوسیالیسم در چین (۱۹۴۹-۱۹۷۶). حتا اگر کسانی با نیت دفاع از «کمونیسم» و برای مقابله با خزعبلات ضد کمونیستیِ لیبرال ها و سلطنت طلب ها به دفاع از چین فعلی به عنوان یک کشور سوسیالیستی برخاسته اند، باید بدانند که خدمتی به کمونیسم نمی کنند. چون بیان واقعیت نیست. الفبای روش و رویکرد کمونیستی، حقیقت جویی و حقیقت گویی است. چین امروز دیگر یک کشور سوسیالیستی نیست. انقلاب کمونیستی و سوسیالیسم در چین در فاصله ۱۹۴۹ تا ۱۹۷۶ اوج نخستین موج انقلاب های کمونیستی جهان و نقطه عطفی در تاریخ مبارزه بشر برای رسیدن به جهان بدون ستم و استثمار بود. اما یک قشر بورژوازی جدید درست از درون حزب کمونیست چین سربلند کرد و با کمک نظام جهانی سرمایه داری امپریالیستی (به ویژه آمریکا) دولت سوسیالیستی را سرنگون کرد. به این ترتیب انقلاب کمونیستی در جریان کودتای سال ۱۹۷۶ و تحولات بعدی در این کشور، شکست خورد و به این ترتیب موج اول انقلاب های کمونیستی که با کمون پاریس آغاز شده بود خاتمه یافت.

حزب حاکم در چین، نام خود را تغییر نداد تا خود را «تداوم» آن گذشتۀ درخشان نشان بدهد. اما در اتحاد نزدیک با امپریالیسم آمریکا احیای سرمایه داری را در چین پیش برد و بالاخره خودش به عنوان یک قدرت سرمایه داری امپریالیستی که امروز هژمونی آمریکا را به چالش کشیده، عروج کرد. این فرایند را مقاله رفیق ریموند لوتا با عنوان  توسعه سرمایه داری در چین و سربلند کردن این کشور در نظام جهانی امپریالیستی به خوبی نشان میدهد. کسانی که صمیمانه می خواهند در مقابل حملات لیبرال ها و سلطنت طلبان ها، از تجربه انقلاب کمونیستی و سوسیالیسم در چین دفاع کنند باید این دفاع را متکی بر واقعیت کنند. کتاب خدمات فناناپذیر مائوتسه دون به قلم باب آواکیان و کتاب تاریخ واقعی کمونیسم اثر رفیق لوتا که در کتابخانۀ وبسایت حزب ما موجودند، شروع خوبی برای این کار است. کار باب آواکیان در سنتز این تجربه، در تکامل کمونیسم نوین فوق العاده مهم و تعیین کننده بوده است.

سوال: یعنی قدرت و توان چین امروز هیچ ربطی به گذشتۀ سوسیالیستی این کشور ندارد؟

جواب: معلوم است که دارد. هر پدیده ای تاریخ خودش را دارد و بخشی از تاریخ چین امروز آن است که دوران انقلاب کمونیستی و بنای سوسیالیسم (۱۹۴۹-۱۹۷۶) چین را کیفیتا تغییر داد. پیش از پیروزی انقلاب سال ۱۹۴۹، بیست و دو سال جنگ درازمدت خلق در جریان بود که طی آن حزب کمونیست چین تحت رهبری مائوتسه دون، قدرت سیاسیِ کهنه و روابط اقتصادی و اجتماعیِ فئودالی را از بخشهایی از روستاهای چین ریشه کن کرد و دولت نوین و اقتصاد نوین و روابط اجتماعی نوین را در مناطق آزاد شده برقرار کرد.  چین فئودالی و نیمه مستعمرۀ فقیر و بیمار قبل از سال ۱۹۴۹ که دهقانان از گرسنگی و فقر، برگ درخت می خوردند و فرزندانشان را می فروختند و هر بخش کشور تحت کنترل یکی از کشورهای امپریالیستی بود و در شانگهای بر سر در رستوران ها نوشته شده بود «ورود سگ و چینی ممنوع» و… در عرض چند سال پس از پیروزی کامل انقلاب کمونیستی، چنان تغییرات اجتماعی و سیاسی و اقتصادی و فرهنگی به وجود آورد که به قول مائوتسه دون، تمام اروپا در پانصد سال هم به آن دست نیافته بود. این تاریخ واقعی انقلاب کمونیستی و دولت سوسیالیستی در چین است. اگر این انقلاب رخ نمی داد، چین امروز حداکثر مثل پاکستان و هند امروزی بود.

از این تاریخ واقعی فقط یک نتیجه می توان گرفت و آن این که شکست سوسیالیسم در چین در سال ۱۹۷۶ نه فقط برای پرولتاریا و زحمتکشان چین بلکه برای تمام بشریت فاجعه ای بزرگ بود. این عقب گرد باید با انجام یک و چندین انقلاب کمونیستی دیگر جبران شود. مائوتسه دون که در سال ۱۹۵۶ شاهد احیای سرمایه داری در شورویِ سوسیالیستی (۱۹۱۷-۱۹۵۶) بود، به لحاظ تئوریک علل ساختاری چنین عقب گردی در سوسیالیسم را شناسایی و تحلیل کرد و همان احتمال را در چین سوسیالیستی می داد. از این رو به کمونیست های جهان هشدار داد و اعلام کرد که چنانچه در چین هم یک بورژوازی نوین سربلند کرده و قدرت را بگیرد و سرمایه داری را در آن جا احیاء کند، وظیفه انترناسیونالیستی کمونیست های جهان است که این واقعیت را اعلام و افشا کنند و علیه رژیم نوخاسته مبارزه کنند.

شکست سوسیالیسم در چین، جهان را در مسیری فاجعه باری راند. ارتجاعی ترین جنبش های سیاسی مثل حریق در هر گوشه جهان رشد کردند. از جمله جریان اسلام گرایی در خاورمیانه و شمال آفریقا. در مورد شکست چین سوسیالیستی از همه اسف انگیزتر این که اکثر جریان هایی که خود را «کمونیست» و «سوسیالیست» و «چپ» می خواندند شروع به دفن این تاریخ کردند و علیه مائوتسه دون و انقلاب کمونیستی چین لجن پراکنی کردند. در ایران به ویژه در بیست سال اخیر هر کتاب یاوه و دروغی را فوری ترجمه کرده و در انتشاراتی های به اصطلاح «مترقی» عرضه کردند.

اوضاع کنونی، موضوع خصلت دولت فعلی چین را وسط کشیده و فرصت خوبی است که حقیقت تاریخیِ پیروزی و شکست انقلاب کمونیستی در چین از زیر آوار دروغها و تحریفات بیرون کشید آن را به آگاهی جنبش های کارگری، زنان و دانشجویی و غیره تبدیل کرد. این از وظایف عمدۀ مبارزۀ ضد سرمایه داری در این دوره است. دفاع از چین سوسیالیستی و مائوتسه دون امری نیست که مختص کمونیست های انقلابی باشد. این دفاع، یک امر مترقی است و ما کمونیستهای انقلابی تلاش داریم توجه کسانی که خود را در سمت مبارزه برای «جهانی بهتر» می دانند، به اهمیت حیاتی این مساله جلب کنیم. 

دولت فعلی چین دولت طبقه سرمایه داری امپریالیستی است و حزب به اصطلاح کمونیست هم حزب این طبقه است. این واقعیت به معنای آن نیست که خبر مهار بیماری کوید۱۹ در چین دروغ است. اما فجایع بزرگی پنهان مانده که باید کشف شوند. به طور مثال در اوج این بیماری، سیصد میلیون چینی که در خود چین کارگر مهاجر هستند به علت تعطیلات سال نوی چینی در حال جا به جایی بودند. هنوز معلوم نیست چه بر سر آنها آمده، جسد چند نفرشان را از جاده ها و ریل ها جمع کرده اند. قدر مسلم ده ها میلیون نفر از کارگرانی که زنده ماندند مشاغل خود را برای همیشه از دست داده اند. پیش از بحران کرونا هم روند بیکارسازی میلیونی در نتیجه رباتیزه کردن بسیاری از کارخانه ها در جریان بود و دولت چین از این بحران به عنوان فرصتی برای تشدید این روند استفاده کرده است. این وضعیت مختص به چین نیست. در آمریکا در فاصله ۳ ماه، ۳۳ میلیون نفر بیکار شدند که پس از مهار کرونا و بازگشت فعالیت اقتصادی شاید نیمی از آنها شغلی پیدا کنند. آن چه از پیش در جریان بود توسط بحران نابهنگام کرونا تصاعدی جهش کرد.

سوال: در واقع بحران سرمایه داری از قبل وجود داشت؟

جواب: بله ولی سرچشمۀ بحران چیست؟ خیلی ها از «بحران اقتصادی» حرف می زنند اما بیشتر به اثرات سرمایه داری و حتا بیشتر به اثرات سیاست های دورۀ خاصی از سرمایه داری که موسوم به «گلوبالیزاسیون» یا «نئولیبرالیسم» است می پردازند. خصلت این نوع تحلیل ها فقط دور زدن واقعیت مساله نیست. بلکه راه حل واقعی را دفن می کنند. اگر واقعیت پدیده را بشناسیم، خودش راه حل را به ما ارایه می کند. البته منظورم این نیست که برای کشف راه حل، نیاز به مطالعه، کشف، سنتز و تحلیل نداریم.

شیوع حریق وار بیماری کوید۱۹ در جهان درست مانند بحران محیط زیست که سیارۀ زمین را در خطر نابودی قرار داده، سرچشمه را نشان می دهند. اما حتا بسیاری از کسانی که خود را «چپ و مارکسیست» می دانند از دیدن سرچشمه پرهیز می کنند. سرچشمۀ همه این ها تضاد اساسی عصر سرمایه داری است. یعنی تضاد میان تولید اجتماعی و تملک خصوصی. تولید ثروت و مایحتاج بشر در ابعاد اجتماعی و جهانی صورت می گیرد اما مالکیت بر ابزار تولید و کنترل ثروت تولید شده، خصوصی است. ماحصل کارکرد این تضاد، انباشت فقر در میان اکثریت مردم و اکثریت نقاط دنیا و انباشت ثروت در دست عده ای قلیل در هر کشور و معدودی کشورهای جهان است.

این تضاد با «توزیع عادلانه تر ثروت» حل نمی شود. ماحصل دیگرِ کارکرد این تضاد اساسی، غلبۀ هرج و مرج در کلیت تولید است. هر سرمایه دار و حداکثر هر بلوک از سرمایه داران صرفا حیطه خصوصی خود را سازمان می دهند اما تضاد منافع شدیدشان با سرمایه داران یا بلوک های دیگر سرمایه مانع از آن می شود که با همان نظم بتوانند تولید جهانی سرمایه داری را سازمان دهند. تولید جهانی با هرج و مرج پیش می رود و نتیجۀ آن استثمار شدیدتر کارگران و بیکاری گسترده تر در نتیجۀ بسته شدن واحدهایی است که نمی توانند در رقابت «سودآوری» پیروز شوند. این رقابت ها منجر به انواع جنگ های گرم و سرد و ویران شدن کشورها و نابودی محیط زیست می شوند. تا زمانی که مالکیت خصوصی سرمایه داری پابرجا است، این رقابت ها به تخریب و ویرانی عظیم انسان، کره زمین، ثروت های تولید شده خواهند انجامید. نه شکاف فقر و ثروت با «توزیع عادلانه ثروت» حل می شود و نه رقابت میان سرمایه ها از طریق «صلح». ریشه کن کردن هر دو مستلزم «دو گسست رادیکال» و الغای «چهار کلیت»[۲] از طریق انقلاب های کمونیستی هستند.

شیوع تصاعدی بیماری کوید۱۹ و عجز و زبونی در مقابله با آن تنها ناشی از شکاف طبقاتی و شکاف میان اکثریت کشورهای فقیر و معدودی کشورهای ثروتمند نیست. رقابت میان قدرت های سرمایه داری امپریالیستی عامل عمده ای در عجز و زبونی نظام سرمایه داری در مقابله با این بیماری بوده است.

سوال: مگر حتا در خود آمریکا میان ایالت های مختلف بر سر خریدن تجهیزات پزشکی، رقابت نبود؟

جواب: بله. ماجرای رقابت میان ایالت های مختلف آمریکا برای خرید ماشین تنفس از چین زبانزد شده است. رقابت در زمینه تولید واکسن و ماشین های تنفس هم افتضاح است. حتا صدای فرماندار نیویورک در آمده که می گوید، بدون به کار گرفتن «قانون شرایط اضطراری» امکان نداشت بیمارستان های خصوصی نیویورک که اکثریت بیمارستان های این شهر هستند و صاحبان یک تجارت چند میلیارد دلاری اند، ماشین های تنفس شان را در اختیار بیمارستان های دولتی قرار دهند.

همین فرماندار نیویورک در یکی از گزارش های روزانه اش گفت: «ما هفده هزار ماشین تنفس به چین سفارش داده ایم… ولی پنجاه ایالت این کشور با هم در خرید این ماشین ها از همان منبع، رقابت می کنند و  مرتبا قیمت های بالاتر به سازندۀ چینی پیشنهاد می دهند. تازه این کافی نبود که دولت فدرال هم وارد میدان شده و روی دست همه زده است. انگار در حال خرید از ای.بی (ebay) هستیم.».[۳] این داستان دقیقا یادآور شکل خاص رقابت میان قطب های سرمایه داری در دورانِ شوروی سوسیال امپریالیست (۱۹۵۶-۱۹۹۱) است که به شکل رقابت میان وزارتخانه های مختلف تبارز پیدا می کرد. یا احتکار ماسک توسط چین و رقابت بر سر حق انحصاری واکسن ضد بیماری کرونا.

