مذاکرات برجام: آمریکا و جمهوری اسلامی بر جادۀ برخورد

به اشتراک گذاشتن
زمان مطالعه: ۷ دقیقه

سرسخن نشریه آتش شماره ۱۲۳ بهمن ۱۴۰۰

اگر کسی فکر می کند به نتیجه رسیدن مذاکرات «برجام» میان جمهوری اسلامی و امپریالیسم آمریکا که با وساطت اروپا و چین و روسیه در جریان است، برخورد احتمالی میان جمهوری اسلامی و آمریکا را از میان خواهد برد، عمیقا در اشتباه است. چرا که عوامل و دینامیک های شکل دهندۀ «جادۀ برخوردِ» این دو نیروی منسوخ و ارتجاعی ، بسیار جا افتاده هستند و با افزوده شدن دو عامل مهم دیگر به اوضاع جهانی، تقویت می شود. این دو عامل عبارتند از، وجود یک جناح بسیار قدرتمند فاشیست در هیئت حاکمه امپریالیسم آمریکا است که خواهان به انتها بردن روند برخورد با جمهوری اسلامی است. و دیگر، تشدید رقابت میان قدرت های سرمایه داری-امپریالیستی، به ویژه میان آمریکا و چین. تحلیل گرانِ کاخ سفید در امور ایران نیز، از دید خود بر چنین واقعیتی تاکید می گذارند. رابین رایت در مقاله ای تحت عنوان«چشم اندازِ یک بحران هسته ای با ایران» از قول رابرت مالی (نمایندۀ ویژه جو بایدن در امور ایران) می نویسد که «خطرات و منافع پیروزی یا شکست مذاکرات بسیار فراتر از ایران است. این مذاکرات در شرایطی است که آمریکا، روسیه و چین مشغول مدرن کردن زرادخانه های خود هستند….» و فرد دیگری از «انجمن کنترل سلاح های هسته ای» به این تحلیل گر گفته است که،«بحران هسته ای ایران را نمی توان در خلاء بررسی کرد. نظام جامع هسته ای دچار هرج و مرج شده است و شکست مذاکرات با ایران پیامدهای جهانی خواهد داشت.» [۱]

این واقعیت، بار دیگر بر اهمیت حیاتی و اضطراریِ موضع گیری علیه هر دو نیروی منسوخ و ارتجاعیِ جمهوری اسلامی و امپریالیسم آمریکا تاکید می گذارد. چنانچه اجازه دهیم دینامیک برخورد میان این دو نیروی منسوخ، آینده جامعه ما را تعیین کند، آینده ای بس وحشتناک تر از امروز در انتظارمان است. خطر تجزیه شدن مخالفین جمهوری اسلامی میان این دو قطب ارتجاعی جدی است. زیرا، جادۀ برخورد میان جمهوری اسلامی و امپریالیسم آمریکا، بر صف آرایی های سیاسی مخالفین جمهوری اسلامی فشار اعمال میکند تا میان این دو تجزیه شده و سیاهی لشگر یکی از طرفین شوند. چنین قطبی شدنی فاجعه بار است. چرا که دو منسوخ در تخاصم اساسی و بنیادین با منافع کوتاه مدت و درازمدت اکثریت ستمدیدگان و استثمار شوندگان ایران و خاورمیانه و جهان قرار دارند. با بررسی علمی می توان دریافت که ضدیت آمریکا و جمهوری اسلامی، به تقویت متقابل طرفین خدمت کرده و خواهد کرد. این یک «دینامیک» است که فارغ از «فاعلیت» یا سیاستی که سیاستمداران هر یک از طرفین در هر مقطعی اتخاذ می کنند، عمل میکند. هرگونه سیاستی که جانبداری از یکی از طرفین را داشته باشد، در نهایت به تقویت هر دو طرف خدمت خواهد کرد. هر دو طرف تلاش می کنند با استفاده از این تقابل، بهره برداری های سیاسیِ مطلوب خود را بکنند. امپریالیسم آمریکا از جنایت های ۴۳ سالۀ جمهوری اسلامی برای تقویت پایه های خود در میان مخالفین جمهوری اسلامی (و به واسطۀ آنها در میان توده های مردمی که علیه جمهوری اسلامی به پا خاسته اند) استفاده میکند. و جمهوری اسلامی از جنایت های تاریخی و فعلی امپریالیسم آمریکا، برای تقویت پایه هایش در ایران و حامیانش در کشورهای خاورمیانه و ایزوله کردن مخالفین جمهوری اسلامی در نگاه نیروهای مترقی جهان استفاده کند.

