اقتصاد سیاسی مارکسیستی: بخش ۲۰، بازسازی اقتصاد ویران پس از استقرار دولت سوسیالیستی؛ کشاورزی اساس و تکیه گاه اقتصاد

به اشتراک گذاشتن
زمان مطالعه: ۷ دقیقه

واقعیت کمونیسم

از نشریه آتش شماره ۱۲۳. بهمن ۱۴۰۰

در شماره قبل با عنوان «دفن واقعیت سوسیالیسم در چین مائوئیستی، جنایت علیه بشریت است» گفتیم که انقلاب کمونیستی و استقرار سوسیالیسم در چین در سال ۱۹۴۹، در فاصله کمتر از دهسال جمعیت چند صد میلیونی چین را از فقر، بیکاری، اعتیاد، تن فروشی، بی سوادی، قحطی و خشکسالی و سیلاب های مکرر، ازهم گسیختگی اجتماعی و ویرانی بخش های اقتصاد کشاورزی و فقدان صنعت و وابستگی استعماری به قدرت های امپریالیستی، نجات داد. هنگام پیروزی انقلاب، چین کشوری بسیار فقیر بود. عده ای از روشنفکران اروپایی و آمریکایی که اکثرشان کمونیست هم نبودند، هنگامی که جنگ درازمدت خلق تحت رهبری حزب کمونیست چین در جریان بود (۱۹۲۷-۱۹۴۹) و همچنین در سال های بلافاصله پس از پیروزی انقلاب، به چین سفر کرده و فقر اقتصادی و عقب ماندگی اجتماعی و فرهنگی در آن کشور و تغییرات شتابان و شگفت انگیزی که انقلاب کمونیستی در این وضعیت به وجود آورده بود را مستند کردند. اگر بخواهیم چند نمونه از این آثار تاریخی را نام ببریم، کتاب های ادگار اسنو (ستاره سرخ بر فراز چین، ۱۹۳۷)[i]، ویلیام هینتون (فنشن،۱۹۶۶)[ii] و سیمون دوبوار (راه پیمایی طولانی، ۱۹۵۷)[iii]. سیمون دوبوار، تجربۀ چین را «تلاش عظیم برای ساختن یک جامعه انسانی» خواند. در چین سوسیالیستی تا قبل از این که سوسیالیسم در این کشور توسط یک کودتای بورژوایی در سال ۱۹۷۶ سرنگون شود، یک چهارم جمعیت کره زمین درگیر آفریدن چنین جامعه ای شد. جامعه و اقتصادی بر مبنای تغییر مالکیت خصوصی بر ابزار تولید به مالکیت همگانی بر ابزار تولید و به واسطۀ برنامه ریزی مرکزی با هدف از بین بردن شکاف ها و تمایزات طبقاتی و اجتماعی سازمان یافت؛ خصلت کار و زندگی و آموزش کاملا عوض شد؛ مشارکت آگاهانه و داوطلبانه جایگزین فردگیرایی شد،؛ و به این ترتیب امکان شکوفایی همه جانبه پتانسیل های اکثریت جامعه فراهم آمد.

در شماره قبل گفتیم که ایجاد روابط متناسب میان بخش های مختلف اقتصاد، برای دست یافتن به توسعه موزون اقتصاد سوسیالیستی، ضروری است و توازن میان بخشهای  مختلف و وابسته به یکدیگر، از طریق برنامه ریزی مرکزی تنظیم می شود. به ویژه، ایجاد رابطۀ متناسب میان کشاورزی و صنعت که دو بخش اساسی تولید هستند و دارای وابستگی متقابل می باشند. در میان این دو، کشاورزی شالودۀ اساسی اقتصاد و صنعت عامل هدایت کننده است.

کتاب «شانگهای» در فصل ۷ تحت عنوان «در توسعه اقتصاد ملی باید به کشاورزی به عنوان اساس و صنعت به عنوان عامل رهبری کننده اتکاء کنیم»، علت تکیۀ اساسی به کشاورزی در توسعه اقتصادی را توضیح می دهد: برای زندگی، تولید کردن و درگیر شدن در فعالیتهای فرهنگی و اجتماعی، مردم ابتدا باید مسئله خوردن را حل نمایند. تولید کشاورزی پیش شرط بقای افراد بشر و کلیه فعالیتهای تولیدی است.