در فرانسه ارتش، کامیون های حاوی محمولۀ ماسک که از چین وارد کرده بود را با اقدامات امنیتی شدید جا به جا می کرد و محل اختفای آن را هم اعلام نمی کرد! انگار بمب هسته ای است. آمریکا در اجلاس مشترک جهانی برای تولید واکسن و داروی ضد ویروس کرونا، مانع از حضور چینی ها شد.  پنهان کاری در این زمینه بسیار بالا است و به شرکت هایی که بخواهند اطلاعاتشان را با مراکز علمی جهان سهیم شوند، مهر «خیانت ملی» می زنند.

فکر نکنیم این ها در «بالا» جریان دارد و توده های مردم درگیر نمی شوند. خیر! اینها رقابت هایشان را به میان توده های مردم هم می کشند و با تولید ایدئولوژی های نژادپرستانه آنها را بسیج می کنند. تمام حرکات جنایتکارانۀ دولت ها علیه مردمی به اصطلاح «دیگر» تطهیر می شود. از زندانی کردن مهاجرین مکزیکی در مرز آمریکا تا کشتار مهاجرین افغانستانی در مرزهای ایران توسط نیروهای نظامی جمهوری اسلامی. چرخش و ادارۀ سازمان استثمار و رقابتِ سرمایه داری بدون ترویج گستردۀ اخلاق خودپرستی ممکن نیست. مالکیت خصوصی سرمایه داری، وجدان را هم به کالا تبدیل و همه توده های مردم را درگیر این بده بستان می کند. ایدئولوژی سرمایه داری انسان ها را مجبور می کند که فردگرا باشند و برای بقای خودشان بجنگند.  

بنابراین بله بزرگترین بیماریِ «پیش زمینه» که انسان را در مقابل ویروس کرونای جدید بی دفاع و شکننده کرده است، خود نظام سرمایه داری است و زمانی که بحرانی مثل بیماری همه گیر جهانی سر می رسد و مجبور هستیم در مقیاس جهانی مشترکا با آن بجنگیم، زنجیرهای مالکیت خصوصی یعنی سازمان اجتماعیِ مبتنی براستثمار و رقابت در هر گام و به طرق گوناگون مانع ایجاد می کند.

سوال: این درست اما در عصر سرمایه داری علم پیشرفت بسیار کرده و حتا می تواند حرکت ویروس ها را در دنیا رصد کند و مثلا هر سال واکسن ضد آنفولانزا بسازد. پس با این همه پیشرفت علمی، ناتوانی و یا تاخیر در مقابل این حوادث ناشی از چیست؟

جواب: علم در نظام سرمایه داری بخشی از ابزار تولید است که بر آن روابط مالکیت خصوصی حاکم است. در عصری که شناخت یا شعور انسان از بدن خودش و طبیعت بسیار نازل بود، این نوع ویروس های بیماری زا کشتار می کردند و فقدان شناخت علمی از حوادث طبیعی از جمله ظهور بیماری های ویروسی عمدتا موجب رشد هرچه بیشتر افکار خرافی می شد. اما به موازات رشد نیروهای تولیدی، دانش بشر نسبت به این بیماری ها هم رشد کرد. ناتوانی امروز در مقابله با لطمات این ویروس عمدتا مربوط به نازل بودن شناخت نیست. بلکه ناشی از این مساله است که اقتصاد، علم، بهداشت، آموزش و غیره بر مبنای افق سرمایه داری یعنی انباشت سودآور سرمایه اداره می شود و نه با هدف خدمت به نیازهای انسان. این افق، شناخت ها و توانایی هایی که به درد انباشت سودآور سرمایه نمی خورند را به طور جدی دفن می کند و فقط به شناخت و دانشی بال و پر می دهد که به الزامات سرمایه داری پاسخ می دهد و نه به الزامات حیات آزاد و بی دغدغه و بقای بشر روی زمین.

همین مقایسه را در رابطه با مساله «گرسنگی» می توان کرد. در دوران فئودالیسم گرسنگی حاصلِ کمبود مواد غذایی بود. در سرمایه داری، مواد غذایی بیش از اندازه مکفی برای سیر کردن قریب به هشت میلیارد جمعیت کرۀ زمین تولید می شود. اما در اختیار انسانهای نیازمند غذا قرار نمی گیرد و حتی بعضا از بین می رود. به طور مثال در حال حاضر در آمریکا تولیدکنندگان شیر روزانه ۱۵ میلیون لیتر شیر را دور می ریزند و هزاران تن سیب زمینی را در خاک دفن می کنند. چون عرضۀ آن و یا توزیع آن بین نیازمندان آنها را ورشکسته کرده و از دور تولید خارج می کند. این است کارکرد سرمایه داری. بحث این نیست که در سرمایه داری علم و فن آوری رشد نمی کند. قطعا رشد می کند و با در اختیار داشتن ابزار دانش و دانشمندان و وجود بازار سودآور موفق به کشف واکسن ضد بیماری کوید۱۹ هم خواهد شد.

سرمایه داری نسبت به جوامع طبقاتی قبل از خودش مثلا فئودالیسم، بسیار دینامیک و تغییر دهنده است. رقابت میان سرمایه داران جهت پایین آوردن هزینه های تولید و رسیدن به سود بیشتر، نیروی محرکۀ عمده در رشد دانش و فن آوری است. اما هم زمان بزرگترین مانع در مقابل آن هم هست. رقابت سرمایه داری بیشتر از آن که محرک رشد نیروهای مولدۀ (نیروهای تولیدی) انسان باشد، این نیروهای مولده (که خلاقیت و نوآوری علمی انسان بخشی از آن است) را در قفس تنگ مالکیت خصوصی اسیر می کند. همین که دانش مایۀ کسب سود است، باعث انحصار و مخفی کردن و قطعه قطعه کردن تلاش های علمی بشریت شده است. استدلال عامیانۀ ضد کمونیستی این است که «اگر رقابت میان سرمایه داران از بین برود، رشد علم و فن آوری کمتر می شود». بحران کرونا قلابی بودن این حرف ها را ثابت کرد. اصل رقابت چنان بی اعتبار و شرم آور شده که عدۀ زیادی از دانشمندان بر خلاف گذشته این اصل را زیرپا گذاشته اند و بدون نگرانی از این که «سود» یا «اعتبار علمی» یافته های شان سهم چه کسی خواهد شد، این یافته ها را به سرعت در اختیار یکدیگر قرار می دهند. البته این روند زیر فشار رقابت های بزرگ سرمایه داری و همچنین دولت های سرمایه داری دوام زیادی نخواهد داشت. چون نه قانون سرمایه اجازۀ بالیدن و بزرگ شدن به این گونه گرایش ها را می دهد و نه دولت ها اجازه خواهند داد که علم به طور «افسارگسیخته» خارج از چارچوبه های دیکتاتوری طبقاتی آنها بتازد و به توده ها خدمت کند و در میان مردم آگاهی علمی را اشاعه بدهد.

سالها است که دانشمندان مترقی و مردمی طی پژوهش های مفصل علمی احتمال بروز بیماری های همه گیر ویروسی را مستند کرده اند. به طور مثال نگاه کنید به همان مصاحبۀ دیویس که می گوید بروز این نوع بیماری کاملا قابل انتظار بود.[۴] یا نگاه کنید به مقاله «کوید۱۹ و مدارهای سرمایه» در مانتلی ریویوی شماره ماه آوریل امسال توسط راب والاس و دیگران.[۵] آنها نشان داده اند که چگونه کارکرد نظام سرمایه داری و تصمیم گیری های دولت های سرمایه داری بزرگترین مانع در مقابله با این نوع بحران ها است. حتا مراکز علمیِ وابسته به سرمایه داران بزرگ مثل بنیاد بیل و ملیندا گیتس[۶] پیش بینی های دقیق در مورد خطرات بیماری های ویروسی کرده و برای دولت ها دستورالعمل های مشروحی در مورد تدارک برای پیشگیری و مقابله تهیه کرده بودند.

اما در مقابل، رژیم ترامپ بعد از این که به قدرت رسید، وبسایت علمیِ کاخ سفید در رابطه با تغییرات اقلیمی را بست.[۷] در سال ۲۰۱۸ ادارۀ رصد بیماری های عفونی در «مرکز کنترل و پیشگیر بیماری» را منحل کرد.[۸] وقتی بیماریِ ناشی از ویروس کرونای جدید اول بار در چین شناسایی شد، دولت چین تصمیم گرفت آن را مخفی کند. چون باید محاسبه می کرد چطور می تواند کنترل خود را بر جامعه حفظ کند و مهمتر اینکه در رقابتِ تنگاتنگ اقتصادی و نظامی که بر سر نفوذ بر جهان با دیگر قدرت های سرمایه داری امپریالیستی (به ویژه با امپریالیسم آمریکا) دارد، تاثیرات منفی این واقعه را بر قدرت خود به حداقل برساند و آن را تبدیل به «فرصت» کند.

در غیاب وجود درمان و واکسن، «پیشگیری» موثرترین راه است اما «هزینه» اش برای سرمایه و دولتهای سرمایه داری زیاد است. این روشی ساده و صرفا نیازمند دوراندیشی و برنامه ریزی و همیاری اجتماعی است. اما برنامه ریزی درازمدت در خدمت به حفاظت از انسان ها و همیاری اجتماعی، هر دو با ذات نظام سرمایه داری ناسازگار هستند. برای دولت های سرمایه داری مسائلی چون شدت استثمار کارگران، محرومیت حاشیه نشینان از امکانات ابتدایی یک زندگی سالم، ویرانی کشورها در نتیجه جنگ، آواره شدن مردم در نتیجه گرمایش اقلیمی و بیکاری، بردگی زنان و غیره مهم نیست.

سوال: دغدغۀ اصلی مراکز مالی سرمایه داری و مشخصا قدرت های سرمایه داری امپریالیستی چیست؟ از مباحث و مناظره های میان خودشان به طور خلاصه چه نتیجه ای می توان گرفت؟

جواب: در حال حاضر بزرگترین نگرانی و دغدغه های «اقتصادی» شان این است که آیا بازارهای مالی (بورس و سهام) پس از «فروکش» کردن بحران کوید۱۹ دوباره جهش خواهند کرد و آیا دارویی به بازار خواهد آمد که برای بازارهای سهام امیدواری و امنیت سرمایه گذاری ایجاد کند یا نه؟ اما دغدغۀ بلندمدت ترشان این است که سیستم شان را چطور بازسازی کنند که کمی در مقابل این نوع ضربات، ضربان بسط و گسترش سرمایه تداوم بیابد. دوم با توجه به این که بحران بیماری عالمگیر مصادف شده است با اوج گیری رقابت های میان قدرت های امپریالیستی، یکی دیگر از دغدغه های شان این است که از درون این بحران کدام قدرت سرمایه داری قوی تر بیرون خواهد آمد. سوم، چگونه با شورش های اجتماعی مقابله کنند.

سوال: رخداد عجیبی است. حداقل نسل جوانی که در چند دهۀ اخیر به دنیا آمده و بزرگ شده، ورشکستگیِ نظام سرمایه داری را تا این حد تجربه نکرده بود. پس چه شد آن ادعا که سرمایه داری «بهترین نظام اجتماعی است که بشریت می تواند به آن دست یابد»؟

جواب: هنوز هم این ادعا را می کنند و خواهند کرد و برای اثبات ادعای شان دست از تیز کردن شمشیرشان نخواهند کشید. اما  این «رخداد» بیولوژیک مثل فیلم زنده ای که در اکران جهانی پخش می شود، ورشکستگی تام و تمام نظام اجتماعی موجود را در هر سطح و جنبه اش نمایش داد. حتا سیاستمداران و خدمت گزاران کهنه کار این نظام بهت زده اند. چطور ممکن است در ثروتمندترین کشور دنیا مثل آمریکا که عمده ثروت های جهان را تصاحب می کند و مرکز علم و فن آوری است، ماسک و کیت آزمایش نباشد و حکومت آن برای تأمین ماسک راهزنی هوایی کند؟[۹] آن هم در زمانی که پهباد های بمب افکن آمریکایی (هواپیماهای بدون سرنشین) می توانند دورترین نقاط افغانستان را با خاک یکسان کنند.

سوال: وقتی چند نفر از مقامات جمهوری اسلامی در اثر بیماری کوید۱۹ مردند یا حتا بوریس جانسون مبتلا شد، تبلیغات زیادی شد که این ویروس «دمکراتیک» است و دامن همه را به یکسان می گیرد و غیره. البته واقعیتی در این جا هست و آیا این باعث نمی شود که دولت ها و بورژوازی بین المللی متوجه بشوند که نیازمند یک نظام سلامت همگانی هستند؟

جواب: بله واقعیتی در آن هست اما این صرفا سطح و لایۀ بیرونیِ واقعیت است. گفتن این که این ویروس دامن پرولتاریا و بورژوازی را به یکسان می گیرد دهن کجی مبتذل به عمق واقعیت است. چند صد میلیون نفر در کشورهای «جهان سوم» حتا توالت و آبریزگاه عمومی ندارند و مثل ساردین در اتاقک های نمور و غیر بهداشتی زندگی می کنند و هرگز امکان «فاصله گذاری اجتماعی» ندارند. حتا اگر کرونا کشتار میلیونی نکند، گرسنگی مردم نقاطی مثل کشورهای آفریقایی، بنگلادش و هند و ایران و افغانستان و برزیل و نیجریه و غیره را قتل عام خواهد کرد.