اما، دیدن قوای محرکۀ جاده برخورد به معنای آن نیست که این جاده حتما و فقط به جنگ ختم خواهد یافت. خیر! چون علاوه بر قوای محرکه ای که این دو را به سمت برخورد می برد، اجبارات و تصادفات دیگری هم وجود دارند که جاده های دیگری را باز کرده و حتی می تواند به تداخل جاده های محتملۀ مختلف منجر شود. مسئله این است که کدام یک از این جاده ها دست بالا را خواهند گرفت. به عنوان نمونه  چنانچه مقاومت و مبارزۀ سیاسی فراگیر در چارچوب ضدیت با «دو منسوخ»  در ایران به راه افتاده و شتاب گیرد، نه فقط در ایران بلکه در کل منطقه اوضاعِ نوینی به وجود خواهد آمد که زمینِ بسیار مساعدتری را برای ما کمونیستها در گشودن راه انقلاب کمونیستی برای ایجاد جامعه ای سوسیالیستی، فراهم خواهد کرد.

کارکردها و دینامیکهای زیربنایی نظام سرمایه داری جهانی از مهمترین عللی هستند که دولتهای آمریکا و ایران را در مسیر تصادم قرار میدهند. در هم تنیدگی چندین تضاد است که این تضاد را برای آمریکا غلیظ تر می کند. به طور کلی برای آمریکا ضروری است، موقعیتی را که در دهه های بعد از جنگ جهانی دوم به دست آورده بود حفظ کند. آمریکا در دوران به اصطلاح «طلاییِ» تسلط اقتصادی و نظامی و سیاسی و ایدئولوژیک اش در جهان، به دو موفقیت چشمگیر دست یافت. نخست شکست سوسیالیسم در چین در سال ۱۹۷۶ (پس از مرگ مائوتسه دون) و تبدیل چین به یک کشور سرمایه داری و متحد آمریکا در مقابل امپریالیسم شوروی و دیگری فروپاشی سوسیال امپریالیسم شوروی بلوک شرق در اوایل دهه ۱۹۹۰ (شوروی نیز پیشاپیش، در اواسط دهه ۱۹۵۰ تبدیل به یک کشور سرمایه داری شده بود اما پس از احیای سرمایه داری، خودش یک کشور سرمایه داری-امپریالیستی و چالش گر نفوذ و سلطۀ آمریکا در کشورهای «جهان سوم»، از جمله در منطقه خاورمیانه شد). در دهه ۱۹۹۰، بسیاری از صنایع آمریکایی به چین و دیگر نقاط جهان «مهاجرت» کردند تا انباشت سودآور سرمایه شان را به حداکثر برسانند. سرمایه در همه جا خود را نوسازی کرد و سرمایه های آمریکایی به شدت از آن منتفع شدند. اینها فرصتهایی بود که امپریالیسم آمریکا بسیار از آنها بهره برد. اما برخی از معضلات جدی که جامعه و هیئت حاکمۀ آمریکا امروز با آنها مواجهند، کاملا به این وضعیت مرتبط هستند. معضلاتی مانند رشد فاشیسم، از هم گسیخته شدن بافت جامعه، از بین رفتن شهرهایی که «کمربند صنعتی» آمریکا بودند. مثلا، شهر صنعتی مانند دیترویت تبدیل به «شهر ارواح» شد. تشدید سیاستهای سرکوب جوانان سیاه و لاتین تبار، فرآیند الغای حق سقط جنین و تشدید زن ستیزی و تقدیس خانواده، گسترش برتری طلبی نژادی به ویژه در میان مردان سفید، راه افتادن موج خارجی هراسی و ستیزه با ال.جی.بی.تی کیو و غیره؛ جملگی محصول های این دوره بودند. نفوذ سرمایه داری در سراسر جهان در جریان جهانی سازی به تغییر در روابط تولیدی و روابط ارزش در نقاط مختلف دنیا منجر شد و به شدت بافت ها و ساختارهای کشورهای مختلف را از هم گسست. به موازات تشدید جهانی سازی سرمایه، بنیادگرایی اسلامی در سراسر منطقۀ خاورمیانه، که در قلب هژمونی جهانی امپریالیسم آمریکا قرار دارد، گسترش بیشتری یافت. برای شرح کامل این تغییرات و تحلیل از آنها به یکی از اسناد فوق العاده مهم باب آواکیان تحت عنوان «بیانیه سال جدید ۲۰۲۱» که در وبسایت حزب کمونیست ایران (م.ل.م) در دسترس است، رجوع کنید).