می دانیم که در سرمایه داری «حق خوردن» موجود نیست. اما در سوسیالیسم، خوردن و سلامت  یک حق تخطی ناپذیرِ سیستم سوسیالیستی است.

برای تضمین آنکه کشاورزی سوسیالیستی بتواند به حداکثر وظیفه خود را انجام دهد، توسعه علمی و فن آورانه برای بالا بردن بارآوری کار ضروری است. کتاب «شانگهای» این ضرورت تاریخی را توضیح می دهد:

«در مراحل اولیۀ شکل گیری جامعۀ بشری، تولید فقط تولید کشاورزی (مشتمل بر گردآوری، کشت، شکار، ماهیگیری و دامداری) بود. در آن مرحله از تاریخ، بارآوری کار[iv] بسیار پایین بود و برای تضمین بقای صرف، درگیر شدن تمام نیروی کار موجود در کمون اولیه در کار کشاورزی ضروری بود. در مقطعی از تاریخ‎‏ بارآوری کار در کشاورزی به حدی رسید که اشتغال بخشی از مردم به تولیدات کشاورزی برای تامین بقای تمام اعضای جامعه کفایت می کرد. در نتیجه‏، بخشی از نیروی کار از مشغله تولید کشاورزی آزاد شد و به فعالیتهای دیگر پرداخت. به این ترتیب، صنایع دستی از کشاورزی جدا شد و به یک شاخه تولیدی مستقل تبدیل شد. سپس تجارت براه افتاد و همچنین دیگر بخشهای فعالیت انسانی که به تولیدات فکری مثل فرهنگ و علم مربوط میشد نیز به ظهور رسید. هر چقدر بارآوری کار در کشاورزی بالاتر می شد، تولیدات دیگر شاخه های مادی و فکری نیز فزونتر می شد. … این قانون اقتصادی برای تمام دوران های تاریخی در جامعه بشری صادق است.» (شانگهای، فصل ۷)

نقش کشاورزی به عنوان اساس اقتصاد، در نظام سوسیالیسم، برجسته تر از نقش آن در سرمایه داری است. زیرا، در سرمایه داری، این قانون عینی[v] که کشاورزی اساس اقتصاد است، در چارچوب رقابت میان سرمایه های مختلف و زیر فشار و تاثیر دینامیک آنارشی سرمایه داری، نقش خود را بازی می کند و در نتیجه، کشورهای سرمایه داریِ امپریالیستی، علاوه بر توسعه کشاورزی داخلی خود، به سرزمین های تحت سلطه هجوم می برند و کشاورزی آن ها را در خدمت به انباشت سرمایه خود سازمان می دهند. اما کشور سوسیالیستی، مجاز نیست که چنین کند. زیرا، نه تنها غارت گر نیست بلکه نیاز دارد در شرایطی که در محاصرۀ سرمایه داری جهانی است، برای تامین معیشت و رفاه مردم، به خود تکیه کند.

توسعه اقتصاد سوسیالیستی باید اساسا متکی بر توسعه کشاورزی باشد. زیرا، رشد دیگر شاخه های اقتصاد وابسته به آن است که کشاورزی وسائل معیشت را تامین کند. دلیل دیگر آن است که، کشاورزی منبع مواد خام برای بخش صنعت است. البته خود صنعت هم بخشی از مواد خام صنایع را تامین می کند (مثلا، مواد خام استخراج شده از معادن). اما بخش بزرگی از مواد خام صنایع سبک توسط کشاورزی تامین می شود. مثلا، صنایع فرآورده های غذایی، صنایع نساجی و غیره.

صنعت نیز متقابلا نقش بسیار مهمی در توسعه کشاورزی دارد و بسیاری از نیازهای فن آورانه و ماشین آلات آن را تامین کرده و به پروژه های حفظ منابع آبی و حمل و نقل، مصالح ساختمانی و غیره خدمت میکند. کشاورزی، به ویژه در کشورهای کمتر توسعه یافته، منبع ذخیره نیروی کار برای صنعت و دیگر بخشهای اقتصادی است. در نتیجه، در نظام سوسیالیستی، صنعت با ارائه فن آوری به کشاورزی، موجب آزاد شدن نیروی کار بیشتر برای دیگر بخش های اقتصادی، از جمله خود صنعت می شود. البته «کتاب شانگهای» هشدار می دهد که: «اما نیازهای بخشهای اقتصادی دیگر نیست که تعیین می کند چند درصد از جمعیت روستائی برای تامین نیروی کار مورد نیاز آن بخشها منتقل شود؛ بلکه سطح توسعه تولیدات کشاورزی و میزان افزایش بارآوری نیروی کار کشاورزی آن را تعیین می کند. تنها تحت شرایطی که بارآوری نیروی کار کشاورزی مداوما افزایش یابد و داده های کشاورزی و تولیدات جنبی مداوما افزایش یابند انتقال نیروی کار مناسب از کشاورزی برای توسعه سایر بخشهای اقتصاد ملی امکانپذیر میشود.» (شانگهای، فصل ۷)