این ویروس به همه حمله می کند اما همه را نمی کشد. کسانی را می کشد که سیستم ایمنی بدن شان به علت بیماری های پیشنی، سوء تغذیه، آشامیدن آب آلوده، تنفس در هوای کثیف و نگرانی از آینده، بسیار ضعیف است. یعنی اکثریت مردم جهان. حتا در کشوری مانند آمریکا، در شهر شیکاگو ۷۰ درصد از کشته شده های کوید۱۹ از میان سیاهان هستند[۱۰] در حالی که فقط ۳۰ درصد جمعیت این شهر را سیاهان تشکیل می دهند. باب آواکیان در آخرین یادداشتی که بر این بحران نوشته می گوید:

«در چارچوبِ این بحران، روابط استثمارگرانه و ستم گرانۀ تنیده شده در وجود این سیستم، خود را با برجستگی بسیار بیشتری، هم در این کشور و هم در سطح جهانی، اعمال می کنند… بخش های گستردۀ مردم از ویروس کرونا ضربه خواهند خورد… و در سطح بین المللی شاهد همین دینامیک در سطحی بسیار عظیم تر خواهیم بود. … همان طور که در گذشته هم دیده ایم، کسانی که در این دنیا محکوم به زندگی در چنین شرایطی هستند بیش از همه از بحران کنونی لطمه خواهند خورد. این وضعیت در ترکیب با بحران محیط زیست که به سرعت عمیق تر می شود و ریشه در قوای محرکۀ این نظام دارد و هرچه بیشتر تبدیل به خطری برای موجودیت کل بشریت شده است، توده های مردم را در شمار میلیونی و در نهایت در شمار میلیاردی به قعر استیصال خواهد راند. هیچ احدی بر روی کرۀ زمین قادر نخواهد بود خود را از پیامدها و تاثیرات آن دور نگاه دارد.»

آمارها به تفکیک طبقاتی و جنسیتی و ملیتی در این مورد به اندازه کافی روشن هستند. بسیاری از مردم از «درمان» در خانه ماندن می میرند. یعنی همان شرایط زندگی غیر بهداشتی همراه با سوء تغذیه. و به این آمار باید افزایش خشونت علیه  زنان در خانواده را اضافه کرد. بنابراین این ویروس اصلا «دمکراتیک» نیست و «به تساوی» عمل نمی کند.

سوال: در طرح سوال و جواب ها خودمان را آماده کرده بودیم که از دریچه اوضاع ایران و خاورمیانه به جهان بپردازیم. ظهور بحران کوید۱۹ کاملا آن رشته سوال ها را «کهنه» کرد. انگار مربوط به سالها پیش بودند. واقعا اوضاع جهان به شکل عجیبی در حال تغییرات سریع است و گاه در جهت های کاملا غیرمنتظره. بحران از پشت بحران می آید. رابطۀ اینها را با هم چطور باید فهمید؟

جواب: اول اینکه اوضاع بسیار سیال و متغیر است و غیر مترقبه های زیادی در اَنبان دارد. دوم، در جهانی که توسط سرمایه داری به شدت در هم تنیده شده است، اوضاع بین المللی در تداخل با اوضاع داخلی، فاکتور تعیین کننده در شکل دادن به تحولات «داخلی» هر کشور است. به ویژه کشوری مثلا ایران که نقطۀ اشتعال کشمکش های بزرگ میان قدرت های امپریالیستی جهان شده به شدت تحت تاثیر روندهای کلان جهانی است. با در نظر گرفتن این چارچوبۀ وسیع به تحولات خاص نگاه کنیم.

در فاصله چندماه آخرِ سال ۱۳۹۸ تغییرات زیادی در موقعیت جمهوری اسلامی در داخل و در منطقه رخ داد. خیزش آبان و فراگیر شدن خواست سرنگونی رژیم، تغییرات مهمی در افکار توده های مردم به وجود آورد و مارپیچ بحران مشروعیت این رژیم را چند حلقه بالاتر برد. هر کاری جمهوری اسلامی و رهبرانش کردند تا موج را کمی به نفع خودشان برگردانند نشد. حتا مراسم عزاداری قاسم سلیمانی به دادشان نرسید. انتخابات مجلس یک اوج دیگر از فروریختن مشروعیت این حاکمیت بود که سرپا ماندنش صرفا وابسته به سرکوب نظامی و اعدام است. اما در استفاده از این چماق هم محدودیت دارند. چرا که حاصل اش بدتر شدن بحران مشروعیتشان است. حادتر شدن تضاد میان ایران و آمریکا بعد از کشته شدن قاسم سلیمانی می توانست منجر به آغاز جنگی دیگر در خاورمیانه بشود. حدت این تضاد در عراق آنقدر جدی و مهم بود که کنگره آمریکا فورا دست به کار شد تا قدرت ترامپ برای شروع جنگ علیه ایران بدون تصویب کنگره را محدود کند. و بسیاری رخدادهای مهم دیگر مثل ِاشغال خاک سوریه توسط ارتش ترکیه و…

حالا سوال این است که بحرانی که پاندمی کرونا به وجود آورده، چه ارتباطی با بحران هایی که در سال گذشته از سر گذراندیم دارد و چه تاثیراتی روی آنها می گذارد؟ بحران های سلسله وار، بدون این که بحران های قبلی حتا تا حدی حل شده یا تخفیف یافته باشند. این بخشی از خصلت بی ثبات و سیال اوضاع جهان و نشانۀ آن است که جهان در یک وضعیت گره گاهی است. یعنی انواع تضادهای نظام سرمایه داری امپریالیستی حاکم بر جهان درهم گره خورده اند و حل مورد به مورد آن ها ممکن نیست. فاصلۀ رخداد این بحران ها آنقدر کم شده که حتا قدرت هایی که دنیا را کنترل میکنند با روش های حکمرانی سابق و ساختارها و قراردادها و توازن قدرت سابق شان قدم از قدم نمی توانند بردارند. پاندمی کرونا بحران غیرمنتظره ای بود که به بحران های دیگر اضافه شد و در برهم کنش با این کلیت، بسیاری از بحران ها را تشدید خواهد کرد و برخی را تخفیف داده و به جایگاه درجه دوم خواهد راند و برخی دیگر را تابع تضادهای دیگر خواهد کرد.

تضاد دیرینۀ میان ایران و آمریکا دو مولفه دارد. یکی جدال دو قشر است که ازنظر تاریخی منسوخ و پوسیده اند. که به قول رفیق آواکیان «یکی در بین مردم تحت استعمار و ستم جای دارد و دیگری قشر حاکم بر نظام امپریالیستی است.»[۱۱] وارد این بحث نمی شوم چون سال ها و بارها در مورد ماهیت این تضاد نوشته ایم. دیگری تبدیل شدن جمهوری اسلامی به مهره ای در رقابت های جهانیِ میان دو قطب سرمایه داری امپریالیستی آمریکا و چین به ویژه پس از به قدرت رسیدن رژیم فاشیستی ترامپ در آمریکا است. به قدرت رسیدن این رژیم در آمریکا واکنش جناح قدرتمندی از بورژوازی آمریکا به نزول جایگاه آن به عنوان «یگانه قدرت بی بدیل» در جهان و مواجه شدن آن با هماورد طلبی های اقتصادی، سیاسی و نظامی از سوی دیگر قدرت های امپریالیستی به ویژه چین است. یکی از راه کارهای جمهوری اسلامی برای بقاء این است که در شکاف میان این دو قدرت بازی کند و همین امر تضاد میان آمریکا و جمهوری اسلامی را حادتر می کند.

پاسخ جمهوری اسلامی به شیوع بیماری کوید۱۹ آئینۀ تمام نمایی از تخاصم این رژیم با حق حیات مردم به ویژه تحتانی ترین قشرهای جامعه شد. ایست اقتصادی اپیدمی بیکاری را تبدیل به اپیدمیِ قریب الوقوع گرسنگی کرده است. این رژیم انتظار شورش های بسیار انفجاری تر از آبان ماه را می کشد. هشدارهای اخیر محمد خاتمی به سران رژیم ناظر بر همین نگرانی و احتمال است. در این بحران، روند جدایی لایه به لایۀ خرده بورژوازی از این حکومت که پس از خیزش آبان و بعد از ساقط شدن هواپیمای مسافربری اوکرائین با موشک های سپاه پاسداران آغاز شده بود، ادامه یافت.

از طرف دیگر، در جریان بسته شدن مراکز دینی برای ممانعت از شیوع افسارگسیختۀ بیماری کوید۱۹، بخشی از پایه های دینمدار حکومت با دیدن افول هرچه بیشتر اقبال حکومت دینی شان، مصمم تر شده اند که برای حفاظت از حکومت دینی دست به هر کاری بزنند. وارد کردن نیروهای کتائب حزب الله برای به اصطلاح ضد عفونی کردن معابر عمومی قم و شهرهای دیگر صرفا ژست های دلبری از مردم نیست. بلکه به رخ کشیدن قوای نظامی ایدئولوژیک «امت اسلامی» است.

از سوی دیگر در سوریه و عراق، جمهوری اسلامی با وجود تحمل ضربات جدی از اسرائیل کماکان حاضر نیست و نمی تواند دست از ایفای نقش در جنگ سوریه و در اوضاع عراق بردارد. همه این عوامل بین المللی و منطقه ای و داخلی، شکاف های درون هیئت حاکمۀ جمهوری اسلامی را بیشتر می کند.

ایست اقتصادی جهان شامل حال نفت هم شد و با وجود آنکه درآمدهای نفتی رژیم به علت تحریم ها سقوط کرده بود اما به قول معروف یک «آب باریکه ای» به آن می رسید که کرونا کمر آن را هم شکست. اما جمهوری اسلامی امیدوار است که چین بتواند اقتصاد ایران را از ورشکستگی نجات دهد. این افقی است که رژیم چشم امیدش را به آن بسته است اما در بازی اقتصادی مهلک جهانی میان چین و آمریکا هنوز هیچ چیز روشن نیست. این که اوضاع کنونی چگونه تکامل خواهد یافت، از میان کدام پیچ و خم‌ها گذر کرده و فرجامش چه خواهد بود، بستگی زیاد به اوضاع بین المللی و البته موفقیت ما در باز کردن راه انقلاب کمونیستی برای سرنگونی جمهوری اسلامی دارد. همان طور که اوضاع بین المللی تاثیر تعیین کننده بر اوضاع داخلی دارد، تغییرات بنیادین در ایران یکی از عوامل تاثیر گذار بر اوضاع بین المللی خواهد بود.

گسل های بزرگ طبقاتی و اجتماعی و زیست محیطی فقط مختص ایران نیست. بلکه بخشی از چهره جهان کنونی است. آخرین آمار اکسفم (ان.جی.اوی بین المللی علیه فقر و بی عدالتی) تکان دهنده است. طبق این آمار ۲۲ نفر از ثروتمندترین مردان جهان به اندازه تمام زنان قارۀ آفریقا ثروت دارند. طبق محاسبات اکسفم، اگر تمام ثروتی را که مردم دنیا تولید می‏کنند به صورت اسکناس صد دلاری روی هم بچینیم، اکثریت مردم جهان روی کف زمین قرار خواهند گرفت، افراد طبقه میانی در کشورهای ثروتمند روی صندلی و دو نفر از ثروتمندترین مردان جهان در فضای بیرون جو زمین قرار می گیرند![۱۲]

به یک آمار دیگر نگاه کنیم. آب اقیانوس ها با شتابی برابر با گرمایی که «انفجار ۵ بمب اتم به قدرت بمب هیروشیما در هر ثانیه» تولید می کند در حال گرم شدن هستند که باعث از بین رفتن میلیون ها گونۀ جانوری و گیاهی و ده ها میلیارد موجود زنده در اقیانوس ها شده است. در آتش سوزی ناشی از گرمایش زمین در استرالیا، به اندازه دو برابر کشور بلژیک جنگل سوخت و یک میلیارد حیوان از بین رفتند.[۱۳] اگر این ویروس به اندازه کافی کشتار نکند، بیکاری، قحطی و گرسنگی پس از آن این کار را خواهد کرد. طبق آمار سازمان جهانی کار (آی.ال.او) در نتیجۀ ایست اقتصادی کنونی، مشاغل ۸۱ درصد از نیروی کار جهان یعنی ۳.۳ میلیارد نفر به طور کامل یا قسمی بسته شده اند و مردم کشورهای موسوم به «جهان سوم» بیشترین ضربه را خواهند خورد.