یک ضرورت ساختاری دیگر آمریکا در جاده برخورد با ایران، نفت است. اقتصاد جهان سرمایه داری بر اساس استفاده از سوخت فسیلی سازمان یافته است و نفت، نه تنها عامل تعیین کننده ای در فرآیند انباشت سودآور سرمایه های آمریکایی است بلکه از جنگ دوم جهانی به این سو، در زیربنای ائتلاف سازیِ آمریکا با دیگر قدرت های سرمایه داری-امپریالیستیِ اروپا و ژاپن قرار داشته است. پس، به موازات متزلزل و سست شدن کنترل آمریکا بر این منطقه، روابط قدرت در سطح جهانی نیز دستخوش تغییراتی شد. جنگی که جورج بوش پسر پس از حملات تروریستی ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ در خاورمیانه با شعار «خشکاندن مرداب های پشه خیز» به راه انداخت، به تمام این تغییرات ربط داشت. اما نه تنها مرداب های پشه خیز خشک نشدند، بلکه عملا تقویت شدند؛ و علاوه بر جمهوری اسلامی ایران، جریان هایی مانند داعش و رجعت طالبان در افغانستان و غیره سربلند کردند. در خود آمریکا، اوضاعی به وجود آمد که به پاره شدن انسجام هیئت حاکمه در بالا و جامعه در پایین رسید و متاسفانه به قطب بندی نامساعدی در داخل آمریکا منجر شده است، به نحوی که ده ها میلیون نفر زیر پرچم جناح فاشیست هیئت حاکمه آمریکا جمع شده اند و حاضرند برای این که آمریکا موقعیت سرکردگی جهانی اش را دوباره کسب کند، چه در داخل و چه در بیرون مرزهای آمریکا، بجنگند و بکشند و کشته شوند. وضعیتی که به قول تاریخ پژوهان برجسته در آمریکا، از زمان جنگ داخلی سالهای ۱۸۶۰ بی سابقه است. باب آواکیان در مقالاتی مانند «توطئه دست راستی» (۱۹۹۹) و «راهی دیگر» (۲۰۰۶) تمام این فرآیندها را بررسی و قوای محرکه و جهت آنها را نشان داده است.

آمریکا برای بازسازی موقعیت خود در جهان، چه برای تحکیم اتحادش با اروپا و ژاپن و چه ایجاد سدی در مقابل گسترش نفوذ چین در خاورمیانه باید راهی برای پایان دادن به زوال سلطه اش در این منطقه بیابد و جمهوری اسلامی یک مانع مهم در تحقق این هدف است. آمریکا برای ایجاد توازن قدرت مطلوب و دلخواهش  در میان امپریالیستها، باید به پروسه باخت در خاورمیانه پایان دهد. حتا دور نگاه داشتن کشورهای اروپایی به ویژه آلمان از اتحاد با امپریالیسم روسیه، وابسته به آن است که آمریکا موقعیت خود را در خاورمیانه تحکیم کند.

اجبارات جمهوری اسلامی در «جاده برخورد» کمتر از آمریکا نیست. جمهوری اسلامی در مناطقی از خاورمیانه که سنتاٌ تحت نفوذ آمریکا بود، بی ثباتی ایجاد میکند. رژیم ایران شاید بتواند از دست یابی به سلاح هسته ای چشم بپوشد، اما نمی تواند از نفوذ سیاسی و نظامی اش  و شبه نظامیان وابسته به خود  در عراق، سوریه و لبنان و یمن دست بکشد. جمهوری اسلامی این مناطق را «عمق استراتژیک» برای بقایش می داند.