انقلابی کردن روابط تولیدی و مکانیزه کردن کشاورزی

     توسعه کشاورزی در یک نظام سوسیالیستی چگونه صورت می گیرد؟ همان طور که در بخش های اول از مباحث «اقتصاد سیاسی» گفتیم، در مقاطع مختلفِ تکامل تاریخی جامعه، «روابط تولید» تبدیل به زنجیری در دست و پای «نیروهای مولده» می شوند. در این مقطع، انقلاب ضروری می شود. مائوتسه دون میگوید، وقتی «روابط تولیدی» تبدیل به قفسی برای «نیروهای مولده» می شود، ضرورت انقلاب از گلوی نیروهای مولده فریاد زده می شود! انقلاب های بورژوایی، نیروهای مولده را از اسارت قدرت سیاسی و روابط تولیدی فئودالی رها کردند و پرولتاریا با انجام انقلاب سوسیالیستی، نیروهای مولده را از اسارت قدرت سیاسی و روابط تولیدی سرمایه داری، نجات می دهد.

در چین سوسیالیستی، در بخش کشاورزی، ابتدا بقایای روابط تولیدی فئودالی ریشه کن شد و در ادامه، مالکیت های خصوصی کوچک دهقانی که در نتیجۀ «انقلاب ارضی» به وجود آمده بودند، در جریان جنبش عظیم کلکتیویزاسیون، تبدیل به مالکیت های تعاونی و کمونی شدند. به این ترتیب، چارچوب جدیدی از روابط تولیدی استقرار یافت که فضای عظیمی را برای رشد نیروهای مولده در کشاوری به وجود آورد. در چارچوب روابط تولیدی جدید، مکانیزاسیون کشاورزی به سرعت پیش روی کرد.

اما این فرآیند سهل و ساده پیش نرفت. در چین سوسیالیستی، بر سر این که در توسعه کشاورزی، آیا اولویت عبارتست از «تغییر دادن روابط تولیدی» یا «رشد نیروهای مولده» (مثلا از طریق مکانیزاسیون کشاورزی) در میان رهبران حزب کمونیست چین، مبارزه شدیدی میان «دو خط» و «دو راه» در گرفت. کتاب شانگهای می نویسد:

«کشور سوسیالیستی نمیتواند کشاورزی مکانیزه را قبل از کلکتیویزاسیون کشاورزی تحقق بخشد. کلکتیویزاسیون کشاورزی باید قبل از استفاده از ماشینهای بزرگ صورت پذیرد. اما پس از انجام اینکار، مکانیزاسیون از اهمیت بسیار برخوردار است. … پس از تحقق کلکتیویزاسیون کشاورزی (تولید و مالکیت جمعی – مترجم)  و استقرار کمونهای روستائی خلق، صدر مائو بموقع وظیفه سترگ تحقق منظم مکانیزاسیون در کشاورزی را پیش نهاد. … با میدان دادن به نقش محرک روابط تولیدی سوسیالیستی، و با حمایت صنعت سوسیالیستی بخصوص صنایع سنگین، سرعت مکانیزاسیون کشاورزی تندتر می شود.»(شانگهای، فصل ۷)