علاوه بر همۀ این فجایع، رقابت های سیاسی و اقتصادی و نظامی میان قدرت های سرمایه داری امپریالیستی به ویژه میان آمریکا و چین چنان اوجی گرفته است که برنامۀ «اجلاس جهانی اقتصاد» در داووس که از نهادهای مهم سرمایه داری جهانی است دربارۀ آن نوشت: «در جهان ۱۹۳ کشور مستقل وجود دارد، مراکز قدرت های منطقه ای در حال گسترش هستند و واضح است که ما همگی با هم در این کشتی هستیم … لازم است که ما از رقابت ژئوپلتیک و بین المللی وارد شیوۀ همکاری جهانی تمام عیار شویم. ملت ها باید عوض شوند.»[۱۴] تحلیل گر تلویزیون «سی ان بی سی» می پرسد: اگر عوض نشوند که احتمالش خیلی بیشتر است، در آن صورت چه باید کرد؟» و راه حل می دهد: « … فقط می توانیم امیدوار باشیم که دموکراسی ها با هم متحد بشوند و راهی برای همزیستی و رقابت مسالمت آمیز با چین و روسیه و دیگران پیدا کنند… شاید بهترین نتیجه این باشد که رقابت ها در طول زمان سرشکن شود و به طور درجه بندی شده معین شوند و نه از طریق فجایع ژئوپلتیک.»[۱۵]

همۀ تحلیل ها و مشاهدات بالا در مورد گسل ها و تضادها و روندهایی که رنج های طاقت فرسا برای بشریت تولید می کنند، بدون رسیدن به ریشه و سرچشمه صرفا در حد تفسیر می مانند در حالی که هدف از دیدن واقعیت، تغییر انقلابی آن است. سرمایه داری چطور کار می کنند و چه قوانینی دارد که جامعه بشری را به این جا رسانده؟ در جواب باز می رسیم به تضاد اساسی سیستم سرمایه داری که همان تضاد میان تولید اجتماعیِ ثروت و تصاحب و کنترل خصوصی آن. سرمایه داری تولید اجتماعی را که اساس بقای انسان است حول این تضاد و برخورد خصمانه سازمان می دهد. همان طور که در بالا گفتم خودِ این تضاد اساسی روی دو پایه می چرخد و عمل می کند. یک پایۀ آن استثمار نیروی کار پرولتاریا توسط بورژوازی است. پایۀ دیگرش تضاد میان آنارشی و ارگانیزاسیون (هرج و مرج و سازمان یابی) است. در عصر جهانی شدن انباشت سرمایه رقابت میان بلوک های عظیم سرمایۀ جهانی، به سطح بین المللی و رقابت میان قدرت های سرمایه داری امپریالیستی منتقل می شود. رقابت ها در دوره هایی در چارچوبۀ توازن قوای تثبیت شده و قراردادی جلو می رود و در دوره های دیگر چارچوبه های سابق به علت نزول قدرت اقتصادی یکی و صعود دیگری شکسته می شوند. لنین در کتاب امپریالیسم آخرین مرحله سرمایه داری و ریموند لوتا در کتاب آمریکا در سراشیب منبع این رقابتها را تشریح کرده و نشان داده اند که چگونه در عصر سرمایه داری امپریالیستی، کلیت سرمایه هرچند دهسال یک بار به بحرانی بر می خورد که قوانینش متفاوت از «بحران های ادواری» است و حل آن نیازمند یک تجدید ساختار کلی است. تجدید ساختاری که با برهم خوردن توازن قوای سابق میان قدرت های سرمایه داری امپریالیستی و تثبیت توازن قوای جدیدی ممکن می شود. 

رقابت بزرگ اکنون میان چین و آمریکا متمرکز شده، اما همه قدرت های امپریالیستی و دولت های ریز و درشت دیگر جهان از جمله ایران را به مدار خود کشیده است. اهمیت حدت یابی رقابت میان این دو قدرت سرمایه داری امپریالیستی در آن است که در سی سال گذشته اقتصاد سرمایه داری جهان بر پایۀ درهم تنیدگی اقتصاد این دو کشور شکل گرفته است اما اکنون این دو غول اقتصادی در حال «جدایی» قطعی از یکدیگرند. یعنی این دو اقتصاد وابستگی های خود را به داده ها و نهاده های تکنولوژیک یکدیگر قطع می کنند و مدارهای تولیدشان را تجدید ساختار می کنند تا در صورت تحریم یا جنگ جهانی، مدارهای تولیدشان به یکدیگر وابسته نباشند.[۱۶] این جدایی امر ساده ای نیست. و موجب جا به جایی هایی در ساختار اقتصاد جهان خواهد شد که آن را به جایی تخته سنگ های قاره ای تکتانیک که سونامی تولید می کند تشبیه کرده اند. [۱۷] شکل آن حتا برای خود قدرت های امپریالیستی قابل پیش بینی نیست. اما به راه حل برخی از نمایندگان بورژوازی توجه کنید که در نقل قول بالا طرح شد: «شاید بهترین نتیجه این باشد که رقابت ها در طول زمان سرشکن شود و به طور درجه بندی شده معین شوند و نه از طریق فجایع ژئوپلتیک». اینها خودشان هم نمی دانند سیستم شان به کجا می رود و فرداها در نتیجه جهش تضادهای نهفته اش چه سورپریزی برایشان خواهد داشت.

اما می دانیم که این بازسازی باید از درون «نابودیِ نیروهای تولیدی» پیش برود. چرایی و مکانیسم آن را مارکس در جلد اول کتاب سرمایه و لنین در همان کتابد فوق تشریح کرده اند.

سوال: یعنی تمام بحران نتیجۀ این جدایی و رقابت چین و آمریکا است؟ پس فرسوده شدن ساختارهای بین المللی بعد از جنگ جهانی دوم چه جایی دارد؟ مثلا ترامپ بعد از رئیس جمهور شدن گفت «ناتو دیگر به درد نمی خورد»، در حالی که ناتو (سازمان پیمان آتلانتیک شمالی) یکی از ساختارهای کلیدی بود که در تمام دوره بعد از جنگ جهانی دوم پشتوانۀ سرمایه داری این بلوک بود. آیا فشار فرسودگی این ساختارها هم نقش بازی می کند یا اینکه مساله فقط فشار اقتصادی ناشی از فرآیند جدایی و رقابت چین و آمریکا است؟

جواب: سیاست فشردۀ اقتصاد است. جا به جایی مهمی در توزیع قدرت اقتصادی جهان صورت گرفته که آن ساختارها یا پیمان های مبتنی بر توازن قوای سابق را «فرسوده» کرده است. پیمان ناتو یک گروه بندی جغرافیایی-اقتصادی و جغرافیایی-سیاسی بود که بر پایۀ نتایج جنگ جهانی دوم شکل گرفت. پایه های اقتصادیِ آن پیمان از بین رفته و گروه بندی های جدیدی در حال شکل گیری است که مهمترین فاکتور آن عروج چین سرمایه داری امپریالیستی است. در عصر جهانی شدن تولید و انباشت سرمایه داری، قدرت های سرمایه داری بزرگ، «امپریالیست» هستند. یعنی دنیا را به مناطق نفوذ اقتصادی و سیاسی میان خود تقسیم می کنند و حول آن ائتلاف کرده و  برای اجرایی کردن آن ساختارهای نظامی و سیاسی و اقتصادی مشترک درست می کنند. این ائتلاف و معیارهای آن، چارچوب انباشت سرمایه و همچنین تبانی و رقابت آنها را تشکیل می دهد.

 از ساختارهای مهم انباشت سرمایه در هفتاد سال گذشته برتری اقتصادی و سیاسی و نظامی امپریالیسم آمریکا در میان قدرت های امپریالیستی بود. فروپاشیِ بلوک سوسیال امپریالیستی شوروی مهم ‌ترین تغییر در مناسبات درون امپریالیستی از زمان خاتمه جنگ جهانی دوم بود و شتاب عجیب «جهانی سازی» را ممکن کرد. در چارچوب سرمایه داری، تغییرات بزرگ در روابط تولیدی به وجود آمد. سازماندهی تولید و کار در سطح بین المللی با تغییرات عظیمی روبرو شد. شهرهای صنعتی در آمریکا تبدیل به شهر ارواح شدند و مرکز تولیدات کارگاهی کوچک (مانوفاکتوری) از آمریکا به چین منتقل شد. جهش در صنعتی کردن کشاورزی جهانی و ادغام ماورای ملی تولید و حمل و نقل مواد خوراکی فرآیند نابودی نظام‌های سنتی کشاورزی در مناطق روستایی «جهان سوم» را تسریع کرد و نتیجه اش مهاجرت عظیم مردم از مناطق کشاورزی به شهرها و شکل گیری «سیارۀ زاغه ها» بوده است. اینها همه یعنی همانطور که لوتا در سلسله مقالات «چه اتفاقی دارد می افتد و چه معنایی میتواند داشته باشد؟» می گوید:

«تغییرات جغرافیایی-اقتصادی (ژئواکونومیک) و جغرافیایی-سیاسی (ژئوپولیتیک) در سطوح متفاوت زیادی در حال وقوع و عوامل تاریخی خاصی در کار هستند. اما این‌ها گرایشها و وقایع اتفاقی نیستند. در عمیق‌ترین لایه، آنچه شالوده تغییرات را تشکیل می‌دهد خصلت و منطق نظام سرمایه‌داری است. اجبار به گسترش و به حداکثر رساندن سود برای به دست آوردن موقعیت برتر در رقابت، رشد کور و پر هرج و مرج، و افق‌های کوتاه مدت سرمایه‌داری. تنش ذاتی سیستمی که در آن، تولید به شدت اجتماعی شده و به شکل جهانی به هم پیوند خورده و در برگیرنده تلاش‌های متصل و دسته‌جمعی هزاران و میلیون‌ها کارگر مزدی است. و این در حالی است که ابزار تولید ثروت (همان ثروتی که به شکل جمعی تولید شده است) و حتی دانش به شکل خصوصی کنترل می‌شود و توسط یک طبقه قلیل العده سرمایه‌دار به کار گرفته می‌شود.» (از اقتصاد و سیاست ۱۳۹۷: ۹ و ۱۰)

 بنابراین، تغییرات قابل تقلیل به تغییر در رابطه آمریکا و چین نیست. با یک بستر چند لایه وچند وجهی مواجهیم که سطوح مختلف آن با هم در تداخل و تاثیر گذاری هستند. در ضمن در مفهوم سازی لنین که «سیاست فشردۀ اقتصاد است»، این رابطه «دو طرفه» است یعنی سیاست های اتخاذ شده توسط کارگزاران و رژیم های سرمایه داری که بر پایۀ درکشان از ضرورت های نظام تحت حاکمیتشان اتخاذ می شوند، بر روند های اقتصادی هم تاثیر می گذارد. به قول آواکیان گاهی ضرورت ها را غلط تشخیص می دهند و گاهی هم جواب های غلط به ضرورت های مقابل پای نظام شان می دهند که تضادهای برخاسته از دینامیک های ذاتی سرمایه داری را تشدید می کنند.[۱۸] این ها گسل های مهمی است که جهان با خود حمل میکند و نتیجه عملکرد تاریخی- جهانی سرمایه داری هستند که فاز موسوم به «نئولیبرالیسم» یکی از فازهای آن است و محدود کردن اوضاع مخاطره آمیز کنونی جهان به «نئولیبرالیسم» غلط است و از سوی محافل بورژوایی تلاشی برای درست کردن پایه های تئوریک برای برنامه های تجدید ساختار انباشت سرمایه است. 

سوال: در همین رابطه انواع و اقسام تحلیل ها در مراکز فکر و تحلیل بورژوازی می شود. به ویژه در جواب به این سوال که جهان بعد از کرونا چطور خواهد بود. بعضی ها می گویند دوران تک قطبی جهان که امپریالیسم آمریکا تنها ابرقدرت جهان امپریالیستی بود تمام شده است. برخی دیگر تحلیل می کنند که این «لحظۀ سوئز» است[۱۹] یعنی زمانی که بریتانیا و فرانسه مجبور شدند منطقۀ نفوذ خود در خاورمیانه و شمال آفریقا را به آمریکا که فاتح جنگ جهانی دوم بود واگذار کنند و تحت هژمونی آمریکا و به عنوان شریک درجه دوم آن، وارد استثمار مردم و منابع این مناطق شوند. طبق این تحلیل، از آنجا که چین پیشاپیش به عنوان یک قدرت جهانی عروج کرده و آمریکا دیگر قادر نیست به عنوان ابرقدرت جهانی باشد، پس در توازن قدرت جهانی باید یک جا به جایی صورت بگیرد. از این رو نتیجه می گیرند که بحران کرونا «مامای» این تغییر در هرم قدرت جهانی است. برخی دیگر می گویند این بحران پایان رویای «یک راه، یک کمربند» چین است و پس از این بحران، چین دیگر نمی تواند قارۀ اسیا و سپس اروپا-آسیا را زیر هژمونی خود بازسازی و ادغام کند.[۲۰] تحلیل های دیگری هم هست مبنی بر این که جهانی سازی سرمایه داری (گلوبالیزاسیون) به پایان رسیده و در آینده هر قاره برای خود یک «جهانی سازی» مجزا  خواهد داشت[۲۱] و «جدایی آمریکا و چین»[۲۲] پایۀ این «بازسازی» خواهد بود. اما عده ای مخالف این نظر هستند و معتقدند «برای جدایی دیر است» و هر گونه «جدایی» و قطع زنجیره های درهم تنیدۀ «عرضه» یا نهاده های فرایند مختلف تولید، موجب تلاطمات غیرقابل کنترل در جهان خواهد شد. اما واقعا چه خواهد شد؟

جواب: همه این تحلیل ها می خواهند به ضرورت بازسازی نظام سرمایه داری پاسخ بدهند. وسعت این مباحث نشان دهندۀ غامض و مخاطره آمیز بودن اوضاع نظام سرمایه داری است. همانطور که در بالا گفتم این بیماری عالمگیر و ایست اقتصادیِ ناشی از آن مصادف شده با بحران سیستم سرمایه داری. وقتی صحبت از «سیستم» می کنیم یک جنبه و دو جنبه نیست. منظور از ساختارهای انباشت بین المللی سرمایه و ساختار کار است تا توازن قوای سیاسی و جغرافیایی بین المللی میان قدرت های سرمایه داری امپریالیستی و اقماربندی کشورهای تحت سلطه حول هر یک. این مباحث و مناظره ها که ذکر کردی به جاده های ممکن برای این تجدید ساختار و مخاطرات آن می خواهند پاسخ دهند. در گذشته، قدرت های سرمایه داری امپریالیستی به بحران های مشابه، با جنگ جهانی اول و دوم و در دهۀ هشتاد میلادی با «جنگ سرد» که البته چندان هم «سرد» نبود ولی به جنگ میان قطب های هسته ای منجر نشد، پاسخ دادند. تضاد میان امپریالیست ها حاد است و رقابت میان آنها با هدف تجدید تقسیم جهان و تجدید ساختار توازن قوا میان خودشان، بسیار پر تب و تاب است. اما از اینها نباید نتیجه گرفت که سناریوهای جنگ اول و دوم تکرار خواهد شد. یا سناریویی شبیه سناریوی «کانال سوئز»[۲۳] شکل بگیرد. بسیاری عوامل غیرقابل پیش بینی (تصادف) می تواند وارد این ترکیب شود.