جمهوری اسلامی نه تنها نمی تواند دست از تقابل نظامی خود در پهنه خاورمیانه با امپریالیسم آمریکا بر دارد؛ بلکه چین و روسیه نیز بدون این که چنین «زورآزمایی»هایی را از جانب رژیم ایران مشاهده کنند، نمی توانند با اطمینان خاطر روی آن شرط بندی کنند. در شرایط پر تنش جهانی، امپریالیسم روسیه کماکان نیازمند استفاده از سپاه قدس و پایگاه های نظامی در ایران برای پیشبرد جاه طلبی های خاورمیانه ایِ خود است و چین  امپریالیستی نیز حریصانه چشم به استفاده از «امکانات» منطقه ای جمهوری اسلامی دوخته است.

تمام این تضادها در حال تشدید شدن هستند و آمریکا هرچه بیشتر به سمت آن رانده می شود که با جمهوری اسلامی تعیین تکلیف کند. این تعیین تکلیف می تواند اشکالی به خود بگیرد که فجایع انسانی هولناکی را به بار بیاورد. حتی در غیاب جنگ هم تحریمهای اقتصادی دوران اوباما و ترامپ، شرایط اقتصادیِ بسیار دلخراشی برای مردم به وجود آوردند و ماشین سرکوب جمهوری اسلامی بیرحمانه کار کرد. جمهوری اسلامی دو جنایت را هم زمان علیه هشتاد میلیون نفر مرتکب می شود: نخست تحمیل یک رژیم دیکتاتوری سرمایه داری فاشیستی دینمدار و دیگری بستن سرنوشت این هشتاد میلیون انسان به کلاف سردرگم اتحادهای بین المللی اش. کلافی که بازنکردنی است و در نتیجه برای توده های مردم این کشور، فقط یک راه نجات باقی مانده و آنهم قطع کردن این کلاف و سر جمهوری اسلامی است. 

ما نمی توانیم اجازه دهیم که جمهوری اسلامی بقاء یابد. همچنین نمی توانیم اجازه دهیم که بار دیگر، مانند سال ۵۷ آمال و آرزوهای مردم برای داشتن جامعه ای بهتر، توسط قشری جدید از مرتجعین سرمایه داری و طرفدار امپریالیستها دزدیده شود. این بار اما مساله فقط این نیست، بلکه ممانعت از جنگی ویرانگر نیز هست که جنگ های خاورمیانه در مقابلش رنگ خواهند باخت و قدرت های امپریالیستیِ مختلف و دولت های مرتجع منطقه را در ابعادی که پیش بینی آن غیر ممکن است، درگیر خواهد کرد. به همین علت است که مبارزه برای سرنگونی جمهوری اسلامی، به گونه ای که منافع فوری و درازمدت اکثریت ستم دیدگان و استثمار شوندگان جامعه را تامین کند، عاجل تر از همیشه است.

در حقیقت، سه آینده ممکن را می توان تشخیص داد:

اول: آینده ای که جمهوری اسلامی تدارک دیده است؛ تداوم بسیار دردناک تر چهل و چند سال اخیر و سرکوب شورش گرسنگان، سرکوب مخالفین سیاسی و فکری، تشدید دین سالاری و پدرسالاری دینی، به گلوله بستن هر صدای حق طلبانه ای در جای جای کشور. در صحنه بین المللی نیز تبدیل شدن به توپخانۀ امپریالیست های چین و روسیه در مقابله و رقابت با امپریالیسم آمریکا.

دوم: آینده ای که امپریالیسم آمریکا و اسرائیل تدارک می بینند. اپوزیسیون دست راستی جمهوری اسلامی، از متحدین امپریالیستهای آمریکایی به ویژه جناح فاشیست ترامپ و حزب جمهوری خواه هستند.

سوم،: آینده ای که با انقلاب کمونیستی رقم می خورد. انقلابی که افق، فلسفه و نقشۀ کمونیسم نوین قطب راهنمای آن است. ما بیش از هرچیز و در نهایت نیازمند انقلاب هستیم.

[۱] Robin Wright, The Looming Threat of a Nuclear Crisis with Iran, 27December 2022