لازم به یادآوری است که، در سال های ۱۹۲۷ تا ۱۹۴۹، هنگامی که حزب کمونیست چین، جنگ درازمدت خلق را در مناطق روستایی پیش می برد؛ همراه با واژگون کردن قدرت فئودال ها و نظامیان حامی آنها، انقلاب ارضی و رهایی زنان از قیود پدرسالاری را نیز پیش می برد. پس از پیروزی انقلاب در سال ۱۹۴۹، انقلاب ارضی به آن نقاطی از کشور که نرسیده بود نیز تسری داده شد. به این ترتیب، پیشبرد فرآیند کلکتیویزاسیون کشاورزی (جمعی کردن مالکیت بر زمین)، هرگز فرآیندی ساده و راحت نبود. زیرا، از یک طرف باید صدها میلیون دهقان که در نتیجۀ انقلاب ارضی و ریشه کن کردن فئودالیسم صاحب زمین شده بودند، تشویق می شدند که آگاهانه و با علاقه دست از مالکیت های کوچک خود بردارند. و از سوی دیگر، برخی از رهبران با نفوذ حزب کمونیست چین (مانند، لیوشائوچی و دن سیائو پین) مخالف این روند بودند و در مقابل آن مقاومت می کردند.  برای پیش برد این فرآیند، کادرهای حزب به روستاها سرازیر شدند و در برخی نقاط نمونه سازی کردند. و تلاش کردند این حرف مائوتسه دون را به کار برند که: «زمانی که ایده های صحیحی که صفت مشخصه طبقه پیشرو است توسط توده ها درک شود، این ایده ها به یک نیروی مادی بدل می شود که می تواند جامعه و جهان را دگرگون  کند.»[vi]

روند توسعه کشاورزی، به ویژه پس از انقلاب فرهنگی پرولتاریی در چین سوسیالیستی (۱۹۶۶) تندتر شد. در سال ۱۹۷۰ به نسبت سال ۱۹۶۵، مصرف برق در مناطق روستایی ۲.۸ برابر شد و مقدار زمین کشاورزی که به طور مکانیزه شخم زده می شود ۷۰ درصد افزایش یافت. با رشد مکانیزاسیون کشاورزی، مقیاس و نقش اقتصاد کلکتیو در سطوح کمون و بریگاد گسترش یافت و برتری کمون های خلقی بیش از پیش آشکار شد.

حمایت از کشاورزی از سوی همه رشته ها و صنایع یک وجه مشخصه مهم از اقتصاد سوسیالیستی است

«کتاب شانگهای» بر واقعیت مهمی انگشت می گذارد و تاکید می کند که صنعت در جامعه سرمایه داری، کشاورزی را استثمار می کند؛ مناطق شهری، مناطق روستایی را غارت می کنند. و به طور کلی، جا انداختن و فراگیر کردن این نظریه که کشاورزی باید اساس توسعه اقتصادی سوسیالیستی باشد وکلیۀ رشته های تجارت و صنعت از توسعه کشاورزی حمایت کنند، کار ساده ای نبوده است: «افراد تحت تاثیر خط رویزیونیستی غالبا دچار گرایش بالا بردن صنعت و پائین راندن کشاورزی می شوند. … این شرایط نشان می دهد که برای تثبیت این اصل که کشاورزی اساس است، باید به طور جدی تئوری های صدر مائو درباره روابط متقابل صنعت و کشاورزی را مطالعه کرد … و انواع فریبکاری های ارتجاعی رویزیونیسم مدرن که تحقیر کشاورزی را موعظه می کند، بیش از پیش نقد و رد کرد.» (شانگهای،فصل ۷)

در شماره آینده به نقش هدایت کننده صنعت در توسعه اقتصاد سوسیالیستی خواهیم پرداخت …

[i]Edgar Snow, Red Star Over China, 1937

ادگار اسنو آخرین مصاحبه خود را با مائوتسه دون در سال ۱۹۶۵ کرد که حاوی مطالب بسیار مهمی است.

[ii] William H. Hinton, Fanshen: A Documentary of Revolution in a Chinese Village ۱۹۶۶

[iii]Simone de Beauvoir, The Long March: An Account of Modern China 1957

[iv] بارآوری یا بهره وری کار یعنی اینکه در مدت زمان معینی از کار چه مقدار از نیازها را می توان تولید کرد. استفاده از فن آوری، بهره وری یا بارآوری کار را بالا می برد. مثلا کار کشاورزی بدون استفاده از ماشین آلات کشاورزی دارای بهره وری یا بارآوری بسیار پایین است.

[v] هنگامی که صحبت از «قانون عینی» می کنیم منظور آن است که فارغ از تصورات ذهنی هر کس، این قانون عمل می کند و باید به نسبت آن طرح های مربوط به توسعه اقتصادی را پیش برد.

[vi] مائوتسه دون، مسائل اقتصادی و مالی در جنگ ضد ژاپنی، منتخب آثار مائو، جلد سوم، صفحه ۱۱۱، انگلیسی