در کوتاه مدت، در جهان پس از کرونا شاهد تشدید همان روندهایی خواهیم بود که قبل از این بحران جریان داشت. جهش در شکاف فقر و ثروت، روند نابودی محیط زیست، گسترش جنگ های نامحدود و به قول مائوتسه دون «جنگ های درهم و برهم»  با بازیگران دولتی و غیر دولتی (نمونه اش سوریه و افغانستان و عراق فعلی). همچنین تقابل دیرینۀ میان جمهوری اسلامی و آمریکا که اکنون تبدیل به زیرمجموعه ای از تنش های جهانی میان آمریکا و چین شده است می تواند حادتر شود. دعواهای میان جناح های مختلف جمهوری اسلامی بیشتر خواهد شد. اما شمارش این روندها و تشخیص وجود آنها در ترکیب داغ به معنای آن نیست که همۀ اینها به یک اندازه در شکل دادن اوضاع نقش دارند. همانطور که به وجود آمدن بحران کرونا به ما آموخت (امیدوارم که آموخته باشد) با شمارش تضادها نمی توان جهت عمده اوضاع را تشخیص داد و نباید فکر کرد که یک مسیر از پیش شکل گرفته موجود است و باید آن را «کشف» کرد.

سوال: ممکن است این «جنگ های درهم برهم» را خلاصه وار توضیح بدهی؟ و اینکه آیا خطر جنگ هسته ای وجود دارد؟

جواب: وقتی ساختارهای فرمانروایی در مقیاس جهانی یا حتا یک منطقه فرو می ریزد (حال در نتیجۀ جنگ ها یا جا به جایی های مهم در توازن قوای پیشین)، انواع و اقسام نیروهای غیر دولتی فضای رشد و گسترش پیدا می کنند. این خطری است که یک جنبه از فرصت هم در آن هست. یعنی نیروهای انقلابی کمونیست می توانند از چنین فضایی برای رشد و گسترش نیروهای انقلاب استفاده کنند. بحث خطر جنگ هسته ای هم با به قدرت رسیدن رژیم ترامپ شدت پیدا کرده است. اما به شکل طنزآمیزی وجود سلاح های هسته ای مانعی در مقابل آن است که قدرت های امپریالیستی بتوانند تکلیف شان را با هم یکسره کنند. به هر حال  یکی از روندهای مهم که اوضاع جهان را شکل خواهد داد، افول جایگاه ابرقدرتی آمریکا در جهان و واکنش بورژوازی آمریکا به این افول خواهد بود. تکامل سیاسی اوضاع در آمریکا بر تمام جهان تأثیر خواهد گذاشت. یک احتمال قوی آن است که دایرۀ قدرت فاشیسم که امروز رژیم ترامپ/پنس نماینده آن است زیر فشار اضطرار اوضاع سریعتر و در جهت های غیرمنتظره توسعه یابد.

به قول آواکیان حتا ممکن است رژیم ترامپ انتخابات اینده آمریکا را هم لغو کند.[۲۴] دیوید هاروی هم بر همین نکته تاکید می کند و می گوید: اگر قرار باشد آمریکا مسئولیت برون رفت از بحران اقتصادی فعلی را خود بر دوش بکشد (در بحران ۲۰۰۸ چین نقش عمده را بازی کرد) آنگاه دولت ترامپ مجبور به اقداماتی خواهد بود که حتا از طرح پیشنهادی برنی سندرز هم بسیار «سوسیالیستی» تر باشد». البته، منظور هاروی از اقدامات «سوسیالیستی» دولتی کردن بسیاری از بنگاه های سرمایه داری است و نه تغییر خصلت سرمایه دارانۀ آنها. هاروی ادامه می دهد چنانچه رژیم ترامپ مجبور به اتخاذ چنین سیاستی شود آن را تحت عنوان ضرورتی برای «احیای عظمت آمریکا» پیش خواهد برد و احتمالا انتخابات آینده را تحت عنوان وضعیت اضطراری لغو ‌کرده و «یک دوران ریاست جمهوری امپراتورمآبانه را برای نجات سرمایه و جهان از طغیان و انقلاب اعلام ‌خواهد کرد.» او اضافه می کند اگر این تنها راه برون رفت آمریکا از بحران باشد آنگاه نه تنها جمهوری خواهان بلکه کل اشرافیت مالی آمریکا پشت او قرار خواهند گرفت و این سیاست را به شکل ناسیونال-سوسیالیسم (مانند هیتلر) پیش خواهند برد.[۲۵]

به بیان دیگر دور از ذهن نیست که با گسترش تلاطمات و بحران های جهانی، بخش مهمی از پایه های برنی سندرز به ترامپ رای بدهد. همانطور که در آستانۀ جنگ جهانی دوم بسیاری از روشنفکران چپ در ایتالیا طرفدار موسولینی فاشیست شدند و در آلمان طرفدار حزب ناسیونال فاشیست نازی و در ایران حامی رضاخان میرپنج. در گره گاه های بحرانی سیاست های سوسیال دموکراسی و لیبرال دموکراسی در بسیاری مواقع نقش جاده صاف کن را برای «بدترین» ها بازی کرده اند. نه به خاطر این که هدفشان این است بلکه به این علت که سیاست شان مبنی بر اصلاح سیستم سرمایه داری در شرایطی که این سیستم ضرورتا باید سرنگون شود بهترین نیروهای اجتماعی را که می توانند مقابل فاشیسم بایستند به هرز می برد. 

سوال: و احتمالات دیگر؟

جواب: بحران ها همیشه سخت و همچنین متناقض هستند. این واقعه نظام سرمایه داری را از درزهایش شکاف داده و پاره می کند. هیچ افشاگری ای تا این حد، ورشکستگی این نظام و دولت های آن را در مقابل چشم مردم نمی توانند به نمایش در آورد. اما افشا شدن ورشکستگی نظام و دولت های سرمایه داری به خودی خود توده های مردم را به این نتیجه نمی رساند که باید آن را از طریق انقلاب کمونیستی سرنگون کرد و جهان بهتری را به وجود آورد.

 اما یک احتمال واقعی دیگر پیوند خوردن افق و برنامه انقلاب کمونیستی با خیزش های اجتماعی بزرگ است که قطعا بخشی از صحنه سیاسی آینده خواهد بود. منظورم فقط خیزش های بزرگ در کشورهایی مثل ایران، عراق، لبنان، شیلی، ترکیه و غیره نیست. چنین تحولی در خود آمریکا از پایۀ مادی قوی برخوردار است. یقینا شکاف های طبقاتیِ پیشاپیش موجود که به ویژه در میان جمعیت سیاهان (آفریقایی آمریکایی ها) و لاتین تباران این کشور فشرده شده و بخش های مهمی از جمعیت «سفید» این کشور را هم در بر گرفته، تشدید خواهند شد. علاوه بر این جوش و خروش در قشرهایی از طبقه متوسط از جمله در میان دانشجویان و زنان زیاد است. هرچند این دو روند نسبتا جدا از هم جلو می روند، اما کارکرد تضادهای نظام سرمایه داری آنها را به سمت هم می راند. در این میان آن چه می تواند از همه این روندها ترکیب مساعد به حال انقلاب در آمریکا را به وجود آورد، آن است که روند انقلاب کمونیستی که امروز حزب کمونیست انقلابی آمریکا (RCP) تحت رهبری باب آواکیان مادیت بخشیده و پیش می برد، تبدیل به هستۀ مستحکم خیزش های میلیونی شود. شکل گیری چنین اوضاعی در آمریکا، حتا اگر تلاش های جدی از سوی کمونیست های انقلابی منجر به پیروزی انقلاب کمونیستی نشود، اما شرایط مساعدتری برای پیروزی انقلاب های کمونیستی تحت رهبری کمونیسم نوین در نقاط دیگر جهان فراهم خواهد کرد و این به نوبۀ  خود می تواند دوباره بر اوضاع آمریکا تاثیر گذاشته و شرایط مساعدی برای تلاش های انقلابی دیگر در آن جا به وجود آورد.

در کل با اوضاع بسیار متناقض و سیالی روبرو هستیم که از درونش خیلی چیزها می تواند بیرون بیاید. استراتژی ما کمونیست های انقلابی کار روی یکی از این امکانات، یعنی انقلاب کمونیستی و محقق کردن این امکان و نه چیزی کمتر از آن است. اوضاع را باید به سمتی تسریع کرده و ببریم که دست آخر بشریت از آن پیروز به در آید و نه اینکه فرصت دیگری به سرمایه داری جهانی داده شود که خود را ترمیم کرده و بقا بیابد. ابعاد و دامنه تاثیرات بین المللی آن چه در آمریکا رخ خواهد داد بسیار زیاد خواهد بود اما به دامنۀ تاثیرات جهانی رشد فرآیند انقلاب کمونیستی در ایران که یکی از نقاط اشتعال تضادهای جهانی است اصلا نباید کم بها داد. کار روی این امکان، مستقیما مترادف با خدمت به رهایی بشریت از نظام سرمایه داری جهانی است.

در مورد آمریکا این را هم اضافه کنم که در این قلب سرمایه داری امپریالیستی احتمالا با زلزله های اجتماعی بزرگی روبرو خواهیم بود که کمونیست های انقلابی تلاش می کنند هستۀ مستحکم آن بشوند. در این صورت و به همان حد که این اتفاق رخ دهد، جهت اوضاع به سمت مساعد به حال بشریت رفته و اوضاع در جهت مثبت ثبات خواهد یافت. هنوز صف آرایی های سیاسی درون جامعه آمریکا بد است. دورنمای افول پر سر و صدای امپریالیسم آمریکا می تواند جناح هایی در هیئت حاکمه و سرمایه داران آمریکا که مخالف برنامۀ فاشیستی کردن حاکمیت در آمریکا هستند را به سمت «تفاهم» با فاشیسم براند. اما از سوی دیگر برای بخش اعظم مردم آمریکا کابوسی در حد دوران برده داری خواهد بود و با کار کمونیست ها یک قطب بندی بسیار مساعد سیاسی می تواند به وجود آید.

سوال: جالب است که با وجودی که نظام سرمایه داری تا این حد ورشکستگی خود را نشان داده است هنوز عده ای می خواهند «زیاده روی»های آن را «اصلاح» کنند. حاضر به دست شستن از سرمایه داری نیستند و این وضعیت را محصول فاز «نئولیبرال» آن می دانند. کمی بیشتر این مساله را بحث کنیم.

جواب: مدل سازی برای اصلاح «تندروی های سرمایه داری» زیاد است و عمدتا از سوی دو قشر متفاوت انجام می شود: یکی استراتژیست های خود سرمایه داری که در تکاپو برای حل بحران های شان هستند. سرکردگان بلوک های سرمایه و کارگزاران بوروکرات آنها در همین اجلاس سالانۀ داووس ۲۰۲۰ «مانیفست جدید سرمایه داری» را صادر کردند و به طور خلاصه گفتند که باید «سرمایه داری ذینفعان را به جای سرمایه داری سهام داران»[۲۶] بنشانند. منظورشان این است که منفعت سرمایه داری باید به قشرهای غیر سرمایه دار هم برسد و بیکاری کم شود و بحران محیط زیست از حالت تهدیدآمیزش بیرون بیاید وغیره.

دوم از طرف جریان های خرده بورژوایی سوسیال دمکرات. نمونه ای از آن را در پروژۀ «نیودیل سبز»[۲۷] می بینیم. هیچ کدام شان نمی بینند که عملکرد «عادی» سرمایه که ناشی از تضاد اساسی آن و نیروی محرکه اش یعنی تضاد هرج و مرج و سازمان یافتگی (آنارشی ارگانیزاسیون) و فشارهای ناشی از قانون «گسترش بیاب یا بمیر» و غیره است، سرمایه را لاجرم به جاهایی مثل انحصارات، نئولیبرالیسم و غیره کشانده است. مساله خیلی روشن و البته بی رحم است؛ آن انتخابی که واقعا به نفع اکثریت مردم جهان باشد و بتواند به این توالی فجایع و وحشتها خاتمه دهد، نه بین سرمایۀ «عقلانی» و «غیر عقلانی» یا «نهادگرا» و «نئولیبرال»، بلکه بین سرمایه داری و ضد تاریخی آن یعنی کمونیسم است که جز با انقلاب به دست نمی آید. سرمایه برای نَفَس تازه کردن هیچ راه نرم و راحتی ندارد. نمی توان تصور کرد که مثلا سرمایه داران بزرگ جهان در جایی مثل داووس جمع بشوند و توافق کنند که «حالا بیاییم به جای تئوری های میلتون فریدمن[۲۸]، اقتصاد کینزی را ببریم جلو»! ما با یک جا به جایی عظیم و ویرانگر در اقتصاد جهان روبرو هستیم. وقتی از «نابودی نیروهای تولیدی» صحبت می کنیم باید توجه کنیم که مهمترین نیروی تولیدی خود انسان است. در قلب این نابودی، اسقاط و اوراق شدن انسان ها و مهارتها و توانایی های شان قرار دارد. ببینید چقدر آدم در جنگ ها می میرند. همین الان نیمی از جمعیت قادر به کار دنیا بیکارند. چقدر انسان از کشورهای فقیر مهاجرت می کنند و اگر شانس بیاورند و حین مهاجرت نمیرند، و در موطن جدید تبدیل به کارگران ساده می شوند. چند میلیون زن جوان با سواد به بازار سکس رانده می شوند. چقدر زندانی در دنیا وجود دارد. فقط در آمریکا دو میلیون و سیصد هزار نفر در زندان ها هستند. تمام اینها استعدادها، توانایی ها و امیدهایی هستند که در اثر نظام اجتماعی سرمایه داری، به این وضعیت افتاده و از توانایی شان استفاده ای نمی شود.

سوال: پس فقط فعالین و متفکرین خرده بورژوای سوسیال دموکرات نیستند که دنبال «ترمیم» سرمایه داری هستند، بلکه سران نظام سرمایه داری هم چنین امید و چشم اندازی را بعضا دنبال می کنند؟

جواب: همیشه همینطور است. درست است که تولید سرمایه داری «کور» است و به طور آنارشیک و از طریق رقابت میان سرمایه داران پیش می رود، ولی مراکز قدرت سرمایه داری (از انحصارات سرمایه داری تا دولت های آنها) همواره سعی می کنند موانع مقابل پای سرمایه را تحلیل کرده و برایش چاره جویی کنند. آنها هنگام بحران ها علت های بحران را بررسی  میکنند و برای حلش سیاست و برنامه و نقشه می ریزند. در چنین شرایطی، حداکثر تلاش خود را می کنند که این «ترمیم» را با کمترین درد برای سرمایه داران و ممانعت از فروپاشی مشروعیت نظام و شکل گیری «آشوب اجتماعی» و «انقلاب» انجام دهند. در چنین بزنگاه های بحرانی، خدمات پروژه سازان سوسیال دمکرات و ترسیم کنندگان افق های فریبکارانۀ «آن چه ممکن است خوب است و آن چیزی خوب است که ممکن است» برای سرمایه داری بسیار ذیقیمت هستند. همۀ این طیف ها حتا آنها که بیشترین افشاگری ها در مورد معایب و حتا جنایت های «سیاستمداران سرمایه» و «بازار» و غیره را می کنند (امثال نائومی کلاین و یا دیگر هواداران برنی سندرز) به واقع اعتقاد دارند که نظام سرمایه داری صرفا باید اصلاح شود و جوانب بیش از اندازه ارتجاعی اش پیرایش شود. امثال تونی نگری، ژیژک و بدیو که از واژه های کمونیستی هم استفاده می کنند، چنین طرز فکری دارند. تقلیل عملکرد سرمایه داری به «نئولیبرالیسم» یا گلوبالیزاسیون سرمایه داری در چند دهۀ گذشته، روایت جناحی از بورژوازی جهانی و نظریه پردازان آن است و این روایت هم سخنگویان فاشیست مثل ترامپ را دارد و هم سخنگویان سوسیال دمکرات سرمایه داری مثل برنی ساندرز را. حتا فردی مثل چامسکی در یادداشت خود بر بحران کرونا می نویسد: «باید اذعان کرد این تهدیدات اعم از بحران کرونا و جنگ هسته ای و گرم شدن کره زمین تهدیداتی است که به دلیل اعمال سیاست های نئولیبرالیسم ایجاد شده است و روز به روز نیز شدت خواهد گرفت». یا مثلا مایک دیویس که می گوید:

«همچون در شرایط جنگی، دولت‌ها و نخبگان حاکم دست به دامن اقدامات جمعی‌گرا خواهد شد و سیاست‌هایی را به کار خواهند گرفت که پیش‌تر رادیکال یا ضد سیستمی تصور می‌شدند. در دو کشتار بزرگ قرن گذشته به ویژه در میان متفقین به منظور حفظ پشتیبانی عمومی، امتیازات زیادی به اکثریت طبقه‌ کارگر داده شد، از جمله شناسایی حق تشکیل اتحادیه، چانه‌زنی جمعی و گسترش حق رأی… نیروی کار توانست در عوض مشارکت در سازمان‌دهی تولید جنگی به قدرت و توانایی جدیدی دست یابد… رویاروی و درگیر با بیماری‌های عالم‌گیری که سلامتی همه‌ طبقات را تهدید می‌کنند، وضعیت امروزی ما به واقع مشابه همان دوران است. دولت‌ّهای وحشت‌زده در کنار اعمال سیاست‌های سرکوب‌گرایانۀ غیرضروری در عین حال می‌کوشند برخی اقدامات مترقی را به اجرا گذارند. نظیر ملی کردن بیمارستان‌ها در ایرلند و اجرای موقتی طرح حفظ درآمدها در  ایالات متحده، که همه‌ آنها عرصه‌ّهای جدیدی برای مبارزه را پیشِ روی ما می‌گشایند. بدین‌سان همچنان که سرمایه‌ بزرگ و احزاب دست راستی می‌کوشند در متن این بحران دستورالعمل سرمایه‌دارانه‌ جدیدی را تعریف کنند …»[۲۹].

واقعا آدمی مثل مایک دیویس متوجه نیست که همین دستورالعملی که «مترقی» می خواند، خودش دستورالعمل سرمایه دارانه جدیدی است؟

این قشری است که وجدانش از جنایت های سرمایه داری به درد می آید اما دست از خودفریبی بر نمی دارد. بی تردید اوضاع، این قشر را نیز به شدت قطبی خواهد کرد. اما مشکل اصلی آنها روش و رویکرد نادرست و غیر علمی است که نهایتا به خودفریبی یا چنین توهمات و راه های میانه ای دل می بندند. باب آواکیان در همین مورد می گوید:

«این نظام مانند هر نظام دیگر بر اساس دینامیک‌های معین و به کاربست روابطی معین عمل می‌کند. در نتیجه، مادامی که به شکلی رادیکال از آن گسست نکنید و نظام دیگری را که با دوام و زنده ماندنی باشد را جایگزین آن نکنید، با فشار به درون نظام کهنه کشیده خواهید شد. یعنی به درون آن نظام مالکیت خصوصی بر ابزار تولید، آن نظام سرمایه، آن نظام تولید و مبادله کالایی، آن نظامی که توسط هرج و مرج تولید رانده میشود و منجر به نزاع میان سرمایه داران میشود… اگر آگاهانه از آن گسست نکنید و دست به انقلابی  برای ریشه کن کردن کامل نظام سرمایه داری نزنید و آن را با سوسیالیسم و راه پیشروی به سوی استقرار کمونیسم در سراسر جهان جایگزین نکنید، آنگاه نظام سرمایه داری از راههای متفاوت دوباره بازگشته و غلبه خواهد کرد»[۳۰]

سوال: این بحران اقتصادی و علاوه بر آن بحران همه گیری بیماری کوید۱۹ چه تاثیری بر وضعیت اقتصادی در کشورهای «جهان سوم» دارد؟

جواب: اقتصاد سرمایه داری در اوج رونق و سازمان یافتگی اش هم برای اکثریت مردم جهان و کرۀ زمین ویرانگر است چه برسد به زمانی که در نتیجۀ تشدید تضادهای خودش دچار رکود شدید شده است. در سی سال گذشته روند جهانی شدن (گلوبالیزاسیون) چارچوب جدید و ادغام شده تری برای انباشت سرمایه در مقیاس بین المللی به وجود آورده است. نتیجه اش تغییرات بزرگ اقتصادی در کشورهای «جهان سوم» از جمله ایران بود.

در نتیجۀ این فرآیند، بسیاری از مدارهای تولیدی سابق از دور خارج شدند چون در چارچوب جدید سودآور نبودند. اگر به تعداد کارخانه ها و کارگاه ها و خطوط تولیدی که هر ساله در ایران بسته می شدند نگاه کنید، و در مقابل رونق شهرسازی، سدسازی، بازارهای آی.تی و مناطق آزاد تجاری را در نظر بگیرید، آنگاه این جا به جایی ها را می توانید ترسیم کنید. اینها تغییراتی هستند که بازار سرمایه آن را دیکته می کند و حکم مرگ هر رشتۀ تولیدی را که با استانداردهای جهانی انباشت سودآور سرمایه مطابقت نداشته باشد را صادر میکند. ماموریت سرمایه و هدفش، تولید نیازهای مردم یا ایجاد شغل نیست، بلکه تولید سود است. این کارکرد سرمایه داری است و با مدل اقتصاد میلتون فریدمن یا جان مینارد کینز عوض نمی شود.

حال پس از سی سال، این چارچوبۀ شکل گرفته در دوران گلوبالیزاسیون به بن بست رسیده است و لاجرم عوض خواهد شد و در هر جا به جایی نه تنها ظرفیت های تولیدی سابق بلکه آدم ها از بین می روند. صدها میلیون انسانِ قادر به کار و خلاقیت بیکارند چون سرمایه داری نمی تواند نیروی کار و خلاقیت های آنها را به طور سودآور در اختیار بگیرد. این ها عمدتا در سه قارۀ آفریقا و آسیا و آمریکای لاتین هستند. ده ها میلیون زن در صنعت سکس هستند. یکی از تغییرات بزرگ در سی سال گذشته جهش در زمینۀ صنعتی کردن کشاورزی جهانی بود که بیش تر از همیشه نظام های سنتی کشاورزی در کشورهای «جهان سوم» را از بین برد. نتیجه اش فقط رشد بی سابقۀ شهرها و جمعیت شهری و جمعیت حاشیه نشین نبود. بلکه همچنین وابستگی بیش از اندازه به واردات مواد غذایی را هم به دنبال داشت. کشورهایی که در چند دهه گذشته به طور سیستماتیک نظام کشاورزی شان را از بین برده اند، مردم را از گرسنگی خواهند کشت. مساله بسیار فراتر از «رکود» و «تورم» و غیره است. از هم اکنون کشورهایی که گندم و برنج صادر می کردند، صادرات آن را متوقف یا محدود کرده اند. کشورهای اروپایی بخش بزرگی از نیروی کار بیکار شده شان را به سمت کشاورزی سوق می دهند. زیرا در شرایط اضطراری مثل جنگ یا هر بحران جهان گیر دیگر، خودکفایی در زمینه غذایی محور و شالوده «امنیت» است.[۳۱]

زمین و آب پیش از این هم معضل مهم و تعیین کنندۀ اقتصادی در ایران و بسیاری از کشورهای «جهان سوم» بود. کنترل تولید و توزیع مواد غذایی در جهان توسط انحصارات بزرگی که دولت های کشورهای تابع مثل ایران وابسته به آنها هستند، باعث شده زمین و آب و حتا بذر هرچه بیشتر از دسترس تولید کنندۀ کوچک خارج شود. شش کمپانی بزرگ جهان کنترل بیش از ۷۵ درصد مواد غذایی جهان را در اختیار خود دارند.[۳۲] سرمایه­گذاران خارجی صدها میلیون هکتار زمین حاصل­خیز در آسیا، آمریکای لاتین و به ویژه در آفریقا را خریداری و یا اجاره کرده­ اند. این رقابت بزرگ جهانی بر سر زمین و آب را در ایران، وزارت جهاد کشاورزی در همکاری با شرکت های چینی پیش می برد. جهاد کشاورزی بزرگترین زمین خواری را تحت عنوان متمرکز کردن زمین ها و ادارۀ «بهینه» آنها شروع کرده است.[۳۳] اُلیگارشی های مالی-صنعتی مثل «ستاد اجرایی فرمان امام» و تولیت آستان قدس رضوی و دیگر مراکز مالی-صنعتی همراه با زمین خواری، مسیر منابع آبی را نیز جهت تامین نیاز سرمایه­ گذاری­ های بزرگ عوض کرده اند که باعث خشکی زمین­ های کشاورزان کوچک شده و بسیاری از کشاورزان مجبور شده اند «داوطلبانه» وارد «متمرکز کردن» زمین ها در چارچوب سرمایه گذاران کلان شوند یا زمین شان را به آنها اجاره دهند. همه اینها یعنی بیکاری بیشتر و اضافه بر آن گرسنگیِ ناشی از نبودِ تولید خودکفای مواد غذایی. این وضعیت برای اولین بار بعد از سلطۀ نظام های فئودالی ارضی، پیشبرد انقلاب ارضی را بار دیگر تبدیل به یک حلقۀ کلیدی در احیای اقتصادی و از بین بردن گرسنگی و بیکاری کرده است.

سوال: این اوضاع بر صحنۀ سیاسی ایران چه تاثیری خواهد گذاشت؟

جواب: بگذارید از جنبۀ منفی بحران ها شروع کنیم. اگر امور به حالت خود به خودی رها شود توده ها نه فقط در ایران بلکه در همه جا زیر پرچم دولت های حاکم خواهند رفت. نباید این طور فکر کرد که هرچه بحران سیستم حادتر شود توده های مردم خود به خود به این نتیجه خواهند رسید که وقتش رسیده که این سیستم و دولت و رژیم آن را سرنگون کنیم. خیر! یکی از مشکلات آن است که بحران های بزرگی مثل این بیماری و جنگ ها، مردم را به سمت دولت ها می رانند. بورژوازی با استفاده از امتیازِ داشتن قدرت دولتی، توده ها را اینطور قانع می کند که «خب شما می توانید از من منزجر باشید اما این من هستم که ابزار اداره جامعه از جمله مقابله با ویروسی کشنده را دارم». جمهوری اسلامی در رابطه با جنگ در سوریه و تبلیغ جنایتهای سپاه قدس به عنوان حافظ «امنیت مردم و کشور» استفاده کرده و روی این گرایش سوار شد و حتا روشنفکرانی که داعیۀ مارکسیسم دارند تحت عناوینی مثل «ضد امپریالیسم» و «ایستادگی در مقابل داعش» و «دفاع از فلسطین» چنین گرایشی را تئوریزه و به ذهن جامعه تزریق کرده اند.[۳۴]

فاکتور نامساعد در عرصه روشنفکری معضلی حاد است که مانع از شکل گیری یک جنبش دانشجویی رادیکالِ ضد حکومت و سیستم است. جمهوری اسلامی در چهل سال گذشته آگاهانه و با نقشه کاری کرده که حتا روشنفکرانِ مخالف جمهوری اسلامی به چارچوبه های مجاز فکری خو کرده اند و ممنوعیت تفکر بیش از هر موضوع شامل حال کمونیسم و تاریخ انقلاب های سوسیالیستی است. نامساعد بودن این وضعیت به ویژه در شرایط کنونی که بحرانی جدی نه فقط گریبان رژیم جمهوری اسلامی بلکه کلیت دولت طبقاتی در ایران را گرفته خودنمایی می کند. برای تسریع انقلاب کمونیستی نیازمند آن هستیم که قطب بندی مساعدی در صحنۀ سیاسی جامعه به وجود آوریم و بخشی از این کار مقابله با جو حاکم در دانشگاه ها است.

در این آبهای متلاطم تنها «آزادی» ما یا تنها امتیاز ما، داشتن علم و تئوری و خط مشی و حزبی است که به ما امکان می دهد تا جهت گیری استراتژیک انقلاب کمونیستی را گم نکنیم و با تحلیل صحیح و حل صحیح تضادها برنامه و نقشۀ راه این هدف استراتژیک را تبدیل به نیروی مادی سازمان یافته در جامعه کنیم. گم نکردن این جهتگیری استراتژیک و شکافتن راهی که به آن سمت می رود فقط به خاطر آرمان گرایی نیست. به خاطر این است که این چتر نجات همگانی است.

در غیاب مبارزۀ سخت برای ایجاد قطب بندی سیاسی مساعد برای انقلاب کمونیستی، چرخش های سیاسی حیرت انگیز  از جمله در میان اپوزیسیون «چپ»، زیاد خواهد بود. در چند دهۀ گذشته در هر رخداد سیاسی مهم در ایران دیده ایم که خرده بورژوازی منتقد رژیم که بعضا صدای خود را در میان روشنفکران «چپ» و دانشجویان هم یافته است چه استعداد شگرفی در فریب و خودفریبی دارد. ائتلاف و اتحاد بخشی از اپوزیسیون «چپ» جمهوری اسلامی با اصلاح طلبان و «جنبش دوم خرداد» و سپس با جنبش سبز موسوی-کروبی و یا در سال های اخیر پیوستن به این رژیم تحت عنوان «محور مقاومت» علیه امپریالیسم چند نمونه اند. سیاستمدار کهنه کاری مانند ظریف بیخود پیام «دوستی» برای «همه ایرانیان» نمی فرستد یا اخیرا حتا محسن رضایی لباس «روشنفکر مترقی و متفکر» را بر تن کرده و از چامسکی نقل قول می آورد. اینها امکانش را می بینند که بازهم این رژیم بتواند از این نوع گرایش ها و سخنگویان آن برای موجه کردن خود استفاده کند. در هر حال با این گرایش باید خیلی جدی مقابله کرد چون موجب به هرز رفتن نیروهای پیشرو می شود و دست آخر برای این رژیم و به طور کلی برای قدرت های امپریالیستی فرصت می خرد. باید به خرده بورژواهایی که مدرسه های توهم داشتن به «اصلاح طلبان» و «سبزها» و بعد روحانی را از سر گذرانده اند نهیب زد که توهمات را دور بریزید و دست از ضد کمونیسم بردارید و یا با ما برای به راه انداختن جنبشی برای انقلاب سمت گیری کنید یا خنثی بمانید. این جریان بخشی از طبقۀ حاکمه یا طبقۀ بورژوازی نیست. اما بورژوازی از افق تنگ و توهمات خرده بورژوازی استفاده کرده و وی را به خدمت طرح های خود در می آورد. اینها همیشه بعد از چشیدن مزۀ تلخ سازش طبقاتی شان پشیمان می شوند اما بازهم تکرار میکنند. این نماد کامل قشر خرده بورژوازی روشنفکر است. در مبارزۀ طبقاتی این مساله آنقدر مهم است که مارکس و انگلس گفته اند بیشتر عمرشان را صرف مبارزه با اپورتونیسم کرده اند تا با خود بورژوازی. و منظورشان از اپورتونیسم تئوری ها و سیاست هایی است که خود را منتقد و واژگون کنندۀ سیستم جا می زنند اما در واقعیت این طور نیستند. برای همین یکی از جملات مؤکد مائو این است که: «خط سیاسی و ایدئولوژیک صحیح تعیین کننده همه چیز است! اگر ارتشی نداشته باشید با خط صحیح آن را خواهید ساخت و اگر ارتش عظیمی داشته باشید با خط غلط آن را به نابودی خواهید کشید». بنابراین لازم است که صدمات افکار و توهمات خرده بورژوایی را جدی بگیریم و خط تمایزات سیاسی و ایدئولوژیک با آنها بکشیم و افق مخاطبین بسیاری را گسترش دهیم. چون با افق کوتاه نمی توان با دشمنی که علاوه بر داشتن قدرت سرکوب، بخشی از یک طبقۀ بین المللیِ کهنه کار است جنگید و پیروز شد و جامعه و جهانی بهتر ساخت. این مرزبندی ها را باید به طور زنده یعنی بر بستر اوضاع مشخص و با استفاده از علم و ادله و استدلال علمی انجام دهیم. به قول رفیق آواکیان نه برای اینکه نشان بدهیم چقدر مارکسیست های «بهتری» هستیم و به «اصول» پایبندیم، بلکه برای اینکه نشان بدهیم واقعا تضادهای این سیستم را نمی توان حل کرد و حتا امکان کنترل و تخفیف آن در بلندمدت نیست و هیچ راه دیگری به جز انقلاب کمونیستی برای رهایی از اثرات مهلک آن وجود ندارد.

بحران ها همیشه زمین حاصل خیزی برای افکار انقلابی علمی اند. باید حداکثر استفاده را از این فرصت کرده و علم کمونیسم نوین به میان توده ها ببریم و با صراحت و بی ابهام خط تمایز صریح راه انقلاب کمونیستی را با تمام بیراهه ها نشان دهیم. اگر توده های مردم به طور علمی خصلت جامعه ای که آنها را محکوم به استثمارشدگی و ستمدیدگی کرده است، نشناسند و ندانند که نظام حاکم در این جامعه چطور کار کرده و آنها را محکوم به زیست فلاکت بار می کند، همواره فریب شارلاتان های سیاسی را خواهند خورد. همانطوری در مواجهه با خطر کوید۱۹ بسیاری فریب نظریه های درمانیِ شارلاتان هایی که خود را پزشک معرفی میکنند را می خورند. در تبلیغ و ترویج کمونیسم از این تشبیه باید استفاده کنیم. چرا شناخت کامل پیدا کردن از تمام ساختار و قوای محرکۀ این ویروس تعیین کننده است؟ چون بدون این شناخت مقابله با آن ممکن نیست. مساله «دولت ما یا دولت آنها» است. بقیه چیزها بیهوده و بدتر از بیهوده است.

سوال: بنابراین معضل «چه دولتی، برای که و برای چه؟» است و نه آن طور که آنارشیست ها معتقدند اینکه دولت باشد یا نباشد؟

جواب: مطلقا و دقیقا همین است. مسلما و قطعا دولت سوسیالیستی می تواند هزار بار بهتر از دولت سرمایه داری جامعه را در مقابل این گونه بحران ها حفاظت کند و تاریخ تجربۀ چین سوسیالیستی به طرز غیرقابل انکاری این واقعیت را ثبت کرده است. تا زمانی که نظام سرمایه داری حاکم است گرایش خودجوش توده های مردم این خواهد بود که دولت استثمارگر و ستم گر را به هرج و مرج بی دولتی ترجیح دهند و تنها راه مقابله با این گرایش خود به خودی آن است که بدیل دولت سوسیالیستی نوین در مقابل بدیل دولت سرمایه داری گذاشته شود و بعد از آغاز جنگ انقلابی و در جریان رشد و توسعه انقلاب کمونیستی و حتا قبل از پیروزی نهایی آن، از هر فرصتی برای ساختن چنین دولتی در شکل جنینی اش استفاده کرد. این یک جنبه دیگر از تجربۀ انقلاب کمونیستی در چین تحت رهبری مائوتسه دون است که مطالعه دقیق تر و بیرون کشیدن درس های آن برای این دوران بسیار مهم است. از این رو است که طرح مسالۀ «دولت ما» در جریان تبلیغات سیاسی در این دوران باز هم اهمیت بیشتری پیدا میکند. به این منظور تبلیغ قانون اساسی جمهوری سوسیالیستی نوین ایران (پیشنویس پیشنهادی) در هر لحظه از تسریع اوضاع به سمت انقلاب اهمیت تعیین کننده دارد. بخش مهمی از ساختن انقلاب در میان توده ها قانع کردن آن ها در مورد سیما و تصویر ساختمان دولت و نظام سوسیالیستی پس از سرنگونی جمهوری اسلامی است.

سوال: این درست که انقلاب کردن یک مساله مرگ و زندگی فوری برای صدها میلیون نفر در جهان و در ایران برای میلیونها نفر است، اما انقلاب چطور نان مردم را خواهد داد و واکسن ضد آنفولانزا تهیه خواهد کرد؟ منظورم هم در جریان انقلاب است و هم بلافاصله بعد از پیروزی آن؟

جواب: اینها بخشی از مسائل اصلی یک برنامه انقلابی است. سرنگون کردن قدرت سیاسی حاکم و درهم شکستن دولت حاکم هدفی در خود نیست بلکه برای ساختن جامعه ای است که قدرت حاکم بزرگترین مانع مقابل آن است. این «ساختن» فقط مربوط به پس از پیروزی انقلاب نیست و در هر مرحله باید آن را به حداکثر حل کرد. ما از همین حالا دقیقا نمی توانیم بگوییم چطور باید این مسائل را حل کرد و به آنها پاسخ داد، ولی مهم است که به عنوان معضل آن را تشخیص دهیم تا در طول راه ظرفیت هایی را که پیشروی در نقشه انقلاب به وجود می آورد به کار بگیریم و به حداکثر ممکن در هر مقطع زمانی به آن پاسخ دهیم. خود همین مساله یک تاکید دیگر است که انقلاب باید از هم اکنون برای ایجاد پایگاه نفوذ در میان قشرهای مختلف مردم کار کند. در تجربه انقلاب سوسیالیستی در چین هم در زمینه ساختمان سوسیالیسم بعد از پیروزی سراسری در سال ۱۹۴۹ و هم در زمینه ساختن جامعۀ  نوین در جریان جنگ درازمدت انقلابی در مناطق پایگاهی یا مناطق آزاد شده انقلابی، هنوز مهمترین و «تازه ترین» تجربه انقلاب های کمونیستی است که باید عمیقا در باب آن پژوهش کرد و هر آن چه را که به شرایط جدید و شرایط ایران می خورد به شکل سنتز و ادغام شده در چارچوب انقلاب سوسیالیستی نوین به کار گرفت. مثلا در عصر کنونی سیاست انترناسیونالیستی باید به واقعیت های مادی جدید منطبق شود. درهم تنیده تر شدن دنیا توسط عملیات اقتصادی و نظامی سرمایه داری، مرزها را درهم شکسته. انترناسیونالیسم پایه های مادی در خودِ واقعیت دارد. هر فرآیند انقلابی در ایران، افغانستان، عراق، ترکیه، پاکستان و غیره از مرزهای هر کدام از این کشورها به سمت یکدیگر کشیده خواهند شد و این واقعیت باید در تدارک انقلاب کمونیستی در همه کشورها لحاظ شود.

ما در قانون اساسی جمهوری سوسیالیستی نوین ایران و سند استراتژی راه انقلاب در ایران به بسیاری از این سوالات در خطوط کلی پاسخ گفته ایم و با بررسی دوباره می توانیم درستی آن را در پرتو اوضاع کنونی ببینیم. با این وصف اوضاعِ متحول مرتبا چیزهای جدیدی به ما می آموزد و جوانب جدیدی از معضل و راه حل را به ما نشان می دهد و باید در پیشبرد این پروژه عظیم انقلابی مرتبا آنها را دیده و بیاموزیم و در استراتژی و تاکتیک های انقلاب ادغام کنیم. در رابطه با مسائل مختلف لازم است مرتبا به بخش های مربوطه در قانون اساسی جمهوری سوسیالیستی نوین ایران رجوع کنیم و در پرتو اوضاع آنها را محک بزنیم. به طور مثال در زمینۀ اقتصاد، بخش چهارم و پنجم از ماده چهارم. عنوان ماده چهارم قانون اساسی، «اقتصاد و توسعه اقتصادی در جمهوری سوسیالیستی نوین ایران» است و عنوان بخش چهارم آن«احیای کشاورزی، شالوده توسعه اقتصاد خودکفا و موزون سوسیالیستی» و بخش پنجم در مورد توسعه اقتصاد صنعتی است. همچنین حل معضل رشد و توسعه سریع دانش علمی برای خدمت به توسعه اقتصادی و بهداشت و حل معضلات محیط زیست هم مسائل دیگر است که در این قانون اساسی به آنها پرداخته است.

سوال: رفیق آواکیان در مقاله «بحران بازگشت به شرایط “عادی” و پیشروی به سوی کمونیسم» نوشته است که جهان پس از کرونا شاهد بازگشت به «شرایط عادی» نخواهد بود و نباید هم چنین باشد. منظور از «شرایط عادی» چیست؟

جواب: یعنی شرایط قبل از همه گیری کوید۱۹. در همین مقاله آواکیان تاکید کرده است که خود این «شرایط عادی» پیشاپیش کابوسی برای بشریت بود و اکثریت مردم جهان را محکوم به حیات فلاکت بار کرده است. در هر حال، جهان پس از کرونا همان جهان سابق نخواهد بود و بدتر خواهد بود. یا سرمایه داری امپریالیستی نظام سرمایه داری را از درون ویرانی های بی سابقه بازسازی خواهد کرد و یا از دل این بحران های پی در پی و شدت یابنده، انقلاب های کمونیستی در نقاط مختلف جهان به پیروزی خواهند رسید. ما در لحظه ای هستیم که نجات بشریت بیش از هر زمان وابسته به آن است که حداقل در چند نقطه کلیدی جهان، انقلاب کمونیستی صورت بگیرد و دولت های سرمایه داری سرنگون شده و دولت های سوسیالیستی نوین برقرار شوند. یکی از صحنه های مهم انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ زمانی بود که در کنگره سراسری شوراهای روسیه در ماه ژوئن ۱۹۱۷ و در حضور نمایندگان احزاب و سازمان های مختلف، تسرتلی وزیر منشویک پست و تلگراف دولت ائتلافی گفت: «در لحظه حاضر هیچ حزب سیاسی نیست که بگوید قدرت را به دست ما بدهید، کنار بروید، ما جای شما را می گیریم. چنین حزبی در روسیه نیست». و تنها لنین بود که از جایش برخاسته و گفت: «چرا چنین حزبی وجود دارد.» استواری لنین ژست توخالی نبود. متکی بر درک علمی اش از معضل و راه حل بود. لنین پیشاپیش در نقد و تشریح عمیق اش از سرمایه داری امپریالیستی، جمعبندی از فروپاشی جنبش کمونیستی آن زمان (بورژوایی شدن احزاب انترناسیونال دوم) و مفهوم سازی نظریِ خصلت و چارچوبه های دولت دیکتاتوری پرولتاریا در اثر مهم اش دولت و انقلاب وضوح تئوریک تعیین کننده ای برای رهبری انقلاب یافته بود و در تزهای آاوریل به شکل برنامۀ مشخص آن مقطع فشرده شده بود.

 امروزه ما از پشتوانه های مستحکم تئوریک و برنامه ای برخورداریم و باید اعلام کنیم: ما می دانیم معضل چیست و راه حل داریم! ما کمونیسم نوین را داریم که باب آواکیان تکامل داده و تمام تجربۀ انقلاب های سوسیالیستی و ساختمان جوامع سوسیالیستی قرن بیستم را سنتز کرده و چهارچوبه تئوریک و حقوقی و محتواییِ دولت های سوسیالیستی نوین را ارایه کرده است که نه تنها مطلوب و رهایی بخش است بلکه کیفیتا پیشرفته تر و کارآمدتر و پویاتر از همان کشورهای سوسیالیستی پیشین است که ابتدا در روسیه و سپس در چین ساخته شدند. ما اسناد استراتژیکی مثل مانیفست و برنامه انقلاب کمونیستی و استراتژی راه انقلاب برای انجام این انقلاب در ایران را داریم. با تکیه بر کار آواکیان در تبیین ساختارها و خصلت و عملکرد دولت های سوسیالیستی نوین آینده، الگوی نظام سوسیالیستی نوین را برای شرایط ایران تا آن حد در دست داریم که بتوانیم به سرعت پس از سرنگونی رژیم فعلی از طریق انقلاب کمونیستی، شروع به ساختن اش کنیم. این که ما می دانیم «معضل چیست و راه حل داریم» به معنای آن نیست که تمامی تضادهای این راه را شناخته ایم و حل کرده ایم. هرگز! این راهی پرپیچ و خم و مملو از ضرورت های جدید و نیازمند تشخیص صحیح آنها و حل شان خواهد بود. در این کار، مهمترین امتیاز ما درک و کاربست رویکرد و روش علمی کمونیسم نوین خواهد بود که باب آواکیان از طریق شناسایی و گسست از جوانب فرعی غیر علمی در کمونیسم که در مغایرت با جنبۀ عمدتا علمی آن قرار داشته اند، تکامل داده است. بدون درک و کاربست این روش و رویکرد در این صحنۀ پر تضاد گیج و ره گم کرده خواهیم شد.

این است راهنما و جهت گیری استراتژیک ما در این بحران و هر بحران دیگری که سلسله وار در پیامد این بحران و در تداخل آن با بحران های دیگری که از بطن نظام سرمایه داری و کارکرد آن سربلند خواهد کرد. کار ما فعلیت بخشیدن به این انقلاب و هدف ایجاد جمهوری سوسیالیستی نوین در این جامعه است. به این منظور به رهبران استراتژیک برای هدایت این انقلاب بر بستر تلاطمات جهانی نیازمندیم. رهبران استراتژیک یعنی کسانی که با هدف اصلی و استراتژیک انقلاب کمونیستی، مبارزات امروز را رهبری می کنند و انقلاب را از همین امروز در ذهنیت و گفتمان توده های مردم جان می بخشند که فقط در حد حرف نمی ماند بلکه از همین امروز به زندگی مردم معنا می دهد و روابط میان توده های مردم را مملو از وحدت و یگانگی و آگاهی ماتریالیستی و هنر رهایی بخش می کند. یعنی از درون خرابی ها و خشونت های های سیستم موجود، یک زندگی نو جوانه می زند و می بالد و قدرت می گیرد.

[۱]عالم‌گیری، ابرسرمایه‌داری و نبرد برای فردا. گفت‌وگو با مایک دیویس. فروردین ۱۳۹۹

[۲] مانیفست کمونیست اعلام می کند: «انقلاب کمونیستی رادیکال ترین گسست از مالکیت سنتی و افکار سنتی است» و مارکس در اثر معروفش «مبارزات طبقاتی در فرانسه ۱۸۴۸-۱۸۵۰» می گوید: «سوسیالیسم اعلام تداوم انقلاب، دیکتاتوری طبقاتی پرولتاریا به مثابه نقطۀ گذار ضروری است  برای الغای کلیۀ  تمایزات طبقاتی، برای الغای کلیۀ روابط تولیدی که اساس این تمایزات هستند، برای الغای کلیۀ روابط اجتماعی که در انطباق با این روابط تولیدی هستند و برای انقلابی کردن کلیۀ افکاری که محصول این روابط اجتماعی هستند.»

[۳] گزارش روزانۀ کومو شهردار نیویورک. ۳۱ مارس ۲۰۲۰

[۴] مایک دیویس. همانجا می گوید: «هیچ چیزی تا این حد قابل انتظار نبوده است. بروز قریب‌الوقوع یک بیماری عالم‌گیر از زمان شیوع سارس در۲۰۰۳ مهم‌ترین دغدغه‌ اپیدمولوژیست‌ها بوده است. در پی ظهور آنفولانزای مرغی در ۲۰۰۵، دولت آمریکا طرحی بلندپروازانه را تحت عنوان «استراتژی ملی برای آنفولانزای عالم‌گیر» اعلام کرد، مبنای این طرح کشف این نکته بود که نظام عمومی سلامتی و بهداشت در آمریکا در تمامی سطوح برای مقابله با آلودگی در مقیاس بزرگ به هیچ وجه آماده نیست. پس از وحشت ناشی از آنفولانزای خوکی در ۲۰۰۹، استراتژی ملی به روز شد و در ۲۰۱۷، یعنی یک هفته پیش از تفویض قدرت به ترامپ، مقامات رسمی دولت اوباما و مدیران جدید دم و دستگاه ترامپ مشترکا نوعی شبیه‌سازی کامپیوتری در مقیاس بزرگ را به اجرا گذاشتند که پاسخ نهادها و بیمارستان‌ّهای فدرال به گسترش سه بیماری آنفولانزای خوکی، ابولا و ویروس زیکا را بررسی می‌کرد و البته معلوم شد سیستم در جلوگیری از فراگیر شدن یا حتی صاف کردن به موقع منحنی‌های مربوط به ابتلا و مرگ و میر ناموفق است.

[۵] https://monthlyreview.org/2020/04/01/covid-19-and-circuits-of-capital/

[۶] https://www.zoomit.ir/2018/5/14/271945/bill-gates-30-million-people-killed-6months/

[۷] https://www.scientificamerican.com/article/climate-web-pages-erased-and-obscured-under-trump/

[۸] CDCP: Center for Disease Control and Prevention

[۹] روز دوم آوریل دولت آمریکا محموله ای را که دولت فرانسه از چین خرید بود پای هواپیما با پرداخت نقد خرید!

[۱۰]  آمار منتشر شده توسط اکانت توئیتری اتحادیه معلمان شیکاگو در ۶ آوریل ۲۰۲۰

[۱۱] رفیق آواکیان در «راهی دیگر» به سال ۲۰۰۶ ماهیت این تضاد را مفهوم سازی کرده است

[۱۲] تویئت اکسفم.۲۰ ژانویه ۲۰۲۰

[۱۳] (https://edition.cnn.com/2020/01/13/world/climate-change-oceans-heat-intl/index.html

[۱۴]Davos 2020: World Economic Forum announces the theme

https://www.weforum.org/agenda/2019/10/davos-2020-wef-world-economic-forum-theme

[۱۵]  CNBC: World leaders in Davos confront a historic moment as critical to the future as the end of WWI

۱۷ Jan 2020

https://www.cnbc.com/2020/01/17/world-leaders-in-davos-confront-critical-historic-moment.html

[۱۶] Yuan Yan, Trade truce won’t deter Trump on tech- the Financial Times,16 Jan 2020

[۱۷] European Circular Economy Stakeholder Platform

https://ec.europa.eu/environment/circular-economy

«جدایی» سیاستی است که هم بر قدرت های امپریالیستی دیگر فشار می گذارد که سمت خود را تعیین کنند و هم تدارک برای آینده ای است که بحران های قریب الوقوع و غیر منتظره زنجیره ها و حلقه های اتصال اقتصادی را خواهد شکست. جواب قدرت های اتحادیه اروپا در پیش گرفتن سیاست «اقتصاد دایره وار اروپایی» است که قرار است این قاره را «خودکفا» کند و با تکیه بر فن آوری های جدید بسیاری از عملیات تولیدی ماورای بحار شرکت های اروپایی را به اینجا منتقل کند.

[۱۸] آواکیان. راهی دیگر. ۲۰۰۶

[۱۹] The Coronavirus Could Reshape Global Order. By Kurt M. Campbell and Rush Doshi March 18, 2020

[۲۰] Will China Replace the US as the Middle East Hegemon . Forbes

[۲۱]Future is Asian, Parag Khanna 2019

[۲۲] Decoupling

[۲۳] ماجرای بحران کانال سوئز که آمریکا در یک جنگ زود فرجام در سال ۱۹۵۶ و  با حمایت شوروی، امپریالیست های بریتانیا و فرانسه را مجبور کرد تا دست از سرنگونی جمال عبدالناصر بکشند و مهمتر از آن مناطق تحت نفوذ خود در خاورمیانه و شمال آفریقا از جمله نفوذ در اسراییل را تحویل آمریکا بدهند.

[۲۴]  آواکیان. توهم مهلک بازگشت به شرایط «عادی» و پیشروی به سمت انقلاب کمونیستی

 [۲۵] http://davidharvey.org/2020/03/anti-capitalist-politics-in-the-time-of-covid-19/#more-3209

[۲۶]بحث مرکزی در اجلاس جهانی سرمایه داران در داووس

https://www.weforum.org/agenda/2019/12/why-we-need-the-davos-manifesto-for-better-kind-of-capitalism

[۲۷] در مورد نظریۀ نائومی کلاین برای اصلاح سرمایه داری به مقاله «انکارگرایی از نوعی دیگر» به قلم ریموند لوتا که در همین شماره حقیقت منتشر می شود نگاه کنید.

[۲۸] از نظریه پردازان اصلی مکتب اقتصادی و سیاسی نئولیبرالیسم

[۲۹] مایک دیویس. همانجا

[۳۰] پرندگان نمی توانند کروکودیل بزایند اما بشر می تواند افقها را در نوردد. باب آواکیان. ترجمه و انتشار از حزب کمونیست ایران (م ل م). چاپ اینترنتی ص ۳۰ و ۳۱

[۳۱] https://www.dw.com/en/will-coronavirus-spark-a-wave-of-food-nationalism/a-52952081

[۳۲] Marubeni, Glengor, Louis Dreyfus, Cargil, Bung, Archer Daniel Midland

[۳۳] خبرگزاری تسنیم. گسترش اجاره داری کشاورزی در آمریکا و اروپا. معاون وزیر کشاورزی. ۱۸ تیر ۹۸

[۳۴]  برای مثال رجوع کنید به سخنرانی فریبرز رئیس دانا در دانشگاه امیر کبیر